غنچه اى از شاخسار مصطفى |
|
گل شو از ياد بهار مصطفى |
از بهارش ، رنگ و بو بايد گرفت |
|
بهره اى از خلق او بايد گرفت |
مرشد رومى چه خوش فرموده است |
|
آن كه يم در قطره اش آسوده است |
مگسل از ختم رسل ، ايام خويش |
|
تكيه كم كن بر فن و بر گام خويش |
فطرت مسلم سراپا شفقت است |
|
در جهان ، دست و زبانش رحمت است |
آن كه مهتاب از سر انگشتش ، دونيم |
|
رحمت او عام و اخلاقش عظيم |
از مقام او اگر دور ايستى |
|
از ميان معشر ما نيستى
(7) |