آغاز نبرد:
سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله
سپاهيان اسلام را تحت نظر فرماندهان كارآمد جمع نموده و در لشكرها و
دسته هاى نظامى قرار داد و با نظمى خاص در روز دوم رمضان سال هشتم هجرى
بعد از نماز عصر حركت نظامى سپاهيان را با 5 لشكر به سوى مكه با اهداف
از پيش تعيين شده آغاز كرد، مهاجرين و انصار در دو لشكر منظم زير نظر
رسول خدا صلى الله عليه و آله حركت را آغاز نمودند(247).
عباس عموى پيامبر كه نقش ماءمور اطلاعاتى را در بين قريش بازى مى كرد
با آگاهى از اهداف رسول الله صلى الله عليه و آله پيش از ورود سپاه
اسلام از مكه خارج و در منطقه مرالظهران به سپاه اسلام پيوست و اخبار و
اطلاعات دشمن را - كه به دست آورده بود - به رسول خدا صلى الله عليه و
آله گزارش نمود. بالاخره رسول خدا صلى الله عليه و آله با يك سپاه منظم
ده هزار نفرى در مرالظهران مستقر شد(248).
حركت سپاه به گونه اى ماهرانه و سرى انجام پذيرفت كه قريش نتوانست بدان
واقف شود حضرت با استفاده از اين شيون عاقلانه و انتخاب خطوط كور اخبار
نظامى را به دست آورده و دشمن را به محاصره خود درآورد(249).
حركت ابى سفيان
در فاصله شبهايى كه حمله سپاهيان اسلام در شرف تحقق و انجام بود
برخى از سران قريش چون ابى سفيان و حكيم بن حزام و بديل بن ورقاء كه در
واقع رهبريت نظام قريش را برعهده داشتند به عنوان كسب اطلاع مكه را به
طرف مدينه ترك كردند، در بين راه منطقه نقب الاعقاب به سپاه اسلام
برخوردند.
هنگامى كه از مكه خارج شدند به بالاى كوههاى مشرف به مكه رسيدند و
ديدند كه آتشهاى بسيار زيادى با شعله هاى فراوان از سركوهها به طرف
آسمان زبانه مى كشد. ابى سفيان از ساكنين آن مناطق جوياى امر شدند،
آنان نيز در جواب گفتند: اين آتشها را قبيله خزاعه برافروخته و در نظر
دارند كه با قريش وارد جنگ شوند. ابى سفيان از شنيدن گزارش بسيار
ناراحت شده و با حالت خشم گفت : اين قبيله كوچكتر از آن است كه با قريش
به جنگ اقدام كند(250).
عباس كه آنان را زير نظر داشت پس از شنيدن سخنان ابى سفيان فرياد زد:
يا هلاك قريش و الله لئن بغتها رسول الله فى
بلادها و دخل عنوة انه لهلاك قريش الى آخر الدهر . هنگامى كه
ابوسفيان به سوى عباس نظر انداخت چشمش به سپاهيان رسول خدا صلى الله
عليه و آله افتاد و از عباس سؤ ال كرد: پدر و مادرم فداى تو باد اين
لشكر زياد كه پشت سر شماست چيست ؟ عباس در جواب گفت : اين سپاه محمد
رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه با يك لشكر ده هزار نفرى براى فتح
مكه حركت نموده است
(251).
نظريه : عباس عموى پيامبر در جنگ دو نقش را ايفا كرد: اولا اخبار قريش
را كسب نموده و به رسول خدا صلى الله عليه و آله گزارش نمود.ثانيا به
گونه اى با دشمن برخورد اطلاعاتى داشت كه خود را در نزد آن ها به صورت
يك انسان فداكار براى قريش نشان مى داد.
عباس ابى سفيان را از توطئه عليه سپاهيان اسلام برحذر داشت ، و عظمت و
شكوه سپاهيان اسلام را در نظرش نمايان كرد، همين بس هنگامى كه ابى
سفيان منظره باشكوه نيروهاى اسلام را مشاهده نمود توان نظامى خود را از
دست داد. صف آرايى منظم سپاهيان اسلام رعب و وحشت عجيبى را در دل ابى
سفيان انداخت و سبب شد كه ناخود آگاه در برابر عظمت سپاهيان اسلام
تسليم گردد.
ابى سفيان از سپاهيان اسلام بسيار وحشت داشت به خصوص با سابقه كينه
توزى كه از خود نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و اسلام داشت
اميد به عفو و گذشت از جانب رسول خداصلى الله عليه و آله را بسيار كم
مى دانست لذا از عباس امان خواست عباس نيز او را امان داده و گفت :
هراس نداشته باش با من سوار شو من از رسول خدا صلى الله عليه و آله
براى تو امان خواهم گرفت سوگند به خدا، اگر به اختيار خود به محضر حضرت
مشرف نشوى حضرت بر تو ظفر پيدا مى كند و گردنت را مى زند(252).
سپس او را بر اشترش سوار كرد و به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله
آورد در بين راه عمر با وى برخورد كرد و گفت : حمد خداى را سزد كه شما
را بدون خونريزى و جنگ در دام سپاهيان اسلام انداخت ، آنگاه خواست او
را بكشد كه عباس و رسول صلى الله عليه و آله او را از اين كار منع
نمودند.
اسلام آوردن ابى سفيان
عباس عموى پيامبر ابى سفيان را تاءمين جانى داد و او را به خدمت
حضرت آورده و عرضه داشت : يا رسول الله ابى سفيان به محضر شما مشرف شده
تا اسلام را اختيار نمايد. حضرت فرمود: او را تاءمين جانى دادم فردا او
را براى پذيرش اسلام به نزد من بياور.
عباس گويد: آن شب او را به منزل خود بردم و فرداى آن روز او را به خدمت
رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردم ، حضرت از اين امر بسيار خوشحال شد
و شهادتين را به وى تعليم داد ابى سفيان به توحيد شهادت داد ولى شهادت
بر نبوت حضرت را نپذيرفت و از قبول آن امتناع ورزيد، عباس او را برحذر
داشت و گفت : اگر شهادت بر نبوت را بر زبان جارى ننمايى جانت در خطر و
گردنت زده خواهد شد. ابى سفيان از ترس جانش شهادت بر نبوت را بر زبان
جارى كرد(253).
سياست عباس :
براساس شناسايى قبل كه عباس از ابى سفيان داشت او را شخصى مغرور
و رياست طلب مى دانست و از طرفى نقش او را در فتح مكه بسيار حساس مى
ديد، زيرا بى سفيان از نفوذ كلام خاصى برخوردار بود و فتح مكه هم تنها
بستگى به حمله نظامى نداشت .
سياست عباس و بكارگيرى آن از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله اثر
مهمى در بر داشت كه نمى توان آن را ناديده گرفت . عباس به رسول خدا صلى
الله عليه و آله پيشنهاد كرد كه ستمى به وى داده و او را به كارى
بگمارد زيرا ابى سفيان رئيس قبيله و شخصى مغرور است از اين رو شخصيتش
محفوظ و شرفش باقى خواهد ماند، اگر شخصيت ابى سفيان حفظ گردد او در
وادار نمودن قريش به تسليم و قبول اسلام بسيار مفيد و مؤ ثر خواهد بود.
(در اينجا نقش ماءمور اطلاعاتى كاملا مشهود است ).
عباس عموى پيامبر بر اساس شناسايى قبلى از وضع جغرافيايى و فرهنگ منطقه
عربستان طرق پيروزيهاى سياسى را كمتر از بكارگيرى نيروهاى نظامى نمى
دانست ، شيوه هايى كه عباس بر اساس مطالعات گذشته در زمينه هاى مناسب
اجتماعى و فرهنگى سرزمين مكه داشت بهترين شيوه را براى فتح و پيروزى
بدون خونريزى بكار گرفت و پيشنهاد خود را به رسول خدا صلى الله عليه و
آله ارائه نمود(254).
رسول خدا صلى الله عليه و آله پيشنهاد عباس را پسنديده و آن را اجرا
نمود در آغاز سران قبيله را به اسلام مجذوب و سپس از طريق آنان هدف خود
را بدون خونريزى به مرحله اجرا گذاشت ، آنگاه شخصيت ابى سفيان را حفظ
كرد و مسؤ وليت امان را به او اهدا كرد و فرمود: هر كس به خانه ابى
سفيان پناهنده شود در امان خواهد بود، هر كس به مسجدالحرام پناه ببرد
در امان است هر كس شمشيرش را رها كند در امان است ، هر كس داخل خانه
شده و درب را به روى خود ببندد در امان است . در واقع پيامبر اكرم به
ابى سفيان بهاى لازم را مبذول داشت و از طريق وى بر قريش تسلط يافت .
رژه سپاه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله به عباس دستور داد ابى سفيان را
بر بالاى كوه بلندى مستقر نمايد به گونه اى كه بتواند بر رژه رفتن سپاه
نظارت كند، حضرت دستور داد كه سپاه از برابر ابى سفيان حركت نمايد، هر
يك از فرماندهان نظامى با نيروهاى تحت فرماندهى خود با نظامى خاص و
اسلحه در دست دسته هاى خاص رژه نظامى خود را آغاز كردند.
شوكت حركت و رژه سپاه اسلام به گونه اى رعب آميز بود كه ابى سفيان را
هر لحظه به تعجب واداشته بود، و از عظمت سپاه اسلام بسيار وحشت زده شد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله با دسته مهاجرين و انصار حركت مى كرد
آنان سراپا مسلح بودند به طورى كه فقط چشمهاى آنان پيدا بود.
هنگامى كه ابى سفيان اين منظره را مشاهده كرد از عباس پرسيد: اين دسته
دسته كيست ؟ عباس جواب داد: اين دسته دسته مهاجرين و انصار است كه رسول
الله صلى الله عليه و آله را همراهى مى كنند. ابى سفيان به عباس گفت
: خدا به برادرزاده ات سلطنتى شگفت عطا فرموده است . عباس گفت : اين
عظمت سلطنت نيست اين عظمت نبوت است
(255).
غرض از رژه سپاه خنثى كردن اهداف شوم دشمن بود، به طورى كه اگر ابى
سفيان احيانا به فكر حمله عليه سپاهيان اسلام باشد اين فرك را از سر
بيرون كند؛زيرا رعب و وحشتى در دل ابى سفيان پيدا شد و در برابر عظمت و
شكوه اسلام بدون چون و چرا به سپاهيان اسلام تسليم شد.
اعزام ابى سفيان به مكه :
بر اساس اتخاذ سياست مناسب كه با طراحى مناسب عباس صورت پذيرفت
رسول خدا صلى الله عليه و آله قبل از اينكه دستور حمله را صادر كند ابى
سفيان را به مكه اعزام كرد، ابى سفيان سه ماءموريت داشت :
الف - قريش را از ورود سپاهيان اسلام به مكه آگاه سازد.
ب - اگر دست به شمشير ببرند و در برابر سپاهيان اسلام مقاومت كنند شكست
خواهند خورد.
ج - اگر دست به شمشير نبرند جان و مال و ناموس آنان در امان خواهد بود
و امنيت آنها تاءمين خواهد شد.
ابى سفيان با نفوذ كلامى كه داشت نقش بسيار مفيدى در فتح مكه بكار گرفت
، او هنگامى كه وارد مكه شد زمينه را براى ورود سپاهيان اسلام آماده
كرد و قريش را از ورود سپاهيان وحى آگاه گردانيد و خطاب به آن ها گفت :
اگر تسليم نشويد شما را به تسليم واميدارند، بهترين راه براى زنده
مانده آن است كه با اختيار و بدون درگيرى تسليم سپاهيان اسلام شويد
(256).
قوم قريش از ابى سفيان چاره جويى كردند ابى سفيان در جواب آنان گفت :
هر كس به خانه من پناهنده شود در امان است قريش گفتند: خانه شما پذيرش
ملت قريش را ندارد؟ ابى سفيان گفت : هر كس مسجدالحرام وارد شود يا به
خانه خود برود و درب را به روى خود ببندد در امان خواهد بود. بدين گونه
مكه بدون جنگ خونريزى فتح شد و به آغوش اسلام بازگردانيده شد
(257).
ورود سپاهيان اسلام به
سرزمين وحى :
رسول گرامى اسلام در فتح مكه از دو شيوه و روش مناسب استفاده
كرد:
اولا - ابى سفيان را كه رئيس مشركين محسوب مى شد با ارعاب و وحشت بسيار
به پذيرش اسلام وادار كرد و شخصيت او را محترم داشت و به او شخصيت
جديدى بخشيد و از طريق بدون هيچ گونه درگيرى مكه را فتح نمود. بركت
اسلام به وضوح در ابى سفيان نمايان بود، و شيوه بيان او اثر مثبت خود
را در بين قريش بر جاى گذاشت .
ثانيا - حضرت براى استحكام بيشتر به اقدامى نظامى پرداخت ، و سپاه را
به چهار لشكر مناسب با تركيب مطلوب تقسيم كرد و چهار نفر از فرماندهان
كار آزموده نظامى را به فرماندهى چهار لشكر منصوب كرد و آنان را از
چهار محور وارد عمليات نمود.
فرماندهان عمليات در چهار لشكر كه رهبريت سپاه را در دست داشتند خالدبن
وليد (فرمانده جناح چپ )، زبير بن عوام (فرمانده جناح راست ) ابوعبيده
جراح (از شمال و غرب و كنار جبل هند) و سعدبن عباده (از غرب مكه )
(258) بودند، بر اساس قرار قبلى محل بازگشت نيروهاى
اسلامى پس از فتح مكه و درگيرى احتمالى با دشمن جبل هند بود(259).
سپاه دو هزار نفرى اسلام از سه گروه تشكيل شده بود:
گروه اول : نيروهاى پياده نظام ، كه اكثريت نيرو را اين گروه تشكيل مى
داد.
گروه دوم - نيروهاى سواره نظام كه تعداد آن را چهارصد نفر تخمين زده
اند.
گروه سوم - نيروهاى تيرانداز، كه در قالب نيروهاى ضد زره عمل مى كردند.
سرانجام سرزمين سرزمين وحى به دست سپاه اسلام فتح شد، پس از فتح مكه و
ايجاد آرامش مجدد رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاه را در مسجدالحرام
گرد آورد، و جهت تسكين آلام و آرامش آنان خطبه اى ايراد كرد
(260) سپس حجرالاسود را مسخ نمود و همراه با سپاهيان
توانمند اسلام به طرف خانه خدا مشغول شد. سپس 360 بت را كه در اطراف
خانه كعبه نصب شده بود درهم شكست . حضرت در هنگام شكستن بتها اين آيه
شريفه را مى خواند: جاء
الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا
(261).
فضاى رحمت الهى بر مشركين گشوده شد برخى از مشركين با ميل و رغبت و عده
اى نيز با كراهت اسلام را به عنوان آئين زندگى پذيرفتند، سپس رسول خدا
صلى الله عليه و آله كليد خانه كعبه را از عثمان بن ابى طلحه گرفته و
درب خانه خدا را گشود داخل خانه شد و دو ركعت نماز شكر به جاى آورد سپس
دو دست مباركش را بر دهليز خانه گرفته و اين دعا را قرائت فرمود:
لااله الاالله وحده انجز وعده و نصر عبده و غلب
الاحزاب وحده فله الحمد لاشريك له .
نكته : از جملات دعا مى توان استفاده كرد كه قدرت خداوند در ماوراى
قدرت شمشير و نيروهاى رزمى به صورت يك امداد غيبى مشهود بود، گرچه رسول
خدا صلى الله عليه و آله با سياست و تدبير توانست مكه را فتح كند
خداوند بدين وسيله بر بندگان صالح و پارسا منت نهاد.
سعه رحمت الهى بر قريش چنان حاكم شده بود كه رسول خدا صلى الله عليه و
آله درجواب تقاضاى عفو آنان فرمود: من به شيوه يوسف نسبت به برادرانش
در مورد شما رفتار مى كنم ، هيچ جرم و گناهى بر شما نيست ، سپس فرمود:
هر خونى و مالى و لغزشى كه در جاهليت از شما نسبت به يكديگر صورت گرفته
است از نظر من مردود و باطل است و هر كسى كه نسبت به يكديگر حقى دارد
عفو است مگر كسى كه كليددار خانه كعبه و مسؤ ول آب دادن حجاج است زيرا
اين سمت به حال خود باقى است
(262).
در هنگام ظهر حضرت با سپاهيان به مسجدالحرام وارد شد. سپس به بلال
فرمود: برو بالاى كعبه و اذان بگو، هنگامى كه بلال مشغول به اذان گفتن
بود عكرمة بن ابى جهل و خالدبن اسيد او را مورد هتك قرار داده و به
تمسخر و استهزاء وى اقدام نمودند و گفتند: از بالاى كعبه صداى الاغ به
گوش مى رسد جريان به گوش حضرت رسيد حضرت آنان راخواست و به بازپرسى
از آن دو پرداخت آنان به جرم خود اعتراف كرده و از حضرت تقاضاى عفو و
طلب بخشش نمودند، حضرت نيز از جرم آنان گذشت و فرمود: فعلا وقت نماز
است همه بايد در نماز شركت كنند و هر كس شركت نكند گردنش را قطع مى كنم
.
پس از نماز ظهر حضرت خانه كعبه را از بتها و تصاوير پاك نمود و دستور
داد كه تمامى بتهايى را كه در خانه هاى مشركين ، به صورت معبود قرار
داشتند درهم شكستند و تصاوير را محو كنند. سپس از زنان قريش بيعت گرفت
زنان قريش نيز در مسجد الحرام با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت
نمودند(263).
جنايت خالدبن وليد:
حضرت ، خالد بن وليد و عبدالرحمن بن عوف را به همراه عده اى از
مسلمانان اسلام به سوى خزيمة بن عامر در منطقه قميصاء # قميصاء، نام
آبى است از آبهايى كه خزيمة بن عامر با بستگانش در آنجا زندگى مى
كردند# اعزام داشت تا آنان را به اسلام دعوت كند(264).
قبيله بنى جزيمة از ورود سپاهيان اسلام آگاه شدند و از روى احتياط خود
را آماده نبرد نمودند، هنگامى كه خالد با قبيله بنى خزيمه مواجه گرديد
از آنان خواست تا اسلحه هاى خود را بر زمين بگذارند، آنان درجواب
گفتند: ما سلاح را براى جنگ عليه اسلام برنداشته ايم ، تا بر زمين
بگذاريم ، ما همه مسلمان هستيم و از دستورات رسول خدا صلى الله عليه و
آله اطاعت مى كنيم ، اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله به شما دستور
داده كه از ما كمك مالى اخذ كنى اين شتران را براى رسول خدا صلى الله
عليه و آله هديه ببر.
بار ديگر خالد گفت : اسلحه هاى خود را بر زمين بگذاريد، آنان گفتند: مى
ترسيم اگر اسلحه را بر زمين بگذاريم ما را به جرم زمان جاهليت مجازت
كنى . خالد بازگشت و پس از خواندن نماز شب در سحرگاه بر قبيله بنى
خزيمه هجوم بردند و تعدادى از مردان را كشته و زنان و بچه هاى آنان را
به اسارت گرفتند.
هنگامى كه جريان را به رسول خدا صلى الله عليه و آله گزارش نمودند حضرت
بسيار ناراحت شد دستها را به دعا و نيايش بلند كرده و فرمود:
اللهم انى ابرء اليك مما صنع خالد سپس
حضرت على را با مقدارى زيادى از اموالى كه در دست داشت به سوى آن قبيله
اعزام داشت تا ديه آنان را بپردازد، حضرت على - عليه السلام - فرامين
رسول خدا صلى الله عليه و آله را اجرا كرد و به مكه بازگشت پس رسول خدا
صلى الله عليه و آله فرمود: لما فعلت احب الى من
حمر النعم و يومئذ قال لعلى : فداك ابواى .
جنگ حنين :
اين جنگ در سال هشتم هجرى ، 15 روز پس از
فتح مكه رخ داد، قبل از اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد
جنگ با آنان تصميم بگيرد قبيله هوازن و ثقيف خود را آماده دفاع نمودند
و سپاه خود را در منطقه حنين # حنين نام وادى است كه در كنار منطقه ذى
الهجاز قرار گرفته است # مستقر نمودند كه اگر سپاه اسلام با آنها وارد
نبر شد بتوانند از خود دفاع نمايند(265).
هنگامى كه هوازن از فتح مكه توسط سپاه اسلام مطلع گشتند رعب و وحشت
عجيبى بر آنان دست داد و از حمله سپاه اسلام بيم داشتند به همين خاطر
در منطقه حنين آماده دفاع شدند، مالك بن عوف النصرى كه رياست قبيله
هوازن را به عهده داشت قبيله خود را جمع آورى نمود، قائل اطراف چون
ثقيف و حبشه و سعدبن بكر و گروهى از بنى هلال مالك را در اين هدف يارى
نمودند.
در بين قبيله بنى حيثم دريد بن صمت بود كه او از مردان بزرگ و از
صاحبان راءى و انديشه به شمار مى رفت و قبائل اطراف چون هوازن و ثقيف
نسبت به درك و فهم او ارزش زيادى قائل بودند آنان در امور اجتماعى و
نظامى به راءى او احترام مى نهادند، او در فن جنگ و ميدان نبرد، يد
طولانى داشت به طوريكه سير و تواريخ ، درايت و دانش جنگى او را ستوده
اند
(266).
دريد بن صمة منطقه اوطاس را جهت استقرار نيرو براى نبرد بسيار مناسب مى
دانست زيرا اين منطقه نه آنقدر شن دار بود كه نيرو نتواند حركت نظامى
انجام دهد و نه آنقدر سنگلاخ داشت كه مانع از سرعت بخشيدن عمليات شود،
از طرفى اين منطقه داراى تپه هاى بسيار بلند بود كه ديده بانها كاملا
بر روى دشمن احاطه داشتند و مى توانستند حركات نيروهاى دشمن را به وضوح
تحت ديد و نفوذ خود قرار دهند.
قبيله هوازن كليه اموال و زنان و فرزندان خود را به همراه آورده بودند
زيرا هزينه جنگ مساءله ساده اى نبود و نيروهاى هوازن نيازمند به
پشتيبانى مالى و تقويت روحى و تشجيع در جنگ بودند. صداى بع بع گوسفندان
و نهيق حمير و شيهه اسبها و گريه و ناله كودكان منطقه را فرا گرفته
بود.
در يد بن صمت علت سر و صداها را از مالك جويا شد مالك گفت : ما زنان و
فرزندان خود را به همراه اموال و احشام جهت تاءمين و تهييج در جنگ
آورده ايم دريد كارشناس نظامى مالك فرمانده سپاه هوازن را به باد
استهزاء و تمسخر گرفت و گفت : اگر هوازن شكست بخورد قهرا به دست خود
سرمايه هاى بى شمارش را به دشمن واگذار كرده و اگر هم پيروز شود تنها
مردان رزمى هستند كه پيروزى مى آفرينند و زنان و فرزندان و اموال فقط
دست و پاى شما را مى گيرند.
دريد گفت : نيروهاى رزمى را در قلعه هاى مرتفع مستقر نماييد تا بتوانند
از بالاى تپه دشمن را زير نظر بگيرند، و بر اساس شناسايى دقيق با آنان
درگير شوند. مالك بن عوف طرح نظامى دريد را نپذيرفت و با وى درگيرى
لفظى پيدا كرد و نظريات دريد را در جنگ پياده نكرد(267).
سپاه ملائك :
مالك گزارشگران خود را فرا خوانده و از آنان اخبار منطقه را
جويا شد و با حالت توبيخ به آنها گفت : چرا شما درست كار نمى كنيد و
اخبار منطقه را گزارش نمى كنيد؟ گزارشگران گفتند: بر اساس شناسايى
دقيقى كه از منطقه به عمل آمده يك لشكر از مردان مسلح با لباس سفيد
شناسايى شد كه اگر با سپاه ما وارد درگيرى شوند يك نفر از ما را زنده و
باقى نخواهند گذاشت .
اين مردان رزمى كه مورد شناسايى گزارشگران هوازن قرار گفته بودند لشكر
ملائك بودند كه براى پشتيبانى از سپاهيان اسلام در منطقه عمليات به
يارى رزمندگان شتافته بودند و قبل از اينكه سپاهيان اسلام به منطقه
عمليات برسند سپاه ملائك در مواضع مناسب و استراتژيك سنگر گرفته بودند(268).
حركت سپاه اسلام :
ورود سپاهيان هوازن با ساز و برگ نظامى و تجهيزات نظامى در
منطقه اوطاس به رسول خدا صلى الله عليه و آله گزارش شد، اين گزارش كامل
نبود، لذا رسول خدا صلى الله عليه و آله براى شناسايى دقيقتر و كاملتر
از مكه به طرف دشمن حركت كرد.
حضرت عبدالله بن ابى حدرد اسلمى را كه از افسران اطلاعاتى و كارآگاه
بود ماءمور ساخت تا اطلاعات دقيقتر و كاملترى از سپاه هوازن به دست
آورده و به او گزارش نمايد. عبدالله بن ابى حدرد به داخل دشمن راه يافت
و پس از چند روز بازگشته و خبرهاى سرى نظامى و حركت نظامى نيروهاى دشمن
را به رسول خدا صلى الله عليه و آله گزارش نمود
(269).
حضرت پس از دستيابى به اطلاعات دشمن سپاه را جمع كرده و به تجهيزات
نظامى سپاه خود پرداخت ، برخى از رزمندگان اسلام از نظر تسليحاتى و
وسائل نظامى كمبود داشتند از طرفى حضرت لازم مى دانست كه آنان را مجهز
و مسلح نمايد.
به حضرت گزارش رسيد كه صفوان به اميه اسلحه و تجهيزات دفاعى فراوانى
دارد، پس حضرت عده اى از افسران نظامى را نزد او فرستاد تا اسلحه و
تجهيزات نظامى را از او عاريه بگيرند، هنگامى كه فرستاده رسول خدا صلى
الله عليه و آله بر صفوان بن اميه وارد شد پيام رسول خدا صلى الله عليه
و آله را به وى ابلاغ كرد، صفوان در جواب گفت : رسول خدا صلى الله عليه
و آله در نظر دارد تجهيزات نظامى مرا عدوانا بگيرد؟ فرستاده حضرت
فرمود: حضرت مى خواهد تجهيزات نظامى شما را تحت عنوان عاريه مضمونه
بگيرد و اگر زيانى بر آنها وارد شد زيانش را مى پردازد.
صفوان يكصد زره و شمشير و سپرهايى را كه در اختيار داشت در اختيار سپاه
اسلام قرار داد و بدين وسيله كمبود وسائل نظامى سپاهيان اسلام تاءمين
شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاه اسلام را به انضمام دو هزار نفر
از نيروهاى مكه و كسانى كه به تازگى اسلام آورده بودند در لشكرهاى منظم
و منسجم حركت داد. سپاهيان اسلام در منطقه اوطاس در برابر سپاه هوازن
سنگر زده وبا آن به كارزار پرداختند(270).
نظريه : با توجه به گزارشات مستندى كه از طريق گزارشگران به حضرت ارسال
مى شد مى توان دريافت كه سازمان اطلاعاتى بسيار قوى و نيرومند عمل مى
كرد. سيره و روش نظامى حضرت اقتضا مى كرد كه براى پيشبرد هدف در جنگ
بعضى از افسران عاليرتبه را ماءموريت داده كه خود را در داخل سپاه دشمن
جاسازى نموده و اخبار و اطلاعات دشن را براى حضرت گزارش نمايند.
در اين جنگ مالك بن عوف به قبائل تحت فرمان خود دستور داده بود كه به
همراه تمام اموال و احشام و زنان فرزندان خود به ميدان رزم رهسپار
شوند، اين بدان معنا بود كه هر يك از افراد كه ما يا ناموشش مورد هجوم
سپاه اسلام قرار گيرد بتواند با قدرت هر چه تمامتر به دفاع بپردازد.
شكست مسلمانان در جنگ
حنين
در جنگ حنين مسلمانان به كثرت نيروى خود مغرور شده و احساس
شكست نمى كردند. كثرت نيرو باعث شده بود كه رابطه معنوى آنان با خدا
سست شود و از خداوند طلب نصرت و پيروزى نكنند و به بازوى خود اتكا
داشته باشند.
در نتيجه درگيرى بين سپاه اسلام وهوازن آغاز شد. سپاه هوازن در مناطق
استراتژيك موضع گرفتند وبر سپاه اسلام حمله ور شدند سپاه اسلام شكست
خورده و صحنه هاى نبرد را ترك و به كوهها و دره ها فرار كردند. رسول
خدا صلى الله عليه و آله آنان را به جبهه فرا خوانده و فرمود: الى اين
تفرون ؟ به كجا فرار مى كنيد؟ من محمد بن عبدالله رسول خدا صلى الله
عليه و آله هستم ولى كسى به فرمان حضرت گوش نمى داد و به سوى كوهها و
دره ها مى گريختند.
فقط تعداد كمى از مهاجرين و انصار و اهل بيت حضرت چون على بن ابى طالب
، عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس در اطراف حضرت باقى ماندند، و در
برابر دشمن مقاومت مى كردند، عباس بن عبدالمطلب از سمت راست و ابوسفيان
بن حارث از سمت چپ و حضرت على از مقابل به دفاع از حضرت پرداخته و دشمن
را از اطراف رسول خدا صلى الله عليه و آله دور مى ساختند
(271).
قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
و لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين اذ
اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم
وليتم مدبرين # ثم انزل الله سكينة على رسوله و على المؤ منين و انزل
جنودا لم تروها
(272)
نزول نصرتهاى غيبى :
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به تنهايى در برابر
دشمن قرار گرفت و نيروهاى پا به فرار گذاشتند حضرت دستها را به طرف
آسمان بالا برده و عرضه داشت : اللهم لك الحمد و
اليك المشتكى و انت المستعان جبرئيل نازل شدو عرضه داشت : يا
رسول الله دعايى را نمودى كه حضرت موسى در لب دريا به آن دعا از خدا
خواست كه دريا را براى او بشكافد و بنى اسرائيل را از دست فرعونيان
نجات دهد.
سپس حضرت به ابى صفيان فرمود: مشتى ريگ از زمين برداشته و به او بدهد
ابوسفيان مشتى ريگ برداشته و به حضرت داد، حضرت ريگها را به طرف مشركين
پرتاب كرد (ثم قال : شاهدت الوجوه ) سپس براى بار ديگر سر را به طرف
آسمان بلند كرده و عرضه داشت : اللهم ان تهلك
هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان لاتعبد لا تعبد
(273).
انصار كه صحنه نبرد را ترك كرده بودند ناگاه صداى عباس را از صحنه نبرد
شنيدن پس قوت يافته و از دره ها و كوهها برگشتند شمشيرها را از غلاف
بيرون كشيدند و درجواب عباس لبيك گفتند و به صحنه نبرد بازگشتند.
خداوند دعاى بنده صالحش را مستجاب كرد و جنود پروردگار به پشتيبانى
سپاهيان اسلام فرود آمدند در اين هنگام بود كه نصرت الهى در قالب ملائك
از آسمان نازل گرديد و براى بار ديگر جنگ آغاز شد و سپاه هوازن توسط
نيروهاى غيبى اسلام شكست خوردند. اين شكست به گونه اى بود كه سپاهيان
دشن صداى شمشيرهاى ملائك را از آسمان مى شنيدند.
در پى شكست سپاه هوازن ، فرمانده سپاه هوازن به دست تواناى على - عليه
السلام - كشته شد دريد بن صمت طراح نظامى هوازن نيز به درك واصل گرديد
و اساس سپاه هوازن درهم پاشيد و در نتيجه سپاه هوازن با ثروتهايى كه به
همراه خود آورده بودند به غنيمت سپاه اسلام درآمد و مالك بن عوف نيز به
اسارت سپاه اسلام درآمده و اسلام را پذيرفت .
رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از جمع آورى غنائم بسيار، بخشى از
اموال را به اسراى هوازن به عنوان تاءليف قلوب بازگردانيد و دوازده نفر
از هوازن را انتخاب كرده و به هر يك يك صد شتر بخشيد، بخشى از اموال ،
را نيز به رؤ ساى قريش ابى سفيان بن حرب و معاوية بن ابى سفيان و مالك
بن عوف عطا فرمود(274).
جنگ طائف :
رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از فارغ شدن از جنگ حنين ، با
سپاهيان اسلام به سوى طائف حركت كرد، و شهر طائف را به محاصره خود
درآورد، سپاهيان اسلم از پشت ديوارهاى طائف حله خود را آغاز كردند، ولى
مشركين درهاى طائف را بسته بودند، و در داخل شهر سنگرهاى مستحكمى ايجاد
كرده بودند. اين حمله به زيان سپاهيان اسلام تمام شد و با عده اى كشته
و مجروح به عقب بازگشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز دستور داد
كه سپاهيان اسلام از اطراف طائف عقب نشينين كنند.
در اين فاصله ساير قبائل مشركين كه در اطراف طائف سكونت داشتند
نمايندگانى را به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاده و اسلام
آوردن خود را اظهار داشتند، لكن حضرت نتوانست از طريق حملات نظامى طائف
را فتح كند، پس از 15 روز دست از محاصره طائف كشيد و با سپاه خود به
سوى جعرانه
(275) بازگشت .
در منطقه جعرانه اسراى هوازن ، زنان و پچه ها و غنائمى را كه از هوازن
به دست آورده بودند جمع آورى نمودند. تنى چند از نمايندگان هوازن به
محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف شدند و اسلام آوردند. رسول خدا
صلى الله عليه و آله نيز به جهت تاءليف قلوب آنان زنان وكودكانشان را
آزاد نمود. پس از آن در ذى القعده از جعرانه به مكه جهت عمره مفرده
وارد گرديد.
مسير حركت اسلام :
طبرى
(276) مسير سپاه اسلام را از منطقه حنين به طائف را
بدين صورت بيان نموده است :
او مى گويد: رسول گرامى اسلام ابتدا سپاه را از حنين به سمت نخلة
اليمامة
(277) حركت داده و سپس از آنجا به سوى قرن # به سكون
راء، يكى از مواقيت اهل مكه است (ميقات اهل نجد قرن المنازل ، است كه
از آنجا محرم مى شوند) # روانه كرد، پس از رسيدن به منطقه قرن ، به سوى
منطقه ملح و از آن جا به سوى بحرة الرغاة حركت كرده ، سپس از منطقه
بحرة الرغاة به سوى منطقه ضيقه و از آنجا به سوى نخب
منقطه نخب در نزديكى ملك ثقيف قرار داشت # حركت
نمود.
سرانجام حضرت طائف را محاصره كرد سپاه را در اطراف آن مستقر نمود و
دستورات لازم نظامى را به آنها تاءكيد نمود.
در وهله اول سپاهيان حمله را از طرف به داخل شهر آغاز كردند،
ولكن ، نتوانستند به قلعه طائف نفوذ پيدا كنند سپاهيان در داخل قلعه
سنگر گرفته بودند و سپاهيان اسلام را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فورا دستور عقب نشينين را صادر كرد و
سپاهيان را از تيررس دشمن خارج نمود، آنگاه به آنان دستور داد كه فقط
به محاصره شهر بپردازند و وارد عمليات نظامى نشود. اين تاكتيك سبب شد
كه سپاه از فاصله دورترى شهر را در محاصره قرار دهند تا در نتيجه از
تلفات احتمالى دشمن مصون بمانند.
اين شيوه محاصره موجب گرديد كه اولا دشمن بتوانند آسيبى به سپاه اسلام
برساند، ثانيا بيش از 15 روز محاصره طاقت نياورد، پس از گذشت 15 روز
حضرت جنگ شديدى را با اهل طائف آغاز كرد، وتيرهاى زيادى بين طرفين رد
وبدل شد. بالاخره عده اى از سربازان اسلام داخل تانكى شده و ديوار طائف
را مورد حمله قرار دادند. ثقيف با سرنيزه هاى به آتش گداخته به تانك
حمله كردند، پس نيروهاى اسلام از دبابه خارج شده و به وسيله تير آنها
را از پاى درآوردند، تا اينكه حضرت دستور عقب نشينين را صادر فرمود.
آنگاه دستور داد كه درختهاى انگور ثقيف را قطع كردند(278).
ابن هشام
(279) گفته است : رسول خدا صلى الله عليه و آله در ماه
رمضان سال نهم هجرت از منطقه تبوك به مدينه بازگشت ، رهبران قبيله ثقيف
نيز در همين ماه از طائف به مدينه مشرف شده و به محضر رسول خدا صلى
الله عليه و آله شرفياب گرديدند.
شرح ماجرا بدين صورت بود كه در سال هشتم هنگامى كه رسول خدا صلى الله
عليه و آله از محاصره طائف صرفنظر نمود، قبل از اينكه به مدينه وارد
شود عروة بن مسعود الثقفى به نزد حضرت رسيده و به دين مبين اسلام مشرف
گرديد و سپس از حضرت تقاضا كرد كه به او اجازه دهد تا طائف و قوم خود
را به اسلام دعوت كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از نقشه ثقيف
آگاه بود، در پاسخ وى فرمود: قومت تو را خواهند كشت عروه گفت : من خودم
را از ديد آن ها مخفى نگه مى دارم
(280).
آنگاه عروه بن مسعود به طائف بازگشت و قوم ثقيف را به دين مبين اسلام
دعوت نمود، همين كه ثقيف از عروة بن مسعود دعوت اسلام را شنيدند از هر
طرف او را به رگبار تير گرفتند تا اينكه بالاخره تيرى به او اصابت كرد
و كشته شد.
هنگامى كه قوم ثقيف عروة را در خون خود غلطان ديدند از او پرسيدند: خود
را چگونه يافتى ؟ فقال : كرامة اكرمنى الله بها
و شهادة ساقها الله الى فليس فى الا ما فى الشهداء الذين قتلوا مع رسول
الله صلى الله عليه و آله قبل ان يرتحل عنكم فادفنونى معهم فدفنوه معهم
فزعموا ان رسول الله صلى الله عليه و آله قال فيه : ان مثله فى قومه
كمثل صاحب يس فى قومه
(281). بعد از محاصره طائف رسول خدا صلى الله عليه و
آله به همراه سپاهيان اسلام به جعرانه بازگشت ، يكى از اصحاب به حضرت
عرضه داشت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله ثقيف به شما ظلم و آزار
زيادى رسانيدند به آنان نفرين كن . حضرت به عكس عمل كرده و فرمود:
اللهم اهد ثقيفا واءت بهم
(282).
جنگ ذات السلاسل
اين جنگ در ماه جمادى الثانى سال هشتم هجرى اتفاق افتاد
(283) علت نامگذارى اين جنگ به ذات السلاسل بدين گونه
است كه پس از پيروزى سپاه اسلام ، حضرت على دستور داد كه اسراى مشركين
را در يك رديف قطار كرده و سپس كتفها و بازوان آن ها را در غل و زنجير
محكم بست و به سوى مدينه روانه كرد.
ماءموران اطلاعاتى به حضرت گزارش دادند كه گروهى از مشركين با لشكرى
سواره نظام و بسيار بزرگ به تعداد دوازده هزار نفر و با تجهيزات نظامى
كامل در وادى يابس
(284) اجتماع نموده و قصد دارند حمله گسترده اى را عليه
سپاه اسلام آغاز كنند، يكى از اهداف عمده آنان دست يابى به رسول خدا
صلى الله عليه و آله و على بن ابيطالب مى باشد زيرا آنها عيقده دارند
كه منشاء و علت هر گرفتارى كه براى آنان پيش مى آيد، اين دو نفر هستند(285).
آنان براى رسيدن به اهداف خود با يكديگر پيمان بستند كه :
1 - هيچ كس حق ندارد در هنگام جنگ و درگيرى با دشمن ، صحنه نبرد را ترك
نمايد.
2 - اگر افرادى از رزمندگان سپاه در هنگام درگيرى به دام دشمن افتاد
افراد ديگر سپاه بايد از او دفاع كنند و به هر وسيله ممكن او را از دام
دشمن نجات دهند
3 - كليه سپاه در هنگام جنگ بايد آنقدر به جنگ و نبرد ادامه دهند به
طورى كه يا همه كشته شوند ويا اينكه بر دشمن فائق گردند و تا سرحد كشتن
رسول خدا صلى الله عليه و آله و على بن ابيطالب ادامه دهند.
4 - رزمندگان سپاه در صحنه نبرد همقطاران خود را كاملا زير نظر داشته
باشند، تا اگر احيانا شخصى از رزمندگان خواست صحنه را ترك كند ممانعت
نمايند ونگذارند كه به جنگ پشت نمايد.
جبرئيل امين بر رسول گرامى اسلام نازل گرديد و شرح و ماجراى مشركين را
براى حضرت بازگو كرد و از نقشه و اهداف شوم آنان پرده برداشت . رسول
خدا صلى الله عليه و آله مهاجرين و انصار را به مسجد فراخواند و آنان
را از قصد دشمن آگاه گردانيد و اهدافى را كه بر آن پيمان بسته بودند را
براى آنان بازگو كرد، و هدف اصلى آنان را - كه دست يابى به حضرت و على
بود - به آنان گوشزد نمود.
سپس سپاهى سواره نظام را به استعداد چهار هزار نفر مركب از مهاجرين و
انصار براى جهاد آماده كرد و به فرماندهى عمروبن عاص به سوى يابس
فرستاد. سپاه اسلام نيز با روحيه عالى و سلحشورى مسير را پيموده و به
منطقه استقرار دشمن رسيدند، پس در مقابل دشمن موضع گرفته و به استحكام
مواضع خود پرداختند. سپاهيان اسلام از آرايش و آرامش نظامى خوبى
برخوردار بودند و هر يك خود را براى شروع حمله آماده نموده و در انتظار
صدور فرمان بودند.
مذاكرات فرماندهان
ماءموران اطلاعاتى دشمن كه در وادى يابس مستقر بودند از ورود
سپاه اسلام به منطقه و از محل استقرار آنها باخبر گرديده و جريان را به
فرماندهان و سران خود گزارش نمودند.
در پى اين گزارش ، از سوى دشمن 200نفر از نيروهاى رزمى و افسران
كارآزموده در حالى كه شمشيرهاى خويش را از نيام بيرون كشيده بودند به
طرف سپاهيان اسلام روانه شدند و تقاضاى ملاقات ومذاكره با فرمانده سپاه
اسلام نمودند.
در حين گفتگو از فرماندهى سپاه اسلام سؤ ال شد كه شما از كجا و به چه
منظورى به اين منطقه آمده ايد؟ فرمانده سپاه اسلام خود را معرفى كرده و
گفت : من عمربن خطاب از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله هستم ، و
از طرف حضرت براى شما پيام دارم كه اسلام را به شما عرضه داشته واز شما
دعوت نمائيم كه به آئين پاك اسلام ايمان آوريد. چنانچه اسلام را قبول
كرديد شما هم مانند ساير مسلمين در سايه حكومت اسلامى زندگى خواهيد كرد
و اموال و ناموس شما در پرتو حكومت اسلامى در امان خواهد بود و كسى به
شما آسيب نمى رساند و اگر از قبول اسلام استنكاف كنيد با شما وارد جنگ
خواهيم شد.
سران سپاه مشركين خطاب به عمرو گفتند: سوگند به لات و عزى كه اگر از
بستگان ما نبودى هر آينه تو و سپاهيانت جان سالم بدهر نمى برديد و همه
شما را از دم تيغ مى گذرانيديم و چنان درسى به شما مى داديم كه تا ابد
آويزه گوشتان باشد. خير و صلاح شما در اين است كه به مدينه بازگرديد،
چرا كه ما را به كسى كينه و دشمنى نيست و هدف ما فقط دستيابى به رسول
خدا صلى الله عليه و آله و پسر عم او على بن ابيطالب است .
فرمانده سپاه اسلام از تهديد دشمن هراسيده و دستور عقب نشينى را صادر
كرد و سپس گفت : به مدينه برگرديد تا وضعيت سپاهيان دشمن را به رسول
خدا صلى الله عليه و آله گزارش نمائيم .
سپاهيان اسلام زبان به اعتراض گشودند و گفتند: چرا شما دستور رسول خدا
صلى الله عليه و آله را زير پا گذاشتى ؟ ما به اين منطقه براى جنگ
آمديم نه براى عقب نشينى ، ما به امر رسول خدا صلى الله عليه و آله به
اين ديار قدم نهاده ايم تا با دشمن وارد نبرد شويم ، از خدا بترس و با
مشركين وارد نبرد شو.
عمر در جواب گفت : من از اوضاع و ساز و برگ نظامى دشمن بهتر اطلاع دارم
، و شما نسبت به آن آگاهى كامل نداريد، و صلاح هم نيست كه شما بدان
آگاهى پيدا كنيد،
(286) مصلحت در اين است كه به مدينه بازگرديم ، و جريان
را به حضرت گزارش نمائيم .
هنگامى كه حضرت از جريان مطلع گرديد عمر را خواسته و اعتراض شديد خويش
را به وى اعلان كرد و او را به خاطر عقب نشينى توبيخ كرد. سپس بار
ديگر به جمع و ترتيب سپاه پرداخته وآنان را به فرماندهى يكى ديگر از
اصحاب خود، به سوى دشمن اعزام داشت ، آنان را دعا كرده و فرمود: با نام
خدا حمله را آغاز كنيد، خداوند شما را بر دشمن پيروز خواهد كرد.
هنگامى كهم به وادى يابس رسيدند، 200 نفر از نيروهاى دشمن جهت مذاكره
به طرف سپاه اسلام حركت كرده و با فرماندهى سپاه اسلام ملاقات نمودند و
همان مذاكراتى كه قبلا انجام داده بودند تكرار كردند. فرمانده سپه
اسلام نيز مرعوب دشمن واقع شده و دستور به عقب نشينى سپاه از برابر
دشمن داد.
جبرئيل بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده و حضرت را از جريان
مذاكره باخبر كرد، پس حضرت از اين جريان بسيار برآشفت و ابى بكر
فرمانده سپاه را خواست و به او اعتراض شديدى كرده و فرمود: شما دستور
مرا مخالفت نموده و از ميدان جنگ عقب نشينى كرده و به راءى خويش عمل
كردى ، همين قدر بدان كه خداى را در عرش معصيت كردى . سپس او را نفرين
كرده و فرمود: قبح الله راءيك .
آنگاه سپاهيان اسلام را مخاطل قرار داده و فرمود: خداوند به من وحى
نمود كه على بن ابيطالب - عليه السلام - را به فرماندهى سپاه برگزينم ،
او به من وعده پيروزى داده است و بدون شك خداوند به دست توانمند عبد
صالحش على - عليه السلام - فتح و پيروزى فراوانى را عنايت ميكند.