تاكتيكهاى جنگى رسول خدا (ص)

سيد محمد نجفى يزدى

- ۶ -


فصل هفتم : رويدادهاى سال هفتم هجرت 
جنگ خيبر:  
اين جنگ در سال هفتم هجرت اتفاق افتاد (199) رسول خدا صلى الله عليه و آله در اواخر محرم سپاه اسلام را به طرف خيبر بسيج كرد و سباع بن عرفطه را به جانشينى خود در مدينه تعيين كرد.
سپس سپاه حضرت در منطقه رجيع (200) - حد فاصل خيبر و غطفان - مستقر شد، علت انتخاب اين مكان بدين جهت بود كه بر اساس اطلاعات واصله يهوديان خيبر با قبيله غفطان - كه جمعى از مشركين را تشكيل مى داد - قرارداد سياسى نظامى بسته بودند و تصميم داشتند تا به كمك يكديگر به پايگاه اسلام حمله نمايند.
براساس اين پيمان قبيله غطفان خود را موظف مى دانست كه از يهوديان خيبر دفاع كند، رسول خدا صلى الله عليه و آله براساس اطلاعات به دست آمده سپاه خود را در رجيع مستقر كرد تا بدين وسيله نيروهاى كمكى دشمن از كار ايستاد و در نتيجه نتوانست به پشتيبانى يهوديان خيبر اقدام كند و نقشه خنثى شد و قبيله غطفان نتوانستند به وعده هاى خود نسبت به يهوديان خيبر وفادار باشند.
نقش يهود در پيدايش جنگها  
حضرت توسط خبريابهايى كه در داخل سرزمين يثرب و منطقه خيبر داشت از پيمان يهوديان خيبر با مشركين غطفان آگاه شد، بنابراين با سپاهى متشكل از 1400 نفر كه 200 نفر از آن سواره نظام و باقى پياده نظام بودند به منطقه وارد شده و نيرو را در رجيع - حد فاصل خيبر و غطفان - مستقر كرد تا بدين وسيله دشمن را از اهداف شوم خود باز دارد (201).
اصولا نقش يهود در هر يك از جنگهايى كه در منطقه جزيرة العرب بين دولت سلامى و مشركين به وقوع پيوست روشن و واضح است ، علت جنگ خيبر را مى توان در غزوات ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله جستجو كرد، ولى به طور كلى دو نكته مهم علت وقوع جنگ خيبر را بيان مى كند:
نكته اول - اخراج بنى النضير : همان طور كه قبلا در جنگ بنى النضير گذشت در پى نقض عهدى كه يهوديان بنى النضير نسبت به قرارداد صلح انجام دادند قرارداد نامه از طرف يهود فسخ شد، در نتيجه حضرت يهوديان بنى النضير را از مدينه اخراج نمود گروهى از اين يهوديان به موطن اصلى خود بازگشتند و بخشى به منطقه خيبر و عده اى هم به سرزمين مكه هجرت كردند.
گروهى از سران يهود بنى النضير و بنى قينقاع در پى تبليغات مستمر و وعده هاى كاذب مشركين و يهوديان بنى قريظه را به جنگ با رسول الله صلى الله عليه و آله و مسلمان تحريك نمودند كه در نتيجه اين جنگ موجب شكست مشركين در وادى عقيق و شكست بنى قريظه شد.
عده اى از اين يهوديان كه به منطقه خيبر گريخته بودند دوباره شروع به فعاليت تبليغى و تحريكى خود عليه دولت اسلامى نمودند، و يهوديان خيبر و قبيله غطفان را كه در نزديكى خيبر قرار داشت بر عليه رسول خدا و حمايت از يهود ترغيب نمودند و با يكديگر پيمان نظامى امضا كردند.
براساس اين پيمان يهوديان خيبر با قبيله غطفان براى تهيه و تنظيم جنگى بزرگ عليه اسلام بسيج شدند، يهوديان خيبر پيش بينى هاى لازم را در اين جنگ كرده بودند، آنها احتمال مى دادند كه ممكن است قبل از اينكه آنان عليه اسلام وارد جنگ شوند قواى اسلامى بر آنان حمله كنند قطعا در صورت وقوع چنين احتمالى يهوديان خيبر در محاصره سپاه اسلام قرار مى گرفتند.
مقاومت در برابر سپاه اسلام به نيروهاى كمكى و تاءمين هزينه هاى مادى بستگى داشت ، روى اين اساس بود كه ديوارهاى قلعه را بسيار مستحكم ساختند و سنگرهاى دفاعى محكمى در داخل قلعه ها ايجاد كردند تا در صورت وقوع حمله سپاهيان اسلام بتوانند از قلعه و زنان و كودكان خود به دفاع برخيزند، و هزينه يك سال جنگ را تهيه كرده و در انبارها ذخيره سازى نمودند و تمام لوازم مورد نياز را تاءمين كرده بودند.
نكته دوم - انعكاس صلح حديبيه : صلح حديبيه در ظاهر نوعى شكست را براى دولت اسلامى وانمود مى كرد گرچه نتائج آن منافع زيادى ، را براى دولت اسلامى داشت ، پس از بازگشت سپاهيان اسلام به مدينه ، مردم اطراف مدينه از شكست ظاهرى و صورى سپاهيان اسلام اطلاع يافته و اظهار خوشحالى مى كردند.
اين شكست ظاهرى و صورى سپاه اسلام سبب شد كه يهوديان خيبر و قبيله غطفان تصميم گرفتند كه به كمك يكديگر حمله گسترده خود را عليه پايتخت حكومت اسلامى آغاز كنند و شكست هاى تلخى را كه در طول تاريخ بر قبائل يهود وارد گرديده بود جبران نمايند.
گزارش اطلاعات :  
افسران اطلاعاتى و ماءموران سرى كه در بين قبائل يهود و غطفان زندگى مى كردند نقشه ها و طرحهايى را كه بين يهود و قبيله غطفان صورت مى گرفت زير نظر داشتند و به طور دقيق و محرمانه گزارشات را تهيه نموده و قبل از اينكه دشمن نقشه خود را عملى سازد جريان را به پيامبر اسلام مى رساندند(202).
حضرت نيز نقشه هاى طراحى شده دشمن را خنثى نموده و يك لشكر كارآزموده و شجاع 1400 نفرى را تهيه ديده و قبل از آنكه دشمن به آن واقف شود به منطقه رجيع وارد شده و راههاى ارتباطى بين قبيله غطفان و يهوديان خيبر را قطع كرد (203).
بكارگيرى رمز در جنگ :  
رسول خدا صلى الله عليه و آله پرچم جنگ را به علامت و صورت عقاب سياه تصوير كرد علامت روى پرچم عقاب سياه نام داشت و اين رمز رمزهاى سرى نظامى بود زيرا به اشاره كه در پرچم قرار داشت نحوه حمله و رمز حمله را به نيرو تفهيم مى كرد و به گونه اى كه دشمن بدان پى نبرد.
بالاخره حركت سپاه دشمن به گونه اى تنظيم شده بود كه سپاه اسلام شبانگاه در هنگامى كه دشمن غافل است در منطقه عمليات مستقر شود، استقرار سپاه به گونه اى بود كه از طرفى بين دو نيروى غطفان و يهود فاصله انداخت و از طرفى ديگر بلافاصله قلعه هاى خيبر را تحت محاصره كامل خود درآورد.
يك گردان از سپاهيان اسلام به طرف سپاهيان غطفان سنگر گرفته و حمله تهاجمى خود را آغاز كردند، هدف از اين تهاجم ايجاد رعب و وحشت در قبيله غطفان بود، در اين حمله مزارع غطفان به محاصره گردان رزمى درآمد، بخش مهم نيروهاى رزمى نير به استحكامات نظامى در اطراف قلعه هاى خيبر پرداختند.
صبحگاه هنگامى كه قبيله غطفان به طرف مزارع خود حركت كردند خود را در محاصره سپاه اسلام مشاهده نمودند رعب و وحشت زائدالوصفى بر آنان حاكم شد و از مقابل سپاه گريخته و به خانه هاى خود پناه بردند و يكديگر را از ورود سپاه اسلام باخبر ساختند و به كلمه رمز مى گفتند: محمد و خميس ؛محمد با پنج سپاه ما را محاصره كرد(204).
تنظيم سپاه :  
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرماندهى نظامى را بر عهده داشت سپاه اسلام را در چهار محور مستقر كرد يك گردان را در نزديكى قبيله غطفان متمركز كرد تمركز اين دسته جنبه سمبليك داشت و از حمله احتمالى غطفان جلوگيرى مى كرد، لكن هدف اصلى محاصره قلعه هاى مستحكم يهود خيبر بود كه از اين طريق قصد خويش را پنهان نگه مى داشت .
حضرت بخش مهم سپاه را در چهار دسته تقسيم كرد دسته اى صف شكن بودند كه ماءموريت آنها درگير شدن با سپاه دشمن بود اين دسته در اطراف قلعه هاى خيبر مستقر شده و در خارج قلعه هاى خيبر به استحكام مواضع خود پرداختند، سه دسته ديگر از سه محور وارد عمليات شدند، بدين گونه كه دسته اى از سمت چپ و دسته اى از سمت راست ، و بخشى نيز از وسط نيروهاى صف شكن را پشتيبانى مى كردند.
قبل از اينكه نيروهاى اسلام وارد عمليات شوند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من حلقه هاى خيبر را از بيخ و بن بر مى كنم ان شاء الله . اين جمله به گونه اى قاطع بود كه روحيه رزم و شجاعت را در نيرو احياء كرد و سپاهيان اسلم با تمام قدرت و شجاعت نبرد را آغاز كردند.
شناسايى نيروهاى دشمن  
بر اساس اطلاعات سرى و نظامى رسول خدا صلى الله عليه و آله مواضع دشمن را شناسايى كرده و بر تعداد آن ها آگاه شد و مواضع انبارهاى تغذيه آنها را كشف كرد، تعداد نيروهاى رزمى يهود ده هزار نفر بود و تعداد قلعه هاى مستحكم كه در آن ها استقرار داشتند شش قلعه به نامهاى سلالم ، قموص ، قطاة قصاره ، شق ، و مربط بود كه يهوديان خيبر در آنجا زندگى مى كردند(205)مهمترين و مستحكمترين قلعه يهود قموص بود كه مرحب خيبرى در آن سكونت داشت .
يهود براساس اصول نظامى و دفاعى نيروهاى زبده خود را در اطراف خيبر مستقر كرد و زمينه ديگرى را در بيرون قلعه به وجود آورد، آنان از نظر امكانات نظامى و دفاعى به مراتب از سپاهيان اسلام قوى تر بودند زيرا علاوه بر اينكه نيروهاى رزمى آنان بيشتر از سپاهيان اسلام بود هزينه يك سال جنگ را در انبارها ذخيره كرده بودند.
مع الوصف سپاهيان اسلام به سرعت دشمن را محاصره كرده و فشارهاى نظامى را يكى پس از ديگرى بر يهود وارد مى كردند، شجاعت و دلاورى سپاه اسلام به گونه اى چشمگير شد كه رعب و وحشت زائدالوصفى بر سپاه يهود ظاهر شد، حملات سپاهيان اسلام نسبت به يهوديان پياپى انجام مى شد سرعت حملات سپاهيان اسلام به گونه اى بود كه فكر و انديشه را از يهوديان گرفت .
نيروهاى يهوديان خيبر كه در كشتزارهاى خارج از حصارهاى قلعه جنگ مى كردند به ناچار شكست مفتضحانه اى را متحمل شدند، يكى از فرماندهان يهود به نام سلام بن مشكم كشته شد و پرچم فرماندهى به دست حارث بن ابى زينب داده شد.
فرماندهى جديد بر اساس اصول نظذامى مصمم بود كه ديوار دفاعى را كه براى جلوگيرى از نفوذ سپاه اسلام در اطراف حصون و ديوارهاى سر به فلك كشيده قلعه كشيده بودند نگهدارند و كاملا از قلعه دفاع نمايند. لكن هجوم سپاهيان اسلام به گونه اى قوى و نيرومند بود كه سپاه اسلام با شجاعت فراوان خطوط دفاعى دشمن را شكست داده و سنگرها را يكى پس از ديگرى فتح مى كرد.
حماسه سازان خيبر  
سپاهيان يهود كه در خارج ديوارهاى قلعه جنگ مى كردند شكست خورده و به داخل قلعه ها پناه بردند و در سنگرهاى دفاعى از پيش تعيين شده مستقر شدند، پس از شكست يهود در خارج از قلعه اسرا و غنائم بسيارى به دست سپاهيان اسلام افتاد رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد اموال يهوديان خيبر را جمع كردند، حضرت سپاه را جمع آورى كرد و به تنظيم سپاه پرداخت زيرا براى فتح قلعه هاى مستحكم يهود تاكتيكهاى نظامى ديگرى لازم بود.
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاه را جمع آورى كرد، سه حمله پياپى در فاصله سه روز انجام داد تا به هدف اصلى خود كه فتح قلعه هاى خير بود برسد، روز اول ، سپاهى را به فرماندهى ابى بكر بن ابى قحافه به سوى دشمن فرستاد، وى در حمله شكست خورده و به عقب بازگشت ، سپس حضرت در روز دوم پرچم فرماندهى را به دست عمربن خطاب سپرد او هم مانند ابى بكر شكست خورده و عقب نشينى كرد.
پس از آن حضرت فرمود: فردا پرچم جنگ را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند، او از جبهه باز نمى گردد مگر اينكه خداوند به دست او فتح و پيروزى را براى مسلمانان به ارمغان آورد (206) پس روز بعد پرچم را به دست على سپرد، در پى اين حمله حضرت مرحب را كشته و درب قلعه (207) را از جا كند و راه قلعه را براى سپاهيان اسلام گشود.
پس قلعه خيبر به دست توانمند اميرالمؤ منين - عليه السلام - فتح شد، سپاهيان اسلام تحت فرماندهى على حمله را به داخل قلعه آغاز كردند و قلعه هاى خيبر را يكى پس از ديگرى فتح كردند، نيروهاى دشمن از هم متلاشى شدند وعده اى نيز توانستند به قلعه هاى بعدى عقب نشينى كنند.
بلاذرى (208) مى گويد: پس از تهاجم سپاهيان اسلام يهوديان خيبر عقب نشينى نموده و در قلعه هاى وطيح و سلالم پناه گرفتند، سپاهيان اسلام آنها را حدود يك ماه به محاصره درآورد، و آنان نيز تسليم شدند.
طبرى (209)مى گويد: در نتيجه حمله سپاهيان اسلام يهوديان خيبر به قلعه هاى قموص و سلالم عقب نشينى كردند، اين قلعه ها بسيار مستحكم بودند پس ‍ سپاهيان اسلام آنان را در محاصره قرار دادند، عرصه بر يهوديان به تنگ آمد و به ناچار تسليم گرديدند، زيرا يهوديان كه در محاصره يهوديان سپاهيان اسلام قرار داشتند دريافتند كه اگر حملات سپاهيان اسلام به همين صورت ادامه يابد در جزيرة العرب اثرى از يهود باقى نخواهد ماند.
يهوديان خيبر پس از تسليم شدن از حضرت خواستند كه با آنها به صلح و مدارا رفتار نمايد و عرضه داشتند: يا رسول الله دست از جنگ عليه ما بردار و همان برخورد و معامله اى را كه با برادران ما در قبيله بنى النضير انجام دادى با ما نيز چنان رفتار كن .
ما از كليه ثروتهاى منقول و غير منقول خود صرف نظر مى كنيم و همه را در اختيار شما قرار مى دهيم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله تقاضاى صلح را از آنان پذيرفت قلعه هاى محاصره شده بدون درگيرى تسليم پيامبر شدند(210).
يهوديانى كه در قلعه فدك زندگى مى كردند از بيم اينكه دامنه جنگ به آنجا كشيده شود بلافاصله به خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله مشرف شده و منطقه فدك را كه سرزمين آباء و اجدادى آنان بود به رسول خدا صلى الله عليه و آله واگذار كردند مشروط بر اينكه حضرت با آنها جنگ نكند(211) سرزمين فدك به ملك رسول خداصلى الله عليه و آله منتقل شد و جزء صفاياى وى قرار گرفت ، حضرت نيز آن را در زمان حيات خود به دخترش ‍ فاطمه عطا كرد.
پس از تسليم شدن يهوديان خيبر، بخشى از سرزمين خيبر كه به وسيله هجوم سپاهيان اسلام آزاد شده بود جزء غنائم محسوب شده و در اختيار سپاهيان اسلام قرار گرفت ، و بخش ديگرى از سرزمين خيبر كه به وسيله محاصره و بدون درگيرى و خونريزى به پيامبر تسليم شده بود جزء اموال فى ء قرار گرفت ، اموال فى ء متعلق به شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله است و در هر راهى كه صلاح ديد مصرف مى كند.
يهوديان خيبر و فدك از حضرت تقاضا كردند كه آنها را از سرزمينشان آواره نكند زمينهاى زراعى را در اختيارشان بگذارد و اجرت و نسق بر زمينهاى زراعى قرار دهد، به اين صورت كه يهوديان كشاورزى را انجام دهند، و محصول كلى را به دولت اسلامى تحويل دهند و به اندازه اجرتشان استفاده كنند(212).
غنائم خيبر 
در اين نبر غنائم بسيارى نصيب مسلمانان شد و در اختيار سپاهيان اسلام قرار گرفت ، تمامى قلعه هاى خيبر با سرزمينهاى آن فتح گرديد و بخش ‍ زيادى از زنان و كودكان به اسارت اسلام درآمد، حضرت تمام محصولات خرما و گندم و جو و غيره را بين رزمندگان تقسيم كرد و زنان خيبر را نيز بين بنى هاشم تقسيم نمود. از جمله اين زنان صفيه دخت حى بن اخطب بود كه حضرت صفيه را آزاد كرده و سپس با او ازدواج نمود(213).
نظريه :  
1 - از نحوه عملكرد رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين استفاده مى شود كه حضرت از تاكتيك اطلاعاتى بسيار دقيقى برخوردار بود زيرا قبل از شروع جنگ بخشى از عيون و جاسوسان خود را در ميان يهوديان خيبر قرار داده بود، وظيفه آنها اين بودكه كليه جرياناتى كه بين آنان مذاكره مى شود طبقه بندى كرده و به حضرت گزارش نمايند.
اين شيوه به گونه اى مخفيانه و ظريفانه انجام مى شد كه سپاهيان حضرت هم بدان آگاه نبودند، و حضرت نام آنها را از سپاهيان خود مخفى نگهداشته بود و جز خودش كسى از مسائل سرى نظامى آگاه نبود. به طور كلى قائمه حكومت را نيروهاى اطلاعاتى تشكيل مى داد، بنابراين حكومت اسلامى قبل از هر چيز بايستى نسبت به اهداف سياسى و نظامى دشمن اطلاع پيدا كند تا بتواند در مقام تصميم گيرى سياسى و نظامى مواضع مناسبى انتخاب كند.
2 - نكته مهمى كه از شيوه حضرت در جنگ استفاده مى شود اين است كه قبل از اينكه دشمن نقشه حمله اش را عملى نمايد او را غافلگير مى كرد، ريشه و علت اين مساءله بر اساس اطلاعات سياسى و نظامى دقيقى بود كه توسط نيروهاى اطلاعاتى از وضعيت سياسى و نظامى و اقتصادى دشمن تهيه مى كرد.
3 - شيوه حضرت در اين جنگ و ساير جنگها نشان مى دهد كه غالبا حمله را در داخل خاك دشمن آغاز مى كرد زيرا تمام خسارات و زيانهاى جنگ متوجه دشمن خواهد شد و از طرفى آثار جنگ كه همانا كشت و كشتار است در روحيه آنان و خانواده هايشان بيشتر از همه اثر مى گذارند، و بدين گونه دشمن به تدريج از پا در مى آمد. اين شيوه بهترين شيوه نظامى بود كه حضرت بكار مى بست .
4 - حضرت در هنگام عزيمت به طرف خيبر، نيروهاى اسلام را از بيراهه و كوهستانهاى سر به فلك كشيده حركت مى داد، اين تاكتيك حضرت را مى توان از دو جهت مورد ارزيابى قرار داد:
الف - معمولا عبور از بيراهه ها و راههاى كوهستانى از ديد دشمن و مردم عادى مصون ميدارد و مسير را كوتاهتر و به دشمن نزديكتر مى نمايد.
ب - معمولا انتخاب راههاى كور موجب مى شود كه نيروهاى اطلاعاتى دشمن به اشتباه گرفتار شوند و از اهداف سپاه اسلام مطلع نگردند، اين شيوه به نوبه خود اسرار نظامى را محفوظ داشته و سپاه اسلام را در پيگيرى اهداف سياسى و نظامى يارى مى نمايد.
5 - حضرت بر اساس شناسايى كه قبلا توسط نيروهاى اطلاعاتى از مواضع آسيب پذير دشمن تهيه كرده بود، سپاه را بين قبيله غطفان و يهوديان خيبر مستقر كرد، زيرا بنابر گزارشهاى نيروهاى اطلاعاتى از معاهده اى كه بين سران يهود خيبر و قبيله غطفان صورت گرفته بود آگاه شده بود.
6 - مطالعات تاريخى در مورد بكارگيرى فرماندهان نظامى نشان ميدهد كه در آغاز عمليات فتح خيبر از فرماندهان زبده استفاده نكرد بلكه نبرد را با فرماندهان معمولى آغاز كرد، پس از آنكه فرماندهان معمولى در صحنه هاى نبرد با شكست مواجه شدند حضرت على اولين فرمانده زبده نظامى را بكار گرفت .
7 - قبل از اعزام سپاه به سوى دشمن كليه مناطق استقرار دشمن و راههاى تداركاتى آن را شناسايى كرد و محلهاى مناسب براى استقرار نيرو را مد نظر قرار داد، از اين رو نيروهاى خود را در حد فاصل غطفان و خيبر مستقر نمود تا بدين وسيله مانعى را بين دو سپاه دشمن ايجاد كند
8 - حضرت عمليات را به گونه اى دقيق و حساب شده آغاز كرد كه با كمترين خسارات و تلفات جانى بزرگترين پيروزيها را كه در تاريخ جنگها بى سابقه بود به دست آورد، زيرا قلعه هاى خيبر از مهمترين دژهاى مستحكم جنگى بود كه تاريخ دژى مستحكم از آن به ياد ندارد، بيشتر ذخائر يهوديان در خزائن و انبارهاى خيبر قرار داشت و منطقه خيبر از حاصلخيزترين مناطق جزيزة العرب به شمار مى رفت ، زبده ترين سياستمداران يهود و نيروهاى جنگى همانند حى بن اخطب و سلام بن مشكم در اين منطقه زندگى مى كردند.
مساءله فى ء 
آنچه كه از كتب تواريخ و سيره و متون قرآنى استفاده مى شود حاكى از آن است كه سرزمينهاى بنى النضير و خيبر و فدك با مجموع اموال آن اعم از منقول و غير منقول تحت اختيار و از اموال رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار گرفت .
خداوند در اين باره مى فرمايد: ما افاء الله على رسول الله منهم فما اوجفتم عليه من خيل ولاركاب ولكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى ء قدير (214). اين آيه اشاره به اموال بنى النضير دارد، بلاذرى در ذيل اين آيه از محمد بن اسحاق روايت كرده است كه او گفته است : اين آيه در مورد بنى النضير نازل گرديد و خداوند به وسيله اين آيه شريفه به مسلمانان تفهيم كرد كه اموال بنى النضير و سرزمين آنها ملك خالص رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و مسلمين در آن سهمى ندارند(215).
فى ء در لغت به معناى رجوع است و براساس همين معنى مالكيت زمين و توابع آن از آن خداوند است كه سلطنت و اداره آن را به بندگان شايسته خود واگذار كرده است خداوند در اين باره مى فرمايد: و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون (216) بنابر مفاد آيه شريفه سلطنت و اداره زمين به عهده بندگان صالح خداوند است .
اگر بنده غير صالحى بر زمين حاكم شود حاكميت و سلطنت او غصب بوده و قهرا از سير طبيعى مملوكيت خارج گرديده و تحت سلطنت بندگان غير صالح قرار گرفته است ، بنابراين اگر به هر وسيله ممكن يد عدوانى غاصبين آن قطع شود آن سرزمين بالطبع به ملك مالك شرعى باز مى گردد.
يهوديان بنى النضر اولين كسانى بودند كه به توطئه گرى عليه مسلمانان پرداختند، آنان پس از محاصره توسط سپاه اسلام بدون درگيرى و خونريزى تسليم شدند در نتيجه ممالك و سرزمينهايى از منطقه يثرب را به صورت غصب در تصرف داشتند به صورت فى ء به ملك بنده صالح خدا يعنى رسول گرامى اسلام درآمد.
يكى ديگر از سرزمينهايى كه به صورت فى ء در اختيار رسول خداصلى الله عليه و آله قرار گرفت سرزمين خيبر بود، خيبر منطقه اى بود كه استعداد فراوانى براى كشاورزى داشت ، در پى جنگ مهمى كه بين سپاه اسلام به فرماندهى رسول گرامى اسلام و سپاه يهود و غطفان به فرماندهى سلام بن مشكم و حى بن اخطب به وقوع پيوست ، سپاهيان اسلام منطقه خيبر را آزاد كردند، بخش مهمى از سرزمين خيبر در پى تهاجم سپاه اسلام آزاد گرديد.
يهوديان خيبر پس از تحمل شكست به دو قلعه وطيح و سلالم كه از استحكامات بيشترى برخوردار بود پناه بردند، پس از محاصره بيست روزه مسلمانان يهوديان خيبر كه خود را در معرض هلاكت مى ديدند تسليم شدند و تمامى ثروتهاى خود را اعم از منقول و غير منقول به دولت اسلامى واگذار نمودند، در نتيجه سرزمين خيبر به ملك مسلمين درآمد ولى دو قلعه آخر، (وطيح و سلالم ) را كه به وسيله محاصره تسليم گرديده بودند به عنوان فى ء و ملك طلق پيامبر قرار گرفت (217).
سرزمين فدك :  
پس از فتح خيبر رعب و وحشت سپاه اسلام همچون تازيانه بر اندام يهوديان فدك فرود آمد، سران فدك از بيم حمله سپاه اسلام به خدمت رسول خداصلى الله عليه و آله آمدند، و نصف سرزمين فدك را به رسول خدا صلى الله عليه و آله مصالحه نمودند، مشروط بر اينكه جان و ناموس ‍ آنها از معرض جنگ مصون بماند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله طى قراردادى با آنها معاهده صلح امضا كرد، يهوديان فدك در سرزمين خود باقى ماندند و بر اساس شرائط و قرارداد مندرجه در معاهده صلح عمل مى كردند، ساليانه عاملين دولت اسلامى به منطقه اعزام مى شدند و خراج و حق دولت را از آنان دريافت مى كردند بخشى از آن سرزمين كه به صورت فى ء و ملك خالص حضرت در اختيارش قرار گرفته بود درآمد حاصله اش زير نظر حضرت مصرف مى گرديد، حضرت نيز از درآمد حاصله آن زندگى خانوادگى خود را اداره مى كرد و مازاد آن را براى فقراى مهاجرين خرج مى كرد(218).
فدك قريه اى كه در حد فاصل مدينه و سرزمين حجاز قرار دارد، فاصله آن از مدينه به طول دو روز راه و از خير كمتر از يك مرحله - مسافتى است كه مسافر قبل از پايان روز آن را طى مى كند - است (219).
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از جنگ خيبر فارغ شد خداوند رعب و وحشت را در دلهاى يهوديان فدك ايجاد كرد، يهوديان فدك پس از اطلاع از تسليم يهوديان خيبر از بيم و وحشت به محضر رسول خداصلى الله عليه و آله شرفياب شده و از حضرت تقاضاى صلح نمودند نيز پيشنهاد صلح را از آنان پذيرفت و قراردادى بدين ترتيب منعقد گرديد:
الف - نصف سرزمينهاى فدك به عنوان حق الصلح به ملك رسول خدا صلى الله عليه و آله باز گردد.
ب - يهوديان در عمران و آبادانى سرزمين فدك همت گمارند.
ج - يهوديان در جوار مملكت اسلامى و تحت حفاظت و مديريت دولت اسلامى اداره شوند (220).
به نظر مى رسد فدك يكى از قراء خيبر محسوب مى شده است زيرا خيبر اسم منطقه اى است كه قلعه هاى خيبر و فدك در آن قرار گرفته است ، حضرت ، عبدالله بن رواحه را به عنوان نماينده خود در آن منطقه قرار داد تا هر ساله درآمد حاصله را بر اساس مقررات صلح از يهوديان خيبر و فدك دريافت نمايد.
عبدالله بن رواحه آنان را در نحوه تقسيم درآمد آزاد مى گذاشت و مى فرمود: هر بخشى را كه مايل هستيد انتخاب كنيد، نحوه برخورد عدالت گونه عبدالله بن رواحه در تقسيم بندى محصولات طورى بود كه يهوديان مى گفتند: بهذا قامت السموات و الارض (221).
فدك در سير تاريخ :  
درآمد حاصله تحت نظر رسول خدا صلى الله عليه و آله بين فقراى بنى هاشم تقسيم مى شد، رسول خداصلى الله عليه و آله ابناء السبيل را از درآمد فدك اداره مى كرد و دختران بنى هاشم را از اين طريق شوهر مى داد، بعد از آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ابى بكر به خلافت رسيد فدك را تصرف كرده و عماله فاطمه را از فدك خارج نمود و در نتيجه فدك را از تحت سلطه فاطمه و بنى هاشم در آورد(222).
پس از درگذشت خليفه اول عمر بن خطاب به مسند خلافت نشست ، او نيز به سيره ابى بكر عمل كرد و درآمد فدك را در مورد ابناء السبيل مصرف مى داشت و يهوديان فدك به شيوه سابق به كشاورزى و باغدارى باغستانهاى فدك مشغول بودند.
عمر تصميم گرفت كه يهوديان فدك را از سرزمينشان جلاء وطن دهد، پس ‍ عده اى چون اباالهثيم التيان و مالك بن ابى التيهان و سهل بن خثيمه و زيدبن ثابت را به عنوان كارشناس به منطقه فدك اعزام كرد، آنها پس از مشورت و تبادل نظر و شناسايى كامل از منطقه سرزمين فدك را قيمت گذارى كردند، خليفه قيمت فدك را بر اساس نظريه كارشناسان پرداخت كرد و سپس دستور اخراج يهوديان فدك را به منطقه شامات صادر كرد(223).
خليفه در آمد حاصله را بر اساس سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله و خليفه دوم در موارد خود مصرف مى كرد، اين شيوه تا زمان انتقال خلافت به بنى اميه داشت ، هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله و خلفاء را تغيير داد و درآمد حاصله را در منافع شخصى و سياسى خود مصرف كرد (224).
هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد تصميم گرفت كه سهميه دو برادرش را خريدارى كند و فدك را به اولاد فاطمه بازگرداند، پس از آنان تقاضاى بيع كرد آنان نيز حق الارث خود را به عمر هبه كردند و او فدك را به اولاد فاطمه بازگردانيد(225).
پس از درگذشت عمربن عبدالعزيز يزيد بن عبدالملك بن مروان به خلافت رسيد، وى فدك را از تصرف اولاد فاطمه گرفت و در اختيار خود قرار داد، تا زمان حكومت ابوالعباس سفاح در تصرف بنى المروان بود، هنگامى كه ابوالعباس به خلافت رسيد فدك را به عبدالله بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب برگردانيد، تا زمان منصور دوانيقى در دست بنى الحسن قرار داشت .
منصور دوانيقى پس از خلافت فدك را از بنى الحسن باز پس گرفت ، فدك در دست منصور باقى بود تا اينكه مهدى بن منصور به خلافت رسيد فدك را به فاطميون بازگرداند، فدك در اختيار فاطميون قرار داشت موسى بن مهدى به خلافت رسيد و فدك را از تصرف فاطميون درآورد و در زمان سلطنت بنى العباس در اختيار خلفاى عباسى قرار داشت (226).
در سال 210 هجرى ماءمون فدك را با تمام متعلقاتش به بنى فاطمه برگردانيد. طى نامه اى كه از طرف ماءمون به فرماندار مدينه و ساير فرماندهان انتشار يافت مبارك طبرى فرماندار مدينه فدك را به محمدبن يحيى و محمد بن عبدالله بازگرداند و از طرف خليفه توليت فدك را به آن دو نفر واگذار كرد و به آن ها ماءموريت داد كه در عمران وآبادى فدك همت گمارند و درآمد حاصله را بين ذوى الحقوق از بنى فاطمه تقسيم كنند(227).
اين شيوه تا زمان خلافت متوكل عباسى ادامه داشت ، هنگامى كه متوكل به خلافت رسيد فدك را از تصرف فاطميون درآورده و به عنوان قطايع سلطان بن عبدالله بن عمر البازيار بخشيد (228).
نظريه : چند نكته از سير و تواريخ اسلامى درباره فدك استفاده مى شود كه هر يك به نوبه خود قابل تاءمل و بررسى است :
الف - بر اساس نقل بلاذرى فاطمه مدعى مالكيت فدك بود و ابى بكر از او تقاضاى بينه كرد و پس از اقامه شهود بينه را نپذيرفت و
ب - ابى بكر اقرار داشت كه آيه شريفه تطهير در شاءن فاطمه و اولاد او نازل شده است بنابراين خداوند به طهارت فاطمه شهادت داده بود و رد قول حضرت فاطمه رد شهادت خداوند و مستلزم انكار قرآن و خداوند متعال است .
ج - ادعاى فاطمه بر فدك از دو صورت خارج نيست :
1 - فاطمه در ادعايش بر مالكيت فدك كاذب است العياذ بالله .
2 - فاطمه در ادعايش بر مالكيت فدك صادق است و قطعا هم همين است .
صورت اول قابل قبول نيست زيرا اين خلاف شهادت خداوند در طهارت فاطمه است و يا آيه تطهير منافات دارد. پس صورت دوم صحيح است كه در اين صورت ابى بكر ظالم است زيرا شهادت فاطمه را رد كرده است .
گواه بر اين مطلب اعتراف عايشه و ساير زنهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد كه بر اساس نقل بلاذرى عثمان بن عفان را نزد ابى بكر فرستادند كه سهم الارث آنان را از فدك و بقيه اموال خالصه رسول خدا صلى الله عليه و آله جدا كرده و به آن ها بدهد. مبنى بر اين كه فدك در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن فاطمه ، و اولادش بوده است (229).
براساس مفاد حديث عايشه و متن نامه عمربن عبدالعزيز و همچنين نامه ماءمون به فرماندار مدينه مى توان استنباط كرد كه مالكيت فاطمه بر فدك امرى مسلم و غير قابل انكار مى باشد و اگر كسى در اذعانش تصديق نشود فاطمه در ادعايش بر فدك اولى به تصديق است .
در اينجا ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه اگر فدك ملك فاطمه بود پس ‍ چرا حضرت على در هنگام خلافتش سيره را تغيير نداد و فدك را به ملك بنى هاشم برنگردانيد؟ جواب اين سؤ ال در فرمايش اما رضا آمده است كه فرمود: علتش اين است كه خداوند هر گاه ما اهل بيت را به حكومت برساند حقوق ما را از ظالمين باز نمى گيرد(230).
مرحوم صدر (231) مى فرمايد: پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله اولين مساءله اى كه توسط خليفه اقدام شد تصرف فدك و خلع يد فاطمه از آن سرزمين بودكه علت آن در چند جهت خلاصه مى شود:
الف - منطقه فدك و درآمد حاصله آن در تقويت و بنيه حكومت نقش ‍ بسيار مهمى را در برداشت زيرا درآمد حاصله آن غير قابل تصور بود و از نظر مالى نيز قيمت بسيار زيادى داشت ، و از طريق درآمد آن فقرا اداره مى شدند و بنيه نظامى تقويت مى شد و در تشكيل و اداره امور مالى حكومت بسيار ضرورت داشت .
ب - اگر فدك در دست فاطمه باقى بود در نتيجه فقراى بنى هاشم و ابناء السبيل و زندگى روزمره حضرت به وسيله آن اداره مى شد، قهرا بخش ‍ زيادى از مهاجرين و انصار كه به خاطر تنگناى اقتصادى به حكومت و خلافت خليفه اول راءى داده بودند از تصميم خود باز مى گشتند و زمينه اختلاف پى ريزى مى شد كه در اين صورت حكومت خليفه از موفقيت چندانى برخوردار نبود.
ج - خليفه از فاطمه تقاضاى شهود كرد با توجه به اينكه مى دانست كه فدك ملك فاطمه است اين رد شهادت نشان مى دهد كه ابى بكر در آغاز براى اداره حكومت شديدا نيازمند بود و از طريق فدك مى خواست نيازمندى حكومت را برطرف كند.
د- معاويه فدك را بين سه نفر از سران حكومت تقسيم كرد، اين تقسيم نشان مى دهد كه سرزمين فدك بسيار وسيع و حاصلخيز بوده كه بين سه نفر از سران حكومت توزيع شده است .
جنگ موته :  
جنگ موته در ماه جمادى الاولى سال هشتم هجرى - قبل از فتح مكه - به وقوع پيوست ، در اين غزوه رسول خدا صلى الله عليه و آله بخشى از فرماندهان زبده نظامى را به فرماندهى سپاه انتخاب كرد و به منطقه موته گسيل داد (232).
رسول خدا صلى الله عليه و آله ابتدا زيد بن حارثه را به فرماندهى سپاه برگزيد سپس فرمود: چنانچه براى زيد بن حارثه اتفاقى افتاد جعفربن ابى طالب و پس از آن عبدالله بن رواحه فرمانده سپاه باشد (233).
در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله دو امپراتورى بزرگ به نام ايران و روم بر دنيا حاكم بود كشورهاى كوچك جهان كه تحت رياست رؤ ساى قبائل اداره مى شدند زير نفوذ استعمار اين دو قدرت بزرگ زندگى مى كردند، تنها قدرتى كه در برابر آنان مى توانست ايستادگى كند قدرت نوپاى اسلام بود، بنابراين روميان در صدد بودند كه به هر وسيله ممكن از نفوذ قدرت اسلام جلوگيرى كنند لذا از مدتها قبل در تهيه حمله اى گسترده عليه نظاميان اسلام بودند.
در اين غزوه سپاه دشمن يكصدهزار نفر نيروى كارآزموده و جنگجو بود كه از طرف دولت روم به منطقه شام گسيل شد، هدف اين سپاه در واقع نابود كردن نظام اسلامى بود كه پايتخت آن در مدينه قرار داشت .
براساس اصول سياسى و نظامى كه پيامبر اكرم در غزوات بكار مى گرفت هميشه جنگ را در خارج از منطقه انجام مى داد، در اين جنگ حضرت علاوه بر انتخاب فرماندهان نظامى افرادى را نيز به عنوان معاون برگزيد زيرا گستردگى و قدرت دشمن بيشتر از جنگهاى قبل بود.
حضرت زيد بن حارثه را به عنوان فرمانده نظامى برگزيد و با يك لشكر سه هزار نفرى به سوى سپاه شام كه در موته مستقر بودند ماءمور كرد، وى گرچه جوانى كه سن و سال بود ولى از شجاعت و ايمان خاصى برخوردار بود، زيد از نظر شجاعت و زيركى و دقت نظر و كياست و آگاهى بر مواضع نظامى دشمن و توانايى بر فرماندهى بسيار قوى و زبردست بود.
زيد بر اساس توصيه رسول خدا صلى الله عليه و آله جعفر بن ابى طالب را به عنوان معاون اول و عبدالله رواحه را به عنوان معاون برگزيد، اساس ‍ فرماندهى سپاه اسلام بر اين بودكه اگر تمام فرماندهان به شهادت رسيدند سپاهيان اسلام از بين نيروها فرد لايقى را به عنوان فرماندهى سپاه انتخاب نمايند (234). گويا رسول خدا صلى الله عليه و آله قبلا از به شهادت رسيدن فرماندهان آگاه بود، روى همين حساب دستورات لازم را براى گزينش ‍ فرماندهان اصلح در صورت كشته شدن فرماندهان موجود به آنان گوشزد كرده بود.
پيروزى سپاه دشمن :  
سپاه اسلام به سوى دشمن حركت كرد، و پس از گذشت يك ماه به منطقه جنگ رسيدند. هنگامى كه سپاهيان اسلام به دره بلقاء رسيدند هرقل و عرب در دهستان مشارف از قراء بلقاء قرار داشتند، سپاهيان اسلام در قريه موته در برابر سپاهيان دشمن موضع گرفته و به صف آرايى پرداختند و در دهستان موته درگيرى بين سپاه اسلام و هرقل آغاز شد (235).
در اين غزوه فرماندهان نظامى اسلام هر يك پس از ديگرى به شهادت رسيدند و سپاه اسلام شكست خورد و سپاهيان هرقل پيروزمندانه جنگ را پايان دادند بخش زيادى از نيروهاى نظامى به خيل شهيدان پيوست .
تصرف ولائى دست حضرت در ميدان جنگ :  
رسول خدا صلى الله عليه و آله توسط جبرئيل از شكست سپاهيان اسلام آگاه گرديد، پس بر ميدان جنگ را بر اساس قدرت طولانى ولائى خود تصرف كرد پستى هاى زمين را ارتفاع بخشيده و بلندى هاى زمين را مسطح گردانيد و زمين را به صورت وادهى هموار درآورد.
پس از اينكه سپاهيان اسلام در موته شكست خوردند حضرت خالدبن وليد را به فرماندهى سپاه اسلام انتخاب كرد، خالدبن وليد پرچم فرماندهى را برداشت و رهسپار منطقه نبرد گرديد، رسول خدا صلى الله عليه و آله او را دعا كرد و فرمود: اللهم انه سيف من سيوفك فاءنت تنصره (236).
پس از آن حضرت به خالد دستور داد كه شبانگاه با سپاه به جانب دشمن روانه شويد و به يارى برادرانتان كه در محاصره دشمن قرار گرفته اند بشتابيد و هيچ يك از سربازان حق ندارد از فرماندهى تخلف نموده و از برابر دشمن فرار كند خالد بن وليد سپاه خود را به منطقه رسانيد و نيروهاى باقى مانده از سپاهيان شكست خورده اسلام را از محاصره دشمن نجات داده و به عقب برگردانيد (237).
گريه بد شهدا:  
هنگامى كه پيامبر اكرم نگاهى به ميدان جنگ انداخت كشته هاى شهدا را مشاهده نمود، اولين شهيدى كه جبرئيل به حضرت نشان داد جنازه جعفر بود حضرت به جبرئيل فرمود: من زيد را به عنوان فرمانده اول بر سپاه منصوب نمودم ، پس چرا ابتدا جنازه جعفر را به من نشان دادى ؟! جبرئيل عرضه داشت : يا رسول الله به خاطر اينكه جعفر با شما قرابت نسبى داشت .
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله چشمش به اجساد شهدا و فرماندهان افتاد بسيار ناراحت شد و اشك چشمان مباركش را فراگرفت اما زمانى كه دستهاى قلم شده جعفر را ديد اشك زيادى از چشمانش جارى شد و با صداى بلند شروع به گريه كردن كرد و فرمود: على جعفر فلتبك البواكى (238)، سپس فرمود: خداوند در بهشت به جاى دو دست جعفر دو بال از زبرجد عطا مى كند كه به هر نقطه اى از بهشت بخواهد پرواز كند، بتواند همانند ساير طيور پرواز كند(239).
تسليت حضرت به اسماء:  
هنگامى كه حضرت از خبر شهادت جعفربن ابيطالب آگاه گرديد به عنوان عرض تسليت به خانه جعفر وارد شد، اسماء بنت عميس در آن حال مشغول خمير كردن و تهيه نان و غذا براى بچه هايش بود.
اسماء بنت عميس مى فرمايد: حضرت نشسته و خطاب به من فرمود: فرزندانت كجا هستند؟ من عبدالله و محمد و عون را به خدمت حضرت درآوردم ، حضرت آنها را روى زانويش نشاند و در آغوش تنگ خود گرفته و دست نوازش بر سر آنها مى كشيد در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود.
عرض كردم : يا رسول الله پدر و مادرم فدايت باد، چرا با بچه هاى من همانند بچه هاى يتيم رفتار مى نمايى و دست نوازش و مرحمت بر روى آنان مى كشى ؟ مگر از جعفر خبر شنيده اى ؟ گريه بر حضرت غلبه يافته و خبر شهادت جعفربن ابى طالب را به خانواده اش بازگو نمود و آنان را مورد مرحمت خود قرار داد.
هنگامى كه اسماء از شهادت جعفر آگاه شد در مرگ جعفر گريه و شيون كرد و به گونه اى فرياد كشيد كه گوئيا در و ديوار به لرزه درآمده است ، اسماء مدام گريه مى كرد، و مى گفت : واسيداه واجعفراه . بچه هاى جعفر نيز در مرگ پدر اشك مى ريختند صداى شيون و ناله فضا را پر كرده بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله اسماء و كودكان را دلدارى مى داد و در فراق جعفر اشك مى ريخت .
هنگامى كه فاطمه زهرا صداى شيون و ناله را از خانه جعفر شنيد اختيار را از دست داده و بى اختيار در مرگ جعفر صدا را به ناله بلند كرد و در حالى كه فرياد مى كشيد يا عماه به خانه جعفر بى ابى طالب وارد شد. پس از مدتى رسول خدا صلى الله عليه و آله از خانه جعفر بيرون شد در حالى كه نمى توانست گريه اش را كنترل نمايد و با صداى بلند مى فرمود: اگر بنا باشد گريه كنندگان گريه نمايند بايد بر همانند شهيدى چون جعفر گريه كنند(240).
رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمه سفارش نمود: دخترم براى خانواده جعفر و بچه هايش غذا طبخ كن زيرا آنها مصيبت زده هستند. فاطمه زهرا سه شبانه روز براى خانواده جعفر بن ابى طالب غذا طبخ مى كرد اين شيوه در بين قبيله بنى هاشم به صورت سنت جاويد درآمد(241).
نظريه : اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد جعفر فرمود: انبت الله لجعفر جناحين من زبرجد يطير بهما فى الجنة حيث يشاء شايد به اين جهت باشد كه جعفر در راه خدا دو دستش را فدا كرد. بى جهت نيست كه حضرت زين العابدين فرموده است : خداوند به عمويم عباس در عوض دو دستش كه در راه خدا هديه داد دو بالى عطا مى كند كه همانند جعفر بن ابى طالب در بهشت به هر كجا كه بخواهد پرواز نمايد.
فتح مكه :  
بر اساس قراردادى كه در سال هفتم هجرى در حديبيه بين رسول خدا صلى الله عليه و آله و نمايندگان قريش به امضا رسيد مقرر شد كه در مدت ده سال بين طرفين صلح و متاركه جنگ اعلان گردد، در اين مدت دو ملت اسلام و قريش در كنار يكديگر با رعايت اصول و ضوابط مقرر در قرارداد صلح ، با مسالمت زندگى نموده و حسن همجوارى و رعايت شؤ ون انسانى را نسبت به يكديگر عمل نمايند. رعايت مفاد قرارداد صلح بين طرفين لازم بود بنابراين هيچ دليلى بر نقض پيمان نبود جز اينكه يكى از طرفين معاهده صلح را نقض كند.
بخشى از فوائد صلح حديبيه : حدود يك سال طرفين به مفاد صلح عمل مى كردند در اين بخش فاصله بخشى از مسلمانان كه در مدينه بودند به موطن اصلى خود باز مى گشتند و با خويشاوندان خود صله رحم انجام مى دادند، عده اى كه در سرزمين مكه زندگى مى كردند براى ديد و بازديد از بستگان و خويشاوندان به مدينه مشرف مى شدند.
براساس يكى از مفاد قرارداد صلح اظهار عقيده آزاد بود و مسلمانان مى توانستند در مكه و اطراف آن عقائد خود را اظهار كنند و عبادات و مناسك خود را انجام دهند.
طبق يكى از بندهاى قرارداد صلح هر كس از مشركين به مسلمانان پناهنده شد دولت اسلامى موظف بود او را به دولت قريش تحويل دهد و چنانچه شخصى از مسلمانان به دولت قريش پناهندگى سياسى نمايد دولت قريش ‍ موظف به تحويل دادن آن به دولت اسلامى نخواهد بود.
اين اصول و ظوابط مندرج در صلح گرچه در ظاهر به نفع دولت قريش تمام شد ولى نتائج حاصله از آن به گونه اى مثبت و چشمگير بود كه قرآن كريم از آن به عنوان فتح بزرگ ياد مى كند و مى فرمايد: انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر (242).
ديد و بازديد طرفين موجب شد كه از اين طريق فرهنگ غنى اسلام و گوهرهاى تابناك آن به دارالكفر يعنى پايتخت حكومت قريش منتقل شد، رفت و آمد ساليانه دو ملت زمينه را براى پذيرش احكام نورانى اسلام آماده مى كرد، همين مساءله سبب شد تا فتح مكه بدن هيچ درگيرى صورت بگيرد. بنابراين فوائد صلح حديبيه را نمى توان در چند سطر بيان داشت .
علت شروع جنگ :  
علت شروع جنگ اين بود كه قبيله خزاعه كه هم پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند با قبيله كنانه كه تحت الحمايه قريش زندگى مى كردند درگيرى پيدا كردند، اين درگيرى مقدمه اى براى شروع جنگ شد قريش ‍ قبيله كنانه را پشتيبانى سياسى و نظامى نمود و آنان را بر عليه قبيله خزاعه تقويت كرد و قبيله كنانه با پشتوانه كمكهاى سياسى و نظامى قريش تعدادى از قبيله خزاعه را به قتل رسانيدند. سران قبيله خزاعه به عنوان شكايت به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و جريان نقض عهد قريش را به حضرت بازگو كردند، حضرت در جواب آنان فرمود: انى قد امرت باى القريتين اما مكة او الطائف (243).
رسول خدا صلى الله عليه و آله قبل از اينكه نيرو را براى فتح مكه آماده نمايد سه طرح نظامى را مد نظر داشت كه آن ها را از سپاهيان اسلام پنهان مى داشت :
- فتح مكه
- فتح حنين
- فتح طائف
سران قبيله خزاعه از پاسخ پيامبر فهميدند كه حضرت انتقام آن ها را از قريش خواهد گرفت و با خوشحالى و مسرت به وطن بازگشتند و در انتظار اقدام بودند. خداوند به رسولش اجازه داد كه در پى نقض عهد قريش وارد نبرد شود، اين مساءله هم مبنى بر جمع عده و عده بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله در تهيه عده و عده بسيار ظريفانه عمل مى كرد و تا حد امكان مساءله را از ديگران پنهان نگه مى داشت .
حاطب بن ابى بلتعه سركرده منافقين كه براى مشركين جاسوسى مى كرد به نقشه هاو طرحهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله واقف شده بود نامه اى نوشت و نقشه ها و طرحهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را در آن نامه ظبط كرد و توسط زن جاسوسه اى به نام ساركه از كنيزان بنى عبدالمطلب بود به مكه ارسال داشت و بدو گفت : اگر نامه را به سران قريش رساندى مبلغى به شما انعام خواهم داد.
حضرت توسط جبرئيل از گزارش محرمانه اين شخص منافق آگاه شد، پس ‍ على را به همراه زبير به تعقيب پيك فرستاد و فرمود: به هر وسيله ممكن بايد جاسوس قريش دستگير و نامه از آن گرفته شود. حضرت على به همراه زبير در پى تعقيب اين زن رهسپار شده و او را در ذى الخليفه دستگير كردند و از او بازجويى نمودند زن جاسوسه منكر شد، حضرت على فرمود: به خدا قسم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ نگفته يا بايد نامه را تحويل دهى و يا به مجازات شما اقدام خواهيم كرد.
هنگامى كه زن مورد تهديد جدى واقع شد به حضرت فرمود: شما از من دور شويد تعلى و زبير كمى دور شدند آن زن نامه را از ميان موهاى سرش ‍ بيرون آورده و به حضرت على تحويل داد(244)#(گرچه در تاريخ نسبت به دستگيرى زن جاسوسه سخنى به ميان نيامده است ولى بر اساس ضوابط نظامى مى توان اين ادعا را كرد كه حضرت اين زن جاسوسه را دستگير و روانه زندان نموده و تا پايان فتح مكه در حبس نگاه داشته است )#
رسول خدا صلى الله عليه و آله جهت بسيج نيرو به سران قبائل دستور داد كه قبيله هاى خود را براى يكن برد تمام عيار آماده كرده و آمادگى خود را به حضرت اعلام دارند، ولى با اين حال هدفش را از آنان پنهان داشته و به كسى بازگو نمى كرد.
نكته مهم ديگر اينكه حضرت در ضمن دستورات نظامى مبنى بر تجهيز قوا و بكارگيرى استعدادهاى بالقوه - كه در جنگ بسيار مؤ ثر و مفيد بود - براى هر يك از سرلشكرها محل مخصوصى را در نظر گرفته بود ورئيس آن قبيله موظف بود كه نيروهاى رزمى را در آن محل اسكان داده و آنان را براى جنگ عليه دشمن آموزش دهد.
حضرت براى هر يك از رؤ ساى قبائل روز مشخصى را در نظر گرفت و فرمود: بايد در آن روز - موعد مقرر - نيروهاى رزمى خود را در مكان و موضع مشخص به حضرت تحويل دهند. بنابراين فرماندهان نظامى براساس مسائل نظامى موظف بودند كه دستورات صادره را موبه مو اجرا كنند.
دستور ديگرى كه از طرف حضرت صادر گرديد در مورد فرماندهان رده بالاى نظامى بود كه هيچ يك از فرماندهان حق نداشت ، مسؤ وليت و تجهيزات قوا را براى كسى بازگو كند و در صورتى كه مورد سؤ ال واقع شدند هدف خود را از آنان پوشيده نگهدارند(245).
رسول خدا صلى الله عليه و آله مقصد خود را از رؤ ساى قبائل پنهان داشت و هر كدام را دستور داد كه در مكان مقرر و زمان معلوم نيروها را به حضرت تحويل دهند و هر مساءله اى را كه با آنان در ميان مى گذارد فاش ننمايند. پس ‍ به فرمانده سپاه خزاعه مخفيانه دستور داد تا در محل مزينه واقع در منطقه روحاء حضرت را ملاقات نمايد و براساس دستور سرى به عبدالله بن مالك دستور داد كم حضرت را در منطقه سقياء ملاقات كند و قدامة بن ثابت در نزديك محله بنى سليم معروف به قديد و سعب بن جثامه در محله بنى ليث معروف به كديد حضرت را ملاقات نمايند.
اين شيوه به گونه اى اطلاعاتى عمل شد كه فرماندهان از مقصد يكديگر آگاه نشدند. پس هنگامى كه قصد حركت به سوى مكه را داشت عرضه داشت : بار خدايا ديد و اطلاع را از قريش سلب فرما تا آنان قبل از حمله سپاه اسلام غافلگير گردند (246).