جلسه پنجم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه.
... (1) آنچنان كه آنها قرآن را تفسير كردهاند ما هم همان
طورتفسير مىكنيم.ولى در عين حال،اينكه ما تابع تفسير اهل بيت هستيمبه معنى
اين نيست كه اهل بيت آيات را[به ميل خود]تفسير كردهاندو ما هم مىگوئيم چون
آنها اينطور گفتهاند پس همين طور درست است.
نه،تفسير آنها نسبت به تفسيرى كه ديگران كردهاند بهتر استيعنى بامضمون آيه
و ساير آيات موافقتر است.ابتدا ترجمه اين آيه را به طور مختصر برايتان عرض
مىكنم،بعد جنبههايى را كه مورد اختلاف شيعهو سنى است بيان مىنمايم.خلاصه
ترجمه اين است: بدانيد حكم ايناست كه آنچه استفاده كرديد يا به غنيمت برديد،يك
پنجم آن از آن خدا وپيغمبر خدا و صاحب خويشاوندى و يتيمان و مسكينان و از
راهماندگان است.ابتدا بايد آنچه را كه شيعه و سنى در اين زمينهمىگويند
برايتان تشريح بكنم،بعد تفسير آيه را عرض بكنم.
مطابق نظر ما شيعيان خمس تعلق مىگيرد به هر درآمد زائدىكه صرفا درآمد و
استفاده باشد.فرض كنيد شما معاملهاى مىكنيد:
پنجاه هزار تومان مىدهيد و در مقابل،كالايى دريافت مىكنيد و اينكالا را
به همان قيمت مىفروشيد.در اينجا شما هيچ استفادهاىنبردهايد.حال اگر استفاده
برديد ولى در مقابل، نيروى كار مصرفكرديد،هر مقدار از استفاده مال كه خرج خود
شما و يا عائله شما بشودبه شرط اينكه اسراف نكنيد،جزء درآمد حساب نمىشود.آنچه
را كهعلاوه بر سرمايه اصلى و مخارج عادى زندگيتان خالص به
دستشمامىآيد،مىگويند درآمد.درآمد به چند شكل ممكن است باشد.يكىبه همين شكل
كه عرض شد.البته در مورد درآمد نامشروع خمس معنىندارد.يكى ديگر از اقسام
درآمدها گنجيا دفينهاى است كهصاحبش به كلى مجهول است و به دست كسى
مىافتد.مىدانيم كهدر قديم الايام مؤسسهاى مثل بانك نبوده است كه اگر مردم
پول وجواهر قيمتى دارند در آنجا به امانت بسپارند و مطمئن باشند.البته درمعابد
اين كار كمى معمول بوده ولى در غير معابد معمول نبوده است.
در نتيجه اينگونه اشخاص اموال خود را زير زمين مخفى مىكردند و اغلب آن را
از نزديكان و محارم خود نيز مخفى مىنمودند.مثلا به پسركوچكش نمىگفت،مىترسيد
اگر به او بگويد من در فلان جا فلانمقدار اشرفى يا جواهر مخفى كردهام،او به
كسى بگويد و بعد دزد يازورمندى بيايد آن را ببرد.گاهى توفيق پيدا مىكردند كه
به پسرشانكه بزرگ شده بود و به او اطمينان داشتند بگويند و گاهى
اتفاقمىافتاد كه قبل از اينكه به وارث بگويند،از بين مىرفتند و اينها زيرخاك
مىماند.برخى ثروتمندان و سلاطين گنجهاى خيلى بزرگداشتهاند.آنها را زير زمين
مدفون مىكردند و كسى نمىدانست.
صد سال،هزار سال،دو هزار سال مىگذشت و كسى اطلاع نداشت.
بعد يك كسى به يك مناسبتى نقطهاى از زمين خود را مىكند،مىبيند گنجى پيدا
شد، سكههاى خلفاى عباسى،اموى،سكههاىپيش از اسلام،يا لااقل سكههاى دوره
سلجوقى، صفوى.صاحب زمينكه زمين مال او است و او گنج را به دست آورده،اين پول
مفت به اوتعلق دارد.اين هم يك درآمد مجانى و بلا عوض است و بايد خمس
آنرابدهند.معادن و چيزهايى كه از راه غواصى به دست مىآيد هم از اينقبيل است
كه اينها همه فلسفههاى نزديك به هم دارد.
نظر ائمه ما-كه فقه شيعه ملهم از روايات ائمه است-ايناست كه به طور كلى از
هر چه كه حكم درآمد خالص را داشته باشد،درآمد منهاى مخارج،چه مخارج تحصيل آن
درآمد و چه مخارج شخصىكه آن درآمد را تحصيل كرده است;از هر چه كه درآمد بلاعوض
تلقىشود بايد خمس داد.يكى از مواردى كه به حسب فقه شيعه بايد خمسداد غنائم
جنگى است.مسلمانان با دشمنى مىجنگند،دشمنى كه خون مسلمان را حلال مىداند و
مسلمان نيز خون او را حلال مىداند.
قهرا وقتى كه دو طرف به عقيده خودشان خونشان بر يكديگر حلالبشود،مالشان به
طريق اولى حلال است.آنچه از اموال در دار الحرببه دست مسلمانان مىافتد
برايشان حكم يك درآمد خالص را دارد واز چيزهايى است كه بايديك پنجم آن را به
عنوان خمس خارج كنند وچهار پنجم ديگر تقسيم مىشود ميان آن سربازان.
موارد اختلاف شيعه و اهل تسنن در باب خمس
از نظر اهل تسنن،خمس فقط به غنائم جنگى تعلق مىگيرد وبس.در غير غنائم جنگى
آنها قائل به خمس نيستند.اين است كه مسالهخمس ميان اهل تسنن و اهل تشيع از
زمين تا آسمان فرق مىكند.چونآنها اختصاص مىدهند به غنائم دار الحرب،و غنائم
دار الحرب يك امراستثنائى است،گاهى هست و گاهى نيست،مخصوص زمان جنگاست.ولى
مطابق آنچه شيعه مىگويد خمس يك امر جارى و دائماست،اختصاص به زمان جنگ
ندارد،سراسر زندگى اقتصادى مردمرا در برمىگيرد.اين يك وجه تفاوت ميان عقيده
اهل تسنن و عقيدهاهل تشيع در باب خمس،كه بعد بحثخواهيم كرد كه اين اختلاف
ازكجا پيدا شده. مساله دومى كه در باب خمس هست،اين است كهخمس را چه اختصاص
بدهيم به غنائم دار الحرب و چهاعم بگيريم،آن را چند قسمت بايد كرد؟همان طور
كهمىدانيد خمس را از نظر فقه شيعه بايد شش قسمت كرد.سه قسمتآن«سهم
امام»ناميده مىشود سه قسمت ديگر سهم سادات،كه بعد عرض مىكنم چرا مىگويند
سهم امام و سهم سادات.اهل تسننمىگويند خمس را بايد پنج قسمت كرد نه شش
قسمت.بعدا خواهيمگفت كه اهل تشيع روى چه حساب مىگويند شش قسمت و اهلتسنن روى
چه خيالى گفتهاند پنج قسمت.مساله سومى كه مورداختلاف است اين است كه حالا چه
خمس اختصاص به غنائمدار الحرب داشته باشد و چه اعم باشد،و چه آن را پنجيا شش
قسمتبكنيم،بالاخره آن را به چه مصرفى بايد رساند؟بعد كه ثابت كرديمعقيده اهل
تشيع در اين سه مسئله درست است،بحث چهارمى راجع بهفلسفه اين حكم بنا به عقيده
اهل تشيع داريم.
خمس به چه تعلق مىگيرد؟
اما قسمت اول كه خمس به چه تعلق مىگيرد؟عرض كرديمكه اهل تسنن مىگويند كه
خمس فقط به غنائم دار الحرب تعلقمىگيرد،و اهل تشيع مىگويند به مطلق درآمدهاى
خالص كه درمقابل آن،انسان هيچ عوضى خرج نكرده است.منشا اختلاف،كلمه«غنمتم»است
كه معنى غنمتم چيست؟اگر نخواهيم با آنها مباحثهكنيم،مىگوئيم ائمه ما گفتهاند
مقصود از«غنمتم»مطلق درآمدهاىخالص اضافى است،ولى اگر اهل تسنن بخواهند با ما
مباحثه كنند وبگويند به چه دليل حرف ائمه شما درست است،بايد برويم سراغ
كلمه«غنمتم»و ببينيم لغت عربى درباره اين كلمه چه مىگويد؟اگرلغت عربى گفت
كلمه«غنمتم»كه از ماده«غنم يغنم،غانم،مغنوم»مىباشد يعنى غنيمتى كه در دار
الحرب نصيب شما مىشود و اختصاص دارد به غنائم دار الحرب،مىگوئيم حرف آنها
درست است،و اما اگر سراغ لغت رفتيم و گفتند كلمه«غنم،يغنم»و هر چه از
اينماده است،يك كلمه اعم است و اختصاص به غنائم دار الحربندارد،مىگوئيم حرف
شيعه درست است.
اول مىرويم سراغ قرآن ببينيم در خود قرآن اين كلمه چگونه بهكار رفته
است؟ماده«غنم»در قرآن سه جا به كار رفته است(غير ازآنجا كه لفظ«غنم»به معنى
گوسفند است).يكى قبل از اين آيه بود:
فكلوا مما غنمتم. آن هم مثل اين آيه است.هر چه اينجا بگوئيم،آنجاهم مانند آن
است. همچنين در قرآن آمده است: فعند الله مغانم كثيرة در نزد خدا مغنمهاى
بسيارى است. مىخواهد به مردم بفهماند كهفوائد بسيارى كه شما مىخواهيد از
دنيا ببريد و چشم به آن دوختهايدنزد خدا است.معلوم است كه مقصود اين نيست كه
غنائم دار الحربنزد خدا است، بلكه مقصود تفضلات زياد است،چون آنچه خدا بهبشر
مىدهد اضافى استيعنى انسان چيزى از خدا طلبكار نيست،هر چه كه خدا به بنده
مىدهد تفضل است.پس ما مىبينيم كلمه«مغانم»در قرآن در جايى استعمال شده است
كه اختصاص به غنائمدار الحرب ندارد. معلوم مىشود كه اگر معناى اين كلمه
اختصاصاغنائم دار الحرب بود،درست نبود كه قرآن بگويد: فعند الله مغانمكثيرة
بلكه بايد كلمه ديگرى به جاى آن به كار مىبرد.
دوم،حديث نبوى;كه اهل تسنن هم روايت كردهاند،ومخصوصا در نهايه ابن اثير نيز
هست. مضمونش اين است:من له الغنمعليه الغرم.اين حديث در فقه مورد استعمال دارد
و در آنجا سنيها هم قبول دارند كه معنايش اين است كه هر كسى كه سود،مال او
استضرر هم به او تعلق مىگيرد.اين حديث به صورت ضرب المثل همدرآمده:من له
الغنم عليه الغرم.هر كس كه در موردى سود آن رامىبرد ضررش را هم بايد متحمل
بشود.بديهى است در اين حديثمعنى«غنم»غنيمت دار الحرب نيست بلكه سود است.پس
معلوم شدكلمه«غنم»در مطلق سود به كار برده مىشود.اين هم شاهدى ازاحاديث
نبوى.
اما لغت.در ميان لغويين،ما يك لغوى را انتخاب مىكنيمكه عرب است ولى نه
شيعه است و نه سنى و از اين نظر بىطرفاست،و او صاحب«المنجد»كتاب لغت مىباشد
كه يك مسيحىلبنانى است.(حدود ثلث مردم لبنان مسيحى هستند).وقتى ما
رجوعمىكنيم به كتاب«المنجد»ماده«غنم يغنم»مىبينيم مىگويد (1)
:
«من غنم مالا»يعنى كسى كه مالى بلا بدل و مفت گيرش آمده.بعدمىگويد غنائم
دار الحرب يكى از مصداقهاى غنم و غنيمت است نهاينكه منحصر به آن باشد.پس ما
مىبينيم كه اين عرب مسيحى هماين لغت را همان طور ترجمه مىكند كه علماى شيعه
اين آيه را تفسيركردهاند.و البته علماى شيعه هم از خودشان نگفتهاند،از
زبانائمهشان گفتهاند.پس ما مىبينيم آنچه كه ائمه گفتهاند با زبان ولغت
عربى وفق مىدهد نه اينكه گفته باشند تعبدا اين نظر را بپذيريد.
يك مثال:معمولا هنگام بازگشت مسافر،وقتى مىخواهند بهاو دعا كنند،مىگويند
خير مقدم،يعنى خوش آمدى.ولى وقتىمىخواهد برود،ما مىگوئيم به سلامت،عرب
مىگويد سالما وغانما.«سالما»همان معنى به سلامت را مىدهد،و«غانما»يعنى
باغنيمت برگردى. آيا[غانما را]فقط به سربازى كه به ميدان جنگمىرود
مىگويند؟نه،به هر مسافرى مىگويند. يعنى سفرت با فايدهباشد.«سالما»يعنى به
سلامت برگردى،«غانما»يعنى با سود ومنفعت برگردى.«غانم»اختصاص ندارد به غنيمت
دار الحرب،هر سود و منفعتى را مىگويند غنيمت.
بنابراين ما كه شيعه هستيم،از آن نظر كه ائمه ما گفتهاند،درميان خودمان
بحثى نداريم ولى اگر اهل تسنن از ما بپرسند از چه جهتخمس شامل هر درآمد خالصى
مىشود-و حالا هم عدهاى سنى مآبپيدا شدهاند كه اين حرف را مىزنند-جواب
مىدهيم آنچه ائمه ماگفتهاند منطبق است با آنچه قرآن مىگويد.قرآن نگفته است:
و اعلموا انما غنمتم فى دار الحرب من شىء قرآن گفته: و اعلموا انماغنمتم.
آنها مىگويند آيات قبلش مربوط به جنگ است.مىگوئيم ماكه نمىگوئيم اين
آيه،غنيمت دار الحرب را شامل نمىشود تا شما بگوئيد[به آيات قبل]ارتباط
ندارد.ما مىگوئيم غنائم دار الحرب يكى ازاقسام غنيمت است و قرآن در اينجا
خواسته استيك قاعده كلى رابيان كند كه شامل غنيمت دار الحرب هم بشود نه اينكه
خواسته باشدفقط حكم غنيمت دار الحرب را بگويد.به علاوه آيا ممكن است كهاسلام
درباره ماليات عمومى يك كلمه حرف نزده باشد؟!زكاتماليات عمومى نيست،آن يك امر
اختصاصى است و به يك اموال خاصى تعلق مىگيرد.و آيا اسلام كه مدعى است در جميع
شؤونزندگى مردم حكم دارد مىتواند حكم ماليات عمومى نداشته باشد؟!
پس در اينجا به حكم لغت،حق با اهل تشيع است.
خمس به چند قسمت تقسيم مىشود؟
حال مىآييم سراغ مساله دوم.ما يك پنجم را كه گرفتيم-حالا ازهر چه گرفتيم-در
اينكه اين يك پنجم بايد به سهامى تقسيم شود،بين شيعهو سنى اختلافى نيست.ولى
شيعه مىگويد شش قسمت مىشود وسنى مىگويد پنج قسمت.مىرويم سراغ آيه
قرآن.ببينيم قرآن گفتهشش سهم يا پنجسهم؟مىبينيم قرآن گفته: فان لله خمسه و
للرسولو لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل خود قرآن تصريحمىكند
كه شش دستهاند.پس چرا اهل تسنن مىگويند پنجسهمبشود؟آنها مىگويند خمس كه يك
پنجم اصل درآمد است پنج قسمتمىشود كه قهرا هر يك از سهام پنجگانه يك بيست و
پنجم مىشود ولى اهل تشيعمىگويند خمس شش قسمت مىشود كه قهرا هر سهم يك سىام
خواهد شد.
چطور اهل تسنن با وجود يك دليل واضح و روشن،بر خلاف صريح آيهقرآن گفتهاند
خمس بايد پنج قسمت بشود؟آنها دليلى مىآورند كه مابايد بررسى كنيم ببينيم درست
استيا نه؟از آن شش تا،يكى خدابود.مىگويند معنى ندارد كه خدا سهمى ببرد و يك
سهم را بدهيم بهخدا.مگر خدا مىخواهد مال مصرف كند؟!به پيغمبر بدهيم درستاست
زيرا بشر است و احتياج دارد.سايرين نيز همين طور.مىگوئيمپس چرا[خدا را]ذكر
كرده؟مىگويد خدا تشريفا ذكر شده.خدا نام خودش را در اينجا همراه ديگران كرده
براى احترام آنها،و الا خداكه سهم نمىبرد.ذكر نام خدا تشريفى است و پنج تاى
ديگر حقيقى.
شيعه جواب مىدهد:غنائم دار الحرب گاهى آنقدر زياد است-مثلغنائم ايران براى
اعراب-و آنقدر اشياء نفيس و سيم و زر دارد كهيك فرد نمىداند چگونه خرجشان
بكند،سر به ميليونها و ميلياردهامىزند،مثل غنائم جنگهاى صدر اسلام.در اين صورت
آيا درستاست كه يك بيست و پنجم از همه آنها به شخص پيغمبر تعلق بگيرد و به هر
يك ازذى القربى و يتيمها و مسكينها و ابن السبيلها نيز يك بيست و پنجم پس
پيغمبراينهمه را براى شخص خودش اختصاص داد؟!همان طور كه ممكننيست بگوئيم خدا
يك مصرف است،همچنين ممكن نيست بگوئيمپيغمبر يك مصرف است به اين معنى كه تمام
اين سهم مال شخصپيغمبر باشد و براى او خرج شود.پيغمبر كه از همه مردم
فقيرانهترزندگى مىكرد.حتى در مورد ذى القربى هم اينطور است.سهمى بهنام
خدا،سهمى به نام پيغمبر و سهمى به نام ذى القربى،در واقع بهيك معنى همهاش
تشريفاتى است.تمام اينها در زمان پيغمبر در اختيارپيغمبر،در زمان امام در
اختيار امام،و در نبودن امام در اختيارنايب امام(ع)قرار مىگيرد نه براى اينكه
صرف شخص خودش بكندبه عنوان اينكه پيغمبر،يا امام و يا جانشين آنها و ولى امر
مسلميناست، بلكه به اين عنوان مىگيرد كه صرف مصالح عاليه مسلمينبكند.ما
مىگوئيم اگر پيغمبر براى خودش مصرف كند اشكال دارد.
او اين قدر احتياج ندارد.يك سهم به نام خدا،يك سهم به نامپيغمبر،و يك سهم
به نام ذى القربى.اما خرج چه بشود؟خرج مصالح عاليه و كليه مسلمين،و در اختيار
ولى امر مسلمين هم هست.همانشش سهم درست است نه پنجسهم.پس در اين اختلاف دوم
هم كهآيا خمس را بايد شش قسمت كرد يا پنج قسمت،آنطور كه بيانكرديم،حق با اهل
تشيع است.باقى مىماند قسمتسوم.اينجا دارد:
يتيمها،مسكينها،ابن السبيلها،كه خلاصه مىشود افراد فقير.آيامقصود عموم
فقراى مسلمين هستند يا فقراى سادات:يتيمهاىسادات،مسكينهاى سادات و ابن
السبيلهاى سادات؟شيعه مىگويداختصاص دارد به سادات[كه در جلسه آينده در اين
باره حثخواهيمكرد].