تواضع و تكبر
598 تواضع در
برابر مؤ منان
يكى از دستورهاى خداوند به پيامبرش ، فروتنى در برابر مؤ منان و حق
گرايان است ؛ و اخفض جناحك للمؤ منين .(156)
خفض جناح ، كنايه از تواضع است . زيرا هنگامى كه مرغ جوجه هايش را در
آغوش مى گيرد و به آن ها ابراز محبت مى كند، پر و بالش را مى گشايد و
بر سر آن ها مى گسترد و آن ها را در پوشش حمايت و محبت خويش قرار مى
دهد.
گفتنى است كه از ديدگاه اسلام ، يكى از ويژگى هاى مدير و رهبر شايسته ،
فروتنى و خاكسارى اوست و اختصاص به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
ندارد. همان گونه كه امام على عليه السلام به محمد بن ابى بكر نوشت :
فاخفض لهم جناحك و الن لهم جانبك و ابسط لهم
وجهك و آس بينهم فى اللحظة و النظر؛(157)
بال هاى خود را براى آن ها فرود آر، در برابر آن ها نرم و ملايم باش ،
چهره ات را گشاده دار و نگاهت را ميان آن ها تقسيم كن .(158)
599 تواضع در جميع شئون زندگى
قرآن كريم گاهى از مشى و مرام متكبرانه نهى مى كند؛
لا تمش فى الا رض مرحا(159)
گاهى بندگان رحمان را به مشى و مرام متواضعانه توصيف مى كند؛
و عباد الرّحمن الّذين يمشون على الا رض هونا(160)
مقصود از مشى تنها مشى ظاهرى نيست ، بلكه منظور تواضع در جميع شئون
زندگى است . از اين رو، امير المؤ منين هنگام توصيف متقين مى فرمايد:
سيره و روش زندگى آن ها تواضع و فروتنى است ؛
مشيهم التواضع
(161)
600 برترى جويى مانع سعادت
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوّا
فى الارض ولا فسادا والعاقبة للمتّقين
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: گاهى انسان از اين لذت مى برد كه بند
كفش او از بند كفش دوستش بهتر است و به همين دليل ، مشمول آيه ى شريفه
پيش گفته مى شود؛ إ نّ الرّجل ليعجبه اءن يكون
شراك نعله اءجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها(162)
امام صادق عليه السلام وقتى اين آيه ى شريفه را تلاوت مى كرد، شروع به
گريستن كرد و فرمود: ذهبت و اللّه الا مانىّ عند
هذه الا ية ؛ با وجود اين آيه ، همه ى آرزوها بر باد رفته است و
دسترسى به سراى آخرت مشكل است .(163)
601 تواضع مايه ى گزينش الهى
يا موسى إ نّى اصطفيتك على النّاس برسالاتى و
بكلامى
(164)
خداوند به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد: آيا مى دانى چرا تو را براى
وحى و كلام خود برگزيدم ؟ موسى عليه السلام عرض كرد: نه . خداوند
فرمود: زيرا در ميان انسان ها فردى را متواضع تر از تو نيافتم ؛
فأ وحى اللّه عزّوجلّ إ ليه : يا موسى بن عمران
أ تدرى لمااصطفيتك لوحيى و كلامى دون خلقى ؟ فقال : لا علم لى يا ربّ.
فقال : يا موسى ! إ نّى اطلعت إ لى خلقى اطاعة فلم اجد فى خلقى اءشدّ
تواضعا لى منك .(165)
602 ابعاد مختلف تواضع
از نظر قرآن كريم تواضع جنبه هاى مختلفى دارد كه به قسمتى از آن اشاره
مى شود:
1 تواضع در برابر خداوند سبحان ؛ انّ الّذين
ءامنوا و عملوا الصّالحات و اءخبتوا إ لى ربّهم اءولئك اءصحاب الجنّة
(166)
2 تواضع در برابر مؤ منان ؛ و اخفض جناحك للمؤ
منين
(167)و اءذلّة على المؤ منين
(168)
3 تواضع در برابر مستمندان ؛ و لا تطرد الّذين
يدعون ربّهم بالغداة و العشىّ(169)
4 تواضع در برابر والدين ؛ واخفض لهما جناح
الذّل من الرحمة
(170)
5 تواضع در برابر استاد؛ قال له موسى هل أ تبعك
على أ ن تعلّمن ممّا علّمت رشدا(171)
6 تواضع مسئولين نسبت به مردم ؛ فبما رحمة من
اللّه لنت لهم
(172)
7 تواضع در راه رفتن ؛ و لا تمش فى الا رض مرحا(173)
8 تواضع در سخن گفتن ؛ فقولا قولا ليّنا(174)
9 تواضع در نشستن ؛ قال الصادق عليه السلام :
انّ من التواضع أ ن يجلس الرّجل دون شرفه
(175)
10 تواضع در شيوه ى زندگى ؛ عباد الرّحمن الّذين
يمشون فى الا رض هونا(176)
603 علل لزوم تواضع
به دلايل زير انسان بايد متواضع باشد:
1 انسان از خاك خلق شده است ؛ و اللّه خلقكم من
تراب
(177)
2 انسان از آب پست خلق شده است ؛ ثم جعل نسله من
ماء مهين
(178)
3 انسان ضعيف است ؛ خلق الا نسان ضعيفا(179)
4 انسان محتاج و نيازمند است ؛ يا اءيّها النّاس
اءنتم الفقراء إ لى اللّه و اللّه هو الغنىّ الحميد(180)
5 علم و دانش انسان محدود است ؛ و ما اءوتيتم من
العلم الاّ قليلا(181)
6 قدرت انسان در معرض زوال است ؛ هلك عنّى
سلطانيه
(182)
7 ثروت انسان كارساز نيست ؛ ما اءغنى عنّى
ماليهْ(183)و
ما اءغنى عنه ماله و ما كسب
(184)
8 عدم توانايى انسان به جلب منفعت و دفع ضرر؛ قل
لا اءملك لنفسى ضرا و لا نفعا الاّ ماشاء اللّه
(185)
604 خودبينى رمز توقف وهلاكت
از نظر قرآن كريم ، مخالفان و دشمنان انبيا چون خود را برتر و بالاتر
از رهبران الهى مى دانستند، هرگز حاضر نبودند از دستورات انبيا پيروى
كنند و اين خودبينى و خودخواهى سرانجام آن ها را هلاك ساخت و به دست
نابودى سپرد. مثلا قارون مغرور به مال و ثروت است و آن را مرهون تخصص و
علم و دانش خود مى داند.
قرآن كريم مى فرمايد: هنگامى كه قومش به او گفتند: اين همه خوشحالى
آميخته با غرور و تكبر نداشته باش ، زيرا خداوند شادى كنندگان مغرور را
دوست نمى دارد؛ إ ذ قال له قومه لا تفرح إ نّ
اللّه لا يحبّ الفرحين ،(186)
قارون با همان حالت غرور و خودبينى گفت : اين ثروتم را به وسيله ى علم
و دانش خودم به دست آورده ام ؛ قال إ نّما أ
وتيته على علم عندى
(187)
اينجا قرآن كريم پاسخ كوبنده اى به قارون و قارون صفت ها مى دهد كه آيا
او نمى دانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاك كرد كه از او نيرومندتر
و آگاه تر و ثروتمندتر بودند؛ اءولم يعلم أ نّ
اللّه قد اءهلك من قبله من القرون من هو اءشدّ منه قوّة و اءكثر جمعا(188)
نه تنها انسان كه حيوان نيز اگر خودبين باشد، در راه متوقف خواهد شد.
مى گويند يك نفر اسب سوار به نهر آبى رسيد ولى با تعجب ملاحظه كرد كه
اسب حاضر نيست قدم از قدم بردارد. مرد حكيمى از راه رسيد و گفت : آب
نهر را به هم بزن تا گل آلود شود، اسب حركت مى كند. آن مرد اين كار را
انجام داد، اسب به آرامى حركت كرد، آنگاه صاحب اسب از او نكته ى اين
مشكل را سؤ ال كرد. مرد حكيم گفت : هنگامى كه آب صاف بود، اسب عكس خود
را در آب مى ديد و از قيافه ى خودش خوشش مى آمد و حاضر نبود پا به روى
خويشتن بگذارد، همين كه آب گل آلود شد، خويش را فراموش كرد و به آسانى
از آب گذشت .
605 محبوب نبودن متكبر
إ نّ اللّه لا يحبّ كلّ مختال فخور(189)
خيلاء به معناى تكبر از روى خيال و فرض
است و مختال به معناى متكبر از همين ماده
است . فخور كسى است كه مناقب خود را مى
شمارد و به رخ مردم مى كشد، ولى تكبر،
خودپسندى در نفس است .
كلمه ى مختال در قرآن كريم سه مرتبه ذكر
شده و در هر سه مرتبه با لفظ فخور همراه
است . گويا تكبر از فخور بودن جداشدنى نيست و معناى آيه ى شريفه ى فوق
آن است كه متكبر خيال باف كه به خود فخر مى كند، محبوب خداوند نيست .
به عقيده ى راغب در مفردات ، اسبان را از آن جهت ((خيل
)) گفته اند كه هر كس سوار آن ها شود، در
خود احساس تكبر مى كند و به عقيده ى مرحوم طبرسى در مجمع البيان ، علت
اين تسميه آن است كه اسب در راه رفتن متكبر است .(190)
606 تفاخر و قياس و استكبار شيطان
شيطان بر اثر جهل گرفتار سه گناه شد: تفاخر و قياس و استكبار. فخرفروشى
او نسبت به آدم عليه السلام بود كه گفت : من از او بالاترم ؛
اءنا خير منه
(191) بعد از آن مرتكب قياس شد و گفت : مرا از آتش خلق
كردى و آدم را از خاك ؛ خلقتنى من نار و خلقته
من طين
(192)
آنگاه در برابر خداوند استكبار ورزيد. زيرا در برابر فرمان سجده به آدم
عليه السلام سرپيچى كرد؛ اءبى و استكبر و كان من
الكافرين
(193)
607 نهى از خودستايى
قرآن كريم از اين كه مردم خودستايى كنند و از خودشان تعريف و تمجيد
كنند، نهى مى كند؛ فلا تزكّوا اءنفسكم هو اءعلم
بمن اتّقى
(194) در برابر اين دستور الهى مردم دو دسته اند:
گروهى اهل تقوايند كه اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: آنان نه
تنها از خود ستايش نمى كنند، بلكه هر گاه از آن ها ستايش شود، مى
ترسند؛ فهم لا نفسهم متّهمون إ ذا زكّى اءحد
منهم خاف ممّا يقال له
(195)
گروهى غير متقى هستند كه قرآن كريم بعضى از بنى اسرائيل را براى نمونه
ذكر مى كند كه آن ها از خود تعريف مى كردند؛
اءلم تر إ لى الّذين يزكّون اءنفسهم
(196) مثل اين كه مى گفتند: ما دوستان خدا هستيم ؛
نحن أ بناء اللّه و اءحبّاؤ ه
(197) يا اين كه مى گفتند: كسى جز يهود يا نصارى داخل
بهشت نمى شود؛ و قالوا لن يدخل الجنّة إ لاّ كان
هودا اءو نصارى
(198) خيال پردازى ، بلندپروازى ، از خود راضى بودن و
... از صفات بارز بنى اسرائيل است .
در معناى آيه ى پيش گفته حضرت صادق عليه السلام فرمود: در باره ى
افرادى است كه عبادات خود را مانند نماز و روزه بيان مى كنند. بعد
فرمود: افرادى بودند كه وقتى به يكديگر مى رسيدند، از نماز و روزه ى
خود تعريف مى كردند. على عليه السلام به آن ها فرمودند: اتفاقا من در
شب مى خوابم و روز هم افطار مى كنم .(199)
608 جواز ستايش از خويش به هنگام ضرورت
فلا تزكّوا اءنفسكم هو اءعلم بمن اتّقى
(200)
چنان كه آيه ى شريفه دلالت دارد، ترديدى نيست كه ستايش از خويشتن كار
صحيحى نيست ، ليكن با اين حال قاعده ى كلى نيست ، بلكه در صورتى كه
ضرورت ايجاب كند، مانعى ندارد انسان از خودش تعريف و تمجيد كند تا
جامعه ى انسانى او را بشناسد و از او بهره مند شوند.
از اين رو در حديث آمده است كه از امام صادق عليه السلام سؤ ال شد: آيه
جايز است انسان از خودش مدح و ستايش كند؟ فرمود: آرى . هنگامى كه ناچار
شود، مانعى ندارد. آيا نشنيده اى گفتار يوسف را كه فرمود: مرا مسئول
امور مالى قرار بده كه من امين و آگاهم ؟ و همچنين گفتار بنده ى صالح
خدا (هود) را كه گفت : من براى شما خيرخواه و امينم ؛
نعم إ ذا اضطرّ إ ليه اما سمعت قول يوسف اجعلنى
على خزائن الا رض إ نّى حفيظ عليهم . و قول العبد الصّالح و اءنا لكم
ناصح اءمين
(201)
609 رعايت اعتدال
از نظر اسلام كسى داراى علم و معرفت است كه اعتدال در زندگى او حاكم
باشد. زيرا اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
لا يرى الجاهل الاّ مفرط اءو مفرّطا(202)
شيوه ى زندگى جاهل بر اساس افراط و تفريط است .به نمونه هايى از اعتدال
اشاره مى شود:
# اعتدال در غذا خوردن ؛ كلوا و اشربوا و لا
تسرفوا(203)
# اعتدال در لباس پوشيدن ؛ قال على عليه السلام :
و ملبسهم الا قتصاد(204)
# اعتدال در عقيده ؛ لا جبر و لا تفويض بل اءمر
بين الامرين
(205)
# اعتدال در راه رفتن ؛ و اقصد فى مشيك
(206)
# اعتدال در تن صدا؛ و اغضض من صوتك
(207)
# اعتدال در صوت نماز؛ و لا تجهر بصلوتك و لا
تخافت بها و ابتغ بين ذلك سبيلا(208)
# اعتدال در خوف و رجا؛ تتجافى جنوبهم عن
المضاجع يدعون ربّهم خوفا و طمعا(209)
# اعتدال در حب و بغض ؛ قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
لووزن خوف المؤ من و رجاؤ ه لاعتدلا(210)
اميرالمؤ منين عليه السلام نيز مى فرمايد: هلك
فىّ رجلان محبّ غال و مبغض قال .
# اعتدال در مدح و انتقاد؛ قال على عليه السلام :
الثّناء باءكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن
الاستحقاق عىّ اءو حسد.(211)
# اعتدال در انفاق ؛ و الّذين إ ذا اءنفقوا لم
يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(212)،
و لا تجعل يدك مغلولة إ لى عنقك و لا تبسطها كلّ
البسط فتقعد ملوما محسورا(213)
# اعتدال در عبادات ؛ قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
انّ هذا الدّين متين فادخلوا فيه برفق و لا
تكرهوا عبادة اللّه إ لى عباد اللّه فتكونوا كالراكب المنبت الّذى لا
سفرا قطع و لا ظهرا اءبقى ؛ بى ترديد اين دين محكم و متين است .
پس با ملايمت در آن درآييد و عبادات خدا را به بندگان خدا با كراهت
تحميل نكنيد تا مانند سوار درمانده اى باشيد كه نه مسافتى را پيموده ،
نه مركبى به جا گذاشته است .
# اعتدال در جمع بين دنيا و آخرت ؛ ليس منا من
ترك دنياه لدينه و دينه لديناه
(214)
610 اعتدال در انفاق
و لا تجعل يدك مغلولة إ لى عنقك و لا تبسطها كلّ
البسط فتقعد ملوما محسورا(215)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در منزل بود، سائلى آمد. چون چيزى
براى بخشش آماده نبود، او تقاضاى پيراهن كرد. پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله پيراهن خود را به او داد و همين امر سبب شد كه پيامبر
نتواند آن روز به مسجد برود. اين پيشامد زبان كفار را باز كرد. گفتند:
محمد خواب مانده است و اين كار ملامت و شماتت دشمن را در بر داشت . در
اين زمينه آيه ى فوق نازل گرديد و به پيامبر دستور داد كه اين گونه
رفتار نكند.(216)
نيكى به والدين
611 عظمت احسان به والدين
موضوع احسان و نيكى به والدين از عظمت خاصى برخوردار است . از اين رو
در چهار مورد در رديف توحيد قرار داده شده است ، و هم رديف بودن اين دو
مسئله ، بيانگر عظمتى است كه اسلام در باره ى نيكى به پدر و مادر مطرح
كرده است ؛ لا تعبدون الاّ اللّه و بالوالدين إ
حسانا(217)و
و اعبدوا اللّه و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين
إ حسانا(218)و
و قضى ربّك الاّ تعبدوا الاّ إ يّاه و بالوالدين
إ حسانا(219)و
أ لاّ تشركوا به شيئا و بالوالدين إ حسانا(220)
از آيات شريفه ى فوق استفاده مى شود كه تعظيم و احترام والدين لازم است
، گرچه كافر باشند. زيرا كلمه ى بالوالدين
مطلق است و مقيد به مؤ من بودن ، نشده است .(221)
612 احسان به والدين بدون واسطه
و بالوالدين إ حسانا(222)
كلمه ى إ حسان هر گاه با كلمه ى
إ لى ذكر شود، مفهوم آن نيكى كردن است ،
هر چند به طور غير مستقيم و بالواسطه باشد؛ اما زمانى كه با كلمه ى
باء ذكر شود، معناى آن نيكى كردن به طور مستقيم و بى واسطه است
. بنا بر اين ، آيه ى شريفه تاءكيد مى كند كه موضوع نيكى به پدر و مادر
را بايد به گونه اى اهميت داد كه شخصا و بدون واسطه انجام گيرد.(223)
613 نهايت احترام به والدين
و قضى ربّك أ لاّ تعبدوا إ لاّ إ يّاه و
بالوالدين إ حسانا إ مّا يبلغنّ عندك الكبر اءحدهما اءو كلاهما فلا تقل
لهما اءفّ و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما # و اخفض لهما جناح الذّل
من الرّحمة و قل ربّارحمهما كما ربّيانى صغيرا(224)
در اين دو آيه خداوند متعال لزوم نهايت احترام و تكريم از والدين را در
قالب چهار امر و دو نهى يادآور شده است :
1 لزوم احسان به والدين ؛ و بالوالدين إ حسانا.
2 نگفتن كمترين سخن اهانت آميز به آن ها (اءفّ) به هنگام دوران پيرى ؛
اما يبلغنّ عندك الكبر اءحدهما اءو كلاهما فلا
تقل لهما اءفّ.
3 بر سر آن ها فرياد نزدن ؛ و لا تنهرهما.
4 با آن ها كريمانه و بزرگوارانه سخن گفتن ؛ و
قل لهما قولا كريما.
5 نهايت فروتنى در برابر آن ها؛ و اخفض لهما
جناح الذّل من الرّحمة .
6 طلب رحمت براى آن ها؛ و قل ربّ ارحمهما كما
ربّيانى صغيرا.
7 جالب اين كه قرآن كريم به هنگام لزوم تواضع براى مؤ منين به پيامبر
اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: و اخفض
جناحك للمؤ منين ، اما به هنگام تواضع براى والدين خفض جناح و
تواضع را مقيد به كلمه ى ذلّ مى كند و مى
فرمايد: براى والدين ذليلانه خفض جناح كنيد.
واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة
614 لزوم شكر منعم و نيكى به والدين
يكى از وظايف انسان ، شكر منعم است و منعم حقيقى خداوند متعال است كه
بايد او را عبادت كرد؛ أ لاّ تعبدوا إ لاّ
اءيّاه . سرّ اين كه احسان به والدين را بعد از عبادت خداوند
ذكر كرده ، آن است كه بفهماند پدر و مادر نيز به انسان احسان كرده اند،
و شكر آن ها نيز لازم است ؛ و بالوالدين إ حسانا.
زيرا در حديث است كه اگر انسان شكر والدين را نكند، شكر خدا را نيز
انجام نداده است ؛ فمن لم يشكر والديه لم يشكر
اللّه
(225)، و هيچ كس بعد از خداوند متعال كه همه ى نعمت ها
از اوست ، براى انسان مانند والدين خدمت نكرده است . از اين رو شكر آن
ها، و نيز احسان به آن ها لازم است ؛ و
بالوالدين إ حسانا(226)
615 لزوم تكريم والدين
امّا يبلغنّ عندك الكبر اءحدهما اءو كلاهما فلا
تقل لهما اءفّ ...(227)
اين آيه ى شريفه در باره ى لزوم احترام و تكريم و عدم اهانت نسبت به
والدين است و علت اختصاص اين حكم به دوران پيرى آن ها، بدين جهت است كه
پدر و مادر در آن دوران ، سخت ترين حالات را دارند و به كمك فرزندان
خود نيازمندترند. زيرا از بسيارى از واجبات خود ناتوانند و همين معنا
يكى از آرزوهاى والدين است كه سال ها از فرزندان خود آن را انتظار مى
كشند. آرى ! زمانى كه پرستارى فرزند را مى كردند و مشقات آن ها را تحمل
مى كردند و تربيت آن ها را به دوش مى كشيدند، در همه ى اين زمان ها،
فرزند از تاءمين واجبات خود عاجز بود. آن ها با اين آرزو تاءمين مى
كردند كه در روزگار پيرى از دستگيرى فرزند خود بهره مند شوند. بنا بر
اين ، آيه ى شريفه نمى خواهد حكم را مخصوص دوران پيرى والدين كند، بلكه
مى خواهد وجوب احترام را بيان كند، حال چه در هنگام احتياجشان به فرزند
و چه در هر حال ديگر.(228)
فخر رازى مى گويد: پدر و مادر در دوران پيرى يا در منزل فرزند به سر مى
برند يا در منزل خودشان يا در منزل ديگرى . از كلمه ى
عندك استفاده مى شود كه انسان در صورتى
احترام آن ها را رعايت كرده كه پدر و مادر در نزد فرزند به سر ببرند،
نه اين كه در منزل خودشان يا در منزل ديگرى . خلاصه اين كه اگر والدين
نزد فرزند نباشند و آنگاه انسان احترام آن ها را حفظ كند، كه خيلى
اهميت ندارد.(229)
616 عظمت حق مادر
و وصّينا الا نسان بوالديه إ حسانا حملته اءمّه
كرها و وضعته كرها(230)
اين آيه دلالت دارد بر اين كه حق مادر بزرگتر از حق پدر بر انسان است .
زيرا در آغاز مسئله ى احسان به پدر و مادر را بيان كرد، سپس مادر را
جداگانه ذكر كرد كه فرزند را با مشقت و رنج حمل ووضع مى كند؛
حملته اءمّه كرها و وضعته كرها واين
دلالت بر عظمت حق مادر مى كند.(231)
617 نهى از بى احترامى به والدين
قرآن كريم كمترين بى احترامى را در باره ى والدين اجازه نداده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر چيزى كمتر از
((اءف )) وجود داشت ، خدا از
آن نهى مى كرد. (اءف كمترين اظهار ناراحتى است ) و اين حدّاقل مخالفت و
بى احترامى به پدر و مادر است و منظور از اين جمله ، نظر تند و غضب
آلود به پدر و مادر كردن است ؛ لو علم اللّه
شيئا هو أ دنى من اءفّ لَنهى عنه و هو من أ دنى العقوق و من العقوق أ ن
ينظر الرّجل إ لى والديه فيحّد النظر إ ليهما.(232)
618 رفتار پسنديده با والدين مشرك در دنيا
و إ ن جاهداك على أ ن تشرك بى ما ليس لك به علم
فلا تطعهما و صاحبهما فى الدّنيا معروفا و اتّبع سبيل من اءناب إ لىّ(233)
هر گاه پدر و مادر تلاش كردند كه موجودى را براى من شريك قرار دهى كه
از آن علم و آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است )، از آن ها اطاعت نكن
؛ يعنى هرگز نبايد رابطه ى انسان و پدر و مادرش مقدم بر رابطه ى او با
خدا باشد و هرگز نبايد عواطف فرزندى حاكم بر عقيده و دين گردد.
و صاحبهما فى الدّنيا معروفا؛ يعنى بر
انسان لازم است كه در امور دنيوى ، نه در احكام شرعى كه راه خدا است ،
با پدر و مادر خود به طور پسنديده و متعارف مصاحبت كند و زحمت و رنج
چند روزه ى دنيا را تحمل كند؛ به خلاف مسئله ى دين و مكتب كه نبايد
براى خوش آيند پدر و مادر از آن چشم پوشيد. چون دين با سعادت ابدى
انسان سر و كار دارد.(234)
619 اءقلّ مدت حمل شش ماه
و الوالدات يرضعن اءولادهنّ حولين كاملين
(235)
و فصاله ثلثون شهرا(236)
در آيه ى اول دوران حمل و شيرخوارگى سى ماه ذكر شده ، در حالى كه در
آيه ى دوم دوران شيرخوارگى بيست و چهار ماه كه دو سال كامل است ، ذكر
شده است . آيا ممكن است دوران حمل شش ماه باشد؟
فقها و مفسران با الهام از روايات در پاسخ گفته اند: آرى ، حدّاقل
دوران حمل شش ماه و حدّاكثر دوران رضاع ، بيست و چهار ماه است . ضمنا
از اين تعبير قرآنى مى توان استفاده كرد كه هر اندازه از مقدار حمل
كاسته شود، بايد بر دوران شيرخوارگى افزود، به گونه اى كه مجموعا سى
ماه تمام را شامل گردد.
از ابن عباس نيز نقل شده كه هر گاه دوران باردارى زن نه ماه باشد، بايد
بيست و يك ماه فرزند را شير دهد و اگر حمل ، شش ماه باشد، بايد بيست و
چهار ماه شير دهد. قانون طبيعى نيز همين را ايجاب مى كند. زيرا
كمبودهاى دوران حمل در دوران شيرخوارگى بايد جبران شود.(237)
در روايت آمده است : زنى را نزد عمر آوردند كه در شش ماهگى بچه به دنيا
آورده بود. عمر تصميم گرفت كه زن را به اتّهام زنا سنگسار كند.
اميرالمؤ منين عليه السلام به عمر فرمود: اگر اين زن با استدلال به
كتاب خدا به مخاصمه با تو برخيزد، تو را مغلوب مى سازد. زيرا خداوند مى
فرمايد: و حمله و فصاله ثلثون شهرا؛
دوران حمل و از شير گرفتن كودك سى ماه است و نيز فرموده است :
و الوالدات يرضعن اءولادهنّ حولين كاملين لمن
اءراد أ ن يتمّ الرّضاعة
(238) مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند،
اين براى كسى است كه مى خواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند. پس ،
هرگاه دوران شيردهى كامل دو سال ، و مدت دوره ى باردارى و شيردهى سى
ماه باشد، پس از كسر كردن بيست و چهار ماه از سى ماه ، آنچه از اين مدت
باقى مى ماند، شش ماه است . در اين هنگام عمر زن را رها كرد و بدين
وسيله چنين حكمى ثابت گرديد.(239)
خانواده در قرآن
جايگاه زن و شوهر در آخرت
معناى قيوميت مردان بر زنان
رابطه ى زن و شوهر
دختر بهتر است يا پسر؟
محكمه ى صلح خانوادگى .....
# # #
ياد نعمت هاى الهى و شكر گزارى از خدا
فضيلت نعمت دينى بر نعمت مادى
اقرارگيرى بر نعمت ها
نعمت يافتگان الهى
عدم تسلّط شيطان بر شكرگزاران
اقسام سه گانه ى شكر
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بنده ى شاكر
الهى .....
# # #
اوصاف دنيا
زينت بخش امور مادى
تعلّق انسان به امور دنيوى
انسان و حرص بر خير
آثار و فوائد شكر خداوند .....
خانواده در قرآن
620 جايگاه زن و شوهر در آخرت
گاهى زن و شوهر هر دو اهل بهشت هستند. مانند حضرت على عليه السلام و
حضرت فاطمه عليها السلام ؛ إ نّ الا برار يشربون
من كاءس كان مزاجها كافورا # .... # و جزاهم بما صبروا جنّة و حريرا(240)
گاهى زن و شوهر هر دو اهل جهنّم هستند. مانند اءبى لهب و همسر او؛
تبّت يدا اءبى لهب و تب #..... # سيصلى نار ذات
لهب # وامراته حمّالة الحطب
(241)
گاهى زن اهل بهشت و شوهر اهل جهنم است . مانند فرعون و همسر او؛
ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجنّة
(242)و گاهى شوهر اهل بهشت و زن اهل جهنم است . مانند
حضرت لوط و همسرش ؛ فأ نجيناه و اءهله إ لاّ
امراءته كانت من الغابرين
(243) اين آيه ناظر به عذاب دنيوى است .
621 معناى قيوميت مردان بر زنان
الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل اللّه
....(244)
قيّم كسى را گويند كه كارهاى مهم كس ديگر
را انجام دهد، و قوام و قيام ، صيغه ى مبالغه است . منظور از
ما فضّل اللّه ، آن امتيازى است كه به
طور طبيعى مردان بر زنان دارند؛ يعنى افزونى قوّه تعقّل و فروع آن ،
مانند تحمل شدايد و كارهاى سخت و سنگين .
ترجيح و تقويت جانب عقل سليم انسانى بر عواطف و احساسات تند، از ديدگاه
قرآن كريم ، قطعى و روشن است ، گرچه قرآن عواطف و احساسات پاك و آثار
مثبت آن را كه سبب شكوفايى استعدادهاى انسانى مى گردد، از نظر دور
نداشته است و آياتى مانند: اءشدّاء على الكفّار
رحماء بينهم
(245) وو لتسكنوا إ ليها و جعل
بينكم مودّة و رحمة
(246)، بيانگر اين حقيقت است .
بنا بر اين روشن است كه در تمامى شئون ، چون زمامدارى ، قضاوت و
فرماندهى جنگ و ... كه بايد آن را با درايت و عقل و قدرتمندى اداره كرد
و در آن از فرمانروايى عواطف جلوگيرى كرد، مهار آن را بايد به دست
كسانى داد كه عقل آنان ممتاز و عواطفشان ضعيف باشد، كه آن ها مردان
هستند، نه زنان .
سيره ى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم اين را نشان مى دهد. زيرا
هرگز زنى را بر قومى والى و قاضى نكرد و زنى را به جنگ نفرستاد، اما
پيرامون ساير مشاغل اجتماعى مانند آموزش و پرورش ، پرستارى و مانند آن
را كه نمود عواطف در آن بدون اشكال است ، براى زنان آزاد است و از نظر
شرعى هيچ منعى ندارد. اصولا كارهايى كه دخالت عواطف در آن منافاتى با
انجام تكليف شرعى ندارد، براى زنان بلامانع است .(247)
622 رابطه ى زن و شوهر
هنّ لباس لكم و اءنتم لباس لهنّ(248)
اين آيه ى شريفه زن و شوهر را به منزله ى لباس براى يكديگر دانسته است
و روشن است كه لباس داراى ويژگى هايى است كه بايد در زندگى و رابطه ى
زن و شوهر متبلور باشد كه به قسمتى از آن اشاره مى شود:
الف همان طورى كه لباس آبروى انسان را حفظ مى كند، زن و شوهر كه به
منزله ى لباس هستند بايد آبروى يكديگر را حفظ كنند.
ب همان طورى كه رابطه ى انسان با لباس تنگاتنگ است و بيگانه به آن راه
ندارد، رابطه ى زن و شوهر بايد به نحوى باشد كه بيگانه بر آن ها اطلاع
پيدا نكند.
ج لباس مناسب با فصل و زمان تغيير پيدا مى كند. در هواى سرد لباس ضخيم
و در هواى گرم از لباس نازك استفاده مى شود. هر يك از دو همسر بايد
اخلاق و رفتار خود را نسبت به نياز روحى يكديگر تنظيم كنند. اگر مرد
عصبانى بود، زن با ملاطفت برخورد كند و اگر زن خسته بود، مرد با او
مدارا كند.
د لباس انسان را از گرما و سرما حفظ مى كند. در مقابل ، انسان نيز بايد
لباس خود را از آلودگى و... نگهدارى كند. زن و شوهر نيز بايد يكديگر را
حفظ كنند.
ه چنان كه لباس تن آدمى را گرم مى كند، وجود همسر نيز كانون خانواده
را گرم و زندگى را از سردى مى رهاند.
و همان گونه كه لباس براى انسان زينت محسوب مى شود، زن و شوهر بايد
زينت يكديگر باشند.
ز لباس بودن دو طرفه است ؛ هنّ لباس لكم و اءنتم
لباس لهنّ(249)
بنابراين ، تساوى زن و مرد از اين تشبيه ، حداقل در بعضى از امور،
استفاده مى شود.
ح همان طورى كه انسان لباس را انتخاب مى كند، در ازدواج نيز بايد زن و
شوهر خودشان يكديگر را انتخاب كنند و تحميلى نباشد.
ط انسان در انتخاب لباس سعى مى كند لباسى را كه اندازه و مناسب با خود
اوست ، انتخاب كند، زن و شوهر نيز بايد متناسب يكديگر باشند.(250)
623 جلوه ى مودت و رحمت در نظام خانواده
و من ءَاياته اءن خلق لكم من اءنفسكم اءزواجا
لتسكنوا إ ليها و جعل
بينكم مودّة و رحمة
(251)
خداوند يكى از آثار و بركات نظام خانواده را وجود رحمت و مودّت بيان مى
كند. كلمه ى مودّت تقريبا به معناى
محبّتى است كه اثرش در مقام عمل ظاهر باشد، در نتيجه نسبت مودت به رحمت
، نسبت خضوع است به خشوع . چون خضوع نيز آن خشوعى را گويند كه در مقام
عمل هم اثرش آشكار است ، به خلاف خشوع كه به معناى نوعى تاءثّر نفسانى
است كه از مشاهده ى عظمت و كبريايى ، در دل پديد مى آيد.
يكى از روشن ترين جلوه گاه و موارد خودنمايى مودّت و رحمت جامعه ى كوچك
منزل است . چون زن و شوهر در محبّت و مودّت ملازم يكديگرند و اين دو
باهم و مخصوصا زن و فرزندان كوچك تر را رحم مى كنند، چون در آن ها ضعف
و عجز مشاهده مى كنند و مى بينند كه طفل صغيرشان نمى تواند حوائج ضرورى
زندگى خود را تاءمين كند. از اين رو، آن محبت و مودّت وادارشان مى كند
كه در حفظ و حراست و تغذيه و لباس و منزل و تربيت او بكوشند و اگر اين
رحمت نبود، نسل انسان به كلّى منقطع مى شد.(252)
624 در قرآن كريم در باره ى شب دو تعبير ذكر شده
است :
1 شب مايه ى آرامش است ؛ و جعل اللّيل سكنا(253)
2 شب به عنوان لباس ذكر شده است ؛ و جعلنا
اللّيل لباسا(254)
همين دو تعبير نيز براى همسر ذكر شده است :
1 همسر مايه آرامش است ؛ ومن ءاياته أ ن خلق لكم
من اءنفسكم اءزواجا لتسكنوا إ ليها(255)
2 همسر به منزله ى لباس براى شماست ؛ هنّ لباس
لكم
(256)
625 دختر بهتر است يا پسر؟
شخصى از اين كه دختردار شده بود، احساس نگرانى مى كرد. امام صادق عليه
السلام براى كاهش اضطراب وى ، اين آيه را تلاوت كرد؛
لا تدرون اءيّهم اءقرب لكم نفعا(257)
يعنى شما نمى دانيد كدام يك از دختر يا پسر براى شما سودمند خواهد بود.(258)
626 محكمه ى صلح خانوادگى
و إ ن خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اءهله و
حكما من اءهلها إ ن يريدا إ صلاحا يوفّق اللّه بينهما إ نّ اللّه كان
عليما خبيرا(259)
خداوند در اين آيه ى شريفه مى فرمايد: اگر نشانه هاى جدايى در ميان دو
همسر پيدا شد، براى بررسى علل و جهات ناسازگارى و فراهم كردن صلح و
سازش ، حَكَمى از فاميل مرد و داورى از خانواده ى زن انتخاب كنيد، و
اين دو داور با حسن نيت و دلسوزى به حل اختلاف بپردازند. به تعبير
ديگر، اين آيه ى شريفه اشاره به ((محكمه
ى صلح خانوادگى )) مى نمايد اين محكمه
امتيازاتى دارد كه ساير محاكم فاقد آن هستند از جمله :
1 در اين محكمه كسانى هستند كه پيوند خويشاوندى با دو همسر دارند و مى
توانند عواطف آن ها را در مسير اصلاح تحريك كنند، بر خلاف محاكم قضايى
كه در آن ها با ضوابط خشك و مقررات بى روح ، گام برداشته مى شود.
2 اسرار اين محكمه به بيگانگان نمى رسد و مسائل اختلافى در ميان خودشان
باقى مى ماند.
3 در محاكم معمولى ، داوران در جريان اختلافات غالبا بى تفاوت هستند و
قضيّه به هر شكل خاتمه يابد، براى آن ها تاءثيرى ندارد، اما در اين
محكمه نهايت تلاش آن ها بر اين است كه صفا و صميميت ميان زن و شوهر
برقرار شود و به اصطلاح آبِ رفته ، به جوى بازگردد.
4 اين دادگاه بودجه و هيچ گونه تشريفات لازم ندارد.
5 رسيدگى به اختلاف در اين دادگاه سريع و بدون تراكم پرونده و مشكلات
كار ادارى است .
6 در انتخاب داور ميان زن و شوهر مساوات است ؛
حكما من اءهله و حكما من اءهلها.
7 خويشاوندان در برابر پيشامدهاى تلخ واختلافات خانوادگى مسئوليت
دارند؛ ان خفتم
(260)
8 علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد. نگرانى از شقاق و اختلاف كافى
است تا اقدام به گزينش داوران شود و نبايد گذاشت تا دشمنى و شقاق پيش
آيد، تا اقدام شود.
627 امكان رعايت عدالت ميان همسران
و إ ن خفتم الاّ تعدلوا فواحدة
(261)
و لن تستطيعوا أ ن تعدلوا بين النّساء و لو
حرصتم
(262)
اگر مى ترسيد در باره ى همسران متعدد عدالت را رعايت نكنيد، تنها به يك
همسر بسنده كنيد، و هرگز نمى توانيد در ميان زنان عدالت كنيد، هر چند
كوشش كنيد.
سؤ ال : ظاهر آيه ى اول دال بر اين است كه رعايت عدالت ميان همسران
امكان دارد. چون مى فرمايد: اگر ترسيديد رعايت عدالت نكنيد، يك همسر
بگيريد؛ مفهومش اين است كه اگر نترسيديد و توانستيد عدالت را رعايت
كنيد، تعدد همسران مانعى ندارد. و ظاهر آيه ى دوم دال بر اين كه رعايت
عدالت بين همسران محال است . جمع ميان اين دو آيه چگونه است ؟
پاسخ : منظور از رعايت عدالت در آيه ى اول عدالت در نفقه و رعايت حقوق
همسرى و طرز رفتار و كردار است كه امرى ممكن است و مقصود از آيه ى دوم
رعايت عدالت در محبت قلبى است كه امرى محال شمرده شده است .(263)
628 مضاعف بودن ارث مرد
يوصيكم اللّه فى إ ولادكم للذّكر مثل حظّ الا
نثيين
(264)
از امام سجّاد عليه السلام سؤ ال شد: چرا با اين كه زن ضعيف است ، يك
سهم و مرد دو سهم مى برد؟ امام عليه السلام فرمود: چون بر زن جهاد و
نفقه واجب نيست ؛ يعنى مرد هم كه دو سهم مى برد، قسمتى از آن بهره ى زن
مى شود.(265)
ياد نعمت ها و شكرگزارى
از خدا
629 فضيلت نعمت دينى بر نعمت مادى
و لقد ءاتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و
النّبوّة و رزقناهم من الطّيّبات
(266)
نعمت هاى الهى بر دو قسم است :
1 نعمت دينى و معنوى
2 نعم دنيوى و مادى .
نعمت دينى بر نعمت دنيوى فضيلت دارد. زيرا خداوند در اين آيه نعمت كتاب
و حكمت و نبوت را براى بنى اسرائيل بر نعمت مادى مقدم داشته است و اين
تقدّم نشانه ى فضيلت و اهميت نعمت معنوى است .(267)
630 مصرف كردن نعمت هاى الهى
و أ مّا بنعمة ربّك فحدّث
(268)
امام صادق عليه السلام به شخصى كه نعمت هاى الهى را در باره ى خانواده
ى خود مصرف نمى كرد، فرمود: چرا به فرزندان خود رحم نمى كنى و از نعمت
هاى طيب الهى بهره نمى برى ؟ سپس افزود: به خدا سوگند، به كار گرفتن
نعمت هاى الهى را در مسير طبيعى اش بهتر از بذل كردن آن به وسيله ى سخن
است ؛ ... أ ما رحمت ولدك ؟ أ ترى اللّه اءحلّ
لك الطيّبات و هو يكره اءخذك منها ... فباللّه لابتذال نعم اللّه
بالفعال اءحبّ إ ليه من ابتذاله لها بالمقال ؛ فقد قال اللّه عزّوجلّ:
و اءمّا بنعمة ربّك فحدّث
(269)
631 نعمت آب
يكى از نعمت هاى بزرگ الهى ، آب است كه اكثر مردم به آن بى توجه اند.
با اين كه منشاء حيات بشرى است و بسيارى از بركات در پرتو اين نعمت
تاءمين مى شود. به قسمتى از آيات قرآن در اين زمينه توجه كنيد:
# خداوند نازل كننده ى آب ؛ هو الّذى اءنزل من
السّماء ماء لكم
(270)
# آب آشاميدنى رزق الهى است ؛ و إ ذاستسقى موسى
لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كلّ
اءناس مشربهم كلوا و اشربوا من رزق اللّه
(271)
# خداوند سيراب كننده ى انسان ها و حيوانات است ؛
فاءنزلنا من السّماء ماء فأ سقينكموه
(272)
# نقش آب در تغذيه ى انسان ؛ و اءنزل من السّماء
ماء فاءخرج به من الّثمرات رزقا لكم
(273)
# نقش آب در آبادى شهرها؛ و نزّلنا من السّماء
ماء مباركا فاءنبتنا به جنّات و حبّ الحصيد # و النّخل باسقات لها طلع
نضيد # رزقا للعباد و أ حيينا به بلدة ميتا(274)
# نقش آب در حيات زمين ؛ ما اءنزل اللّه من
السّماء من ماء فاءحيا به الا رض بعد موتها(275)
# نقش آب در تاءمين علوفه ى حيوانات ؛ كماء
اءنزلناه من السّماء فاختلط به نبات الا رض ممّا ياءكل النّاس و الا
نعام
(276)
# تبديل شدن آب آشاميدنى به آب تلخ در قلمرو مشيت الهى ؛
اءفراءيتم الماء الّذى تشربون لو نشاء لجعلناه
اءجاجا(277)
# لزوم شكرگزارى در برابر نعمت آب ؛ لو نشاء
لجعلناه اءجاجا اءفلا تشكرون
(278)
# ايمان و تقوا عامل بارش آب بابركت ؛ و لو أ نّ
اءهل القرى ءامنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الا رض
(279)
# حركت كشتى بر روى آب ؛ و قال اركبوا فيها بسم
اللّه مجريها و مرسيها(280)
# نقش آب در خلقت موجودات ؛ و اللّه خلق كلّ
دابّة من ماء(281)و
و جعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ(282)
# نقش آب در پيدايش باغ ها؛ و اءنزلنا من
السّماء ماء بقدر فاءسكنّه فى الا رض و إ نّا على ذهاب به لقادرون # فأ
نشاءنا لكم به جنّات من نخيل و اءعناب لكم فيها فواكه كثيرة
(283)
# نقش آب در زيبا شدن طبيعت ؛ كماء اءنزلناه من
السّماء فاختلط به نبات الا رض ممّا ياءكل النّاس و الا نعام حتّى إ
ذا اءخذت الا رض زخرفها و ازّيّنت
(284)
# آب وسيله ى طهارت ؛ و اءنزلنا من السّماء ماء
طهورا(285)
# تقدير الهى در نزول آب از آسمان ؛ و اءنزلنا
من السّماء ماء بقدر(286)
# تفاخر فرعون به داشتن نهرهاى آب جارى ؛ يا قوم
اءليس لى ملك مصر و هذه الا نهار تجرى من تحتى
(287)
# هلاكت فرعون به وسيله ى آب ؛ فأ خذناه و جنوده
فنبذناهم فى اليمّ(288)
# هلاكت قوم نوح عليه السلام به وسيله ى آب ؛
ممّا خطيئاتكم اءغرقوا(289)
# آزمايش الهى به وسيله ى آب ؛ إ نّ اللّه
مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منّى
(290)
632 نعمت زمين
اءلّذى جعل لكم الا رض فراشا(291)
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: خداوند زمين را مناسب طبع شما قرار
داد و موافق جسم شما آن را گرم و سوزان قرار نداد تا از حرارت آن
بسوزيد و زياد سرد قرار نداد تا منجمد شويد و آن قدر معطرش نساخت تا
بوى تند آن به مغز شما ضرر برساند و آن را بدبو نيافريد تا سبب هلاكت
شما گردد. آن را چون آب قرار نداد كه در آن غرق شويد و نيز چنان سخت و
محكم قرار نداد تا بتوانيد در آن خانه بسازيد و مردگان را در آن دفن
كنيد. آرى ! اين گونه خداوند زمين را بستر استراحت قرار داده است .(292)
633 نعمت دريا
يكى از نعمت هاى الهى براى انسان نعمت درياست . ((بحر))
به معناى دريا و آب وسيع است . راغب مى گويد: در اصل هر محل وسيعى است
كه شامل آب زياد باشد و به اعتبار وسعت و گسترش آن ، در معناى ديگر نيز
به كار رفته است . مثلا به اسب تندرو به اعتبار وسعت سيرش فرس بحر
گويند. به كسى كه علم و دانش او بسيار وسيع است ، بحر و متبحّر
گويند.
1 حركت كشتى در دريا از نعمت ها و نشانه هاى الهى است ؛
أ لم تر الى الفلك تجرى فى البحر بنعمة اللّه
ليريكم من ءاياته
(293)
2 كشتى ها در دريا به فرمان خداوند متحركند؛ و
الفلك تجرى فى البحر بأ مره
(294)
3 حلال بودن صيد و شكار در دريا در حال احرام مناسك حج ؛
أ حلّ لكم صيد البحر و طعامه متاعا لكم
(295)
4 مسخر بودن دريا براى بهره بردارى انسان ؛ وهو
الّذى سخّر البحر لتاءكلوا منه لحما طريّا(296)
5 ستارگان به هنگام مسافرت در دريا راهنماى بشرند؛
و هو الّذى جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها فى
ظلمات البرّ و البحر(297)
634 نعمت وسايل نقليه
... و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها و زينة
و يخلق ما لاتعلمون
(298)
در اين آيه ى شريفه خداوند به نعمت وسايل نقليه اشاره مى كند كه انسان
ها از آن ها بهره مى برند و مى فرمايد: خداوند چيزهايى (وسايل نقليه ى
ديگرى )، در آينده مى آفريند كه شما نمى دانيد؛
و يخلق ما لاتعلمون . گر چه بعضى از مفسران پيشين اين جمله را
اشاره به حيواناتى دانسته اند كه در آينده آفريده مى شود و رام بشر مى
گردد.
ولى همان گونه كه در تفسير ((فى ظلال
القرآن )) آمده است ، درك مفهوم اين جمله
براى ما كه در عصر ماشين و وسايل نقليه ى سريع السير زندگى مى كنيم ،
ساده و آسان است و دليل تعبير به يخلق
واضح است . زيرا كار انسان در اين اختراعات در حقيقت چيزى جز جفت و جور
كردن و به هم پيوستن نيست . اساس آن ها كه مواد اصلى را تشكيل مى دهد،
تنها با آفرينش خداوندى است ، از اين گذشته ، آن ابتكارى هم كه بشر در
طريق اختراع اين وسايل به كار مى برد، مواد استعدادى است كه خدا به او
داده است .(299)
635 اقرارگيرى بر نعمت ها
فباءىّ ءالاء ربّكما تكذّبان
(300)
خداوند متعال در سوره ى مباركه الرحمن ، سى و يك مرتبه بعد از بيان
نعمت هاى مختلف ، جمله ى فوق را تكرار مى كند و نسبت به يكايك نعمت ها
اقرار مى گيرد كه كداميك از اين ها را مى توانيد انكار كنيد. اين
تكرار، نه تنها منافاتى با فصاحت ندارد، بلكه يكى از فنون فصاحت است .
مانند پدرى كه فرزندِ فراموش كارش را مخاطب ساخته مى گويد: آيا فراموش
كردى كودكى خرد و ناتوان بودى ؟ چه خون جگرها براى پرورش تو خوردم ؟
آيا فراموش كردى بيمار شدى و بهترين طبيبان را براى تو حاضر ساخته و
براى دارو و درمانت چه زحمت ها كه كشيدم ؟
آيا فراموش كردى هنگامى كه به مرحله ى جوانى رسيدى و نياز به همسر
داشتى ، پاك ترين همسران را براى تو انتخاب كردم ؟ آيا فراموش كردى آن
زمان كه نياز به خانه و وسايل زندگى داشتى ، همه چيز را براى تو فراهم
ساختم ؟ پس اين همه سركشى و طغيان و بى مهرى و بى وفايى چرا؟
همچنين خداوند نعمت هاى خويش را به بشر متذكر مى شود و به دنبال هر بخش
از نعمت ها سؤ ال مى كند كه كدام يك از اين ها را انكار مى كنى ؟(301)
636 شدائد و عقوبت ها، نعمت الهى
فباءىّ اءلاء ربّكما تكذّبان
كلمه ى اءلاء به معناى نعمت است و خطاب
در آيه ى شريفه ، متوجه عموم جن و انس است . و در خلال برشمردن نعمت
ها، از شدائد روز قيامت و عقوبت هاى مجرمين خبر داد و آن ها را هم جزو
نعمت ها برشمرد.
آرى ! همين شدائد و عقوبت ها وقتى با كل انسان ها و اجنّه مقايسه شود،
نعمت مى گردد. چون سوق دادن بدكاران و اهل شقاوت را به سرنوشتى كه
مقتضاى عمل و اثر كردار خود آنان باشد، از لوازم صلاح نظام هستى است و
نوعى نعمت در باره ى كل انس و جن است ، هر چند كه نسبت به مجرمين نقمت
است .(302)
637 نعمت يافتگان الهى
خداوند در قرآن نعمت يافتگان را چهار گروه معرفى مى كند: انبيا، صديقين
، شهدا و صالحين ؛ و من يطع اللّه و الرّسول
فاولئك مع الّذين اءنعم اللّه عليهم من النّبييّن و الصّدّيقين و
الشّهداء و الصّالحين و حسن أ ولئك رفيقا(303)
اين مراحل چهارگانه ، شايد اشاره به اين باشد كه براى ساختن يك جامعه ى
انسانى سالم ، نخست بايد رهبران حق و انبيا وارد ميدان شوند، و به
دنبال آن ها مبلّغان راستگويى بيايند كه گفتار و كردارشان با يكديگر
هماهنگ است تا اهداف انبيا را از اين طريق در همه جا گسترش دهند.
به دنبال اين دوران سازندگى فكرى ، طبيعتا عناصر آلوده مزاحم مى شوند؛
جمعى بايد در برابر آن ها قيام كنند و عدّه اى شهيد شوند و با خون
پاكشان درخت توحيد آبيارى گردد. در مرحله چهارم ، محصول اين تلاش ها،
به وجود آمدن ((صالحان
)) است .(304)
638
يكى از ياران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به نام ثوبان كه علاقه
ى فراوانى به حضرت داشت ، روزى به محضر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و
آله رسيد و گفت : يا رسول اللّه ! طاقت فراق شما را ندارم . هر گاه به
ياد شمامى افتم ، به خدمت شما مى رسم و شما را مى بينم . امروز به اين
فكر افتادم كه اگر در قيامت من اهل بهشت باشم ، مسلما در و جايگاه بلند
مرتبه ى شما نخواهم بود. بنا بر اين آنجا چه كار كنم ؟
در همين هنگام آيه من يطع اللّه والرسول ...
نازل شد و بشارت داد كه فرمانبرداران پروردگار در بهشت نيز همنشين
پيامبران و اولياى خدا خواهند بود. گفتنى است منظور از معيت با پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله اين نيست كه اين گونه افراد در يك درجه باشند.
زيرا لازمه اش تساوى درجه ى فاضل و مفضول است كه هرگز چنين نيست ، بلكه
مراد آن است كه اين گونه افراد هر گاه بخواهند انبيا و اولياى الهى را
زيارت كنند، ممكن خواهد بود.(305)
639 شكر خداوند به سود انسان
و من يشكر فإ نّما يشكر لنفسه و من كفر فإ نّ
اللّه غنى حميد(306)
آيه ى فوق بى نيازى خداوند را بيان مى كند و مى فرمايد: فايده ى شكر به
خود شكرگزار عايد مى شود، چنان كه ضرر كفران چنين است . زيرا خداوند
غنى مطلق است و نيازى به شكر كسى ندارد، چون حميد و محمود است چه
شكرگزارش باشند و چه نباشند، و اگر مسئله ى ((شكر))
را به صورت فعل مضارع و كفر را به صورت فعل ماضى تعبير كرد، براى آن
است كه شكر وقتى سودمند است كه استمرار داشته باشد، ليكن كم ترين مرتبه
ى كفر نيز به انسان ضرر و آسيب مى رساند.(307)
640 عدم تسلّط شيطان بر شكرگزاران
شكر تمام نمى شود مگر با خلوص علمى و عملى . شاكران همان مخلَصين هستند
كه شيطان در آن ها طمعى نمى كند. اين معنا از انضمام دو آيه استفاده مى
شود.
در جايى قرآن از قول شيطان حكايت مى كند كه من همه ى انسان ها، جز
مخلَصين را، اغوا مى كنم ؛ فبعزّتك لا غوينّهم
اءجمعين إ لاّ عبادك منهم المخلصين
(308)و در بخش ديگرى باز از زبان شيطان حكايت مى كند كه
من از چهار طرف ، پيش رو، پشت سر، راست و چپ ، به سراغ انسان ها مى روم
و اكثر آن ها را شكرگزار نخواهى يافت ؛ ثمّ
لاتينّهم من بين اءيديهم و من خلفهم و عن أ يمانهم و عن شمائلهم و لا
تجد اءكثرهم شاكرين
(309)
جمله ى لا تجد اءكثرهم شاكرين به منزله ى
استثناست و علت جايگزينى و تبديل كلمه ى مخلصين
به شاكرين ، اين است كه شاكران همان
مخلصانى هستند كه شيطان را در آن ها طمعى نيست و از وسوسه ى آن ها
ناتوان است .(310)
641 اقسام سه گانه ى شكر
1 شكر اعتقادى ؛ اعتقاد به اين كه نعمت ها و توفيق شكر از آنِ خداوند
متعال است . امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: خداوندا! چگونه تو را
شكر كنم با اين كه شكر تو، خود نيز نعمتى است كه نياز به حمد و شكر
دارد؛ فكيف لى بتحصيل الشّكر و شكرى إ يّاك
يفتقر إ لى شكر فكلّما قلت لك الحمد وجب علىّ لذلك أ ن اءقول لك الحمد.(311)
2 شكر عملى ؛ صرف نعمت الهى در مسير اطاعت اوست ؛
اعملوا ءال داود شكرا(312)
3 شكر زبانى ؛ بيان كردن نعمت هاى اوست ؛ و
اءمّا بنعمة ربّك فحدّث
(313) پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
التحدّث بالنعم شكر(314)
642 اندك بودن بندگان شكور
خداوند در باره ى شكرگزارى در برابر عطايا و نعم الهى به آل داود مى
فرمايد: در برابر نعمت هاى الهى شاكرانه كار كنيد و بندگان شكور من
اندكند؛ اعملوا ءَال داود شكرا و قليل من عبادى
الشّكور(315)
ممكن است افراد شاكر كم نباشند، اما انسان هاى شكور كه مبالغه ى آن است
، اندكند. خداى سبحان در بعضى موارد مى فرمايد: اگر بخواهيد نظام الهى
تاءسيس كنيد، چاره اى جز صبّار و شكور بودن نيست . زيرا با صبر و شكر
چنين كارى مقدور نيست . از اين رو، زمانى كه به موساى كليم دستور مى
دهد كه نظام الهى تاءسيس كن و بساط طغيانگران را برانداز، سخن از صبّار
و شكور است ؛ و لقد اءرسلنا موسى باياتنا أ ن
اءخرج قومك من الظّلمات إ لى النّور و ذكّرهم بأ يّام اللّه إ نّ فى
ذلك لا يات لكلّ صبّار شكور(316)
643 پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بنده ى
شاكر الهى
طه # ما اءنزلنا عليك القران لتشقى
(317)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شبى نزد عايشه بود. عايشه پرسيد: يا
رسول اللّه ! چرا خودت را (در عبادت ) به زحمت و تعب مى اندازى ، با
اين كه خداوند تو را آمرزيده است ؟ فرمود: اى عايشه ! آيا من بنده ى
شاكر خدا نباشم ؟ الا اكون عبدا شكورا از
آنجا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى آن كه بتواند به عبادت خود
ادامه دهد، سنگينى خود را بر يك پا قرار مى داد و گاه بر پاى ديگر،
آيات فوق نازل شد و به پيامبر دستور داد كه اين همه رنج و زحمت بر خود
تحميل نكند؛(318)
644 آثار و فوائد شكر خداوند
از نظر قرآن كريم شكر خداوند آثار و بركاتى دارد كه به نمونه هايى از
آن اشاره مى گردد:
الف افزون شدن نعمت ؛ لئن شكرتم لا زيدنّكم
(319)
ب نشانه ى موفقيت در آزمون الهى ؛ قال هذا من
فضل ربّى ليبلونى ءاءشكر اءم اءكفر(320)
ج رضايت الهى ؛ ان تشكروا يرضه لكم
(321)
د فايده ى شكر به سود خود انسان است ؛ و من يشكر
فإ نّما يشكر لنفسه
(322)