386 : آيا جمله ((
و عرجت بروحه )) مخالف با معراج جسمانى است ؟
برخى مى گويند: جمله
و عرجت بروحه الى
سمائك كه در دعاى ندبه آمده مخالف با اجماع و آيات و رواياتى است كه دلالت
بر معراج جسمانى دارد لذا از اين جهت در صدد برآمده اند تا در انتساب اين دعا به
امام خدشه وارد كنند.
پاسخ :
صحيح در اين جمله :
عرجت به الى
سمائك است نه
بروحه و
لذا دلالت بر معراج روحانى ندارد شاهد اين مطلب چند قرينه است :
1- محدث نورى رحمة الله عليه در كتاب (( تحية الزائر
)) مى گويد: در نسخه اى كه من از مزار محمد بن مشهدى دارم :
عرجت به الى
سمائك ثبت شده است .
(1032)
2- شيخ عباس قمى رحمة الله عليه نيز در كتاب (( هدية الزائر
)) عبارت استاد خود حاجى نورى را نقل كرده و آن را تاءييد
نموده است .
3- الان نيز نسخه اى خطى و نفيس از كتاب مزار محمد بن مشهدى موجود است كه در آن
و عرجت به
ثبت شده است .
4- جمله هاى ديگر در دعا نيز مؤ يد معراج جسمانى است از قبيل :
و اءوطاءته
مشارقك و مغاربك و
سخرت له البراق
.
5- بر فرض صحت نسخه
و عرجت بروحه
اين جمله دلالت بر معاد روحانى فقط ندارد ، از باب استهدام لفظ موضوع براى جزء و
اراده كل ، مقصود معراج جسمانى و روحانى است . از قبيل اينكه گفته مى شود:
روحى لك الفدآء.
مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل تهرانى مى گويد: (( گاهى كلمه روح
را در معناى جسم با روح به كار مى برند به جهت ارتباط بين حال و محل يا علاقه
ملابست كه بين آن دو است ... )) .
(1033)
387 : چه تاءليفاتى درباره دعاى ندبه نوشته شده است ؟
دانشمندان و محققان اين دعاى شريف را مورد توجه خود قرار داده و بر آن شروح و حواشى
نوشته اند. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- (( شرح دعاى ندبه )) از صدر الدين
محمد حسنى مدرس يزدى .
2- (( عقد الجمان لندبة صاحب الزمان ))
از ميرزا عبدالرحيم تبريزى .
3- (( وسيلة القربة فى شرح دعاء الندبة ))
از شيخ على خوئى .
4- (( شرح دعاى ندبه )) از ملا حسن
تربتى سبزوارى .
5- (( النخبة فى شرح دعاء الندبة ))
از سيد محمود مرعشى .
6- (( شرح يا ترجمه دعاى ندبه )) از
سردار كابلى .
7- (( معالم القربة فى شرح دعاء الندبة ))
از محدث ارموى .
8- (( وظائف الشيعة فى شرح دعاء الندبة ))
از اديب اصفهانى .
9- (( كشف الكربة )) از محدث ارموى .
10- (( نويد بامداد پيروزى )) از
موسوى خرم آبادى .
11- (( شرح و ترجمه دعاى ندبه )) از
محب الاسلام .
12- (( نصرة المسلمين )) از عبدالرضا
خان ابراهيمى .
13- (( فروغ الولاية )) از آيت الله
صافى .
14- (( الكلمات النخبة )) از عطائى
اصفهانى .
15- (( رسالة حول دعاء الندبة )) از
محمد تقى تسترى .
16- (( رسالة حول دعاء الندبة )) از
ميرجهانى اصفهانى .
17- (( سند دعاء الندبة )) از سيد
ياسين الموسوى .
18- (( شرحى بر دعاى ندبه )) از علوى
طالقانى .
و ديگر شروح و رساله ها در رابطه با دعاى ندبه .
388 : چه دعاهايى در عصر غيبت امام زمان عليه السلام درباره
حضرت مستحب است ؟
ادعيه درباره امام زمان عليه السلام بسيار است ، كه مى توان به برخى از آنها فهرست
وار اشاره نمود:
1- دعايى از امام صادق عليه السلام .
(1034)
2- دعاى غريق .
(1035)
3- دعاى بعد از هر فريضه در ماه رمضان .
4- دعاى عهد صغير.
(1036)
5- دعا عهد.
(1037)
6- دعا بعد از نماز ظهر.
(1038)
7- دعا بعد از نماز عصر.
(1039)
8- دعاى شب نيمه شعبان .
(1040)
389 : در چه مكان هايى سفارش دعا براى امام زمان عليه السلام
شده است ؟
مطابق روايات در برخى از مكان هاى مقدس سفارش خاص به جهت دعا براى امام زمان عليه
السلام شده است از آن جمله :
1- مسجد الحرام .
(1041)
2- سرداب مقدس .
3- مقامات منسوب به حضرت از قبيل مسجد كوفه ، مسجد سهله ، مسجد صعصعه و مسجد جمكران
.
4- حرم امام حسين عليه السلام .
(1042)
5- حرم امام رضا عليه السلام .
(1043)
6- حرم عسكريين عليهما السلام در سامرا.
(1044)
7- حرم هر يك از امامان به طور عموم .
(1045)
8- عرفات در محل وقوف .
(1046)
390 : فلسفه توسل به امام زمان عليه السلام چيست ؟
توسل ، وسيله و واسطه قرار دادن چيزى بين خود و مطلوب است . وسيله بر دو نوع است :
گاهى از امور مادى است ، مثل آب و غذا كه وسيله رفع تشنگى و گرسنگى است . و زمانى
نيز از امور معنوى است ، مثل گناه كارى كه خدا را به مقام و جاه يا حقيقت پيامبر
صلى الله عليه و آله قسم مى دهد تا از گناهش بگذرد. در هر دو صورت وسيله لازم است ؛
زيرا خداوند متعال جهان آفرينش را به بهترين صورت آفريده است آنجا كه مى فرمايد:
الذى احسن كل شى
ء خلقه
(1047) ؛ (( آن خدايى كه همه چيز را به
بهترين صورت آفريد. ))
جهان بر اساس نظم علت و معلول و اسباب و مسببات براى هدايت و رشد و تكامل انسان ها
آفريده شده است و نيازمندى هاى طبيعى بشر با عوامل و اسباب عادى برآورده مى گردد.
فيوضات معنوى خداوند همچون هدايت ، مغفرت و آمرزش نيز بر اساس نظامى خاص بر انسانها
نازل مى شود و اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته كه امور از طريق اسباب خاص و
علل معين به انسانها برسد.
بنابراين ، همان گونه كه در عالم ماده نمى توان پرسيد: چرا خداوند متعال زمين را با
خورشيد نورانى كرده و خود بى واسطه به چنين كارى دست نزده است ؟ در عالم معنا نيز
نمى توان گفت چرا خداوند مغفرت خويش را به واسطه اولياى الهى شامل حال بندگان مى
كند.
شهيد مطهرى رحمة الله عليه مى فرمايد: (( فعل خداوند داراى
نظام است . اگر كسى بخواهد به نظام آفرينش اعتنا نداشته باشد گمراه است . به همين
جهت است كه خداى متعال گناه كاران را ارشاد فرموده است كه در خانه رسول اكرم صلى
الله عليه و آله بروند و علاوه بر اينكه خود طلب مغفرت كنند ، از آن بزرگوار
بخواهند كه براى ايشان طلب مغفرت كند. قران كريم مى فرمايد:
و لو انهم اذ
ظلموا اءنفسهم جآووك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجودا الله توابا رحيما
(1048) ؛ (( اگر ايشان هنگامى كه [با ارتكاب
گناه ] به خود ستم كردند ، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر هم
براى ايشان طلب مغفرت مى كرد ، خدا را توبه پذير مهربان مى يافتند.
))
(1049)
از همين رو مى بينيم كه در قرآن و سنت تاكيد فراوانى بر وسيله و توسل شده است .
خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله
(1050) ؛ (( اى مومنين ! تقوا پيشه كنيد و
براى رسيدن به او وسيله طلب نماييد. ))
اثر و فايده ديگرى كه در توسل به اولياى الهى خصوصا ذوات مقدسه اهل بيت عليهما
السلام است اينكه مردم به جهت دريافت فيوضات الهى به واسطه آنان نه تنها به مقام
شامخ آنها از نبوت يا امامت يقين حاصل مى كنند ، بلكه از باب اينكه
(( الانسان عبيد الاحسان )) فرمان بردار دستورات آنها
كه همان دستورات خداوند است مى شوند.
391 : آيا دعا براى ظهور حضرت مهدى عليه السلام با نهى از
عجله در ظهور منافات دارد؟
در روايات فراوان به مساءله دعا براى تعجيل فرج حضرت مهدى عليه السلام اشاره شده
است و در برخى روايات ديگر از عجله كردن و استعجال نهى شده است . از جمله :
(( هلك المستعجلون ))
(( كسانى كه عجله كردند هلاك شدند. )) آيا بين اين دو
دسته روايات اختلاف و تنافى وجود دارد؟ در واب مى گوييم : خير؛ زيرا:
اولا : استعجال در ظهور ، اصرار زياد بر فرج حضرت بدون تمهيد مقدمات و شرايط و
زمينه هاست ، ولى دعا راى ظهور حضرت با تمهيد مقدمات و شروط است .
ثانيا : نفس دعا براى تعجيل فرج در ظهور حضرت تاءثير به سزايى دارد ، به اين معنا
كه خود دعا مى تواند به منزله جزء علت تامه در تسريع ظهور تاءثير به سزايى داشته
باشد.
392 : آيا اگر كسى چهل روز دعاى عهد بخواند از ياران امام
مهدى عليه السلام خواهد شد گر چه انسان بدى باشد؟
مطابق روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده آمده است كه : ((
هر كس چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران (( قائم
)) ما باشد ، و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خداوند او را
از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد ... )) .
(1051)
ر مورد سوال فوق مى گوييم :
اولا : اين آثار ممكن است مقيد باشد به اينكه اعمال و رفتار ديگر نيز درست و مطابق
موازين شرع باشد ، زيرا نسان بايد با حقيقت اين دعا انس داشته باشد تا بتواند با
خداى خود عهد كند.
ثانيا : ممكن است كه خواندن دعاى عهد گر چه از شخصى باشد كه انسان بدى است ولى
خداوند متعال به بركت اين دعا او را متحول مى گرداند و با خواندن اين دعا در چهل
روز و عهد قلبى با حضرت مهدى عليه السلام چنان تحولى اساسى در وجود او ايجاد شود كه
به اين قابليت برسد كه بتواند از اصحاب حضرت شود.
طول عمر
393 : آيا مساءله طول عمر امام زمان عليه السلام مورد
اعتراض اهل سنت واقع شده است ؟
شيعه اماميه به تبع ادله قطعى ، معتقد به امامت امام زمان عليه السلام از سال 255
هجرى تاكنون است . اين اعتقاد مستلزم آن است كه امكان داشته باشد شخصى بيش از هزار
سال عمر كرده باشد. اين لازمه براى برخى از اهل سنت گران آمده است . مى گويند:
چگونه ممكن است شخصى اين مقدار عمر كند. اينان در حقيقت از آن جهت كه اصل اعتقاد به
امامت و مهدويت شيعه را قبول ندارند مساءله طول عمر را بهانه قرار داده اند تا اصل
عقيده به مهدويت شيعه را زير سؤال ببرند.
سائح على حسين مغربى مى گويد: (( اهل سنت نظريه بقا و زنده
ماندن مهدى عليه السلام بيش از هزار سال تا هر زمان كه خدا بخواهد را مورد انتقاد
قرار داده اند ، و مى گويند: عمرى به اين مقدار هرگز در بين بشر مرسوم نبوده و
دليلى نيز از شرع بر آن وجود ندارد )) .
(1052)
همان گونه كه دكتر احمد محمود صبحى اعتقاد به طول عمر امام زمان عليه السلام را از
قوى ترين اعتراض ها متوجه بر عقيده به حضرت مهدى عليه السلام نزد شيعه امامى قرار
داده است او مى گويد: (( زنده ماندن مهدى بيش از هزار سال
جاى ترديد دارد و اين خود موجب سست كردن عقيده به مهدويت از ريشه و اساس است
)) .
(1053)
394 : آيا خداوند مى تواند عمر كسى را به اين حد طولانى كند؟
در علم كلام به اثبات رسيده كه خداوند قادر بر هر امرى است همان گونه كه عالم به هر
چيزى است . هر امرى كه قابليت تعلق قدرت الهى را داشته باشد و محال ذاتى و وقوعى
نباشد ، گر چه بر خلاف عادت عمومى است . لذا محال نيست كه خداوند به جهت مصالحى عمر
شخصى را طولانى كرده و از آفات مرگ او را نگه دارد. طبيعت آتش ، سوزاندن است ولى
خداوند براى حضرت ابراهيم چگونه سرد و سلامت گردانيد. و اين همان اعجازى است كه در
علم كلام به آن اشاره شده است . علامه طباطبايى مى فرمايد: ((
كسى كه روايات وارد شده از رسول اعظم و امامان اهل بيت عليه السلام در خصوص امام
غايب را مطالعه كرده باشد به اين نتيجه مى رسد كه نوع حيات آن حضرت با معجزه و خرق
عادت است و طبيعى است كه خرق عادت امرى محال نيست . و نمى توان خرق عادت را از طريق
علم به طور مطلق نفى كرد. عوامل و اسبابى كه در عالم تاءثير گذارند هرگز منحصر در
حدود ديد ما و شناخت ظاهرى ما نيست . ما نمى توانيم عوامل ديگر را از ماوراء طبيعت
نفى كنيم ... لذا ممكن است كه عواملى در فرد يا افرادى از بشر وجود داشته باشد كه
بتواند انسان را بهره مند از عمر طولانى كند به حدى كه گاه به هزار يا هزاران سال
برسد. بنابراين علم طب هرگز از كشف راز طول عمر انسان مطلع نشده است
)) .
(1054)
شهيد صدر رحمة الله عليه مى گويد: (( ... ما فرض مى كنيم كه
عمر طولانى از حيث علمى ممكن نيست ... نتيجه چيست ؟ مقصود شما اين است كه بگوييد
طولانى شدن عمر انسان تا چند قرن بر خلاف قوانين طبيعى است كه علم با وسايل تجربى و
پيشرفته به اثبات رسانده است . تازه به اين نتيجه مى رسيم كه اين حالت معجزه بوده
كه قانون طبيعى را در حالتى معين به جهاتى خاص معطل گذاشته و خرق كرده است ... .
اين معجزه براى كسى كه از نصوصات قرآن و سنت استمداد جسته و استفاده مى كند ، چيز
تازه يا غريبى نيست ، و نيز عجيب تر از نقض قانون انتقال حرارت از جسم پر حرارت به
جسم كم حرارت نيست ، كه در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام نقض شده است تا جان او
محفوظ بماند خداوند متعال مى فرمايد:
قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم .
(1055)
آن گاه نمونه هايى از معجزات و خوارق عادات به جهت مصالحى اهم را مثال مى زند كه
اگر از مساءله طول عمر در حد اعجاز مهم تر نباشد در اهميت كمتر نيست ...
)) .
(1056)
لذا خداوند متعال درباره حضرت يونس (ذوالنون ) مى فرمايد:
فلولا اءنه كان
من المسبحين* للبث فى بطنه الى يوم يبعثون
(1057) ؛ (( اگر او از تسبيح گويان نبود به
طور حتم در شكم ماهى تا روز قيامت باقى مى ماند. ))
پس ممكن است كسى عمر طولانى تا روز قيامت به طريق اعجاز داشته باشد.
395 : آيا طول عمر به اين حد ، از حيث علمى امكان دارد؟
مقصود از امكان علمى آن است كه ادعا كنيم برخى از امور كه امكان علمى نداشته و نمى
توان با وسايل مدرن و پيشرفته امروز آن را عملى ساخت به لحاظ قوانين علمى هيچ گونه
قاعده و قانونى كه مانع وقوع و تحقق آن باشد وجود ندارد. در مورد طول عمر انسان نيز
چنين است .
برنارد شو مى گويد: (( از اصول علمى ثابت نزد تمام علماى
بيولوژى آن است كه عمر انسان ممكن نيست كه براى او حد ثابتى باشد ، طول عمر مساءله
اى است كه حد نمى پذيرد )) .
(1058)
وايزمن دانشمند معروف آلمانى مى گويد: (( هيچ تلازمى بين مرگ
و قوانين طبيعى نيست زيرا ما در عالم طبيعت ، عمرى مى بينيم كه بين يك لحظه تا خلود
على الدوام پايين و بالا مى رود ... )) .
(1059)
فلوكر فيزيكدان معروف مى گويد: (( حد طبيعى عمر انسان 600
سال است )) .
روجر پيكن دانشمند انگليسى آنرا به 1000 سال رسانده است .
(1060)
دكتر كيلور دهاوز آمريكايى مى گويد: (( علم طب مى تواند
قيدها و حدودى را كه مانع از طول عمر انسان است با كمك دانش تغذيه از بين ببرد. ما
امروز اميدواريم كه بر خلاف عمر پدران و اجدادمان به چنين طول عمرى دست يابيم
)) .
(1061)
پروفسور اتينگر مى گويد: (( نسل جديد همان گونه كه به سفرهاى
فضايى ايمان آورد ، در آينده اى نه چندان دور ايمان خواهد آورد كه خلود انسان در
حيات دنيوى امر بعيدى نيست زيرا با پيشرفت تكنولوژى كه امروز مشاهده مى كنيم مى
توان عمر انسان را در قرن آينده به هزاران سال رساند )) .
(1062)
ديمند وبرل از اساتيد دانشگاه جونس هبكنس مى گويد: (( تمام
اجزاى اصلى انسان بدون استثنا با امتحان به اثبات رسيده كه قابل خلود است ، و يا
حداقل قابل عمرى طولانى تر از اين مقدار است ... )) .
(1063)
396 : آيا طول عمر امكان عملى داشته است ؟
فلاسفه و متكلمين مى گويند: قوى ترين دليل بر امكان شى ء وقوع آن در خارج است . در
مورد طول عمر همين قانون جارى است . بهترين دليل بر امكان آن رجوع به تاريخ گذشته
است . چه بسيار افرادى كه در طول تاريخ عمرهاى بسيار طولانى داشته اند كه طول عمر
حضرت مهدى عليه السلام نيز يكى از آنها است .
خداوند متعال درباره حضرت نوح عليه السلام مى فرمايد:
و لقد ارسلنا
نوحا الى قومه فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما
(1064) ؛ (( و هر آينه ما نوح را به سوى قومش
فرستاديم پس او در ميان آنها هزار سال به جز پنجاه سال [ نه صد و پنجاه سال ] درنگ
كرد. ))
مطابق نظر مسلمانان و مسيحيان ، حضرت مسيح عليه السلام تاكنون زنده بوده و در
آخرالزمان از آسمان فرود خواهد آمد. و مطابق نظر اسلامى پشت سر امام زمان عليه
السلام نماز به جاى خواهد آورد.
397 : آيا در روايات اهل سنت به طول عمر اشخاص اشاره شده است
؟
عجب است كه اهل سنت اعتقاد به ولادت و وجود امام مهدى عليه السلام را به جهت طول
عمر آن حضرت قبول نمى كنند در حالى كه در صحيح ترين مصادر حديثى خود رواياتى را
آورده اند كه در آن به قضايا و اشخاصى اشاره شده كه عمرهاى بسيار طولانى داشته و
دارند. از آن جمله حديث معروف به حديث (( جساسه
)) است كه در (( صحيح مسلم
)) به طور تفصيل از آن ياد شده است .
در آن حديث به طور تفصيل اشاره به وجود شخصى به نام (( دجال
)) شده كه با عمرى بسيار طولانى غايب از ديدگان مردم و در
جزيره اى از دريا زندگى مى كند و در برهه اى از زمان به نهضتى باطل دست خواهد زد.
(1065)
398 : آيا كسانى در امت هاى پيشين عمر طولانى داشته اند؟
آرى ، با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه كسانى عمرهاى بسيار طولانى داشته اند از
قبيل :
1- خضر نبى كه هزاران سال عمر كرده
(1066) و هنوز زنده است .
2- لقمان بن عاد كه 3500 سال عمر داشته است .
(1067)
3- لقمان حكيم با 4000 سال يا بنابر نقلى ديگر ، هزار سال .
4- نوح پيامبر با 2500 سال .
5- شيث فرزند آدم با 912 سال .
(1068)
6- حضرت آدم عليه السلام با 930 سال .
(1069)
7- ادريس نبى با 862 سال .
(1070)
8- سليمان نبى با 712 سال .
(1071)
9- سام پسر نوح با 600 سال .
(1072)
و ديگران .
399 : آيا طول عمر امكان فلسفى و منطقى دارد؟
مقصود از امكان فلسفى يا منطقى آن است كه با مراجعه به عقل هيچ گونه مشكل عقلى و
فلسفى كه مخالف با نظريه طول عمر باشد وجود نداشته باشد.
شكى نيست كه طولانى شدن عمر انسان به هزاران سال از جنبه عقلى و منطقى ممكن است و
هيچ گونه اشكال عقلى ندارد و هيچ گاه مستلزم تناقض نخواهد شد زيرا در مفهوم حيات و
زندگى ، مرگ سريع نهفته نشده است .
فخر رازى در توجيه طول عمر انسان در ذيل آيه شريفه
فلبث فيهم الف
سنة الا خمسين عاما ...
(1073) ، مى گويد: (( برخى از اطبا گويند:
عمر انسان بيش از 120 سال نمى شود ، ولى آيه بر خلاف آن دلالت داشته و عقل نيز بيش
از اين را تاءييد مى كند؛ زيرا بقا بر تركيبى كه در انسان است ذاتا ممكن است و گرنه
باقى نمى ماند. دوام تاءثير موثر در او ممكن است ؛ زيرا موثر در وجود انسان اگر
واجب الوجود است كه دوام دارد و اگر غير واجب الوجود باشد براى او موثرى است و
بالاخره به واجب الوجود باز مى گردد كه دوام دارد. لذا ممكن است كه تاثير واجب
الوجود دائمى شود كه در نتيجه بقا ذاتا ممكن مى گردد و چنانچه بقا نداشته باشد به
جهت امر عارض است و عارض هم ممكن العدم است . و اگر وجود عارض مانع واجب بود به
همين مقدار عمر هم نمى توانست باقى بماند نتيجه اينكه حرف برخى از اطبا كه گفته اند
عمر انسان از 120 سال فراتر نمى رود باطل است )) .
شيخ مجتبى قزوينى خراسانى در استدلال عقلى و فلسفى بر ضرورت وجود شخص طويل العمر در
خارج مى گويد: (( طبق قواعد فلسفى و حكمى ، هر طبيعتى كه
قابل زياده و نقصان در عالم وجود است بايد فرد كامل آن طبيعت در خارج موجود گردد؛
زيرا هر طبيعتى طالب كمال نهايى خود است مطابق اين قاعده تعدادى از مسائل فلسفى
پايه گذارى شده است كه از جمله آنها وجود فرد كامل در بين بشر به اسم نبى يا حكيم
است . و مطابق اين قانون كه با برهان به اثبات رسيده قابليت زندگى و عمر بيشتر
داراى مراتب متعددى در خارج است . عمر 1000 سال يا 2000 سال را نمى توان نهايت
مرتبه امكان زندگى به طور يقين دانست بلكه ممكن است كه بيش از اين مقدار نيز باشد
... ))
(1074)
علايم ظهور
400 : چه آثارى در نقل علائم ظهور است ؟
با تاملى در روايات علايم ظهور و بررسى همه جانبه آن پى به آثار و فوايد نشر آنها
در ميان جامعه خواهيم برد. اينك به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد:
1- آگاهى امت از پرچم ها و دعوت هاى ضلال و گمراه كننده .
2- بشارت به ظهور دعوت هاى حق و قيام هايى كه در آن مردم را به حق دعوت مى نمايند.
3- اخبار غيبى از آن جهت كه خرق عادت است از اهم دلايل نبوت و امامت به شمار مى آيد
و لذا نشر و تحقق آنها سبب زياد شده يقين در قلوب مسلمانان خواهد شد.
4- از آن جهت كه كفار براى پذيرش اسلام به دنبال دليل و برهان و معجزه اند اين گونه
اخبار بعد از تحقق قطعى آنها حجتى براى آنها خواهد بود.
5- بعد از تحقق هر يك از علايم ظهور اطمينان مردم به اصل ظهور بيشتر خواهد شد.
6- تحقق يكايك علايم ظهور در خارج منعكس كننده عزم جدى خداوند متعال در نصرت اسلام
و مسلمين بر كفار در سطح كل كره زمين است .
7- مسلمانان را براى آمده شدن و زمينه سازى ظهور تحريك كرده و به آنها آمادگى روحى
، سياسى و جهادى براى شركت در حكومت آن حضرت را خواهد داد.
8- از آنجا كه انسان غريزه و ميل به شنيدن اخبار غيبى دارد با طرح اين گونه اخبار
واقعى و اسلامى جلوى انحرافات فكرى از ناحيه كاهنان و منجمان از اين طريق گرفته مى
شود.
9- بخش مهمى از علايم ظهور از امور سياسى اسلام به حساب مى آيد كه بايد مسئولين رده
بالا در بررسى مسائل استراتژيك خود به آنها توجه نموده و برنامه هاى خود را در سطح
كلان بر اساس آنها پى ريزى كنند.
10- بحث از علايم ظهور موضوعى نيست كه اختصاص به شيعه يا مسلمانان داشته باشد بلكه
در هر دين و آيين كم و بيش به علايم ظهور منجى بشريت به هر اسم و نامى پرداخته شده
است .
نويسنده آلمانى (( هالسيل )) در كتاب
خود (( خبر و سياست )) مى گويد: ما
مسيحيان ايمان داريم كه تاريخ بشريت در آينده اى نه چندان دور در معركه اى به نام
(( هرمجدون )) به پايان خواهد رسيد.
معركه اى كه در آن مسيح بازگشته و بر تمام زنده ها و مردگان حكومت خواهد كرد
)) .
(1075)
401 : چه فرقى بين علايم ظهور و شرايط ظهور است ؟
علايم ظهور گر چه با شرايط ظهور وجه اشتراكى دارند كه همان تحقق هر يك قبل از ظهور
امام مهدى عليه السلام است ، ولى از جهاتى نيز با يكديگر اختلاف دارند. اينك به
برخى از اختلافات اشاره مى كنيم :
1- منوط شدن ظهور به شرايط و تعليق بر آنها واقعى است ، به آن معنا كه اگر شرايط
مهيا نباشد ، مشروط كه همان ظهور است در خارج تحقق نخواهد يافت ، بر خلاف منوط شدن
ظهور به علامات و تعليق بر آنها كه واقعى نيست ، زيرا علامات نسبت به ظهور جنبه
كاشفيت دارد.
2- علامات ، حوادثى پراكنده اند كه در طول عصر غيبت به صورت پراكنده انجام خواهد
گرفت بر خلاف شرايط كه تا وقت ظهور به صورت متصل و مستمر خواهد بود.
3- انسان نسبت به شرايط ظهور تكليف دارد بر خلاف علايم ظهور.
402 : آيا علايم ظهور با احاديث نفى توقيت منافات دارد؟
ممكن است كه به ذهن كسى چنين خطور كند كه نشر شرايط و علامات ، در جامعه با احاديث
نهى از توقيت و معين كردن وقت ظهور منافات داشته ، پس چرا از آنها سخن به ميان مى
آيد؟
پاسخ : توقيت و تعيين وقت ظهور كه در روايات از آن نهى شده شامل نقل علايم و شرايط
ظهور نيست ؛ زيرا مقصود از توقيت آن است كه به طور دقيق وقت خاصى را براى ظهور معين
كنيم كه روايات از آن نهى كرده است .
وقت معين كردن براى ظهور غير از آنكه مشتمل بر نهى است داراى اشكالات ديگرى نيز مى
باشد:
1- ادعايى بدون دليل است .
2- اگر تاريخ ظهور معلوم باشد دشمنان در صدد مقابله و جلوگيرى از آن برخواهند آمد و
لذا در روايات مى خوانيم كه ظهور حضرت عليه السلام به طور ناگهانى خواهد بود.
3- با وقت معين نكردن روحيه اميد و حيات در جامعه دميده خواهد شد زيرا در هر لحظه
احتمال داده مى شود كه ظهور حضرت فرا رسد.
403 : آيا اعلان علايم و شرايط ظهور سبب اطلاع دشمنان از
اسرار سياسى است ؟
برخى مى گويند از آنجا كه علايم ظهور و شرايط آن از اسرار سياسى اسلام به حساب مى
آيد نشر آنها در بين مردم به جهت اطلاع دشمنان بر آنها به صلاح اسلام و مسلمين
نخواهد بود.
پاسخ : اگر خبر غيبى از ناحيه معصوم همچون پيامبر يا امامان عليه السلام صورت گيرد
، چون هرگز اشتباه و سهو و خطا ندارند ، معلوم مى شود كه اراده حتمى الهى بر تحقق
آن صورت گرفته است در اين صورت ، مقابله جبهه كفر هرگز تاءثيرى براى جلوگيرى از
تحقق آن نخواهد داشت .
404 : آيا علايم ظهور متعلق بدا واقع مى شود؟
از برخى روايات استفاده مى شود كه علايم ظهور بر دو قسم هستند: برخى حتمى اند كه
مورد بدا و تجديد نظر واقع نمى شوند ، و برخى ديگر متعلق بدا واقع مى گردند ، ولى
اصل ظهور امرى حتمى است كه خداوند متعال در آن جواب فطرت و خواسته درونى بشر را
داده و وعده به تحقق آن داده است و خداوند هرگز خلف وعده نمى كند.
داوود بن ابى القاسم مى گويد: (( ما نزد ابى جعفر محمد بن
على الرضا عليه السلام بوديم كه سخن از خروج سفيانى به ميان آمد و اينكه در روايت
آمده كه امر او حتمى است . به ابو جعفر عليه السلام عرض كردم : آيا بدا در امر ،
حتمى خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى . عرض كردم : ما مى ترسيم كه در امر قائم نيز بدا
حاصل شود. فرمود: امر قائم از امورى است كه وعده داده شده و خداوند در وعده خود
تخلف نخواهد كرد )) .
(1076)
علايم حتمى كه مورد بدا واقع نمى شود نشانه هايى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى
كنيم :
1- تصريح به حتمى بودن آن در روايات .
2- تاكيد به قسم .
3- تاكيد به (( لابد )) .
4- تاكيد به (( لام )) .
5- تاكيد به (( ان )) .
6- تاكيد به تكرار.
7- تاكيد به (( سين و سوف )) .
405 : چه راه صحيحى در بررسى علايم ظهور پيشنهاد مى كنيد؟
در مورد علايم ظهور سه مشكل اساسى وجود دارد كه بايد هر كدام مورد بررسى دقيق قرار
گيرد:
1- اثبات علامت به دليل معتبر.
2- خارج كردن علامت از قالب غموض و ابهام .
3- كشف قواعد يقين براى اثبات يا نفى تحقق علامت در خارج .
براى اثبات صحت روايات علايم ظهور و تمييز آنها از روايات جعلى ، اعتماد بر افراد
ثقه و اطمينان به صدور روايات از معصوم كافى است ، زيرا روايات علايم ظهور برخى
متواتر يا مستفيض يا صحيح و معتبرند ، و برخى ديگر گر چه ضعيف السند است ولى مؤ
يدات و شواهدى بر صحت در روايات ديگر دارد كه با سند صحيح وارد شده است .
راه روشن شدن علامت ظهور به دو نوع امكان پذير است :
الف : اصول علمى ، كه در مورد روايات فقهى نيز مورد استفاده واقع مى گردد.
ب : مقدمات علمى ، كه مربوط به خصوص علايم ظهور است و مهم ترين آنها: تاريخ جغرافيا
، علم حساب و جمل و اصطلاحات مربوط به علايم ظهور است .
و براى كشف اثبات يا نفى علامتى در خارج مى توان قواعدى را بيان داشت تا با اعمال
آنها به حقيقت امر پى برد:
1- اوصاف آن علامت را به صورت دقيق در نظر گرفته و بر خارج تطبيق نمود.
2- با دليل ثابت شود كه آن علامت زمان سابق در خارج تحقق نيافته است .
3- احتمال تحقق آن را در زمان آينده نفى كند.
406 : آيا روايات علايم ظهور اشكال سندى و متنى دارد؟
برخى مى گويند بحث از علايم ظهور بى فايده است ؛ زيرا غالب رواياتش از ناحيه سند
ضعيف بوده و از جهت مضمون نيز معقول نيست خصوصا آنكه امورى كه اتفاق مى افتد تشابه
زيادى با يكديگر دارد.
پاسخ :
1- بسيارى از اخبار علايم ظهور صحيح السند بلكه مستفيض يا متواتر است . مضافا اينكه
تعداد بى شمارى از آنها مضمونى واضح و روشن دارند به درجه اى كه در حكم نص صريح در
موضوع خود است .
2- وجود روايات ضعيف در تمام موضوعات دينى و خبرهاى مختلف وجود دارد ، اين مساءله
باعث نمى شود كه انسان محقق دست از بحث و بررسى آن بردارد بلكه وظيفه دارد كه با
روشى صحيح به بررسى سندى آنها بپردازد.
3- گر چه در تطبيق علايم ظهور اشتباهاتى صورت گرفته ، ولى اين امر باعث نمى شود كه
دست از بحث و تحقيق برداريم بلكه وظيفه داريم تا با به كار گرفتن روشى علمى و معتبر
به طريقى صحيح و معتبر براى تطبيق صحيح علايم در خارج دست يابيم .
407 : مقصود از (( نفس زكيه
)) كه قبل از ظهور كشته خواهد شد كيست ؟
در روايات شيعه به علامتى قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام به عنوان
(( قتل نفس زكيه )) اشاره شده است كه
بعد از اين جنايت ، حضرت ظهور خواهند كرد.
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:
ليس بين قائم آل
محمد و بين قتل النفس الزكيه الا خمسة عشر ليلة
(1077) ؛ (( بين قيام قائم عليه السلام و
كشته شدن نفس زكيه بيش از پانزده شبانه روز فاصله نيست . ))
شيخ مفيد رحمة الله عليه مى گويد: از جمله علايم ظهور ، كشته شدن نفس زكيه در پشت
كوفه با هفتاد نفر از صالحين است )) .
(1078)
از برخى روايات ، نفس زكيه ديگرى نيز استفاده مى شود كه ماءمور تبليغ از طرف امام
زمان عليه السلام است كه بين ركن و مقام به شهادت خواهد رسيد.
(1079)
برخى ممكن است گمان كنند كه نفس زكيه كه در اين روايات به شهادت آن اشاره شده همان
محمد بن عبدالله بن حسن بن على بن ابى طالب است كه در زمان منصور عباسى قيام كرد تا
حق اهل بيت عليه السلام را از ظالمان بستاند. ولى شواهد و قرائن موجود بر خلاف اين
احتمال را دلالت دارد:
1- در برخى روايات اشاره به كشته شدن نفس زكيه بين ركن و مقام دارد كه محمد بن
عبدالله بن الحسن در آن نقطه به شهادت نرسيده است .
2- مطابق برخى روايات بين ظهور حضرت و كشته شدن نفس زكيه پانزده شب فاصله است .
3- كشته شدن محمد بن عبدالله بن الحسن قبل از ولادت حضرت مهدى عليه السلام بوده است
و لذا نمى توان آن را از علايم ظهور دانست .
4- محمد بن عبدالله نيَّت خالص از عملكرد خود نداشته است ، و لذا بنابر نقل
(( مقاتل الطالبين )) ادعاى مهدويت
نمود و پدرش نيز او را بعد از زوال دولت بنى اميه و قبل از تاسيس دولت بنى عباس به
عنوان مهدى معرفى كرد.
(1080)
5- در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: ((
بعد از كشته شدن نفس زكيه صاحب امر ظهور خواهد كرد )) .
(1081) كه در بعديت نزديك ظهور دارد.
408 : مسيح دجال كيست ؟
لقب مسيح همان گونه كه بر پيامبر خدا حضرت عيسى عليه السلام اطلاق مى شود بر دجال
نيز اطلاق مى گردد ، ولى وقتى به صورت مطلق و بدون قيد آورده شود همان حضرت عيسى
عليه السلام مراد است . در ظاهر ، مسيح دجال همان دجال معروف است . ولى در وجه
تسميه دجال به مسيح احتمالاتى داده شده است :
1- چون با پرچم مسيحيت ظهور خواهد كرد.
2- قيام او همه زمين را فرا مى گيرد و گويا آن را مسح مى كند.
3- از آنجا كه حضرت مسيح با او به مقابله مى پردازد به او نيز مسيح اطلاق شده است .
409 : سفيانى كيست ؟
در روايات اهل بيت عليه السلام سخن از خروج سفيانى به عنوان يكى از علايم حتمى ظهور
حضرت مهدى عليه السلام به ميان آمده است :
شيخ طوسى رحمة الله عليه به سندش از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:
(( خروج سفيانى از علايم حتمى ظهور است ))
.
(1082)
از مجموعه روايات شيعه و اهل سنت به دست مى آيد كه سفيانى ، شخصى از معاندين است كه
به قصد مقابله با امام زمان عليه السلام بر مى خيزد و در سرزمينى به نام بيدا به
امر خداوند با لشكريانش به زمين فرو خواهند رفت .
مسلم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:
(( شخصى به خانه خدا پناه مى برد ، آن گاه لشكرى به سوى او
فرستاده مى شود ، هنگامى كه به (( بيدا ))
رسيدند به زمين فرو خواهند رفت )) .
(1083)
نعمانى نيز به سند خود از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:
(( براى قائم پنج علامت است ، از آن جمله خسف بيدا را بر مى شمارد
)) .
(1084)
نعمانى در جايى ديگر از جمله علايم ظهور را خروج سفيانى و خسف بيدا مى داند.
(1085)
410 : معركه هرمجدون چيست ؟
برخى از دانشمندان ، يكى از علايم ظهور حضرت مهدى عليه السلام را وقوع معركه جنگى
در منطقه اى به نام هرمجدون و به تعبير روايات قرقيسيا مى دانند. اين قضيه حتى در
كتب اهل كتاب نيز به آن اشاره شده است .
(1086)
اهل كتاب از يهود و نصارا اين معركه جنگى را بس عظيم و خطرناك مى دانند كه در پايان
تاريخ بشر اتفاق خواهد افتاد.
(( هرمجدون )) كلمه اى است مشتق از
(( هر )) به معناى كوه ، و
(( مجدو )) كه اسم وادى يا كوه كوچكى
در شمال فلسطين است . اهل كتاب را گمان بر اين است كه مساحت معركه اين جنگ از منطقه
(( مجدو )) در شمال فلسطين تا
(( ايدوم )) در جنوب امتداد دارد كه
حدود دويست ميل است .
(1087)
آنان معتقدند كه در اين جنگ لشكرى با حدود 400 مليون نفر شركت خواهند داشت .
(1088) لشكرى كه از عراق ، ايران ، ليبى ، سودان و قفقاز در جنوب
روسيه تشكيل شده است .
(1089)
دكتر عبدالكريم زبيدى مى گويد: (( ... اين حادثه همان حادثه
بزرگى است كه قبل از ظهور امام مهدى عليه السلام تحقق خواهد يافت ، و در روايات از
آن به معركه (( قرقيسيا )) ياد شده
است . در آن واقعه ميليون ها لشكر از آمريكا ، اروپا ، روسيه ، تركيه ، مصر و دولت
هاى مغرب عربى ، و لشكريانى از شهرهاى شام يعنى سوريه ، اردن ، لبنان ، فلسطين و
اسرائيل شركت خواهند داشت . همگى در منطقه اى به نام قرقيسيا از بلاد شام با هم
مواجه خواهند داشت و سفيانى در اين هنگام خروج خواهد كرد ... ))
.
(1090)
كلينى به سند خود از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه به ميسر فرمود: اى ميسر! چه
مقدار بين شما و قرقيسيا فاصله است ؟ عرض كرد: نزديك شاطى ءالفرات است . حضرت
فرمود: اءما اءنه
سيكون بها وقعة لم يكن مثلها منذ خلق الله تبارك و تعالى السموات و الارض و لا يكون
مثلها ما دامت السموات و الارض . ماءدبة للطير تشبع منها سباع الارض و طيور الاسماء
...
(1091) ؛ (( آگاه باش كه در آن مكان واقعه اى
اتفاق خواهد افتاد كه نظير آن از زمان خلقت آسمان ها و زمين از جانب خداوند تبارك و
تعالى اتفاق نيفتاده است و نخواهد افتاد. آنجا محل پذيرايى پرندگان خواهد بود.
درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير خواهند شد. ))
از مجموعه روايات در اين باب به خوبى استفاده مى شود كه در اين جنگ فرمانده عملياتى
اين جنگ از جانب دشمنان اسلام ، شخصى به نام سفيانى است . او كسى است كه به كمك
مراكز جاسوسى يهود و آمريكا در ميان مردم تفرقه انداخته و مردم را بر ضد شيعيان اهل
بيت تحريك خواهد كرد ، و نيز بعد از پناه بردن امام زمان عليه السلام به كعبه با
عده اى از ياران خود در صدد مقابله با حضرت برآمده كه خود او با لشكريانش در منطقه
اى به نام بيدا به زمين فرو خواهند رفت .
در همين جنگ است كه بنيه يهود از هم پاشيده شده و بسيارى از آنها نابود خواهند شد.
بخارى به سندش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:
(( قيامت بر پا نمى شود تا آنكه شما با يهود بجنگيد در آن هنگام به حدى از
آنان كشته خواهد شد كه حتى سنگى كه يك يهودى در آن پناه گرفته مى گويد: اى مسلمان !
اين يهودى است كه در كنار من پناه گرفته او را به قتل برسان ))
.
(1092)
411 : مقصود از مسيحيت صهيونيستى چيست ؟
(( مسيحيت صهيونيستى )) جريانى است
سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى و نظامى كه امروزه با تمام قدرت و با تكيه بر پيشگويى هاى
آخرالزمان بر اريكه قدرت (در آمريكا و برخى كشورهاى غربى ) تكيه زده اند.
اين گروه با ادبياتى كينه توزانه و خصومتى آشكار با فرهنگ شيعى و مهدوى و با اعلام
قريب الوقوع بودن ظهور حضرت مسيح عليه السلام در اورشليم سعى در بسيج تمامى قوا
عليه كشورهاى اسلامى دارد تا به زعم خود همه زمينه هاى لازم براى ظهور مقدس را
فراهم سازد و موانع بين راه را پيشاپيش از ميان بردارد.