توتياى ديدگان زندگانى خاتم پيامبران ( صلى الله عليه و آله )

حاج شيخ عباس قمى ( رضوان الله عليه )

- پى‏نوشت‏ها -
- ۲ -


341- از (( هائيه )) شيخ كاظم ازرى .
342- توبه : 128.
343- انبياء: 108.
344- المحجة البيضاء 4: 149.
345- حضرمى لقب عبدالله بن عماد بن اكبر پدر علاء بود. علاء والى بحرين شد و در سال 14 ( يا 21) در گذشت . ( الاصابه ، اسد الغابه ).
346- فصلت : 35.
347- بحار الاءنوار 43: 69 70.
348- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى تواضعه ...، ح 16.
349- اصول كافى 2: 648. سام در لغت به معناى مرگ است ؛ (( يعنى مرگ بر شما )) !
350- بحار الاءنوار 16: 293.
351- عامر بن واثله كنانى . درگذشته به سال 102 يا 107 ( الاصابة ).
352- بحار الاءنوار 16: 281.
353- شناخته نشد. بخارى در تاريخ خود از دو نفر به اين نام ياد مى كند و ابن حجر آن دو را يكى مى شمرد ( رك . التاريخ الكبير، 2038 و 2039 و تهذيب التهذيب 7: 450)
354- رك . بحارالاءنوار 18: 195.
355- رك . اصول كافى ، كتاب الايمان و الكفر، باب التواضع ، ح 5.
356- اسعد بن زرارة ؛ از انصار بود كه پيش از جنگ بدر درگذشت .
357- بحار الاءنوار 16: 229.
358- بحار الاءنوار: 240.
359- بحار الاءنوار: 242 و 66: 410.
360- بحار الاءنوار 16: 242.
361- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى تواضعه ...، ح 10 و بحارالاءنوار 66: 420 و 310 و 16: 281 با اندكى اختلاف .
362- بحارالاءنوار 16: 238.
363- بحار الاءنوار: 289. دنباله حديث در 77: 138 است .
364- حياة الحيوان 1: 293 ( العصفور).
365- تفسير قمى 1: 249.
366- انعام : 34.
367- نامش ابى و از قبيله بنى ثقيف بود. اخنس لقب وى مى باشد. در مسلمان بودنش ترديد است ( رك . الاصابه ).
368- هراكليوس ( Heraclius) امپراتور بيزانس در قرن هفتم ميلادى .
369- نامش حرقوص بن زهير بود. در جنگ صفين در سپاه مولاى متقيان عليه السلام بود اما خارج شد و در نهروان با آن حضرت جنگيد و به هلاكت رسيد.
370- رك . بحارالاءنوار 21: 173.
371- بحار الاءنوار، 16: 224.
372- رك . مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الاول .
373- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى .
374- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الاول .
375- ترجمه قدم الله اءمرك . پاسخ مؤ دبانه (( آرى )) است .
376- فروع كافى ، كتاب الزكاة ، باب من اءعطى بعد المساءلة ، ح 3 ( 4: 23 24)؛ بحار الاءنوار 49: 101 102 و با كمى اختلاف در مناقب آل ابى طالب 4: 360 361.
377- بحار الاءنوار 19: 42 با كمى اختلاف .
378- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى الرفق ..، ح 3؛ بحار الاءنوار 16: 234.
379- در متن : معشر.
380- اصول كافى ، كتاب العقل و الجهل ، ح 15؛ روضه كافى : 268 ( ح 394).
381- المحجة البيضاء 4: 132 133.
382- مكارم الاخلاق اين حديث را با كمى اختلاف از ثابت بن انس آورده است كه گويا درست اين است : ثابت بنانى از انس بن مالك . ( رك . الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى جمل ...، ح 7 و بحارالاءنوار 16: 238 و پاورقى .)
383- بحار الاءنوار 43: 114 115.
384- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى .
385- عودى خوشبو كه به قَمار ( يا قِمار) كه ناحيه اى در هند بوده است منسوب است . ياقوت حموى درست تر آن را قامرون مى داند ( رك . معجم البلدان ) اما ابن خرداد به آن دو را دو ناحيه شمرده است ( رك . المسالك و الممالك : 66).
386- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الخامس ، فى طيبه صلى الله عليه و آله ، ح 1، با اندكى اختلاف .
387- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الخامس ، ح 2 و الباب الثانى ، الفصل الاول ، فى التطيب ، ح 22. بديهى است كه خوشبو بودن بدن با استفاده از عطر منافات ندارد.
388- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الخامس ، فى نظره صلى الله عليه و آله فى المراة .
389- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الخامس ، فى نظره صلى الله عليه و آله فى المراة .
390- رك . بحار الاءنوار 16: 288.
391- طه : 2 و 3. روايت از اصول كافى 2: 95.
392- بحار الاءنوار 16: 288 به نقل از امالى شيخ طوسى . با توجه به عصمت قطعى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، گناه ياد شده در آيه به معناى ديگرى حمل مى شود از جمله گناهان امت . براى توضيح بيشتر به توضيحات و روايات ذيل آيه فتح : 3 در تفاسير مراجعه فرماييد.
393- بحار الاءنوار 10: 40 و 70: 400.
394- مائده : 118.
395- بحار الاءنوار 16: 293.
396- نساء: 42.
397- بحار الاءنوار 16: 294. مرحوم مؤلف اين باب كتاب را به طور كامل جداگانه با نام حسن الاءثر من مكارم اءخلاق سيد البشر صلى الله عليه و آله با هدية الاحباب همراه كرده اند. اين كار به پيشنهاد ناشر اين كتاب در نجف اشرف ، محمد رضا غروى بود و به خط محمد على تبريزى در 1349 ق تحرير شد. از اين رو اين نام در فهرست آثار مؤلف آورده نشد.
398- غزوه ، خروج براى جنگ است ؛ خواه پيكارى انجام شود يا نه .
399- ناصر بن عبدالسيد بن على ( 538 610 يا 616)
400- يا المعرب ، چاپ دارالكتاب العربى بيروت ، بى تا.
401- احتمالا مقصود محمد بن هشام و سيره اوست .
402- المغرب فى ترتيب المعرب ، س ر ا.
403- كتاب شناخته نشد.
404- در فارسى طليعه : ديده بان ، جيش : لشكر، جحفل : سپاه ، خميس : ارتش ، بعث : گروه ، كتيبه : گردان ناميده مى شود.
405- ابواء دهكده اى است از توابع فرع نزديك مدينه كه در آن قبر حضرت آمنه مادر پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دارد. ( مؤلف )
406- معادل حدود 9 تا 12 كيلومتر.
407- كَيْسانيّه به ياران مختار بن اءبى عبيد ثقفى گفته مى شود. در علّت نامگذاريشان به اين نام گفته اند: لقب مختار (( كَيْسان )) بوده و گروهى نيز گفته اند: به نام (( كَيْسان )) غلام اميرالمؤمنين عليه السلام ناميده شد و او كسى است كه مختار را بر خونخواهى سيد الشهداء عليه السلام ترغيب و بر قاتلانش راهنمايى كرد و صاحب سر او بود. ( رك . بحار الانوار 45: 345)
408- اين لقب چون رسول خدا عليه السلام آن را به ايشان داده بود بسيار محبوب اميرالمؤمنين عليه السلام بود. شيعيان نيز ايشان را بدين نام مى خواندند چون مى دانستند ايشان اين لقب را دوست دارد. دشمنان حضرت نيز ايشان را بدين لقب مى خواندند؛ به گمان اينكه چون داراى لفظ (( ( تراب )) است اهانتى به ايشان محسوب مى شود. ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه ( 1: 11 12) مى گويد: (( ( اين لقب ( ابوتراب ) از بهترين كنيه هاى ايشان بود و بسيار مسرور مى شد هر گاه به اين كنيه خوانده مى شد. بين اميه به سخنرانان دستور دادند تا آن حضرت را بدين كنيه سب نمايند. آنها آن را نقص و عيب و عارى بر حضرت قلمداد مى كردند، ولى همچنانكه حسن بصرى گفته است گويى با اين كار او را زيور و زينت مى دادند. ))
409- اعلام الورى : 83.
410- پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، با توجه به آمادگى كامل سپاه مشركين قريش ، نظر مسلمانان را جويا شدند. گويند: ابوبكر نخستين كس بود كه سخن گفت و پس از او عمر. او گفت : به خدا اينان قريشند با همه نيرويشان ! به خدا ديرگاهى است كه همواره پيروز و شكست ناپذيرند! به خدا ديرزمانى است كه ايمان نپذيرفته اند. هرگز كوتاه نخواهند آمد و سخت خواهند جنگيد. آماده آنان باش ! اما مقداد و پس از او انصار بى آنكه مسلمانان را به هراس افكنند از پايدارى و آمادگى خود سخن گفتند. ( رك . بحار الاءنوار 19: 217 218 به نقل از ابو حمزه ثمالى و تفسير قمى ) واقدى با ذكر داستان سخن هر كدام از آن دو را نيكو توصيف مى كند! ( كتاب المغازى 1: 48) و ديگران از نقل گفته آن دو خوددارى كرده تنها به توصيف آن اكتفا مى كنند ( از جمله فخر رازى در التفسير 15: 126) احمد زينى دحلان يك جا به ستايش اكتفا مى كند ( السيرة الحلبية 2: 149) و در جاى ديگر سخن ياد شده را آن هم پس از گفتار مقداد مى آورد.
411- شاعر عامرى در دنباله ابيات به سه نبرد ياد شده در اين جنگ اشاره مى كند. علاقه مندان به بحارالاءنوار: 41: 80 مراجعه كنند.
412- انفال : 49.
413- تفسير قمى ، ذيل آيه ياد شده .
414- تفسير قمى ، سوره اءنفال ؛ بحارالاءنوار: 19: 257 با تصرف و تلخيص .
415- هم پيمانان شش قبيله بودند: بنى عبدالدار، بنى جمح ، بنى مخزوم ، بنى عدى ، بنى كعب ، بنى سهم ( كه در بحث زندگانى عبد مناف در اين مورد سخن گفته شد).
416- تفسير قمى ، سوره اءنفال ؛ بحارالاءنوار: 19: 257 ( با اختلافهائى جزئى ).
417- خالد بن عبدالله بن يزيد بن اسد قسرى امير حجاز ( و بعد از آن عراق ) كه در سال 126 كشته شد.
418- روضه كافى : 110113. از ديگر حوادث در جنگ بدر، آزاد كردن ابوالعاص بن ربيع بن عبدالعزى بن عبد شمس است . اين سخن و انتقاد ابن ابى الحديد از دو خليفه را در جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه 6: 157 159 بخوانيد.
حادثه مهم ديگر در سال دوم هجرت ، ازدواج آسمانى شيرمرد نبرد بدر مولا على عليه السلام و بانوى بزرگ هستى دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله است در اول يا ششم ذى الحجة .
419- يهوديان به قلعه هاى بلند خود پناهنده شدند.
420- مائده : 52.
421- گويند سباع بن عرفطه غفارى ( يا ابن ام مكتوم ) در مدينه به نيابت ماند.
422- آرد سبوس گرفته گندم و جو.
423- روغن بر سر و صورت ماليدن مثل عطر زدن و نشان تجمل و شادى بود.
424- رك . معجم البلدان 4: 114 ( العريض ).
425- در تاريخ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ( ص 274) و نيز الطبقات الكبرى ( 2: 34) و كتاب المغازى ( 1: 193) اءمَر آمده است . ضبط مؤلف فقيد درست تر است . رك . معجم البلدان 1: 252 و مراصد الاطلاع 1: 116. اين دو، اءمر را ناحيه اى در شام مى دانند.
426- در نسخه متن وعثور خوانده مى شود. خطيب شناخته نشد. در تاريخ بغداد اين شخص معرفى نشده است .
427- مائده : 12.
428- بريد مسافتى است بين دو سكه ( محل اقامت پيك ها در جاده ها از قيبل خانه ، خيمه ، كاروانسرا) كه معمولا دو فرسخ ، و بنابر قولى چهار فرسخ ، است . جمع آن بُرد مخفف بُرُد است . پيك ها نامه رسانانى بودند كه به سرعت مى رفتند. ( مؤ لف ؛ به نقل از النهاية فى غريب الحديث . ايضا رك . لغتنامه دهخدا، واژه سكه ).
429- كتاب المغازى 1: 220 233.
430- مى شود خواند: لانى ... (( ( چرا چنين نباشد؟!) زيرا من ... ))
431- تفيسر قمى ، ذيل آيه آل عمران : 123. تفسير فرات : 22. بحارالاءنوار 20: 113.
432- تفسير قمى ، آيه ياد شده .
433- يا حليس بن علقمة بن عمرو. ( رك . جمهرة النسب : 162، الطبقات الكبرى 2: 96، الاعلام ) يا حليس بن عمرو بن الحارث ( العقد الفريد 3: 293).
434- ترجمه : ذق عقق . عقق مبالغه عاق است . ( رك . لسان العرب : ع ق ق )
435- السيرة النبوية 3: 99.
436- كتاب المغازى 1: 262 263.
437- كتاب المغازى 1: 263.
438- در نسخه متن : حزام . اين هند عمه جابر بن عبدالله انصارى است .
439- كتاب المغازى 1: 264.
440- خيثمة بن حارث بن مالك بن كعب سلمى . پسرش سعد در بدر و او در احد به شهادت رسيد. ( جمهرة النسب : 645. الطبقات الكبرى 2: 43 و 18)
441- كتاب المغازى 1: 264 262.
442- كتاب المغازى 1: 267 266.
443- كتاب المغازى 1: 266 267.
444- كتاب المغازى ، 267268.
445- نحل : 127 128. كلمات بين دو قلاب در ماءخذ نيست .
446- تفسير قمى ، ذيل آيه آل عمران : 168.
447- كلمه استرجاع : انا لله و انا اليه راجعون مى باشد.
448- السيرة النبوية 3: 4042. ( غزوه احد) و سيرت رسول الله صلى الله عليه و آله 2: 683 684 ( با اختلاف ).
449- رك . امالى شيخ طوسى : 142 ( ج 5، ح 45).
450- رك . اعلام الورى : 94 و بحارالاءنوار 20: 9899.
451- رك . بحارالاءنوار: 7: 233 و 234 و 235 و روايات ديگر.
452- روضه كافى : 267 ( ح 392) و بحارالاءنوار 7: 283.
453- بحارالاءنوار: 7: 331.
454- رك . بحارالاءنوار: 7: 8 و براى ديدن احاديث بيشتر رك . المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالاءنوار 24: 1826518268.
455- بحارالاءنوار 8: 69 و 17: 245.
456- ابوالفضل سدير بن حكيم بن صهيب صيرفى كوفى . خود و پسرش حنان از اصحاب ائمه اطهار عليهم السلام بودند. ( رك . معجم رجال الحديث 8: 3438 و 6: 299 و 300350 و 23: 159160 و لسان الميزان و ميزان الاعتدال ).
457- روضه كافى : 189190 ( ح 216) با اين اختلاف : (( لاءتلفا نفيسهما )) .
458- حسان بن ثابت شاعرى بود كه در پى قدرت و پول بود. بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مانند بيشتر اهل آن زمان با انحراف شديدى از اميرالمؤمنين عليه السلام و از ياوران عثمان گرديد. مردم را بر عليه خليفه بلافصل پيامبر تحريض مى كرد و آنان را به يارى معاويه مى خواند! او امام را مسؤ ول قتل عثمان معرفى مى نمود و با اينكه شيعه و غير شيعه اجماع دارند همچنانكه ابن ابى الحديد ادعا مى كند اولين مردى كه مسلمان شد على بن ابى طالب عليه السلام است ، او مى گويد: ابوبكر اولين مسلمان است ! با اينكه خود در روز غدير در اشعارش امام را اولين مسلمان معرفى كرده بود! و چه زيباست فرموده سيد الشهداء عليه السلام :
الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم ؛ يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون .
(( مردم بندگان دنيا هستند و دينداريشان فقط زبانى است ؛ تا آنجا با دين همراهند و بر گرد آن مى چرخند كه زندگى مادى آنها را تاءمين كند و آنگاه كه گرفتار آزمايش شدند ( معلوم مى شود كه ) ديندار كم است . ))
459- معمولا قصايد را با حرف قافيه آنها مى خوانند.
460- السيرة النبوية 3: 87.
461- السيرة النبوية 3: 70.
462- السيرة النبوية 3: 84
463- السيرة النبوية 3: 85.
464- ابويعلى كنيه حضرت حمزة بن عبدالمطلب عليه السلام بود.
465- السيرة النبوية 3: 87.
466- السيرة النبوية 3: 88.
467- السيرة النبوية 3: 9192.
468- از حوادث شايان ذكر در جنگ احد فداكاريهاى شجاعانه ام عماره نسيبه بنت كعب بن عوف از بنى نجار است و فرار سعد بن ابى وقاص و طلحة و زبير و عثمان و ابوبكر و عمر و تنها ماندن امير مؤمنان عليه السلام در دفاع از رسول خدا صلى الله عليه و آله و اينكه آن حضرت پايدارى آن زن را با فرار ايشان مقايسه فرمودند ( رك . فروغ ابديت 2: فصل 32 و الصحيح من سيرة النبى الاعظم صلى الله عليه و آله 6: 180193 و شرح نهج البلاغه 14: 265267).
469- السيرة النبوية 3: 44.
470- عمرو بن عبدالله . در اصل : ابوالعزه .
471- السيرة النبوية 3: 46.
472- در سيره ابن هشام ( 3: 46) آمده : معاوية بن مغيره به وسيله عثمان ( كه عموزاده اش بود) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم امان گرفت . آن حضرت به شرط آنكه او سه روز بيشتر اقامت نكند بدو امان داد. او سه روز براى جاسوسى اقامت كرد و سپس متوارى شد. آن حضرت زيد بن حارثه و عمار ياسر را به محل اختفاء او آگاهى داد. آنها وى را در آنجا يافته به قتل رساندند. تفصيل ماجرا در الكامل 2: 58 آمده است . مادر عبدالملك بن مروان بن الحكم بن ابى العاص بن اميه عائشه دختر اين معاويه است . اين خليفه از دو سو اموى ، همان است كه در لحظه تصدى خلافت قرآن را براى هميشه به كنار نهاد. ( رك . مختصر تاريخ دمشق 15: 224).
473- قاره قبيله اى از قريش كه شامل عضل هم مى شد. عضل فرزند هون بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بود. ( رك . معجم قبائل العرب 3: 935 و 2: 787).
474- ناحيه اى بين مكه و عسفان ( معجم البلدان ).
475- قتل صبر، كشتن اسير يا زخمى است به اين نحو كه او را چندان نگاه دارند تا بميرد. ( منتهى الارب ، المعجم الوسيط)
476- كوهى در تهامه .
477- يا بنى ديل .
478- الكامل 2: 59 62.
479- يعنى بازى كننده با نيزه ها.
480- در چاپهاى مختلف الكامل ، سعد و معد آمده است كه با توجه به اينكه عمرو از فرزندان ضمرة بن بكر بن عبد مناة بن كنانة بن الياس بن مضر است نادرست به نظر مى رسد. ( رك . جمهرة النسب : 134 154)
481- قرقره الكدر، موضعى است در ناحيه معدن . از آنجا تا مدينه هشت بريد فاصله است .
482- رك . السيرة النبوية 3: 103 105.
483- السيرة النبوية 3: 106 108.
484- حشر: 3.
485- تفسير قمى 2: 359.
486- الكامل 2: 65.
487- الكامل 2: 66.
488- الكامل 2: 66 67.
489- كتاب المغازى 1: 397. عباد بن بشر بن وقش بن زغبه اشهلى از انصار بود. برخى عباد بن بشر بن قيظى نامى نيز از اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله ذكر كرده اند كه غير از اين صحابى ياد شده است . برخى هم او را عباد بن قيظى دانسته اند. ( رك . جمهرة النسب : 633 634 و تهذيب التهذيب 5: 90 و اسد الغابه 3: 100 101 و الاصابه و الاستيعاب )
490- اعلام الورى : 99.
491- جندل : صخره عظيم .
492- مراصد الاطلاع 2: 543 با اين اختلاف : دو كوه طيى ء.
493- از قبيله بنى غفار بن مليل كه قبيله جندب بن جناده بن سفيان ( ابوذر غفارى ) است .
494- ياقوت حموى اين فاصله را يك ساعت راه روزانه گفته است . رك . معجم البلدان ، فُرع .
495- پيمانى كه بر اساس آن برده مالى به اقساط به صاحبش مى دهد تا در پايان مهلت آزاد شود.
496- به اين سخن او در قرآن مجيد اشاره شده است . ( منافقون : 9)
497- منافقون : 2.
498- الكامل 2: 82 81.
499- افك به چيزى گفته مى شود كه از حالت طبيعيش دگرگون شده باشد و به سخنى كه از حق انحراف پيدا نمايد و به خلاف واقع متمايل گردد؛ از جمله دروغ و تهمت . هر دروغى افك نيست بلكه افك دروغ بزرگى است كه مساءله اى را از صورت اصليش دگرگون سازد. آيه 12 سوره نور:
( ان الذين جاؤ وا بالافك ...)
( كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند...)،
به اين داستان اشاره مى كند. احاديث شيعه روايت كرده اند:
عايشه ، ماريه قبطيه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله را متهم ساخت زيرا فرزندى از حضرت به نام ابراهيم داشت . هنگامى كه ابراهيم از دنيا رفت ، آن حضرت شديدا غمگين شد. عايشه گفت : چرا اينقدر ناراحتى ؟ او در حقيقت فرزند تو نبود فرزند (( جريح قبطى )) بود! وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين سخن را شنيد اميرالمؤمنين عليه السلام را فرمان داد تا جريح را به قتل برساند.
امام عليه السلام به سراغ او رفت . او از ترس بالاى درختى رفت . زمانى كه احساس كرد ممكن است دست حضرت به او برسد خود را از درخت به زير انداخت . در اين هنگام پيراهن او بالا رفت و معلوم شد كه اصلا آلت مردى ندارد.
امام عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت و ماجرا را عرض كرد. آن حضرت كه با اين تمهيد جان مرد را نجات داده و آبروى هر دو را حفظ كرده بود فرمود: شكر خداى را كه بدى و آلودگى را از دامان ما دور كرده است . براى توضيحات بيشتر در اين مورد رك . به تفسير قمى ، سوره نور و نيز حديث الافك تاريخ و دراسة از سيد جعفر مرتضى عاملى .
500- خندق معرب كندگ ( = كنده ) فارسى است .
501- در نسخه متن حى آمده است .
502- در نسخه متن اسيد آمده است .
503- رك . الارشاد 1: 69 70 و الكامل 2: 71 72.
504- عمرو بن عبدود در جنگ بدر مجروح شده بود و نتوانسته بود در جنگ احد شركت كند.
505- كان على رؤ وسهم الطير ضرب المثل عربى است كنايه از بى حركتى كامل .
506- الارشاد 1: 100 و اعلام الورى : 100 و السيرة النبوية 3: 134 135.
507- اينجا همه ايمان با همه شكر در مصاف شد كه : برز الايمان كله الى الشرك كله ( رك . كنز الفوائد 1: 297، شرح نهج البلاغه 19: 61 و به نقل از آن دو بحارالاءنوار 20: 215 و 39: 3).
508- ابن ابى الحديد از استاد خود مصدق بن شبيب نحوى نقل مى كند كه هر وقت به اينجا مى رسيد مى گفت : به خدا او را نمى خواست ؛ بر خود مى ترسيد كه كشته هاى او را در بدر واحد دانسته بود و مى دانست اگر بجنگد كشته مى شود اما از اظهار شكست مى ترسيد... ( شرح نهج البلاغه 19: 64)
509- الارشاد 1: 100 102 با كمى اختلاف كه بيشتر با چاپ مؤ سسة الاعلمى ( صص 53 54) مطابق است .
510- در نسخه متن : مشرقيه .
511- اين تعبير زيبا را علامه غروى اصفهانى رحمه الله در شعرى كه در زمينه مصيبت وارد به حضرت زهرا سلام الله عليها سروده ، آورده است :
و للسياط رنة صداها فى مسمع الدهر؛ فما اشجاها
تازيانه ها ( يى ) را ( كه بر پيكر دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله خورد) لرزش صدايى است كه تا ابد در گوش دهر طنين انداز خواهد بود و چه دردناك است اين فرياد!
512- بقره : 251.
513- الارشاد 1: 102.
514- بحارالاءنوار 20: 257 258 و الارشاد 1: 104.
515- الارشاد 1: 104.
516- شيخ مفيد از ربيعة ( بن مالك تهذيب التهذيب ظاهرا همين شخص را ربيعة بن شيبان معرفى مى كند) سعدى روايت مى كند كه گفت : (( نزد حذيفة بن اليمان رفتم . از او پرسيدم : ابوعبدالله ما از على عليه السلام و فضائلش سخن مى گوييم . بصريان مى گويند: شما مبالغه مى كنيد! آيا سخنى درباره او براى من مى گويى ؟ حذيفه پاسخ داد: ربيعة ، درباره على عليه السلام از من چه مى پرسى ؟ به خدا سوگند اگر همه نيكيهاى امت پيامبر صلى الله عليه و آله ، از هنگام بعثت تا رستاخيز، در كفه اى از ترازو نهاده شود و عمل على در كفه ديگر، از آنها سنگين تر خواهد بود. )) آنگاه حذيفه با اشاره به جنگ با عمرو بن عبدود كشتن او را به تنهايى از عمل جميع امت برتر مى شمارد. ( الارشاد 1: 103) اين روايت را ابن ابى الحديد نيز آورده است ( شرح نهج البلاغه 19: 60 61). حقيقت آن است كه اين مقايسه را پيشواى اسلام خود فرموده اند كه : لضربة على خير من عبادة الثقلين ( بحارالاءنوار 39: 2 به نقل از علامه حلى در شرح تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى و على بن محمد قوشچى نيز در شرح خود بر همان كتاب و نيز از سعد السعود سيد ابن طاووس از موفق بن احمد مكى اخطب خوارزمى در المناقب و ابو هلال عسكرى در الاوائل .)
517- چون نماز عصرشان در گيراگير جنگ قضا شده بود.
518- تلميح است به آيه 178 صافات .
519- اعلام الورى : 102.
520- يا ريحانة دختر عمرو بن خنافه ( يا جنافه ) يا دختر شمعون قرظى . به شكلهاى ديگر نيز آمده است .
521- الارشاد 1: 110 113.
522- يا لحيان ( مؤلف ). لحيان فرزند هذيل بن مدركة بود.
523- الكامل 2: 78.
524- موضعى است نزديك مدينه در مسير شام . اين غزوه را به نام اين محل نيز خوانده اند.
525- نام او را ليلى گفته اند.
526- به جاى مسعدة بن حكمة بن مالك فزارى ، حبيب بن عيينة بن حصن نيز گفته اند ( رك . تاريخ طبرى 2: 603 و تاريخ الاسلام 2: 335). ابوقتاده نامش حارث ( يا عمرو يا نعمان ) بن ربعى بوده است . نامهاى ديگر نيز گفته اند ( رك . الاصابة و الاستيعاب ).
527- از عبارت عربى لئيم راضع ؛ يعنى ، آنكه لؤ م ( = فرومايگى ) را در شكم مادر نوشيده است ( مؤلف ).
528- ترجمه ليقرون . در نسخه متن ليفرون است . ليغبقون نيز آمده است .
529- شايد علت انتخاب عمر براى اين كار خشنودى مشركان از او بود؛ چه او قطره خونى از ايشان نريخته بود اما او ماءموريت آن حضرت را آشكارا رد كرد.
530- السيرة النبوية 3: 199 202.
531- نام ديگر درخت ام غيلان يا درخت اقاقيا.
532- اين بيعت به بيعت رضوان شهرت دارد و خداوند در پى آن اين آيه را نازل فرمود: لقد رضى الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة . ( فتح : 8)
( خداوند از مؤمنان - آن زمان كه زير درخت با تو بيعت كردند - راضى گرديد.
533- ترجمه : (( نحن نسوق و انتم تردون )) .
534- ممتحنه : 11.
535- اشاره به پيمان آن حضرت با معاويه در جنگ صفين . عبارت آن صلحنامه چنين بود: ميان على امير مؤمنان و معاويه ... عمروعاص گفت : عبارت امير مؤمنان را پاك كن زيرا ما امارت تو را نپذيرفته ايم ! اين پيشگويى عجيب بيانگر همسانى مقام آسمانى آن حضرت با رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است . ( رك . السيرة الحلبية 3: 20 و امالى مفيد: 190 - 191 و بحارالاءنوار 20: 353)
536- نامش عتبة بن اسيد بن جاريه بود. ( الاصابة )
537- ترجمه ويل امه .
538- مجمع البيان ، سوره فتح .
539- اين حديث با اسانيد مختلف با كمى اختلاف در صحيح بخارى 5: 22 و 23 و 171 و صحيح مسلم 5: 195 و 6: 121 و 122 آمده است . به اين دو فرار رسوايى ابن ابى الحديد نيز در قصيده بائيه خود اشاره كرده است :
 

و ما اءنس لا اءنس اللذين تقدما   و فرهما و الفر قد علما حوب
هر چه را فراموش كنم آن دو را از ياد نمى برم و گريختنشان را كه مى دانستند گريز ( از ميدان جنگ ) گناه است .
و للراية العظمى و قد ذهبا به ملابس ذل فوقها و جلابيب
آنها در ( داستان ) رايت بلند جنگ كه آن را ( براى فتح ) پيش برده بودند ( و بازش گرداندند) لباس ‍ خوارى و رسوايى به بر كردند.
( رك . القصائد السبع العلويات )
540- اعلام الورى : 107 108.
541- اعلام الورى : 108.
542- فدك آبادى اى بود كه تا مدينه دو روز راه فاصله داشت . به طريق مصالحه از كفار خيبر گرفته شد و تحت تصرف رسول اكرم صلى الله عليه و آله در آمد و به موجب آيه :
( و آت ذاالقربى حقه .)
( حق خويشاوندان خود را ادا كن .)
آن حضرت ماءمور شد آنجا را به دختر گراميش ببخشد. فدك تا زمان رحلت آن فرستاده الاهى در اختيار حضرت زهرا سلام الله عليها باقى ماند. چون ابوبكر را خليفه ساختند، وكيل آن حضرت را از آنجا اخراج نمود. پس از اعتراض آن صديقه معصومه از او - به خلاف قانون اسلام - شاهد طلبيد!!! و با آن كه ايشان حضرت على عليه السلام و ام سلمه را به گواهى برد - با اين پاسخ كه فاطمه همسر على عليهما السلام است - دعوى ايشان را نپذيرفت ! حال آنكه بدون گواه و بينه ، دعوى زوجات پيامبر صلى الله عليه و آله را در مورد حجره هايشان تصديق نمود و - چنانكه سيوطى در تاريخ الخلفاء آورده - فدك را حبوه و خاصه خود ساخت .
در روايتى آمده كه ابوبكر در جواب آن خاتون بهشت حديث موضوع و مجعولى را اظهار كرد و گفت : از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
( نحن معاشر الانبياء لا نورث .)
( ما پيامبران ( چيزى را) به ارث نمى گذاريم .)
و آن حضرت در پاسخ فرمود:
الم يورث سليمان داود؟! لقد جئت شيئا فريا.
(( آيا داود براى سليمان ارث نگذاشت ؟! چه شگفت افترايى ( به خداوند) بسته اى ! ))
در جزء پنجم از صحيح بخارى و جزء سوم از صحيح مسلم آمده است :
(( حضرت فاطمه سلام الله عليها در آن قصه از ابوبكر آزرده شده و بر او خشم گرفت و به طور كلى از او دورى گزيد و در مدت حيات با او سخن نگفت . چون وفات يافت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را در شب دفن كرد و بر او نماز گزارد و - بنا بر وصيتى كه حضرت فاطمه سلام الله عليها در اين باب كرده بود - ابوبكر و عمر را خبر نداد. ))
به هر حال ، فدك تا زمان عمر بن عبدالعزيز در دست خلفا بود و او آن را به امام باقر عليه السلام داد. به او مى گفتند: رد فدك به اولاد فاطمه سلام الله عليها اعتراضى است بر كار ابوبكر و عمر و طعنى است نسبت به ايشان و نسبت ظلم و جور دادن به آنان . گفت : او سرور زنان بهشت است و در نظر من راستگوست .
بعد از او برخى از خلفاى عباسى - كه حق اهل بيت عليهم السلام را مى شناختند - مانند ماءمون ، معتصم ، واثق آن را بازگرداندند و چون نوبت به متوكل رسيد، آن را از ايشان گرفت . بعد از آن معتضد رد نمود و مكتفى باز گرفت و مقتدر باز پس داد.
چون حضرت فاطمه سلام الله عليها از ابوبكر ماءيوس شد در دنباله خطبه تاريخى و آتشين خود چنين فرمود:
فدونكها مخطومة مرحوله ، تلقاك يوم حشرك ، فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامة ، و عند الساعة ما تخسرون و لا ينفعكم اذ تندمون ( و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون ). فاطمه زهرا سلام الله عليها بهجت قلب مصطفى صلى الله عليه و آله ، احمد الرحمانى الهمدانى ، ص ‍ 345.
(( پس آن را نگاه دار كه شترى است لگام بسته و آماده سوارى ! ( اما) در روز بازپرسى با تو روبرو خواهد بود، پس چه نيكو داورى است خداوند! كيفرخواه پيامبر است و وعده گاهمان ، قيامت . زيانكارى شما در آن ساعت ( روشن و آشكارا) خواهد بود و پشيمانيتان سود نخواهد داد. ( هر خيرى را زمانى معين است و بزودى خواهيد دانست . )) ) ( انعام : 68).
543- اعلام الورى : 108 109؛ بحار الاءنوار 21: 21 23.
544- عمرة القضاء ( يا عمرة القضية يا عمرة القصاص يا غزوة القضا) سفر آن حضرت به مكه بود براى انجام عمره اى كه سال پيش از آن ممكن نشد. هر چند آن را در شمار غزوات آورده اند، برداشتن سلاح در آن تنها از روى احتياط بود نه به قصد جنگ .
545- مجمع البيان ، سوره فتح .
546- در نسخه متن حذف شده است .
547- بحار الاءنوار 21: 118 119 به نقل از الخرائج و الجرائح 1: 162 164.
548- توبه : 25 26.
549- عافق قلعه اى است در اسپانيا. ( مؤلف ) غافق دست است ( رك . معجم البلدان ).
550- الارشاد 1: 140 141.
551- الارشاد 1: 179 182. اعلام الورى : 140 - 141. المحجة البيضاء 8: 268 269. بحار الاءنوار 22: 465 467.
552- المحجة البيضاء 8: 269.
553- المحجة البيضاء 8: 270.
554- ارشاد القلوب 2: 338 - 340.
555- الارشاد 1: 182 183؛ اعلام الورى : 141. در ارشاد مآخذ غير شيعى اين روايت نيز آمده است .
556- شرح نهج البلاغه 9: 197.
557- ارشاد القلوب 2: 340 341 با اختلافهاى جزئى .
558- الارشاد 1: 183 184.
559- مناقب آل ابى طالب 1: 235.
560- مناقب آل ابى طالب 1: 236.
561- شرح نهج البلاغه 12: 78 79.
562- ترجمه اصطلاح (( عليك دماء البدن )) .
563- ترجمه (( كان يربع فى اءمره وقتا ما. ))
564- شرح نهج البلاغه 12: 20 21.
565- الارشاد 1: 184 185.
566- بحار الاءنوار 22: 459.
567- الارشاد 1: 185.
568- علل الشرايع ، باب 131 ح 2 و 3.
569- امالى شيخ : 611 612 ( مجلس آخر ربيع الاول 457، ح 1) با كمى اختلاف و نيز رك . صص 583 584 ( مجلس 17 صفر 457، ح 12).
570- (( صالح المؤمنين )) . نمونه برتر (( صالح المؤمنين )) طبق روايات اميرالمؤمنين عليه السلام است . رك . التبيان 10: 48 و الميزان و تفسير قمى و الدر المنثور ( به نقل الميزان ) و تفسير ابن كثير ( التحريم : 5).
571- امالى شيخ 611612 و به نقل از آن : بحارالاءنوار 22: 501.
572- بحار الاءنوار 22: 476 به نقل از كشف الغمه با اختلاف و نيز 38: 118 و 92: 80 به نقل از امالى شيخ ( ج 17، ح 14).
573- بحار الاءنوار 22: 476 - 477 به نقل از الطرف : 1821.
574- نام كاملش كفاية الاثر فى النصوص على الائمة الاثنى عشر عليهم السلام و از ابوالقاسم على بن محمد بن على خراز قمى است ( الكنى و الالقاب ) اين كتاب يكى از منابع بحار الاءنوار مى باشد.
575- بحار الاءنوار 36: 288289 به نقل از كفاية الاثر و نيز امالى صدوق ، مجلس 46، ح 12.
576- المحجة البيضاء 8: 273274؛ امالى شيخ : 104 ( جزء 4، ح 15) با كمى اختلاف .
577- بحار الاءنوار 22: 517 و 536 و 544؛ الارشاد 1: 181182.
578- اصولى كافى 1: 297 با اندكى اختلاف ؛ بحار الاءنوار 22: 514 به نقل از بصائر الدرجات . غرس ‍ چاهى است در مدينه نزديك قبا ( معجم البلدان ).
579- الخرائج و الجرائح 2: 804 و 805 ( باب 16، ح 13 و ح 14).
580- بحار الاءنوار 22: 493 به نقل از الطرف .
581- درهم واحد وزن و معادل 12/1 اوقيه و در نتيجه 144/1 رطل مصرى است ( المعجم الوسيط) و يا معادل 75/7 اوقيه ( القاموس المحيط) و در هر صورت معادل 6 دانق ( = دانگ = دانه ) بوده است .
582- علل الشرايع : 302 ( باب 242)؛ بحار الاءنوار 22: 504.
583- بحار الاءنوار 22: 492 به نقل از الطرف .
584- بحار الاءنوار 22: 493 - 494 با اندكى اختلاف به نقل از الطرف .
585- بحار الاءنوار 22: 483 484 به نقل از الطرف .
586- اصول كافى 1: 450.
587- شرح نهج البلاغه 10: 267.
588- ( ابو على محمد بن محمد بن اشعث ) در جعفريات ( يا اشعثيات ) خود به سند از امام سجاد عليه السلام روايت كرده كه از پدرشان نقل مى فرمودند:
(( ابوذر گفت : در آن بيمارى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در پى آن رحلت فرمود بر ايشان وارد شدم . آن حضرت را بر سينه خود تكيه داده بودم . ناگاه اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شد. آن حضرت فرمود: (( على را به من نزديك گردان تا بر او تكيه نمايم ؛ او سزاوارتر است )) ابوذر گويد: برخاستم و از اين كار به شدت غمگين شده بودم . فرمود: (( اى ابوذر، پيش رويم بنشين ؛ بشمار: 1 هر كس با شهادت به يگانگى خدا بميرد داخل بهشت مى شود... )) ( مؤلف )
589- مناقب آل ابى طالب 2: 220.
590- كتاب سليم بن قيس الهلالى 2: 814 ( حديث 36).
591- الارشاد 1: 185 186.
592- بحارالاءنوار 22: 490 491 به نقل از الطرف .
593- كتاب الغيبة ، شيخ طوسى ، صص : 96 97.
594- بحار الاءنوار 22: 479 481 به نقل از اصول كافى 1: 281 - 283 و الطرف .
595- ابوموسى عيسى بن مستفاذ بجلى ياد شده در حديث گذشته .
596- بحار الاءنوار 22: 484 485 به نقل از الطرف .
597- امالى صدوق : 226 227 ( مجلس 46، ح 11).
598- مناقب آل ابى طالب 3: 336.
599- نامش ابراهيم يا اءسلم يا جز آن بود. خاندان وى تا چند قرن بزرگانى از شيعه را شامل مى شد. براى ديدن شرح حال او رك . الاصابه 4: 67 68.
600- قبلا توضيح داده شد.
601- بحار الاءنوار 38: 2 به نقل از مناقب آل ابى طالب 3: 47.
602- بحار الاءنوار 22: 458 به نقل از تفسير فرات : 220 ( تفسير سوره بينه ).
603- ممتحنه : 13.
604- فروع كافى 5: 527.
605- آل عمران : 144.
606- الارشاد 1: 186 187.
607- الارشاد 1: 186 187.
608- امالى صدوق : 509 ( مجلس 92، ح 6).
609- اعلام الورى : 143 144 و ارشاد 1: 187 و مناقب آل اءبى طالب 1: 237.
610- اعلام الورى : 143 144 و ارشاد 1: 187 و مناقب آل اءبى طالب 1: 237.
611- تهذيب 6: 2. شيخ طوسى در جمله نقل شده به جاى يازدهم ، دهم فرموده است كه همانطور كه علامه مجلسى فرموده است بنابر احتساب تعداد سالهاى گذشته از حادثه هجرت است كه در شب اول ربيع الاول انجام شده است ( رك . بحار الاءنوار 22: 530).
612- مناقب آل ابى طالب 1: 176.
613- ابو اسحاق احمد بن محمد ثعلبى نيشابورى محدث و مفسر درگذشته به سال 427 يا 437 ق .
614- بحار الاءنوار 22: 514 515.
615- كمال الدين 2: 391. بحار الاءنوار 13: 299 و 22: 515.
616- بحار الاءنوار 38: 173 به نقل از الخصال : 370 371 ( باب السبعة ، ح 58).
617- آل عمران : 186.
618- اصول كافى 1: 445 446 ( كتاب الحجة ، باب مولد النبى صلى الله عليه و آله ، ح 19) و نيز بحارالاءنوار 22: 537 و 59: 194.
619- همان : 240.
620- همان : 241.
621- مناقب آل ابى طالب 1: 238 به نقل از كافى 3: 218.
622- مناقب آل ابى طالب 1: 238 به نقل از كافى 3: 218.
623- در نسخه متن : تخلد.
624- همان .
625- تهذيب الاءحكام 1: 468.
626- نهج البلاغه ، خطبه 226.
627- رك . اءمالى شيخ مفيد: 102 104 ( مجلس دوازدهم ، ح 4). اين روايت در بحارالاءنوار ( 22: 527) آمده اما كلمه (( مد )) از آن افتاده است .
628- بحاراالاءنوار 22: 517 و 81: 318 به نقل از فقه الرضا عليه السلام .
629- بصائرالدرجات : 431 ( ج 8، باب 16، ح 7).
630- تهذيب الاءحكام 1: 296؛ بحار الاءنوار 22: 538 و 81: 318 و 338؛ كافى 3: 143. حبره نوعى پارچه كتان يا پنبه راه راه بود كه در يمن ساخته مى شد ( مجمع البحرين ، لسان العرب ).
631- الخرائج و الجرائح : 801.
632- كتاب سليم بن قيس 2: 577 578؛ بحار الاءنوار 22: 506 و 81: 385؛ احتجاج 1: 203.
633- الارشاد 1: 187 188.
634- نامش بكر بن حبيب و از كوفه بود ( معجم رجال الحديث 3: 343 و رجال طوسى ).
635- احزاب : 57.
636- اصول كافى 1: 450.
637- مناقب آل ابى طالب 1: 239.
638- اصطلاح ناحيه مقدسه كنايه از پيشگاه اقدس حضرت بقية الله الاءعظم است كه شيعه از زمان غيبت صغرى به تربيت بزرگان اهل معرفت و ادب از آن آستان چنين ياد مى كرده است . اما در حقيقت اين كاربردهاى كنايى و پرهيز از ذكر مستقيم نام ( جز آن كه از روى تكريم بود) به آغاز حكومت عباسيان باز مى گردد كه خفقان و فشار ايشان مقارن امامت امام صادق و حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام شدت داشت . از اينرو با توجه به آنكه قاسم صيقل را بيشتر معاصر حضرت على بن محمد هادى عليهما السلام دانسته اند حجت الاهى مورد خطاب وى آن وجود مقدس تواند بود.
639- بحار الاءنوار 22: 540 541 به نقل از تهذيب الاحكام 1: 108 ( ح 281) و نيز رك . استبصار 1: 108 ( ح 323).
640- الارشاد 1: 188 189.
641- رك . مناقب آل ابى طالب 1: 176؛ بحار الاءنوار 22: 529 و 82: 22.
642- كافى 3: 197 198.
643- كافى 3: 197 198.
644- تهذيب الاءحكام 1: 461؛ كافى 3: 201.
645- ابوالعباس عبدالله بن جعفر بن الحسن بن مالك مؤلف قرب الاسناد و ديگر آثار ( رك . معجم رجال الحديث 10: 139 144).
646- قرب الاسناد: 72 و به نقل از آن بحار الاءنوار 22: 506 و 82: 37.
647- بحار الاءنوار 27: 289 به نقل از بصائر الدرجات : 245 ( ج 5، باب 3، ح 16).
648- نهج البلاغه ، خطبه 188.
649- الارشاد 1: 89.
650- العقد الفريد 3: 194.
651- اين كتاب ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى كوفى ( مؤلف الغارات ) در الذريعه 21: 243 نام برده شده است .
652- كشف المحجه ، فصل 92. سخن ياد شده در بعضى نسخه هاى ماءخذ به حضرت سيدالساجدين عليه السلام نسبت داده شده است نه به فرزند بزرگوارشان حضرت زيد بن على عليه السلام . صورت ياد شده بر اساس نسخه خطى در اختيار مرحوم مؤلف و ظاهرا درست تر از چاپهاى موجود مى باشد.
653- كشف المحجه ، فصل 92.
654- الشمائل المحمدية و الخصائل المصطفوية نوشته محدث ياد شده از علماى عامه در قرن سوم است كه معاصر خلفاى عباسى مى زيست . در آن دوره آنچه از زندگانى مبارك آن مظهر رحمت الاهى و آگاهترين و دلسوزترين مربى بشر مورد اهميت قرار مى گرفت وصف ظاهرى آن حضرت بود. هر چند ياد موى و روى دوست و حتى چگونه نشستنش يادى است لذتبخش و بالاتراز آن ، سازنده ؛ اين يك پرسش جدى است كه : آيا همه پيام پيامبر خاتم انگشترى به دست راست يا چپ كردن است ؟! يا نه ؛ در اين (( نيز )) آن حضرت چنين مى كرد؟
شايد ترمذى نخستين كسى است كه اين وصف ها را نگاشت و پس از او عبدالله بن محمد بن جعفر بن حبان اصفهانى ( 274 369) و حسين بن مسعود بغوى ( 432 516) و يحيى بن يوسف صرصرى شاعر نابيناى بغدادى ( 588 656) و ديگران .
ترمذى جز اين ، اثر مشهورى به نام الجامع الصحيح دارد كه به سنن معروف است و چند كتاب ديگر در موضوعات مختلف . او ( ظاهرا در اواخر عمر) نابينا بود. در بوغ ، از روستاهاى تابع ترمذ شمال رود جيحون ( آمودريا)، درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد. ( مقدمه مصحح الشمايل )
در مورد الشمايل توضيحى در مقدمه ويراستار گذشت .
655- او را از اصحاب شمرده اند ( رك . الاصابة ).
656- و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات . محمد صلى الله عليه و آله : 20.
657- ظاهرا اين ابن عربى محمد بن عبدالله معافرى اشبيلى اندلسى درگذشته به سال 543 است . كتابى در شرح سنن ترمذى به نام عارضة الاحوذى فى شرح الترمذى دارد.
658- نامش وهب بن عبدالله بن مسلم بن جنادة بود.
659- در اصل : جهذمه است كه درست نيست . او همسر بشير بن خصاصيه بود. گويند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نام او را ليلى نهادند. ( الاصابة )
660- اثمد: سنگ سرمه ( منتهى الارب ).
661- اءسماء بنت يزيد بن السكن بن رافع اءشهلى از انصار بود او را خطيبة النساء لقب داده اند. در جنگ يرموك و فتح مكه بوده است ( اءعلام النساء 1: 66؛ لسان الميزان 7: 523؛ تهذيب التهذيب 12: 399. ابن اثير دو تن بدين نام ذكر مى كند يكى از بنى عبدالاشهل (( اشهلى )) و ديگرى نه و يكسان بودن آن دو را ترجيح مى دهد. رك . اسدالغابه 5: 398 399)
662- نامش سخت مورد اختلاف است . او را تيمى يا تميمى يا بلوى دانسته اند. ( الاصابة ، الاستيعاب ، تهذيب التهذيب ، اسد الغابة )
663- صوفى معروف مغربى اسكندريه در قرن هفتم .
664- نوعى سنگ تزيينى رنگارنگ . ( رك . لغتنامه فارسى دهخدا)
665- معيقيب بن اءبى فاطمة الدوسى هم پيمان بنى عبد شمس ( الاصابه : بنى اميه ). او را مسؤول نگهدارى انگشترى آن حضرت گفته اند ( رك . تهذيب التهذيب ، سير اءعلام النبلاء 2: 491، الطبقات الكبرى 4: 116). محمد بن سعد كاتب واقدى از انس بن مالك روايت كرده است كه عثمان بن عفان بود كه بر فراز چاه اريس ( چاهى در مدينه ) ايستاده بود و انگشترى آن حضرت را در دست گرفته با آن بازى مى كرد. آنگاه از دستش به چاه افتاد. ( الطبقات الكبرى 1: 476 - 477)
666- مصحح (( الشمايل )) جمله را چنين معنى كرده است كه : او بهشت را به خود واجب كرد. طلحة بن عبيدالله يكى از اصحاب شوراى شش نفرى بود كه منجر به خلافت عثمان شد. او در روز جنگ جمل در سال 36 در سپاه عايشه بود و به قتل رسيد. ساختگى ( يا دست كم مورد تحريف ) بودن حديث بسيار روشن است . مصحح ياد شده ، عليرغم غير موثق و دروغزن خواندن بعضى از راويان ، آن را حسن شمرده است ! ( رك . الشمايل المحمديه : 101 102 = باب 15)
667- ازار پوشش نيمه پايين بدن است . مثل : شلوار، لنگ ، حوله .
668- اين سخن در عنوان (( شانه كردن ... )) گذشت .
669- ترديد ناشى از شباهت ثمر و تمر است كه در نسخه متن چندان روشن نيست .
670- صاع معادل يك چارك و مد معادل يك من بوده است .
671- راوى محمد بن محمد بن الاسود يا راويان در سلسله منتهى به اويند. او از عامر بن سعد نقل مى كند كه او شجاعتهاى پدرش را باز مى گويد. چه بسا اگر مى توانست دليريهاى برادرش را مايه داستانهاى سرگرم كننده قرار مى داد!
672- محقق اصل كتاب ( سيد بن عباس الجليمى در چاپ مؤ سسة الكتب الثقافية ) با بررسى سند اين حديث و بسيارى از احاديث اين كتاب سند آن را ضعيف دانسته است . چنانكه پيشتر گفتيم جعل و دروغ به سود كامكاران مايه ارتزاق و زندگى بوده است .
673- احمدبن ابى احمد طبرى ، فقيه شافعى ، درگذشته به سال 335 ق ( الكُنى و الا لقاب ). احمدبن احمد ( الا علام ).
674- انا انشاءناهن انشاء فجعلناهن ابكارا عربا اترابا ( واقعه : 36 38). آيا اين نيز از روايات امام حسن بن على عليه السلام نيست كه به حسن بن يسار بصرى نسبت داده شده است ؟ چرا كه بزرگ كردن زاهد حكومت خلافت و او را راوى پيامبر معرفى كردن ، دستگاه اموى را از اتهام تهى بودن از چهره هاى معنوى دور مى سازد! گو اينكه اين جناب در سال 21 متولد شده و هيچگاه آن حضرت را زيارت نكرده باشد!!
675- عبدالله بن رواحة بن ثعلبه از اصحاب بود و شعر مى گفت . او در غزوه مؤ ته شهيد شد.
676- اين بيت در داليه طرفة بن العبد شاعر جاهلى است . اين قصيده او از معلقات است .
677- ترجمه (( كاد امية بن اءبى الصلت اءن يسلم )) . اميه شاعر جاهلى بود و آشناى به كتب پيشينيان . شعرش آميخته به حكمت بود. از بت و شراب دورى مى كرد. گفته اند كه مى خواست مسلمان شود اما منصرف شد. در سال 5 ق درگذشت .
678- ظاهرا عبدالله بن سعد انصارى است نه سعيد ( رك . الاصابة ، مختصر تاريخ دمشق ).
679- ( و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا) نساء: 42.
680- بخشهاى مختلف اين حديث در كتاب (( الشمائل المحمديه )) در سه جا با يك سند واحد آمده است : ح 8، و ح 226 و ح 337. منظور از تمام حديث در اينجا بخش ياد شده در ح 8 است .
681- ظاهر اين است كه ضمير به هند برمى گردد. پدر هند ابوهاله بود. اما به قرينه جمله بعد بازگشت ضمير به خود آن حضرت است يعنى از پدرش مولا اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال كرد.
682- مؤلف فقيد به جاى حديث نقل شده كه بين دو قلاب آمد جاى خالى گذاشته و اين عبارت را، شايد براى سرعت بخشيدن به تلخيص كتاب ، نوشته اند: (( حديث هند بن اءبى هاله وصاف النبى صلى الله عليه آله )) . اين حديث در باب 48 اصل كتاب آمده است .
683- واحدى براى وزن در قديم كه نزد اهل حجاز و اهل عراق فرق مى كرد.
684- سكرات جمع سكرة به معنى بيهوشى مرگ است .
685- اين سخن را بدان حضرت بستند تا بهتر همه چيز را تاراج كنند. علاقه مندان به كتابهاى مفصل رجوع كنند؛ از جمله بيت الاحزان ، حاج شيخ عباس قمى ، تحقيق دكتر باقر قربانى زرين ، صص 187 189 و 202 203 و الغدير 6: 190.