شناخت زندگى بخش
(گفتارهايى در شناخت آخرين حجت حق )

ابراهيم شفيعى سروستانى

- ۵ -


ياران قائم

شيعيان و منتظران قدوم حضرت صاحب الامر، عليه السلام ، در راز و نيازهاى صبح وشام خود همواره از خداوند مى خواهند كه آنان را از جمله ياوران آن امام قرار دهد و به آنان اين توفيق را عطا كند كه درركاب آن حضرت شمشير زنند:

اللهم انى اجدد له فى صبيحة يومى هذا و ماعشت من ايام حياتى عهدا و عقدا و بيعة له فى عنقى لااحول عنها و لاازول ابدا. اللهم اجعلنى من انصاره و اعوانه و الذابين عنه و المسارعين اليه فى قضاء حوائجه و الممتثلين لاوامره و نواهيه و المحامين عنه و السابقين الى ارادته و المستشهدين بين يديه .(204)

بار خدايا! من در بامداد اين روزو تمام دوران زندگانيم ، عهد و پيمان و بيعتى را كه از آن حضرت برگردن دارم با او تجديد مى كنم ؛ كه هرگز از آن عهد و پيمان برنگردم و بر آن پايدار بمانم . بار خدايا مرا از ياران و هواداران و مدافعان آن حضرت و شتابندگان در پى انجام خواسته هاى او و اطاعت كنندگان از اوامر و نواهى او و حمايت كنندگان از وجود او و پيشى گيرندگان به سوى خواسته هاى او و شهيد شدگان در حضور او قرار ده .

اما در وراى اين آرزو و درخواست ، پرسشهايى چند نيز مطرح است مانند اين كه : ياران قائم كيانند و چه كسانى به فيض همراهى آن امام عدالت گستر دست مى يابند؟ تعداد آنها چند نفر است و چگونه برگزيده مى شوند؟ از چه ويژگيهاى برجسته اى برخوردارند؟ و پرسشهاى ديگر از اين دست .

ابتدا با اين پرسش شروع ميكنيم كه : ياران قائم از چه ويژگيها و خصايل روحى و جسمى برخوردارند؟

1. خصال و ويژگيهاى ياران قائم

امامان معصوم ، عليهم السلام ، در روايات متعددى به توصيف خصال و ويژگيهاى ياران قائم ، عليه السلام ، پرداخته و چنان در اين زمينه با دقت و ظرافت سخن گفته اند كه مخاطباان به راحتى مى توانند به تصويرى روشن ازياران آن حضرت دست يابند.

روايت زير، كه از امام صادق ، عليه السلام ، نقل شده ، درستى اين ادعا را به اثبات مى رساند.

كانى انظر الى القائم ، عليه السلام ، و اصحابه فى نجف الكوفة كان على رؤ سهم الطير، قدفنيت ازوادهم و خلقت ثيابهم ، قد اثر السجود بجباههم ، ليوث بالنهار، رهبان باليل ، كان قلوبهم زبر الحديد، يعطى الرجل منهم قوة اربعين رجلا، لاتقتل احدا منهم الا كافر او منافق و قد و صفهم الله تعالى بالتوسم فى كتابه العزيز بقوله : ((ان فى ذلك لآيات للمتوسمين (205))).(206)

گويا كه قائم ، عليه السلام ، و ياران او را مى بينم كه در نجف (كوفه ) اجتماع كرده و پرندگانى برسر آنها پرواز مى كنند. توشه هاى آنها كاستى گرفته ، جامه هاى آنها كهنه شده و نشان سجده بر پيشانى آنها نقش بسته است . آنها شيران روز و زاهدان شب اند. دلهايشان مانند پاره هاى آهن (محكم و استوار) است و هر كدام از آنها توان چهل مرد را دارا هستند. هيچ يك از آنها كشته نمى شود مگر به دست كافر يا منافق . خداوند تعالى در كتاب عزيز خود از آنها با عنوان اهل بصيرت و تيزبينى ياد كرده است . آن جا كه مى فرمايد: ((در اين (عذاب ) براى اهل بصيرت نشانه هايى نهفته است )).

درروايات خصايل و ويژگيهاى متعددى براى ياران آن حضرت برشمرده شده است كه برخى از آنها مربوط به ويژگيها و صفات ظاهرى و جسمانى و برخى ديگر مربوط به ويژگيها و خصايل اخلاقى و روحى ايشان است .

الف - خصال روحى

شايد بتوان گفت در ميان همه ويژگيهايى كه براى ياران امام منتظر برشمرده شده يك ويژگى از همه بارزتر و با اهميت تر است و آن اين كه آنها مصداق كامل ((اولياء الله )) (دوستان خدا) هستند كه در قرآن كريم بدانها اشاره شده است . آن جا كه مى فرمايد:

الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .(207)

آگاه باشيد كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمى شوند.

امام صادق ، عليه السلام ، در روايتى خصال شيعيان قائم آل محمد، عليهم السلام ، را چنين بيان مى كنند:

طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فيى غيبته و المطيعين له فى ظهوره ، اولئك اولياء الله الذين لاخوف عليهم و لا هم يحزنون .(208)

خوشا به حال شيعيان قائم ، كه در زمان غيبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان اولياء خدا هستند، همانها كه نه ترس آنها را فرا مى گيرد و نه اندوهگين مى شوند.

اينكه انسانى از هيچ چيز ترسى به دل راه ندهد و از هيچ چيز اندوهگين نشود، تنها زمانى امكان پذير است كه جز خدا بيند و جز به خدا نينديشد و اين اوج كمال آدمى و بالاترين مرتبه اى است كه يك انسان مى تواند بدان دست يابد.

امام على ، عليه السلام ، نيز در وصف ياران مهدى ، عليه السلام ، مى فرمايد:

....فيجمع الله تعالى له قوما قزع كقزع السحاب ، يولف الله بين قلوبهم لايستوحشون الى احد، و لايفرحون باحد يدخل فيهم ، على عدة اصحاب بدر، لم يسبقهم الاولون و لايدركهم الاخرون ...(209)

خداوند تعالى مردمى رابراى (يارى ) او گرد مى آورد، همچنانكه پاره هاى ابر گرد آمده و به هم مى پيوندند. خداوند دلهاى آنان را به هم نزديك مى كند. آنها از هيچ كس ترسان نمى شوند. و از اين كه كسى بدانها بپيوندد شادمان نمى گردند. تعداد آنها همان تعداد اصحاب بدر است . هيچ كس از پيشينيان از آنها سبقت نمى گيرد و هيچ كس از آيندگان به آنها نميرسد.

از روايتهاى مفصلى كه درباره تعداد ياران امام عصر، عليه السلام ، و كشور و سرزمين آنها نقل شده ، چنين بر مى آيد كه آنها عصاره فضاائل همه ملتها و برترينهاى همه اقوام روى زمين هستند.(210)

موضوع ياد شده از روايات زير كه از امام محمد باقر، عليه السلام ، نقل شده نيز استفاده مى شود:

يبايع القائم بين الركن و المقام ثلاثمائة و نيف عدة اهل بدر، فيهم النجباء من اهل مصر، و الابدال من اهل الشام ، و الاخيار من اهل العراق ...(211)

سيصد و اندى ، به عدد اهل بدر، بين ركن و مقام با قائم بيعت مى كنند. در ميان آنها برگزيدگانى (نجباء) از اهل مصر، مردان صالح و پرهيزكارى (ابدال ) از اهل شام و نيك مردانى (اخيار) از اهل عراق وجود دارند.

ياران قائم همچنانكه در بالاترين درجه تقوى و پرهيزكارى قرار دارند، از نظر كمال علمى نيز دربالاترين درجه قرار گرفته و از جام حكمت الهى و معرفت دينى ، چنانكه بايد، سيراب گشته اند.

امير بيان ، على ، عليه السلام ، در سخنان زيبايى مراتب فضل و كمال علمى ياران موعود آخرالزمان را چنين توصيف ميكنند:

...ثم ليشحذن فيها قوم شحذالقين النصل ، تجلى بالتنزيل ابصارهم ، و يرمى يالتفسير فى مسامعهم ، و يغبقون كاس الحكمة بعد الصبوح .(212)

... پس گروهى در آن فتنه ها صيقلى مى شوند. مانند صيقل دادن آهنگر شمشير را، ديده هاى آنها به نور قرآن جلا داده و تفسير در گوشهايشان جا گرفته شود. در شب ، جام حكمت را به آنها بنوشانند، بعد از اين كه در بامداد هم نوشيده باشند.

خلاصه كلام اين كه ياران قائم ، در چنان مرتبه اى از زهد و تقوى و علم و معرفت قرار دارند كه همه كائنات در برابر آنها سر تسليم فرود مى آورند، و زمين و آسمان به وجود آنها افتخار ميكند.

چنان كه در روايت نقل شده از امام محمد باقر، عليه السلام ، به اين نكته تصريح شده است :

كانى باصحاب القائم و قد احاطوابما بين الخالقين ، ليس من شى الا و هو مطيع لهم ، حتى سباع الارض ، و سباع الطير تطلب رضاهم (فى ) كل شى ، حتى تفتحر الارض على الارض ، و تقول : مربى اليوم رجل من اصحاب القائم .(213)

گويى كه ياران قائم را مى بينم كه شرق و غرب (جهان را) در نورديده اند. همه چيز در برابر آنها سر تسليم فرو مى آورد. حتى درندگان زمين و آسمان به دنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعه اى از زمين به قطعه اى ديگر مباهان كرده و مى گويد: امروز مردى از ياران قائم از من گذر كرد.

ب - ويژگيهاى جسمانى

ياران مهدى ، عليه السلام ، از نظر صفات جسمى و نيروى بدنى نيز سرامد روزگار هستند و كسى را ياراى مقابله با آنها نيست . در اينجا به تعدادى از رواياتى كه به اوصاف ظاهرى ياران آن حضرت پرداخته اند، اشاره مى كنيم :

امام صادق ، عليه السلام ، دروصف توان جسمى و قدرت بدنى ياران قائم ، عليه السلام ، مى فرمايد:

ما كان يقول لوط، عليه السلام : ((لو ان لى بكم قوة او آوى الى ركن شديد))(214) الا تمنيا بقوة القائم ، عليه السلام ، و لا ذكر الا شدة اصحابه فان الرجل منهم يعطى قوة اربعين رجلا، و ان قلبه لاشد من زبر الحديد، و لو مروا بجبال الحديد لقطعوها، لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزو جل .(215)

لوط، عليه السلام ، كه مى فرمود: ((كاش در برابر شما قدرتى مى داشتم ، يا مى توانستم به تكيه گاهى استوار پناه ببرم )) در آرزوى نيرو و توان قائم ، عليه السلام ، و به ياد قدرت و استوارى ياران او بود. زيرا به هر كدام از آن ها قدرت چهل مرد داده شده و قلب آنها محكمتر از پاره هاى آهن است . اگر به كوههايى از آهن برخورد كنند آن ها را از جا بر مى كنند و شمشيرهاى آنان از حركت باز نمى ايستد مگر زمانى كه خداوند عز و جل ، خشنود شود.

2. تعداد ياران قائم

قول مشهور در مورد تعداد ياران امام عصر، عليه السلام ، اين است كه آنها 313 نفر هستند ؛ و در روايتهاى متعددى به اين موضوع اشاره شده است . از جمله روايت زير كه ((مفضل بن عمر)) از امام صادق ، عليه السلام ، نقل كرده است :

كانى انظر الى القائم على منبر الكوفة و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، و هم اصحاب الالوية ، و هم حكام الله فى ارضه على خلقه .

مثل اين است كه قائم (عليه السلام ) را بر منبر (مسجد) كوفه مى بينيم در حالى كه 313 مرد به عدد اهل بدر گرد او را گرفته اند. آنها مردان جنگاور و حاكمان خدا در زمين او و بر خلق اويند.(216)

اما با توجه به روايات ديگر به اين نتيجه مى رسيم كه ياران آن حضرت منحصر به تعداد ياد شده نبوده و اين تعداد، كسانى هستند كه از آغاز حركت حضرت مهدى ، عليه السلام ، او را همراهى مى كنند، اما به تدريج بر اين تعداد افزوده مى شود. البته ، ناگفته نماند كه اين 313 نفر به دليل خصايل برجسته اى كه دارند: نقش فرماندهى و رهبرى را در لشكر آن حضرت بر عهده دارند.

در روايتى كه در اين زمينه از امام صادق ، عليه السلام ، نقل شده ، چنين آمده است :

اذا اذن عز و جل للقائم فى الخروج ، صعد المنبر، و دعا الناس الى نفسه و ناشدهم بالله و دعاهم الى حقه ، و ان يسيرفيهم بسيرة رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و يعمل فيهم بعمله ، فيبعث الله جل جلاله ، جبرئيل ، عليه السلام ، حتى ياتيه فينزل على الحطيم ثم يقول له : الى اى شى تدعو؟ فيخبره القائم ، عليه السلام ، فيقول جبرئيل ، عليه السلام ، انا اول من يبعايك ابسط يدك ، فيمسح على يده و قد وافاه ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فيبايعونه و يقيم بمكة حتى يتم اصحابه عشرة آلاف انفس ثم يسير منها الى المدينة .(217)

هنگامى كه خداوند عز و جل به قائم اجازه قيام مى دهد آن حضرت بر بالاى منبر رفته ، مردم را به سوى خود فرا مى خواند آن گاه آن ها را به خدا سوگند داده و از آنها مى خواهد كه حقش را پاس دارند، تا او هم سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله ، را در ميان آنها جارى كند و با آنان همانگونه رفتار نمايد كه آن حضرت رفتار مى كرد. پس آن گاه خداوند، جل جلاله ، جبرئيل ، عليه السلام ، را به سوى او مى فرستد، جبرئيل برحطيم فرود آمده و خطاب به قائم مى گويد: مردم را به چيز ميخوانى ؟ و قائم هم پاسخ او را مى گويد سپس جبرئيل ، عليه السلام ، مى گويد: من نخستين كسى هستم كه با تو بيعت مى كنم : دستان خود را بگشا! سپس جبرئيل دست خود را بر دست او مى كشد. سيصد و اندى مرد به پيشگاه آن حضرت آمده و با او بيعت مى كنند. بعد از آن قائم ، عليه السلام ، در مكه اقامت مى كند تا زمانى كه تعداد يارانش به ده هزار نفر ميرسد و آن گاه با آنان به سوى مدينه حركت مى كند.

در روايات ديگرى كه در همين زمينه وارد شده است ، چنين مى خوانيم :

سال رجل من اهل الكوفة ابا عبدالله ، عليه السلام ، كم يخرج مع القائم ، عليه السلام ، فانهم ليقولون انه يخرج مثل عدة اهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا قال : ما يخرج الا فى اولى قوة ، و ما يكون اولوالقوة اقل من عشرة آلاف .(218)

مردى از اهل كوفه از اباعبدالله (امام صادق ) عليه السلاام ، پرسيد: چند نفر به همراه قائم ، عليه السلام ، قيام مى كنند؟برخى ميگويند همان تعدادى كه در بدر حضور داشتند ؛ يعنى 313 نفر، به همراه او بر مى خيزند. آن حضرت فرمود: او قيام نمى كند مگر با همراهى صاحبان قدرت (اولى قوة ) و صاحبان قدرت كمتر از ده هزار نفر نيستند.

مرحوم مجلسى در ذيل اين روايت مى فرمايد:

معناى روايت اين است كه ياران قائم منحصر در 313 نفر نمى باشند، بلكه اين تعداد كسانى هستند كه در ابتداى قيام آن حضرت به گرداو جمع مى شوند.(219)

در روايتى كه ابوبصير ازامام صادق ، عليه السلام ، نقل كرده است ، آن حضرت خروج قائم ، عليه السلام ، از مكه را منوط به تكميل تعداد ياران ايشان دانسته و مى فرمايد:

لايخرج القائم من مكة حتى تكمل الحلقة . قلت : و كم الحلقة ؟قال : عشرة آلاف ؛ جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره ....(220)

قائم از مكه خارج نمى شود مگر زمانى كه تعداد كسانى كه به گرد او جمع آمده اند ؛ تكميل شود. پرسيدم : اين تعداد چند نفر است ؟آن حضرت فرمود: ده هزار نفر، جبرئيل در سمت راست او و ميكائيل در سمت چپ او حركت مى كند و...

3. چگونگى اجتماع ياران قائم

امام عصر، عليه السلام ، در روز و ساعتى مشخص درمكه ظهور كرده و ياران و چون پروانه هايى عاشق از سراسر جهان به گرد او جمع مى شوند.

امام باقر، عليه السلام ، لحظه ظهور مهدى ، عليه السلام ، و اجتماع ياران آن حضرت را چنين به تصوير مى كشند:

ثم يظهر المهدى بمكة عند العشاء، و معه راية رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و قميصه و سيفه و علامات و نور و بيان ، فاذا صلى العشاء نادى باعلاء صوته يقول : اذكركم الله ايها الناس و مقامكم بين يدى ربكم ، فقد اتخذ الحجة و بعث الانبياء، و انزل الكتاب ، و امركم ان لاتشركوا به شيئا و ان تحافظوا على طاعته و طاعة رسوله و ان تحيوا ما احياالقرآن و تميتوا ما امات ، و تكونوا اعوانا على الهدى ، و وزرا على التقوى ، فان الدنيا قد دنا فناوها و زوالها و اذنت بالوداع ، فانى ادعوكم الى الله و الى رسوله و العمل بكتابه و اماتة الباطل و احياء سنته . فيظهر فى ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، على غير ميعاد، قزعا كقزع الخريف ، رهبان بالليل و اسد بالنهار، فيفتح الله للمهدى ارض الحجاز، و يستخرج من كان فى السجن من بنى هاشم و تنزل الرايات السود الكوفة ، فتبعث بالبيعة الى المهدى ، فيبعث المهدى جنوده فى الافاق و يميت الجور و اهله و تستقيم له البلدان ...(221)

مهدى هنگام نماز عشا در مكه ظهور ميكند در حالى كه پرچم رسول خدا، كه درود خدا بر او و خاندانش باد، و پيراهن و شمشير او را با خود دارد و داراى نشانه ها و نور و بيان است . وقتى نماز عشا را به جا آورد با صداى رسا و بلند خود مى فرمايد: اى مردم ! خدا را به ياد شما مى آورم . شما اينك در پيشگاه خدا ايستاده ايد. او حجت خود را برگزيد و پيامبران را برانگيخت و كتاب (آسمانى ) فرو فرستاد و شما را امر كرد كه چيزى را شريك او قرار ندهيد و از او و فرستاده اش اطاعت و فرمانبردارى كنيد و زنده نگه داريد آن چه را كه قرآن زنده كرده است و بميرانيد آن چه را كه او ميرانده است . هواداران راستى و هدايت و پشتيبان تقوى و پرهيزگارى باشيد، زيرا نابودى و زوال دنيا نزديك شده و اعلام وداع نموده است . و من شما را به خدا و رسولش و عمل به كتاب خدا و ترك باطل و احياى سنت او دعوت مى كنم . سپس او، بدون قرار قبلى ، به همراه سيصد و سيزده مرد، به شمار ياران بدر، كه همچون ابر پاييزى پراكنده اند و زاهدان شب و شيران روزند، ظهور مى كند و خداوند سرزمين حجاز را براى مهدى مى گشايد و او هركس از بنى هاشم را كه در زندان به سر مى برد، آزاد مى سازد. آن گاه درفشهاى سياه در كوفه فرود مى آيد وگروهى را به جهت بيعت به سوى مهدى روانه مى سازند و آن حضرت لشكريان خود را به سراسر جهان گسيل داشته و ستم و ستم پيشگان را از ميان بر مى دارد و همه سرزمينها به دست او به راستى و درستكارى در مى آيند.

حال اين پرسش مطرح است كه ياران قائم چگونه همگى در يك زمان و در كمترين فرصت در مكه حاضر مى شوند و خود را براى همراهى با آن حضرت آماده مى سازند؟

امام على ، عليه السلام ، در اين زمينه تعبير جالبى دارند كه به ما در درك چگونگى اجتماع ياران قائم ، عليه السلام ، يارى مى كند. ايشان مى فرمايد:

فاذا كان ذلك ضرب يعسوب الدين بذنبه ، فيجتمعون اليه كما يجتمع قزع الخريف .(222)

چون وقت آن برسد آقاى بزرگوار و پيشواى دين مستقر و پا برجا گردد. پس ‍ نزد آن بزرگوار گرد آيند، چنان كه پاره هاى ابر در فصل پاييز گرد آمده و به هم مى پيوندند.

تشبيه جمع شدن ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاى پاييزى نشان از سرعت اجتماع و به هم پيوستن آن ها دارد ؛ چنان كه در روايتى كه در همين زمينه از امام باقر، عليه السلام ،نقل شده آمده است :

اصحاب القائم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، اولاد العجم بعضهم يحمل فى السحاب نهارا، يعرف باسمه و اسم ابيه ونسبه و حليته ، و بعضهم نائم على فراشه ، فيوا فيه (فيرى ) فى مكة على غير ميعاد.(223)

ياران قائم سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب ) هستند. گروهى از آنان به هنگام روز به وسيله ابر حركت مى كنند و با نام خود و نام پدر و خصوصيات نسبشان شناخته مى شوند. گروهى ديگر از آنها در حالى كه در بستر خود آرميده اند، بدون قرار قبلى در مكه بر آن حضرت وارد مى شوند.

از امام صادق ، عليه السلام ، نيز روايتى به همين مضمون نقل شده است :

بينا شباب الشيعة على ظهور سطوحهم نيام اذا توافوا الى صاحبهم فى ليلة واحدة على غير ميعاد، فيصبحون بمكة .(224)

جوانان شيعه در حاليكه بر پشت بامهاى خود آرميده اند، در يك شب ، بدون هيچ قرار قبلى به نزد صاحب خود برده شده و بامدادان در مكه حاضر مى شوند.

از اين روايات و ديگر روايات مشابه (225) كه همگى دلالت بر اجتماع ناگهانى و از پيش تعيين نشده ياران قائم ، دريك شب مشخص در مسجد الحرام ، دارند، روشن مى شود كه تنها به مدد قدرت بى مانند خداوند متعال است كه آن تعداد افرادى كه براى يارى امام مهدى ، عليه السلام ، برگزيده شده اند در مدت زمان كوتاهى و يا به تعبير برخى از روايات ((در كمتر از يك چشم بر هم زدن ))(226) به گرد آن حضرت جمع مى شوند.

4. سلاح ياران قائم

گفتيم كه ياران قائم ، عليه السلام ، از نظر توان جسمانى و قدرت بدنى در مرتبه بالايى قرار دارند تا آن جا كه كوهى را از جا بر ميكنند. اما اين پرسش ‍ همواره مطرح بوده كه امام عصر، عليه السلام ، و يارانش از چه سلاحى در مبارزه با مستكبران و گردنكشان عصر استفاده مى كنند؟

براى يافتن پاسخ پرسش ياد شده به سراغ روايات مى رويم تا ببينيم از آنها چه چيزى به دست مى آيد.

امام باقر، عليه السلام ، در ضمن روايتى كه در آن به بيان شباهتهاى امام مهدى با انبياى الهى مى پردازند، شباهت آن امام را با جد بزرگوارش ‍ پيامبراكرم ، صلى الله عليه وآله ، چنين بر مى شمارند:

....و اما شبهه من جده المصطفى ، صلى الله عليه و آله ، فخروجه بالسيف و قتله اعداء الله و اعداء رسوله ، صلى الله عليه و آله ، و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصر بالسيف و الرعب و...(227)

... اما شباهت او به جد برگزيده اش ، كه درود بر او و خاندانش باد، اين است كه او با شمشير قيام مى كند و دشمنان رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، و همه ستمگران و گردنكشان را به قتل مى رساند. و او با شمشير و ترسى (كه در دل دشمنان مى افكند) به پيروزى مى رسد....

چنان كه ملاحظه مى شود در اين روايت به دو شباهت عمده حضرت مهدى ، عليه السلام ، با جد بزرگوارشان اشاره شده كه يكى از آنها قيام با شمشير و ديگرى حمايت و پشتيبانى خدا از او به وسيله ايجادترس و وحشت در دل دشمنان است .

در اين جا براى روشن ساختن بيشتر موضوع ، در مورد شباهتهاى ياد شده باختصار توضيح مى دهيم :

الف - نبرد و پيروزى با شمشير

در روايات بسيارى بر اين نكته تصريح شده كه امام مهدى ، عليه السلام ، با شمشير قيام مى كند، تا آن جا كه آن حضرت را ((قائم بالسيف )) و يا ((صاحب السيف )) ناميده اند ؛ كه براى نمونه مى توان به روايت زير كه از امام صادق ، عليه السلام ، نقل شده اشاره كرد.

آن حضرت در پاسخ فردى كه در مورد ((قائم )) از ايشان پرسيده بود فرمود:

كلنا قائم بامر الله ، واحد بعد واحد، حتى يحبى ء صاحب السيف ، فاذا جاء صاحب السيف جاء بامر غير الذى كان .(228)

همه ما، يكى پس از ديگرى ، بر پا دارنده (قائم ) امر خداييم ، تا اين كه صاحب شمشير ظهور كند. پس آن گاه كه صاحب شمشير ظهور كند، شيوه اى غير از آن چه پيش از آن بوده است ، در پيش مى گيرد.

اما اين پرسش مطرح است كه آيا اين تعبيرها تنها اشاره به مسلحانه و قهرآميز بودن قيام و انقلاب مهدى دارد، يا اينكه نه ، ذكر شمشير در اينگونه روايات موضوعيت داشته و آن امام واقعا با شمشير به نبرد با گردنكشان مى پردازد؟

اگرچه شايد نتوان پاسخى صريح و قطعى به اين پرسش داد ولى توجه به روايات زيادى كه در اين زمينه وارد شده احتمال دوم را تقويت كرده و نشان مى دهد كه در قيام مهدوى شمشير جايگاه خاصى دارد.

در اين جا به برخى از رواياتى كه در آنها از شمشير، به عنوان سلاح آن حضرت و ياران ايشان ، ياد شده ، اشاره مى كنيم :

1. امام باقر، عليه السلام ، در روايتى خطاب به ((جابر جعفى )) مى فرمايد:

يا جابر ان لبنى العباس راية و لغير هم رايات ، فاياك ثم اياك - ثلاثا - حتى ترى رجلا من ولد الحسين ، عليه السلام ، يبايع له بين الركن و المقام ، معه سلاح رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و مغفر رسول الله و سيف رسول الله .(229)

اى جابر! براى بنى عباس پرچمى است و براى ديگران پرچمهايى ، پس بر حذر باش و بر حذر باش ، تا زمانى كه مردى از فرزندان حسين ، عليه السلام ، را ملاحظه كنى كه بين ركن و مقام با او بيعت مى شود. سلاح رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، كلاهخود رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، زره رسول خدا و شمشير رسول خدا با اوست .

2. درروايت ديگرى ، امام باقر، عليه السلام ، حضرت قائم ، عليه السلام ، را چنين توصيف مى كند:

يجرد السيف على عاتقه ثمانية اشهر هرجا حتى يرضى الله .(230)

هشت ماه تمام شمشير بر دوش نهاده (دشمنان خدا را) مى كشد تا خدا خشنود گردد.

3. امام صادق ، عليه السلام ، نيز در مورد سلاح جنگى ياران قائم مى فرمايد:

اذا قام القائم ، عليه السلام ، نزلت سيوف القتال ، على كل سيف اسم الرجل و اسم ابيه .(231)

هنگامى كه قائم به پا خيزد، شمشيرهاى نبرد فرود مى آيد، در حالى كه روى هر شمشير نام مردى (از ياران آن حضرت ) و نام پدر او نوشته شده است .

4. ((ابان بن تغلب )) نقل مى كند كه روزى با جعفر بن محمد، عليهماالسلام ، در مسجد مكه نشسته بودم ، آن حضرت در حالى كه دست مرا گرفته بود فرمود:

يا ابان ، سياتى الله بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فى مسجدكم هذا، يعلم اهل مكة انه لم يخلق آباؤ هم و لا اجدادهم بعد، عليهم السيوف مكتوب على كل سيف اسم الرجل و اسم ابيه و حليته و نسبه ...(232)

اى ابان ! خداوند 313مرد در همين مسجد شما گرد مى آورد، مردم مكه مى دانند كه (آن گروه ) از پدران و نياكان آنها متولد نشده اند. با هر يك از آنها شمشيرى است كه بر آن نام شخص و نام پدر و نسب و خاندانش نوشته شده است .

روايات بالا بخش كوچكى از روايات فراوانى است كه در آنها تصريح شده كه قائم ، عليه السلام ، و ياران او با شمشير، نبرد رهايى بخش خود را آغاز مى كنند.

اما اين كه چرا آن امام از ميان همه سلاحها شمشير را برگزيده است شايد به اين خاطر باشد كه خداوند نمى خواهد عهدى از ستمگران بر گردن آن حضرت باشد، حتى به اندازه استفاده از سلاحهايى كه ستمگران روزگار به وجود آورنده آن ها بوده اند.

ب - ايجاد وحشت در دل دشمنان

چنانچه گفته شد، يكى از ويژگيهايى كه در روايات براى قيام مهدى بر شمرده شده ، رسيدن به فتح و پيروزى به وسيله ايجاد وحشت و هراس در دل دشمنان است . يعنى همان ويژگى كه در صدر اسلام و در حركت رهايى بخش پيامبر اسلام ، صلى الله عليه و آله ، وجود داشت .

در آيات متعددى از قرآن كريم به اين موضوع اشاره شده كه خداوند با ايجاد ترس و وحشت در دل كافران و مشركان به يارى رسول اكرم و سپاه او برخاسته و آنها را بردشمنانشان غالب ساخته است . كه براى نمونه مى توان به آيات زير اشاره كرد:

1. اذ يوحى ربك الى الملائكة انى معكم فثبتوا الذين آمنوا سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب ...(233)

(و به ياد آر) آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: من با خواهم افكند...

اين آيه در جريان جنگ بدر نازل شده كه پيامبر، صلى الله عليه و آله ، تنها با 313 نفر همراه و بدون تجهيزات كافى در برابر لشكر انبوه و مجهز قريش ‍ قرار گرفت و چنان عرصه بر مسلمانان تنگ شده بود كه سر بر آسمان برداشته و از خداوند طلب يارى كردند و خداوند نيز علاوه بر اينكه هزار فرشته را براى يارى مسلمانان فرستاد، چنان ترسى در دل دشمنان آنها انداخت كه همگى پا به فرار گذاشتند.(234)

2. هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتااب من ديارهم لاول الحشر ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتيهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المومنين فاعتبروا يا اولى الابصار.(235)

اوست آن خدايى كه نخستين بار كسانى از اهل كتاب را كه كافر بودند، از خانه هايشان بيرون راند و شما نمى پنداشتيد كه بيرون روند. آنها نيز مى پنداشتند حصارهايشان را توان آن هست كه در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سويى كه گمانش را نمى كردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افكند، چنان كه خانه هاى خود را به دست خود و به دست مومنان خراب مى كردند. پس اى اهل بصيرت عبرت بگيريد.

آيه ياد شده كه در جريان نبرد مسلمانان با يهود ((بنى نظير)) نازل شده است . بخوبى نشان مى دهد زمانى كه نه مسلمانان گمان مى بردند كه بنى نظير با آن همه شوكت و قدرت خانه و كاشانه خود را رها كنند و از سرزمين خود خارج شوند و نه بنى نظير احتمال مى دادند كه مسلمانان بتوانند بر آنها با آن همه تجهيزات و برج و بارو غلبه كنند، خداوند چنان ترس و وحشتى در دل يهود ((بنى نظير)) انداخت كه خود در جستجوى راهى براى فرار به تخريب خانه هاى خود پرداختند.(236) و اين بهترين گواه بر تاثير بيم و هراس ‍ ايجاد شده از سوى خداوند، در تسليم و شكست دشمنان خداست ، و چه زيبا در پايان اين آيه مى فرمايد: ((اى خردمندان عبرت بگيريد)).

آيات ديگرى از اين دست در قرآن كريم وجود دارد كه ما به جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى كنيم .(237)

اما برخى از رواياتى كه در آن ها تصريح شده حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ياران او با ترس و بيمى كه خداوند در دل دشمنان مى افكند، به پيروزى مى رسند، به قرار زير است :

1. امام محمد باقر، عليه السلام ، درروايتى مى فرمايد:

القائم منصور بالرعب مويد بالنصرة تطوى له الارض و تظهر له الكنوز و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و يظهر الله ، عز و جل ، به دينه و لو كره المشركون .(238)

همانا قائم با ترس و بيم يارى شده و با نصرت (الهى ) تاييد گشته است ، زمين براى او در هم پيچيده مى شود و گنجهايش را آشكار مى كند. نفوذ و اقتدار او شرق و غرب (جهان ) را در بر مى گيرد و خداوند به وسيله او دين خودش را، بر خلاف ميل مشركان ، غلبه مى بخشد.

2. در روايت ديگرى كه از آن امام نقل شده ، چنين آمده است :

ينشر راية رسول الله السوداء، فيسير الرعب قدامها شهرا و عن يمينها شهرا و عن يسارها شهرا...(239)

پرچم سياه رسول خدا را به اهتزار در مى آورد. به فاصله يك ماه از پيش رو، سمت راست و سمت چپ آن پرچم ، ترس همه را فرا مى گيرد....

3. امام ، عليه السلام ، در بيان لشكريان امام مهدى ، عليه السلام ، مى فرمايد:

يويدة بثلاثة اجناد: بالملائكة و المومنين و الرعب .(240)

خداوند او را با سه لشكر يارى مى كند: فرشتگان ، مومنان و هراس .

با توجه به آيات قرآن كريم كه به صراحت از يارى پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، به وسيله ايجاد رعب و هراس در دل دشمنان سخن گفته است و همچنين عنايت به رواياتى كه رعب و هراس را از لشكرياان امام مهدى ، عليه السلام ، و اسباب پيروزى ايشان بر شمرده اند ؛ مى توان چنين نتيجه گرفت كه به هنگام ظهور، خداوند چنان ترس و وحشتى در دل دشمنان آن امام مى افكند كه آنان را از تصميم گيرى درست و بموقع در مقابله با قيام مهدوى باز مى دارد، تا آن جا كه به هر عملى كه دست مى زنند به ضررشان تمام مى شود.

البته در عصر حاضر هم نمونه هاى چنين رويدادى قابل اشاره است ، كه پيروزى انقلاب اسلامى و تسليم ارتش تا دندان مسلح رژيم طاغوت در برابر مردم بى سلاح و فتوحات گسترده رزمندگان اسلام در مقابل ارتش ‍ نيرومند بعثى از بارزترين آنهاست .

احياى انديشه انتظار

انقلاب رهايى بخش حضرت امام خمينى ، قدس سره ، نه تنها باعث دگرگونى در صحنه حيات اجتماعى - سياسى مردم مسلمان ايران شد، بلكه منشاء تحولى بزرگ در فرهنگ واژه ها و مفاهيم اسلامى گرديد.

به بركت اين انقلاب بسيارى از واژگان معنايى نو يافتند و بسيارى از مفاهيم فراموش شده ، حيات دوباره پيدا كردند.

امام راحل امت به مدد پشتوانه غنى فكرى و مبانى نظرى خود، كه مبتنى بر منابع و متون اصيل اسلامى و به دور از هر گونه شائبه التقاط و خودباختگى بود، در طول حيات پربركت خود دست به تدوين قاموسى عظيم از مفاهيم اسلامى زد كه در سراسر تاريخ حيات فكرى - فرهنگى مردم مسلمان ايران بى سابقه بود، زيرا در اين قاموس ، واژه ها نه در صفحات محدود كتاب بلكه در صفحه اى به گستردگى زندگى اجتماعى - فرهنگى مردم معنا مى شد.

در قاموس مفاهيمى كه بنيانگذار فقيد جمهورى اسلامى ايران تدوين آن را آغاز كرد واژه هايى چون جهاد، شهادت ، امر به معروف و نهى از منكر و... كه سالها به فراموشى سپرده شده بودند حيات دوباره يافتند، همچنان كه واژه ((انتظار)) كه سالها با سكون و سكوت ، تحمل ظلم و دم فروبستن و در يك كلمه ماندن و در جا زدن به اميد برآمدن دستى از غيب ، مترادف شمرده مى شد، مفهومى ديگر يافت و اين بار ((انتظار)) نه به عنوان عاملى براى خاموش ساختن روح سركش اجتماع بلكه به عنوان ابزارى براى دگرگون كردن وضع موجود و حركت به سوى آينده موعود به كار گرفته شد.

براى آشنايى هر چه بيشتر با مفهوم ((انتظار)) در فرهنگ واژگان امام راحل ، قدس سره ، و درك نقش عظيمى كه آن فرزانه دوران در احياى انديشه انتظار داشتند، در اين مقاله بخشى از بيانات ايشان را كه در اين زمينه ايراد شده است ، مورد بررسى قرار مى دهيم . باشد كه اين مختصر اداى دينى باشد به ساحت مقدس بزرگ احياگر انديشه اسلامى در قرن حاضر.

1. انتظار، زمينه ساز، قدرت اسلام

حضرت امام با توجه به شناخت عميقى كه از وضعيت اجتماعى - سياسى مسلمانان در عصر حاضر داشتند احياى هويت اسلامى و بازگشت به خويشتن را تنها راه تجديد عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و اين موضوع را سرلوحه دعوت خويش قرار دادند:

من به صراحت اعلام مى كنم كه جمهورى اسلامى با تمام وجود، براى احياى هويت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذارى مى كند و دليلى هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاه طلبى و فزون طلبى صاحبان قدرت ، پول و فريب را نگيرد.(241)

از آن جا كه انتظار موعود يا به عبارتى انتظار تحقق وعده الهى در حاكميت جهانى دين اسلام مى تواند در احياى هويت اسلامى مسلمانان و مقابله با روحيه خودباختگى و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب زمين بسيار موثر باشد، حضرت امام با ژرف انديشى تمام احياى فرهنگ انتظار را به عنوان يكى ازاركان مهم احياى هويت اسلامى و وسيله اى براى تحقق دوباره قدرت و شوكت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در يكى از بيانات خود كه در اولين سال استقرار نظام اسلامى ايراد كردند ضمن بيان مفهوم ((انتظار فرج )) وظيفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر، عليه السلام ، را چنين بر شمردند:

همه ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم . انتظار فرج ، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور ان شاء الله تهيه بشود.(242)

چنانكه ملاحظه مى شود در مفهومى كه حضرت امام ، قدس سره ، از ((انتظار)) ارايه مى دهند نه تنهااز سكون و سكوت و تن دادن به وضع موجود خبرى نيست ، بلكه صحبت از تلاش و كوشش براى تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينه ظهور است ، كه اين با مفهومى كه سالها سعى مى شد از ((انتظار)) در اذهان مردم جا داده شود بسيار فاصله دارد.

2. انتظار، رمز پايدارى

حضرت امام ، قدس سره ، در برهه هاى مختلف انقلاب اسلامى به منظور آماده ساختن مردم براى مقابله با مشكلات و خطراتى كه انقلاب و نظام نوپاى اسلامى را تهديد مى كرد، بر مفهومى كه خود از انتظار داشت تاكيد مى فرمود و مردم را به پايدارى و تلاش بيشتر فرا مى خواند:

من اميدوارم كه ان شاء الله برسد روزى كه آن وعده مسلم خدا تحقق پيدا كند و مستضعفان مالك ارض بشوند. اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آيا ما درك كنيم يا نكنيم ، آن به دست خداست . ممكن است در يك برهه كمى وسايل فراهم شود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان . اين چيزى كه ما در اين وقت ، در اين عرصه وظيفه داريم ، اين مهم است . همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمى شود، بلكه با وضعى كه بسيارى دارند، انتظار نيست . ما بايد ملاحظه وظيفه فعلى شرعى - الهى خودمان را بكنيم و باكى از هيچ امرى از امور نداشته باشيم . كسى كه براى رضاى خدا ان شاء الله مشغول انجام وظيفه است ، توقع اين را نداشته باشد كه مورد قبول همه است ، هيچ امرى مورد قبول همه نيست . كار انبيا هم مورد قبول همه نبوده است ، لكن انبيا به وظايفشان عمل كردند و قصور در آن كارى كه به آن ها محول شده بود نكردند، گرچه مردم اكثرا گوش ‍ ندادند به حرف انبيا، ماهم آن چيزى كه وظيفه مان هست عمل مى كنيم و بايد بكنيم گرچه بسيارى از اين عمل ناراضى باشند يا بسيارى هم كارشكنى بكنند.(243)

جانمايه تفكرامام راحل ، قدس سره ، و موضوعى كه همواره ، چه در نظر و چه در عمل ، مد نظر ايشان بود، عمل به وظيفه واداى تكليف الهى است و همين موضوع است كه ديدگاه ايشان در باب انتظار فرج را از ساير ديدگاهها متمايز مى سازد.

براى درك بيشتر برداشتى كه حضرت امام ، قدس سره ، از موضوع انتظار داشتند لازم است كه ساير برداشتها نيز در كنار اين برداشت مورد مطالعه قرار گيرند، از اين رو در اينجا ديدگاههاى متفاوتى را كه در موضوع انتظار فرج ابراز شده است ، از زبان امام راحل ، نقل مى كنيم تا تفاوت ديدگاه حضرت امام از ساير ديدگاهها به خوبى روشن شود:

3. برداشتهاى متفاوت از موضوع انتظار فرج

رهبر فقيد انقلاب اسلامى در يكى از بيانات خود برداشتهاى متفاوتى را كه از موضوع ((انتظار فرج )) شده است دسته بندى شده و به شرح زير مورد نقد و بررسى قرار مى دهند:

1. اولين ديدگاه در باب موضوع ((انتظار فرج ))، كه حضرت امام به طرح آن مى پردزد، ديدگاه كسانى است كه تكليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براى تعجيل فرج حضرت حجت ، عليه السلام ، مى دانند:

بعضى ها انتظار فرج را به اين مى دانند كه در مسجد، در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان ، عليه السلام ، را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحى هستند كه يك همچو اعتقادى دارند بلكه بعضى از آنها را كه من سابقا مى شناختم بسيار مرد صالحى بود، يك اسبى هم خريده بود، يك شمشيرى هم داشت و منتظر حضرت صاحب ، عليه السلام ، بود. اينها به تكاليف شرعى خودشان هم عمل مى كردند و نهى از منكر هم مى كردند و امر به معروف هم مى كردند، لكن همين ، ديگر غير از اين كارى ازشان نمى آمد و فكر اين مهم كه يك كارى بكنند نبودند.(244)

2. ديدگاه دومى كه حضرت امام بدان اشاره مى كند بسيار شبيه به ديدگاه اول است با اين تفاوت كه درديدگاه دوم به طور كلى وظيفه اى كه هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشى سپرده شده و حتى از امر به معروف و نهى از منكر هم غفلت شده است :

يك دسته ديگرى بودند كه انتظار فرج را مى گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مى گذرد، بر ملتها چه مى گذرد، بر ملت ما چه مى گذرد، به اين چيزها ما كار نداشته باشيم ، ماتكليفهاى خودمان را عمل مى كنيم ، براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء الله درست مى كنند. ديگر ما تكليفى نداريم ، تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كارى به كار آن چه در دنيا مى گذرد يا در مملكت خودمان مى گذرد نداشته باشيم . اينها هم يك دسته اى ، مردمى بودند كه صالح بودند.(245)

امام راحل ، قدس سره ، در ادامه بياناتشان به نقد و بررسى دو ديدگاه ياد شده پرداخته و مى فرمايد:

ما اگر دستمان مى رسيد قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداريم ، تكليف شرعى ماست منتها ما نمى توانيم ، اين كه هست اين است كه حضرت عالم را پر مى كند از عدالت ، نه شما دست برداريد از اين تكليف ، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.(246)

3. سومين برداشت از مفهوم انتظار فرج ، كه در بيانات حضرت امام بدان اشاره شده است ، برداشت كسانى است كه به استناد رواياتى كه در آنها آمده است حضرت قائم ، ارواحناله الفداء، زمانى ظهور مى كند كه دنيا پر از فساد و تباهى شده باشد، مى گويند ما نبايد در زمان غيبت با انحرافها و مفاسدى كه در جامعه وجود دارد كارى داشته باشيم ، بلكه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودى خود زمينه ظهور حضرت فراهم شود:

يك دسته اى مى گفتند كه خوب ! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهى از منكر نكنيم ، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مى خواهند بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود.(247)

4. ديدگاه چهارم به شكلى افراطى تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته و معتقد است كه ما نه تنها نبايد جلوى معاصى و گناهانى كه درجامعه وجود دارد بگيريم بلكه بايد به آن دامن هم بزنيم تا زمينه ظهور حضرت حجت ، عليه السلام ، هر چه بيشتر فراهم شود:

يك دسته اى ازاين بالاتر بودند مى گفتند بايد دامن زد به گناهان ، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم شود و حضرت ، عليه السلام ، تشريف بياورند. اين هم يك دسته اى بودند كه البته در بين اين دسته منحرفهايى هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهايى هم بودند كه براى مقاصدى به اين دامن مى زند.(248)

حضرت امام ، قدس سره ، دو ديدگاه اخير را به شدت مورد انتقاد قرار داده و در ادامه سخنانشان مى فرمايند:

يعنى خلاف ضرورت اسلام ، خلاف قرآن نيست اين معن كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد! حضرت صاحب كه تشريف مى آورند براى چه مى آيند؟ براى اين كه گسترش دهند عدالت را، براى اين كه حكومت را تقويت كنند، براى اين كه فساد را از بين ببرند. ما بر خلاف آيات شريفه قرآن دست از نهى از منكر برداريم ، دست از امربه معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براى اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه مى كنند؟ حضرت مى آيند مى خواهند همين كارها را بكنند. الان ديگر ما هيچ تكليفى نداريم ؟ ديگر بشر تكليفى ندارد بلكه تكليفش ين است كه دعوت كند مردم را به فساد!؟ به حسب راى اين جمعيت كه بعضيهايشان بازيگرندو بعضيشان نادن ، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام هركسى نفرين به صدم كند خلاف امر كرده است ، براى اين كه حضرت دير مى آيند... ما بايد دعاگوى آمريكا باشيم و دعا گوى شوروى باشيم . و دعاگوى اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اين كه اينها عالم را پركنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند، همان كارى كه ما مى كنيم و ما دعا مى كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مى خواهند همين را برش دارند.(249)

5. آخرين ديدگاهى كه حضرت امام ، قدس سره ، در بيانات خود بدان مى پردازند ديدگاه كسانى است كه هر اقدامى براى تشكيل حكومت در زمان غيبت را خلاف شرع دانسته و عقيده دارند كه اين عمل با نصوص ‍ روايات مغاير است :

يك دسته ديگرى بودند كه مى گفتند كه هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است . آنها مغرور بودند، آنهايى كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعضى رواياتى كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمى بلند شود قبل از ظهور حضرت ، آن علم ، علم باطل است . آنها خيال كرده بودند كه نه ، هر حكومتى باشد، در صورتى كه آن روايات كه هركس علم بلند كند، علم مهدى به عنوان مهدويت بلند كند. حالا ما فرض مى كنيم كه يك همچو رواياتى باشد، آيا معنايش اين است كه ما تكليفمان ديگر ساقط است ؟(250)

ايشان در ادامه كلامشان نتايج چنين ديدگاهى را بررسى كرده و مى فرمايند:

اين كه مى گويد حكومت لازم نيست معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتى نباشد، نظام در يك مملكتى نباشد، آن طور فساد پر ميكند مملكت را كه آن طرفش پيدا نيست . آن كه مى گويد حكومت نباشد معنايش اين است كه هرج و مرج بشود، همه هم را بكشند، همه به هم ظلم كنند براى اين كه حضرت بيايد، حضرت بيايد چه كند؟ براى اين كه رفع كند اين را. اين يك آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض ‍ نباشد، اگر دست سياستى اين كار را نكرده باشد كه بازى بدهد ماها را كه ما كار به آن ها نداشته باشيم ، آنها بيايند هركارى بخواهند انجام بدهند، اين بايد خيلى آدم نفهمى باشد.(251)

و در ادامه نيزاضافه مى كنند كه :

اينهايى كه مى گويند كه هر علمى بلند بشود... خيال كردند كه هر حكومتى باشد اين برخلاف انتظار فرج است ، اينها نمى فهمند چى دارند مى گويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند، نمى دانند دارند چى چى مى گويند، حكومت نبودن يعنى اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند، برخلاف نص آيات الهى رفتار بكنند. ما اگر فرض مى كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مى زديم براى اينكه خلاف آيات قرآن است . اگر هر روايتى بيايد كه نهى از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست . و اين نفهم ها نمى دانند دارند چى مى گويند.(252)

حضرت امام ، در پايان بررسى ديدگاههاى ياد شده ، ديدگاه خود در باب مفهوم انتظار فرج را به صراحت مطرح كرده و مى فرمايند:

البته اين پركردن دنيا را از عدالت ، اين را ما نمى توانيم بكنيم . اگر مى توانستيم مى كرديم اما چون نمى توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است . شما يك نقطه هستيد در عالم ، عالم پر از ظلم است . ما بتوانيم جلوى ظلم را بگيريم ، بايد بگيريم ، تكليفمان است . ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم . اما نمى توانيم بكنيم ، چون نمى توانيم بايد او بيايد تا بكند، اما بايد فراهم كنيم كار را، فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم ، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براى آمدن حضرت ، عليه السلام .(253)

فرمايش امام راحل يادآور اين حديث نبوى است كه :

يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدى ؛ يعنى سلطانه .

مردمى از مشرق زمين به پا مى خيزند و زمينه را براى برپايى حكومت مهدى آماده مى سازند.(254)

آرى انتظار در قاموس امام خمينى ، قدس سره ، مفهومى جز آمادگى فردى و اجتماعى براى برپايى دولت كريمه حضرت ولى عصر، ارواحناله الفداء، ندارد و اين همان است كه در فرهنگ شيعى بدان اشاره شده و در روايات معصومين ، عليهم السلام ، از آن سخن به ميان آمده است .

اين جاست كه هر پژوهشگر منصفى بر نقش عظيم حضرت امام در احياى انديشه انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد كرد كه هيچ حكومتى در طول قرون گذشته به اندازه حركت رهايى بخش امام راحل در زمينه سازى ظهور حضرت حجت ، عليه السلام ، تاثيرنداشته است .

به اميد روزى كه فجر انقلاب اسلامى به صبح روشن انقلاب جهانى حضرت مهدى ، عليه السلام ، متصل شود و چشمهاى ناقابل ما به جمال بى مثال آن پيك خجسته پى روشن گردد، ان شاء الله .