آشنايى با قرآن جلد ۷

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۹ -


ديگر خصوصيات نماز جمعه

امام براى ايراد خطبه‏هاى نماز جمعه كه دو خطبه است‏با يك زى‏خاصى براى خطبه خواندن مى‏رود،زيى كه جمع ميان حالت نمازگزار وحالت جهادكننده است.امام عصا و يا شمشير خود را به دست مى‏گيرد ودامنها را بالا مى‏زند و مى‏رود بالاى منبر مى‏ايستد و در زى يك مجاهدخطبه مى‏خواند.

امام جمعه در خطبه براى مردم چه بايد بگويد؟اين مطلب را درضمن حديثى كه در همان سخنرانيها(خطابه و منبر)نقل كرده‏ايم و چاپ‏شده است،حضرت رضا عليه السلام به بهترين وجهى بيان كرده‏اند.البته يكى ازكارها نصيحت و پند و اندرز و موعظه است،ذكر خداوند است،ثنا و حمدالهى است،بردن نام پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است. متاسفانه فرصت‏نكردم كه متن حديث را مجددا به ذهنم بسپارم.از آن سه قسمت وقسمت‏يادم هست (1) .

يكى اين است كه امام جمعه وظيفه دارد تازه‏ترين خبرها را از آنچه‏در دنياى اسلام واقع شده است‏به اطلاع مردم برساند.ببينيد اسلام تا چه‏اندازه توجه دارد كه مسلمين را در جريان اطلاعات مربوط به دنياى اسلام‏قرار دهد.من در آن خطابه‏ها گفتم:اندلس اسلامى را در سيصد الى‏چهار صد سال قبل قتل عام كردند و اين عضو بزرگ را از تن اين اندام‏بريدند و تا سيصد سال بعد اين طرف دنياى اسلام خبردار نشد كه چنين‏عضوى را از او بريده‏اند!در تمام تواريخى كه در اين سيصد چهارصدسال نوشته‏اند اشاره‏اى به چنين قضيه‏اى نيست. اولين كتابى كه در اين‏زمينه نوشته شد،همين كتابى است كه مرحوم دكتر آيتى خودمان نوشتند وخيلى كتاب خوبى هم هست.در جاهاى ديگر هم همين طور است.فرض‏كنيد شهرهاى ايران را كه روسها بردند،آيا ساير بخشهاى دنياى اسلام‏خبردار شدند كه چنين قضيه‏اى بوده است؟پس اين خطبه‏ها و خطابه‏ها واين منبرها كه وظيفه امامى است كه جمعه را اقامه مى‏كند،يكى براى اين‏است كه تازه‏ترين اطلاعات دنياى اسلام را به اطلاع مردم برساند.

امر ديگرى كه حضرت رضا عليه السلام فرمود اين است كه امام جمعه‏مصالح مردم را براى آنان بازگو كند;يعنى درباره مصالح كلى عالم اسلام‏براى مردم بحث كند.

قربانى شدن نماز جمعه در ميان اهل تسنن

نماز جمعه در ميان اهل تسنن به يك شكل خاص قربانى شد.آنهاظاهرش را حفظ كرده‏اند يعنى نماز جمعه مى‏خوانند ولى به اقرارخودشان-كه در اين كتب تفاسير اغلب من مى‏بينم-[روح آن حفظ نشده‏است].آيه مى‏فرمايد: «اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله‏» وقتى‏كه نداى نماز جمعه بلند مى‏شود،بشتابيد به سوى ذكر حق.خداوند خطبه‏را«ذكر حق‏»ناميده است.اصلا روح نماز جمعه همين دو خطبه است.

بعدها در نماز جمعه به جاى همه حرفها،مدح و ثناى خلفا و سلاطين‏وقت گفته شد.يعنى آقاى خطيب شروع مى‏كرد يك سخنرانى در مدح‏اين آقايى كه آنجا نشسته بود ايراد مى‏كرد: خدا سايه فلان كس را از سرمسلمين كم نكند و غيره.فخررازى و ديگران مى‏گويند:اينها همه‏«ذكر الشيطان‏»است در حالى كه قرآن مى‏گويد: «فاسعوا الى ذكر الله‏» .اينها رااهل سنت در كتابهايشان نوشته‏اند.

ببينيد در همين نماز جمعه و خطبه نماز جمعه كه در اسلام اين قدرداراى اهميت است‏بنى اميه چطور اسلام را مسخ كردند.بنى اميه سب ولعن على عليه السلام را جزء اركان خطبه نماز جمعه قرار دادند.ببينيد اسلام ازكجاها خورد!وقتى اين نماز جمعه اينچنينى كه بايد در درجه اول به‏وسيله امام معصوم و در درجه بعد توسط امام عادل بپا شود،توسطفاسق‏ترين و ظالمترين امامها اقامه شد معلوم است كه وضعش به چه‏صورت در مى‏آيد.

ممنوع شدن سب امير المؤمنين عليه السلام توسط عمر بن عبد العزيز

عمر بن عبد العزيز بود كه قضيه سب و لعن على عليه السلام را ممنوع كرد.

خودش مى‏گويد:دو قضيه باعث‏شد كه من اين كار را منع كردم.يكى اينكه وقتى بچه بودم معلم سر خانه‏اى داشتم كه مى‏آمد و براى من تدريس‏مى‏كرد.ما در كوچه‏ها با بچه‏هاى هم‏سن و سال بازى مى‏كرديم.به اين‏بچه‏ها چنان آموخته بودند كه بدون اينكه قصد خاصى هم داشته باشند،دو كلمه كه صحبت مى‏كردند،تا كسى حركتى مى‏كرد و از او مى‏پرسيدندچرا اين كار را كردى،وقتى مى‏خواست‏بگويد من اين كار را نكردم،العياذ بالله مى‏گفت:«لعنت‏بر على،كى من چنين كارى كردم؟»عمر بن‏عبد العزيز مى‏گويد يك بار كه ما در كوچه اين كارها را مى‏كرديم معلم من‏آمد از آنجا گذشت.قرار بود براى تدريس به من به مسجد برود و من هم‏به آنجا بروم.به مسجد رفتم ديدم مشغول نماز است.منتظر ماندم تانمازش تمام شود.تا گفت‏«السلام عليكم‏»به سرعت از جا بلند شد و دوباره‏گفت:«الله اكبر».تا اين نماز ديگر هم تمام شد زود بلند شد و نماز ديگرى‏را شروع كرد.ديدم وقت گذشت و حس كردم كه امروز نمى‏خواهد به من‏درس بدهد.پيش خود گفتم:بايد بفهمم چرا نمى‏خواهد به من درس‏بدهد.اين بار به محض اينكه گفت:«السلام عليكم‏»ديگر مجال ندادم،فوراسلام كردم و گفتم:استاد!آيا امروز نمى‏خواهيد به من درس بدهيد؟ديدم‏رفتارش با من جور ديگرى است. گفتم:آيا تقصيرى كرده‏ام؟گناهى‏كرده‏ام؟گفت:آن چه كارى بود كه در كوچه كردى؟آن چه بود كه من از توشنيدم؟گفتم:چه چيزى؟موضوع را گفت.بعد،از من پرسيد:تو از چه‏موقع اطلاع پيدا كردى كه خداوند پس از آنكه بر اهل بدر راضى شد برآنها غضب كرد؟(اهل تسنن مساله اهل بدر را قبول دارند.)من هم بچه‏بودم و بى اطلاع،گفتم:مگر على هم از اصحاب بدر بود؟گفت:«هل البدرالا لعلى؟!»مگر در بدر قهرمانى غير از على بود؟اصلا بدر مال على است. ازآن پس تصميم گرفتم كه ديگر اين كار را نكنم.

عمر بن عبد العزيز مى‏گويد قضيه دوم مربوط است‏به زمانى كه پدرم حاكم مدينه بود.پدرم كه خطبه مى‏خواند مى‏ديدم كه خيلى فصيح و بليغ‏حرف مى‏زند جز آنجا كه مى‏رسد به لعن على عليه السلام كه گويى زبانش به‏لكنت مى‏افتد.در خلوت از پدرم پرسيدم:تو چرا همه چيز را خوب بيان‏مى‏كنى الا اين يكى را؟علتش چيست؟گفت:آخر اين مردى كه ما داريم‏لعن مى‏كنيم از تمام صحابه پيامبر افضل است و هيچ كس بعد از پيامبر به‏اندازه او مستحق درود نيست.گفتم:اگر اين طور است چرا او را لعن‏مى‏كنى؟گفت:اگر ما او را اين طور نكوبيم و لعن نكنيم،امروز نمى‏توانيم‏بچه‏هايش را بكوبيم.(سياست را ببينيد!)گفت:ما گذشته اينها را بايداين گونه بكوبيم تا بچه‏هايشان موقعيت‏خلافت پيدا نكنند.اگر بنا باشد كه‏على را آن طور كه هست‏بشناسانيم به شر بچه‏هايش گير مى‏كنيم،چون‏مردم خواهند گفت مستحق خلافت آنها هستند.

عمر بن عبد العزيز مى‏گويد:من اين دو قضيه را كه ديدم با خودم عهدكردم كه اگر روزى قدرت پيدا كردم،سب و لعن على عليه السلام را قدغن كنم وقدغن هم كرد.

كيفيت قدغن كردن را بعضى به اين شكل نوشته‏اند كه ذهن مردم شام‏را در همان چيزى كه در دوران كودكى در ذهن عمر بن عبد العزيز بودراسخ كرده بودند كه على عليه السلام مردى بود كه اصلا مسلمان نبود و كافر بودو براى مردم شام جز كفر على عليه السلام مساله ديگرى مطرح نبود.

عمر بن عبد العزيز با يك مرد يهودى(يا مسيحى)تبانى مى‏كند.به اومى‏گويد:روز جمعه كه من به مسجد مى‏روم در مجمع عمومى بيا و دخترمرا خواستگارى كن.تو چنين مى‏گويى و من چنين مى‏گويم و همين طور.

آن شخص آمد و خواستگارى كرد.عمر بن عبد العزيز گفت:تو كيستى ومذهبت چيست؟ گفت:من فلان كس و يهودى هستم.گفت:مگر نمى‏دانى‏كه در اسلام دختر را به كافر نمى‏شود داد؟گفت:اگر اين طور است،پس چرا پيامبر شما دخترش را به كافر داد؟چرا دخترش را به على داد؟

عمر بن عبد العزيز رو به جمعيت كرد و گفت:يا جواب او را بدهيد و يا اگرجواب ندهيد،اگر بشنوم كسى لعن على را كرده است‏سرش را از تنش‏جدا خواهم كرد.

نماز جمعه در شيعه

حكم نماز جمعه در شيعه چيست؟در اينجا نظريات مختلفى است.

بعضى مى‏گويند اصلا نماز جمعه اختصاص به امام معصوم دارد;جز امام‏معصوم كس ديگرى حق ندارد نماز جمعه را اقامه كند;حتى مجتهد عادل‏جامع الشرايط مبسوط اليد هم حق ندارد نماز جمعه بخواند.اين نظر،بسيار ضعيف است‏به جهت اينكه معصومين محدودند و نماز جمعه‏براى همه دنيا و براى هميشه است.[معمولا]فقها چنين حرفى رانمى‏زنند.آنها كلمه‏«امام و يا نايب امام‏»را به كار مى‏برند.

آيا نايب امام اختصاص به نايب خاص دارد يا نواب عام هم مى‏توانندنماز جمعه را اقامه كنند؟ مثلا امير المؤمنين خودشان امام هستند و نايبهاى‏خاص ايشان حكامى بودند كه در بلاد معين كرده بودند.بعضى مى‏گويندنواب عام،يعنى هر كس كه مجتهد شد مى‏تواند نماز جمعه را اقامه كند.

ولى بعضى ديگر مى‏گويند نه،در اين جهت هر مجتهدى نايب عام نيست.

مرحوم آقاى بروجردى عقيده‏شان اين بود كه نماز جمعه نمازحكومتى است;يعنى نمازى است كه حاكم اسلامى و حاكم شرعى بايدبخواند نه فقط يك مجتهد.آن وقت‏يا بايد حاكم شرعى‏اى باشد كه بالفعل‏حاكم است و يا اگر بالفعل حاكم نيست كسى باشد كه در مقام به‏دست گرفتن حكومت است.مرحوم آية الله بروجردى مى‏گفتند در دوران‏ائمه عليهم السلام هم هر كسى كه در صدد انقلاب عليه خلفا بود به خودش اجازه مى‏داد كه نماز جمعه بخواند. تاريخ هم همين را حكايت مى‏كند كه آن‏كسى كه نماز جمعه مى‏خواند يا خودش مبسوط اليد بود و يا در مقام به‏دست آوردن بسط يد بود و الا مجتهدى كه گوشه خانه خودش نشسته‏است و جز هفته‏اى يك بار از خانه بيرون نمى‏آيد و بعد عبايش را به سرش‏مى‏كشد و به خانه مى‏رود اصلا معنى ندارد كه بيايد نماز جمعه بخواند.

اصلا كار او نيست كه بيايد مصالح عمومى مردم در دنياى اسلام را به آنهاخبر ندارد تا بيايد خبر برساند;خودش از بى‏خبرترين مردم دنياست،آنوقت‏بيايد خبرها را به مردم برساند؟!

مرحوم آقاى بروجردى مى‏گفتند در جنگهاى عثمانى و صفوى،صفويه ديدند يكى از مظاهر شوكتى كه عثمانيها دارند و شيعه‏ها ندارند،نماز جمعه است.خيلى ناراحت‏شدند.عثمانيها روز جمعه كه مى‏شد نمازجمعه مى‏خواندند و از نيروى نماز جمعه براى جنگها حداكثر استفاده رامى‏كردند.البته آنها بحثشان در نماز جمعه بيشتر اين بود كه شيعه كافراست و اگر هفتاد كافر را بكشيد به اندازه اين است كه يك شيعه را بكشيد واز اين حرفها.صفويه به علماى شيعه مى‏گفتند آخر اين نماز جمعه يك‏نماز اسلامى است نمى‏شود كه ما نداشته باشيم.آن وقت‏سلاطينى مثل شاه‏طهماسب و كسانى ديگر بودند كه از طرف علما خود را مجاز مى‏دانستندنماز جمعه بخوانند.از آن وقت‏به بعد بود كه مسجد جمعه‏ها در ايران هم‏تاسيس شد كه البته قبلش هم مسجد جمعه‏ها بود ولى مال اهل تسنن بود.

بعدها نماز جمعه يك شكل مسخره‏آميزى پيدا كرد;يعنى آن نماز جمعه‏واقعى اسلامى ديگر عملا نه در ميان اهل تسنن تشكيل مى‏شود و نه درميان شيعه (2) .

خاطره‏اى از مراسم حج

در عربستان سعودى زمينه نماز جمعه‏هايى فراهم مى‏شود كه اصلادر دنيا بى‏نظير است.در يكى از سفرهايى كه به سفر حج مشرف شده‏بوديم روز هفتم ذيحجه مصادف با جمعه بود.روز هفتم ذيحجه روزى‏است كه حجاجى هم كه به مدينه رفته‏اند به مكه آمده‏اند و همه حجاج درآنجا جمع شده‏اند.مردمى هم كه اهل عربستان سعودى هستند ومى‏خواهند به حج‏بيايند آمده‏اند.در مسجد الحرام به اين عظمت،يك‏جمعيت پانصد هزار نفرى تشكيل مى‏شود. عده‏اى هم براى نماز درخيابانها مى‏ايستند چون اتصال صف را خصوصا با بودن راديوها وبلندگوها كه صداى امام شنيده مى‏شود شرط نمى‏دانند.ما وقتى خطبه اين‏امام جماعت را گوش كرديم،گفتيم صد رحمت‏به اين روضه‏خوان‏هاى‏خودمان!آنقدر بى‏محتوا بود كه خدا مى‏داند.سياست اين است كه بايدبى‏محتوا باشد.خطيب جمعه مناسك حج را براى مردم گفت.هر كس كه‏آنجا آمده است و فردا كه روز هشتم است مى‏خواهد به عرفات برودمناسك حج را مى‏داند.ضمنا حجاج،مذاهب مختلف دارند.تو كه وهابى‏هستى كسى به حرف تو گوش نمى‏كند.كوچكترين اشاره‏اى به مسائل‏مهم دنياى اسلام در اين خطبه‏ها نمى‏شود و صد در صد كنترل شده است.

يك جمعيت‏حدود پانصد هزار نفرى كه اسلام به نام حج از يك طرف و به‏نام جمعه از طرف ديگر به وجود آورده است اين طور هدر مى‏رود.واقعامن آن روز كه از راديو آن خطبه‏ها را گوش كردم و آن جمعيت را در آنجاديدم تاسف عجيبى به من دست داد كه چگونه نيروهاى اسلام به دست‏اين حكومتهاى فاسد و كثيف هدر مى‏رود.

شركت در نماز جمعه اگر نماز جمعه،نماز جمعه باشد واجب است.

نماز جمعه‏اى كه خليفه اموى بخواهد بخواند كه نماز جمعه نيست،اگرنماز جمعه‏اى كه اسلام مى‏خواهد،تشكيل شود،شركت همه واجب است‏و هر كارى در آن حال حرام است.

«يا ايها الذين امنوا» اى اهل ايمان! «اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة‏» در آن‏وقت از روز جمعه كه فرياد براى نماز يعنى صداى مؤذن بلند مى‏شود «فاسعوا الى ذكر الله‏» بشتابيد به سوى ذكر حق.مقصود از ذكر الله فقط نمازنيست كه استماع خطبه مستحب باشد;به اجماع همه مفسرين و فقهااستماع خطبه هم واجب است نه فقط شركت در آن دو ركعت. «فاسعوا الى‏ذكر الله‏» قرآن خود اين سخنرانى و خطبه را«ذكر الله‏»مى‏نامد.اين تعبيرات،تعبيرات كوچكى نيست،حساب دارد.همين جاست كه مفسرين‏اهل سنت مى‏گويند:خطبه‏هايى كه امروز در نماز جمعه خوانده مى‏شود«ذكر الشيطان‏»است در حالى كه قرآن از خطبه‏هاى نماز جمعه به ذكر الله‏تعبير مى‏كند.

«و ذروا البيع‏» خريد و فروش را رها كنيد.گفته‏اند:بيع به عنوان مثل‏براى كار است;يعنى هر كارى را رها كنيد.در فقه وقتى مى‏خواهند مثال‏بزنند به بيع حرام كه خود تصدى به اين عمل حرام است،مى‏گويند:«بيع‏وقت النداء»و مقصود همين است.همين كه صداى مؤذن بلند شد،اشتغال‏به هر گونه كارى حرام است.همين سعوديها ظاهرا را حفظ مى‏كنند.البته‏سالهاى اول بيشتر ظواهر را رعايت مى‏كردند،حالا آن قدرها هم دقت‏نمى‏كنند.كسانى كه آن وقتها رفته بودند مى‏گفتند:صداى اذان كه بلندمى‏شد حتى آن كسى كه جنسش در ترازو و مشغول معامله بود معامله رارها مى‏كرد و مى‏گفت:حرام!حرام!

«ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون‏» اين برايتان خير و مصلحت است اگربدانيد و بفهميد.مراد از«تعلمون‏»در اينجا[علم به]شى‏ء خاصى نيست‏بلكه چيزى است كه ما از آن به‏«رشد»تعبير مى‏كنيم:اگر مردم عالم ورشيدى باشيد،اگر فهم داشته باشيد.

«فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرالعلكم تفلحون‏» هرگاه كه نماز به پايان مى‏رسد در زمين پخش شويد.اين امر[به پراكنده شدن]را اصطلاحا«امر عقيب حظر»مى‏گويند.اگر حظر ومنعى باشد و بعد از منع،امرى برسد علامت رخصت است;نه دلالت‏بروجوب مى‏كند و نه دلالت‏بر استحباب. «فانتشروا فى الارض‏» يعنى مانعى‏نيست اگر خواستيد متفرق شويد;نمازتان كه تمام شد اگر مى‏خواهيد،همان جا بمانيد و مشغول ذكر خدا شويد و يا اگر ميلتان بود متفرق شويد.

«و ابتغوا من فضل الله‏» و از فضل الهى بجوييد يعنى مشغول كار و كسب‏شويد.«فضل‏»زياده و منفعت است.ولى «و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون‏»

خدا را زياد ياد كنيد،باشد كه رستگار شويد;در حالى كه مشغول كسب وكار هستيد،زياد در ياد خدا باشيد و از خدا غافل نشويد.

 

پى‏نوشتها:

1.[مراجعه شود به كتاب ده گفتار،سخنرانى‏«خطابه و منبر».]

2.[خواننده محترم توجه دارد كه اين تفاسير مربوط به قبل از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى است.]