فضل و رحمت الهى
552 لطف و كرم
الهى در پرتو شكر نعمت
لئن شكرتم لا زيدنّكم و لئن كفرتم إ نّ عذابى
لشديد(1)
از لطايف كرم خداى سبحان ، نكته ى ظريفى است كه در آيه ى شريفه آن را
به كار برده است كه وعده ى زياد كردن نعمت را به طور صريح ، آن هم با
((نون ))
تاءكيد، آورد و فرمود: لا زيدنّكم ؛ يعنى
در پرتو شكر نعمت حتما نعمت را افزون مى كنم ، ولى در تهديد عليه كفران
كنندگان به صراحت نفرموده كه عذابتان مى كنم ، بلكه به طور تعريض و
اشاره فرمود كه عذاب من سخت است . آرى ! اين داءب و روش كريمان در وعده
و وعيدشان است كه غالبا تصريح به عذاب نمى كنند.(2)
553 قرب از طرف خدا و بنده
از نظر قرآن كريم بهترين دست مايه ى قرب انسان به خداوند حال سجده است
؛ فاسجد فاقترب
(3) از سوى ديگر، خداوند خودش را به انسان هاى نيايشگر
نزديك معرفى مى كند؛ فإ ذا سئلك عبادى عنّى فإ
نّى قريب
(4) بنابراين ، اگر انسان در حال سجده به دعا و نيايش
بپردازد، هم انسان به خدا نزديك و هم خداوند به انسان نزديك است و خوشا
به سعادت چنين انسان هايى .
554 لطف و كرم الهى با مؤ منان
فرعون كه چندين سال مى گفت : اءنا ربّكم الا على
(5) خداوند به موسى عليه السلام مى گويد: با مدارا و
ملاطفت با او سخن بگو كه آيا مى خواهى پاك شوى و رشد كنى ؛
فقل هل لك إ لى أ ن تزكّى
(6) پس با مؤ منى كه هفتاد سال در سجود خود مى گويد:
سبحان ربّى الا على و بحمده ، با او
چگونه رفتار مى كند؟(7)
از سوى ديگر مى فرمايد: و إ لهكم إ له واحد(8).
عجب نه آن است كه بندگان را به خود اضافه مى كند و مى فرمايد:
انّ عبادى
(9) عجب اين است كه خود را به بندگان اضافه مى كند و مى
فرمايد: إ لهكم . و اين به جهت استحقاق
بندگان نيست ، بلكه به دليل لطف و كرم و بزرگوارى اوست .(10)
555 لطف خاص پروردگار
لطف و عنايت عام پروردگار مشروط به هيچ شرطى نيست ؛
يا مبتدى ء كلّ نعمة قبل استحقاقها(11)،
اما لطف و عنايت خاص خداوند مشروط به اين است كه انسان نيز قدمى در راه
خدا بردارد و به وظيفه اش آشنا باشد. ياد خداوند از بنده در صورتى است
كه انسان نيز او را ياد كند؛ فاذكرونى اءذكركم
(12)
وفاى خداوند به عهدش در صورتى است كه انسان به عهد الهى وفا كند؛
و أ وفوا بعهدى أ وف بعهدكم
(13)و نيز نصرت الهى در صورتى است كه انسان دين خدا ا
يارى كند؛ إ ن تنصروا اللّه ينصركم
(14)، همچنين هدايت خاص الهى در صورتى است كه انسان
فرمانبردار خداوند باشد؛ و إ ن تطيعوه تهتدوا(15)
استجابت دعا در صورتى است كه از او بخواهد؛
اءدعونى اءستجب لكم
(16)و مغفرت الهى در گرو استغفارست ؛
ثمّ يستغفر اللّه يجد اللّه غفورا رحيما(17)و
نيز راهيابى به راه هاى الهى مشروط به مجاهدت در راه اوست ؛
و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا(18)و
كفايت امور انسان در سايه ى توكل به اوست ؛ و من
يتوكّل على اللّه فهو حسبه
(19)و ايمنى از مكر و حيله ى دشمنان در پرتو صبر و
تقواست ؛ و ان تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم
شيئا(20)و
زياد شدن نعمت الهى در گرو شكرگزارى است ؛ لئن
شكرتم لا زيدنّكم
(21)و عفو و مغفرت الهى در صورتى است كه ما نيز عفو و
گذشت داشته باشيم ؛ وليعفوا وليصفحوا أ لا
تحبّون أ ن يغفر اللّه لكم
(22)و رسيدن به مقام برّ و نيكى مشروط به احسان به مردم
است ؛ لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون
(23)
556 فضل الهى
ليجزيهم اللّه اءحسن ما عملوا و يزيدهم من فضله
(24)
آيه ى فوق صراحت در اين معنا دارد كه خداوند متعال از فضل خودش به
مقدارى لطف مى كند كه در برابر اعمال صالح قرار نمى گيرد، بلكه بيشتر
از آن است . در آيه ى ديگرى مى فرمايد: لهم ما
يشاؤ ن فيها و لدينا مزيد(25)
يعنى براى مؤ منين است در قيامت هر چه بخواهند و در نزد ما بيش از اين
هم هست كه ظهور دارد كه آن بيشتر، امرى است ماوراى خواسته ى آنان . پس
، اين پاداش زيادى غير از پاداش اعمال است و از آن برتر و عظيم تر
است . چون چيزى نيست كه خواستن انسان به آن تعلق گيرد يا به سعى و كوشش
به دست آيد و اين عجيب ترين وعده اى است كه خداوند به مؤ منان داده است
.(26)
557 جلوه هاى فضل الهى
فضل الهى بر چند قسم است و اقسام آن به دليل حالات انسان است . قسمى
مربوط به امور معيشت و زندگى انسان است كه به آن دستور مى دهد؛
و ابتغوا من فضل اللّه
(27) قسم ديگرى در باره ى امور معنوى و روحى انسان است
كه در پرتو فضل الهى انسان موفق به تزكيه ى قلب مى گردد؛
و لولا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من
أ حد اءبدا(28)
قسم سوم پيرامون پاداش و لطف خاص خداوند در قيامت است ؛
و بشّر المؤ منين بأ نّ لهم من اللّه فضلا كبيرا(29)و
ذلك فضل اللّه يؤ تيه من يشاء و اللّه ذوالفضل
العظيم
(30)
558 سؤ ال از فضل الهى
و سئلوا اللّه من فضله
(31)
قال رسول اللّه : إ نّ اللّه تبارك و تعالى
اءحبّ شيئا لنفسه و اءبغضه لخلقه اءبغض عزّوجلّ لخلقه المسئلة و اءحبّ
لنفسه أ ن يُساءل و ليس شى ء اءحبّ إ ليه من أ ن يساءل فلا يستحيى
اءحدكم أ ن يساءل اللّه عزّوجلّ من فضله و لو شسع نعل
(32) خداوند دوست ندارد كه بندگانش از يكديگر سؤ ال
كنند؛ اما اين را براى خودش روا مى دان و چيزى نزد خدا محبوب تر از سؤ
ال از او نيست . پس كسى نبايد خجالت بكشد از اين كه از فضل الهى مسئلت
كند، گرچه بند كفش باشد.
559 آمرزش ، فضل الهى
الّذى خلقنى فهو يهدين # و الّذى هو يطعمنى و
يسقين # و إ ذا مرضت فهو يشفين # و الّذى يميتنى ثمّ يحيين # و الّذى
اءطمع اءن يغفر لى خطيئتى يوم الدّين
(33)
حضرت ابراهيم عليه السلام مسئله ى آمرزش و مغفرت الهى را مثل ساير نعمت
هاى نامبرده به طور قطعى ذكر نكرد و نگفت : ((
و كسى كه مرا آمرزيد))، بلكه گفت :
((و كسى كه اميدوارم مرا بيامرزد)).
زيرا مسئله ى آمرزش به استحقاق نيست تا اگر كسى خود را مستحق آن بداند،
قطع به آن پيدا كند، بلكه تفضلى است از ناحيه ى خداوند و به طور كلى
هيچ كس از خدا هيچ چيزى طلبكار نيست و تنها خداى سبحان است كه بر خود
واجب كرده تا خلق را هدايت كند و رزق دهد و بميراند و زنده كند، ولى بر
خود واجب نكرده كه هر گنهكارى را بيامرزد.(34)
560 رحمت ، تفضل الهى
و إ ذا اءذقنا النّاس رحمة فرحوا بها و ان تصبهم
سيّئة بما قدّمت اءيديهم
(35)
در آيه ى شريفه ى فوق رحمت را به خداوند نسبت داده ، ولى رساندن سيّئة
را به خدا نسبت نداد. چون رحمت ، امر وجودى است كه از ناحيه ى خدا
افاضه مى شود و سيّئه و گرفتارى ها امور عدمى هستند و برگشتشان به
امساك فيض خداست و به همين جهت آن را تعليل كرد؛
بما قدّمت اءيديهم ، و همين تعليل آوردن در طرف سيّئه و نياوردن
آن را در طرف رحمت ، اشاره است به اين كه رحمت تفضل است .(36)
561 رحمت عامه و خاصه ى خداوند
و رحمتى وسعت كلّ شى ء فساءكتبها للّذين يتقون
(37)
خداوند دو گونه رحمت دارد:
1 رحمت عام و فراگير؛ رحمتى كه تمام موجودات هستى مؤ من و كافر،
نيكوكار و تبهكار، جماد و نبات را در اصل خلقت و استمرار وجود در برمى
گيرد.
2 رحمت خاص و ويژه ؛ حيات طيب و زندگى نورانى دنيا كه مخصوص مؤ منان و
كسانى است كه در طريق بندگى قدم بردارند. نكته ى قابل توجه اين كه در
برابر اين رحمت خاص كه شامل مؤ منان است ، عذاب خاص وجود دارد كه شامل
تبهكاران است و در برابر رحمت واسعه و فراگير الهى ، عذاب معنا ندارد.
زيرا هر موجودى كه مصداق شى ء باشد، مصداقى از مصاديق رحمت عام الهى
است .(38)
562 فضل و رحمت الهى
و من يعمل من الصّالحات من ذكر اءو اءنثى و هو
مؤ من فأ ولئك
يدخلون الجنّة ...(39)
اگر در آيه ى شريفه كلمه ى من نبود و
قرآن كريم مى فرمود: ((و من يعمل
الصالحات ))، نشانگر اين بود كه بهشت از
آن مؤ منان و بجا آورندگان همه ى اعمال شايسته است ، ليكن فضل الهى
جزاى نيك را شامل كسانى كرده كه ايمان آوردند و بعضى از كارهاى خوب را
انجام دهند و خداوند در بقيه ى كارهاى خوب كه انسان انجام نداده و يا
مرتكب گناهى شده ، با توبه و شفاعت تدارك مى كند.
توسعه ى ديگرى كه اين آيه دارد، مى فرمايد: من
ذكر اءو اءنثى و با اين بيان ، حكم را شامل مرد و زن كرده و هيچ
فرق نگذاشته و خطّ بطلانى بر عقيده ى هنديان و مصريان و يهود و نصارى و
عرب قديم كشيده كه سعادت و عزت را مخصوص مرد مى دانستند.(40)
563 عوامل رحمت الهى
در قرآن كريم براى مشمول رحمت الهى شدن عوامل مختلفى ذكر شده از آن
جمله :
1 پيروى از قرآن كريم ؛ و هذا كتاب اءنزلناه
مبارك فاتّبعوه و اتّقوا لعلّكم ترحمون
(41)
2 سكوت به هنگام تلاوت قرآن ؛ اذا قرى ء القرءان
فاستمعوا له وأ نصتوا لعلّكم ترحمون
(42)
3 اصلاح ميان برادران و رعايت تقوا؛ فاصلحوا بين
اءخويكم و اتّقوا اللّه لعلّكم ترحمون
(43)
4 صبر وپايدارى در برابر مصايب ؛ بشّر الصّابرين
... اءولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة
(44)
564 رحمت الهى
معامله ى خداوند با مردم گنهكار بالاتر از معامله ى يوسف با برادرانش
است . وقتى برادران يوسف اعتراف به گناه كردند، يوسف عليه السلام به آن
ها گفت : لاتثريب عليكم اليوم يغفر اللّه لكم
(45)
اگر حضرت يوسف عليه السلام را اين همه كرم و رحمت است ، پس
أ كرم الا كرمين و
أ رحم الراحمين سزاوارتر به اين معناست . از اين رو قرآن كريم
مى فرمايد: لا خوف عليكم اليوم و لا اءنتم
تحزنون
(46)
565 تقدّم رحمت الهى بر عقوبت
غافر الذّنب و قابل التّوب شديد العقاب
(47)
از اين كه خداوند در اين آيه ى شريفه قبل از بيان شدت عقوبت ، مسئله ى
غفران و آمرزش گناه و پذيرفته شدن توبه را مطرح كرده ، روشن مى شود كه
رحمت و كرم او بر انتقام و عقوبتش تقدم و رجحان دارد.(48)
566 كمال رحمت الهى
قل يا عبادى الّذين أ سرفوا على اءنفسهم لا
تقنطوا من رحمة اللّه إ نّ اللّه يغفر الذّنوب جميعا إ نّه هو الغفور
الرّحيم
(49)
اين آيه ى شريفه از جهات مختلفى دلالت بر رحمت خداوند دارد. زيرا:
الف خداوند انسان گنهكار را ((عبد))
خود ناميده كه نياز به مولاى كريم دارد كه به او افاضه ى رحمت كند؛
يا عبادى .
ب به آن ها فهماند كه ضرر گناه به خود آن ها متوجه مى شود و خداوند اين
ضرر را در صورت توبه برطرف مى سازد؛ اءسرفوا على
اءنفسهم .
ج نهى از نااميدى كرده كه مساوى با لزوم اميد به رحمت اوست .
د مى توانست بگويد: إ نّه يغفر الذّنوب ،
اما اين كه رحمة را به
اللّه اضافه كرده ، دلالت بر تاءكيد رحمت
مى كند.
ه اگر مى گفت : ((إ نّه يغفر الذّنوب
))، مطلب تمام بود، اما كلمه ى
جميعا را آورد تا دلالت بر تاءكيد رحمت
الهى كند.
و كلمه ى غفور صيغه ى مبالغه است ، اشاره
به ازاله ، موجبات عقاب است .
ز كلمه ى الرّحيم اشاره به تحصيل ،
موجبات رحمت است .
ح مى توانست بگويد: ((لا تقنطوا من رحمتى
))، اما ((اللّه
)) بزرگترين اسم خداوند را آورد تا
بفهماند بزرگترين رحمت را شامل حال گنهكاران مى كند.
ط إ نّه هو الغفور الرّحيم ، اين جمله
مفيد حصر و اختصاص است ؛ يعنى لا غفور و لا رحيم
الاّ هو.
كوتاه سخن اين كه : تاءكيدهاى ده گانه كه در اين آيه ى شريفه جمع شده ،
دلالت بر كمال رحمت و آمرزش الهى دارد.(50)
567 رحمت الهى مانع مجازات در قيامت
من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه ...(51)
از عذاب قيامت كسى نجات پيدا نمى كند، مگر اين كه رحمت الهى شامل او
گردد. چنان كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: سوگند به كسى
كه جانم در قدرت اوست ، هيچ شخصى به دليل عملش وارد بهشت نمى شود! عرض
كردند: حتّى شما؟ فرمود: آرى ! من نيز بايد مشمول رحمت خداوند گردم ؛
و الّذى نفسى بيده ، ما من النّاس اءحد يدخل
الجنّة بعمله ! قالوا: و لا اءنت يا رسول اللّه ؟ قال : و لا اءنا الاّ
ان يتغمدنى اللّه برحمة منه و فضل
(52)
568 سرگرم نشدن به غير خدا
قرآن كريم به همه ى افراد دستور داد: مبادا غير خدا شما را سرگرم كند و
به غير خدا مشغول گرديد؛ لا تلهكم اءموالكم و لا
اءولادكم من ذكر اللّه
(53) اما انسان ها پس از دستور الهى دو قسم شدند: گروهى
اين سخن را پذيرفتند و به آن عمل كردند، كه قرآن كريم از آن ها ستايش
مى كند؛ رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر
اللّه
(54)
گروهى هم مغرور به دنيا شدند و غير خداوند آن ها را به خود سرگرم ساخت
، كه قرآن كريم از آن ها نكوهش مى كند؛ أ لهيكم
التّكاثر(55)
اموال و اولاد كه در آيه ى شريفه ذكر شده ، براى مثال و نمونه است ،
وگرنه در واقع هيچ چيزى نبايد انسان را به خود سرگرم كند. مانند آنچه
در توصيف مردان الهى مى فرمايد كه تجارت و داد و ستد، آن ها را از ياد
الهى باز نمى دارد، وگرنه در حقيقت هيچ عاملى آن ها را از ياد الهى باز
نمى دارد.
دعا و نيايش
شدت عنايت خدا بر امر دعا
عظمت دعا
ناله به سوى خداوند
سبب سازى و سبب سوزى .....
# # #
دعاى مستجاب
شرايط استجابت دعا
استجابت دعاى ابليس
اجابت دعاى مضطرّ
علل عدم استجابت دعا ......
# # #
استغفار
دعا و طلب مغفرت
غفّاريت الهى
طلب مغفرت و باز شدن درهاى خير
استغفار مانع عذاب الهى ......
# # #
توبه و شرايط پذيرش آن
توبه ى حقيقى
پذيرفته شدن توبه و ردّ آن
دعا و نيايش
569 آيا خواندن غير خدا شرك است ؟
گروه وهابى گويند: دعوت و خواندن غير خدا كه در آيات قرآن آمده ، مانند
عبادت و پرستش غير خداست و معناى شرك مى دهد.
از اينان بايد پرسيد: اگر در چاه متروكى فرو افتاديد و زنده مانديد،
اگر براثر زلزله سقف بر سر شما فرو ريخت ، ولى زير ستون هاى سقف زنده
هستيد، آيا فرياد نمى زنيد؟ آيا مردم را به كمك خود نمى خوانيد؟ آيا
اگر فرياد زديد و ديگران را به كمك خواستيد، خود را مشرك مى دانيد؟
بنا بر اين ، عبادت غير خدا با خواندن غير خدا فرق دارد. يك فرد مسلمان
در چنين شرايطى فريضه ى عبادت خود را براى خدا انجام مى دهد، اما در
عين حال مردم را نيز به كمك مى طلبد.(56)
570 شدت عنايت خدا بر امر دعا
و إ ذا ساءلك عبادى عنّى فإ نّى قريب اءجيب دعوة
الدّاع إ ذا دعان
فليستجيبوا لى و ليؤ منوا بى لعلّهم يرشدون
(57)
اين آيه موضوع دعا را با بهترين مضمون و شيواترين اسلوب بيان ، مطرح
كرده است و نكات دقيقى در آن به كار رفته كه از اهميت فوق العاده
استجابتِ دعا حكايت مى كند. اساس سخن در اين آيه ، بر
((متكلم وحده )) نهاده شده
و هيچ گونه غيبت در آن منظور نگرديده است :
الف اءجيب ، كاربرد متكلم وحده و عدم
استفاده از صيغه هاى غايب شاهد لطف و رحمت اوست .
ب تعبير به عبادى به جاى
النّاس ، دال بر عنايت و راءفت خداوند
است كه نسبت به بندگان خويش دارد.
ج فإ نّى قريب ، حذف واسطه و پاسخ مستقيم
به دعاهاى بندگان ، نشانه ى توجه فراوان خداست كه نفرمود:
إ ذا ساءلك عبادى عنّى فقل انّى قريب .
د فإ نّى بيان تاءكيدى استجابت دعاست كه
حكايت از حقيقت دارد.
ه موضوع قرب به خدا با وصف قريب آمده كه
دلالت بر ثبات و دوام اين قرب دارد.
و موضوع اجابت دعا به صورت جمله ى فعليه و با فعل مضارع
اءجيب آورده شده كه بر استمرار و تجدّد
دلالت مى كند.
ز اجابت دعا به جمله ى إ ذا دعان مقيد
شده ؛ يعنى در صورتى كه مرا بخواند و اين قيد چيزى زايد بر اصل مطلب
نيست . چون فرض كلام خواندن خداست . پس دعاى دعاكنندگان بدون هيچ قيد
و شرط پذيرفته مى شود. هر يك از اين نكات پيش گفته ، نشانه ى شدت عنايت
خدا به دعا و نيايش است و از خصوصيات آيه ى ياد شده اين است كه با همه
ى اختصارش ، هفت مرتبه ضمير متكلم در آن تكرار شده است .(58)
571 عظمت دعا
و إ ذا ساءلك عبادى عنّى فإ نّى قريب اجيب
(59)
از اين كه قرآن كريم فرمود: فإ نّى قريب
و نفرمود: فقل إ نّى قريب ، دلالت بر
عظمت دعا دارد. گويا خداوند به بنده اش مى گويد: اى بنده ى من ! تو
نيازمند به واسطه در غير حال دعا هستى ، اما در مقام دعا واسطه اى بين
من و تو نخواهد بود.
انسانى كه دعا مى كند، تا زمانى كه ذهن او به غير خدا مشغول است ، در
حقيقت دعا نمى كند. از اين رو، هرگاه انسان از تمام اسباب قطع علاقه
كرد، آن گاه قرب و نزديكى حاصل مى شود و هر گاه به خودش توجه داشته
باشد، به خداوند نزديك نيست ، چون همين توجه به نفس ، انسان را از خدا
دور مى كند. از اينجا معناى قرب به خدا در پرتو دعا روشن مى شود كه
همان قطع علاقه از همه چيز و فقط توجه به خداوند است .(60)
فيض كاشانى قدس سره مى گويد:
گفتم كه روى خوبت از ما چرا نهانست
گفتا تو خود حجابى ، ورنه رخم عيانست
گفتم فراق ، تا كى ، گفتا كه تا تو هستى
گفتم نفس همين است ، گفتا سخن همانست
572 علت آغاز دعاها با ((ربّنا))
دعاهاى انبيا و اولياء اللّه با جمله ى ربّنا
آغاز شده است :
# حضرت آدم گويد: پروردگارا من و همسرم بر خود ستم كرديم ؛
ربّنا ظلمنا اءنفسنا(61)
# حضرت نوح عليه السلام گويد: پروردگارا! من و پدر و مادرم را بيامرز؛
ربّ اغفرلى و لوالدىّ(62)
# حضرت ابراهيم عليه السلام گويد: پروردگارا! من و پدر و مادرم و مؤ
منين را بيامرز؛ ربّ اغفرلى و لوالدىّ و للمؤ
منين
(63)
# حضرت موسى عليه السلام گويد: پروردگارا! به درستى كه من بر خود ستم
كردم ، مرا بيامرز؛ ربّ إ نّى ظلمت نفسى فاغفرلى
(64)
# حضرت عيسى عليه السلام گويد: پروردگارا! بر ما مائده اى از آسمان فرو
فرست ؛ ربّنا اءنزل علينا مائدة من السّماء(65)
# پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گويد: ربّ
اءعوذ بك من همزات الشّياطين
(66) پروردگارا من از وسوسه شياطين به تو پناه مى برم .
از اين تعبيرات استفاده مى شود كه بهترين دعا اين است كه از مساءله ى
ربوبيت الهى آغاز شود. زيرا تقاضا از درگاه ذات اقدس الهى با مساءله ى
ربوبيت الهى تناسب دارد. ربوبيتى كه از ناحيه ى خداوند از ابتداى خلقت
انسان شروع مى شود و تا آخرين لحظه ى حياتش ادامه دارد. پس ، خواندن
خداوند به اين نام در آغاز دعاها از هر نام ديگر مناسب تر است .(67)
573 دعا در مسجد
از اين كه جمله ى و ادعوه مخلصين له الدين
بعد از جمله ى اءقيموا وجوهكم عند كلّ
مسجد(68)
آمده ، روشن مى شود كه خداوند انسان ها را ترغيب و تشويق به دعا كردن
در مسجد مى كند؛ يعنى دعا در صورت اخلاص ، در مسجد به اجابت نزديك
تراست .(69)
574 ناله به درگاه خداوند
خداوند هم از ناله و شكوه ى حضرت ايوب گفت و هم او را صابر معرفى كرد.
ناله و شكوه ى ايوب عليه السلام ؛ و اءيوب إ ذ
نادى ربّه أ نّى مسّنى الضّر(70)
با اين ناله و شكوه ، او را صابر خواند؛ إ نّا
وجدناه صابرا نعم العبد إ نّه اءوّاب
(71) بنابراين روشن مى شود كه اين ناله و شكوه به سوى
خداوند است ، نه به سوى خلق . پس شكوه به خدا با صبر ناسازگار نيست .
حضرت ايوب نگفت : يا اءيّها النّاس مسّنى الضّر،
بلكه گفت : ربّ إ نّى مسّنى الضّر(72)
575 سبب سازى و سبب سوزى
قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على إ براهيم # و
اءرادوا به كيدا فجعلناهم الا خسرين
(73)
گاهى مى شود انسان در عالم اسباب چنان غرق مى شود كه خيال مى كند اين
آثار و خواص از آنِ خود موجودات است و از آن مبداء بزرگى كه اين آثار
مختلف را به اين موجودات بخشيده ، غافل مى شود. در اين هنگام ، خداوند
متعال براى بيدار ساختن بندگان دست به سبب سازى و سبب سوزى مى زند.
مثلا تار عنكبوت را كه ظاهرا از آن كارى ساخته نيست ، وسيله ى حفاظت
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله قرار مى دهد و با همين وسيله ى كوچك
مسير تاريخ جهان را دگرگون مى كند، و به عكس گاه اسبابى را كه در عالم
ماده ضرب المثل هستند (آتش در سوزندگى و كارد در برندگى )، از كار مى
اندازد تا معلوم شود اين ها هم از خود چيزى ندارند و اگر ربّ جليل آن
ها را نهى كند، از كار مى افتند، حتى اگر ابراهيم خليل فرمان دهد.(74)
دعاى مستجاب
576 شرايط استجابت دعا
دعايى كه در آن سه چيز باشد، مقرون به اجابت است : توحيد، تنزيه و
اعتراف به گناه خويش .
فنادى فى الظّلمات أ ن لا اله الاّ اءنت سبحانك
إ نّى كنت من الظّالمين فاستجبنا له
(75)
حضرت يونس ابتدا به توحيد كرد؛ اءن لا اله إ لاّ
اءنت ، بعد به تنزيه خداوند پرداخت ؛
سبحانك ، آنگاه به گناه خود اعتراف كرد؛
إ نّى كنت من الظّالمين . چون اين سه خصلت در او جمع گشت ، از
حضرت الهيت اجابت آمد؛ فاستجبنا له و نجّيناه من
الغم
(76)
577
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: مرا بخوانيد، دعوت و خواسته ى
شما را اجابت مى كنم ؛ اءدعونى اءستجب لكم
(77) در جاى ديگر شرط استجابت دعوت را دو امر معرفى مى
كند: ايمان و اعمال شايسته ؛ و يستجيب الّذين
ءامنوا و عملوا الصّالحات و يزيدهم من فضله
(78). زيرا وقتى دعاى خردمندان را نقل مى كند كه آن ها
طلب آمرزش گناهان و درخواست سعادت مى كنند؛
ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفّر عنّا سيّئاتنا و توفّنا مع الا برار(79)
شرط استجابت آن را نيز علاوه بر ايمان كه امر مسلّم است ، اعمال شايسته
مى داند. مانند هجرت و اذيّت و آزار ديدن در راه خدا و جهاد و شهادت ؛
فاستجاب لهم ربّهم .... فالّذين هاجروا و
اءخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لا كفرنّ عنهم
سيّئاتهم و لا دخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الا نهار ثوابا من عند
اللّه و اللّه عنده حسن الثّواب
(80)
578 انتظار استجابت دعا
إ ذا ساءلك عبادى عنّى فإ نّى قريب اءجيب
(81)
تا هنگامى كه دعاى انسان مستجاب نشده باشد، لازم است در انتظار استجابت
آن باشد. زيرا كلمه ى اءجيب ، فعل مضارع
است و دلالت بر استمرار دارد. بنا بر اين ، هر لحظه انتظار استجابت دعا
مى رود، پس بايد توجه داشت كه چه بسا هنوز هنگام مستجاب شدن دعا فرا
نرسيده باشد و نياز به گذشت زمان دارد. چنان كه در احاديث وارد شده است
؛ شخصى با ابراهيم خليل عليه السلام ملاقات كرد، هنگام وداع ، حضرت
ابراهيم عليه السلام به او گفت : در حق من دعا كن . وى گفت : چهل سال
است كه من دعا مى كنم جمال حضرت ابراهيم عليه السلام را زيارت كنم ،
هنوز دعاى من مستجاب نشده است . حضرت فرمود: اكنون مستجاب شد. زيرا من
ابراهيم هستم .(82)
579 استجابت دعاى ابليس
فانظرنى إ لى يوم يبعثون # قال فإ نّك من
المنظرين
(83)
امام سجاد عليه السلام در طواف خانه ى خدا، هنگامى كه به ملتزم مى
رسيد، عرض مى كرد: خداوندا! گناهان و خطاهاى من فراوان است ، در مقابل
، رحمت و مغفرت تو نيز فراوان است ، اى كسى كه حاجت مبغوض ترين فرد
(شيطان ) را روا كردى وقتى كه از تو مهلت خواست ، دعاى مرا نيز مستجاب
كن ؛ انّ على بن الحسين عليه السلام إ ذا أ تى
الملتزم قال : اللّهم انّ عندى اءفواجا من الذّنوب و اءفواجا من خطايا
و عندك اءفواج من رحمة و اءفواج من مغفرة ، يا من استجاب لا بغض خلقه إ
ليه ، اذ قال : فانظرنى إ لى يوم يبعثون
استجب لى
(84)
580 استجابت دعا در پرتو وفاى به عهد الهى
اءدعونى اءستجب لكم
(85)
شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم ، خداوند مى فرمايد:
مرا بخوانيد، دعاى شما را مستجاب مى كنم . پس چرا با اين كه ما خداوند
را مى خوانيم ، دعاى ما مستجاب نمى شود؟ حضرت فرمودند: زيرا شما به عهد
الهى وفا نمى كنيد. قرآن كريم مى فرمايد: در صورتى كه به عهد الهى وفا
كنيد، خداوند نيز به عهد خود وفا مى كند و دعاى شما مستجاب مى گردد؛ عن
اءبى عبد اللّه عليه السلام : قال له رجل جعلت
فداك ! ان اللّه يقول :اءدعونى اءستجب لكم و انّا ندعوا فلا
يستجاب لنا؟ قال : لا نّكم لاتوفون للّه بعهده و انّ اللّه يقول :
أ وفوا بعهدى أ وف بعهدكم
(86)
581 اجابت دعاى مضطرّ
اءمّن يجيب المضطرّ إ ذا دعاه و يكشف السّوء(87)
خداوند در اين آيه ، دعاى مضطر را مستجاب دانسته است . آوردن قيد
اضطرار براى آن است كه در حال اضطرار دعاى دعا كننده از حقيقت برخوردار
است و گزاف نيست . چون تا انسان بيچاره نشود، دعاى او حقيقت و واقعيت
را كه در حال اضطرار واجد است ، ندارد.
آوردن قيد إ ذا دعاه ؛ وقتى او را
بخواند، براى آن است كه بفهماند خدا وقتى دعا را مستجاب مى كند كه دعا
كننده به راستى او را بخواند، نه اين كه در دعا رو به خدا كند و دل به
اسباب ظاهرى ببندد. بنا بر اين دعاى انسان زمانى مستجاب است كه بداند
هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند گره از كارش بگشايد، آن وقت است كه دست و
دلش باهم متوجه خدا مى شود و دعاى او مستجاب مى گردد.(88)
استغفار
582 عنايت الهى نسبت به بندگان
نبّئ عبادى اءنّى اءنا الغفور الرّحيم
(89)
در آيه ى شريفه ى فوق خداوند بندگان را به خودش اضافه كرد؛
عبادى و اين شرافت بزرگى است . زيرا وقتى
مى خواهد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به عظمت ياد كند، از او
به عبد تعبير مى كند؛
سبحان الّذى اءسرى بعبده ليلا. در اينجا
نيز از بندگان عادى خود به عبادى ياد
كرده و مغفرت خويش را با سه لفظ تاءكيد كرده است :
اءنّى ، اءنا،
الف و لام در الغفور الرّحيم .(90)
583 غفّاريت الهى
يكى از اوصاف الهى خداوند متعال ، صفت غفّار است و قرآن كريم با
تعبيرهاى مختلفى از آن ياد كرده است : غافر،
غفور، غفّار،
غفران ، مغفرة
، و به صورت فعل ماضى و مستقبل و امر نيز از آن تعبير شده است . در اين
زمينه به آيات زير توجه كنيد:
اسم فاعل ؛ غافر الذّنب
(91)
صفت مشبهه ؛ و ربّك الغفور ذوالرّحمة
(92)
صيغه مبالغه ؛ و أ نّى لغفّار لمن تاب
(93)
مصدر؛ غفرانك ربّنا(94)،
و انّ ربّك لذو مغفرة للنّاس
(95)
فعل ماضى : فغفرنا له ذلك
(96)
فعل مستقبل : و يغفر مادون ذلك لمن يشاء(97)،
انّ اللّه يغفر الذّنوب جميعا(98)
فعل امر: ربّنا اغفرلنا و لا خواننا(99)
584 ارزش طلب مغفرت
در عظمت و ارزش طلب مغفرت همين بس كه نوع انبياى الهى از خداوند اين
تقاضا را كردند؛ گرچه آن ها از گناه و معصيت منزّه بودند:
حضرت آدم عليه السلام : و إ ن لم تغفرلنا و
ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين
(100)
حضرت نوح عليه السلام : و الاّ تغفرلى و ترحمنى
اءكن من الخاسرين
(101)
حضرت ابراهيم عليه السلام : و الّذى اءطمع ان
يغفرلى خطيئتى يوم الدّين
(102)
حضرت موسى عليه السلام : ربّ اغفرلى و لا خى
(103)
حضرت داود عليه السلام : فاستغفر ربّه
(104)
حضرت سليمان عليه السلام : ربّ اغفرلى وهب لى
ملكا(105)
حضرت عيسى عليه السلام : و إ ن تغفر لهم فإ نّك
اءنت العزيز الحكيم
(106)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله : و استغفر
لذنبك و للمؤ منين و المؤ منات
(107)
585 طلب مغفرت و باز شدن درهاى خير
قال ربّ اغفرلى وهب لى ملكا لا ينبغى لا حد من
بعدى إ نّك اءنت الوهّاب
(108)
انسان بايد مقصود اخروى و معنوى را بر مقصود دنيوى و مادى مقدم بدارد.
زيرا حضرت سليمان عليه السلام اول طلب مغفرت كرد؛
اغفرلى ، بعد طلب نعمت دنيا؛
هب لى ملكا. افزون بر اين ، آيه ى شريفه
دلالت مى كند كه طلب مغفرت از خداوند سبب باز شدن ابواب خيرات دنيوى مى
گردد. زيرا آن حضرت اول طلب مغفرت كرد، بعد مسائل دنيوى را تقاضا كرد.
از اين رو حضرت نوح عليه السلام هم ابتدا به امت خود فرمان داد كه از
خداوند طلب مغفرت كنند تا خداوند نعمت هاى مادى خود را به آن ها ارزانى
فرمايد؛ فقلت استغفروا ربّكم إ نّه كان غفّارا #
يرسل السّماء عليكم مدرارا # و يمددكم باءموال و بنين
(109)
586 شرط بهره بردارى از مغفرت الهى
وعد اللّه الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات منهم
مغفرة و اءجرا عظيما(110)
خداوند در آيه ى فوق وعده ى آمرزش و اجر بزرگ را در پرتو ايمان و عمل
صالح دانسته است . بنا بر اين ، اگر وعده ى الهى مطلق باشد و هيچ شرطى
از ايمان و عمل صالح در كار نباشد و همه آمرزيده شوند، چه ايمان داشته
باشند، چه نداشته باشند، چه عمل صالح انجام دهند، چه مرتكب گناه شوند،
بايد ملتزم شويم به اين كه تمامى تكاليف دينى در باره ى غير مؤ منين ،
لغو و بيهوده بوده و اصلا تكليف از آنان برداشته شده است و اين مطلبى
است كه به شدّت قرآن و سنّت آن را دفع مى كنند.(111)
587 استغفار مانع عذاب الهى
و ما كان اللّه ليعذّبهم و اءنت فيهم و ما كان
اللّه معذّبهم و هم يستغفرون
(112)
كان فى الا رض أ مانان من عذاب اللّه سبحانه
فرفع اءحدهما فدونكم الا خر فتمسّكوا به ؛ أ ما الا مان الّذى رفع فهو
رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و امّا الا مان الباقى فالا ستغفار،
قال اللّه عزّوجلّ: و ما كان اللّه .... آيه ى شريفه دلالت دارد
كه خداوند در دو صورت مردم را عذاب نمى كند:
1 زمانى كه پيامبر در ميان مردم باشد.
2 زمانى كه مردم استغفار كنند.
حضرت على عليه السلام بعد از رحلت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
فرمود: يكى از دو امان از عذاب الهى ، از ميان شما رخت بربست . بنا بر
اين ، به امان ديگر كه استغفار است ، بپردازيد.(113)
توبه و شرط پذيرش آن
588 آمرزش گناه بدون توبه
... يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم
(114)
خداوند گناهان انسان را در صورتى كه آن گناه كفر و شرك نباشد، بدون
توبه هم مى آمرزد. زيرا در آيه ى شريفه وعده ى غفران مطلق است و مقيد
به شرط توبه نشده است . همين معنا از آيه ى شريفه ى
إ نّ اللّه لا يغفر أ ن يشرك به و يغفر مادون
ذلك لمن يشاء(115)
نيز استفاده مى شود؛ يعنى اگر خداوند بخواهد، گناهان انسان را بدون
توبه هم مى آمرزد. زيرا در صورت توبه ، گناه شرك هم آمرزيده مى شود.(116)
589 سرّ تقديم غفران بر پذيرش توبه
غافر الذّنب و قابل التّوب
(117)
به دليل اقتضاى فضل و كرم الهى ، در اين آيه توبه مؤ خر و غفران مقدم
ذكر شد. اگر خداوند مى فرمود: توبه را مى پذيرم ، بعد گناه را مى آمرزم
، مردم گمان مى كردند كه تا بنده توبه نكند، خداوند نمى آمرزد. بنا بر
اين ، خداوند توبه را پس از آمرزش بيان فرمود تا همگان بدانند، همان
گونه كه به توبه مى آمرزم ، بدون توبه هم مى آمرزم .
اگر توبه بر غفران مقدم بود، گمان مى شد كه توبه علت غفران است ، با آن
كه غفران الهى را علتى نيست . از اين رو در جاى ديگرى فرمود:
ثمّ تاب عليهم ليتوبوا(118)
590 توبه ى انسان محفوف به دو توبه ى خداوند
ثمّ تاب عليهم ليتوبوا انّ اللّه هو التّواب
الرّحيم
(119)
هر توبه و بازگشت از بنده به سوى خداوند، محفوف به دو بازگشت از خداوند
به سوى بنده است . زيرا توبه عمل پسنديده اى است كه محتاج به نيروست و
نيرو دهنده هم خداست . پس توفيق كار خير را اول خدا عنايت مى كند تا
بنده اش قادر به توبه شود و از گناه خود برگردد. پس از آن كه موفق به
توبه شد، محتاج تطهير از آلودگى گناهان و آمرزش است ، آنجا نيز بار
ديگر مشمول عنايت و رحمت خداوند قرار مى گيرد.(120)
591 استمرار در پذيرش توبه
غافر الذّنب و قابل التّوب
(121)
پذيرفتن توبه يكى از اوصاف الهى است كه در آيه ى فوق آمده است . شايد
جهت اين كه ((قابل التّوب
)) را در قالب اسم فاعل آورده است ، دلالت بر استمرار
باشد. زيرا مغفرت و قبول توبه از صفات فعليّه ى خداست و خداى تعالى هر
روزه گناهانى را مى آمرزد و توبه هايى را قبول مى كند و سرّ عطف
((قابل التّوب ))
به ((غافر الذّنب ))
آن است كه مجموع آن دو يك صفت است و يك رفتار خدا با بندگان گنهكار را
افاده مى كند و آن آمرزش الهى است ، ليكن گاهى با توبه و گاهى بدون
توبه و با شفاعت .(122)
592 كيفيت و كميت در توبه
در بعضى از اعمال كميت ملاك است . مانند وحدت و اتّحاد مردم ؛
و اعتصموا بحبل اللّه جميعا(123)
در بعضى از امور كيفيت معيار است . مانند انفاق ؛
لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون
(124) در بعضى از امور هر دو ضرورى است . مانند توبه ؛
يعنى هم بايد مردم توبه كنند و هم بايد خالصانه توبه كنند؛
توبوا إ لى اللّه جميعا(125)،
توبوا إ لى اللّه توبة نصوحا(126)
593 توبه ى حقيقى
از نظر قرآن كريم توبه ى حقيقى در صورتى تحقق مى پذيرد كه انسان از نظر
اعمال صالح گردد و كارهاى نادرست خود را اصلاح كند. از اين رو، بعد از
كلمه ى تاب يا
تابوا، قيد عملا صالحا يا
اءصلحوا و بيّنوا يا
و اتّبعوا سبيلك آمده است ؛
إ لاّ من تاب و ءامن و عمل صالحا فأ ولئك يدخلون
الجنّة
(127)، إ لاّ الّذين تابوا و
اءصلحوا و بيّنوا فأ ولئك اءتوب عليهم
(128)، فاغفر للّذين تابوا و
اتّبعوا سبيلك
(129)
اين صحيح نيست كه يك نفر در ملا عام يا از طريق مطبوعات و وسايل ارتباط
جمعى ، ديگرى را به دروغ متهم كرده ، بعد در خانه ى خلوت استغفار كند!
هرگز خداوند چنين توبه اى را قبول نخواهد كرد.(130)
594 پذيرفته شدن توبه و ردّ آن
الف توبه ى گروهى از انسان ها قطعا پذيرفته مى شود، كسانى كه از روى
نادانى و جهالت گناه كرده اند؛ إ نّما التّوبة
على اللّه للّذين يعملون السّوء بجهالة
(131)
ب توبه ى گروهى از انسان ها هم قطعا پذيرفته نمى شود، كسانى كه در حال
احتضار توبه مى كنند، يا در حال كفر از دنيا مى روند؛
و ليست التّوبة للّذين يعملون السّيّئات حتّى إ
ذا حضر اءحدهم الموت قال إ نّى تبت الان و لا الّذين يموتون و هم كفّار(132)و
قرآن كريم ، فرعون را نمونه ى كسانى معرفى مى كند كه در حال احتضار
توبه ى آن ها قبول نگشت ؛ حتّى إ ذا اءدركه
الغرق قال ءامنتُ ...(133)
ج گروه سومى نيز هستند كه نه توبه ى آن ها قطعا پذيرفته مى شود و نه
قطعا رد مى شود، كسانى كه از روى عمد و قصد گناه انجام مى دهند. آمرزش
و قبول توبه ى اين افراد و عدم آن بستگى به مشيت و خواست خداوند دارد؛
و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء(134)
تشابه و تفاوت مهمانى خداوند با مهمانى مردم
مشابهت هاى دو مهمانى
امتيازهاى دو مهمانى
# # #
انواع اشك
اشك شوق
اشك حزن
اشك قلابى
اشك خوف
# # #
تواضع و تكبر
تواضع در برابر مؤ منان
تواضع مايه ى گزينش الهى
خودبينى رمز توقف و مايه ى هلاكت
عدم محبوبيت متكبر نزد خدا
# # #
نيكى به پدر و مادر
عظمت احسان به والدين
نهايت احترام به والدين
لزوم تكريم والدين
عظمت حق مادر ....
تشابه و تفاوت مهمانى
خداوند و مردم
ميان مهمانى خداوند و مهمانى مردم از جهاتى تشابه و از جهاتى
تفاوت وجود دارد كه به برخى از آن به طور اختصار اشاره مى شود:
595 مشابهت هاى دو مهمانى
الف لزوم دريافت دعوت نامه ؛ هو شهر دعيتم فيه إ
لى ضيافة اللّه
(135)و و لكن إ ذا دعيتم فادخلوا
فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستئنسين لحديث إ نّ ذلكم ...(136)
ب استيذان و اخذ رخصت ؛ و من اءعظم النّعم علينا
و جريان ذكرك على أ لسنتنا و إ ذنك لنا بدعائك
(137)و فلا تدخلوها حتّى يؤ ذن
لكم
(138)
ج در مهمانى مردمى ، شايسته است هديه اى براى ميزبان برده شود، در
مهمانى الهى ، نيز بايد چيزى به پيشگاه الهى هديه كرد، و آن فقر و
مسكنت و بندگى است ؛ عبيدك بفنائك مسكينك ببابك
(139)
596 امتيازهاى دو مهمانى
1 در مهمانى مردمى ، مهمان به ميزبان سلام مى كند؛
و تسلّموا على اءهلها(140)،
ولى در مهمانى خدا، ميزبان به مهمان سلام مى كند؛
إ ذا جاءك الّذين يؤ منون باياتنا فقل سلام
عليكم
(141)
2 در مهمانى مردمى ، گاهى ميزبان از پذيرفتن مهمان معذور است ؛
إ ن قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو اءزكى لكم
(142)، ليكن در مهمانى الهى ، ميزبان هيچ زمانى از
پذيرفتن مهمان معذور نيست و هميشه باب رحمت و عفو او به روى مهمانان
باز است ؛ الهى اءنت الّذى فتحت لعبادك بابا إ
لى عفوك فسمّيته التّوبة .(143)
3 در مهمانى مردمى ، امكانات پذيرايى محدود است ، ليكن در مهمانى الهى
كه ضيافت ، به رحمت و لطف اوست ، هيچ محدوديتى وجود ندارد؛
و رحمتى وسعت كلّ شى ء(144)
4 در مهمانى مردمى ، انسان مى تواند در آينده تشكر و جبران كند، ولى در
مهمانى الهى ، انسان قادر بر تشكر از نعمت هاى فراوان ميزبان نيست ؛
فكيف لى بتحصيل الشّكر و شكرى ايّاك يفتقر إ لى
شكر.(145)
5 در مهمانى مردمى ، جسم انسان آرامش پيدا مى كند، در مهمانى الهى ،
روح انسان آرامش مى يابد؛ و فى مناجاتك روحى و
راحتى .(146)
6 در مهمانى مردمى ميزبان بر تاءمين همه ى نيازهاى مهمان قادر نيست ،
ليكن در مهمانى الهى ، ميزبان توان تاءمين تمامى نيازمندى هاى مهمان را
دارد؛ اءدعونى اءستجب لكم
(147)و يا من إ ذا سئله عبد أ
عطاه و إ ذا أ حلّ ما عمده بلّغه مناه ، اذا سئلك عبادى منى فانى قريب
اءجيب دعوة الدعاء.
7 در مهمانى مردمى ، دعوت و پذيرايى همگانى و پيوسته نيست ، ولى در
مهمانى الهى ، خداى سبحان هميشه و در هر زمان انسان را دعوت مى كند و
به گونه ى شايسته پذيرايى مى كند؛ الهى من الّذى
نزل بك ملتمسا قراك فما قريته .(148)
8 در مهمانى مردمى ، بايد با ظاهر پاكيزه و آراسته رفت ، ولى در مهمانى
الهى ، افزون بر پاكيزگى ظاهرى ، بايد با باطن و نيت پاكيزه حضور يافت
؛ فاسئلوا اللّه ربّكم بنيّات صادقة و قلوب
طاهرة أ ن يوفقكم لصيامه .(149)
انوع اشك
597 در قرآن به چهار نوع اشك كه حكايت از
خصلت هاى درونى افراد مى كند اشاره شده است :
الف اشك شوق
قرآن كريم در توصيف بعضى از نصارى مى فرمايد: آن ها را هنگام شنيدن
آياتى كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده مى بينى كه (از شوق
) اشك مى ريزند، به دليل حقيقتى كه دريافته اند؛
و إ ذا سمعوا ما أ نزل إ لى الرّسول ترى اءعينهم تفيض من الدمع ممّا
عرفوا من الحقّ ...(150)
ب اشك حزن
قرآن كريم مى فرمايد: گروهى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند تا
در جهاد شركت كنند، ولى به دليل نبود امكانات از رفتن به جبهه محروم
شدند، آنان در اين هنگام از روى حزن اشك ريختند؛
... قلت لا اءجد ما اءحملكم عليه تولّوا و اءعينهم تفيض من الدّمع حزنا
أ لاّ يجدوا ما ينفقون
(151)
ج اشك قلاّبى
قرآن مى فرمايد: برادران يوسف عليه السلام وقتى كه يوسف را در چاه
انداختند، شب كه به منزل برگشتند، گريه كنان به سراغ پدر رفتند و
گفتند: گرگ يوسف را خورد؛ و جاؤ ا اءباهم عشاء
يبكون # ... و تركنا يوسف عند متاعنا فاءكله الذّئب
(152)
د اشك خوف
قرآن كريم در وصف مؤ منان حقيقى چنين مى فرمايد:
ويخرّون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا(153)
و نيز مى فرمايد: خرّوا سجّدا و بكيّا(154)
حضرت على عليه السلام در وصف گروهى از انسان ها كه رغبت به خداوند
دارند، مى فرمايد: كسانى هستند كه از ترس محشر اشك آنان ريزان است ؛
و اءراق دموعهم خوف المحشر(155)