فرماندهى على - عليه
السلام -
حضرت على - عليه السلام - سپاه را منظم
به سوى دشمن حركت كرد، حضرت در اين مرتبه مسير سپاه را تغيير داد و از
راههاى كور و بيراهه كه دشمن بدان آگاهى نداشت حركت خويش را آغاز كرد،
به طورى كه سپاه روزها به استراحت مشغول و شبها با سرعت به حركت خود
ادامه مى دادند.
حركت سپاه به گونه اى سريع انجام مى گرفت كه آثار خستگى بر چهره نمايان
بود و از طرفى هم از دشمن بيم داشتند زيرا از وضعيت و كيفيت سپاه دشمن
كاملا آگاه بودند، كه اين امر تضعيف روحيه سپاه اسلام شده بود.
حضرت على كه به جريان پى برده بود ناراحت شده و براى اينكه ترس و وحشت
را از سپاهيان اسلام دور كند آنان را به پيروزى نويد داد و فرمود: اى
سپاهيان اسلام شما احساس خستگى را به خود راه ندهيد، به اذن خداى بزرگ
در اين جنگ پيروزمندانه به وطن باز خواهيد گشت . اين بيان حضرت سپاهيان
را روحيه تازه بخشيد سخنان حضرت به گونه اى تاءثير كرده بود كه احساس
خستگى و كوفتگى را از سپاه دور كرد و آنان را براى جنگ مهيا نمود.
هنگامى كه سپاهيان اسلام به وادى يابس رسيدند، ساكنين منطقه يابس از
ورود آنان آگاه شدند، پس مشركين گردانى به تعداد 200 نفر از فرماندهان
نظامى را جهت مذاكره به طرف سپاه اسلام روانه كردند. هنگامى كه حضرت از
اين جريان مطلع گشتند با تعدادى از فرماندهان صف شكن از لشكر جدا شده و
به طرف آنها حركت كرد.
هنگامى كه نزديك به يكديگر رسيدند، فرمانده دشمن از اسم و رسم حضرت
جويا شد، حضرت على در جواب فرمود: من على بن ابيطالب پسر عم سول گرامى
اسلام هستم و به امر وى به سوى شما آمده ام تا شما را به توحيد و يكتا
پرستى و نبوت رسول گرامى اسلام دعوت كنم ، اگر اسلام را پذيرفتند در
سايه حكومت اسلامى به آرامش خاطر زندگى كرده و اموال و نواميس شمادر
امن و تمام منافعى كه جهت مسلمين در نظر گرفته شده ، شما نيز در آن
شريك خواهيد بود.
سپاهيان دشمن هنگامى كه حضرت على - عليه السلام - را شناختند بسيار
خوشحال شدند، و در جواب گفتند: هدف ما از لشكركشى به اين وادى دست يابى
به شما بود و به آن دست يافتيم ، دعوت شما ما را به اسلام فايده
نبخشيد، پس خود و سپاهت را براى نبرد بى امان آماده كن ، بدان كه شما و
سپاهت به سلامت به مدينه بازنمى گرديد، وعده ما نبرد و آغاز جنگ فردا
پس از طلوع آفتاب است .
حضرت فرمود: شما مرا از جنگ مى ترسانيد در حالى كه من مرد جنگ و مى
دانم ، به ازدياد نيروهاى خود نباليد كه ما با تكيه بر خداى بزرگ و به
همت توانمند سپاهيان اسلام و استمداد از نيروهاى غيبى الهى بر شما
پيروز خواهيم شد.
شب هنگام به لشكر خود آرايش نظامى داده و در بيدار باش كامل قرار داد،
حضرت در آن شب دستور داد توبره به دهان اسبها زده و آنها را كاملا از
جو سير كنند، صداى خرد شدن دانه هاى خواب را از چشم رزمندگان سپاه گرفت
و تا صبح در بيدار باش كامل به سر بردند.
صبح هنگام حضرت با سپاه خود نماز صبح را بجا آورد و درحالى كه سپاه
دشمن در خواب فرو رفته بود دستور حمله را صادر فرمود. در نتيجه دشمن
غافلگير شد و حمله سپاهيان اسلام به گونه اى برق آسا بود كه در همان
لحظات حمله شدمن را به محاصره كامل خود درآورد.
هنگامى كه دشمن از خواب بيدار شد خود را در محاصره سپاهيان اسلام ديدند
و ديگر اختيار و قدرت را از دست دادند و به فاصله چند ساعت كليه
نيروهاى رزمى دشمن كشته و اسير و به همراه زنان و كودكان و اموالى كه
داشتند به غنيمت سپاهيان اسلام درآمدند.
سپس حضرت دستور داد تا خانه و كاشانه دشمن را كه محل توطئه عليه اسلام
بود، تخريب و منهدم نمايند و با اسرا و غنائم جنگى به سوى مدينه حركت
كنند، جبرئيل رسول خدا صلى الله عليه و آله را از فتح و پيروزى مسلمين
آگاه كرد، حضرت هم به همراهى مسلمين به استقبال سپاهيان اسلام به خارج
مدينه روانه شدند و در سه مايلى مدينه به يكديگر برخورد كردند.
هنگامى كمه على چشمش به رسول گرامى اسلام افتاد از اسب پياده شد و وقتى
به نزديك هم رسيدند و يكديگر را در آغوش گرفتند، رسول خدا صلى الله
عليه و آله بر پيشانى حضرت بوسه زد و به همراهى سپاهيان اسلام و اسرا و
غنائم دشمن به سوى مدينه بازگشتند.
امام صادق - عليه السلام - در اين باره مى فرمايد:
ما غنم المسلمون مثلها قط الا ان يكون من خيبر
فانه مثل ذلك و انزل الله تبارك و تعالى فى ذلك اليوم هذه السورة و
العاديات ضبحا.. الخ
(287) # مفسرين شيعه بر اين مساءله متفق اند كه سوره
عاديات در سال هشتم هجرى در شاءن حضرت على - عليه السلام - نازل شده
است #.
نظريه :
1 - يكى از نكات مهم ، در جنگ ، استفاده از اطلاعات صحيح درباره مواضع
استراتژيك دشمن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اساس اين
اطلاعات دقيق و صحيح توانست مواضع استقرار دشمن و اهداف آنان را به دست
آورد و از كميت و كيفيت آنها آگاه شود.
2 - نكته ديگر اينكه حضرت على دشمن را غافلگير نمود و حمله را پس از
نماز صبح و طلوع فجر انجام داد، زيرا آن وقت هنگام نزول رحمت و نصرت
الهى است . حمله به گونه اى دقيق و محاسبه شده انجام گرفت كه با كمترين
تلفات بيشترين خسارات را به دشمن وارد كرد.
3 - حكومت اسلامى از نظر اقتصادى نياز به برنامه هاى اقتصادى داشت ،
بهترين راه براى تاءمين بودجه اقتصادى مساءله جهاد بود كه بدين وسيله
بنيه اقتصادى دولت اسلامى تقويت شد و حفره هاى اقتصادى ترميم گرديد.
4 - در اين جنگ كاربرد فرماندهان نظامى به معرض نمايش و آزمايش
گذاشته شد، تا براى مسلمانان مشخص گردد كه فرمانده نظامى بايستى از
ايمان قوى و شجاعت و زيركى خاصى برخوردار باشد.
برخواننده محترم روشن است كه علت شكست و عقب نشينى دو فرمانده قبل از
ميدان نبرد به خاطر ضعف ايمان و ترس و بى جراءتى آنان در برابر دشمن كه
باعث ذلت مسلمين شده بود.
5 - حضرت على ابتدا مسير سپاه را تغيير داد، اين نحوه عملكرد حضرت به
نوبه خود نياز به اطلاعات دقيق نظامى از منطقه عملياتى و راههاى
تداركاتى و مواضع استقرار دشمن وطرق دست يابى به آن دارد.
حضرت على به نوبه خود اسرار نظامى را كاملا و به دقت رعايت كرد، و با
استفاده از خدعه و نيرنگ در جنگ دشمن را در هنگام استراحت غافلگير نمود
و قبل از اينكه دشمن از جريان حمله باخبر شود در محاصره خود قرار داد.
6 - در جنگ كيفيت نيرو و كارآيى آن در عمليات مهم است نه كميت نيرو،
تعداد زياد نيرو با توجه به عدم كارآيى فرماندهان نظامى مفيد نيست .
حضرت على با دقت در بكارگيرى نيرو توانست بر دشمن غلبه يابد در حالى كه
سپاهيان اسلام تقريبا ثلث يك سوم سپاه دشمن بودند
(288).
فصل نهم : رويدادهاى سال نهم هجرت
اين جنگ در سال نهم هجرى اتفاق افتاد كه از ماه اول ماه رجب
آغاز گرديد. در طول يك ماه فاصله بين مدينه و تبوك توسط سپاهيان اسلام
پيموده شد و سپاه اسلام در اوائل ماه شعبان به منطقه تبوك وارد شدند و
پس از يك ماه مقابله با سپاهيان هرقل ، در ماه مبارك همان سال به سوى
مدينه بازگشتند.
سيره و روش رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن بود كه در هر جنگى
اسرار و اهداف نظامى جنگ را از همه كس پنهان مى كرد و به گونه اى عمل
مى كرد كه كسى نمى توانست از آن مطلع گردد، ليكن در جنگ تبوك كه حضرت
سپاه خود را براى مقابله با دشمن آماده مى كرد اهداف خود را جهت
مسلمانان بيان داشت .
رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين جنگ چند هدف را دنبال مى كرد:
الف - به خاطر فاصله زيادى - يكصد فرسخ - كه سپاهيان هرقل از مدينه
داشتند، لازم بود كه مسلمانان اين مسافت طولانى را بپيمايند و خود را
به منطقه عمليات برسانند.
2 - در آن زمان شرايط بسيار سختى بر مسلمانان حاكم بود، زيرا در آن سال
كم بارانى باعث شده بود كه زمينها و باغات آن ها از بى آبى خشك شوند و
حاصل مطلوبى به دست نياورند.
3 - كثرت و فراوانى دشمن بود، زيرا روميان آن زمان كه تحت سلطنت هرقل
زندگى مى كرد نتوانستند تحمل كنند كه دولت قدرتمند اسلام در جزيرة
العرب به وجود آيد، لذا هرقل مصمم بود كه به هر وسيله ممكن نظام نوپاى
حكومت اسلامى را از پا درآورد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله براى پياده كردن اين اهداف لازم بود كه
سپاهى بسيار قوى با ساز و برگ نظامى تهيه نموده و به منطقه اعزام دارد،
و براساس اهداف از پيش تعيين شده سپاهى را به استعداد يكصدهزار نفر
تدارك نموده و به سوى منطقه تبوك كه از ديار شامات بود اعزام نمايد.
مسلمانان رغبت و تمايلى به شركت در اين جنگ نداشتند، ولى با توجه به
خطراتى كه آنان را تهديد مى كرد حاضر به تحمل سختيها و رنجهاى جنگ شده
و سپاه اسلام را يارى دهند تا از اين راه بتوانند خطر دشمن را در خارج
از مرزهاى حكومت اسلامى دفع كنند.
تبليغات منافقين :
برخى از منافقين تبليغات سوء را مناسب تشخيص دادند تبليغات خود
را برخلاف دستورات رسول خدا صلى الله عليه و آله آغاز كردند در ابتدا
اذهان مسلمانان را نسبت به حقانيت جنگ تبوك كه حضرت به آن دستور داده
بود متزلزل نمودند، سپس گرمى هوا را بهانه كردند وگفتند: شما در اين
هواى گرم چگونه ميتوانيد اين مسافت طولانى را بپيماييد؟ بهتر است كه در
اين هواى گرم و خشكسالى شديدى كه بر منطقه حاكم است به فكر اداره و
تهيه آذوقه زندگى خود باشيد.
در پى اين تبليغات مسموم منافقين ، خداوند پيامبر را نسبت به اهداف شوم
آنان آگاه گردانيد، و اين آيه را نازل كرد: و
قالوا لاتنفروا فى الحرقل نار جهنم اشد حرا لوكانوا يفقهون
(289).
آمادگى سپاه براى اعزام :
رسول گرامى اسلام مصمم شد كه به هر وسيله ممكن سپاهى از
مسلمانان را تشكيل داده و به منطقه تبوك اعزام نمايد، لذا دستور داد كه
مردم كمرهاى خود را محكم ببندند و براى جنگ آماده شوند.
در بين مسلمانان كسانى بودند كه از ثروت زيادى برخوردار بودند، پس به
آنان دستور داد كه مسلمانان فقير را تجهيز نموده و هزينه نظامى آنه را
به عهده بگيرند، مسلمانان اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله را
به جان و دل خريدند و هرچه كه در توان داشتند از اموال خود در اين جنگ
سرمايه گذارى كردند.
عثمان بن عفان از جمله كسانى بود كه اموال زيادى را در اختيار سپاه
اسلام قرار داد.ليكن تجهيزات جنگى سپاه اسلام را كفاف نمى كرد و عده اى
از مسلمانان كه نتوانسته بودند خود را تجهيز كنند به محضر رسول خدا صلى
الله عليه و آله شرفياب شده و از حضرت خواستند كه آن ها را نيز تجهيز
نمايد.
متاءسفانه حضرت توان مالى نداشت ، و نتوانست آنها را مجهز كند تا
بتوانند در سپاه اسلام شركت جويند، آنان نيز ماءيوسانه و با چشمانى
گريان از خدمت حضرت بازگشتند(290).
قرآن كريم اين جريان را در قالب آيه اى آورده و مى فرمايد:
لا اجد ما احملكم عليه تولوا و اعينهم تفيض من
الدمع حزنا الا يجدوا ما ينفقون
(291).
تخلف مسلمانان :
هنگامى كه رسول گرامى خواست نيروها را به طرف تبوك حركت دهد عده
اى از مسلمانان حضرت را همراهى نكردند، عبدالله بن ابى كه سركرده
منافقين مدينه بود پيروان خود را از شركت در سپاه اسلام منع كرده و
منافقين مدينه هم در سپاه اسلام شركت نكرده و در مدينه ماندند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله دو نفر از اصحاب را به جانشينى خود در
مدينه منصوب كرد، سباع بن عرفطه را براى اهل مدينه وعلى بن ابى طالب را
براى خانواده و اهل بيت خود در مدينه قرار داد.
هنگامى كه منافقين از اين قضيه باخبر شدند، حضرت على را مورد طعن و
سرزنش قرار داده و به رسول خدا صلى الله عليه و آله تهمت بستند و
گفتند: كه رسول خدا صلى الله عليه و آله على را در مدينه جا گذاشت ،
زيرا على قدرت و حال جنگ را ندارد، حضرت على از اين سخنان ناراحت شده و
خود را مجهز كرد و شمشير را برداشت و راه تبوك را در پيش گرفت و خود را
در ثنية الوداع (جرف )(292)
به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسانيده و گفته هاى منافقين را براى
حضرت نقل كرد:
حضرت گفتار منافقين را تكذيب فرموده و سپس گفت :
كذبوا ولكنى انما خلفتك لما ورائى فاخلفنى فى
اهلى و اهلك ، اما ترضى ، (افلا ترضى ) يا على ان تكون منى بمنزلة
هارون من موسى الا ان تكون لانبى بعدى ؟ پس از اين سخنان
حضرت على به مدينه بازگشت و در مدينه باقى ماند(293).
حوادث بين راه :
الف - سرزمين حجر:
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاه اسلام را به طرف
تبوك حركت داد، به سرزمين حجر - منقطه اى كه قوم عاد و ثمود در آن
زندگى مى كردند - رسيدند و سپاهيان اسلام شب را در آنجا گذراندند.
سپاهيان جهت رفع تشنگى بر سر چاه حجر آمدند، حضرت آنان را از آشاميدن
آب نهى كرد و فرمود: از اين آب نياشاميد، و فقط از آن براى نماز وضو
بگيريد، كسى از شما در شب تنها از منطقه خارج نشود، هرگاه كسى از شما
جهت رفع حاجت خواست از محل خارج شود كسى را همراه خودش ببرد. دو نفر
از سپاهيان اسلام حرف رسول خدا صلى الله عليه و آله را ناديده گرفتند و
هر دو نفر نيز مبتلا شدند.
بالاخره آن شب را به صبح رساندند در حالى كه از جهت آب در مضيقه بودند
و از طرفى رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز آنها رااز آشاميدن آب چاه
منع كرده بود، پس به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشتند:
يا رسول الله ما در اينجا نيازمند به آب هستيم ، و از طرفى آب نيست چه
كنيم ؟
حضرت پس از مشاهده وضع سپاه خود، دست به مناجات برداشته و از خداوند
طلب باران نمود تا مسلمانان بتوانند به آب دسترسى نموده و تشنگى خود را
برطرف خداوند دعاى حضرت را به اجابت رسانيد و پاره ابرى را روى سر آنان
فرستاد، آن پاره ابر شروع به باريدن كرد تا حدى كه لباسهاى آنان تر شده
و هر يك به مقدار لازم از اب آن استفاده كرده و مقدارى نيز براى
استفاده بين راه برداشتند(294).
ب - گم شدن ناقه حضرت :
پس از حركت كردن سپاهيان اسلام از سرزمين حجر به سوى تبوك ، در
بين راه ناقه حضرت گم شد، عده اى از سپاهيان به جستجوى ناقه حضرت
پرداختند تا ناقه حضرت را پيدا كنند.
در اين ميان شخصى از منافقين به نام زيد بن لصيب القينقاعى كه در كنار
عمارة بن حزام نشسته بود، زبان به طعنه پيامبر گشوده و گفت : مگر محمد
نمى گويد كه من پيامبر خدا هستم و از آسمان به من خبر مى رسد، پس
چگونه از محل اختفاء ناقه خود بى خبر است و ديگران را به جستجوى ناقه
خود فرستاده است ؟
هنگامى كه اين سخنان به گوش پيامبر رسيد در جواب فرمود: به خدا قسم ،
هر چه را من مى دانم از طرف خدا به من آموخته مى شود، هم اكنون خداوند
به من تعليم داد كه ناقه در فلان وادى و داخل دره است در حالى كه
افسارش به دور بوته اى پيچيده و نمى تواند خود را رها كند، برويد و
ناقه را از آن دره بياوريد، بعضى از سربازان سپاه اسلام رفته و ناقه
حضرت را از آن دره نجات داده و به محضر حضرت آوردند(295).
ج - عقب نشينى سپاهيان
هرقل :
رسول گرامى به راه ادامه داد، در ادامه مسير بعضى از مسلمانان
نتوانستند حضرت را همراهى نمايند و لذا عقب نشينى كردند، هنگامى كه به
حضرت گزارش مى دادند، كه فلان از قافله عثب مانده است حضرت مى فرمود:
ولش كنيد اگر در او خيرى باشد خداوند او را به سپاه ملحق مى كند.
از جمله ابى ذر غفارى بود كه عز عقب قافله تنها مى آمد، پس به حضرت
گزارش دادند كه ابى ذر به تنهايى دنبال قافله حركت مى كند، رسول خدا
صلى الله عليه و آله فرمود: يرحم الله اباذر
يمشى وحده و يموت وحده و يبعث وحده
(296).
سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه سپاهيان اسلام به منطقه
تبوك رسيدند، و به مدت ده روز و اندى در منطقه ماندند. در نتيجه ضمن
امدادهاى غيبى و نصرتهاى الهى كه بر فضاى نورانى جبهه اسلام حاكم بود
هجوم و موضع گيرى سپاهيان اسلام به طرز بى سابقه و بر اساس اصول سياسى
نظامى صورت گرفت كه سبب رعب و وحشت زائدالوصفى بر پيكره سپاه اسلام شده
بود، و سرانجام سپاهيان هرقل منطقه عمليات را ترك گفته و از برابر
سپاهيان اسلام عقب نشينى نمودند.
د- وادى مشفق :
پس از عقب نشينى سپاهيان هرقل ، حضرت منطقه تبوك را به قصد
مدينه ترك كرد و در بين راه به وادى مشفق رسيدند، در اين وادى چشمه اى
بود كه آب بسيار كمى داشت - به حدى كه اگر دو يا سه نفر از آن استفاده
مى كردند كفاف نمى كند - پس حضرت به سپاهيان خود دستور داد كه به آن آب
نزديك نشوند.
عده اى از منافقين كه خود را در ميان سپاه جا داده بودند حرف رسول خدا
صلى الله عليه و آله را ناديده گرفته و خود را به آن آب رساندند، و از
آب استفاده كردند، پس آن آب خشكيد و تمام شد،. هنگامى كه حضرت به آن
چشمه رسيد آن را خشكيده يافت .
هنگامى كه حضرت از جريان مطلع گرديد، بر آنها لعن و نفرين فرستاد، سپس
از ناقه پياده شد و دست مبارك خود را داخل چشمه گذاشت ، به بركت دست
حضرت از آن چشمه آب فوران كرد به طوريكه تمام سپاه اسلام از آن آب
استفاده نمودند.
ه - مسجد ضرار
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حال تدارك سپاه به
سوى تبوك بود، عده اى از منافقين كه در محله بنى سالم سكونت داشتند
مسجدى بنا نمودند به اين بهانه كه پيرمردان وزنان و كودكان كه قدرت و
توانايى رفتن به مسجد قبا را ندارند تا عبادات خود را بجا آورند در
همين جا انجام دهند(297).
پس گروهى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و عرضه داشتند: يا
رسول الله ما در محله بنى سالم مسجدى براى مسلمانان ساخته ايم كه پير
يا مريض هستند و هم براى كسانى كه در شبهاى بارانى و يا بسيار گرم
تابستانى نمى توانند خود را به مسجد قبا برسانند در آن مسجد عبادت خود
را به جا آورند.
ما دوست داريم كه شما قدم رنجه فرموده و بر ما منت گذاشته و با ما
نمازى را در آن مسجد بجا آوريد. حضرت فرمود: هم اكنون در حال سفر هستم
، ان شاء الله پس از اين كه از جنگ تبوك بازگشتم مى آيم و در مسجد شما
نماز بجا مى آورم
(298).
هنگامى كه حضرت پس از بازگشت از تبوك به قريه اوال رسيد جبرئيل نازل شد
و ماجراى مسجد ضرار را به عنوان يك پيغام الهى به حضرت بيان نمود و اين
آيه را قرائت فرمود: و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا
و كفرا و تفريقا بين المؤ منين
(299).
رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه شريفه مالك بن الدخشة -
از برادران بنى سالم - و معن بن عدى يا برادرش عاصم بن عدى - از
برادران بنى عجران - را فراخواند و به آنان دستور داد تا به محله بنى
سالم رفته و مسجد ضرار را آتش بزنند. اين دو نفر به سرعت خود را به
محله بنى سالم رساندند.
پس مالك كه از قبيله بنى سالم بود به خانه رفته و شاخه اى از نخله خرما
را آتش زد و به نزد معن آمد، هنگامى كه به مسجد ضرار رسيدند اهل مسجد
ضرار كه همان منافقين بودند در مسجد نشسته بودند، اين دو نفر مسجد را
آتش زدند و پس از سوختن سقف مسجد ديوارهاى آن راخراب كرده و با خاك
يكسان نمودند، اهل مسجد هم مسجد را ترك نموده و پا به فرار گذاشتند.
بانيان مسجد ضرار:
كسانى كه در بناى مسجد ضرار دست داشتند دوازده نفر بودند كه
اسامى آنها بدين صورت بود:
1 - خدام بن خالد
2 - ثعلبة بن حاطب
3 - معتب بن قشير
4 - ابوحبيبة الاعزر
5 - عبادبن حنيف
6 - جارية بن عامر
7 - يجمع بن جاريه
8 - زيد بن جاريه
9- نبتل بن الحارث
10 - بخزج
11 - بجادبن عثمان
12 - وديعة بن ثابت
(300).
فصل دهم : رويدادهاى سال دهم هجرت
حجة الوداع :
اين واقعه در سال دهم هجرى اتفاق افتاد. رسول خدا صلى الله عليه
و آله تصميم گرفت كه در آن سال با ياران خود حج و مناسك را بجاى آورد،
و مسلمانان را به مناسك حج اسلامى آشنا سازد تا مسلمانان بتوانند حج را
با مناسك آن به خوبى ياد گرفته و اين فريضه بزرگ الهى را به نحو احسن
انجام دهند. بر اساس اين هدف مقدس الهى ، در روز 25 ذيقعده از مدينه به
سوى مكه سفر كرد(301).
هنگامى كه به منطقه سرف رسيد، اصحاب را به دو دسته تقسيم كرد، دسته اى
كه گوسفند قربانى را با خود همراه داشتند، امر فرمود كه محرم به احرام
حج شوند و به همراه او اعمال حج را بجا آورند، و كسانى كه قربانى به
همراه نداشتند، حضرت به آنان امر فرمود كه محرم به احرام عمره مفرده
شوند. حضرت على - كه قبل از آن ، از جانب حضرت به يمن رفته بود - در
منطقه سرف به حضرت رسيد. به دستور پيامبر او نيز لباس احرام بر تن نمود
و محرم شد.
هنگامى كه به عرفه رسيدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه اى ايراد
نمود و در آن خطبه اكثر مسائلى را كه مسلمانان به آن نياز داشتند بيان
نمود.
براساس نقل ابن اثير، در آن سال عده زيادى در حج شركت كرده بودند؛
جمعيت مسلمانان به گونه اى زياد بود كه صداى رسول خدا صلى الله عليه و
آله به گوش آنها نمى رسيد، و ربيعة بن اميه فرمايشات و بيانات حضرت را
براى آنان توضيح مى داد(302).
در ادامه ابن اثير ميگويد: سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله اعمال
حج و مناسك آن را بجاى آورد. اين حج آخرين حج رسول خدا صلى الله عليه و
آله بود كه به حجة الوداع يا حجه البلاغ شهرت يافت .
نظريه : ابن اثير تاريخ حجة الوداع را به همين اندازه بيان نموده و به
شكل مرموزى از جريان غدير گذشته و از آن اسمى به ميان نياورده است و
حال آنكه اساس و ريشه مساءله حج در آن سال ، معرفى جانشين و خليفه خود
بود كه حضرت در سرزمين حجفه و در وادى غدير آن را متذكر شده بود.
روايت غدير را حدود 30 نفر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل
كرده اند، و علما و بزرگان عامه نيز اين روايت را به طرق مختلف و با
الفاظ گوناگون از اصحاب نقل كرده اند .
در اينجا لازم ميدانم كه ادامه مطلب را از كتاب
قادتنا كيف نعرفهم - تاءليف حضرت آية الله ميلانى بيان كنم :
مرحوم آية الله ميلانى ، بخشى از اين روايات را با ذكر طرق از كتب
معتبره عامه نقل نموده است ، چون بناى ما بر اختصار است به ذكر يك
روايت بسنده مى كنيم :
اين روايت را خوارزمى به اسناد خود
(303) از ابى سعيد الخدرى نقل نموده ، كه اضافه بر
سخنان حضرت سخنان حسان بن ثابت شاعر معروف عرب را نيز بيان كرده است .
روى الخوارزمى باسناد عن ابى سعيد الخدرى ، انه
قال : ان النبى يوم دعا الناس الى غدير خم ، امر
بما كان تحت الشجرة من الشك فقام ، و ذلك يوم الخميس ، ثم دعا الناس
الى على فاخذ بضبعه فرفعهما حتى نظر الناس الى بياض ابطيه ثم لم
يتفرقا حتى نزلت هذه الآية : اليوم اكلمت لكم دينكم و اتممت عليكم
نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
(304) فقال رسول الله : الله اكبر على اكمال الدين و
اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعى ، ثم قال : اللهم وال
من والاه وعاد من عاداه و انصر من نصره
سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين نكته پايان يافت ، پس حسان بن
ثابت كه يكى از شعراى زبردست عرب به شمار مى رفت از حضرت اجازه گرفت
تاشعرى را كه در مساءله غدير سروده بود براى جمعيت حضار قرائت نمايد.
او شعرش را به اين ترتيب آغاز نمود:
يناديهم يوم الغدير نبيهم
|
نجم و اسمع بالرسول مناديا
|
بانى مولاكم نعم ، و وليكم
|
فقالوا: ولم يبدو هناك النعاميا
|
الهك مولانا و انت ولينا
|
ولا تجدل فى الخلق للامر عاصيا
|
فقال له : قم يا على فاننى
|
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
|
فمن كنت مولاه فهذا وليه
|
فكونوا له انصار صديق مواليا
|
هناك دعا اللهم وال وليه
|
و كن للذى عاد عليا معاديا
|
به نظر مى رسد مساءله غدير و تعيين حضرت امير در بين اصحاب از قبل مطرح
بوده وگرنه چگونه مى توان تصور كرد كه حسان بن ثابت فى البداهه شعرش را
در مجلس سروده باشد، پس چنين در مى يابيم كه حسان بن ثابت اين شعر را
قبلا سروده بوده و در واقعه غدير هم فقط از رسول خدا صلى الله عليه و
آله اجازه گرفته بوده تا آنرا براى مردم قرائت كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مناطق و اماكن مختلف و در مناسبتهاى
گوناگون مساءله ولايت حضرت على - عليه السلام - را مطرح نموده و قضيه
خلافت و جانشينى آن حضرت را ميان مردن روشن كرده است . ابن اثير خطبه
رسول خدا صلى الله عليه و آله در عرفات را متذكر شده است ، پس معلوم
مى شود كه مطرح نمودن مساءله خلافت در غدير خم ، اتمام حجتى براى مردم
بوده و در واقع آخرين پيامى كه بوده به مردم رسانده خست و به همين خاطر
آن را حجه البلاغ نيز ناميده اند.
چنين به نظر مى رسد كه علت انتخاب منطقه غدير خم ، بدان لحاط بوده كه
آن منطقه گذرگاه همه حاجيان - كه در آن سال به قصد زيارت بيت الله
الحرام مشرف شده بودند - بوده است . رسول خدا صلى الله عليه و آله اين
منطقه را جهت تبيين مبانى مساءله خلافت انتخاب نمود كه در آن خطبه چند
نكته مهم را به مسلمين خاطر نشان نمود:
1 - مساءله نصب حضرت على - عليه السلام - به منصب خلافت بوده است ،
زيرا حضرت تصريح نمودند كه :
هر كسى را كه من بر
او ولايت دارم على نيز همان ولايت را بر او دارد در اين جمله
رسول خدا صلى الله عليه و آله به نحو اطلاق و ارسال تمام شؤ وناتى كه
واجد آن از طرف خداوند متعال بود به حضرت على - عليه السلام - منتقل
كرد.
از هم اين شؤ ونات اين بود كه حضرت على نيز از طريق وحى و الهام علوم
خود را از خداوند فرا مى گرفت و در گفتار و كردار معصوم بود، قرآن كريم
عصمت حضرت را به اين آيه تاءييد مى كند:
و ما
ينطق عن الهوى # ان هو الا وحى يوحى # علمه شديد القوى
(305) بر اساس مفاد اين آيه ، جميع علوم و اطلاعات رسول
خدا صلى الله عليه و آله از ناحيه خداوند به او تعليم داده مى شود و
مقام عصمت نيز با تمام شؤ وناتش به حضرت على منتقل مى شود.
در حديث منزلت كه متفق و مورد قبول بين عامه و خاصه است ، رسول خدا صلى
الله عليه و آله فقط مساءله نبوت را از حضرت على استثنا نمود، اگر
خاتميت نبوت رسول خدا صلى الله عليه و آله نبود به اطلاق كلام حضرت مى
توانستيم چنين ادعا كنيم كه حضرت على - عليه السلام - در تمام شؤ ونات
حتى مساءله نبوت تالى تلو پيامبر است لكن چون رسول خدا صلى الله عليه و
آله در اين حديث شريف فقط مساءله نبوت را از حضرت استثنا نمود و فرمود:
الا انه لا نبى بعدى چنين استفاده مى شود كه حضرت در غير از مساءله
نبوت در ساير مسائل هم شاءن رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.
2 - مسؤ له نصب حضرت على - عليه السلام - انتصاب از جانب پروردگار
متعال بوده است . زيرا حضرت تصريح نمودند كه : مساءله خلافت على تنها
خواسته من نيست بلكه خواسته پروردگار نيز مى باشد و من براساس وحى
خداوند متعال ماءمورم كه خلافت حضرت را به شما ابلاغ نمايم .
اليوم اكملت لكم دينكم و
اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا نزول اين آيه
وظيفه پيامبر را در مورد اتمام حجت بر مردم را بيان كرده است ، و نشان
مى دهد كه ولايت حضرت متمم و مكمل دين است .
3 - اساس ولايت بر محبت است ، اگر محبت و گرايش قلبى نباشد پذيرش
ولايت از حضرت امكان پذير نيست ، بر همين اساس حضرت دعا كرده و فرموده
:
اللهم وال من والاه ؛پروردگارا! هركس على را
دوست دارد او را دوست بدار.
اساس كينه توزى و عداوت نيز بر اين است كه انسان حق را نفهمد و زير بار
آن نرود، بر همين اساس حضرت آنان را نفرين كرده و فرمود:
و عاد من عاداه ؛هركس على را دشمن مى دارد او را
دشمن بدار.
خوارزمى
(306) گفته است كه : عده اى از صحابه حديث غدير - بدون
شعر حسان بن ثابت - را نقل نموده اند، اسامى آنان بدين شرح است :
1 - على بن ابيطالب - عليه السلام -
2 - عمربن الخطاب
3 - براءبن عازب
4 - سعدبن ابى وقاص
5 - طلحه بن عبيدالله
6 - حسين بن على - عليه السلام -
7 - عبدالله بن مسعود
8 - عماربن ياسر
9- عمار بن ياسر
10 - ابو ايوب انصارى
11 - ابن عمر
12 - عمران بن حصين
13 - بريدة بن الحصين
14 - ابوهريرة
15 - جابربن عبدالله
16 - ابورافع مولى رسول الله
17 - حبشى بن جنادة
18 - زيدبن شراحيل
19 - جريربن عبدالله
20 - انس
21 - حذيفة بن اسيد انصارى
22 - زيد بن ارقم
23 - عبدالرحمن بن يعمر
24 - عمرو بن الحمق
25 - عمربن شرحبيل
26 - ناجية بن عمر
27 - جابربن سمرة
28 - مالك بن الحويرث
29 - ابوذؤ يب الشاعر
30 - عبدالله بن ربيعة