ديگر خصوصيات نماز جمعه
امام براى ايراد خطبههاى نماز جمعه كه دو خطبه استبا يك زىخاصى براى
خطبه خواندن مىرود،زيى كه جمع ميان حالت نمازگزار وحالت جهادكننده
است.امام عصا و يا شمشير خود را به دست مىگيرد ودامنها را بالا مىزند و
مىرود بالاى منبر مىايستد و در زى يك مجاهدخطبه مىخواند.
امام جمعه در خطبه براى مردم چه بايد بگويد؟اين مطلب را درضمن حديثى كه
در همان سخنرانيها(خطابه و منبر)نقل كردهايم و چاپشده است،حضرت رضا عليه
السلام به بهترين وجهى بيان كردهاند.البته يكى ازكارها نصيحت و پند و
اندرز و موعظه است،ذكر خداوند است،ثنا و حمدالهى است،بردن نام پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است. متاسفانه فرصتنكردم كه متن
حديث را مجددا به ذهنم بسپارم.از آن سه قسمت وقسمتيادم هست (1)
.
يكى اين است كه امام جمعه وظيفه دارد تازهترين خبرها را از آنچهدر
دنياى اسلام واقع شده استبه اطلاع مردم برساند.ببينيد اسلام تا چهاندازه
توجه دارد كه مسلمين را در جريان اطلاعات مربوط به دنياى اسلامقرار دهد.من
در آن خطابهها گفتم:اندلس اسلامى را در سيصد الىچهار صد سال قبل قتل عام
كردند و اين عضو بزرگ را از تن اين اندامبريدند و تا سيصد سال بعد اين طرف
دنياى اسلام خبردار نشد كه چنينعضوى را از او بريدهاند!در تمام تواريخى
كه در اين سيصد چهارصدسال نوشتهاند اشارهاى به چنين قضيهاى نيست. اولين
كتابى كه در اينزمينه نوشته شد،همين كتابى است كه مرحوم دكتر آيتى خودمان
نوشتند وخيلى كتاب خوبى هم هست.در جاهاى ديگر هم همين طور است.فرضكنيد
شهرهاى ايران را كه روسها بردند،آيا ساير بخشهاى دنياى اسلامخبردار شدند
كه چنين قضيهاى بوده است؟پس اين خطبهها و خطابهها واين منبرها كه وظيفه
امامى است كه جمعه را اقامه مىكند،يكى براى ايناست كه تازهترين اطلاعات
دنياى اسلام را به اطلاع مردم برساند.
امر ديگرى كه حضرت رضا عليه السلام فرمود اين است كه امام جمعهمصالح
مردم را براى آنان بازگو كند;يعنى درباره مصالح كلى عالم اسلامبراى مردم
بحث كند.
قربانى شدن نماز جمعه در ميان اهل تسنن
نماز جمعه در ميان اهل تسنن به يك شكل خاص قربانى شد.آنهاظاهرش را حفظ
كردهاند يعنى نماز جمعه مىخوانند ولى به اقرارخودشان-كه در اين كتب
تفاسير اغلب من مىبينم-[روح آن حفظ نشدهاست].آيه مىفرمايد: «اذا نودى
للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله» وقتىكه نداى نماز جمعه بلند
مىشود،بشتابيد به سوى ذكر حق.خداوند خطبهرا«ذكر حق»ناميده است.اصلا روح
نماز جمعه همين دو خطبه است.
بعدها در نماز جمعه به جاى همه حرفها،مدح و ثناى خلفا و سلاطينوقت گفته
شد.يعنى آقاى خطيب شروع مىكرد يك سخنرانى در مدحاين آقايى كه آنجا نشسته
بود ايراد مىكرد: خدا سايه فلان كس را از سرمسلمين كم نكند و غيره.فخررازى
و ديگران مىگويند:اينها همه«ذكر الشيطان»است در حالى كه قرآن مىگويد:
«فاسعوا الى ذكر الله» .اينها رااهل سنت در كتابهايشان نوشتهاند.
ببينيد در همين نماز جمعه و خطبه نماز جمعه كه در اسلام اين قدرداراى
اهميت استبنى اميه چطور اسلام را مسخ كردند.بنى اميه سب ولعن على عليه
السلام را جزء اركان خطبه نماز جمعه قرار دادند.ببينيد اسلام ازكجاها
خورد!وقتى اين نماز جمعه اينچنينى كه بايد در درجه اول بهوسيله امام معصوم
و در درجه بعد توسط امام عادل بپا شود،توسطفاسقترين و ظالمترين امامها
اقامه شد معلوم است كه وضعش به چهصورت در مىآيد.
ممنوع شدن سب امير المؤمنين عليه السلام توسط عمر بن عبد العزيز
عمر بن عبد العزيز بود كه قضيه سب و لعن على عليه السلام را ممنوع كرد.
خودش مىگويد:دو قضيه باعثشد كه من اين كار را منع كردم.يكى اينكه وقتى
بچه بودم معلم سر خانهاى داشتم كه مىآمد و براى من تدريسمىكرد.ما در
كوچهها با بچههاى همسن و سال بازى مىكرديم.به اينبچهها چنان آموخته
بودند كه بدون اينكه قصد خاصى هم داشته باشند،دو كلمه كه صحبت مىكردند،تا
كسى حركتى مىكرد و از او مىپرسيدندچرا اين كار را كردى،وقتى
مىخواستبگويد من اين كار را نكردم،العياذ بالله مىگفت:«لعنتبر على،كى
من چنين كارى كردم؟»عمر بنعبد العزيز مىگويد يك بار كه ما در كوچه اين
كارها را مىكرديم معلم منآمد از آنجا گذشت.قرار بود براى تدريس به من به
مسجد برود و من همبه آنجا بروم.به مسجد رفتم ديدم مشغول نماز است.منتظر
ماندم تانمازش تمام شود.تا گفت«السلام عليكم»به سرعت از جا بلند شد و
دوبارهگفت:«الله اكبر».تا اين نماز ديگر هم تمام شد زود بلند شد و نماز
ديگرىرا شروع كرد.ديدم وقت گذشت و حس كردم كه امروز نمىخواهد به مندرس
بدهد.پيش خود گفتم:بايد بفهمم چرا نمىخواهد به من درسبدهد.اين بار به محض
اينكه گفت:«السلام عليكم»ديگر مجال ندادم،فوراسلام كردم و گفتم:استاد!آيا
امروز نمىخواهيد به من درس بدهيد؟ديدمرفتارش با من جور ديگرى است.
گفتم:آيا تقصيرى كردهام؟گناهىكردهام؟گفت:آن چه كارى بود كه در كوچه
كردى؟آن چه بود كه من از توشنيدم؟گفتم:چه چيزى؟موضوع را گفت.بعد،از من
پرسيد:تو از چهموقع اطلاع پيدا كردى كه خداوند پس از آنكه بر اهل بدر راضى
شد برآنها غضب كرد؟(اهل تسنن مساله اهل بدر را قبول دارند.)من هم بچهبودم
و بى اطلاع،گفتم:مگر على هم از اصحاب بدر بود؟گفت:«هل البدرالا لعلى؟!»مگر
در بدر قهرمانى غير از على بود؟اصلا بدر مال على است. ازآن پس تصميم گرفتم
كه ديگر اين كار را نكنم.
عمر بن عبد العزيز مىگويد قضيه دوم مربوط استبه زمانى كه پدرم حاكم
مدينه بود.پدرم كه خطبه مىخواند مىديدم كه خيلى فصيح و بليغحرف مىزند
جز آنجا كه مىرسد به لعن على عليه السلام كه گويى زبانش بهلكنت
مىافتد.در خلوت از پدرم پرسيدم:تو چرا همه چيز را خوب بيانمىكنى الا اين
يكى را؟علتش چيست؟گفت:آخر اين مردى كه ما داريملعن مىكنيم از تمام صحابه
پيامبر افضل است و هيچ كس بعد از پيامبر بهاندازه او مستحق درود
نيست.گفتم:اگر اين طور است چرا او را لعنمىكنى؟گفت:اگر ما او را اين طور
نكوبيم و لعن نكنيم،امروز نمىتوانيمبچههايش را بكوبيم.(سياست را
ببينيد!)گفت:ما گذشته اينها را بايداين گونه بكوبيم تا بچههايشان
موقعيتخلافت پيدا نكنند.اگر بنا باشد كهعلى را آن طور كه هستبشناسانيم
به شر بچههايش گير مىكنيم،چونمردم خواهند گفت مستحق خلافت آنها هستند.
عمر بن عبد العزيز مىگويد:من اين دو قضيه را كه ديدم با خودم عهدكردم
كه اگر روزى قدرت پيدا كردم،سب و لعن على عليه السلام را قدغن كنم وقدغن هم
كرد.
كيفيت قدغن كردن را بعضى به اين شكل نوشتهاند كه ذهن مردم شامرا در
همان چيزى كه در دوران كودكى در ذهن عمر بن عبد العزيز بودراسخ كرده بودند
كه على عليه السلام مردى بود كه اصلا مسلمان نبود و كافر بودو براى مردم
شام جز كفر على عليه السلام مساله ديگرى مطرح نبود.
عمر بن عبد العزيز با يك مرد يهودى(يا مسيحى)تبانى مىكند.به
اومىگويد:روز جمعه كه من به مسجد مىروم در مجمع عمومى بيا و دخترمرا
خواستگارى كن.تو چنين مىگويى و من چنين مىگويم و همين طور.
آن شخص آمد و خواستگارى كرد.عمر بن عبد العزيز گفت:تو كيستى ومذهبت
چيست؟ گفت:من فلان كس و يهودى هستم.گفت:مگر نمىدانىكه در اسلام دختر را
به كافر نمىشود داد؟گفت:اگر اين طور است،پس چرا پيامبر شما دخترش را به
كافر داد؟چرا دخترش را به على داد؟
عمر بن عبد العزيز رو به جمعيت كرد و گفت:يا جواب او را بدهيد و يا
اگرجواب ندهيد،اگر بشنوم كسى لعن على را كرده استسرش را از تنشجدا خواهم
كرد.
نماز جمعه در شيعه
حكم نماز جمعه در شيعه چيست؟در اينجا نظريات مختلفى است.
بعضى مىگويند اصلا نماز جمعه اختصاص به امام معصوم دارد;جز اماممعصوم
كس ديگرى حق ندارد نماز جمعه را اقامه كند;حتى مجتهد عادلجامع الشرايط
مبسوط اليد هم حق ندارد نماز جمعه بخواند.اين نظر،بسيار ضعيف استبه جهت
اينكه معصومين محدودند و نماز جمعهبراى همه دنيا و براى هميشه
است.[معمولا]فقها چنين حرفى رانمىزنند.آنها كلمه«امام و يا نايب امام»را
به كار مىبرند.
آيا نايب امام اختصاص به نايب خاص دارد يا نواب عام هم مىتوانندنماز
جمعه را اقامه كنند؟ مثلا امير المؤمنين خودشان امام هستند و نايبهاىخاص
ايشان حكامى بودند كه در بلاد معين كرده بودند.بعضى مىگويندنواب عام،يعنى
هر كس كه مجتهد شد مىتواند نماز جمعه را اقامه كند.
ولى بعضى ديگر مىگويند نه،در اين جهت هر مجتهدى نايب عام نيست.
مرحوم آقاى بروجردى عقيدهشان اين بود كه نماز جمعه نمازحكومتى است;يعنى
نمازى است كه حاكم اسلامى و حاكم شرعى بايدبخواند نه فقط يك مجتهد.آن
وقتيا بايد حاكم شرعىاى باشد كه بالفعلحاكم است و يا اگر بالفعل حاكم
نيست كسى باشد كه در مقام بهدست گرفتن حكومت است.مرحوم آية الله بروجردى
مىگفتند در دورانائمه عليهم السلام هم هر كسى كه در صدد انقلاب عليه خلفا
بود به خودش اجازه مىداد كه نماز جمعه بخواند. تاريخ هم همين را حكايت
مىكند كه آنكسى كه نماز جمعه مىخواند يا خودش مبسوط اليد بود و يا در
مقام بهدست آوردن بسط يد بود و الا مجتهدى كه گوشه خانه خودش نشستهاست و
جز هفتهاى يك بار از خانه بيرون نمىآيد و بعد عبايش را به سرشمىكشد و
به خانه مىرود اصلا معنى ندارد كه بيايد نماز جمعه بخواند.
اصلا كار او نيست كه بيايد مصالح عمومى مردم در دنياى اسلام را به
آنهاخبر ندارد تا بيايد خبر برساند;خودش از بىخبرترين مردم
دنياست،آنوقتبيايد خبرها را به مردم برساند؟!
مرحوم آقاى بروجردى مىگفتند در جنگهاى عثمانى و صفوى،صفويه ديدند يكى
از مظاهر شوكتى كه عثمانيها دارند و شيعهها ندارند،نماز جمعه است.خيلى
ناراحتشدند.عثمانيها روز جمعه كه مىشد نمازجمعه مىخواندند و از نيروى
نماز جمعه براى جنگها حداكثر استفاده رامىكردند.البته آنها بحثشان در نماز
جمعه بيشتر اين بود كه شيعه كافراست و اگر هفتاد كافر را بكشيد به اندازه
اين است كه يك شيعه را بكشيد واز اين حرفها.صفويه به علماى شيعه مىگفتند
آخر اين نماز جمعه يكنماز اسلامى است نمىشود كه ما نداشته باشيم.آن
وقتسلاطينى مثل شاهطهماسب و كسانى ديگر بودند كه از طرف علما خود را مجاز
مىدانستندنماز جمعه بخوانند.از آن وقتبه بعد بود كه مسجد جمعهها در
ايران همتاسيس شد كه البته قبلش هم مسجد جمعهها بود ولى مال اهل تسنن
بود.
بعدها نماز جمعه يك شكل مسخرهآميزى پيدا كرد;يعنى آن نماز جمعهواقعى
اسلامى ديگر عملا نه در ميان اهل تسنن تشكيل مىشود و نه درميان شيعه
(2) .
خاطرهاى از مراسم حج
در عربستان سعودى زمينه نماز جمعههايى فراهم مىشود كه اصلادر دنيا
بىنظير است.در يكى از سفرهايى كه به سفر حج مشرف شدهبوديم روز هفتم ذيحجه
مصادف با جمعه بود.روز هفتم ذيحجه روزىاست كه حجاجى هم كه به مدينه
رفتهاند به مكه آمدهاند و همه حجاج درآنجا جمع شدهاند.مردمى هم كه اهل
عربستان سعودى هستند ومىخواهند به حجبيايند آمدهاند.در مسجد الحرام به
اين عظمت،يكجمعيت پانصد هزار نفرى تشكيل مىشود. عدهاى هم براى نماز
درخيابانها مىايستند چون اتصال صف را خصوصا با بودن راديوها وبلندگوها كه
صداى امام شنيده مىشود شرط نمىدانند.ما وقتى خطبه اينامام جماعت را گوش
كرديم،گفتيم صد رحمتبه اين روضهخوانهاىخودمان!آنقدر بىمحتوا بود كه
خدا مىداند.سياست اين است كه بايدبىمحتوا باشد.خطيب جمعه مناسك حج را
براى مردم گفت.هر كس كهآنجا آمده است و فردا كه روز هشتم است مىخواهد به
عرفات برودمناسك حج را مىداند.ضمنا حجاج،مذاهب مختلف دارند.تو كه
وهابىهستى كسى به حرف تو گوش نمىكند.كوچكترين اشارهاى به مسائلمهم
دنياى اسلام در اين خطبهها نمىشود و صد در صد كنترل شده است.
يك جمعيتحدود پانصد هزار نفرى كه اسلام به نام حج از يك طرف و بهنام
جمعه از طرف ديگر به وجود آورده است اين طور هدر مىرود.واقعامن آن روز كه
از راديو آن خطبهها را گوش كردم و آن جمعيت را در آنجاديدم تاسف عجيبى به
من دست داد كه چگونه نيروهاى اسلام به دستاين حكومتهاى فاسد و كثيف هدر
مىرود.
شركت در نماز جمعه اگر نماز جمعه،نماز جمعه باشد واجب است.
نماز جمعهاى كه خليفه اموى بخواهد بخواند كه نماز جمعه نيست،اگرنماز
جمعهاى كه اسلام مىخواهد،تشكيل شود،شركت همه واجب استو هر كارى در آن
حال حرام است.
«يا ايها الذين امنوا» اى اهل ايمان! «اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة»
در آنوقت از روز جمعه كه فرياد براى نماز يعنى صداى مؤذن بلند مىشود
«فاسعوا الى ذكر الله» بشتابيد به سوى ذكر حق.مقصود از ذكر الله فقط
نمازنيست كه استماع خطبه مستحب باشد;به اجماع همه مفسرين و فقهااستماع خطبه
هم واجب است نه فقط شركت در آن دو ركعت. «فاسعوا الىذكر الله» قرآن خود
اين سخنرانى و خطبه را«ذكر الله»مىنامد.اين تعبيرات،تعبيرات كوچكى
نيست،حساب دارد.همين جاست كه مفسريناهل سنت مىگويند:خطبههايى كه امروز
در نماز جمعه خوانده مىشود«ذكر الشيطان»است در حالى كه قرآن از خطبههاى
نماز جمعه به ذكر اللهتعبير مىكند.
«و ذروا البيع» خريد و فروش را رها كنيد.گفتهاند:بيع به عنوان
مثلبراى كار است;يعنى هر كارى را رها كنيد.در فقه وقتى مىخواهند
مثالبزنند به بيع حرام كه خود تصدى به اين عمل حرام است،مىگويند:«بيعوقت
النداء»و مقصود همين است.همين كه صداى مؤذن بلند شد،اشتغالبه هر گونه كارى
حرام است.همين سعوديها ظاهرا را حفظ مىكنند.البتهسالهاى اول بيشتر ظواهر
را رعايت مىكردند،حالا آن قدرها هم دقتنمىكنند.كسانى كه آن وقتها رفته
بودند مىگفتند:صداى اذان كه بلندمىشد حتى آن كسى كه جنسش در ترازو و
مشغول معامله بود معامله رارها مىكرد و مىگفت:حرام!حرام!
«ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون» اين برايتان خير و مصلحت است اگربدانيد
و بفهميد.مراد از«تعلمون»در اينجا[علم به]شىء خاصى نيستبلكه چيزى است كه
ما از آن به«رشد»تعبير مىكنيم:اگر مردم عالم ورشيدى باشيد،اگر فهم داشته
باشيد.
«فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا
الله كثيرالعلكم تفلحون» هرگاه كه نماز به پايان مىرسد در زمين پخش
شويد.اين امر[به پراكنده شدن]را اصطلاحا«امر عقيب حظر»مىگويند.اگر حظر
ومنعى باشد و بعد از منع،امرى برسد علامت رخصت است;نه دلالتبروجوب مىكند
و نه دلالتبر استحباب. «فانتشروا فى الارض» يعنى مانعىنيست اگر خواستيد
متفرق شويد;نمازتان كه تمام شد اگر مىخواهيد،همان جا بمانيد و مشغول ذكر
خدا شويد و يا اگر ميلتان بود متفرق شويد.
«و ابتغوا من فضل الله» و از فضل الهى بجوييد يعنى مشغول كار و
كسبشويد.«فضل»زياده و منفعت است.ولى «و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون»
خدا را زياد ياد كنيد،باشد كه رستگار شويد;در حالى كه مشغول كسب وكار
هستيد،زياد در ياد خدا باشيد و از خدا غافل نشويد.
2.[خواننده محترم توجه دارد كه اين تفاسير مربوط به قبل از پيروزى
انقلاب شكوهمند اسلامى است.]