توتياى ديدگان زندگانى خاتم پيامبران ( صلى الله عليه و آله )

حاج شيخ عباس قمى ( رضوان الله عليه )

- ۱۶ -


بخشنده ترين ، راستگوترين ، ملايمترين و خوش برخوردترين مردم بود. در نگاه اول ، هر كه او را مى ديد ، هيبت آن حضرت او را فرا مى گرفت و چون با او معاشرت مى كرد دوستدارش مى شد. توصيفگر او مى گويد: همچون او ، نه پيش از او و نه بعد از آن حضرت ، نديدم . ))
جابر بن سمره گويد: در شبى مهتابى پيامبر صلى الله عليه و آله را در لباسى گلرنگ ديدم ، پياپى به چهره او و قرص ماه مى نگريستم ؛ به يقين چهره او نزد من از ماه زيباتر مى نمود.
روايت شده كه آن حضرت سايه نداشت و هر گاه در مقابل خورشيد يا چراغى مى ايستاد ، فروغ او بر نور آنها غلبه مى نمود.
مردى از براء بن عازب پرسيد: آيا چهره پيامبر صلى الله عليه و آله چون شمشير درخشندگى داشت ؟ گفت : نه چون آن ، كه همانند قرص ماه مى درخشيد.
مؤلف گويد: كعب بن زهير در قصيده : (( بانت سعاد... )) ، به اين تشبيه اشاره كرده گويد:

ان الرسول لسيف يستضاء به   مهند من سيوف الله مسلول
پيامبر شمشيرى است از شمشيرهاى آخته الاهى كه (مردمان) از آن فروغ و روشنايى مى يابند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: (( بگو:
ان الرسول لنور يستضاء به
پيامبر نورى است كه از آن نور و روشنايى مى گيرند. ))
از ابن عباس نقل است كه : دندانهاى پيشين آن حضرت از هم جدا و گشاده بود ؛ چون تكلم مى فرمود ، گفتى نور از بين آنها تلاءلؤمى كرد.
مهر نبوت
جابر بن سمره گويد: مهر نبوت را - كه برآمدگى سرخ رنگى به اندازه تخم كبوتر بود - ميان دو كتف رسول خدا صلى الله عليه و آله ديدم .
ابو زيد عمرو بن اخطب انصارى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: (( اى ابا زيد ، نزديك بيا و به پشت من دست بكش . )) هنگامى كه به پشت ايشان دست مى كشيدم ، انگشتانم به مهر (نبوت) برخورد كرد. راوى از ابوزيد پرسيد: مهر چه بود؟ گفت : موهايى كه يك جا كنار هم روييده بودند.
از ابو سعيد خدرى از مهر پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد ؛ گفت : در پشت آن حضرت تكه گوشتى برآمده وجود داشت .
و عبدالله بن سرجس (655) گويد: به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم ؛ در ميان گروهى از يارانش بود من همينطور پشت سر آن حضرت مى گشتم . آن حضرت مقصود مرا دانست ؛ رداء را از پشت خود انداخت ؛ جاى مهر را بر كتفهايش ديدم كه مانند يك مشت بود و اطراف آن خالهايى بود كه به سياهى ميل داشت . آنگاه بازگشتم . چون روبروى پيامبر قرار گرفتم ، عرض كردم : اى رسول خدا! خدا تو را بيامرزد. فرمود: (( تو را نيز. )) مردم به عبدالله بن سرجس گفتند: پيامبر براى تو استغفار كرد؟ گفت : آرى و براى شما نيز طلب آمرزش كرده است ؛ سپس اين آيه را تلاوت كرد: (براى خود و زنان و مردان مؤمن استغفار كن .) (656)
منظور آن است كه شاءن پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد كه در حق من و شما استغفار كند و سپس به آيه استشهاد كرد.
موى پيامبر صلى الله عليه و آله
انس بن مالك گويد: موى آن حضرت تا ميانه گوش ايشان مى رسيد.
ام هانى (خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام) گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از دفعات كه به مكه تشريف فرما شد چهار گيسوى بافته داشت .
و نيز از ام هانى نقل است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه چهار قسمت موى آن حضرت بافته بود.
روايت است كه آن حضرت در حج و عمره موى سر تراشيدند.
شانه كردن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس بن مالك گويد: پيامبر موى سر را بسيار روغن مى زد و آنها را شانه مى كرد و براى اينكه روغنى كه بر سر و روى ماليده بود ، دستار و لباس را چرب نكند پارچه اى بر سر مى افكند و از بسيارى استعمال روغن گاه پيراهنش همچون پيراهن روغن فروشان به نظر مى آمد.(!)
عايشه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله دوست مى داشت در هنگام وضو و شانه زدن و كفش پوشيدن ، از طرف راست شروع كند.
از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل است كه آن حضرت يك روز در ميان موها را شانه مى زد.
عبدالله بن مغفل گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه موها را جز يك روز در ميان شانه بزنند.
ابن عربى (657) گويد: پى در پى بودن آن ، تكلف است و تركش ، چرك آلودگى و يك روز در ميان انجام دادن آن سنت است .
پيرى و موى سفيد پيامبر صلى الله عليه و آله
انس بن مالك گويد: در سر و صورت پيامبر بيش از چهارده موى سفيد مشاهده نكردم .
از جابر بن سمرة در مورد موى سفيد آن حضرت سؤال كردند. گفت : هر گاه روغن استعمال مى كرد موى سفيدى در سر و روى آن حضرت ديده نمى شد و هر گاه استعمال نمى فرمود مقدار كمى موى سفيد ديده مى شد.
ابو جحيفه (658) گويد: به پيامبر عرضه داشتند: اى رسول خدا! مى بينيم پير شده ايد؟ فرمود: (( سوره هود و سوره هاى نظير آن مرا پير و موسپيد كردند. ))
خضاب كردن پيامبر صلى الله عليه و آله
از ابو هريره سؤال شد: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله موهاى سرش را خضاب مى كرد؟ گفت : آرى .
جهدمه (659) گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه از منزلش ‍ بيرون مى آمد در حالى كه سر خود را - كه بر آن اثر رنگ و خضاب به مانند زعفران بود - خشك مى كرد.
انس گويد: موى پيامبر صلى الله عليه و آله را خضاب شده ديدم .
سرمه كشيدن پيامبر صلى الله عليه و آله
ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: با اثمد (660) سرمه بكشيد كه چشم را جلا مى دهد و موى را مى روياند. و گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله سرمه دانى داشت ؛ هر شب سه بار در چشم راست و سه بار در چشم چپ سرمه مى كشيد.
از او نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از خواب در هر چشم سه بار سرمه مى كشيد.
در اين زمينه روايات ديگرى هم نقل شده است .
لباس پيامبر صلى الله عليه و آله
ام سلمه گويد: بهترين لباسها در نظر پيامبر صلى الله عليه و آله ، پيراهن بود. اسماء دختر يزيد (661) گويد: آستين پيراهن پيامبر صلى الله عليه و آله تا آرنج ايشان بود. و نيز روايت شده كه آن حضرت پيراهنى مى پوشيد كه بلندى آن تا پشت پا و آستينش تا مچ دست بود.
معاوية بن قره از پدرش نقل مى كند كه گفت : با گروهى از قبيله (( مزينة )) براى بيعت نزد آن حضرت صلى الله عليه و آله رفتيم ؛ پيراهن آن حضرت دكمه نداشت - يا گفت : دكمه پيراهنش باز بود - دستم را در گريبان پيراهن كرده مهر نبوت را لمس كردم .
عبد بن حميد از محمد بن فضل از حماد بن سلمه از حبيب بن شهيد از حسن از انس بن مالك نقل كرد كه آن حضرت در حالى كه بر اسامة بن زيد تكيه داده بود و لباسى قرمز رنگ از بردهاى يمانى از جنس پنبه بر تن داشت ، خارج شد و بر مردم نماز گزارد.
عبد بن حميد مى گويد كه محمد بن فضل گفت : يحيى بن معين تا نزد من نشست همين حديث را از من پرسيد. گفتم : حماد بن سلمة براى من روايت كرد... يحيى گفت : چه خوب بود اگر حديث را از روى كتاب برايم مى خواندى ! برخاستم تا كتابم را بياورم ؛ لباس مرا گرفت و گفت : از حفظ برايم بگو ؛ زيرا مى ترسم عمرم وفا نكند و دوباره تو را نبينم . آنگاه حديث را از حفظ برايش گفتم . سپس كتابم را آوردم و برايش ‍ خواندم .
ابو رمثه (662) گويد: رسول خدا را ديدم كه دو جامه سبز رنگ بر تن داشت .
قيله دختر مخرمة گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه دو لباس ‍ كهنه كه با زعفران رنگ شده بود بر تن داشت ؛ رنگشان در اثر كهنگى رفته بود.
ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (( از لباسهاى سفيد استفاده كنيد ؛ زندگانتان از آن بپوشند و مردگانتان را در آن كفن نماييد. لباس سپيد از بهترين لباسهاى شماست . ))
عايشه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله يك روز صبح در حالى كه عبايى از پشم سياه بافته شده بر تن داشت ، بيرون رفت .
ابراهيم بيجورى مصرى شارح كتاب (( الشمائل المحمديه )) گويد: از گفتار راويان در باب لباس پوشيدن پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته مى شود كه : آن حضرت لباسهاى كهنه را ترجيح مى داد و بيشتر لباسهاى ساده و خشن مى پوشيد. در ميان لباسها بر نوع مخصوصى اصرار نمى ورزيد و خواهان لباسهاى گران قيمت نبود. به آنچه ضرورى بود اكتفا مى كرد لكن گاه لباسهاى ارزشمند مى پوشيد. يك بار آن حضرت لباسى را كه با قيمت 33 شتر خريدارى و به ايشان هديه شده بود پوشيد - تا آنجا كه گويد: - پيشينيان از پيامبر در سادگى لباس پيروى مى كردند و آن هنگام كه اهل لهو به زينت و لباس ، فخر فروشى مى كردند آنان آنچه را كه خداوند كوچك دانسته ، حقير مى شمردند. اما در اين زمان قلبها قساوت و تيرگى يافته و آن معنى را فراموش نموده اند. غافلان فقيرانه بودن لباس را دامى براى شكار دنيا قرار داده اند و اوضاع دگرگون گرديده است . ژنده پوشى به (ابوالحسن) شاذلى (663) خرده گرفت . او در جواب گفت : هياءت ظاهرى من سپاس خدا مى گويد و قيافه تو گويد: به من كمك كنيد!
در زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله
محمد بن سيرين گويد:
نزد ابو هريره بوديم . او دو لباس كتانى رنگ شده داشت ؛ در يكى از آنها آب بينى مى ريخت . و مى گفت : به به ! ابوهريره در لباس كتانى آب بينى مى اندازد!! يادم مى آيد روزى بين منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و حجره عايشه بيهوش افتاده بودم . هر كس كه از كنارم عبور مى كرد - چون فكر مى كرد من به حالت غش و جنون دچار شده ام - پايش را روى گردنم قرار مى داد حال آنكه اين به سبب ديوانگى نبود ؛ بلكه به جهت گرسنگى به من روى آورده بود.
اين حديث را ترمذى از اين جهت در قسمت زندگى آن حضرت ذكر كرده است كه بر تنگى زندگى ايشان دلالت مى نمايد ؛ چرا كه اگر چيزى نزد آن حضرت بود ، ابوهريره را گرسنه نمى گذاشت تا به آن حالت از گرسنگى برسد كه مردم به گمان غش و جنون پاهايشان را روى گردن او قرار دهند ؛ زيرا اين عمل را براى برگشت حال اين گونه افراد انجام مى دهند.
مالك بن دينار گويد: هرگز پيامبر از نان و گوشت - به قدرى كه سير شود - تناول نفرمود ؛ مگر وقتى كه همراه ديگران غذا مى خورد.
كفش پيامبر صلى الله عليه و آله
مغيرة بن شعبه گويد: دحيه دو كفش به آن حضرت هديه كرد كه آن حضرت آنها را پوشيد.
ابن عباس گويد: در كفش آن حضرت دو حلقه بود كه انگشتان ايشان در آنها قرار مى گرفت .
ابوهريره از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (( با يك لنگه كفش راه نرويد ؛ يا هر دو را بپوشيد يا برهنه پا قدم برداريد. ))
جابر گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله نهى مى فرمود كه كسى با دست چپ غذا بخورد يا با يك لنگه پاى افزار راه رود.
ابو هريره نيز نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: (( در هنگام پوشيدن كفشها ، پاى راست را مقدم داريد و در هنگام در آوردن ، از پاى چپ آغاز كنيد. ))
انگشترى پيامبر صلى الله عليه و آله
انس بن مالك گويد: انگشترى پيامبر صلى الله عليه و آله از نقره و نگين آن حبشى - از نوع جزع (664) كه معدنش در حبشه است - بود.
ابن عمر گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله انگشترى از نقره براى مهر كردن نامه ها داشت و آن را به دست نمى كرد.
انس بن مالك گويد: انگشتر پيامبر صلى الله عليه و آله و نگينش از نقره بود. و نيز گويد: نقش انگشتر پيامبر سه سطر داشت ؛ در يك سطر: (( محمد )) ، در يك سطر: (( رسول )) ، در يك سطر: (( الله )) .
و نيز گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به كسرى و قيصر و نجاشى نامه نوشت . به حضرتش گفتند: آنان نوشته اى را جز با مهر نمى پذيرند. از اين رو آن حضرت انگشترى از نقره ساخت و نقشش اين گونه بود: (( محمد رسول الله صلى الله عليه و آله )) .
و نيز گويد: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى تطهير مى رفت انگشتريش را از دست بيرون مى آورد.
در نحوه به دست كردن انگشترى
از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل است كه : (( پيامبر صلى الله عليه و آله انگشترى را به دست راست مى كرد. ))
ابن عمر گويد: پيامبر انگشترى از نقره داشت و نگين آن به سمت كف دست آن حضرت قرار مى گرفت و نقش آن (( محمد رسول الله )) بود و نهى فرمود از اين كه كسى بر آن نقش نمايد و اين همان است كه از دست معيقيب در چاه اريس افتاد. (665)
توصيف شمشير پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: بند شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله نقره بود.
ابن سيرين گويد: شمشيرم را مثل شمشير سمرة بن جندب ساختم . او ادعا داشت كه شمشيرش را از روى شمشير آن حضرت ساخته است و شمشيرى حنفى بود.
حنفى بودن ، انتساب به بنى حنيفه است كه قبيله مسيلمه كذاب است . آنها به استادى در شمشيرسازى معروف بودند.
زره پيامبر صلى الله عليه و آله
زبير بن عوام گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ احد دو زره بر تن داشت . چون خواست كه از صخره اى بالا برود ، ممكن نشد ؛ طلحه را نشاند و پا بر او گذاشت و بالا رفت تا به صخره رسيد. او گفت : شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: (( طلحه واجب ساخت . )) (666)
كلاهخود پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام داخل شدن به مكه كلاهخود بر سر داشت . به ايشان عرض كردند: اين ابن خطل است كه بر پرده كعبه چنگ زده است . فرمود: (( او را بكشيد. ))
ابن خطل يك بار مسلمان شد سپس مرتد گرديد و مسلمانى را به قتل رساند. او پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و مسلمانان را هجو مى كرد.
دستار پيامبر صلى الله عليه و آله
عمرو بن حريث گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در حاليكه دستارى سياه بر سر داشت ؛ براى مردم سخن گفت .
ازار (667) پيامبر صلى الله عليه و آله
عبيد بن خالد گفته است : روزى در يكى از راههاى مدينه راه مى رفتم ؛ شخصى از پشت سر گفت : (( لباست را بالا بگير كه پاكيزه تر بماند و عمرش بيشتر شود. )) نگريستم ؛ ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله است . عرض كردم : اى رسول خدا! اين لباس ساده اى است فرمود: (( آيا از من پيروى نمى كنى ؟ )) نگاه كردم ؛ ديدم لباس آن حضرت تا نيمه ساق ايشان بود.
راه رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله
ابو هريره گويد: زيباروتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله نديدم ؛ گويا خورشيد در چهره اش جريان داشت . كسى را نديدم سريعتر از پيامبر راه برود. پندارى زمين در زير پايش پيموده مى شد. ما (براى همراهى با او) خود را به زحمت مى انداختيم ولى آن حضرت آرام راه مى رفت .
اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است : (( پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام راه رفتن متمايل به جلو بود و گامهايش را با قدرت بر مى داشت ؛ گويى از بلندى به زير مى آيد. ))
قناع گذاشتن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس بن مالك گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار قناع مى گذاشت ، و پيراهنش مانند پيراهن روغن فروشان شده بود! (668)
قناع پارچه اى است كه بعد از استعمال روغن بر سر مى گذارند تا دستار از چرب شدن محفوظ بماند.
نشستن پيامبر صلى الله عليه و آله
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گاه در نشستن زانوانش را به بغل مى گرفت . در زمان خواب به پشت مى خوابيد و يكى از پاها را روى ديگرى مى انداخت .
از ابو سعيد خدرى نقل شده است : هنگامى كه آن حضرت در مسجد مى نشست ، زانوان را در بغل مى گرفت .
تكيه كردن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله بيمار بود و در حالى كه لباسى قرمز رنگ از برد يمنى بر تن پيچيده و به اسامة بن زيد تكيه داده بود ، خارج شد و بر مردم نماز گزارد.
فضل بن عباس گويد: در بيمارى اى كه به رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله منتهى شد ، بر آن حضرت وارد شدم . دستمال زردى روى سر او بود. سلام كردم . مرا خواند. پاسخ دادم . فرمود: (( سرم را با اين دستمال ببند )) و من بستم . آنگاه نشست و دست بر شانه ام نهاد. سپس ‍ برخاست و داخل مسجد شد.
غذا خوردن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله انگشتانش را (پس از غذا خوردن) سه بار با زبان پاك مى فرمود. در روايت ديگر آمده : سه انگشتش را مى ليسيد.
از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمود: (( من كه تكيه داده غذا نمى خورم . ))
اما انس گويد: خرمايى براى پيامبر آوردند ؛ آن حضرت در حالى كه از ضعف گرسنگى تكيه داده بود ، از آن ميل فرمود.
چگونگى نان پيامبر صلى الله عليه و آله
از عايشه نقل است كه : خاندان پيامبر تا زمان رحلت آن حضرت دو روز پياپى از نان جو سير نخوردند.
ابن عباس گويد: پيامبر و خانواده اش شبهاى زيادى گرسنه مى خوابيدند و چيزى براى خوردن نداشتند ؛ غالبا نان آنها نان جوين بود.
به سهل بن سعد گفتند: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ نان سپيد (يعنى الك شده) ميل فرمود؟
گفت : آن حضرت تا زمان رحلت ، نان الك شده نديد.
گفتند: آيا در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله شما الك داشتيد؟
گفت : نه .
گفتند: جو را چه مى كرديد؟
گفت : آن را در مقابل وزش باد قرار مى داديم و هر چه را باقى مى ماند ، خمير مى كرديم .
خورش پيامبر صلى الله عليه و آله
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (( سركه خوب نانخورشتى است . )) و نيز فرمود: (( زيتون بخوريد و روغن آن را استفاده كنيد كه از درخت پربركتى است . ))
براى ابو موسى اشعرى گوشت مرغى آوردند. فردى از حاضران كناره گرفت و گفت : ديدم مرغ چيزى را مى خورد و سوگند خوردم كه گوشت آن را نخورم . ابوموسى گفت : بيا جلو (و بخور) زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه گوشت مرغ مى خورد.
انس بن مالك گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله كدو را دوست مى داشت . هر گاه غذايى برايش مى آوردند يا به غذا دعوت مى شد ، دنبال كدو مى گشتم و آن را جلوى آن حضرت قرار مى دادم ؛ چون مى دانستم آن را دوست دارد.
ابن مسعود گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله پاچه (گوسفند) را دوست مى داشت . او گفته است : پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله پاچه گوسفند مسموم شد. عبدالله بن مسعود عقيده داشت كه يهوديان آن حضرت را مسموم كرده اند.
و عبدالله بن جعفر گويد: شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (( بهترين گوشتها گوشت پشت (گوسفند) است . ))
ام هانى گفته است كه : پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه من آمد و فرمود: (( آيا غذايى دارى ؟ ))
گفتم : جز نان خشك و سركه ندارم .
فرمود: (( بياور ؛ خانه اى كه در آن سركه باشد بى خورش ‍ نيست . ))
و عبدالله بن سلام گويد: ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله نان خشك جوينى را برداشت و خرمايى بر آن نهاد و فرمود: (( اين خورش اين است )) سپس آن را خورد.
انس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله ثفل را دوست داشت .
عبدالله (بن عبدالرحمان ، راوى حديث) گويد: مقصودش باقيمانده غذا در ته ظرف است .
گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله قبل و بعد از غذا
عمر بن ابى سلمه گويد: خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم ؛ نزد ايشان غذايى بود. فرمود: (( فرزندم ، جلو بيا ؛ نام خدا را ببر و با دست راست غذا بخور و از برابر خودت غذا بخور. ))
ابو سعيد خدرى گفته است : هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله غذايش را صرف مى كرد مى فرمود: (( حمد خدايى را كه به ما غذا و آب داد. ))
از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( خدا از بنده اى راضى است كه هر گاه غذا بخورد يا آب بنوشد ، او را سپاس گويد. ))
كاسه پيامبر صلى الله عليه و آله
ثابت (بنايى) گويد: انس بن مالك ظرف چوبين ضخيمى را - كه با آهن بند زده بودند - آورد و گفت : ثابت ، اين ظرف آب پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
ميوه پيامبر صلى الله عليه و آله
عبدالله بن جعفر گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله خيار را با خرما ميل مى كرد.
و انس گويد: مشاهده كردم كه پيامبر صلى الله عليه و آله خربزه را با خرما تناول مى فرمود.
و ابوهريره گويد: مردم هنگامى كه ميوه (يا خرماى) (669) نوبر مى رسيد ، آن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله مى آوردند ؛ وقتى آن را مى گرفت مى فرمود: (( خداوندا ، به ميوه ها و به شهرمان و به صاع و مد (670) ما بركت عطا فرما. خداوندا ، ابراهيم بنده و دوست و پيامبر تو بود و من نيز بنده و پيامبر توام . او براى مكه دعا كرد و من درباره مدينه مانند او دعا مى كنم . )) آنگاه آن حضرت كوچكترين كودكى را كه مشاهده مى كرد ، فرا مى خواند و خرما (يا ميوه) را به او مى داد.
ربيع دختر معوذ بن عفراء گويد: طبقى از خرما و خيار تازه براى پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم . آن حضرت يك مشت زيور آلات (يا طلا) به من عطا فرمود.
نوشيدنى پيامبر صلى الله عليه و آله
ابن عباس گويد: به همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله و خالد بن وليد نزد همسر پيامبر ، ميمونه ، رفتيم ؛ ظرف شيرى آورد. من طرف راست آن حضرت بودم و خالد سمت چپ . پيامبر شير را نوشيد و فرمود: جرعه اى براى تو باقى مانده ؛ اگر مى خواهى آن را به خالد بده . گفتم : باقيمانده غذاى شما را به كسى نمى دهم . سپس پيامبر فرمود: (( هر گاه خداوند به كسى شيرى خوراند ، بايد بگويد: خدايا ، در آن بركت قرار ده و بهتر از آن را به ما عنايت كن ؛ و هر گاه خداوند به او آبى نوشاند ، بگويد: خدايا در آن بركت قرار ده و از آن فزونتر به ما عنايت نما. )) سپس فرمود: (( هيچ غذايى جز شير جاى غذا و آب را نمى گيرد. ))
ميمونه دختر حارث خاله خالد و ابن عباس و يزيد بن اصم بود.
آشاميدنى پيامبر صلى الله عليه و آله
ابن عباس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در حالت ايستاده از آب زمزم نوشيد.
انس گفته است : پيامبر صلى الله عليه و آله آب را در سه نفس مى نوشيد و مى فرمود: (( اين طور گواراتر است . ))
در روايت ديگراست كه : آن حضرت در طول آشاميدن دو بار نفس تازه مى فرمود. و هر دو حديث به يك معنى است كه نوشيدن در سه مرحله بود.
عطر زدن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله عطر را (اگر به هديه مى دادند) رد نمى فرمود.
ابن عمر گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (( سه چيز را نبايد رد كرد: بالش براى تكيه و روغن كه بر سر مالند و بوى خوش . ))
از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( عطر مردان ، بيرنگ است . عطر زنان بايد رنگ دار اما با بوى پنهان باشد. ))
و از آن حضرت نقل است كه : (( هر گاه به كسى گل خوشبويى دادند ، آن را رد نكند ؛ چرا كه از بهشت بيرون آمده است . ))
سخن گفتن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گفته است : پيامبر صلى الله عليه و آله براى تفهيم بيشتر ، يك سخن را سه بار تكرار مى فرمود.
امام حسن عليه السلام مى فرمايد: (( از دايى خود ، هند بن ابى هاله - كه توصيفگر خوبى بود - درخواست كردم كه سخن گفتن پيامبر صلى الله عليه و آله را برايم شرح دهد. گفت : آن حضرت همواره محزون و در حال انديشه بود. آسودگى نداشت . سكوتش دائم بود و جز در مواقع نياز سخن نمى گفت . كلام را با نام خدا شروع مى كرد و به پايان مى رساند. خلاصه و پر معنا سخن مى گفت . گفتارش بى افزونى و كاستى بود. به كسى جفا و اهانت نمى كرد و نعمت خدا را - هر چند ناچيز بود- بزرگ مى شمرد و از آن بدگويى نمى كرد. از مزه خوراك نه بدى مى گفت ؛ نه آن را مى ستود.
دنيا و امور دنيايى او را خشمگين نمى ساخت . ولى هر گاه از حق (و دستور خدا) تجاوز مى شد ، هيچ چيز جلوى خشم او را نمى گرفت تا انتقام آن را باز ستاند. براى امور شخصى خود خشمگين نمى شد و انتقام نمى گرفت .
با تمام دست اشاره مى كرد و در حال تعجب دستها را زيرورو مى گرداند. در هنگام سخن گفتن دستها را به هم مى پيوست و با كف دست راست بر انگشت شست دست چپ مى زد. در حال خشم روى خود را برمى گرداند و چون شادمان مى شد ، چهره اش خندان مى گشت . خنده اش بيشتر تبسم بود و چون دهان به خنده مى گشود ، دندانهايى چون تگرگ سپيد و درخشان پديدار مى شد. ))
خنديدن پيامبر صلى الله عليه و آله
عبدالله بن حارث گويد: خنده پيامبر صلى الله عليه و آله تنها تبسم بود.
سعد (بن ابى وقاص) گويد: در جنگ خندق پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه به گونه اى مى خنديد كه دندانهايش نمايان شد. راوى (671) گويد: پرسيدم : خنده ايشان براى چه بود؟ گفت : سعد مشغول تيراندازى بود ؛ مردى سپرى را در دست داشت و با سپر به سمت چپ و راست اشاره مى كرد و چهره اش را مى پوشانيد. سعد تيرى برداشت و هنگامى كه مرد سرش را بلند كرد به سوى او پرتاب نمود ؛ تير به سر آن مرد خورد و او بر زمين افتاد. پيامبر صلى الله عليه و آله در اينجا خنديد ؛ چنانكه دندانهايش نمايان شد. گفتم : خنده آن حضرت از چه بود؟ گفت : از كار سعد با آن مرد. (672)
مزاح كردن پيامبر صلى الله عليه و آله
انس بن مالك گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: (( اى دو گوش ! ))
و نيز گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله با ما شوخى مى كرد و گاهى به برادر كوچك من مى گفت : (( ابو عمير! چه شد نغير؟ )) (نغير پرنده كوچكى همچون گنجشك با منقارى سرخ رنگ است).
ابو عيسى ترمذى مى گويد: از اين روايت استفاده مى شود كه پيامبر شوخى مى كرد و كودك خردسالى را با كنيه مخاطب قرار داده و او را ابو عمير خوانده است و نيز معلوم مى شود كه اشكالى ندارد كه به كودك پرنده اى بدهند تا با آن بازى كند. آن كودك پرنده اى داشته كه با آن بازى مى كرده است . وقتى پرنده مرد ، كودك غمگين شده بود لذا پيامبر با او شوخى مى كرد و مى فرمود: (( اى ابو عمير ، چه شد نغير؟ ))
گفته اند: بيش از 100 فائده از اين روايت استفاده مى شود كه ابن القاص (673) آن را در يك باب آورده است .
ابو هريره گويد: به پيامبر عرض كردند: اى رسول خدا! آيا شما با ما شوخى و مزاح مى كنيد؟ فرمود: (( آرى ؛ اما سخنى جز حق نمى گويم . ))
انس بن مالك گويد: مردى از آن حضرت درخواست مركب سوارى كرد. آن حضرت فرمود: (( تو را بر يك بچه شتر سوار مى كنم . )) گفت : اى رسول خدا! بچه شتر به چه درد من مى خورد؟ فرمود: (( مگر هر شترى بچه شترى نيست ؟! ))
حسن (بصرى) گويد: پيرزنى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى رسول خدا ، از خدا بخواه كه مرا به بهشت ببرد ، فرمود: اى ام فلان ! پير زنان داخل بهشت نمى شوند. پيرزن گريان شد و برگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به او بگوييد كه با حالت پيرى داخل بهشت نمى شود ؛ خداوند مى فرمايد: (ما آنان را آفرينش نوينى بخشيديم . و همه را دوشيزگانى باكره قرار داديم ؛ همسرانى كه به همسرشان عشق مى ورزند و همتا و همسال آنانند). (674)
سخن پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شعر
عايشه گويد: پيامبر به شعر ابن رواحه (675) متمثل مى شد و اين شعر او را باز مى گفت :
ستبدى لك الايام ما كنت جاهلا   و ياءتيك بالاخبار من لم تزود (676)
و در روايتى آمده كه آن حضرت به اين بيت متمثل شد اما آن را پس و پيش ‍ كرد و فرمود:
ستبدى لك الايام ما كنت جاهلا   و ياءتيك من لم تزود بالاخبار
(( به زودى روزگار آنچه را كه نمى دانى برايت آشكار مى كند ، و خبرها را كسى براى تو مى آورد كه مزد و توشه اى به او نداده اى . ))
ابوبكر گفت : اى رسول خدا ، اينطور نيست . آن حضرت فرمود: (( من شاعر نيستم . ))
ابو هريره گويد:
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (( راست ترين سخنى كه شاعران گفته اند ، اين سخن لبيد است كه :
الا كل شى ء ما خلا الله باطل
آگاه باشيد كه هر چه جز خدا باطل است .
امية بن ابى الصلت به مسلمانى نزديك بود. )) (677)
توضيح : مصرع دوم آن اين است : (( و كل نعيم لا محالة زائل ، هر نعمتى بيشك فانى و از دست رفتنى است )) .
اينكه فرمود امية نزديك بود مسلمان شود از آن روست كه در شعر خويش ‍ سخنان حكمت آميز ذكر كرده است .
جندب بجلى گويد: در يكى از غزوات سنگى بر انگشت حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله خورد و از آن خون آمد. آن حضرت فرمود:
هل انت الا اصبع دميت   و فى سبيل الله ما لقيت
آيا تو جز انگشتى خون آلود چيز ديگرى هستى ؟! و آنچه بر سر تو آمده در راه خداست . ))
كلمه اصبع را ده گونه مى توان خواند: با فتح و كسر و ضم همزه و باء ، كه نه نوع مى شود و نوع دهم اصبوع است . شاعر اين مطلب را به نظم كشيده و انواع تلفظ (( اءنملة )) را ذكر كرده :
و همز انملة ثلث و ثالثه   و التسع فى اصبع و اختم باصبوع
همزه و حرف سوم (( انمله )) را به سه گونه تلفظ كن (يعنى به فتح و كسر و ضم) و كلمه اصبع نيز بر نه وجه است و اصبوع را نيز بدان بيفزا.
شخصى به براء بن عازب گفت : اى ابا عماره ، آيا (در جنگ حنين) از كنار پيامبر صلى الله عليه و آله فرار كرديد؟ گفت : (آرى همه فرار كردند اما) به خدا سوگند ، پيامبر صلى الله عليه و آله از جنگ روى نگرداند. تنها هنگامى كه قبيله هوازن به مردم تيراندازى كردند آنان به شتاب گريختند. در اين حال پيامبر بر استرش - كه ابو سفيان بن حارث افسار آن را در دست داشت - سوار بود و مى فرمود:
انا النبى لا كذب   انا ابن عبدالمطلب
من پيامبر راستينم . من فرزند عبدالمطلب ام . ))
جابر بن سمره گويد:
بيش از صد بار در مجلس پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشتم كه اصحاب آن حضرت شعر مى خواندند و در مورد زمان جاهليت سخنانى اظهار مى كردند و آن حضرت ساكت بود و گاه همراه آنان تبسم مى كرد.
عايشه گويد:
پيامبر صلى الله عليه و آله براى حسان بن ثابت منبرى در مسجد قرار مى داد. او روى آن مى ايستاد و از آن حضرت دفاع مى كرد. پيامبر مى فرمود: (( خداوند - تا زمانى كه حسان از رسولش دفاع كند - او را به وسيله روح القدس تاءييد مى كند. ))
سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در نشستهاى شبانه
عايشه گويد:
شبى پيامبر صلى الله عليه و آله براى همسرانش داستانى تعريف كرد. يكى از آنان گفت : گويى اين داستان خرافه است ! حضرت فرمود: (( آيا مى دانيد خرافه چيست ؟ او مردى بود از قبيله عذره كه جنيان در زمان جاهليت او را اسير كردند و مدتى در ميان آنان باقى ماند. سپس او را به ميان آدميان باز گرداندند. او اخبار عجيبى را كه ديده بود براى آنان بيان مى كرد و مردم مى گفتند: سخن خرافه است . ))
به نظر مى آيد زنى كه اين كلمه جسارت آميز را اظهار كرد عايشه يا حفصه بوده است و از اينجا كثرت رنجى كه از آنان تحمل مى فرمود نيز دانسته مى شود.
ترمذى در اين باب كتاب ، حديث ام زرع را - كه ميان محدثان مشهور است - ذكر مى كند.
خواب پيامبر صلى الله عليه و آله
براء بن عازب گويد:
پيامبر صلى الله عليه و آله هر شب هنگام خواب كف دستهايش را جمع كرده در آنها مى دميد و سوره هاى : (( قل هو الله احد )) و (( قل اعوذ برب الفلق )) و (( قل اعوذ برب الناس )) را در آنها مى خواند. آنگاه به هر جاى بدن كه ممكن بود ، دست مى كشيد ؛ از سر و صورتش شروع مى نمود و سپس بقيه بدن را مسح مى فرمود (و اين كار را سه بار تكرار مى كرد.)
و ابوقتادة گفته است : پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه شب مى خوابيد بر طرف راست مى خوابيد. اگر نزديك صبح بود دستش را دراز مى فرمود و سر را روى كف دست قرار مى داد.
علت آنكه آن حضرت سر را بر كف دست قرار مى داد آن است كه انسان در اين حالت در خواب عميق فرو نمى رود و كمكى براى بيدار شدن است تا اول وقت صبح را از دست ندهد.
عبادت پيامبر صلى الله عليه و آله
مغيرة بن شعبة گويد:
پيامبر صلى الله عليه و آله آنقدر نماز گزارد كه پاهايش ورم كرد. به او عرض كردند: چرا اينقدر خود را به زحمت مى اندازى و حال آن كه خداوند گناهان گذشته و آينده ات را بخشوده است ؟ فرمود: (( آيا بنده شكرگزار خدا نباشم ؟ ))
عايشه گويد:
پيامبر صلى الله عليه و آله اول شب مى خوابيد. سپس برمى خاست و نماز شب را مى گزارد ؛ آنگاه به بستر باز مى گشت و اگر مايل بود با همسرش ‍ مباشرت مى كرد و چون صداى اذان برمى خاست ، در صورت جنابت ، غسل مى كرد وگرنه وضو گرفته براى نماز بيرون مى رفت .
از ابن عباس نقل شده :
(شبى) در خانه ميمونه (همسر آن حضرت) - كه خاله من بود - خوابيدم . من در عرض بستر خوابيدم و پيامبر در طول آن . آن حضرت تا نيمه هاى شب يا كمى قبل يا كمى بعد از آن خوابيده بود ؛ سپس بيدار شد و خواب را با دست كشيدن از چهره اش دور ساخت و ده آيه آخر سوره آل عمران را قرائت فرمود. آنگاه كنار مشكى كه آويزان بود ، رفت و با آب آن وضو گرفت و به نماز ايستاد.
من برخاستم و كنار آن حضرت ايستادم ؛ دست راستش را بر سرم نهاد و گوش راستم را (به ملاطفت) گرفت و پيچاند. سپس پياپى نماز دو ركعتى گزارد (معن ، راوى اين حديث ، تا شش مرتبه نقل كرده است). آنگاه نماز وتر را خواند سپس خوابيد تا صداى اذان برخاست . بيدار شد و دو ركعت سبك به جاى آورد و براى نماز صبح خارج شد.
هم از او نقل شده كه گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله شبها سيزده ركعت نماز مى خواند.
ابو هريرة از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (( هر گاه براى نماز شب برخاستيد نماز را با دو ركعت سبك شروع كنيد. ))
(عبدالله) بن مسعود گفته است : شبى با پيامبر صلى الله عليه و آله نماز مى گزاردم ؛ آنقدر ايستاد كه خواستم كار نادرستى بكنم . گفتند: مى خواستى چه كنى ؟ گفت : مى خواستم بنشينم و نماز با آن حضرت را رها نمايم .
عايشه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته نماز مى گزارد و در همان حالت قرآن قرائت مى كرد و آن گاه كه 30 يا 40 آيه باقى مانده بود برمى خاست و دنباله اش را در حالت ايستاده به پايان مى رساند. سپس ‍ ركوع و سجده مى نمود و در ركعت دوم نيز به همين نحو عمل مى فرمود.
حفصه گفته است : پيامبر صلى الله عليه و آله نافله اش را نشسته مى گزارد و سوره را با ترتيل قرائت مى فرمود ؛ به طورى كه از سوره هاى طولانى طولانيتر مى شد.
ترمذى در اينجا بابى را در نماز چاشتگاه ذكر كرده است .
نماز مستحبى پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه
عبدالله بن سعيد (678) گويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره نماز در خانه ام و نماز در مسجد سؤ ال كردم ؛ فرمود: (( نزديكى خانه ام را به مسجد كه مى بينى ؛ نزد من نماز خواندن در خانه ام محبوبتر است از مسجد ؛ مگر آن كه نماز واجب باشد. ))
روزه گرفتن پيامبر صلى الله عليه و آله
ام سلمه گويد: نديدم پيامبر صلى الله عليه و آله جز در ماههاى شعبان و رمضان دو ماه پياپى را روزه بگيرد.
عايشه گويد: نديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله در ماهى بيش از ماه شعبان روزه بگيرد ؛ بيشتر روزهاى ماه شعبان ، بلكه تمام آن را ، روزه بود.
و عبدالله (بن مسعود) گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله سه روز اول هر ماه را روزه مى گرفت و كم اتفاق مى افتاد كه روز جمعه روزه نباشد.
و ابو هريره از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (( اعمال انسان روز دوشنبه و پنجشنبه (به درگاه الاهى) عرضه مى گردد ؛ دوست دارم اعمالم در حالى كه روزه هستم ، عرضه گردد. ))