پيشگفتار:
طرح اسلام به صورت مسلكى-اجتماعى و داراى اصولى منسجم و يك آهنگ و ناظر به زندگى
جمعى انسانها، يكى از فورىترين ضرورتهاى تفكر مذهبى است.
مباحثات و تحقيقات اسلامى، پيش از اين بطور غالب، فاقد اين دو ويژگى بسى مهم بوده
و از اينرو در مقايسه اسلام با مكاتب و مسالك اجتماعى اين روزگار، باحثان و
جويندگان را چندانكه شايد و بايد، به نتيجه ثمربخش و قضاوت قاطع نرسانيده است يعنى
از اينكه بتواند مجموعا طرح و نقشه يك آئين متحدالاجزاء و متماسك را ارائه دهد و
نسبت آن را با مكتبها و آئينهاى ديگر مشخص سازد، عاجز مانده است.
بعلاوه چون عموما بحثها، ذهنى و دور از حيطه تأثير عملى و عينى و مخصوصا اجتماعى،
انجام گرفته بيش از معرفتى ذهنى به بار نياورده و نسبت به زندگى جمعى انسانها، على
الخصوص نسبت به تعيين شكل و قواره جامعه، تعهد و تكليف و حتى نظريه روشن و مشخصى را
ارائه نداده است.
سخن ديگر آنكه قرآن! سند قاطع و ترديدناپذير اسلام! در بيشترين موارد، سهمى در
روشنگرى و راهگشائى نيافته و به جاى آن، دقتها و تعمقات شبه عقلى يا روايات و
منقولات ظنى! و گاه با اعتبارى بيشتر! ميداندار و مسئول شناخته شده و بالنتيجه،
تفكرات اعتقادى جدا از قرآن و بى اعتنا به آن، نشو و نما يافته و شكل گرفته است.
شايد همين بى ارتباطى و بى اعتنائى يا احساس بى نيازى يا نوميدى از امكان استفاده
صحيح! كه هر يك به نوبه خود، معلول عواملى خاص است! موجب آن گشته كه تدبر در آيات
قرآن، جاى خود را به قرائت و تلاوتى سطحى و سرسرى و فاقد نتيجه و ثواب دنيوى و
يكسره براى پاداش و جزاى اخروى، داده و كتاب كريم الهى دستمايه عوامىها و
عوامفريبىها شده است.
با توجه به اين واقعيت مىتوان به طور خلاصه سه خصوصيت مهم را در بحثها و
گزارشهاى فكرى اسلامى، ضرورتى دانست كه تخلف از آن شايسته متفكران آگاه و مسئول اين
روزگار نيست:
نخست آنكه معارف و دستگاه فكرى اسلامى از تجرد و ذهنيت محض، خارج گشته و! همچون
همه مكاتب اجتماعى! ناظر به تكاليف عملى و بويژه زندگى اجتماعى باشد و هر يك از
مباحث نظرى، از اين ديدگاه كه چه طرحى براى زندگى انسان و چه هدفى براى بودن او و
چه راهى براى رسيدن به اين هدف، ارائه مىدهد مورد بررسى و تأمل و تحقيق قرار گيرد.
ديگر آنكه مسائل فكرى اسلام، به صورت پيوسته و به عنوان اجزاء يك واحد مورد مطالعه
قرار گيرد و هر يك به لحاظ آنكه جزئى از مجموعه دين و عنصرى از اين مركب و
استوانهاى در اين بناى استوار است و با ديگر اجزاء و عناصر، هم آهنگ و مرتبط است!
و نه جدا و بى ارتباط با ديگر اجزاء! بررسى شود تا مجموعا از شناخت اين اصول، طرح
كلى و همه جانبهاى از دين به صورت يك ايدئولوژى كامل و بى ابهام و داراى ابعادى
متناسب با زندگى چند بعدى انسان، استنتاج شود.
ديگر آنكه در استنباط و فهم اصول اسلامى، مدارك و متون اساسى دين، اصل و منبع
باشد، نه سليقهها و نظرهاى شخصى يا اندوختههاى ذهن و فكر اين و آن... تا حاصل
كاوش و تحقيق، به راستى اسلامى باشد و نه هر چه جز آن.
براى بر آمدن اين منظور، قرآن، كاملترين و موثقترين سندى است كه مىتوان به آن متكى
شد كه: باطل را از هيچ سوى بدان راه نيست (قرآن كريم)
و در آن، مايه روشنگرى هر چيز هست (قرآن كريم)
و البته در پرتو تدبرى ژرف پيما كه خود، ما را به آن فرمان داده است.
آنچه در اين رساله گرد آمده، نمودارى است از كوششى براى تامين اين منظورها، به
صورت گزارشى از اسلام طى يك سلسله سخنرانى.
در اين سخنرانىها كوشيده شد كه مهمترين پايههاى فكرى اسلام از سازندهترين و
زندهترين ابعادش، در خلال آيات رسا و روشن قرآن جستجو شود. و آنگاه ضمن تشريح
تبيينى كه شيوه تدبر و تعمق در قرآن را به شنوندگان بياموزد، پايههاى مزبور در اين
آيات، مشخص و نشان داده شود و در موارد لازم از روايات صحيح صادر از پيامبر خدا و
ائمه معصومين عليهم السلام براى توضيح و تأكيد، بهرهگيرى گردد، تا ضمن اينكه آياتى
از قرآن مورد تأمل و تدبر و فهم قرار گرفته، اصلى از اصول اسلام، آنهم از ديدگاهى
عملى و زاينده تعهد و تكليف و به عنوان يكى از نقاط طرز تفكر و ايدئولوژى اسلام،
تبيين گرديده باشد.
... و بالاخره براى آنكه از مجموع مطالب ايراد شده، خلاصه و محصلى در ذهن و انديشه
مستمعان به جاى بماند و مبدأ تفكر و تعمقى مستقل و مستمر باشد، حاصل محتواى سخنرانى
در ورقهاى ثبت شده و روز به روز در اختيار حاضران نهاده مىشد...
آنچه اكنون تقديم مىشود مجموعه آن خلاصه هاست (با
اندك تصرفى) كه انتشارش پاسخ لازمى است به درخواست منطقى و مقبول بسيارى از
شنوندگان سخنرانىها يا آوازه آنها... بدين اميد كه سودمند افتد و پذيرفته آيد.
سوم آبانماه - 1353
ايمان
1. ايمان
تلاش و حركت آدمى - كه فلسفه بودن اوست - نقطه آغاز و سكوى پرش دارد... و آن ايمان
است.
ايمان يعنى باور، پذيرش و پايبندى به آنچه براى آن و در راه آن به تلاش و جد و جهد
است و به راهى كه وى را به آن سرمنزل مىرساند و... بالاخره، به خود اين تلاش و
حركت...
بدون ايمان، هر حركت و پويشى ناپايدار و بيفرجام است و هر پويندئى دلمرده و بى
نشاط و سرانجام، خموش و راكد و بيحركت...
تكيه قرآن بر روى ايمان و مومن
و معرفى اين خصلت به عنوان برترين ارزشها و سرآمدترين خصلتهاى انسان، از اين
واقعيت سرچشمه مىگيرد.
به فهرست ارزشهاى طراز اول اسلامى در آيه زير و به پايگاه ايمان - كه در رأس آن
همه به حساب آمده - بنگريم و بينديشيم:
ليس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب
نيكوئى
آن نيست كه چهره به سمت خاور و باختر بگردانيد.
ولكن البرمن نيكو آن است كه:
امن بالله و اليوم الاخر و الملئكة والكتاب و النبين
به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران، ايمان آورد.
و اتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن
السبيل و السائلين و فى الرقاب. و مال را - با همه شيفتگىاش بدان - به
نزديكان و يتيمان و افتادگان و در راه ماندگان و سائلان و بردگان عطا كند.
و اقام الصلوة و نماز را به پا دارد.
و اتى الزكوة و زكاة مال را بپردازد.
و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و آنانكه چون پيمان
بستند بر سر پيمان خود ايستادهاند.
و الصابرين فى البأساء و الضراء و حين البأس و آنانكه
در سختىهاى زندگى (تنگدستى و بيمارى) و در ميدان نبرد، پايدار و مقام اند.
اولئك الذين صدقوا اينهايند آنانكه (در داعيه طلب و
پويندگى) سخن به راستى و درستى گفتهاند.
و اولئك هم المتقون و هم اينهايند دارندگان تقوا. (بقره / 177)
به همين جهت در پاسخ اهل كتاب كه يهودى يا نصرانى شدن را تنها وسيله رستگارى و
راهيابى مىدانستند، قرآن، ايمان گسترده اسلامى را مطرح مىكند و آن را موجب
راهيابى مىشناسد:
قولوا امنا بالله و ما انزل الينا بگوئيد به خدا و به
آئينى كه براى ما فرو فرستاده شده ايمان آوردهايم.
و ما انزل الى ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط
و به آئينى كه به ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و نوادگان، فرستاده شده است.
و ما اوتى موسى و عيسى و به آنچه موسى و عيسى (از سوى
خدا) داده شدهاند.
و ما اوتى النبيون من ربهم و به آنچه پيامبران از سوى
پروردگارشان داده شدهاند.
لا نفرق بين احد منهم ميان آنان (از جهت پيامبرى و
اعزام خدائى) هيچ تفاوتى نمىگذاريم.
و نحن له مسلمون و ما تسليم و فرمانبردار اوئيم.
فان امنوا بمثل ما امنتم به فقد اهتدوا پس اگر ايمانى
همانند ايمان شما بيابند، به حقيقت، هدايت يافتهاند. (بقره / 135 - 136)
2. ايمان از روى آگاهى
در اين تلاوت، موضوعات زير با تامل و دقت به دست مىآيد:
1. ايمان به اصول و مبانى عقيدتى، يكى از خصلتهاى برجسته پيامبر خدا و پيروان
راستين او است، چندان برجسته، كه بر روى آن در قرآن تكيهاى مخصوص انجام گرفته است:
امن الرسول بما انزل اليه من ربه پيامبر به آنچه از
جانب پروردگارش بر او نازل گشته، مومن و گرويده است.
و المؤمنون كل امن بالله و ملئكته و كتبه و رسله و
مومنان همه ايمان آوردهاند به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش.
لا نفرق بين احد من رسله (و گويند) ميان هيچيك از
پيامبران او تفاوت نمىگذاريم (همه را فرستاده و مأمور خدا مىدانيم) (پذيرش وحى)
و قالوا سمعنا و اطعنا و گويند: شنيديم (فهميديم) و
فرمان برديم...
غفرانك ربنا و اليك المصير مغفرت تو را جويائيم -
پروردگارا - و بازگشت همه بسوى تو است. (بقره / 286)
2. ولى ايمان، از روى شعور و آگاهى و فهم است، نه كوركورانه و از روى تقليد. و
همين ويژگى است كه ايمان آنان را از سرسپردگىها و دلباختگىهاى عاميانه كه غالبا
پوچ و بى عمل و زوالپذير است ممتاز مىسازد.
در آيات زير، نشانه بارزى از اين آگاهى را مىتوان مشاهده كرد:
ان فى خلق السموات و الارض به يقين، در آفرينش
آسمانها و زمين و اختلاف اليل و النهار و آمد و شد شب
و روز.
لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على
جنوبهم نشانههاى روشنى است براى خردمندان، آنها كه خدا را در حال ايستاده و
نشسته و به يك پهلو خوابيده ياد مىكنند.
و يتفكرون فى خلق السموات و الارض و در آفرينش
آسمانها و زمين مىانديشند.
ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك (و بدل و زبان
مىگويند:) پروردگار ما! اينهمه را به بيهودگى نيافريدهاى، (تو از بيهودگى منزه و
پيراستهاى!)
فقنا عذاب النار پس ما را از شكنجه آتش محفوظ بدار.
ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته پروردگار ما!
بيگمان هر كه را به آتش در افكنى، زبون و سرافكندهاش ساختهاى،
و ما للظالمين من انصار و ستمگران را هيچ يار و مددى
نيست.
ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان پروردگارا ما
(به گوش دل و با تفكر در پديدههاى خلقت) صداى ندا كنندهاى را كه به ايمان فرا
مىخواند
ان امنوا بربكم (و مىگفت) به پروردگارتان ايمان
آوريد، شنيدم.
فامنا و (در پاسخ اين نداى تكوين) ايمان آورديم... (آل عمران / 190 - 192)
3. اگر اين آگاهى و فهم و استدلال روشن بينانه، نباشد ايمان به تحجر و تعصبى
جاهلانه بدل مىگردد و راه حقيقت بينى و هدايت را نيز به روى آدمى مىبندد. لذا
ايمانهاى متعصبانه يا مقلدانهاى كه كافران و مخالفان، به افكار پوشالى خود
مىورزيدند، در قرآن بشدت محكوم و مورد تخطئه است.
به لحن توبيخآميز و پر معناى اين آيه گوش كنيد:
و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول
و چون به آنان گفته شود كه بيائيد و آنچه را خدا فرستاده و پيامبر مىآموزد،
بيازمائيد و بفهميد.
قالوا حسبنا ما وجدنا عليه اباءنا گويند راه و رسمى
كه پدران خود را بر آن يافتيم ما را بس...!
او لو كان اباؤهم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون آيا و
گرچه پدرانشان هيچ نمىدانسته و ره به جائى نمىبردهاند؟! (مائده / 104)
3.
ايمان زاينده و همراه با تعهدات عملى
آيا ايمان بمعناى باور و پذيرش فكرى كامل، به تنهائى و بطور مجرد كافى است؟ يا
ايمان از اينجهت كه نقشبند زندگى و
زاينده عمل است معتبر مىباشد؟ قرآن، ايمان را همواره در كنار عمل و بعنوان
انگيزهاى براى پيمودن راهى درست به سوى مطلوب مورد نظر
قرار داده و در دهها آيه، پاداشهاى دنيوى و اخروى را بر ايمان
توأم با عمل مترتب ساخته است.
بگفتار قرآن گوش فرا دهيم و در آن بينديشيم:
يا ايها الذين امنوا اركعوا و اسجدوا اى كسانى كه
ايمان آوردهايد! ركوع و سجود كنيد،
و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون و
پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيكو انجام دهيد، مگر موفقيت يابيد.
و جاهدوا فى الله حق جهاده و در راه خدا چنانكه
شايسته است مجاهدت نمائيد،
هو اجتبيكم و ما جعل عليكم فى الدين من خرج او است كه
شما را برگزيده و در دين بر شما هيچ دشوارى و ناسازگارى قرار نداده.
ملة ابيكم ابرهيم اين شيوه و آئين پدرتان ابراهيم
است،
هو سميكم المسلمين من قبل و فى هذا او شما را از پيش
و در اين نوبت مسلم ناميده است.
ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهدا، على الناس
تا پيامبر گواه و ديدبان شما باشد و شما گواهان و ديدبان بشريت باشيد.
فاقيموا الصلوة و اتوا الزكوة و نماز بپا داريد و
زكوة بدهيد.
و اعتصموا بالله و به خدا متكى و پناهنده گرديد، (به
آئين او متوسل شويد)
هو موليكم فنعم المولى و نعم النصير او است سرپرست و
پشتيبان شما، نيكو پرست و نيكو يارى است.
در آيات بالا، مهمترين خواص ايمان مذهبى، يعنى: پيروزى و موفقيت، برگزيدگى، رهبرى
و ديدبانى بشريت و بالاخره برخوردارى از حمايت و كمك خدا، بر ايمانى آميخته به عمل
و زاينده تحرك، مترتب گرديده است.
آيه زير (از سوره انفال) نيز با لحن و بيانى ديگر، عملهاى ناشى از ايمان را به
ياد مىآورد و نقش توأم ايمان و عمل را در مرزبندى جامعه اسلامى، مشخص مىسازد:
ان الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل
الله به يقين، كسانيكه ايمان آوردند و هجرت كردند (بخاطر خدا و جامعه اسلامى
از خانه و زندگى دست شستند) و با مال و جان خود در راه خدا مجاهدت نمودند.
و الذين اووا و نصروا و آنكسانيكه پناه دادند و يارى
كردند.
اولئك بعضهم اولياء بعض آنان بهم پيوستگان و هم
جبهگان يكديگرند.
و الذين امنوا و لم يهاجر و امالكم من و لا يتهم من شىء حتى
يهاجروا و آنانكه ايمان آوردند ولى هجرت نكردند (و به عضويت جامعه اسلامى كه
متضمن تعهدات فراوان است در نيامدند) شما را با آنان پيوند و پيوستگى اى نيست تا
وقتى هجرت كنند. (بخشى از آيه 71)
4. ايمان و پايبندى به تعهدات
ايمان درست - طبق آياتى كه در تلاوت قبل، مورد تدبر قرار گرفت - ملازم با تعهد
است. نفع طلبان، به مسئوليتهاى ايمانى به چشم يك تعهد لازم الاجراء نگاه نمىكنند.
بلكه تا آنجا باين تعهدات پايبندند كه با منافع شخصى و تجاوز كارانه آنان سازگار
باشد. و در غير اينصورت، با بى اعتنائى و لاقيدى، آنرا به كنارى مىنهند.
فرهنگ قرآن بصراحت، اين گونه افراد را - كه شايد مايهاى از ايمان قلبى براى
روزهاى پريشانى نيز در گوشه دل ذخيره كردهاند! - بى ايمان و نامومن اعلام مىكند و
سعادت و رستگارى و پيروزى و برترى و... را كه نويدهاى خدا به مومنان است، مخصوص
آنكسانى مىداند كه در همه حال و بهر صورت، پايبند و متعهد در برابر تكليفهاى دين
مىباشند.
آيات زير، نداى روشنگر قرآن در اين مورد است:
لقد انزلنا ايات مبينات همانا نازل ساختيم آياتى
روشنگر.
والله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم و خدا هر كه را
بخواهد براه راست رهنمون مىگردد.
و يقولون امنا بالله و بالرسول و اطعنا مىگويند به
خدا و پيامبر ايمان آورديم و سر بفرمان نهاديم.
ثم يتولى فريق منهم من بعد ذلك آنگاه گروهى از آنان
پس از اين ادعا، سر از فرمان دين مىپيچند.
و ما اولئك بالمومنين و اينان مومن نيستند.
و اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بيتهم و چون دعوت
شوند به سوى خدا و پيامبر كه ميان آنان حكم و داورى كند،
اذا فريق منهم معرضون گروهى از آنان را مىنگرى كه
روى گردانند
و ان يكن لهم الحق يأتوا اليه مذعنين و اگر (در
ماجرائى) حق به جانب آنان باشد، گوش به فرمان و سر به راه، نزد پيامبر مىآيند!!
افى قلوبهم مرض آيا در دل مرضى دارند؟
ام ارتابوا يا به دو دلى و شك (در امر دين) دچار
شدهاند؟
ام يخافون ان يحيف الله عليهم و رسوله يا مىترسند كه
خدا و پيامبرش بر آنان ظلم كنند؟
بل اولئك هم الظالمون حقيقت آنست كه آنان خود
ستمگرانند
انما كان قول المومنين اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم
بينهم سخن مومنان بهنگامى كه نزد خدا و پيامبر براى حكم و قضاوت فرا خوانده
شوند جز اين نيست كه...
ان يقولوا سمعنا و اطعنا گويند: شنيديم (دانستيم) و
فرمان برديم.
و اولئك هم المفلحون و فقط آنهايند رستگاران و به هدف
نائل شوندگان
و من يطع الله و رسوله هر كه از خدا و پيامبرش اطاعت
كند،
و يحفش الله و يتقه و از خدا بيم برد و پروا كند،
فاؤلئك هم الفائزون پس منحصرا آنهايند موفق شوندگان. (نور / 46 تا 52)
و عاقبت در دو آيه بعد، وعده دلنشين خلافت الهى و
سيطره سياسى بر جهان و تشكيل جامعه ايده آل اسلامى را به مومنانى كه عمل شايسته و
متناسب را با ايمان، قرين سازند، نويد مىدهد:
وعدالله الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات خدا به
كسانيكه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند، وعده و نويد داده است،
ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم كه
بدون ترديد آنان را در زمين، خليفه و جانشين مىسازد، همانطور كه پيشينيان را خليفه
ساخت.
و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و آئينشان را كه
براى آنان پسنديده است، مستقر و پابرجا مىنمايد.
و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا و پس از ترس و نا امنى،
براى ايشان امنيتى ارزانى مىدارد كه:
يعبدوننى لا يشركون بى شيئا مرا عبوديت كند و كسى را
شريك من نسازند.
5. نويدها
براى بهرهمند شدن از سعادت همه جانبه و كامل، آدمى به چه چيزهائى محتاج است؟
1. محتاج است به اينكه: هدف و سرمنزل سعادت را بشناسد و راه آن را بداند (هدايت.)
2. و اينكه: پردههاى جهل و غرور و پندار و هر آنچيزى كه گوهر بينش و خرد او را در
حجابى ظلمانى مىپيچد و نيروى ديدن و فهميدن را از او مىگيرد، زايل گردد و شعاعى
از نور حقيقت بر دل او بتابد (نور).
3. و اينكه: در راه طولانيش به سوى سعادت، از دغدغهها و وسوسههاى درونى - كه
توانفرساتر از عاملهاى بازدارنده برونى است - برهد (اطمينان و امن.)
4. و اينكه: تلاش خود را ثمربخش بداند و به فرجام نيك آن، اميدوار باشد.
5. و اينكه: لغزشها و خطاهايش قابل جبران و مورد بخشايش باشد (مغفرت و رحمت.)
6. و اينكه: در همه حال از دستاويز و تكيه گاهى مورد اطمينان، برخوردار باشد.
7. و اينكه: در مواجهه با دشمنها و دشمنىها از نصرت و مدد نيروئى برتر از نيروى
آدميان، برخوردار گردد.
8. و اينكه: بر جبههها و صفهاى مخالف، برترى و رجحان داشته باشد. . و
اينكه: بر دشمنان راه و هدفش، كه مانع و خنثى كننده تلاش اويند، پيروز گردد.
10. و اينكه: عاقبت از همه سختى ها و فشارها و بندها و حصارها، رسته و به مقصود و
منظور خود نائل گردد (فوز و فلاح)
11. و اينكه: در همه حال - در راه و در منزل - از ذخيره هائى كه براى آدمى در
اينجهان مهيا گشته، بهرهمند شود. و و و....
و بالاخره اينكه: پس از سپرى شدن دوران زندگى و پايان يافتن همه تلاشها، خود را با
پاداشى شايسته روبرو ببيند و در بهشت نعمت و رضوان بيارمد.
اكنون به گفتار قرآنت گوش فرا دهيم كه اين همه را به دارنده ايمان - ايمانى
تعهدآميز و توأم با عمل - نويد مىدهد:
1. هدايت:
ان الذين امنوا و عملوا الصالحات همانا كسانيكه ايمان
آوردند و اعمال شايسته (تعهدات متناسب با ايمان) بجاى آوردند،
يهديهم ربهم بايمانهم پروردگارشان به وسيله ايمانشان
(كه با عمل همراه است) هدايتشان مىنمايد (به سر منزل سعادت، به راههاى قابل
پيمودن، به وسائل تكامل.) (يونس / 9)
يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم هان اى
انسانها! همانا از سوى پروردگارتان براى شما دليلى قاطع آمد.
و انزلنا اليكم نورا مبينا و فرستاديم به سوى شما
نورى روشنگر.
فاما الذين امنوا بالله و اعتصموا به پس آنكسانيكه به
خدا ايمان آورده و به او متمسك و متكى گردند،
فسيدخلهم فى رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما
پس خدا آنان را مشمول رحمت و فضل خويش مىسازد و به راهى مستقيم راهبريشان مىكند. (نساء - 175 - 174)
والذين جاهدوا فينا النهدينهم سبلنا و آنكسانيكه در
راه ما (و بخاطر هدفهاى الهى) مجاهدت كنند، به راههاى خود (كه راههاى سعادت و
تكامل انسان است) راهبريشان مىكنيم.
و ان الله لمع المحسنين و بيگمان خدا با نيكوكاران
است. (عنكبوت - 69)
2. نور
الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور
خدا سرپرست و هم جبهه مومنان است، آنان را از ظلمتها (ظلمتهاى جهل، خرافه، غرور،
نظامهاى تحكمآميز و ضد انسانى) مىرهاند و به نور (نور معرفت، دانش و ارزشهاى
انسانى) مىرساند.
و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى
الظلمات و آنانكه كفر و انكار ورزيدند، سرپرستان و اربابانشان طاغوتها و
سركشان و تجاوزكارانند، آنان را از نور و معرفت دور ساخته به زندان ظلمتها و
تاريكىها مىكشانند.
اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون آنها همگى مصاحبان
آتش و در آن جاودانهاند. (بقره / 257)
يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا اى
كسانيكه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد.
و سبحوه بكرة و اصيل و در هر بامداد و شامگاه، او را
به پيراستگى و پاكى بستائيد.
هو الذى يصلى عليكم و ملئكته ليخرجكم من الظلمات الى النور
اوست كه بر شما درود مىفرستد - و فرشتگانش نيز - تا شما را از ظلمتها برهاند و به
نور و روشنى رهنمون گردد. (احزاب / 41 - 43)
يا ايها الذين امنوا اتقواالله و امنوا برسوله. اى
كسانيكه در دائره مومنان در آمديد! از خدا پروا گيريد و به پيامبرش به درستى
بگرويد.
يؤتكم كفلين من رحمته تا به شما دو بخش و دو بهره از
رحمتش، نصيب فرمايد.
و يجعل لكم نورا تمشون به و براى شما فروغ و نورى كه
با آن بتوانيد راه پيمود، قرار دهد. (حديد / 28)
6. نويدها (2)
3. اطمينان و سكون و امن:
رهائى از دغدغه و وسوسه و اضطراب يكى از مهمترين ويژگيهاى مؤمن است. و قرآن نويد
اين حالت بسيار ارزشمند روحى:
الذين امنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله انانكه ايمان
آوردند و دلهايشان با ياد خدا ثبات و اطمينان يافت (بسوى خدا هدايت ميشوند.)
الا بذكرالله تطمئن القلوب همانا بوسيله ياد خدا،
دلها طمأنينه و ثبات ميگيرد.
الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مأب
آنانكه ايمان آوردند و عمل شايسته كردند، فرخنده باد امروزشان و نيكو باد
آيندهشان. (رعد / 28 - 29)
ابراهيم (عليه السلام)، همين واقعيت را با مشركان سرگردان زمان خود، كه چون از
مكتب و مسلكى مشخص و حساب شده و مقرون به دليل، پيروى نمىكردند نمىتوانستند دلى
آرام و روحى مطمئن داشته باشند در ميان نهاد و سكون نفس و امنيت درونى خود را كه از
ايمانى راسخ، مايه مىگرفت به رخ آنان كشيد:
و حاجه قومه و قوم او (ابراهيم) با او به مجادله
پرداختند.
قال اتحاجونى فى الله و قد هدين گفت: آيا با من
درباره خدا مجادله مىكنيد و حال آنكه خدا مرا هدايت كرده است.
ولا اخاف ما تشركون به الا ان يشاء ربى شيئا و از
آنچه شما شريك خدا دانستهايد هيچ بيمى ندارم مگر آنكه خدا در باره من چيزى اراده
كند.
وسع ربى كل شى علما اولا تتذكرون پروردگارم به همه
چيز دانشش گسترده است. با اينحال آيا بخود نمىآئيد؟
و كيف اخاف ما اشركتم و لا تخافون انكم اشركتم بالله ما لم
ينزل به عليكم سلطانا چگونه من از آنچه شما شريك خدا قرار دادهايد بترسم و
شما از اينكه بدو شرك آوردهايد نترسيد؟ با اينكه شما را هيچ حجت و برهانى بر اين
نيست.
فاتى ألفريقين احق بالا من ان كنتم تعلمون كداميك از
ما دو گروه، به ايمنى سزاوارتريم (من كه خدا را شناخته و با بصيرت و آگاهى بدو راه
يافتهام؟ يا شما كه بر پندار باطل خود هيچ حجتى نداريد؟) اگر مىدانستيد!!
الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم آنها كه ايمان
آوردهاند و ايمان خود را به ظلم و ستم نيالودهاند.
اولئك لهم ألا من و هم مهتدون فقط آنها را ايمنى هست
و آنهايند هدايت يافتگان. (انعام / 80 - 82)
4. ثمر بخش بودن:
مومن مىداند كه هر گامش، او را يك قدم به هدف نزديك مىسازد، حركت و تلاشش اثرى
مثبت و نيكو به جاى مىگذارد، كمترين كوشش او ضايع و خنثى نمىماند و فعاليت هايش
عموما ثمر بخش مىگردد:
و ما جعلنا القبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول
ممن ينقلب على عقبه قبله پيشين تو (بيت المقدس) را معين نكرده بوديم مگر
براى آنكه پيروان واقعى پيامبر، از دنباله روان سنتهاى جاهلى، معلوم و ممتاز
گردند.
و ان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله هر چند كه
بسى بزرگ و مهم مىنمود مگر براى كسانيكه خدا هدايتشان كرده است.
و ما كان الله ليضيع ايمانكم و خدا هرگز ايمان شما را
ضايع نمىكرد.
ان الله بالناس لرؤف رحيم همانا خدا بر مردمان مهربان
و داراى رحمت است. (بقره: بخشى از آيه 143)
فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا كفران لسعيه هر
كس همراه با ايمان، از كارهاى شايسته چيزى به عمل آورد، كوشش او پوشيده و ناسپاس
نخواهد ماند.
و ان له كاتبون و يقينا ما براى او نويسنده (اى امين)
خواهيم بود. (انبياء / 94)
توحيد
7. توحيد در جهان بينى اسلام
در جهان بينى (بينش فلسفى و زيربنائى) اسلام، همه پديدههاى جهان، وابسته و آفريده
و بنده يك قدرت برترند. اين قدرت برتر، خدا است (الله) و به همه خصلتهاى اساسى
نيك، همچون: علم، قدرت، اراده، حيات،... آراسته است.
از اعماق ذره ناچيز تا اوج افلاك و كهكشانها و جهانهاى ناشناخته، يكسره ساخته و
پرداخته و تحت اختيار او است. موجودات جهان - انسان و ديگرها - بندگان مقهور اويند
و در عبوديت او، همگان شريك و همطرازند. و هيچ چيز زير عنوان: فرزندى، همسرى،
همشانى... از دايره: عبوديت خدا بيرون نيست.
بندگان، همه چيز خود را - فكر و هوش و قدرت تصميم و امكانات مادى و... از او دارند
و او سر رشته دار پيدايش و ادامه حيات آنهاست:
اين بينش، زير بنا و قاعده اساسى تمام طرحها و برنامهها و افكار عملى و زندگيساز
(ايدهئولوژى) در اسلام است.
آهنگ توحيد، در صدها آيه قرآن، گوشنواز و چشمگير است. براى نمونه به آيات زير توجه
كنيد:
الله لا اله الا هو الله، هيچ معبودى (اله) بجز او
نيست.
الحى القيوم آن زنده پاينده و نگهدار و نگهبان.
لا تأخذه سنة و لا نوم او را چرت و خواب، نمىربايد
(لحظهاى بيخودى و غفلت بدو راه نمىيابد.)
له ما فى السموات و ما فى الارض از او است، هر چه در
آسمانها و هر چه در زمين.
من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه كيست كه در نزد او،
جز به اذن و رخصت او، شفاعتى كند؟!
يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم هر آنچه پيش روى و هر
آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، مىداند.
و لا يحيطون بشىء من علمه الا بماشاء و آنان
(بندگان) به چيزى از دانش او - مگر آنچه خود او بخواهد - احاطه و آگهى ندارند.
وسع كرسيه السموات و الأرض تخت قدرت و حكمرانى او، بر
آسمانها و زمين گسترده است.
و لا يؤوده حفظهما و نگهبانى آسمان و زمين او را گران
نمىآيد.
و هو العلى العظيم و او است بلند مرتبه و بزرگ. (بقره / آيه 255)
و قالوا اتخذ الرحمن ولدا و گفتند كه خداى رحمان،
فرزندى گرفته است.
لقد جئتم شيئا ادا همانا چيزى سهمگين فرا آورديد...
تكاد السموات يتفطرن منه و تنشيق الارض و تخر الجبال هدا
چيزى كه كم مانده بود بسبب آن، آسمانها از هم گسيخته و زمين شكافته شود، و كوهها
درهم فرو ريزند.
ان دعوا للرحمن ولدا (و آن اين بود) كه براى خداى
رحمان، فرزندى قائل شدند.
و ما ينبغى للرحمن ان يتخذ ولدا در حاليكه براى خداى
رحمان، فرزند داشتن، شايسته نيست.
ان كل من فى السموات والارض الا اتى الرحمن عبدا همه
اشياء و اشخاص در آسمانها و زمين، نيستند مگر فراهم آمدگان نزد خداى رحمان به
عبوديت.
لقد احصيهم وعدهم عدا همانا همگى آنان را به ضبط
آورده و ايشان را بر شرمده است، بر شمردنى. (مريم / 88 - 94)
8. توحيد در ايدئولوژى اسلام
توحيد قرآن، تنها نگرشى بى تفاوت و غير مسئول نيست. شناختى متعهد، و بينشى فعال و
سازنده است، طرز فكرى است كه در بناى جامعه و اداره آن، و ترسيم خط سير آن
(استراتژى)، و تعيين هدف آن و تأمين عناصر حفظ و ادامه آن، داراى تأثير اساسى و
تعيين كننده است و اصطلاحا: توحيد، از اركان (ايدئولوژى) اسلام - بلكه، ركن اصلى آن
- نيز هست.
وابستگى جهان و انسان به قدرت برتر (يعنى خدا) مستلزم آن است كه جهان به قصدى و
براى هدفى آفريده شده باشد، و ضمنا متضمن اين مسئوليت، كه: انسان با داشتن خرد و
نيروى تصميم و اراده، بايد در راهى كه به سمت هدف و داراى جهت درست است گام بردارد
و ناگزير، اين هدف و جهت را بشناسد.
آفريدگارى و سيطره تكوينى خدا، مستلزم آن است كه زمام قانونگزارى و تشريع نيز در
قبضه اقتدار و اختيار او باشد، و همگان (همه موجودات داراى شعور كه مىتوان براى
آنان قانون و شرع وضع كرد) ملزم به تبعيت از قانون خدا باشند (الوهيت انحصارى.)
دانش بى پايان خدا، مستلزم آن است كه صلاحيت تنظيم مقررات بشرى (كه ناگزير تابع
نيازها و مصالح انسانهاست) در انحصار او باشد.
عبوديت يكسان همه موجودات در برابر خدا، مستلزم آن است كه هيچيك از بندگان خدا،
خودسر و مستقل، حق تحكم و فرمانروائى بر بندگان ديگر نداشته باشد (نفى طاغوت) و
زمامدار و مدير و مدبر امور زندگى انسانها فقط كسى باشد كه خدا خود به حكومت
برگزيده است (يا به شخص، مانند امامان معصوم و يا به علائم و ملاكها، مانند حاكم
اسلامى در زمان غيبت امام معصوم) (ربوبيت انحصارى.)
تدبر در آيات زير، گوشه هائى از طرز فكر اسلام را در مورد توحيد و مسائل فرعى و
تبعى آن، روشن مىسازد:
و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا گروهى از مردم
بجز خدا به رقيبان و هماوردانى (از جنس بشر يا جز آن) روى مىآورند.
يحبونهم كحب الله با آنان مهر مىورزند همچون مهرى كه
به خدا بايد ورزيد.
و الذين آمنوا اشد حب الله و مومنان راستين، در دوستى
خدا شديدتر و استوارترند.
ولو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب اگر آنان كه (با
سر سپردگى بغير خدا) ستم كردهاند - آنگاه كه عذاب را مشاهده مىكنند - مىديدند.
ان القوة لله جميعا كه قدرت يكسره از آن خدا است.
و ان الله شديد العذاب و عذاب خدا، سخت و سهمگين است
(بيگمان از رفتار خود پشيمان مىشدند.)
اذ تبرا الذين اتبعوا آنگاه كه پيشوايان و سران،
بيزارى جويند.
من الذين اتبعوا از پيروان و تابعان.
وراوا العذاب و همگى عذاب خدا را بنگرند.
و تقطعت بهم الاسباب و رابطهها و پيوندها ميان آنان،
قطع شود.
و قال الذين اتبعوا و تابعان و دنباله روان گويند.
لو ان لنا كرة فنبرا منهم كما تبرؤا منا كاش ما را
بازگشتى بود به دنيا - تا از آنان بيزارى مىجستيم چنانكه آنان اكنون از ما بيزارى
جستند.
كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم بدينگونه خداوند
كارهاى آنان را بصورت مايه حسرتى به آنان مىنماياند.
و ما هم بخارجين من النار و آنان هرگز از آتش برون
نخواهند آمد. (بقره / 165 - 167)
9. عبادت و اطاعت انحصارى خدا
به كوته سخنى دانسته شد كه: توحيد، غير از آنكه يك بينش فلسفى است، يك شناخت علمزا
و زندگيساز نيز هست، يعنى عقيدهاى است كه بناى زندگى اجتماعى و فردى انسانها بايد
بر پايه آن نهاده شود.
اكنون به پارهاى از مواد كلى قطعنامه توحيدى در قرآن
اشاره مىكنيم:
بنابر اصل توحيد، انسانها حق ندارند هيچكس و هيچ چيز جز خدا را عبوديت و اطاعت
كنند. و همه تحكمات و تحميلاتى كه از طرف قدرتگونههاى تاريخ
بر بشريت رفته، غلط و برخلاف حق بوده است.
اين بيان كلى، بتها، خدايان، خداوندگاران و بالاخره تمايلات نفس سركش، را شامل
است.
آيات زير (از سوره يونس) كه سخن از شريكان پندارى خدا - از جنس بشر و غير آن -
مىگويد، طرحى كلى از اين رويه اصل توحيد را مىنماياند:
و يوم نحشرهم جميعا و روزى كه همه آنان را (در قيامت)
گرد آوريم...
ثم نقول للذين اشركوا مكانكم انتم و شركاؤكم آنگاه به
كسانيكه براى خدا شريكى قائل شدند گوئيم: شما و آنانكه شريك خدا دانستهايد در جاى
خود بايستيد.
فزيلنا بينهم پس ميان آنها جدائى افكنيم.
و قال شركاؤهم ما كنتم ايانا تعبدون و شريكان پندارى
آنان گويند: شما ما را عبادت نمىكرديد.
فكفى بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عن عبادتكم لغافلين
ميان ما و شما خدا گواهى بسنده است كه ما از عبادت شما غافل و بيخبر بوديم.
هنالك تبلوا كل نفس ما اسلفت در آن هنگام هر كسى هر
آنچه را از پيش انجام داده، مىآزمايد.
و ردوا الى الله موليهم الحق و باز گردانيده شوند به
سوى خدا، مولاى حقيقى شان.
و ضل عنهم ما كانوا يفترون و هر آنچه بدروغ مىبستند،
همه از ايشان گم و ناپديد گردد.
قل من يرزقكم من السماء والارض بگو: كى آنان را از
آسمان و زمين روزى مىدهد؟
آمن يملك السمع و الابصار يا كى شنوائى و بينائىها
را در قبضه اختيار دارد؟
و من يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى و كى
برون مىآورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟
و من يدبر الامر و كى امر (جهان) را تدبير مىكند؟
(در تكوين)
فسيقولون الله خواهند گفت: خدا...
فقل افلا تتقون بگو: پس چرا پروا نمىكنيد؟ (و غير او
را به اداره امر جهان در تشريع انتخاب مىنمائيد.)
... و پس از چند آيه سخن را با لحن و بيانى كه به بتهاى بشرى و مدعيان ربوبيت،
نزديكتر است تا به بتهاى بيجان سنگى و چوبى و... چنين ادامه مىدهد:
قل هل من شركائكم من يهدى الى الحق بگو: از ميان اين
شريكان پندارى، كى بسوى حق راهبر مىشود؟
قل الله يهدى للحق بگو خدا به سوى حق راهبرى مىكند:
افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى
پس آيا كسى كه بحق راهبرى مىكند شايستهتر است كه پيروى شود، يا آنكه خود راه
نمىيابد، مگر آنكه راهبرى شود؟!
فمالكم كيف تحكمون پس شما را چه مىشود؟ چگونه قضاوت
مىكنيد. (يونس / 28 - 35)
بسى روشن است كه هدايت كردن و هدايت شدن، چيزى در خور موجود زنده و انسانى است. پس
در اين آيه سخن از آن انسانهائى است كه داعيه ربوبيت و تدبير در داده و در جلب
عبوديت و اطاعت انسانهاى ديگر، خود را شريك و جايگزين خدا دانستهاند.
نفى عبوديت خدانماها - چه در لباس قدرتهاى مذهبى
(احبار و رهبان) و چه در نقش قدرتهاى سياسى و اقتصادى (طاغوت، ملاء - مترف.)
در پيشنهاد اسلام به اهل كتاب نيز در آيهاى از قرآن، چنين آمده:
قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا بگو اى
اهل كتاب! به سوى سخنى كه ميان ما و شما برابر باشد روى قبول آوريد.
الا نعبد الا الله و آن اينكه: هيچكس جز خدا را عبادت
نكنيم.
و لا نشرك به شيئا و چيزى را شريك او نداريم.
و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله و هيچيك از
ما ديگرى را بجاى خدا، رب و سرپرست و مدبر كار خود نگيرد.
فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون پس اگر
سرپيچيدند به آنها بگوئيد: گواه باشيد كه ما تسليم و منقاد اين رويهايم. (آل عمران / 64)
قرآن در كنار اين همه، اطاعت برگزيدگان و بندگان شايسته و زبده را اطاعت خود
مىداند و در چند آيه، قدرتهاى اجرائى جامعه (رسول و اولوالامر) را معرفى مىكند.