دولت رسول خدا صلى الله عليه و آله

صالح احمد العلى
مترجم : هادى انصارى

- ۱۲ -


در سال هاى نخستين هجرت ، اغلب مسلمانان مدينه با فقر و تنگدستى رو به رو بودند. اين شرايط به علت كمبود بازار كار و درآمد اندك بود. بنابراين ، اسلام تاكيدى بر زهد و بى علاقگى به امور دنيا نداشت و مخالف كسب و كار نبود. اسلام مردم را دعوت به زندگى مادى استوار بر پايه هاى اخلاقى كرد و قرآن كريم ثروت و فعاليت براى به دست آوردن كسب حلال را مورد ستايش قرار داد. پروردگار فرموده است : المال و البنون زينة الحياة الدنيا ؛ يعنى مال و فرزند، زينت زندگى دنياست (كهف 46). و نيز يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ، قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة ؛ يعنى اى فرزندان آدم ! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد! و از نعمت هاى الهى بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى دارد! بگو: چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده ، و روزهاى پاكيزه را حرام كرده است ؟! بگو: اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده اند، اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند؛ ولى در قيامت ، خالص براى مومنان خواهد بود (اعراف 32-31).
بدون شك ، افزايش ثروت و سرمايه در نتيجه گردش آن و تلاش در بالا بردن سطح زندگى مردم و فراوانى و توليد كالاست : و ما اوتيتم من شى ء فمتاع الحياة الدنيا و زينتها؛ يعنى : آنچه به شما داده شده ، متاع زندگى دنيا و زينت آن است . (قصص 60). از متاع دنيا صيد البحر و طعامه ؛ يعنى صيد دريا و طعام آن والفواكة (896)؛ ميوه ها، و من اصوافها و اوبارها و اشعارها (897) يعنى : و پشم شتران و كرك و موى آنها، را براى شما قرار داد.
بازار و تجارت
اسلام داد و ستد در بازار و كسب و درآمد ناشى از فروش و تجارت و آنچه كه سود آور است را جايز شمرده است . قرآن كريم در اين باره احكامى را وضع نموده كه بر اساس آن ، داد و ستدها را بر پايه بنيادهاى اخلاقى تنظيم كرده است . قرآن به جز معاملات منافى با اخلاق ، از فريب دادن و نيرنگ زدن و سوء استفاده ، هيچ گونه قيد و شرطى را در معاملات قرار نداده است . لازم به يادآورى است كه اسلام بر تحريم ربا به شدت تاكيد نموده است .
گروهى از مهاجرين در اين زمينه از آگاهى هاى خويش استفاده كرده و در معاملات گروهى از مهاجرين در اين زمينه از آگاهى هاى خويش استفاده كرده و در معاملات سود آور بازرگانى كوشش نمودند؛ طورى كه برخى از آنان خود را در آن محو گردانيدند. آيه مى فرمايد: و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما؛ يعنى : هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند (جمعه 11).
و نيز رجال لا تلهيم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاة ؛ يعنى : مردانى كه نه تجارت و نه معامله اى آنان را از ياد خدا و بر پاداشتن نماز، غافل نمى كند نور 37. هم چنين يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذكر خدا بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد. جمعه 9. تمامى اين آيات ديدگاه اسلام نسبت به تجارت را آشكار مى سازد. اسلام داد و ستد را به گونه اى مباح دانسته است كه اشتغال به آن ، تاثير بر اصول اساسى كه همه را دعوت به همبستگى نموده است ، نگذارد. در اين ميان ، تعدادى از بزرگان صحابه در دوران رسول خدا صلى الله عليه و آله فعاليت خويش را در تجارت متمركز نمودند؛ بدون اين كه فعاليت آنان تاثيرى بر موضعگيرى آنان نسبت به اسلام گذارد.
از سوى ديگر، داد و ستدهاى بازار و تجارت كه از آغاز هجرت و به ويژه پس از منع ربا و تبعيد يهوديان از مدينه ، فعال شد، همه مسلمانان را در بر نگرفت ؛ زيرا اين فعاليت نياز به سرمايه اى داشت كه با آن معامله نمايند و اين سرمايه ، معمولا در دست بخش خصوصى - نه بخش دولتى - و مردم بود.
زمين
مسكن به علت گستردگى زمين هاى خالى ، مشكل بزرگى براى مهاجرين به شمار نمى آمد. آنان كمتر ميل به اسراف و خوش گذارنى داشته و به زمين هاى كوچك قانع بودند. اما در اين ميان وجود اصل مالكيت و تثبيت آن در مدينه ، موجب به وجود آمدن گرفتارى در به دست آوردن زمين هاى كشاورزى مى شد و در صورتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به صاحبان زمين ها دستور نمى دادند كه از زمين هاى خود دست برداشته و يا بعضى از آنها را در اختيار قرار دهند و يا آنان را وادار به استفاده از مهاجرين براى كار بر روى آنها نمى كردند، مى توانست مشكلاتى را در اين زمينه به وجود آورد. در آن هنگام و در سال هاى نخستين ، نياز صاحبان زمين به استخدام مهاجرين بسيار اندك بود. اما پس از تبعيد بنى نضير، شرايط دشوار رو به تخفيف گذارد، زيرا زمين هاى آنان بين تعدادى از مهاجرين تقسيم شد. منابع در اين باره نام بيست و پنج نفر را آوردند. (898) آنان شخصا بر روى آن زمين ها كار مى كردند و يا به استخدام شخصى از مسلمانان مدينه ، كه داراى كار بود در مى آمدند. هنگامى كه مسلمانان بر بنى قريظه دست يافتند، زمين هاى آنان ميان شركت كنندگان در محاصره آنها تقسيم شد. در اين ميان ، مهاجرين از تعداد بيشترى برخوردار بودند و (899) از اين پس ، زمينه كار براى مهاجرين گسترش يافت و در نتيجه ، آنان به در آمد خود در گذران زندگى تكيه نمودند.
در آن ايام ، خانه هاى مهاجرين قريش و حجاز در غرب مسجد الرسول قرار داشت ، كه بر روى زمين هاى بايرى كه بيشتر كشت و يا مسكن كسى نبود، بنا گرديده بود. (900)
صدقات پيامبر صلى الله عليه و آله
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه داراى هفت باغ شامل : ميثب ، دلال ، صافيه ، مشربة ام ابراهيم ، حسنى ، برقه و اعواف بود. اين باغ ها در اطراف شمالى دشت بطحان و در نزديكى زمين هاى بنى نضير قرار داشت .
بيشتر منابع ، اين گونه ياد كرده اند كه اين باغ ها، در اصل از آن مخيرق بود؛ او شخصى يهودى بود كه اسلام آورد و پيامبر از او به نيكى ياد كرده است . (901)
اشاره اى نكرده اند، اما گفته اند كه در آمد آن ، زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از تسليم خيبر را به حد كفاف تامين مى كرده است . اين گفته ، نشان دهنده آن است كه در آمد آن ها زياد نبوده است . شايد بعضى از محصولات آن را مهاجرينى كه در آن كار مى كرده اند، مى گرفتند و قسمتى از آن ، در نيازهاى ديگر دولت انفاق مى شد.
تيول هاى مسلمانان
زمين هايى براى سكونت و كشاورزى به عنوان هديه و بدون بازپرداخت در اختيار مسلمانان قرار داد شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله بر هيچ يك از افرادى كه به اين زمين هاى دست يافتند، مالياتى قرار نداد. منابع اشاره اى به جمع آورى دهگان آن از كشت كاران و يا زمين هاى كشاورزى مدينه از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله نكرده اند. به اين ترتيب ، آنها در آمدى براى بيت المال ، كه هيچ گونه سخنى از وجود آن در دوران رسول خدا صلى الله عليه و آله به ميان نيامده است ، نداشته اند.
در آمد آبادى هاى يهودى نشين
املاك يهودى نشين كه در شمال حجاز قرار داشته و رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را وادار به تسليم نمود، در آمدهاى ثابت و گسترده اى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و تعدادى از مسلمانان به همراه داشت . رسول خدا صلى الله عليه و آله پذيرفتند كه مردم اين آبادى ها در آن باقى مانده و بر روى زمين هاى خود به كار مشغول شوند، به شرط آن كه نيمى از محصول خود را در اختيار مسلمانان قرار دهند. در آن هنگام ، محصول خيبر بالغ بر چهل هزار بار (902) بود كه اين مقدار برابر 7772 تن است . اما پيامبر محصول فدك را خالصه خويش قرار دادند (903) كه منابع به مقدار آن ، هيچ گونه اشاره اى نكرده اند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله دژ شق و نطات را به شركت كنندگان در تسليم خيبر داده و آن ها را ميان آنان به تساوى تقسيم نمود و دژ كتيبه را از آن خويش قرار داد. (904)
ابو عبيد مى گويد پيامبر صلى الله عليه و آله وطيح و(905) سلالم را وقف نمود. منابع اشاره كرده اند كه در آمد آنچه كه پيامبر آن را از آن خود قرار مى داد، به مصرف خوراك همسران خود و وابستگان و ابن السبيل (906) مى رسيد.
در هر صورت ، اين املاك در آمدهاى ثابت و مشخصى را، بيش از گذشته براى رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه داشت .
هزينه جنگ ها
آمادگى براى جنگ به منظور دفاع از اسلام ، پشتيبانى از دولت و گسترش نفوذ آن ، امر واجب و بسيار مهم براى دولت اسلام بود. در آن هنگام ، ستون و پايه هاى لشكر را آزاد مردان مومن تشكيل داده بودند كه همگى پيكار را بر خود واجب شمرده و آن را فريضه اى به مصلحت عموم به شمار مى آوردند. گرچه غزوات و سريه ها، نياز به آمادگى فراوانى نداشت ، اما شرايط آن هنگام ، به گونه اى بود كه بايد تعداد بسيارى را آماده مى ساختند. علاوه بر آن ، مى بايست آنان را به اسلحه و وسايل حمل و نقل مجهز سازند. بدون شك مسلمانان ثروتمند، اسلحه مورد نياز خويش را خود آماده مى ساختند، اما تعداد بسيارى از آنان نمى توانستند اين اسلحه را خود در اختيار داشته باشند. از اين رو، انفاق در راه رضاى پروردگار تجلى نموده و در اين لحظات حساس ، جامعه نياز آن را درك مى نمود. در اين باره بسيارى از آيات ضمن تاكيد بر انفاق ، به پاداش هر كس كه به آن قيام نمايد، اشاره كرده اند. بدون شك ، بخش هاى داوطلبانه افراد، بسيارى از اين گونه نيازهاى جنگ را برآورده مى ساخت . اگر چه اين گونه بخش ها، نمى توانست كافى به نظر برسد، زيرا اتفاقى و فاقد نظم خاصى بود. بنابر اين ، دولت را بر آن مى داشت كه در زمينه آماده سازى اسلحه و چگونگى توزيع آن ، دست به اقدامى ريشه اى و جدى بزند.
بخش هاى دواطلبانه
قرآن كريم ، مسلمانان را تشويق به انفاق نموده است . اين مهم در بيش از هفتاد آيه مورد تاكيد قرار گرفته است ؛ طورى كه مسلمانان را به انفاق از روزى خود كه پروردگار نصيب آنان گردانيده ، برانگيخته است . قرآن مى فرمايد: و ان الله يعلم ما ينفقون ؛ يعنى : پروردگار به آنچه كه انفاق مى كنند، دانايى دارد و يا: و سيجزيهم على عملهم ؛ يعنى : پروردگار پاداش عمل آنان را خواهد داد. در جاى ديگر مى فرمايد كه انفاق كنندگان داراى پاداش و اجرى عظيم هستند. هم چنين در يكى از آيات ، به افرادى كه انفاق بر آنان واجب است ، اشاره شده است : قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الا قربين و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و ما تفعلوا من خير فان الله به عليم ؛ يعنى : بگو: هر خير و نيكى و سرمايه سودمند مادى و معنوى كه انفاق مى كنيد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاه است بقره 215. قرآن كريم در آياتى چند، بر انفاق در راه رضاى پروردگار (907)، تاكيد نموده است . آشكار است كه مقصود اين آيات ، انفاق در راه آمادگى براى جنگ بوده ، زيرا حمايت و پشتيبانى از امت و محافظت و توسعه آن از اهميت بسيارى برخوردار بوده است . اين بخشش ها شخصى بوده و مقدار آن تعيين نشده بود؛ بنابر اين لازم نبود براى تقسيم آنها، تنها در اختيار پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داده شوند.
غنايم به دست آمده از يهوديان مدينه
بدون شك اموال به دست آمده از غزوات و پيكارها، يكى از منابع اصلى دستيابى به مهمات جنگى به شمار مى آمد. جنگ جويان علاوه بر استفاده از حق خود، لباس و اسلحه مقتول را از آن خود مى ساختند. بنابر اين ، بيشتر اسلحه ها، از آن پيروزمندان در جنگ بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله به هنگام تبعدى هر يك از بنى قينقاع و نضير، قيد نمودند كه آنان اسلحه و مهمات جنگى خود را به همراه نبرند. از اين رو به اهميت سلاح در آن هنگام پى مى بريم . ابن سعد مى گويد در جنگ به بنى قينقاع ، مسلمانان در قلعه هاى آنان به آلات زرگرى و نيز مهمات جنگى فراوانى دست يافتند و پيامبر خالصه خود و خمس غنايم را گرفته و 45 باقيمانده آن ميان ياران خود تقسيم نمود. اين نخستين خمسى بود كه اسلام پس از جنگ بدر آن را به دست آورد. در آن هنگام ، شخصى كه مسئول دريافت اموال شد محمد بن مسلمه بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله از ميان مهمات آنان ، سه كمان و سه شمشير را از آن خويش ساختند. (908) اين كمان ها و شمشيرها به همراه سه نيزه و دو سپر بود كه پيامبر به خوبى از آنها اسلحه ها محافظت مى نمودند. (909) پيامبر صلى الله عليه و آله در عهد خود با بنى نضير شرط نمود كه به آنان تمامى مايملك خود را به جز سپر (910) باز پس دهد. آنها داراى 50 سپر، 50 كلاه خود و 340 شمشير بودند. تمامى متملكات بنى نضير خالصه پيامبر شد و به مصرف نيازهاى او و وابستگانش مى رسيد و پيامبر هرگز خمس آنها را نمى پرداخت و از آنها سهمى براى كسى يا هديه اى به كسى نمى داد
. (911)غنايم
اموال به دست آمده در غزوات ، منحصر به سلاح نبود؛ بلكه منبع در آمد، موارد ديگرى نيز بود كه تمامى آن به طور مساوى ميان شركت كنندگان در جنگ تقسيم مى شد. سواران سه برابر پياده ها سهم مى بردند، اما ضرورى به نظر مى رسد كه در اهميت اموال به دست آمده ، به گزاف سخن گفته نشود و آنها را به عنوان در آمدى ثابت براى دولت به شمار نياوريم ؛ زيرا تقسيم آنها، تنها بر شركت كنندگان در جنگ بود كه تعداد آنان محدود بود. غنايم به دست آمده در ميدان جنگ ، معمولا ويژگى خاصى داشت و شامل سلاح و گوسفند بود. از سوى ديگر، جنگ هايى كه مسلمانان در آنها غنايمى به دست آوردند، اندك بود، زيرا به نخله ، قرقرة كدر قرده ، قطن ، مريسيع ، قرطا ، غمر ، ذى قصه ، جموم و فدك محدود مى شد.
در سريه نخله ، اموال به دست آمده ، بارهايى از كالاى تجارى ، پوست و مويز (912) بود. در غزوه قرقرة كدر ، مسلمانان شترانى را به غنيمت گرفتند كه چهار پنجم آنها، را ميان شركت كنندگان در جنگ تقسيم نمودند. آنان دويست نفر بودند و به هر يك از آنها، دو شتر رسيد. (913)
در سريه قرده ، مسلمانان به بار شترانى دست يافتند كه ارزش آن بالغ بر يكصد و بيست و پنج هزار درهم بود. (914)
در سريه قطن ، كه در ماه سى و پنجم صورت پذيرفت ، آنها بر شتران و گوسفندانى دست يافتند. (915)
در غزوه مريسيع كه در پنجاه و ششمين ماه از هجرت اتفاق افتاده ، آنها مردان ، زنان و كودكانى را اسير كردند و به چهارپايان و گوسفندانى نيز دست يافتند. (916)
در سريه قرطاء كه در پنجاه و نهمين ماه از هجرت صورت گرفت ، محمد بن مسلمه به چهارپايان و گوسفندانى شامل يكصد و پنجاه شتر و هزار گوسفند (917) دست يافت .
در سريه غمر كه در ماه شصت و چهارم اتفاق افتاد، ابوعبيدة بن جراح چهارپايان و گوسفندانى را به غنيمت گرفت . (918)
در سريه بنى سليم در جموم ، كه در ماه شصت و پنجم صورت پذيرفت ، زيد بن حارثه به چهار پايان و گوسفندان و اسيرانى
دست يافت . (919)
در سريه فدك كه در ماه هشتاد صورت گرفت ، على بن ابيطالب عليه السلام پانصد شتر و هزار گوسفند به غنيمت گرفت . (920)
از وضع غنايم به دست آمده ، آشكار مى شود كه جمع آن بسيار اندك بوده است . اين اموال ميان افراد محدودى تقسيم مى شد و در آمد ثابت يا فراوانى به همراه نداشت . از اين رو، مى توان گفت جنگ هاى نخستين ، بيشتر داراى پشتوانه عقيدتى بود و هدف مادى نداشت .
به بيان ديگر، اموال به دست آمده موضوعى عرضى و فرعى به شمار مى رفت .
مسلمانان بيشترين غنيمت را در جنگ حنين بدست آوردند. ابن اسحاق
روايت مى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از پيروزى ، شش هزار نفر از كودكان و زنان آنان را به همراه داشت و تعداد فراوانى از شتران و گوسفندان را كه وى از شمارش آنها بى اطلاع است ، به غنيمت گرفته بود. (921)
هم چنين روايت مى كند كه مسلمانان بيست و چهار هزار شتر، بيش از چهل هزار راس گوسفند و چهار هزار وقيه نقره به غنيمت گرفتند و به هر يك از آنان ، چهار شتر، چهل راس ‍ گوسفند و سه وقيه (922) نقره رسيد.
درباره اسرا، ابن اسحاق روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و مهاجرين و انصار، گروگان ها را آزاد ساختند، اما بنى تميم و فزاره و سليم از دادن آنها خوددارى نمودند پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمان دادند كه در ازاء آنها تاوان بگيرند و پس از گرفتن شش سهم در برابر هر فرد، زنان و فرزندان را آزاد كردند. (923)
پيامبر صلى الله عليه و آله به تعدادى از افراد براى جلب محبتشان - كه به آنها مولفة قلوبهم گفته مى شود مقدارى از غنايم حنين را بخشيدند. ابن اسحاق نام دوازده نفر از مردانى را آورده است كه بيشتر آنان از قريش بودند و به هر يك يكصد شتر و شش نفر ديگر را كه به هر يك پنجاه شتر بخشيده شد، ذكر مى كند. (924)
ابن هشام به نقل از زهرى نام نوزده نفر از اهل مكه و نه نفر از عشاير ديگر را آورده است كه پيامبر از اموال به دست آمده در حنين ، مقدارى به آنها داده است . وى هيچ گونه اشاره اى به مقدار داده شده به هر فرد نكرده است . (925)
انصار از بخشش فراوان رسول خدا صلى الله عليه و آله به مردان تازه مسلمان از اهل مكه و قرار داده نشدن سهمى از اموال به آنها رنجيدند. پيامبر موضع گيرى آنان را با اين بيان جواب داد: آيا خرسند نخواهيد شد كه ديگران با شتر و گوسفند باز گردند و شما با رسول خدا بازگرديد. آنان نيز از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله راضى شدند. (926) اين گفته اشاره به آن دارد كه بودن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان آنان و باقى گذاردن مدينه به عنوان مركز دولت اسلام ، در آمد مادى و معنوى دايمى را براى آنان به همراه خواهد داشت ؛ طورى كه در آينده استفاده بسيارى از آنان ، بيشتر از غنايم اين جنگ خواهد بود.
2- زكات و صدقات پس از گسترش اسلام  
فريضه زكات و صدقات
هنگام آغاز رسالت ، اسلام بر پايه پذيرش دعوت و ايمان به آن و پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله استوار بود. به اين ترتيب ، از آغاز دعوت ، مسلمانان جامعه اى منظم و قابل گسترش را تشكيل دادند كه در راس آن ، رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داشت . او تنظيم كننده امور و راهنماى آنان به شمار مى آمد. و به اين شكل ، در جامعه اسلامى نخستين ، نظام خاصى برقرار شد. در همان دوره از دعوت اسلامى ، آياتى نازل شد كه در آن ، از مسلمانان درخواست شده بوده صدقه و زكات بپردازند، از اين رو، اداى اين فريضه ، بر هر مسلمانى واجب به شمار مى آمد. در سى و يك آيه ، زكات به عنوان واجبى دينى قلمداد شده است كه از آن ميان ، در چهار آيه به صورت تنها و در بيست و نه آيه به همراه نماز از آن ياد شده است . اين مطلب نشان دهنده اهميتى است كه قرآن كريم به زكات داده است ؛ گو اين كه قرآن كريم مقدار آن را تعيين نكرده است .
در مورد صدقه نيز، قرآن در سيزده آيه مطالبى را آورده است . در يكى از آيات ، توبه 60. موارد مصرف آن براى فقرا و مساكين و كاركنانى كه براى جمع آورى آن زحمت مى كشند كه براى جلب محبتشان اقدام مى شود و براى آزادى بردگان و اداى دين بدهكاران ، و در راه تقويت آيين خدا واماندگان در راه تعيين شده است . اشاره به مولفة قلوبهم يعنى كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مى شود، گواه آن است كه اين آيه در اواخر زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه نازل شده است .
پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله ، كم كم دورنمايى از دولت اسلامى استوار شد و در اين حال ، تعداد بى شمارى به آنان پيوستند كه منبع در آمدها و نيازها و دارايى هاى آنان متفاوت بود و كفاف آن را نمى داد. بنابراين درخواست دولت براى انفاق ، افزايش يافت . از اين پس بود و كفاف آن را نمى داد. بنابراين درخواست دولت براى انفاق ، افزايش يافت . از اين پس بود كه آيات ، يكى پس از ديگرى بر دادن زكات و صدقات تاكيد مى نمود. آياتى نظير: الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور ؛ يعنى همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم ، نماز را بر پا مى دارند، و زكات مى دهند، و امر به معروف و نهى منكر مى كنند، و پايان همه كارها از آن خداست ! حج 41.
خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم ؛ يعنى : از اموال آنها صدقه اى به عنوان زكات بگير تا به وسيله آن ، آنها را پاك سازى و پرورش دهى ! و به هنگام گرفتن زكات ، به آنها دعا كن ، كه دعاى تو، مايه آرامش آنهاست ، و خداوند شنوا و داناست 103.
الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحيم ؛ يعنى : آيا نمى دانستند كه فقط خداوند توبه را از بندگانش مى پذيرد، و صدقات را مى گيرد، و خداوند توبه پذير و مهربان است 104.
آياتى كه در آنها زكات و صدقه و انفاق به عنوان فريضه اى واجب به شمار آمده ، هيچكدام به اندازه ، يا چگونگى پرداخت آن و يا دارايى هاى مختلفى كه به آن موارد تعلق مى گيرد، اشاره اى نكرده اند. به نظر مى رسد در سال هاى نخستين ، اين موضوع محدوديتى نداشته است و مقدار آن با توجه به شرايط و اوضاع و نيازهاى تعيين مى شده است . بدون شك ، اين موارد براى تامين زندگى فقرا و نيازمندان و يا توانايى و آمادگى آنان نسبت به انجام وظيفه خود در جنگ هزينه مى شده است .
شرايط اقتصادى در جزيرة العرب
در آغاز هجرت ، جامعه اسلامى محدود بود و انصار اهل مدينه ، نياز به مال فراوانى نداشتند كه دولت به آنان پرداخت نمايد. اما مهاجرين نياز شديدى به كمك داشتند كه مقدارى از آن با بخشش و كرم انصار و كمك هايى كه تقديم مى شدند رفع مى شد و اضافه بر آن با كار كردن برخى از آنان در تجارت و بازار، تا اندازه اى مرتفع مى گرديد. برخى از آنان ، نياز خويش را با كار كردن برخى از آنان بر روى زمين هايى كه مسلمانان به عنوان غنيمت از يهوديان تبعيد شده مدينه گرفته بودند و هم چنين با اموال به دست آمده از غزوات و سريه ها كه مقدار آنها چندان زياد نبود، بر آورده مى ساختند. از سوى ديگر، نيمى از محصول به دست آمده از خيبر و فدك و وادى القرى ، كه مسلمانان در سال ششم هجرى به آن دست يافتند، توانست به عنوان در آمدى ثابت براى دولت به شمار آيد.
به تدريج دولت اسلام در مناطق اطراف مدينه و به ويژه سرزمين ميان آن و مكه توسعه يافت و پس از فتح و پس از فتح مكه اين توسعه فزونى گرفت . اين گسترش ، از راه صلح آميز و با اقدام شخصى بود و مردم داوطلبانه در شكل هيات هاى نمايندگى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده و اظهار به اسلام مى نمودند. در اين هنگام اسلام اكثريت جزيرة العرب را در بر گرفت و زمينهاى گسترده اى را كه داراى شرايط و احوال جغرافيايى و اقتصادى متفاوتى بود، به دست آورد. قسمتى از اين مناطق خشك و بى حاصل و پوشيده از تپه هاى شنى بود و قسمتى ديگر شامل زمين هاى گسترده حاصل خيزى بود كه هنگام افزايش آب در آن ، به چراگاه هاى وسيعى براى شتران و چهار پايان مى شد.
هر يك از بخش هاى اين مناطق ، منطقه مسكونى يكى از عشاير به شمار مى آمد كه آنان بر طبق فصل و چراگاه هاى موجود در آن ، از نقطه اى به نقطه ديگر كوچ مى نمودند. هم چنين در آن تعداد نه چندان اندكى از دشت ها و مناطق پر آب كه داراى سفره هاى آب زير زمينى فراوانى بود كه براى كشت نخل ها و حبوبات و بعضى از سبزيجات كافى به نظر مى رسيد، قرار داشت . اين شرايط موجب شده بود كه مردم فراوانى ، به صورت دايمى در شهرها و دهكده ها زندگى كنند و محصولات به دست آمده به وسيله آنان ، بيش از نياز ساكنان آن باشد.
هم چنين در شبه جزيره عرب مناطقى وجود داشت كه معادن فراوانى در آن قرار داشت . مهم ترين آنها عبارت بودند از معدن مس در عمان آهن در يمن ، طلا و نقر در اطراف مدينه و جنوب مكه از حجاز و ضربه و اطراف يمامه از نجد؛ هم چنين در يمن معادنى از عقيق و جزع وجود داشت .
بعضى از اين مناطق ، به عنوان مركز صنايع بافندگى و ريسندگى به شمار مى آمد. به ويژه يمن و صحار و قطر، كه هر يك از آنها مقادير فراوانى از توليدات خود را به مناطق ديگرى از جزيرة العرب صادر مى كردند. بدون شك صنايع ديگرى نيز به ويژه آنچه كه مربوط به مهمات جنگى از قبيل ساختن شمشيرها و نيزه ها و تيرها و دباغى پوست بود رشد كرده بود، كه طائف و مناطق شمالى يمن در اين زمينه از شهرت به سزايى برخوردار بودند.
در سواحل جزيره نيز كارگاه هايى تشكيل شد كه ساكنان آن مشغول به ساختن كشتى ترميم آن و نيز كشتيرانى در آب بودند. از مشهورترين اين مناطق هنگام ظهور اسلام ، مى توان به دراين در بحرين ، صحار در عمان ، عدن در جنوب يمن و شعيبه (927) در حجاز اشاره نمود.
شبه جزيره عرب راه هاى متعددى را براى عبور كاروان هاى تجارتى محلى و جهانى در خود به وجود آورده بود كه مهم ترين آنها راه غربى به شمار مى آمد و از عدن آغاز مى شود و سواحل شرقى از يمن تا نجران ، را در برگرفته و سپس حجاز را به سوى مكه گشوده ، از آن پس به سوى شمال رفته و در پايان به بصرى و غزه منتهى مى گرديد. راه ديگرى نيز بود كه از يمن عبور كرده ، سپس به دشت دواسر و يمامه و از آن پس به عراق راه مى گشود. و راه ديگرى كه از يمامه عبور كرده به مكه مى رسيد و از بحرين به اطراف سرزمين شام ختم مى شد. در برخى از ايستگاه هاى اين راه ، تعدادى بازار گسترده موسمى بر پا مى شد كه از مشهورترين آنها مى توان به مشقر در بحرين ، دبا در عمان و عكاظ در حجاز (928) اشاره نمود.
بررسى هاى انجام شده در زمينه ميزان مالياتى كه حكام متعدد در اين سرزمين ها دريافت مى كرده اند، آگاهى همه جانبه اى را به دست نمى دهد، اما قرآن كريم به آنچه به بت ها و معبودهاى بشر مى پرداخته اند ، اشاره كرده و فرموده است : وجعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم ساء ما يحكمون ؛ يعنى : آنها مشركان سهمى از آنچه خداوند از زراعت و چهار پايان آفريده ، براى او قرار دادند؛ و سهمى براى بت ها و به گمان خود گفتند: اين مال خداست ! و اين هم مال شركاى ما يعنى بت ها است ! آنچه مال شركاى آنها بود، به خدا نمى رسيد، ولى آنچه مال خدا بود، به شركايشان مى رسيد! آرى ، اگر سهم بت ها با كمبودى مواجه مى شد، مال خدا را به بت ها مى دادند، اما عكس آن را مجاز نمى دانستند! چه بد حكم مى كنند نن كه علاوه بر شرك ، حتى خدا را كمتر از بت ها مى دانند انعام 136.
نظم مالى رسول خدا صلى الله عليه و آله در جزيرة العرب : زكات و خمس غنايم
رسول خدا صلى الله عليه و آله براى استوارى نظامى كه در آن زندگى اقتصادى از راه شكوفايى بازرگانى و صنعت و كشاورزى امكان پذير بود، تلاش مى نمود. اسلام حكومت مركزى يگانه اى را برقرار نمود كه سود و بهره عمومى را در نظر گرفته و بر همبستگى و نظم آن توجه خاص داشت ، ضامن گسترش صلاح و امنيت بود و مانع از پيكار و جنگ ميان مسلمانان مى شد؛ زيرا حكومت اسلام ميان قلب هاى آنان الفت داده و به نعمت وجود آن ، آنان با يكديگر برادر شده بودند. اسلام ربا را حرام كرده و راه هاى غير اخلاقى و استثمار را ممنوع اعلام كرده بود. اين حكومت هر گونه ماليات و دهگانى را كه حكام از مردم دريافت مى كردند، نيز ممنوع نمود. در نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، نسبت به آنچه بر تازه مسلمانان در شبه جزيره عرب قرار داده شده بود، تعبيرهاى گوناگون آمده كه بعضى از آنها تنها يكبار و فقط در يك نامه از آن ياد شده و بعضى ديگر، مكرر و در نامه هاى فراوان به صورت تنها و يا در يك نامه از آن ياده شده و بعضى ديگر، مكرر و در نامه هاى فراوان به صورت تنها و يا در كنار احكام ديگرى ، آورده شده است . اغلب نامه ها، مختصر و كوتاه است و در آن به تفصيل از مقدار و چگونگى پرداخت و يا راه انجام آن سخنى به ميان نيامده است . زكات نكته مهمى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در نامه هاى خود به تعداد نه چندان اندكى از گروه ها و افراد، درخواست نموده بود. رسول خدا از آنان تقاضا كرده بود كه ان يوتوا الزكاة يعنى زكات بپردازند، بدون آنكه مقدار آن را تعيين كرده و يا راه دريافت آن را مشخص نمايد. كسانى كه اين درخواست از آنان شد، عبارت بودند از: اسبذى ها 66 (929)(930) و عبيد القيس 172 بنى زياد از طى 85، اسلم 165 عقيل 216، ضباب 81، دما 77 و تجمعهاى انسانى در كوه هاى تهامه 173. از افرادى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از آنان تقاضاى پرداخت زكات نمود، عبارتند از خالد بن ضماد ازدى 120 ، يزيد بن طفيل از بنى حارث 81، 82 قنان بن يزيد 87، قيس ‍ بن حصين 90، طهفه و قوم او 91 كه از نهد به شمار مى آمدند، عامر بن جوين 194 و حبيب بن عمرو 197 كه هر دو از طى به شمار مى آمدند، و عمير 111 و قيس بن مالك كه هر دو از همدان به شمار مى آمدند.
در بعضى از نامه ها در كنار زكات ، به نكات ديگرى نيز از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره گرديده است :
الف . حضرت از افرادى كه جدس از لخم اسلام مى آوردند، درخواست حظ الله و حظ الرسول 91 را نمودند، يعنى سهم خدا و سهم پيامبر ار تقاضا كردند، بدون آنكه ماهيت آن و يا اندازه آن را تعيين نمايند.
. ايشان در كنار زكات ، صدقه و خمس را از جذام و قضاعه 177 و خمس الله يا خمس پروردگار را از بنى بكاء 217، و خمس المغانم فى الغزو يا خمس اموال به دست آمده در پيكار را از بنى عبد يغوث از بلحارث 84 و نيز آن را در نامه خود به عمرو بن حزم 105 ذكر كرده است .
ج . اضافه بر زكات ، حضرت درخواست واعطوا من المغانم خمس الله و سهم النبى . يعنى از اموال به دست آمده خمس پروردگار و سهم پيامبر را بپردازيد، را از جناده ازدى و قوم و هر كس از او پيروى مى كرد 189 و بنى جوين 195 مطالبه نمود.
د. هم چنين حضرت تقاضاى خمس المغنم و سهم النبى الصفى يعنى خمس غنيمت به دست آمده و سهم خالص پيامبر را، از صيفى بن عامر از بنى ثعلبة بن عامر 40 و از عمرو بن معبد جهنى و بنى حرقه از جهينه ، و بنى جرمز 152، بنى زهير بن اقيش از عكل 233، و حارث و نعيم و نعمان از يمانيها 109 نمود.
ه. ايشان درخواست الخمس من الغنم و سهم الغارمين و سهم كذا و كذا يعنى خمس اموال به دست آمده و سهم زيان ديدگان و سهم فلان و فلان را از مالك بن احمد جذامى 173 نيز نمود.
خمس غنايم و خالصه ، معمولا از اموال به دست آمده در جنگ ها و غزواتى كه اسلام آن را ميان مسلمانان منع كرده است ، گرفته مى شد؛ بنابراين حكم ايشان بر غنايمى كه از جنگ با غير مسلمانان به دست آمده صادق است . پيش از اسلام ، خمس و خالصه از آن روساى قبايل بود، از اين رو تقاضاى آن از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله نشان دهنده رياست والاى ايشان بود. اين درخواست ، اشاره به جايگاه ايشان است ؛ پيش از كه به آن به معناى منبعى براى در آمد توجه شده باشد؛ زيرا پيكار ميان گروه ها پس از اسلام متوقف شد.
ماليات چهارپايان
رسول خدا صلى الله عليه و آله در نامه هايى به تعدادى از قبايل ، مقدار خمس و زكات بر چهارپايان را تعيين نمودند. در نامه اى ، پيامبر صلى الله عليه و آله از جهينة بن زيد (931) درخواست نمود كه خمس بپردازند: از هر راس قوچ و نرينه با يكديگر دو گوسفند و از هر كدام جدا يك گوسفند. دام ها اگر از يك تن است دو گوسفند گرفته مى شود و اگر از اشخاص مختلف و مثلا از دو نفر است ، دو گوسفند جداگانه دريافت مى شود. بر گاوهاى نرى كه شخم مى زنند، زكاتى نيست ، و آنان متعهد نيستند به گروه هايى كه آنجا وارد مى شوند، چيزى بدهند. 157.
هم چنين در نامه براى بنى جناب از قبيله كلب در شمال حجاز و هم پيمان هاى ايشان و كسانى كه ايشان را يارى مى دهند، نوشتند: و بر ايشان است كه در هر پنج شتر يك ماده گوسفند سالم بپردازند. شتران باركش كه خوار و بار حمل مى كنند از زكات معاف هستند 192 و در روايت ديگر: در مورد شترانى كه در مراتع به چرا مشغول اند و كره شتران ، در هر پنچ شتر يك گوسفند ماده سالم بپردازند و در مورد شتران باركش كه خوار و بار حمل مى كنند از زكات معاف هستند؛ در مورد گوسفندان فربه بايد يك گوسفند دو ساله شيرى بپردازند 192
ايشان هم چنين در نامه اى براى بنى نهد (932)، اين گونه آورده اند: پرداختن زكات در حد نصاب بر عهده شماست . دام هاى سالخورده و دام هايى كه تازه زاييده اند از آن خود شماست . هم چنين اسب هاى سوارى شما و كره اسب هايتان از آن شما است از پرداخت زكات در اين موارد معاف هستيد 91.
در نامه براى وائل بن حجر از حضرموت آمده است : از تو يك دهم گرفته شود و در اين باره دو گواه عادل بر آن نظارت كنند 134.
هم چنين در نامه به بزرگان عباهله از يمن اين گونه حكم شده است بر چهل گوسفند چرا كننده تيعه سائمه زكات است ، و گوسفندان زياده بر آن تيمه از آن صاحبش است . و خلاط مخلوط نمودند شتران و گوسفندان به گونه اى كه صاحبان آن معين نباشد و بدين وسيله از پرداخت زكات بگريزند و وراط يعنى پنهان كردن شتران و گوسفندان از چشم مامور زكات به هدف گريز از پرداخت زكات و شغار پراكندن شتران و گوسفندان در صحرا به هدف گريز از دادن زكات ، بگونه اى كه نتوان تعداد آنها را به دست آورد و جلب بار كردن مال مردم بر روى شتران و جنب وادار كردن صاحبان شتر به آوردن شتران و گوسفندان خود به جاهاى دوردست براى شمارش و زكات در برابر مامور زكات و شناق گرفتن زكات از شتر، پيش از رسيدن به حد نصاب شرعى ممنوع است .
در روايت ديگرى آمده است : بر چهل گوسفند چرا كننده زكات است ، اما گوسفندان بيمار و لاغر و جز اينها، از زكات معاف هستند. و در شتران رها نشده خمس وارد است ... و ماليتهاى شرعى روشن و گويا است 33.
هم چنين پيامبر صلى الله عليه و آله در نامه خود به حارث بن عبد كلال ، نعيم بن عبد كلال و نعمان بزرگ قبايل ذورعين و معافر و همدان فرموده است : در مورد شتر در هر چهل شتر يك ماده شتر سه ساله ، و در هر سى شتر يك شتر نر سه ساله ، و در هر پنج شتر يك گوسفند، و در هر ده شتر دو گوسفند بايد پرداخت . در هر چهل گوسفند چرا كننده يك گوسفند بايد پرداخت . اين مقدار، فريضه واجبى است كه خداوند در زكات بر مومنان قرار داده است و هر كس افزون بر آن دهد، براى او نيكوتر است 109.
هم چنين در نامه اى به عمرو بن حزم (933) كارگزار خود در يمن دستور داده اند كه از آنها اين گونه دريافت كند: در مورد هر ده شتر دو گوسفند، و در هر بيست شتر چهار گوسفند، و در هر چهل گاو يك ماده گاو، و در هر سى گاو يك گاو ماده يا نر دو ساله ، و در هر چهل گوسفند چرا كننده يك گوسفند چرا كننده ، بپردازند. اين مقدار فريضه اى است كه خداوند در زكات بر مومنان واجب فرموده و هر كس افزون دهد براى او بهتر است .
بدون شك تعابيرى كه در اين نامه ها آمده است براى ما نا آشناست ، در حالى كه در ميان چوپانان ، معمول و رايج بوده است . تفاوت احكام آنها نيز به زمان صدور آنها، پيش از تعيين اندازه زكات در سال نهم باز مى گردد.
كشتزارها
در نامه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله به تعدادى از گروه ها، ميزان زكات بر محصولات كشاورزى تعيين شده است . ايشان در نامه به عمرو بن معبد جهنى و بنى حرقه نوشته اند: ميزان زكات در ميوه ها يك دهم است 152 و براى نمايندگان ثماله و حران (934) در عمان نوشته اند: براى محصول خرماى ايشان ارزياب فرستاده نخواهد شد و همانند معمول ارزيابى نمى شود تا خرماى خود را جمع كنند و در انبار قرار دهند و در هر ده خروار، خروارى از آن را بايد بپردازند 78. و در نامه اى به مردم عمان و بحرين آمده است : اگر آنان ايمان بياورند... همانا در امان خواهند بود و بر مسلمانان است يارى دادن آنان ، اما اموال آتشكده ها در اختيار خدا و رسول او خواهد بود. يك دهم محصول خرما و يك بيستم محصول حبوبات زكات است ... آسياهاى آنان از ايشان است كه هر چه مى خواهند آرد كنند. 66
در نامه اى به بن جناب در شمال حجاز و هم پيمانان ايشان و كسان ديگرى كه اسلام ، آنان را دور هم گرد آورده ، آمده است : در مورد زكات محصول زمين هاى ديم و آبى ، كارگزار ويژه آن را ارزيابى مى كند و چيزى بر آن افزوده نمى شود. 192.
در نامه ديگرى به بزرگان كلب در اطراف سرزمين شام آمده است : درباره محصولى كه از آبيارى با آب چشمه هاى سيراب مى شود، يك دهم آن بايد پرداخت شود و در محصول ديم كه بدون آبيارى است ، نيمى از آن طبق ارزيابى كارگزار امين بايد پرداخت شود، وظيفه ديگرى بر آن افزوده نمى شود و نبايد مال را پراكنده كرد 192.
پيامبر در نامه اى به اكيدر (935) در اطراف سرزمين شام فرموده است : سرزمين هاى مشخص و آب هاى ان و زمين هاى باير و ناشناخته و فراموش شده و سلاح و زره ها و اسبان و قلعه ها از آن ماست و آب هاى روان گوارا و نخلستان هاى شما كه آباد است از خود شما 190.
در نامه اى ديگر و يا شايد به روايت ديگرى آمده است : نخلستان هاى ديم ، از آن ماست و نخل هاى بارورى كه نياز به آبيارى دارند از شماست . از محصول زمين هايى كه با آب جارى رودخانه و باران سيراب مى شود، يك دهم دريافت مى شود و از محصولاتى كه با آب چاه سيراب مى شوند، يك بيستم . دام هاى شما به هنگام دريافت زكات ، يك جا جمع نمى شود و شتران زكات داده شما ضميمه آن نخواهد شد... زكات را به حق بپردازيد، براى شما منعى نخواهد بود كه هر جا مى خواهيد كشاورزى كنيد، و از كالاى شما يك دهم گرفته نمى شود 191.
در نامه به خثعم آمده است : بر عهده آنان است درباره محصولى كه ديم است يك دهم و درباره كشاورزى كه با وسايل آبيارى سيراب مى شود يك بيستم بپردازند 186. و در نامه به عمرو بن حزم والى يمن : و آنچه بر مومنان درباره زكات محصول زمين ها، مقرر گرديده است ، از زمين هايى كه از چشمه و آب باران سيراب مى شود يك دهم دريافت گردد 105.
در نامه به حارث و نعيم دو فرزند عبد كلال ، نعمان بزرگ ذورعين و معافر و همدان تذكر داده شده است : زكات محصول زمينى كه از چشمه ها و آب باران آبيارى مى شود، يك دهم و زمينى كه با چاه سيراب مى گردد يك بيستم است
109.
در روايت ديگرى آمده است : آنچه بر مومنان مقرر است در مورد زمين هايى كه از آب باران و سيلاب ها سيراب مى شود يا در اتفاعات قرار دارد. هر گاه ميزان محصول آن به پنج خروار برسد، يك دهم آن را بپردازند و آنچه با دلو و آب چاه سيراب مى شود، هر گاه به پنج خروار برسد، يك بيستم آنرا بپردازند 110.
از اين گفته ها آشكار مى شود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله زكاتى را كه بر محصول كشتزارا قرار داده اند، با رعايت انواع آن محصولات و چگونگى آبيارى آنان بوده است . از اين رو در نامه خود به مردم عمان فرموده اند كه يك دهم محصول خرما و يك بيستم محصول حبوبات ، زكات است ، اما به خثعم نوشته اند زكات محصولى كه از ديم به دست آمده يك دهم و درباره محصولاتى كه با وسايل آبيارى مى شوند، يك بيستم زكات بپردازند. و در يكى از روايات از آنچه كه بر مردمان دومه الجندل واجب كرده اند نخلستان هاى ديم از آن ماست و نخل هاى بارور كه نياز به آبيارى دارند از آن شما. از محصول زمين هايى كه با آب جارى سيراب مى شود، يك دهم زكات دريافت مى شود و از محصولاتى كه با آب چاه سيراب مى شود يك بيستم . و از كالاهاى شما يك دهم گرفته نمى شود.
اما در برخى نامه ها به تنوع مقدار ماليات اشاره شده ، بدون آنكه مقدار كامل آن تعيين شود. در نامه اى كه بنابر يكى از روايات به بنى جناب نوشته شده آمده است : درباره محصولى كه از آبيارى با آب چشمه ها سيراب مى شود يك دهم آن بايد پرداخت شود و در مورد محصول ديم نيمى از آن طبق ارزيابى كارگزار امين بايد پرداخت شود. بنابراين وظيفه ديگرى به آن افزوده نمى شود و نبايد مال را پراكنده كرد و به روايتى پيامبر صلى الله عليه و آله براى آنان نوشتند: زكات محصول زمين هاى ديم و آبى را كارگزار امين كه ارزيابى به وسيله او به صورت مى گرفته به ما نداده اند و به چگونگى تعيين و صلاحيت هاى او بر اجراى اين واجبات بر مردم شهرها و صنعت ها اشاره اى نكرده اند.
ماليات سرانه مردم شهرها و توليدات
جزيره العرب داراى شهرها و مراكز صنعتى و تجارتى فراوانى بوده است وم پيامبر صلى الله عليه و آله در نامه هلاى خود دتسورات خويش را متوجه سه مركز نمودند: نخست اطراف شمالى حجاز، ديگر، مردم نجران ، و سوم مردم بحرين . اما از مراكزى كه در اطراف شمالى حجاز قرار دارند، منابع ، اشاره به سه نامه كرده اند كه در آن ماليات هاى گروهى قرار داده شده است .
1- نامه اى كه پيامبر به مردم جربا و اذرح نوشته اند: بر ايشان صد دينار است كه در هر ماه رجب بايد آن را به طور كامل و با طيب خاطر بپردازند 33.
اين مالياتى گروهى و تعيين شده از پول نقد بود. مقدار آن زياد نبوده و بدون شك دريافت آن به وسيله روساى آنان و بر طبق نظر و اجتهاد آنان صورت مى گرفته است .
2- نامه اى كه به يوحنه بن روبه و ساكنان كوهپايه اى ايله (936) نوشته اند: مسلمان شو يا جزيه بپرداز، و خداى و رسول او را و فرستادگاه رسول خدا را اطاعت كن ، آنان را گرامى بدار و جامه هاى نيكو غير از جامه هاى جنگجويان به ايشان بپوشان ؟ زيد را هم جامه نيكو بپوشان ، هر اندازه كه فرستادگان مرا خوشنود سازى ، من راضى خواهم بود. ميزان جزيه مشخص است ، به حرمله سه بار جو بده 30. اين مالياتى محدود و نه چندان فراوان بوده است .
3- نامه اى كه به مردم حنبه و مقنا نوشته اند: پارچه هاى شما و همه بردگان و اسلحه و اسبان شما به اندازه اى كه مقرر گرديده است از آن رسول خداست ، مگر آن چه كه رسول خدا يا فرستاده او شما را از پرداخت آن معاف كند. پس به عهده شماست كه يك چهارم محصول نخلستان ها را و يك چهارم از توليدات ريسندگان شما و يك چهارم از آنچه زنان شما مى بافند بپردازيد 32 كه نشان دهنده مقدار نسبتا زياد آن است .
براى نجران نيز در نامه اى طولانى كه براى آنان نوشتند، به شرح خراج درخواستى پرداخته اند. حضرت حكم كردند: چون در مورد ميوه ها و طلا و نقره و بردگان ، آنها صدور حكم را بر عهده پيامبر واگذار كرده بودند، تمام آن را به ايشان بخشيد و براى آنان رها فرمود. مشروط بر آن كه ساليانه دو هزار حله كه ارزش هر يك چند وقيه باشد، بپردازند، حله مى بايست از نوع گران بها و نيكو باشد. در هر ماه رجب هزار حله و در هر ماه صفر هزار حله و بايد ارزش هر حله چند وقيه نقره باشد. آنچه بيشتر و يا كمتر از ميزان خراج ايشان باشد، محاسبه و منظور خواهد شد، و آنچه از زره و اسب و مركوب و كالا كه بپردازند، نيز از حساب ايشان گرفته خواهد شد.
هزينه فرستادگان من در مدت بيست روز و كمتر از آن بر عهده مردم نجران است و نبايد فرستادگان مرا بيش از يك ماه در انتظار گذارند.
و بر عهده ايشان است كه چون در يمن درگيرى و يا مكرى پيش آيد، به مسلمانان سى زرده و سى اسب و سى شتر عاريه دهند و هر چه از آن زره ها و اسب و شترها و كالاهاى ديگر كه نمايندگان من به عاريه گرفته اند، از ميان برود، ضامن خواهد بود كه به ايشان بپردازند
. (937)
از اين متن اين چنين آشكار مى شود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ماليات ساليانه همه مردم را در دو قسط رجب و صفر تعيين نموده اند . رجب در دوران جاهليت داراى جايگاه ويژه اى بود؛ طورى كه در اين ماه آنان هداياى خويش را به بت ها و خدايان خود تقديم داشته و برخى از مراسم مذهبى خويش را در اين ماه به اجرا مى گذاشتند. شايد ماه رجب با اواخر فصل بهار از ماه هاى سال شمسى برخورد داشته است .
اين خراج بر كشاورزان ، صنعت گران ، بازرگانان و احتمالا مالكان قرار داده مى شد. شايد در اينجا مقصود از كلمه رقيق كه در متن وارد شده است ، همين باشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله تمام املاك و نظم آنان را هم چنان براى ايشان باقى گذارد. ايشان مقدار ماليات منسوجات حلل و معادن گران سنگ را تعيين نمود، اما ارزش منسوجات را كه به نظر مى رسد داراى قيمت هاى تعيين شده اى بوده است ، مشخص نكرده است . هم چنين ماليات بر معادن را، بر اساس ارزش پول و سكه تعيين نكرده ، بلكه آن چنان كه در آن هنگام در حجاز معمول بود، بر اساس وزن تعيين نموده است .
ايشان خراج را با نقره تعيين نمود كه به نظر مى رسد در آن هنگام داد و ستد آن بيش از طلا معمول بوده است و مقدار مهريه و قيمت بسيارى از كالاها بر اساس آن تعيين شده است . ماليات ، با وزن نيز تعيين شده است . وقيه معادل چهل درهم وزن يعنى معادل يكصد و بيست گرم (938) به شمار مى آيد. بدون شك ، پرداخت خراج با نقره ، بيشترين هماهنگى را با مصلحت دولت اسلامى داشت ؛ زيرا دولت مى توانست در راه مقاصد خود، آن را به آسانى خرج نمايد. رسول خدا صلى الله عليه و آله پرداخت خراج از سوى مردم نجران را بر اساس آن قرار داد و در اين باره مسئوليت آن را بر آنان آسان نموده و اجازه داد معادل آن را از جنس ديگرى هم چون زره يا اسب يا مركوب و يا كالاى ديگر بپردازند؛ بدون آن كه ارزش آنها را تعيين نمايد. شايد تعيين آن براى آسان كردن پرداخت خراج از معادن بوده است .
اما عاريه كردن زره و اسب و شتر، تدبيرى استثنايى از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است . در آمد كلى از ماليات بر معادن ، معادل هشتاد هزار درهم بوده است كه اين معادل مقدارى بوده است كه براى نخستين بار از بحرين به دست آوردند.
نجران به حاصلخيزى زمين و فراوانى كشتزارهايى معروف بود. اين سرزمين در اطراف شمالى يمن واقع و محل عبور كاروان هاى بازرگانى ميان يمن و سرزمين شام بود. دين مسيحيت از سال هاى قرن چهاردهم ميلادى در ميان مردم آن منتشر گرديده بود و ساكنين آن همگى بر كيش مسيحيت بودند. آنان در برابر ذى نواس كه به آزار و شكنجه آنان پرداخته و بسيارى از آنها را در اخدود به آتش كشيد، مقاومت كردند. مطمئنا آنان در دوران حكومت حبشيان مسيحى ، از رفاه خوبى برخوردار بوده اند. هنگامى كه اوضاع و احوال يمن پس از طرد حبشيان از هم گسسته شد، مردم نجران به استقلال دست يافتند.
آنان براى خود نظام ويژه اى در حكومت به وجود آورده بودند.
در اين حكومت ، آنان داراى رييس و نايب و اسقف بودند و همان ها بودند كه به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله نماينده روانه ساخته و با ايشان بيعت كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله سپس با آنان پيمان بستند. اغلب مردم آنان از بنى حارث بن كعب به شمار مى آمدند. اين عشيره توان و كفايت خاصى را داشت و مردان آن جايگاه ويژه اى در دولت پس از اسلام ، به خصوص در اوايل خالفت عباسيان داشتند.
از پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله ، با مردم نجران ، اين گونه آشكار مى شود كه ساكنان آن ، داراى حرفه هاى متعددى بوده اند و در ميان آنان كشاورزان و صنعتگران و بازرگانان وجود داشته اند. هم چنين به نظر مى رسد آنان تعداد زيادى غلام را به استخدام خويش در آورده بودند و از نيروى آنان براى كار بر روى زمين استفاده مى كردند. آنان داراى نظام سياسى ويژه اى بودند كه با نظام كهنسال بدويان اختلاف داشت . در ميان آنان ، رييس عهده دار قدرت سياسى بوده است و نايب او، شايد بر كارهاى ادارى نظارت داشته است .
در يكى از اين نامه ها، اين گونه اشاره شده است : اسلام را برايشان عرضه دار. اگر مسلمان شدند با آنان كارى نداريم ... و هر كس نپذيرفت و بر يهوديت و يا مسيحيت خود باقى ماند، جزيه بر عهده اوست . 61
در برخى از اين نامه ، مقدار جزيه نيز تعيين شده است . در يكى از اين نامه ها، اين گونه آمده است : و هر كس چنان نكند يك دينار معافرى بر عهد اوست كه به عنوان جزيه بپردازد 59. در نامه ديگر آمده است : به هر مردى كه داراى زمين نيست ، پرداخت چهار درهم و يك عبا را مقرر كن 62.
از متن اول ، اين گونه آشكار مى شود كه دينار، پول رايج ميان آنان به شمار مى آمده و مقصود از دينار با ارزش معافرى ، همان پول رايج ميان يمنى ها بوده است . اما در مورد درهم ، در آن هنگام درهم ساسانى در ميان آنان معمول بوده است .
در اينجا از متن دو نامه ياد شده مى توان نتيجه گرفت دينار، برابر با چهار درهم و يك عبا بوده است .
اسقف عهده دار مسايل دينى و مذهبى آنان بوده است . آنان داراى نيروى نظامى نيز بوده اند كه از سرزمين آنان حمايت و حفاظت مى كرده است . آنان به اسود عنسى پيوستند و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيرويى را براى جنگ با آنان گسيل داشت ، اما به جنگ نپرداختند.
تنها راويان نجرانى به پيمان خود اشاره كرده اند و شايد يكى از عوامل آن ، انتقال آنان در دوران خلافت عمربن خطاب به عراق و سكونت گزيدن در جنوب كوفه باشد. آنان با علماى كوفه كه اخبار پيمان هاى خود را جمع آورى كرده و به تغييراتى كه در آنها به وجود آمده بود، اشاره نموده بودند، ارتباط داشتند. آنان هم چنين اخبار بعضى از پيمان هايى كه با شهرهاى ديگر عراق منعقد شده بود را جمع آورى كرده اند.
راويان پيمان هايى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با مردم طائف ، و نيز مردم ايله بسته اند، ذكر كرده اند. در اين ميان شايد شهرها و مراكز معروف ديگرى نيز بوده است كه مانند اين پيمان ها با آنان منعقد شده اما آگاهى هايى از آن به ما نرسيده است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله تمامى نامه هاى خود به بحرين را تنها به منذر بن ساوى فرستاده اند. در يكى از نامه هايى كه به منذر بن ساوى فرستاده شده است ، به جزيه اين گونه اشاره شده است قدامه و ابو هريره را نزد تو فرستادم . پس آنچه از جزيه سرزمين تو، نزد تو جمع شده است به آن دو تسليم كن 63.
و در ديگرى اشاره شده است : كسى را نزد منذر بن ساوى فرستادم كه آنچه جزيه پيش او جمع شده است ، بگيرد. در فرستادن آن عجله كن و هر چه از زكات و دهگان كه نزد تو گرد آمده ، همراهش بفرست 64.
در نامه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به يهوديان تيماء نوشته ، احكامى را بر آنان قرار داده است 19 و نيز در نامه به يحنه بن رويه و مردم ايله 30 به جزيه اشاره شده است .
در نامه هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به يمن نوشتند، در نامه به عمرو بن حزم آمده است : هر يهودى و مسيحى كه خالصانه مسلمان شود و آيين اسلام را بپذيرد او از مومنان به شمار مى آيد. براى او آنچه براى مسلمانان است خواهد بود، و بر عهده او هم همانى است كه بر عهده همه مسلمانان است ، و هر كس بر يهوديت و يا مسيحيت خود باشد او را از آن منع نمى كند و بر عهده همه مسلمانان است ، و هر كس بر يهوديت و يا مسيحيت خود باشد او را از آن منع نمى كند و به هر شخص بالغ خواه مرد و خواه زن و برده و آزاد، يك دينار جزيه است كه بايد آن را يا معادل آن را از پارچه بپردازد. 105
هم چنين در نامه به حارث ، و نعيم ، و نعمان از بزرگان همدان نوشته شده : و هر كس بر كيش يهودى يا مسيحى باقى بماند او را از آن منع نمى كنند و پرداخت جزيه بر عهده اوست و در آن صورت بر عهده هر فرد بالغ چه زن و چه مرد و آزاد و برده ، پرداخت يك دينار كامل به ارزش معافر است كه مى تواند معادل آن را پارچه بپردازد 109.
استفاده از تعبير جزية ارضك يا جزيه سرزمين تو، مستلزم آن نيست كه مالياتى گروهى باشد، بلكه ترجيحا چنين است كه مالياتى بر افرادى از مردم شهر بوده است .
كارگزارن صدقات
طبرى مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال نهم هجرى كارگزاران خويش را بر صدقات گسيل داشت ، زيرا در اين سال زكات و صدقه واجب شد... و در اين سال بود كه آيه خذ من اموالهم صدقة (939) يعنى : از اموال آنها صدقه اى به عنوان زكات بگير توبه 103 نازل شد.
نكته قابل توجه آن كه در اين سال ، ثقيف ، جرش ، تميم ، و طى ، اسلام خويش را اعلام نمودند. ابن سعد مى گويد كه رسول خدا تعدادى از كارگزاران صدقات خود را در اول محرم سال نهم روانه ساخت . (940) از فهرست نام كارگزاران صدقات پيامبر صلى الله عليه و آله ، آشكار مى شود كه آنها از مردم حجاز از دورترين منطقه شمالى آن تا اطراف يمن بوده اند و نيز عشايرى كه خانه هاى آنان در اطراف شرقى حجاز بوده ؛ مانند طى و تميم . اين كارگزاران مردانى از همان عشيره بوده اند كه به اين كار منصوب مى شدند.
بسيارى از آنان ، اگر نگوييم همه ، روساى عشاير خويش در پيش از اسلام بوده اند. در اين ميان تنها چند تن چون : عبد الرحمن بن عوف كه به جمع آورى صدقات از كلب ، ابو عبيدة بن جراح كه به جمع آورى صدقات از هذيل و كنانه و مزينه ، عبادبن بشير اشهل كه به جمع آورى صدقات از سليم و مزينه ، و وليد بن عقبه كه به جمع آورى صدقات بنى مصطلق تعيين شده بودند، از اين قاعده مستثنى بودند. سه نفر اول از مسلمانان نخستين به شمار مى آمدند و در غزوات و سريه ها شركت داشتند. عباد بن بشر نيز مدت كوتاهى به كارگزارى صدقات بر سليم منصوب بوده است ؛ زيرا پس از او، عباس بن مرداس جايگزين او شد و عباد به جمع آورى صدقات مزينه مامور شد.
بيشتر عشايرى كه بر آن ها كارگزارانى تعيين شد، همگى ساكن شمال حجاز و شمال شرقى آن بودند. برخى از اين كارگزاران ، به جمع آورى صدقات بيشت از يك عشيره كه نزديك به يكديگر زندگى مى كرده اند، مى پرداختند. تنها مناطق مستقر در شمال حجاز دهكده هاى عربى و مكه و طائف داراى واليان ويژه و ثابتى بودند. به طور كلى ، اطلاق تعبير مصدقين يا كارگزاران جمع آورى صدقات بر اين افراد خود گواه آن است كه آنان براى هدفى تعيين شده بودند كه تنها جمع آورى صدقات بوده است . بنابر اين ضرورى به نظر نمى رسد كه آنان در آن مكان ها اقامت دايمى داشته باشند، زيرا صدقات ، هنگامى كه عشاير در آغاز بهار در كنار آب ها گرد مى آمدند، جمع مى شد.
البته تعيين كارگزاران صدقات بر هر عشيره از ميان مردان آن ضرورت اقامت دايمى آنان در عشيره را به همراه داشت ، كه شايد اين مطلب در ارتباط با تاييد و بزرگ داشتن جايگاه ادارى آنها و هدايتشان به سوى اسلام باشد. تمامى اين حركات ، موجب مى شد كه آنان براى خود چيزى نزديك به استقلال ذاتى در رفتار تصور كنند. اسلام با اين حركت ، نظام معمول قبيله اى را نسبت به جايگاه رييس قبيله و بزرگ آن پاس داشت . منابع ، فهرستى از نام واليان را آورده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را به سوى شهرها و مراكز تجمع هاى مسكونى ، از جمله مكه و طائف و بحرين و عمان و يمامه ، و هفت والى به سوى يمن فرستاد. شرح شرايطى كه واليان به هنگام سخن از جنبش هاى رده و جدايى با آن برخورد نمودند نيز آمده است و ما در اينجا تنها به اين گفته بسنده مى نماييم كه قدرت و اختيار آنان با كارگزاران صدقات متفاوت بوده است ؛ زيرا شرايط آن شهرها به گونه اى بوده است كه نام والى را بر آن قرار داده اند. فهرست نام كارگزاران و واليان كه از سوى منابع ، ياد شده ، به بسيارى از عشاير نيز كه از سوى خود نمايندگانى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاده و اسلام خويش را اعلان نمودند ، اشاره مى كند؛ هم چنين به افرادى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را به رياست عشاير خويش تعيين نمود.
فرمان زكات ، نشان از حق دولت قانونى در گرفتن اموال بر طبق قوانين معينى است ، اما اين به اين معنا نيست كه آنها منبع ثابت در آمدهاى بيت المال مركزى بوده است . در اين زمينه هيچگونه دليلى وجود ندارد كه پس از واجب شدن صدقات و فرستاده شدن كارگزاران ، در آمدها افزايش يافته باشد، زيرا اين صدقات ، همواره از اموال ثروتمندان دريافت شده و به فقرا و نيازمندان داده مى شد. به بيان ديگر، اين در آمدها به مصرف محلى مى رسيد و هيچ گاه به مدينه فرستاده نمى شد، مگر آنكه چيزى اضافه باقى مانده باشد.
عهده داران جمع آورى صدقات  


واليان شهرها  
عشايرى كه گفته مى شود رسول خدا صلى الله عليه و آله افرادى را براى جمع آورى صدقات به سوى آنان روانه ساخت ، شامل تميم كه سرپرستان صدقات از روساى آنان بودند، طى ، اسد، فزاره ، و عشاير حجاز بودند كه دولت اسلام در تمامى اين مناطق ريشه دوانده بود. اما مناطق ديگر در يمامه ، بحرين ، عمان ، يمن و حضرموت هر يك داراى شرايط ويژه اى بودند كه در جلد دوم از آن سخن خواهيم گفت : هم چنين اينها عشايرى نبودند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى آنان ارسال نمود.
در منابع ، احاديث فراوانى از پيامبر ذكر شده كه ايشان فرموده است : صدقات تواخذ من حواشى اموال الاغنياء لترد على الفقراء؛ (941) يعنى : از كنار دارايى هاى ثروتمندان صدقه دريافت مى شود تا به نيازمندان باز گردانده شود. به بيان ديگر، دريافتى هاى آن به مصرف محلى مى رسيد و به مدينه فرستاده نمى شد، مگر آنكه از آن مقدارى باقى بماند كه اين مقدار فراوان نبوده است ؛ زيرا منابع به افزايش در آمد پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هاى پايانى عمر ايشان اشاره اى نكرده اند.
تقسيم صدقات به دست آمده ميان مستمندان عشيره يا جامعه اى كه از آن گرفته شده است ، هماهنگ با اصول انسانى بود كه اعراب در يارى دادن به ضعيفان و بى پناهان داشتند؛ اما اين اصول ، انسانى بود كه اعراب در يارى دادن به ضعيفان و بى پناهان داشتند؛ اما اين اصول ، در چهار چوب حكومت اسلامى ، از سوى قدرت مركزى ، كه تمامى گروه ها را بر پايه اعتقادات دينى و خواسته ها مرتبط ساخته بود، تعيين و واجب شد. با اين كه دريافت زكات و صدقات بستگى به همكارى و اجراى آن از سوى عشاير با پيامبر صلى الله عليه و آله داشت و كارگزاران صدقه ، كارمند نبودند و تنها وظيفه جمع آورى صدقات را به عهده داشتند كه بايد با رعايت سنت ها انجام مى شد، اين حركت نشانه تسلط قدرت مركزى بود كه بر اساس نظم و سنت هاى آنان ، موجب تقويت روابط امت و ثبات و تحكيم قدرت خود مى شد.
زكات ، هم از بدويان و هم چوپانان دريافت مى شد؛ از اين رو، همواره در چهارپايان محصور نبود. هم چنين اموال ساكت و در كشاورزى و بازرگانى با عشريه همراه بود.
قانون عشريه بر تجارت ، از پيش از اسلام معروف و متداول بوده است ، اما اسلام ، آن را از ميان برداشت . رسول خدا صلى الله عليه و آله در نامه هايى كه به بعضى از عشاير فرستاد، نوشت كه آنان از جاى خود كوچ داده نمى شوند و عشريه يك دهم ايشان دريافت نخواهد شد.
بخش پنجم : سخن و پيام اسلام 
فصل بيست و چهارم : رسالت اسلام  
قرآن كريم  
جايگاه قرآن كريم
رسالت اسلام در قرآن كريم ، كه الفاظ و معانى آن از سوى پروردگار بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، نمودار شده است . پيامبر نيز آن را به آگاهى ياران خود و مسلمانان رسانيد تا آن را خوانده ، حفظ نموده و از آنچه در آن آمده پيروى نمايند. بنابراين ، قرآن چشمه اى است كه مسلمانان در دين خود از آن مايه مى گيرند و همو است كه جامعه اسلامى را مشخص نموده و ويژگى هاى و برترى هاى آن را مى نمايد.
هر كس بخواهد عضوى از جامعه اسلامى باشد، بايد از آنچه در قرآن آمده است سرپيچى نكند و مخالفت با آن را در حكم خروج از اسلام بداند.
بنابر اين ، قرآن سر چشمه اوليه و اساسى انديشه هاى قانونى و تشريعى به شمار مى آيد. از اين رو، احكام و قوانين آن بر مسلمانان واجب است و بر آنان است كه از آن پيروى كرده و در رفتار و كارهاى خويش آن را به اجرا در آوردند. هم چنين بر مسلمانان است كه در موارديكه نص وجود ندارد، به اصول اساسى تكيه نمايند.
پس بطور كلى ، قرآن همان قانون اساسى سياسى اسلام و مرجعى است كه فرقه ها و مذاهب اسلامى ، براى نشان دادن درستى راه خويش ، به آن پناه جسته و تكيه مى نمايند. قرآن سرچشمه اى است كه فلاسفه و انديشمندان و مسلمانان هنگام اثبات انديشه ها و نظريات خويش به آن استناد مى كنند. بيشتر علوم و دانش عربى به قرآن باز مى گردد؛ به ويژه دانش هاى زبانى مانند دستور زبان و صرف و نحو كه به همراه سخنورى و بيان و اعجاز و نقد ادبى ريشه در قرآن دارند.
از سوى ديگر، قرآن داراى اخبار و آگاهى هايى نسبت به امت هاى پيشين و فرستادگان و پيامبران و دولت هاى گذشته است كه بيشتر كتاب هاى تاريخى نوشته شده در اين زمينه تكيه به آن دارد. و حتى دانشمندان علوم طبيعى ، صحت گفتار خويش را به وسيله آن مى سنجد.
تاريخ بشريت كتابى نظير قرآن و به تاثير گذارى آن سراغ ندارد. از هنگام نزول آن تا كنون و از اين پس تا آنجا كه پروردگار بخواهد، مردم در جاى جاى جهان روزانه آن را قرائت نموده و انديشه ها و نظم خود را از آن خواهند گرفت . مردم با خواندن قرآن ، تحت تاثير زبان ، روش ها و انديشه هاى آن قرار مى گيرند؛ طورى كه مى توان گفت در مورد هيچ كتابى به اندازه قرآن ، بررسى ، و شرح ، پاورقى ، و تحليل ها و نقل قول به عمل نيامده است . (942)
نام ها و نزول قرآن  
قرآن كريم كلمه قرآن را به حرف تعريف ال در پنجاه آيه و بدون آن در نوزده آيه ، آورده است . هم چنين در هفت آيه با نام الفرقان به آن اشاره نموده است . نيز از آن با نام الكتاب در نزديك به هشتاد آيه ياد شده كه منظور، آنچه به رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده مى باشد. البته در تعدادى از آيات ديگر، به لفظ الكتاب اشاره شده كه مقصود آن ، كتاب هاى مقدس يهوديان و مسيحيان است و در قرآن از خود آنان به عنوان اهل الكتاب ياد گرديده است .
نيز نام الذكر در چهل و چهار آيه آمده است كه در بيشتر آنها، مقصود همان قرآن كريم است . هم چنان كه در آيه اى ، به نام الصحف از آن ياد گرديده است رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة ؛ يعنى : پيامبرى از سوى خدا بيايد كه صحيفه هاى پاكى را برآنها بخواند بينه 2.
در جاى ديگر، از اصل قرآن كريم اين گونه ياد شده است : فى لوح محفوظ؛ يعنى : در لوح محفوظ جاى دارد بروج 22 كه در اين لوح ، ام الكتاب ال عمران 7، رعد 39، زخرف 4 يعنى اساس اين كتاب قرار دارد.
پروردگار متعال ، قرآن كريم را به وسيله روح الامين شعراء 193 و روح القدس نحل 102 بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرده است .

اين كتاب قرآن به زبان عربى آشكارى نازل شده نحل 103، شعراء 195، يوسف 2، رعد 37، طه 113، زمر 28، فصلت 3، شورى 7، زخرف 3، احقاف 12 تا عرب بتواند به آسانى آن را فهميده و درك نمايد.
آيات و سوره ها  
قرآن كريم 77639 كلمه دارد كه 6725 آيه را تشكيل مى دهد. كلمه آيه در سيصد و هشتاد جاى قرآن آمده است كه بيشتر آنها به معناى قدرت پروردگار متعال است كه موجب ترس و شگفتى و تشخيص مى شود و اغلب به همراه فعل اتى يعنى انجام داد، يا راى يعنى ديد، يا جاء يعنى آمد، است . برخى آيه ها را با توجه به سياق قرآن ، به دشوارى مى توان معنا نمود، اما معناى بيشتر آنها، مربوط به شكل ظاهرى است ؛ هم چون آيه : ما ننسخ من آية او ننسها نات بخير منها او مثلها؛ يعنى : هر حكمى را نسخ كنيم ، و يا نسخ آن را به تاخير اندازيم ، بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم بقره 106.
و يا اين آيه : و اذا بدلنا آية مكان آية و الله اعلم بما ينزل قالوا انما انت مفتر ؛ يعنى : و هنگامى كه آيه اى را به آيه ديگر مبدل كنيم حكمى را نسخ نماييم - و خدا بهتر مى داند چه حكمى را نازل كند- آنها مى گويند: تو افترا مى بندى نحل 101.
و نيز: هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات ؛ يعنى : او كسى است كه اين كتاب آسمانى را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن ، آيات محكم صريح و روشن است آل عمران 7.
هم چنين : واذكرن ما يتلى فى بيوتكن من آيات الله و الحكمة ؛ يعنى : آنچه را در خانه هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مى شود ياد كنيد. در جاى ديگر: تلك آيات الكتاب و الذى انزل اليك من ربك الحق ؛ يعنى اينها آيات كتاب آسمانى است ؛ و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ، حق است موعد 1.
يك آيه ، معمولا جمله مستقلى است ، اما گاه بيش از يك جمله است كه به وسيله حرف ربط به يكديگر متصل مى شوند. هم چنين برخى آيات ، جزيى از يك جمله ، كلمه و يا دو كلمه به شمار مى آيند.
آيات قرآن به صورت سوره ها تنظيم شده اند. تقسيم قرآن به سوره ها، به اوايل زمان نزول آن باز مى گردد. كلمه سوره در ده آيه آمده است كه در ميان آن ، شش آيه با پسوند نزول آمده است . (943)
قرآن ، مشركين را به آوردن يك سوره مانند خود آن و يا ده آيه به رقابت خوانده است . (944)
هر سوره نام مخصوصى دارد كه بر گرفته از موضوع سوره و يا مهمترين محتواى آن است . اين نام ها، گوناگون است و بيشتر از موضوع هاى انسانى گرفته شده است . در آغاز برخى سوره ها، حروف و يا كلمات گنگى ديده مى شود كه مفسرين در تفسير آنها نظرات متفاوتى دارند. برخى سوره ها كه تعداد آنها هم اندك نيست ، با سوگند، پرسش ، خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله و يا نيايش و تهديد آغاز مى شوند.
تعداد آيات هر سوره متفاوت است . طولانى ترين سوره قرآن ، بقره است كه 286 آيه و حدود 4200 كلمه دارد. قرآن سوره هايى دارد كه آيات آنها در حدود دويست آيه است و در مقابل ، سوره هايى كه آيات آنها ميان سه و هفت آيه است . كوتاه ترين اين سوره ها، سوره كوثر است كه شامل سه ايه و ده كلمه است .
سوره هاى ديگر در ميان اين دو دسته قرار دارند. به طور كلى ، سوره هاى طولانى در بخش هاى آغازين قرآن و سوره هاى كوتاه در بخش پايانى آن قرار دارند. بعضى از سوره ها در مورد يك موضوع سخن گفته اند؛ مانند سوره طه ، يوسف ، و سوره فاتحه به عنوان دعا و نيايش . دو سوره فلق ، و ناس هر دو معوذتان ناميده مى شوند؛ زيرا در آغاز آنها، قل اعوذ آمده است . اغلب سوره ها داراى آيات متعددى در موضوع هاى گوناگون هستند.