تفسير سوره جمعه (3)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر
اللهو ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون×فاذا قضيت الصلاةفانتشروا
فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكمتفلحون×و اذا
راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما قل ماعند الله خير من اللهو
و من التجارة و الله خير الرازقين (1) .
اين سه آيه قسمت آخر اين سوره مباركه است كه به نام سوره«جمعه»
ناميده مىشود.جمعه به صورت جمعه هم تلفظ مىشود.علت اينكه اينسوره را
جمعه يا جمعه مىنامند همين آيهاى است كه در مورد نماز جمعهاست.
ابتدا مقدمهاى براى شب و روز جمعه عرض كنم و آن اين است كه دراسلام
اعياد ساليانه داريم و عيد هفتگى.بعضى اعياد ساليانه نه به علتحادثهاى كه
در آن روزها واقع شده«عيد»ناميده شده استبلكه به اعتباروضع خاصى كه در
ايام سال دارد عيد اسلامى ناميده شده است مانند عيدفطر;و اعياد ديگرى داريم
كه به مناسبتهاى خاص است مثل مبعث ومولودها.عيد هفتگى كه آن هم«عيد»ناميده
مىشود همين شبانه روزجمعه است.در جلسه پيش به مناسبت ديگرى به اين مطلب
اشاره كردمكه در اسلام آن چيزى هم كه عنوان عيد دارد باز از مراسم عبادت
خالىنيست.عيد به معناى پايكوبى و مانند آن در اسلام نداريم.
شبانه روز جمعه اختصاصاتى دارد و براى يك سلسله عباداتاولويتى نسبتبه
ساير شب و روزها دارد كه معمولا در كتابهايى كه براىدعوات و زيارات
نوشتهاند ذكر شده است.براى يهوديها هم يك روزخاص روز هفته است كه روز شنبه
است و براى مسيحىها روز يكشنبه.
قهرا اين يك وظيفه عمومى استبراى همه مسلمين كه اين اختصاص وخصوصيت
جمعه را حفظ كنند.
در همه دنيا در هر هفته يك روز تعطيل است و يك چنين تعطيلىاىضرورت
دارد.البته ما در اسلام تصريحى نداريم كه حتما شبانه روزجمعه را تعطيل
كنيم;در همين آيات مىخوانيم كه به مردم اجازه داده شدهاست كه بعد از
مراسم جمعه باز به همان كارها و شغلهاى خودشان بهعنوان يك امر مباح
بپردازند.ولى قهرا دستورهاى خاصى كه در روزجمعه هست مثل عبادتهاى بدنى يا
رفت و آمدها و صله رحمها كه اگر درجمعه صورت گيرد اجر و ثواب بيشترى
دارد،اقتضا مىكند كه آن روزىكه مسلمانها مىخواهند تعطيل هفتگى خود قرار
دهند همان روز جمعهباشد.
تغيير مبدا تاريخ در كشورهاى اسلامى
از چيزهايى كه مايه تاسف است اين است كه در كشورهاى اسلامىغير از ايران
و عربستان سعودى و افغانستان-كه گاهى در ايران خودمانهم اين زمزمه را بعضى
از نويسندگان مىكنند-تاريخ را تغيير دادهاند.
اينها البته از دوران استعمار تاريخ خودشان را به تاريخ مسيحى
تبديلكردهاند.از زمانى كه كشور عثمانى كه يك دولت نسبتا مستقل بود
متلاشىشد و استعمار انگلستان و فرانسه و برخى كشورهاى ديگر نفوذ
كرد،يكىاز كارهايى كه كردند اين بود كه تاريخ اسلامى و هجرى را تبديل به
تاريخمسيحى كردند و هنوز هم به همان صورت است.شما الان اگر در مصر
همبرويد كه عاصمه كشورهاى عربى اهل تسنن است ماههايشان ماههاىفرنگى و
تاريخشان تاريخ مسيحى است.براى آنها اينكه الآن سال 1354شمسى و يا 1397
قمرى است مفهومى ندارد،آنها فقط سال 1976 رامىشناسند كه مبدا ميلاد مسيح
است.
البته اين،كار بسيار زشتى است.مردم اين شعارها را به جهت آثارىكه در
روح آنان مىگذارد جزء فرهنگ مىشمارند و حق هم دارند.امروزهدر دنيا به يك
سلسله مسائل كه از بعضى جهات هيچ فرقى ندارد ولى ازاين نظر كه عنصرى از
فرهنگ آن مردم است و در روحيه آن مردم اثرمىگذارد و بلكه روحيه آنان را
تشكيل مىدهد،فوق العاده اهميتمىدهند.اگر گفته شود مثلا براى تعيين تاريخ
يك نامه يا سند،ماهمين قدر مىخواهيم بدانيم كه در چه روزى بوده است و
بنابراين بايدامرى را مبدا قرار داد،ديگر چه فرق مىكند كه مبدا،ميلاد مسيح
باشد ياهجرت پيامبر؟پاسخ اين است كه براى آن كار هيچ فرقى نمىكند اما
ازجنبههاى ديگرى فوق العاده فرق مىكند.
شما اگر سراغ همين فرنگيها برويد مىبينيد براى يك سنتبسيار بسيار
كوچك،خود را به كشتن مىدهند.ببينيد همين ايرانيهاىخودمان براى اينكه
سنتهاى ايرانى و به قول خودشان فرهنگ ايرانى رابخواهند زنده كنند،كوشش
مىكنند كارهايى را كه از اول اول خرافهمحض بوده است زنده كنند،چون فكر
مىكنند كه مليت ايرانى را بدوناينها نمىتوان نگه داشت.مثلا تخم مرغ رنگ
كردن در نوروز يك رسمايرانى است.اين كار با اينكه كار چرندى است ولى
مىگويند براى اينكهاين رسم ايرانى و عمومى كه همه مردم به آن خو
گرفتهاند به صورت يكمشخص روحى ايرانى از غير ايرانى باقى بماند اين رسم
تخم مرغرنگ كردن در نوروز را نگذاريد فراموش شود،آن را زنده نگه
داريد.درمورد آتش شب چهارشنبه آخر سال-كه نمونهاى از آتشپرستىهاىقديم
است كه نه تنها چيز خوبى نيستبلكه خيلى چيز بدى هم هستهمين را مىگويند
فقط براى اينكه به قول اينها فرهنگ را(اين فرهنگ، معنايش علم و فلسفه
نيستبلكه به معنى سنت است)بايد زنده نگهداشت.ولى همين آقايان وقتى كه پاى
تاريخ به ميان مىآيد مىگويند حالاچه فرق دارد كه ما مبدا تاريخ را مبدا
مسيحى بگيريم يا مبدا اسلامى؟!
مساله تعطيلى جمعه
مساله تعطيلى جمعه هم از آن مسائلى است كه در بعضى كشورهاىاسلامى از
وقتى كه استعمار آمد آن را تغيير داد.مثلا در پاكستان انگليسيهااز زمان
ورودشان به هند سعى كردند همه سنتهاى آنها را به سنتهاىخودشان تبديل
كنند.از جمله اينكه روز تعطيل را از جمعه به يكشنبهتبديل كردند.هنوز هم در
پاكستان همين طور است;اگر يك چيزىبرگشت،عود دادنش به حالت اول بسيار مشكل
است.پاكستان اساسا بهنام اسلام مستقل شد،يعنى پاكستان در مقابل هندوستان
هيچ جهتى براى اينكه يك واحد مستقل باشد نداشت مگر جهت روحى و معنوى و
فكرىو ايمانى كه ما مسلمانيم و شما هندو هستيد و از نظر فرهنگ معنوى
ازيكديگر جدا هستيم و نمىخواهيم با شما زندگى كنيم و مىخواهيممستقل
شويم. در عين حال اينها كه در مقابل هنديها آنقدر مقاومت كردندهنوز اين سنت
مسيحى را در ميان خودشان حفظ كردهاند;مبدا سالشانمبدا مسيحى و تعطيل
هفتگى آنها هم يكشنبه است.
اين را عرض مىكنم براى اين كه ما بايد توجه داشته باشيم بهنغمههايى
كه كم و بيش در مجلهها و در مقالات ادبى و به اصطلاح علمىو نيمه علمى
شنيده مىشود.مىنويسند اين براى ايران سبب ركودكارهاست كه تعطيلات خودمان
را جمعه قرار بدهيم در حالى كه اكثريتمردم دنيا كه ما با آنها سر و كار
داريم تعطيلاتشان يكشنبه است.آن وقت مامجبوريم كه در هفته دو روز تعطيل
داشته باشيم،روز جمعه به خاطرخودمان و روز يكشنبه براى اينكه دنيا تعطيلى
دارد.پس ما براى اينكهكارمان بيشتر جريان داشته باشد،بياييم تعطيلى جمعه
را تبديل به يكشنبهكنيم.درباره تاريخ هم مىگويند:اكثريت مردم دنيا سال
مسيحى را انتخابكردهاند ولى ما سال هجرى را انتخاب كردهايم و اين اسباب
زحمت استكه ما تاريخ خودمان را به هجرى بنويسيم و آنها به مسيحى،پس
بياييمتاريخ هجرى را به تاريخ مسيحى تبديل كنيم.اينها همه مقدمه جذب شدنو
مقدمه هضم شدن فرهنگى در هاضمه ديگران است.
مطلب ديگر كه اين آيه در آن مورد است نماز جمعه است.اساساجمعه و حتى
اسم«جمعه»هم اسم اسلامى استيعنى قبل از اسلام اينروز به نام روز جمعه
ناميده نمىشد;اسمهاى ديگرى ذكر كردهاند.خوداسلام اين اسم«جمعه»را گذاشت
و چه اسم خوبى است.در ميان اسمهاىهفته كلمه«سبت»(شنبه)ريشه يهودى دارد و
كلمه«جمعه»يك لفظ عربى است و عربى الاصل است و اين نشان مىدهد كه چرا
اين روز به نامجمعه ناميده شده است;به اين دليل كه روز اجتماع مردم بوده
است.درروزهاى ديگر،هر كس به دنبال كار اختصاصى خودش است،و در مدارشخصى خودش
مىچرخد.يك روز در هفته به اين كار اختصاص دادهشده است كه افراد دور
يكديگر جمع شوند.در ايام هفته هر كس در يكمسير و مدارى است;روزى هم بايد
باشد كه افراد دور هم جمع شوند،روز اجتماع.براى اين روز يك كار بسيار بزرگ
در اسلام تاسيس شد كهفوق العاده كار مهمى بود و آن مساله«نماز جمعه»است.
نماز جمعه چه نمازى است؟نماز جمعه همان نماز ظهر است درروز جمعه با
كيفيتخاصى و به عبارت ديگر نمازى است در روز جمعهجانشين نماز ظهر.نماز
ظهر چهار ركعت است و نماز جمعه دو ركعت،ولى به جاى آن دو ركعت ديگر،دو خطبه
قرار داده شده است.در احاديثائمه عليهم السلام اين تعبير به طور مكرر آمده
است كه فرمودهاند:«جعلتا مكانالركعتين» (2) دو خطبه جمعه
جانشين آن دو ركعتشده است و نكته قابلتوجه اين است كه قرآن از آن دو خطبه
با اينكه منبر و سخنرانى است،مانند نماز تعبير به«ذكر الله»كرده است.
نماز جماعت و نماز جمعه
در اينجا برخى خصوصيات نماز جماعت و نماز جمعه را ذكرمىكنم.مىدانيم
نماز جماعت در اسلام سنتبسيار مؤكدى است ولىمستحب است نه واجب،مگر اينكه
به شكل اعراض از جماعتباشديعنى كسى به هيچ شكلى در هيچ جماعتى شركت نكند
كه اين كارشحرام است و اگر زمانى باشد كه حكومت،حكومت اسلامى باشد
چنينفردى را مجبور به شركت در جماعت مىكنند.پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله حتىقصد كردند كه خانه كسانى را كه اعراض از جماعت داشتند خراب كنند;
فرمودند:شركت نكردن به طور مطلق در جماعت مسلمين نوعى نفاقاست.به هر
حال مساله نماز جماعتيكى از خصوصياتش اين است كهفى حد ذاته مستحب است.
خصوصيت ديگر نماز جماعت اين است كه نماز جماعت را بهصورت متعدد هم
مىشود اقامه كرد;يعنى در يك شهر،مسجد هر محلىو مسجد جامع شهر هر كدام
مىتوانند نماز جماعت مستقلى داشته باشند.
در شيعهگاهى يك مسجد ده تا نماز جماعت دارد كه اين ديگر تقريبا
نمازتفرقه است.برخى نماز جماعتهاى شيعه شده است نمازهاى تفرقه،چون در
بسيارى از مساجد چندين نماز جماعتبر پا مىشود.
خصوصيتسوم اين است كه نماز جماعتبا نماز فرادى اختلافزيادى
ندارد،همان نماز فرادى است كه به صورت جمعى خواندهمىشود و تفاوت فقط در
اين جهت است كه امام،قرائتيعنى حمد وسوره را مىخواند و مامومين استماع
مىكنند.امام نيابت مىكند از آنها درقرائتحمد و سوره.البته مامومين در
حركات و سكنات و اذكار و اورادهم بايد پيرو و تابع امام باشند،قبل از امام
به ركوع نروند،قبل از امام بهسجود نروند و ذكرى نگويند.
ولى نماز جمعه يك نماز جماعتخاص است.اولين تفاوت آن بانماز جماعت اين
است كه واجب است،جز بر افرادى كه عذر داشته باشندمثلا مريض باشند.همچنين بر
زنان هم واجب نيست،مثل جهاد است كهبر زنان،مريضها و مسافران و چند دسته
ديگر واجب نيست ولى بر باقىمردان واجب است كه شركت كنند. فرق ديگر نماز
جمعه با نماز جماعت اين است كه بر خلاف نمازجماعت كه در يك شهر مسجد هر
محلى مىتواند يك نماز جماعتداشته باشد، نماز جمعه را در يك شهر به صورت
متعدد نمىشود اقامهكرد;يعنى يك نماز جمعه بايد اقامه شود و بس.اين كه
مىگوييم يك شهر،ملاك يك شهر نيست.بر مكلفين اگر فاصله آنها از دوازده
كيلومتر بيشترنيست،واجب است كه شركت كنند.اين را در نظر داشته باشيد كه
مردمقديم كه پياده و يا با الاغ و اسب و قاطر مىآمدند براى طى دوازده
كيلومترحداقل دو ساعت در راه بودند.دو ساعت مىرفتند و دو ساعتبر مىگشتند
كه رفت و آمدشان چهار ساعت طول مىكشيد.
مساله ديگر اين است كه در فاصله كمتر از شش كيلومتر،تشكيلدادن نماز
جمعه ديگر حرام است;يعنى اگر نماز جمعهاى در اين نقطهتشكيل مىشود،تا شش
كيلومتر كسى حق تشكيل نماز جمعه را ندارد.
آن وقت قهرا مىشود يك نماز عمومى.وقتى كه تا شعاع دو فرسخ،آمدنمردم
واجب است و در شعاع يك فرسخ تشكيل دادن نماز جمعه ديگرحرام است و شركت در
نماز جمعه هم واجب است،معنايش اين مىشودكه در هفته يك روز،همه مردم به
استثناى معذورها و به استثناى زنها و بهاستثناى كسانى كه وظيفه شرطهگرى و
مانند آن دارند كه حضورشان دركوچهها و خيابانها براى حفظ امنيت مردم لازم
و ضرورى است،در يكنماز عمومى شركت مىكنند.حتى زندانيهاى شرعى واقعى را
بايد اززندان تحت مراقبت مامورين بياورند و در نماز جمعه شركتبدهند وپس از
انجام نماز به زندان برگردانند.اين قدر اين كار ضرورى است.
آيا اين فقط براى به جماعتخواندن يك نماز است؟خواندن نماز بهجماعت كه
در تمام ايام هفته هست.البته مىشود گفت اين هم خودشفلسفهاى است كه
هفتهاى يك بار همه يك جماعتبخوانند.ولى اگر تنها فلسفهاش جماعتخواندن
عمومى مىبود،ديگر وضع نماز ظهر عوضنمىشد،تبديل به نماز جمعه
نمىشد.تبديل شدنش چنانكه گفتيم به اينصورت است كه چهار ركعت تبديل شده
استبه دو ركعت و به جاى آندو ركعت ديگر دو خطبه ايراد مىشود.
يك وقت در سخنرانيهايى در سابق تحت عنوان«خطابه و منبر»
بحث كردم (3) و آنجا اين مطلب را گفتم كه اسلام يگانه دينى
است كهسخنرانى جزء فريضه دين در آن قرار گرفته است و سر اينكه مساله
خطابهو سخنرانى در اسلام نسبتبه همه دنيا خيلى پيشرفت كرد-كه البته
درشيعه يك وجه علاوهاى هم دارد كه مساله ذكر مصيبت امام حسين عليه
السلاماست-همين است كه اساسا خطابه خواندن در متن اسلام و جزء
عباداتاسلام است،خصوصا براى زمامداران و آن كسانى كه مىخواهند
اقامهجماعت كنند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا وقتى كه در مكه
بودند در حال خفازندگى مىكردند و چون دائما در شكنجه بودند برايشان امكان
تشكيلنماز جماعت نبود چه رسد به نماز جمعه،ولى هنوز وارد خود مدينهنشده
بودند و در همين محلى كه امروز«قبا»ناميده مىشود چند روزىاقامت كرده
بودند كه جمعه رسيد;در همين محل مسجد قبا كه الان درمدينه است، اولين جمعه
در اسلام تاسيس شد.اين مسجد قبا خيلىمسجد عزيزى استبراى اسلام. مسجدى است
كه قرآن به عظمت آنشهادت داده است:«لمسجد اسس على التقوى من اول يوم»يعنى
از اولينروزى كه تاسيس شده است،هيچ غش و دغلى در كار آن نبوده است،برپايه
تقوا اين مسجد تاسيس شده است.«لمسجد اسس على التقوى من اول يوماحق ان تقوم
فيه رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المطهرين» (4) .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطبههاى خود را بيشتر در همين نماز
جمعههاايراد مىكردهاند و مسائل مهم را در نماز جمعهها به مردم
عرضهمىداشتند.قسمت عمده خطبههاى امير المؤمنين عليه السلام كه در نهج
البلاغهاستخطبههايى است كه در نماز جمعه ايراد شده است.دلايل تاريخى
براين امر زياد است كه يكى را عرض مىكنم.در يكى از خطبهها هست
كهگفتهاند آخرين خطبهاى است كه امير المؤمنين عليه السلام به صورت
خطبهيعنى در منبر ايراد كردهاند.البته كلمات امير المؤمنين منحصر به
خطبهنيست.وصايا دارند يا مسائلى كه در مجلسى بيان كردهاند و ضبط
شدهاست.حضرت در آن خطبه آخر مردم را تحريض مىكنند براى اينكه عليهمعاويه
حركت كنند و بروند و خطر معاويه را براى مردم بازگو مىكنند وبعد به ياد
ياران باوفا و خالص گذشته خود مىافتند.در همان منبرمىگويند:«اين عمار؟و
اين ابن التيهان؟و اين ذو الشهادتين؟» (5) كجاست عمارياسر!يعنى
ما حالا عمار ياسرى نداريم،كه وقتى حضرت اينها را گفتند وبه ياد اين دوستان
خالصشان افتادند،در منبر شروع كردند به گريه كردن.
حضرت خيلى خطبه مؤثرى در آنجا ايراد كردند به طورى كه مردمفوق العاده
گريستند و بعد از آن بود كه عده زيادى هم حركت كردند و بهنخيله كوفه رفتند
و در آنجا چادر و پرچم زدند و آماده شدند.تاريخمىنويسد:«فما دارت الجمعة
حتى ضربه الملعون ابن ملجم» (6) اين جمعه به جمعهبعد نرسيد كه
ضربت ابن ملجم به حضرت وارد شد.اين نشان مىدهد كهخطبه مذكور در روز جمعه
بوده است.
بعدها هم اين كار بوده است،منتها ديگران چون چنين قدرت وتوانايى را
نداشتهاند ديگر چيزى به نام خطبه و خطابه از آنها باقى نماندهاست كه قابل
توجه باشد.در دوره ابو بكر نماز جمعه اقامه مىشد وهمچنين در دوره عمر.
از جمله خصوصيات خلافت عثمان اين است كه شايد دو سه روزبود كه خليفه شده
بود روز جمعه پيش آمد.بالاى منبر رفت.چشمش كهبه جمعيت افتاد زبانش بند
آمد.نتوانستسخنى بگويد و پايين آمد.وقتىپايين آمد اين جمله را گفت:«انتم
الى امام عادل احوج منكم الى امام خطيب» (7) شما به يك پيشواى
عادل بيشتر احتياج داريد تا به يك پيشواى سخنور.
مروان حكم گفت:اگر همين دو كلمه را بالاى منبر گفته بودى خيلىخطيب خوبى
بودى;يعنى خوب بود همين دو كلمه را بالاى منبرمىگفتى،چرا پايين گفتى؟البته
او نه عادل بود و نه خطيب،ادعايى بود كهمىكرد.
2.وسائل الشيعه،ج 7/ص 331.
4.توبه/108.
5.نهج البلاغه،خطبه 182.
6.مناقب،ج 3/ص 194.
7.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 13/ص 13.