توتياى ديدگان زندگانى خاتم پيامبران ( صلى الله عليه و آله )

حاج شيخ عباس قمى ( رضوان الله عليه )

- ۱۷ -


از عايشه و ام سلمه پرسيدند: كدام عمل نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله پسنديده تر بود؟ گفتند: آنچه پيوستگى و تداوم داشته باشد ؛ هر چند اندك باشد.
قرائت پيامبر صلى الله عليه و آله
ام سلمه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله بين قرائتش را فاصله مى انداخت (و متصل نمى خواند) و مى گفت : (( الحمد لله رب العالمين )) ؛ سپس ‍ توقف مى كرد. آنگاه مى خواند: (( الرحمن الرحيم )) ؛ سپس توقف مى نمود و آنگاه مى خواند: (( مالك يوم الدين . ))
قتاده گويد: خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد جز آنكه خوش سيما و خوش صوت بود. پيامبر شما نيز خوش سيما و خوش صوت بود و (در هنگام خواندن) صدا را در گلو نمى چرخاند.
و ابن عباس گويد: قرائت پيامبر صلى الله عليه و آله چنان بود كه گاه كسانى كه در صحن خانه بودند ، صداى آن حضرت را در اتاق مى شنيدند.
گريستن پيامبر صلى الله عليه و آله
ابن مسعود گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: (( برايم قرآن بخوان . )) گفتم : اى رسول خدا! من بر شما بخوانم در حالى كه بر شما نازل شده است ؟! گفت : (( دوست دارم از ديگران بشنوم . )) سوره نساء را خواندم ؛ به اين آيه كه رسيدم : (و تو را بر اين گروه گواه خواهيم آورد) (679) ، ديدم آن حضرت مى گريد.
روايت شده آن حضرت نماز مى گزارد و از شدت گريستن ، از درون (سينه) آن حضرت صدايى همانند صداى جوشش ديگ مى آمد.
عايشه گفته است : پيامبر صلى الله عليه و آله پس از وفات عثمان بن مظعون او را - در حالى كه گريه مى كرد - بوسيد (يا اينكه راوى گفت : در حالتى كه از چشمانش اشك جارى بود.)
انس گويد: در هنگام دفن يكى از دختران پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر بوديم . پيامبر صلى الله عليه و آله كنار قبر نشسته بود. از چشمان آن حضرت اشك مى ريخت . فرمود: (( آيا در ميان شما كسى هست كه ديشب با همسرش مباشرت نكرده باشد؟ )) ابوطلحه (عمو و ناپدرى انس) گفت : من . فرمود: (( به درون قبر برو. )) او به قبر وارد شد.
شيخ ابراهيم باجورى گفته است : پس از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله عثمان كناره گرفت ؛ چرا كه آن شب با كنيزش مباشرت كرده بود و پيامبر ، از جهت سرزنش او به خاطر عدم توجه به همسر محتضرش او را از دخول در قبر منع كرد.
شگفتا! با آن كه اين روايت بر بدى معاشرت عثمان با همسرش ، دختر پيامبر ، گواهى دارد - چندان كه او را در حالت احتضار رها كرده با كنيزش همبستر مى شود ؛ تو گويى شب عروسى اوست ! - چگونه اين روايت را به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت مى دهند كه (خطاب به عثمان) فرموده باشد: به خدايى كه جانم به دست اوست ، اگر صد دختر داشتم آنان را يكى پس از ديگرى به همسرى تو در مى آوردم ؟!!
بستر پيامبر صلى الله عليه و آله
عايشه گويد: بسترى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر روى آن مى خوابيد ، پوستى انباشته از ليف خرما بود.
از حفصه سؤال كردند: بستر پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه تو چه بود؟ گفت : پلاسى كه آن را دولا كرده بوديم و روى آن مى خوابيديم . شبى گفتم اگر آن را چهارلا كنم براى او نرمتر است و آن را چهارلا انداختم .صبحگاه پرسيد: (( ديشب بسترم را چه قرار داده بوديد؟ )) گفتيم : همان بستر قبل اما چهار لايش كرده بوديم كه براى شما بهتر باشد. فرمود: (( آن را به حالت اولش برگردانيد ؛ نرمى آن مرا از نماز بازداشت . ))
تواضع پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: زنى نزد حضرتش آمده گفت : با شما كارى دارم . فرمود: (( هر گذرشهر كه مى خواهى ، منتظر باش ؛ من آنجا مى آيم (و به كارت رسيدگى مى كنم). ))
هم از او نقل شده : پيامبر صلى الله عليه و آله به عيادت بيماران و تشييع جنازه ها مى رفت . بر الاغ سوار مى شد و دعوت بردگان را مى پذيرفت . در غزوه بنى قريظه آن حضرت بر الاغى كه افسار و پالانش از ليف خرما بود ، سوار شده بود.
توضيح : پيشينيان در مورد سوار شدن بر الاغ از پيامبر صلى الله عليه و آله الگو گرفته بودند. سالم بن عبدالله بن عمر بر الاغ پيرى سوار مى شد ؛ فرزندانش او را بازداشتند اما اعتنايى ننمود. يك گوش الاغ را بريدند ؛ باز بى اعتنايى كرد. گوش ديگر آن را بريدند ؛ باز سوار مى شد. دم حيوان را بريدند ؛ باز بر الاغ گوش و دم بريده سوار مى شد.
و نيز انس گويد: در نظر اصحاب هيچكس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم محبوبتر نبود ولى هنگامى كه او را مى ديدند ، از جاى برنمى خاستند زيرا مى دانستند اين كار را دوست ندارد.
به عايشه گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه اش چه مى كرد؟ گفت : مانند ديگر مردم بود ؛ پيراهنش را تميز مى كرد. گوسفندش را مى دوشيد و كارهاى شخصى خودش را انجام مى داد.
ابن اءبى هالة از امام حسن عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: (( از دايى خود هند بن اءبى هاله - كه توصيفگر خوبى بود - از صفتات پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدم و گفتم : (( دوست دارم كه صفات آن حضرت را توصيف كنى . )) گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگوار و با شخصيت بود. چهره اش چون ماه شب بدر مى درخشيد... (راوى در اينجا) تمام حديث را ذكر كرده است . (680)
امام حسن عليه السلام مى فرمايد: اين داستان را مدتى به (برادرم) حسين نگفته بودم ؛ هنگامى كه برايش بازگو كردم ، معلوم شد كه او بر من پيشى گرفته و همين سؤال را از هند پرسيده بود و ديدم كه از پدرش (681) درباره رفتار آن حضرت در داخل و خارج خانه و خصوصيات چهره آن حضرت پرسيده بود ؛ بى آنكه چيزى فروگذار كند.
امام حسين عليه السلام مى فرمايد: از پدرم درباره داخل خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤ ال كردم . فرمود: هنگامى كه به منزل مى آمد ، اوقاتش را به سه قسمت تقسيم مى كرد ؛ قسمتى براى خدا ، قسمتى براى خانواده ، و قسمتى براى خود. قسمت خودش را هم بين خود و مردم تقسيم مى كرد و كار افراد خاص را بر ديگران مقدم مى داشت و آن را به بعد موكول نمى كرد. روش او در قسمت مربوط به مردم ، ترجيح اهل فضيلت به اندازه فضلشان در دين بود. گروهى يك حاجت و عده اى دو حاجت و بعضى حاجات متعددى داشتند ؛ پيامبر - آن طور كه صلاح آنان و امت اسلام بود - به خواسته هايشان رسيدگى مى فرمود و در خور آنان مطالبى مى فرمود و سفارش مى كرد گفته هايش را حاضران به غائبان ابلاغ كنند. مى فرمود: (( حاجت هر كس را كه قادر به ابلاغ آن نيست به من برسانيد. هر كس حاجت ناتوانى را به زمامدارى برساند ، خدا گامهايش را در روز قيامت ثابت مى گرداند. )) در نزد او جز اين گونه مطالب ذكر نمى شد ؛ و از كسى جز اين چيزى نمى پذيرفت . بزرگان و سران قوم داخل مى شدند و با لذت بهره گيرى (از آن حضرت) پراكنده مى شدند و آنگاه كه از محضرش بيرون مى رفتند به راهنمايان خلق بدل شده بودند.
(سيد الشهداء عليه السلام) فرمود: (( از آن حضرت پرسيدم : پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون از خانه و در اجتماع چگونه عمل مى كرد؟ فرمود: زبانش را از سخنان زائد و بى فائده نگاه مى داشت . به مردم الفت مى بخشيد و آنان را گريزان نمى ساخت . بزرگ هر گروه را محترم مى شمرد و به رياست آنان مى گماشت . از مردم زنهار داشت و زنهارشان مى داد ؛ بى آنكه خوشرويى و خوش خلقى اش را از كسى دريغ دارد.از احوال يارانش پرسش مى كرد و از آنچه ميان مردم مى گذرد مى پرسيد. نيكى را تحسين و تقويت مى كرد و بدى را نكوهش و تضعيف مى نمود. رفتارى معتدل و هماهنگ داشت . غفلت نمى ورزيد تا مبادا ديگران به غفلت و انحراف دچار شوند براى هر وضعيتى كه پيش مى آمد آمادگى داشت . از حق كوتاهى نمى كرد و از آن تجاوز نمى نمود. نيكان مردم در كنارش قرار داشتند. و برترين آنان نزد او كسى بود كه براى مردم خيرخواه تر باشد و بزرگترين آنان در نظر او كسى بود كه در يارى و همكارى با ديگران ، بهتر باشد. ))
(حضرت امام حسين عليه السلام) مى فرمايد: (( درباره مجلس آن حضرت پرسيدم ؟ فرمود: (( جز با ياد (خدا) برنمى خاست و نمى نشست . در هر جا كه خالى بود مى نشست و به اين كار توصيه مى كرد. بهره هر كس از همنشينانش را از مصاحبت خويش مراعات مى كرد و هيچ كس گمان نمى نمود كه فرد ديگرى نزد او گرامى تر است . اگر كسى با او همنشين مى شد يا براى حاجتى با او به گفتگو مى پرداخت ، آنقدر صبر مى كرد تا آن كس خود بازگردد. حاجت هر كس را بر مى آورد يا با سخنى او را آرامش مى داد. خوشرويى اش شامل همه مردم مى شد ؛ به گونه اى كه پدر همه گرديده بود. همه در نظر او در برابر حق مساوى بودند. مجلس او مجلس بردبارى و حيا و امانت و صبر بود. در مجلس او صداها بلند نمى شد و از كسى عيبجويى نمى كردند و لغزشهاى برخى افراد را در مجلس ، در جاى ديگر نقل نمى كردند. همه با هم به سازگارى رفتار مى كردند ؛ بلكه نسبت به هم فروتنى مى ورزيدند. بزرگ را محترم مى شمردند و با كودكان به مهر و عطوفت رفتار مى كردند. نيازمندان را بر خود مقدم مى داشتند و حال افراد غريب را مراعات مى كردند )) . )) (682)
اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله
انس گويد: ده سال خدمتكار پيامبر بودم ؛ هرگز به من كمترين سخن خشونت آميزى نگفت و اگر كارى را انجام مى دادم ، نمى فرمود: چرا كردى ؟ و اگر انجام نمى دادم ، نمى فرمود: چرا نكردى ؟ او بهترين اخلاقها را داشت . نرمتر از دست آن حضرت هيچ حرير و خز يا چيز ديگرى را لمس نكرده و از عرق او خوشبوتر هيچ مشك و عطرى را نبوييده ام .
عايشه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله سخن زشت بر زبان نمى آورد و بيهوده گو و در بازارها فريادگر نبود. بدى را با بدى پاسخ نمى گفت ؛ بلكه مى بخشود و عفو مى فرمود.
و هم از او نقل شده كه گفت : نزد آن حضرت بودم ، مردى اجازه ورود خواست . آن حضرت فرمود: (( اين شخص براى بستگان خود خويشاوند بدى است )) . آنگاه اجازه ورود داد. هنگامى كه آن مرد داخل شد ، با او با ملايمت سخن گفت . پس از خروج آن مرد گفتم : اى رسول خدا ، درباره او چنان گفتى ولى سخنانت را با نرمى اظهار كردى ؟! فرمود: (( عايشه ! از جمله بدترين مردم كسى است كه مردم از بيم آزارش ‍ از او دورى مى جويند. ))
امام حسين عليه السلام گويد: (( از پدرم در مورد رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله با همنشينان خود سؤ ال كردم . فرمود: (( همواره گشاده رو و خوش اخلاق و نرمخو بود. خشن ، سنگدل ، فريادگر ، ناسزاگو ، عيبجو ، سخن چين نبود. از آنچه بدان ميل نداشت ، سر مى تافت . اميدوار به خود را ماءيوس نمى ساخت و از اميدش محروم نمى فرمود.
از سه كار پرهيز مى كرد: جدل و زياده گويى و بى ربط سخن گفتن . و مردم را هم از سه چيز باز مى داشت : سرزنش ديگران ، عيبجويى و جستجو در اسرار ديگران . در موردى سخن مى گفت كه اميد پاداش الاهى در آن داشت . آنگاه كه سخن مى گفت در ميان همنشينانش سكوت محض حاكم مى شد و آنگاه كه ساكت مى گرديد ، سخن مى گفتند. يارانش نزد او و در هيچ موضوعى به نزاع نمى پرداختند. هر كه نزد او سخن مى گفت ، همگان ، تا فراغت آن كس از سخن ، سكوت مى كردند. گفتگويشان در خدمت او درباره همان چيزى بود كه نخستين آنان مى گفت . با خنده آنها مى خنديد و با تعجب ايشان شگفتى مى نمود. بر سخنان درشت غريبان صبر مى كرد ؛ تا آنجا كه گاهى اصحاب او ، آنان را باز مى داشتند. مى فرمود: هر گاه نيازمندى را مى بينيد كه حاجتش را مى خواهد ، به او بدهيد. ستايش و تعريف را نمى پذيرفت ؛ مگر به پاسخ و پاداش . سخن كسى را قطع نمى كرد ؛ مگر وقتى كه به ناحق سخن گويد كه در اين صورت كلام او را با نهى كردن يا برخاستن ، قطع مى كرد )) . ))
جابر بن عبدالله گويد: هرگز چيزى از پيامبر صلى الله عليه و آله نخواستند كه جواب منفى بدهد.
انس گفته است : پيامبر چيزى را براى روز آينده ذخيره نمى كرد.
عمر بن خطاب گويد: مردى نزد پيامبر آمد و چيزى خواست ، فرمود: (( چيزى ندارم ، ولى چيزى را كه مى خواهى به حساب من خريدارى كن ؛ هر گاه پولى به دست آوردم بدهى اش را مى دهم . )) عمر گفت : اى رسول خدا! خدا تو را بر آنچه نمى توانى ، مكلف نساخته ؛ چرا به او دادى ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين سخن عمر ناراحت شد. مردى از انصار گفت : اى رسول خدا ، انفاق كن و از جانب خداى متعال از فقر ترس نداشته باش ؛ پيامبر از اين سخن تبسم كرد و فرمود: (( از جانب خدا به اين كار ماءمورم . ))
حياى پيامبر صلى الله عليه و آله
ابو سعيد خدرى گويد: حياء پيامبر صلى الله عليه و آله از حياء دوشيزه پرده نشين بيشتر بود و چنان بود كه هر گاه از چيزى خوشش نمى آمد ، نشانه ناخشنودى در چهره آن حضرت نمايان مى شد.
حجامت و خون گرفتن پيامبر صلى الله عليه و آله
از انس در مورد كسب كسى كه شغلش حجامت و خون گرفتن است سؤال كردند. گفت : ابو طيبه - كه اسمش نافع و غلام قبيله بنى حارثه بود - پيامبر را حجامت كرد ؛ آن حضرت دو صاع (683) خوراك به او داد و با بنى حارثه - كه ارباب او بودند - صحبت كرد تا قسمتى از مالياتى را كه از او مى گرفتند ، كاهش دادند. آن حضرت مى فرمود: (( حجامت از بهترين داروها براى شماست . ))
انس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در رگهاى دو طرف گردن و در شانه و در روزهاى هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم حجامت مى فرمود.
نامهاى پيامبر صلى الله عليه و آله
سيوطى رساله اى به نام (( البهجة السنية فى الاسماء النبوية )) نوشته و نزديك به پانصد نام براى آن حضرت ذكر كرده است .
حذيفه گفته است : پيامبر را در يكى از كوچه هاى مدينه ديدم ؛ فرمود: (( من محمد ، احمد ، پيامبر رحمت ، پيامبر توبه ام . من مقفى (پيامبرى كه به دنبال ساير پيامبران آمده) ، حاشر (جمع كننده) ، نبى الملاحم (پيامبر جنگها و نبردها)ام )) .
زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله
ابو طلحه گويد: به پيامبر صلى الله عليه و آله از گرسنگى شكايت كرديم و لباسهايمان را بالا زده و شكمهايمان - را كه هر كدام يك سنگ بر آن بسته بوديم - به آن حضرت نشان داديم ؛ ايشان شكم خود را - كه دو سنگ بدان بسته بودند - به ما نشان دادند.
انس از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (( در راه خدا - وقتى كه هيچكس در خطر نبود - به خطر افتادم . آنقدر در راه خدا آزار ديدم كه كسى نديده است . سى شبانه روز بر من و بلال گذشت كه جز غذايى بسيار اندك ، چيزى براى خوردن نداشتيم ؛ آنقدر اندك كه مى شد زير بغل بلال پنهانش ساخت . ))
سن پيامبر صلى الله عليه و آله
ابن عباس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله پس از بعثت و نزول وحى سيزده سال در مكه زندگى كرد و ده سال در مدينه اقامت گزيد و در سن شصت و سه سالگى رحلت فرمود.
رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله
عايشه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله را در حالت احتضار ديدم ؛ نزد ايشان ظرف آبى بود. آب به صورت خويش مى زد و مى فرمود: (( خداوندا ، مرا بر سختيهاى ناشناخته مرگ - يا سكرات موت (684) - يارى كن . ))
و نيز گويد: بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در دفن آن حضرت اختلاف كردند. ابوبكر گفت : چيزى از آن حضرت شنيدم كه فراموش ‍ نمى كنم ؛ ايشان فرمودند: خداوند روح پيامبران را در محلى قبض مى كند كه دوست دارد در آنجا دفن شوند ؛ او را در محل بسترش دفن كنيد.
انس گويد: روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمد همه چيز به وجود او نورانى شد و روز رحلت آن حضرت همه چيز تاريك گرديد. مشغول دفن آن حضرت بوديم و هنوز دست خود را از خاك تكان نداده بوديم ، كه غم ها بر ما چيره شد.
و نيز گويد: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حالت احتضار بود ، فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: (( آه از اين رنج و اندوه ! )) پيامبر فرمود: (( پدرت را از اين پس سختى نيست ؛ پدرت به حالتى دچار شده كه هيچ كس را از آن چاره اى نيست . ديدار ما در روز قيامت خواهد بود. ))
ميراث پيامبر صلى الله عليه و آله
ابو هريرة گويد: فاطمه سلام الله عليها نزد ابوبكر آمد و فرمود: (( چه كسى از تو ارث مى برد؟ )) گفت : زن و فرزندم . فرمود: (( پس چرا مرا از ارث پدرم محروم مى كنى ؟ )) گفت : از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: (( ما ارث نمى گذاريم . )) ولى من به بازماندگان آن حضرت مقررى مى دهم و بر آنها انفاق مى كنم !!
از عايشه نقل است كه پيامبر فرمود: (( آنچه را مى گذاريم ارث نيست ؛ صدقه است (يا ما ارث نمى گذاريم ؛ آنچه مى گذاريم صدقه است ). )) (685)
ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله در خواب
از آن حضرت صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: (( هر كس در خواب مرا ببيند ، (واقعا) مرا ديده است ؛ چرا كه شيطان به صورت من مجسم نمى شود. ))
از انس نيز روايت شده كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (( هر كه مرا در خواب بيند (واقعا) مرا ديده است ؛ چرا كه شيطان به چهره من در نمى آيد. ))
و فرمود: (( رؤياى مؤمن يك جزء از چهل و شش جزء نبوت است . ))

تدوين اين نسخه شريف در جوار روضه رضوى كه سلام خدا بر ساكنش ‍ باد پايان يافت و به دست آلوده گردآورنده اش ، عباس قمى فرزند محمد رضا كه خداوند از هر دو خشنود باد ، در پايان روز غدير سال 1332 كه بر شرافت بخش آن روز درود باد نوشته شد. و سپاس خداى را در آغاز و انجام كار و درود حق بر پيامبر و آل .

پايان