ملكوت اخلاق

سيد حسين اسحاقى

- ۲ -


سال چهارم هجرى
هيئتى از قاره به مدينه آمده و از پيامبر درخواست كرده بودند افرادى را براى آموزش دستورهاى دين اسلام به آنجا بفرستد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نيز نه تن از يارانش را به سرپرستى عاصم انصارى همراه هيئت ياد شده به آن سرزمين فرستاد. هنگامى كه اين كاروان به رجيع رسيد، هيئت قاره به مسلمانان خيانت كردند. آنان هفت نفر از مسلمانان را به شهادت رساندند و دو نفر ديگر را با اسارت گرفتند كه سرانجام آن دو را شهيد كردند(48). رويداد ديگر، جنگ با يهوديان بنى نضير بود. پيامبر، ابن ام مكتوم را در مدينه به جانشينى خود گمارد. آن گاه با مسلمانان از مدينه خارج شد و به سوى قلعه بنى نضير شتافت . آنها را 15 روز محاصره و بعد از تسليم شدن ، به فدك و خيبر تبعيد كرد(49). در ماه شعبان اين سال ، امام حسين (عليه السلام) متولد شد(50). همچنين با نزول آيه زير، شراب حرام گرديد:
يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الاءنصاب و الاءزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون .(مائده : 90)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شراب ، قمار، بت ها و چوبه هاى تير (كه براى برد و باخت به كار مى روند) پليدند و از كارهاى شيطانند. از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.
در اين سال ، فاطمه بنت اسد، مادر حضرت على (عليه السلام) درگذشت . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به احترام او پيراهن خود را كفن وى كرد، بر او نماز گزارد و وى را در بقيع به خاك سپرد(51).
سال پنجم هجرى
در اين سال جنگ ذات الرقاع رخ داد. پيامبر در اين جنگ با همراهان خود، نماز را به طريق خوف به جا آورد. اين نماز نخستين نماز خوفى بود كه در اسلام برگزار مى شد(52).
در همين سال ، آيه مربوط به تيمم نازل شد و جنگ خندق يا احزاب پيش ‍ آمد. چند گروه مخالف از قريش ، عظفان ، سليم ، اسد، اشجع ، قريظه ، نضير و جمعى از يهود كه به 24 هزار نفر مى رسيدند، براى جنگ با پيامبر به سوى مدينه حركت كردند. تنها قريشيان چهار هزار نفر بودند، كه 300 اسب و 1400 شتر داشتند و فرماندهى آنها با ابوسفيان بود. در مقابل ، مسلمانان در حدود سه هزار نفر بودند. در اين ميان ، سلمان فارسى پيشنهاد كندن خندق را به دور مدينه داد كه پيامبر نظر او را پذيرفت . اين جنگ با رشادتها و دلاورى هاى على (عليه السلام) همراه بود و با كشتن عمرو بن عبدود، پيروزى را براى اسلام و مسلمانان به ارمغان آورد.
سال ششم هجرى
در اين سال پيامبر به قصد انجام دادن عمره در ماه ذى قعده با 1600 نفر از مسلمانان به سوى مكه حركت كرد. وقتى به حديبيه رسيدند، مشركان از ورود آنان به مكه جلوگيرى كردند. پيامبر از همراهان خويش بيعت گرفت تا پاى جان از آن حضرت حمايت كنند كه به بيعت رضوان معروف شد. سپس به مشركان اعلام كرد كه قصد جنگ ندارند، بلكه براى انجام عمره آمده اند، ولى نتيجه اى نگرفت . سرانجام بين پيامبر و مشركان پيمان صلحى به نام صلح حديبيه بسته شد. بر اساس اين پيمان نامه ، مسلمانان آن سال به مكه نرفتند و قرار شد سال آينده به مكه بروند(53). در اين سال ، مردم از شدت خشكسالى و بى آبى ، دچار قحطى شدند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) با اصحاب به صحرا رفتند و دو ركعت نماز استسقاء (طلب باران ) به جا آوردند و دعا كردند. از همان لحظه تا هفت شبانه روز باران فراوان باريد(54).
سال هفتم هجرى
در ماه محرم ، جنگ خيبر پيش آمد. پيامبر در اين جنگ با 1400 سرباز و 200 اسب به سوى خيبر حركت كرد. يهوديان به قلعه هاى خود پناه بردند، ولى با دلاورى هاى مسلمانان ، قلعه هايشان يكى پس از ديگر سقوط كرد و سرانجام مسلمانان پيروز شدند. بعضى از يهوديان با ديدن شكست خود، پيشنهاد صلح دادند كه پيامبر نپذيرفت . سپس از پيامبر درخواست كردند زمين هايى در اختيارشان باشد تا در آنها كشاورزى كنند و از محصول خود سهمى هم به مسلمانان بدهند. پيامبر اين درخواست را پذيرفت و هر سال عبدالله بن رواحه انصارى را براى جمع آورى محصول نزد آنان مى فرستاد. وقتى عبدالله در جنگ موته شهيد شد، پيامبر، جبار پسر صخر را به جاى او روانه كرد و اين برنامه تا زمان خلافت عمر بن الخطاب ادامه داشت . هنگامى كه عمر به خلافت رسيد، همه يهوديان را از حجاز بيرون راند(55).
پيامبر در ماه محرم همان سال براى خود مهرى درست كرد كه روى آن ((محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله ((- حك شده بود(56). آن گاه در ماه ربيع الاول به پادشاهان و اميران سرزمين هاى گوناگون نامه نوشت و آنان را به اسلام فراخواند. ايشان نامه هايش را با ((بسم الله الرحمن الرحيم )) آغاز مى كرد و با مهر مخصوص خود پايان مى داد(57).
در اين سال ، پيامبر براى انجام دادن عمره كه مشركان در سال گذشته در حديبيه مانع از انجام دادن آن شده بودند، در ماه ذى قعده از مدينه خارج شد. وقتى كه به مكه رسيد، مشركان بر اساس قرار قبلى از مكه بيرون رفته بودند. پيامبر با همراهان خود سه روز در مكه توقف كردند و اعمال عمره را به جا آوردند(58).
سال هشتم هجرى
در اين سال ، جعفر بن ابيطالب ، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه هنگام جنگ با روميان در سرزمين موته شهيد شدند(59). فتح مكه نيز در اين سال صورت گرفت و پيامبر با كمك على (عليه السلام)، بت هايى را كه اطراف كعبه بودند، شكست . همچنين با اينكه قريش دشمنى و آزار بسيارى به مسلمانان روا داشته بودند، آنان را عفو كرد. جنگ حنين از رويدادهاى ديگر اين سال است . مسلمانان در اين جنگ ، قبيله هوازن را شكست دادند و عده بسيارى از زنان و مردان دشمن را اسير و اموالشان را به غنيمت گرفتند. جنگ طائف از ديگر حوادث مهم اين سال است كه مسلمانان پس از محاصره شهر و نبرد با دشمنان ، شهر را آزاد كردند(60).
سال نهم هجرى
جنگ تبوك در ماه رجب اين سال پيش آمد. در اين جنگ ، طرف مقابل مسلمانان ، امپراتور روم بود. پيامبر با اصحاب از جان گذشته خود به تبوك رفتند، ولى كار به صلح انجاميد و دشمن پذيرفت كه جزيه پرداخت كند. پيامبر هم براى آنان امان نامه نوشت (61). در همين سال ، منافقان ، مسجد ضرار را براى رسيدن به اهداف شومشان بنا كردند كه به دستور پيامبر ويران شد. همچنين ((سوره برائت )) بر پيامبر نازل شد و آن حضرت ، على (عليه السلام) را ماءمور كرد كه به مكه برود و هفت آيه اول اين سوره را هنگامى بخواند كه مردم در منا اجتماع كرده اند.
سال دهم هجرى
در اين سال ، على (عليه السلام) ماءمور شد به يمن برود و نامه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را براى مردم آنجا بخواند و آنان را به اسلام دعوت كند. طايفه همدان همگى در يك روز مسلمان شدند و ديگر قبيله ها به تدريج به اسلام گرويدند.
در همين سال ، پيامبر براى آخرين بار با مسلمانان حج به جا آورد. به همين سبب ، آن حج را حجه الوداع مى گويند. برخى آن حج را حجه البلاغ نيز ناميده اند؛ زيرا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در پايان سخنرانى ها و مناسك حج ، رو به جمعيت مسلمانان كرد و فرمود: اللهم هل بلغت ؛ خدايا پيام تو را به مردم ابلاغ كردم ؟ همه مردم گفتند: آرى . آن گاه پيامبر گفت : ((اللهم اءشهد؛ خدايا شاهد باش .)) در همين سفر، على بن ابيطالب (عليه السلام) از يمن بازگشت و در ايام حج در خدمت پيامبر رسيد. پيامبر نيز او را در قربانى خويش شريك ساخت (62). حضرت محمد (صلى الله عليه و آله ) در بازگشت از ((حجه الوداع )) در ميان راه مكه و مدينه در محلى به نام غدير خم ، على (عليه السلام ) را جانشين خود معرفى كرد(63).
سال يازدهم هجرى
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در بازگشت از حج بيت الله الحرام به مدينه ، در ماه صفر بيمار شد و در خانه بسترى گرديد. آن حضرت در طول بيمارى خويش ، سه بار ميان مردم ظاهر شد و با آنان از فتنه هاى روزگار و خداحافظى ، وفاى به وعده و حلاليت طلبى سخن گفت . آن حضرت پس از تحمل مدتى بيمارى ، سرانجام روز دوشنه بيست و هشتم ماه صفر در 63 سالگى ديده از جهان فرو بست . بدن مطهر وى را در اتاق مسكونى خودش ‍ به خاك سپردند(64).
بخش دوم : 114 جلوه رفتارى و گفتارى پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله )
فصل اول : اخلاق فردى
در آمد
لقد كان لكم فى رسول الله اءسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا.(احزاب : 21)
به يقين ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى شما نمونه نيكويى است براى هر كس كه به خدا و روز جزا اميد دارد و بسيار ياد خدا مى كند.
پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) الگوى جاودان مسلمانان است كه مى توانند گفتار و كردار خود را در آينه وجودش به تماشا بنشينند. حضرت على (عليه السلام)، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را الگوى كامل معرفى مى كند:
و لقد كان فى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كاف لك فى الاسوه (65).
پيروى كردن و الگوگيرى از رفتار رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى تو كافى است .
بنابرين :
فتاءس بنبيك الاطيب الاطهر (صلى الله عليه و آله ) فاءن فيه اسوه لمن تاءسى و عزاء لمن تعزى و احب العباد الى الله المتاءسى بنبيه و المقتص ‍ لاءثره (66).
از پيامبر پاك و پاكيزه ات پيروى كن ؛ زيرا راه و رسمش ، سرمشقى است براى آن كسى كه بخواهد پيروى كند و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى است و محبوب ترين بندگان نزد خداوند، كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و گام در جاى قدم او گذارد.
هر كسى اسوه حسنه را بشناسد و از او پيروى نكند، بى ترديد، به بيراهه ره مى سپارد و در دنياى زر و زور و تزوير و در تاريكستان نادانى و دنياگرايى غوطه ور خواهد شد. آنكه بدون اسوه حسنه سير مى كند، البته راه به جايى نمى برد.
به درستى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، ميزان اكبر است و همه چيز را بايد با خلق و سيره و روش و راه و رسم او سنجيد و بدان عرضه كرد؛ كه اگر با آن موافق بود، حق است و چنانچه با آن مخالف بود، باطل است . خداوند، پيامبر را فرستاد تا همگان را به سوى حق دعوت كند:
و سيرته القصد و سنته الرشد و كلامه الفضل و حكمه العدل (67).
سيره و راه و رسم او معتدل و روش او صحيح و متين و سخنانش روشنگر حق از باطل و حكمش عادلانه است .
خداوند، پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) را فرستاد تا به سوى حق دعوت كند و گواه رفتار خلق باشد. پس :
و اقتدوا بهدى نبيكم فانه افضل الهدى و استنوا بسنته فانها اهدى السنن (68).
و به راه و رسم (سيره ) پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و رسم هاست و رفتارتان را با روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روش هاست .

دلا نزد كسى بنشين كه او از دل خبر دارد   به زير آن درختى رو كه او گل هاى تر دارد
در اين بازار عطاران ، مرو هر سو چو بى كاران   به دكان كسى بنشين كه در دكان شكر دارد
ترازو گر ندارى ، پس تو را زو ره زند هر كس   يكى قلبى بيارايد، تو پندارى كه زر دارد
تو را بر در نشاند او به طرارى كه مى آيم   تو منشين منتظر بر در كه آن خانه دو در دارد
به هر ديگى كه مى جوشد، مياور كاسه و منشين   كه هر ديگى كه مى جوشد، درون چيز دگر دارد
نه هر كلكى ، شكر دارد؛ نه هر زيرى ، زبر دارد   نه هر چشمى ، نظر دارد؛ نه هر بحرى ، گهر دارد
(69)
مردى از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) درخواست كرد اخلاق پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را برايش بشمارد. آن حضرت فرمود: تو نعمت هاى دنيا را بشمار تا من نيز اخلاق آن جناب را برايت بشمارم . عرض كرد: چگونه ممكن است نعمتهاى دنيا را احصا كرد، با اينكه خداوند در قرآن مى فرمايد: و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها؛ ((اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، نمى توانيد به پايان رسانيد)). على (عليه السلام) فرمود:
خداوند تمام نعمتهاى دنيا را كم مى داند در اين آيه كه مى فرمايد: قل متاع الدنيا قليل ؛ ((گو متاع دنيا اندك است )) و اخلاق پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) را در اين آيه عظيم شمرده است ، چنان كه مى فرمايد: انك لعلى خلق عظيم ؛ ((تو را خوبى بسيار بزرگ است )). اينك تو چيزى را كه اندك است ، نمى توانى بشمارى ، من چگونه چيزى را كه بزرگ است ، احصا كنم . با اين حال ، همين قدر بدان كه اخلاق نيكوى تمام پيامبران به وسيله رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) تمام شد. هر يك از پيامبران ، مظهر يكى از اخلاق پسنديده بودند. چون نوبت به پيامبر رسيد، تمام اخلاق پسنديده را جمع كرد. از اين رو، فرمود:
انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ؛ ((من برانگيخته شدم تا اخلاق نيكو را تمام كنم (70))).
آينه نبى (صلى الله عليه و آله )
((نه درازى باريك بود و نه كوتاهى خرد، بلكه ميانه اين هر دو بود: راست اندام تمام پشت . رويى داشت نه گرد و برآمده چون روى فربهان و نه خشك و نزار چون روى نحيفان ، بلكه روى گرد به قاعده بود، سپيد و روشن و لطيف . چشمى داشت سپيده ها سپيد و سياهه سياه . مژگانى راست به هم در رسته ، دراز و بسيار. انگشتانش ، هم از آن دست و هم از آن پاى ، درشت و بزرگ . كف هاى وى نرم چون حرير بود و چون از جاى خود برخاستى و مى رفتى ، از چستى همانا كه مرغ بود كه مى پريد و ميان دو كتفش ، مهر نبوت بودى . و او خود خاتم پيغامبران و مهتر عالميان بود و در سخا از همه بهتر بود و در شجاعت از همه بيشتر بود و در فصاحت از همه نيكوتر و تمام تر بود و در عهد و پيمان از همه درست تر بود و در خوى و خلق از همه نيكوتر بود و در تعيش با مردم ، از همه بزرگتر. بر بديهه ، چون وى را بديدندى ، از وى هيبت داشتندى و چون با وى مخالطت كردندى ، وى را چون جان و دل دوست گرفتندى . نه پيش از وى ، مثل وى كسى توانستندى ديدن و نه بعد از وى ، كسى مثل وى تواند يافتن (71))).
1 - لباس و پوشش
بيان نمونه هايى از سيره پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) در مورد پوشيدن جامه ، جنس لباس ، رنگ و اندازه آن و شيوه پوشيدن پيراهن و كفش و مانند آن مى تواند الگويى مناسب براى همگان باشد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم به سلامت و عافيت جسمى ، هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه لباس توجه داشت . لباس پنبه اى مورد علاقه آن حضرت بود. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد:
البسوا الثياب القطن فانها لباس رسول الله (72).
لباسهاى پنبه اى بپوشيد؛ چرا كه آن ، لباس پيامبر خداست .
رنگ سبز، رنگ مورد پسند پيامبر براى لباس بود: كان يعجبه الثياب الخضر(73). از سوى ديگر، رنگ سرخ ، رنگى بود كه آن را براى لباس ‍ نمى پسنديد: انه كره الحمره فى اللباس (74). در پوشيدن لباس ‍ همواره به پاكيزگى آن توجه مى كرد، به گونه اى كه مى فرمود: هر كس لباسى را مى پوشد، بايد در آراستگى و پاكيزگى آن بكوشد: من اتخذ ثوبا فلينظفه (75). رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر گاه لباس تازه مى پوشيد، خدا را شكر و سپاس مى گفت : كان من فعله اذا لبس الثوب الجديد حمد الله (76). در روايت ديگرى آمده است ايشان وقتى جامه نو بر تن مى كرد، چنين دعا مى فرمود:
خدايى را سپاس كه بر تن من چيز پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم (77).
از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه آن بود كه ايشان فخر خويش را به جامه و نوع آن نمى دانست . اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مى شد، مى پوشيد؛ از لنگ و پيراهن يا جبه يا هر چيز ديگر(78). ايشان هر چه كه فراهم بود، مى پوشيد؛ چه قطيفه اى باشد كه به بر كند يا برد عالى كه بپوشد، چه جبه پشمين : ما وجد من المباح لبس ؛ ((هر چه از حلال مى يافت ، مى پوشيد)).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم ، روى زمين مى نشينم ؛ انگشتانم را بعد از غذا مى ليسم ؛ بر چهار پاى بى زين سوار مى شوم و كسى را همراه خود سوار مى كنم . اينها از سنتهاى من است . هر كس از سنتهاى من روى گردان شود، از من نيست (79).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در بيشتر موارد، عمامه بر سر مى نهاد. هنگام نماز و خطبه و جهاد به تناسب شرايط، سر را با چيزى مى پوشاند و گاهى هم سر برهنه بود. به روايت امام صادق (عليه السلام)، پيامبر اسلام عرقچين و كلاه سفيد و راه راه مى پوشيد و هنگام جنگ ، عرقچين بر سر مى گذاشت (80).
در روايت ديگرى است كه آن حضرت دستمال و حوله اى داشت كه پس از وضو، چهره خود را با آن خشك مى كرد و اگر حوله و دستمالى همراه نمى داشت ، با گوشه لباس خود، صورت را خشك مى كرد(81).
پيامبر هر گاه لباس و پيراهن مى پوشيد، ابتدا سمت راست را بر تن مى كرد و از سمت چپ جامه را از تن در مى آورد(82). آن حضرت انجام كار را با دست راست و شروع از سمت راست را در همه كارهايش دوست مى داشت ، حتى در پوشيدن جامه و كفش يا شانه كردن مو(83).
امام صادق (عليه السلام) از پدران خويش روايت مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردان را از اينكه در لباس پوشيدن ، خود را شبيه زنان سازند، باز مى داشت و زنان را نهى مى كرد كه در لباس پوشيدن شبيه مردان شوند(84).
2 خوردن و آشاميدن
اولياى الهى همواره از اسارت شكم آزاد بودند. به فرموده امام صادق (عليه السلام):
نزد پيامبر خدا، هيچ چيز محبوب تر از اين نبود كه پيوسته گرسنه و از خدا ترسان باشد(85).
كسى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: آيا اين روايت صحيح است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) از نان گندم ، سير نخورد؟ فرمود: نه . ((اصلا نان گندم نمى خورد، بلكه نان جو مصرف مى كرد(86))). مقيد نبودن آن حضرت به نوع خاصى از غذا، نشان دهنده اين وارستگى است : كان رسول الله ياءكل الاصناف من الطعام ؛ ((پيامبر خدا هر نوع غذايى را مى خورد(87))).
بدگويى از غذا، نوعى ناسپاسى در برابر نعمت الهى است كه اين رويه هرگز در زندگى پيامبر ديده نشد:
ما ذم طعاما قط، كان اذا اعجبه اكله و اذا كرهه تركه و لا يحرمه على غيره (88).
هرگز از طعامى بدگويى نكرد. اگر از غذايى خوشش مى آمد، مى خورد و اگر دوست نداشت ، نمى خورد و براى ديگران هم ممنوع نمى ساخت .
ايشان ظرف غذا را با انگشتانش پاك مى كرد و مى فرمود: ((بركت غذاى آخر ظرف بيشتر است (89).)) هر گاه طعام و سفره را در مقابل حضرت مى نهادند، چنين دعا مى كرد:
اللهم اجعلها نعمه مشكوره تصل بها نعمه الجنه (90).
خدايا، اين را نعمتى سپاس گزارى شده قرار بده ؛ نعمتى كه آن را به نعمت بهشت پيوند دهى .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: ((آن حضرت از آغاز بعثت تا دم مرگ ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد(91))).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در آغاز و پايان غذا خوردن و آب نوشيدن ((بسم الله )) و ((الحمد الله )) مى گفت . هر گاه آب مى نوشيد، آب را به صورت مكيدن مى نوشيد، نه با يك نفس و به صورت بلعيدن و مى فرمود: ((درد كبد، از بلعيدن آب به يك نفس پديد مى آيد)). ابن مسعود مى گويد: ((حضرت رسول ، آب را با سه نفس مى نوشيد، نه يك سره و پيوسته و در هر بار ((بسم الله )) مى گفت و در پايانش خدا را شكر مى كرد.)) ابن عباس ‍ نيز روايت كرده كه آن حضرت را ديده كه با دو نفس آب مى خورد(92). رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) گاه در ظرفهاى بلورى كه از شام مى آوردند، آب مى نوشيد. گاهى نيز در كاسه هاى چوبى يا سفالى و زمانى در مشتهاى خويش آب مى نوشيد و مى فرمود: ((هيچ ظرفى به گوارايى دست نيست )). گاهى هم از دهانه مشك آب مى نوشيد. گاهى ايستاده ، گاهى سواره و در هر ظرفى كه پيش مى آمد. شربت خنك هم دوست داشت ، ولى مى فرمود:
سيد الاشربه فى الدنيا و الاخره الماء(93).
آب ، سرور و سالار همه نوشيدنى ها در دنيا و آخرت است .
امام حسين (عليه السلام) فرموده است :
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى غذايى مى خورد، مى گفت : بار خدايا! در آن به ما بركت عطا كن و بهتر از آن را روزى ما گردان . هنگامى كه شير يا شربتى مى نوشيد، مى گفت : بار خدايا! در آن به ما بركت عطا كن و از آن روزى ما گردان (94).
حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برترين خوردنى اهل دنيا و آخرت ، گوشت است و پس از آن ، برنج . و فرمود: شربت عسل را هر كس به شما تعارف كرد، رد نكنيد. فرمود: انار بخوريد كه هر دانه آن در معده قرار مى گيرد، دل را روشن مى سازد و شيطان را چهل روز بيرون مى راند. و فرمود: سركه ، نان خورش نيكويى است . خانواده اى كه سركه داشته باشند، فقير نمى شوند. و فرمود: بر شما باد به روغن زيتون كه آن تلخى صفرا و سودا را مى گشايد و بلغم را مى برد و عصب را قوى مى سازد و بيمارى را برطرف مى كند و اخلاق را نيكو و وجود (يا نفس ) را پاكيزه و غم را برطرف مى سازد. و فرمود: برترين خوراك دنيا و آخرت ، گوشت است و برترين نوشيدنى دنيا و آخرت ، آب است و من سرور فرزندان آدمم و فخر نمى كنم (95).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) سركه و روغن زيتون را بيشتر از نان خورش ها دوست مى داشت . يك بار بر ام سلمه وارد شد و آن بانو پاره نانى خدمت پيامبر آورد. پيامبر فرمود: خورشى دارى ؟ عرض كرد: نه اى رسول خدا، جز سركه چيزى ندارم . فرمود: ((سركه ، خورش خوبى است . خانه اى كه در آن سركه باشد، بى چيز نيست (96))).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله )، خربزه را با شكر و خرما مى خورد و خوردن هندوانه را نيز با خرما دوست مى داشت و از سبزى ها، ريحان را دوست داشت و از نگاه كردن به ترنج سبز و سيب سرخ خوشش ‍ مى آمد(97). روزى غذاى بسيار گرم براى پيامبر آوردند. حضرت فرمود:
خداوند آتش را طعام ما نساخته است . بگذاريد خنك و قابل خوردن شود كه غذاى داغ ، بى بركت است و شيطان در آن بهره اى دارد(98).
گفته اند: پيامبر شامگاه پنج شنبه در مسجد قبا روزه اش را گشود و فرمود: آيا چيزى براى نوشيدن هست ؟ اوس بن خولى الانصارى قدح بزرگى از شربت شير و عسل براى ايشان آورد. پيامبر آن را چشيد و از دهان دور كرد و فرمود:
اين دو نوشيدنى است ؛ يكى از آنها كافى است . من آن را نمى خورم و بر ديگران حرام هم نمى كنم ، ولى خودم براى خدا فروتنى مى ورزم و هر كس ‍ براى خدا فروتنى كند، خدا او را بالا مى برد و هر كس تكبر كند، خداوند او را پايين مى كشد و هر كس در معاش به اقتصاد و ميانه روى عمل كند، خدا به او روزى مى بخشد و هر كس تبذير و زياده روى كند، خدا او را محروم مى سازد و هر كس از مرگ بسيار ياد كند، خدا او را دوست مى دارد(99).
3 - بهداشت
دين اسلام ، همگان را به رعايت بهداشت و سلامت جسم فرا خوانده است . پيامبر گرامى اسلام نيز كه رفتارش همواره الگوى مسلمانان است ، در مورد بهداشت تن و جان ، سيره پسنديده اى داشت . در اين باره آمده است :
كان رسول الله لا يتنفس فى الاناء اذا شرب فاذا اراد اءن يتنفس ابعد الاناء عن فيه ، حتى يتنفس (100).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى آب مى نوشيد، در ظرف آب ، نفس ‍ نمى كشيد، (بازگشت نفس را در آب داخل نمى كرد) بلكه هر وقت مى خواست نفس بكشد، آن را از دهان دور نگه مى داشت .
ايشان در پاسخ به اين پرسش كه چرا مسلمانان كمتر بيمار مى شوند، فرمود:
نحن قوم لا ناءكل حتى نجوع و اذا اكلنا لا نشبع (101).
ما جمعيتى هستيم كه تا وقتى كاملا گرسنه نشويم ، غذا نمى خوريم و چون غذا مى خوريم ، خود را كاملا سير نمى كنيم .
ايشان به مسواك دهان و دندان بسيار توجه مى كرد، به گونه اى كه :
لم ير رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قط خارجا من الغائط الا توضاء و يبتدى ء بالسواك (102).
ديده نشد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) قضاى حاجت كند، مگر اينكه پس از آن وضو مى ساخت و وضو را با مسواك زدن آغاز مى كرد.
رسول گرامى اسلام با گرفتن ناخن ، ماليدن روغن به بدن ، سرمه كشيدن ، زدودن موهاى زايد و كوتاه كردن شارب ، مسلمانان را به اهميت دادن به بهداشت فرا مى خواند. ايشان درباره كوتاه كردن ناخن مى فرمايد: