دولت رسول خدا صلى الله عليه و آله

صالح احمد العلى
مترجم : هادى انصارى

- پى ‏نوشتها -
- ۳ -


601- حديبيه 22 كيلومترى غرب شهد مكه و در راه جده واقع است . مترجم .
602- مغازى واقدى 579.
603- سيره ابن هشام 3 / 360.
604- مغازى واقدى 601.
605- مغازى واقدى 593؛ سيره ابن هشام 3 / 356- 7.
606- رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز عمر بن خطاب خواست تا به مكه رفته با قريش سخن بگويد. او گفت : از قريش بر جان خود هراس دارد؛ زيرا قريش با وى دشمنى دارند و كسى از بنى عدى در مكه از او دفاع نمى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى نگفت : و عمر، خود، عثمان را معرفى كرد. ملاحظه مى نماييد در جاى جاى تاريخ ، همواره نقاط ضعف و لغزش ها را تاريك و محو نموده و سعى در جلوه دادن فضايل دروغين اين غاصبين خلافت و ولايت داشته اند. در جايى عمر آنقدر شهامت و قدرت داشته است ! كه به هنگام هجرت خود از مكه به مدينه ، به قريشيان اعلان جنگ داده است ! عمر حال اين قدرتمند با شهامت ، از حركت به سوى مكه به عنوان نماينده پيامبر صلى الله عليه و آله سرباز مى زند! با بررسى شخصيت عمر در آن هنگام ، آيا اين سوال مطرح نمى شود كه يك هيزم فروش ، چه اندازه قدر و ارزش در يك جامعه ، آن هم در جامعه مكى داشته باشد؟ تاريخ ، مظلوميت اهل بيت را نمايان مى سازد. مترجم
607- واقدى 603- 602.
608- در اين لحظه ، شمارى از اصحاب درباره موضع پيامبر صلى الله عليه و آله اظهار ترديد كردند. واقدى مى گويد: هنوز موافقت نامه نوشته نشده بود كهه عمربن خطاب رو به پيامبر صلى الله عليه و آله كرده و گفت : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله مگر ما مسلمان نيستيم ؟ حضرت فرمودند: آرى ؛ عمر گفت : پس چرا در دين خود اظهار خوارى و حقارت كنيم ؟ حضرت فرمودند: من بنده خداوند و فرستاده او هستم و هرگز با فرمان او مخالفت نمى كنم و او نيز مرا تباه نخواهد كرد. واقدى مى افزايد: پس از آن عمر نزد ابوبكر رفت و نظير همين مطالب ميان آنان رد و بدل شد. با اين حال عمر سخت ناراحت بود و مى گفت : چرا ما بايد خوارى در دين را بپذيريم ؟ ابن عباس مى گويد: بعدها عمر در دوره خلافتش به من گفت : در آن روز خيال و شك و ترديدى برايم حاصل شد كه از آغاز مسلمانى خود تا آن روز گرفتارش نشده ! بودم و اگر در آن روز كسانى را مى يافتم كه به واسطه آن دست از مسلمانى بر مى داشتند، من هم دست بر مى داشتم ! او همان گونه كه به ابن عباس گفته ، گويا در اين انديشه بوده كه اسلام بهانه اى براى رسيدن به چنين قدرتى بوده ، گرچه او مى گويد كه به هر روى خداوند او را از اين مهلكه نجات داده است . در مباحث كلامى مربوط به امامت ، عالمان شيعه برخورد وى را در حديبيه به عنوان نقطه ضعف مهم او در نافرمانى از خواست پيامبر صلى الله عليه و آله تلقى مى كنند. او با اين برخورد نشان داد كه چندان اطمينانى به تصميم گيرى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله ندارد و شاهد او اين كه به هر روى مگر نه اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواب ديده بود كه وارد كعبه شده ، پس چرا اكنون مى پذيرد كه آن سال برگردد. چالب آن كه عمر با وجود داشتن روحيه افراطى ، در صحنه جنگ كمتر خاطره شجاعانه اى از خود نشان داده است .
609- مغازى واقدى 603- 605.
610- سيره ابن هشام 3 / 366؛ مغازى واقدى 612.
611- مغازى واقدى 607.
612- همان 608 ؛ صحيح بخارى : شروط، جزيه 18؛ تفسير طبرى 25 / 63.
613- مغازى واقدى 613.
614- اين اقدام نشان ميد هد كه ناراضيان فراوان بوده اند. اما رسول خدا صلى الله عليه و آله به سخن آنان وقعى نگذاشته و با استناد به نبوت خويش و ان كه خداوند او را تباه نخواهد كرد، پيمان صلح را منعقد كرده است . حركت مزبور عدم خلوص شمارى از اصحاب را به فرامين رسول خدا صلى الله عليه و آله نشان مى دهد. به عبارت ديگر، اين گونه حوادث نشان مى دهد كه به ويژه در برابر تصميم گيرى هاى سياسى آن حضرت ، مقاومت هايى مى شده است . كما اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى اثبات درستى چنين اقدامى براى اصحاب ، بايد تا فتح مكه صبر مى كرد. آن زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله صلى الله عليه و آله براى اثبات درستى چنين اقدامى براى اصحاب ، بايد تا فتح مكه صبر مى كرد، آن زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كليد كعبه را گرفت ، عمر را صدا زد و گفت : و اين وعده اى بود كه به شما داده بودم . بنابر اين آشكار مى شود كه در مواردى كه مصلحت باشد، حتى نبايد از راى اكثريت پيروى كرد. مترجم .
615- پيش از نوشتن متن قرار داد، ابو جندل فرزند سهيل بن عمر مخفيانه از مكه بيرون آمد و به مسلمانان پيوست . سهيل اعتراض كرد و گفت : تا او بازگردانده نشود، قرار دادى در كار نخواهد بود. پيامبر صلى الله عليه و آله ابو جندل را بازگرداند و به او فرمود: صبور باش ، خداوند گشايشى براى و تو ديگران قرار خواهد داد. در آن لحظه مسلمانان اشك ريختند. در نقلى آمده كه عمر در اين جا نيز به رسول خدا صلى الله عليه و آله اعتراض كرد و البته پاسخ پيامبر صلى الله عليه و آله همان بود كه گذشت . در اين نقل آمده كه حضرت پس از اعتراض عمر فرمود: آيا شما كسانى نبوديد كه در احد گريختيد و به صداى استغاثه من توجهى نكرديد؛ مگر شما نبوديد كه دشمن در روز احزاب از بالا و پايين بر شما حمله كرد و خداوند شما را نجات داد و ايا.. رك : مجمع البيان ، ج 9، صلى الله عليه و آله 119- 118. تاريخ سياسى اسلام ، رسول جعفريان ، ص 550.
616- مغازى واقدى 624؛ سيره ابن هشام .
617- طبقات ابن سعد 8 / 127.
618- همان 8 / 127.
619-مغازى واقدى 609-10.
620-لازم به يادآورى است كه عمر از نخستين كسانى بود كه به درشت گويى و مخالفت با رسول خدا ص پرداخته و پيمان حديبيه را شكستى براى اسلام مى دانست ! (مترجم ).
621- صحيح بخارى : تفسير سوره فتح .
622- مغازى واقدى 642.
623- همان 607.
624- سيره ابن هشام 3 / 273.
625- مغازى واقدى 749.
626- همان 745.
627- مغازى واقدى 644.
628- الاموال ابى عبيد 76 / 10.
629- مغازى واقدى ، 634، 407، معجم البلدان ياقوت 3 / 68 2.
و نيز رك : به بخش گسترده قرآن در بحث ما احكام الرسول صلى الله عليه و آله فى الاراضى المفتوحه نشر گرديده در مجله دانشكده ادبيات و علوم سال 1956.، هم چنين به نوشته هاى لامنس در كتاب خود مهد الاسلام به زبان فرانسه .
630- معجم ما استعجم بكرى 523 ، 1115، معجم البدان ياقوت 4 / 237؛ وفاء الوفا 2 / 364.
631- مغازى واقدى ، 645 - 7؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 77؛ وفاء الوفا 2 / 364، 237.
632- وفاء الوفا 2 / 270.
633- معجم ما استعجم بكرى 312؛ معجم البلدان ياقوت 4 / 192؛ وفاء الوفا 2 / 283.
634- معجم ما استعجم بكرى 533- 524.
635- طبقات ابن سعد 2- 1 / 77.
636- وفاء الوفا 2 / 330
637- معجم ما استعجم بكرى 522، وفاء 2 / 283.
638- طبقات ابن سعد 2- 1 / 77؛ و نيز رك : بكرى 233، 522، 1505؛ معجم البلدان ياقوت 2 / 503، 3 / 888، 4 / 137 و 732، وفاء الوفا 2 / 363.
639- معجم استعجم بكرى 522، وفاء الوفا 2 / 282.
640- معجم ما استعجم بكرى 523، معجم البلدان ياقوت 4 / 732؛ وفاء الوفا 2 / 363، 281.
641- مغازى واقدى ، 645- 7.
642- همان 658.
643- همان 669.
644- مغازى واقدى 667- 670.
645- سيره ابن هشام طبقات ابن سعد 5 / 287 ؛ تفسير طبرى 1 / 588؛ معجم البلدان ياقوت 2 / 389، وفاء الوفا فتوح البلدان 24- 25 و نيز رك : به آنچه درباره آن در كتاب هاى حديث مفتاح كنوز السنة مادة خيبر آمده است .
646- طبقات ابن سعد 2- 828، الاموال ابو عبيد 56.
647- دژ كتيبه در تخيمين اموال بر جاى مانده ، در سهم الله قرار گرفت و به اين ترتيب مصرف اموال آن در اختيار رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. مكاتيب الرسول ، ج 2، ص 527.
آن حضرت سهم قابل توجهى از غنايم كتيبه را در اختيار فرزندان عبد المطلب قرار داد به نقل واقدى ، جبير بن مطعم و عثمان نزد آن حضرت آمدند و از اين كه به فرزندان عبد المطلب اين اندازه داده گله كردند. حضرت فرمود: فرزندان عبد المطلب نه در جاهليت و نه در اسلام از من جدا نشدند. آنان در شعب همراه بودند.
648- سيره ابن هشام 3 / 404- 408؛ طبقات اب : سعد 5 / 287؛ تفسير طبرى 1 / 1588، ممعجم البلدان ياقوت /2 389، و نيز رك : به آنچه كه درباره آن در احاديث در كتاب هاى حديث مادة خيبر آمده است .
649- الاموال ابو عبيد 7.
650- طبقات ابن سعد 2- 1 / 82.
651- همان 2- 1 / 84؛ مغازى موسى بن عقبه 199.
652- معجم ما استعجم بكرى 1015.
653- معجم ما استعجم بكرى 1015، 808.
654- مسيره ابن هشام 3 / 408؛ فتوح البلدان 28.
655- طبقات ابن سعد 2- 2 / 86؛ فتوح البلدان 29.
656- احسن التقاسيم مقدسى 83؛ معجم البلدان ياقوت 4 / 53.
657-احسن التقاسيم 84، معجم البلدان ياقوت 4 / 878 حموى مى گويد گفته مى شود كه آنان را تبعيد نكرد

658- رك : مقاله اينجانبت : تحديد الحجاز عند الاقوميين ، مجلة العر؛.
659- همان 37.
660- همان 8- .
661- همان 38.
662- طبقات ابن سعد 1- 2 / 3؛ تفسير طبرى 1 / 2668.
663- معجم البلدان ياقوت 4 / 505.
664- معجم ما استعجم بكرى 248؛ معجم البلدان ياقوت 1 / 606، وفاء الوفا2 / 260.
665- معجم ما استعجم بكرى 56.
666- عرام 399، معجم ما استعجم بكرى 132.
667- معجم ما استعجم بكرى 1222، معجم البلدان ياقوت 1 / 121.
668- همان 88؛ همان 3 / 66، 4 / 39.
669- همان 1052؛ همان ؛ 4 / 351.
670- همان 943))). همان 3 / 672.
671- همان 787؛ همان 2 / 208، 509.
672- همان 629، 1055.
673- همان 1352.
674- الموطا: حدود 28؛ مسند ابن حنبل 1 / 190.
675- مسند ابن حنبل 5 / 181.
676- همان 1 / 1990.
677- تاريخ المدينه 286.
678- همان 487 .
679- طبقات ابن سعد 2- 1 / 23.
680- تاريخ المدينه 262، 263، 452.
681- اخبار المدينه 251.
682- سيره ابن هشام 3 / 355.
683- سيره ابن هشام 3 / 356.
684- همان 3 / 366؛ طبقات ابن صعد 2- 1 / 69 .
685- سيره ابن هشام .
686- همان 3 / 405
687- همان 3 / 397.
688- طبقات ابن سعد 2- 1 / 70.
689- رك : تاريخ المدينه 260- 228، و نيز: خطط المدينه فى زمن الرسول صلى الله عليه و آله .
690- صحيح نسائى : جهاد 9؛ مسند ابن حنبل 3 / 483.
691- مسند ابن حنبل 4 / 49.
692- ابوداود فرائض 16.
693- صحيح بخارى : ادب 95، اماره 87، مناقب 15؛ مسند ابن حنبل 3 / 64.
694- طبقات ابن سعد 1- 2 / 38.
695- طبقات ابن سعد 1- 2 / 38؛ تهذيب الكمال برقى 4 / 284.
696- سيره ابن هشام 2 / 366.
697- همان 2- 1 / 97، 100 شفاء الغرام از موسى بن عقبه 2 / 132 / 160؛ اتحاف الورى 1 / 492، 494.
698- طبقات ابن سعد 2- 1 / 97، 100 شفاء الغرام از موسب بن عقبه 2 / 132 / 160؛ اتحاف الورى
699- سيره ابن هشام 4 / 261.
700- اتحاف الورى 2 / 496.
701- طبقات ابن سعد 2- 1 / 47.
702- همان 2- 1 / 49.
703- طبقات ابن سعد 2- 1 / 5.
704- تاريخ المدينه 78.
705- سيره ابن هشام 3 / 391.
706- طبقات ابن سعد 2- 1 / 97؛ تحاف الورى 1 / 493.
707- اتحاف الورى 2 / 530.
708- رك : احاديث بسيارى دراين زمينه در كتاب هاى صحاح : مفتاح كنوز السنه ، ماده هجرت .
709- مغازى واقدى 388، ابن سعد 1- 2 / 27.
710- طبقات ابن سعد 4- 1 / 181.
711- رك : طبقات به ابن سعد 4- 1 / 81، مغازى واقدى 742.
712- طبقات ابن سعد 1- 2 / 25.
713- مغازى واقدى 820، 896.
714- طبقات ابن سعد 1- 2 82.
715- همان 1- 2 / 82.
716- همان 4- 1 / 13.
717- همان 4- 1 / 176.
718- همان 1- 2 / 26.
719- مغازى واقدى 691، 685.
720-همان 107.
721- طبقات ابن سعد 4- 1 / 178، 242؛ انساب الاشراف 1 / 262.
722- طبقات ابن سعد 4- 2- 2 / 279.
723- همان 2- 1 / 180.
724- حلية الاوليا 1- 347، و رك : طبقات ابن سعد 4- 2 / 44؛ انساب الاشراف 1 / 272.
725- طبقات ابن سعد 1- 2 / 24.
726- طبقات ابن سعد 1- 2 / 71. واقدى مى گويد كه تعداد آنان يكصد نفر بوده است . 574
727-مغازى واقدى 688، 647، 666؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 71.
728- طبقات ابن سعد 4- 2 / 36- 51.
729- مغازى واقدى 658، 700 سيره ابن هشام 3 / 404.
730- مغازى واقدى 661، 664.
731- همان 710، ص 293؛ طبقات ابن سعد 4- 1 / 81، 104 / 45 واقدى 780، 819، 800.
732- طبقات ابن سعد 1- 2 / 38.
733- طبقات ابن سعد 1- 2 / 109، 101، 128؛ تفسير طبرى 1 / 1628.
734- مغازى واقدى 931، 800، 820، 846.
735- همان 1028.
736- انساب الاشراف 1 / 272.
737- الاصابه 3 / 189.
738- طبقات ابن سعد 2- 1 / 86، 1.
739- همان 21- 1 / 6.
740- مغازى واقدى 896، 60.
741- طبقات ابن سعد 1- 2 / 24.
742- مغازى واقدى 385، 387.
743- طبقات ابن سعد 1- 2 / 68؛ حليه الاولياء 2 / 60 ، 8 / 23.
744- مغازى واقدى 774.
745- همان 619.
746- طبقات ابن سعد 4 / 358.
747- همان 2- 678.
748- همان 4 / 348.
749- تفسيرى طبرى 1 / 1647.
750- طبقات ابن سعد 2- 1 / 78.
751- همان 2- 1 / 898.
752- الفرام يا العزام 134.
753- معجم ما استعجم بكرى 88.
754- معجم البلدان ياقوت 3 / 637.
755- همان 322.
756- معجم ما استعجم بكرى 373.
757- همان 92.
758- معجم البلدان ياقوت ياقوت 678.
759- همان 308.
760- همان 92.
761- معجم البلدان ياقوت ياقوت 678.
762- معجم ما استعجم بكرى 499.
763- معجم البلدان ياقوت 181.
764- سيره ابن هشام 161؛ طبقات ابن سعد 39، معجم البلدان ياقوت 673.
765- معجم ما استعجم بكرى 993، معجم البلدان ياقوت 1046.
766- معجم البلدان ياقوت 673.
767- همان 771.
768- سيره ابن هشام 161 طبقات ابن سعد 39؛ تفسير طبرى 1434؛ معجم ما استعجم بركى 641، 93.
769- تاريخ المدينه 485.
770- همان 486، و رك : مسند ابن حنبل .
771- مسند ابن حنبل 522.
772- اخبرا المدينه .
773- سيره ابن هشام 18؛ طبقات ابن سعد 2- 1.
774- همان 18، 42.
775- طبقات ابن سعد 2- 1 / 97، سيره ابن هشام ، و درباره مزينه ، طبقات ابن سعد 2- 101.
776- رك : طبقات ابن سعد 2- 1 / 57 تفسير طبرى 1623؛ انساب الاشراف 255، 488.
777-ابن اسحاق و ابن سعد در بخش اخبار ورود پيامبر به مكه ، و نيز ر.ك : اتحاف الورى ابن فهد 1/496 و بعد از آن و يا شفاء الغرام فاسى 2/24110 كه در آن بحث گران سنگى نسبت به آنچه ابن اسحاق از فتح مكه آورده است ، نقل شده . 778- # مورخين اكنون در رواياتى كه كاتب بودن معاويه را گزارش نموده است ، ترديدهاى جدى نموده و آنها را از دروغ پردازى و منقبت تراشى هاى دوران بنى اميه دانسته اند. (مترجم ).
779-نظر كنيد به : الموفقيات زبير بن بكار 333؛ نساب الاشراف 1/529.
780- يكى از عوامل عمده پايبندى مردمان مكه به اسلام پس از درگذشت پيامبر ص را مى توان در منافع اين پايبندى ظاهرى براى آنان دانست ؛ زيرا با تشكيل سقيفه و زير پاى نهادن وصيت پيامبر ص و تعيين خليفه بر خلاف نص و فرموده پيامبر، عملا قدرت سياسى و نظامى مجددا به دستان خانواده هاى متفذ قريش بازگشت . از اين رو آنان با جديت تمام در استحكام پايه هاى قدرت خلافت - كه قدرت آنان نيز به شمار مى رفت - تلاش نمودند و از اين راه توانستند شكوه دوران هاى جاهلى را به خاندان هاى قدرتمند مكه باز گردانند. (مترجم ).

781- واقدى 873.
782- معجم ما استعجم بكرى 87.
783- رك : به شرح آن در مغازى واقدى 899.
784- مغازى واقدى 912، و نيز رك : به شرح غنايم حنين در فصل تنظيم هاى مالى .
785- همان 922، سيره ابن هشام 71 و پس از آن .
786- به شرح حال آن ها در كتاب المنس بنام طائف به زبان فرانسوى مراجعه كنيد.
787- مغازى واقدى 926، و نيز رك : شرح خصوصيات حصار طائف در سيره ابن هشام 123 و پس از آن .
788- همان 36.
789- همان 38.
790- مغازى واقدى 950، و نيز رك به بخش المولفة قلوبهم : سيره ابن هشام 31، 68، 72.
791- همان 967
792- سيره ابن هشام 607.
793- تفسير طبرى 1559.
794- طبقات ابن سعد 15، و رك : به فتح البارى 103.
795- طبقات ابن سعد 86.
796- فتح البارى 104.
797- الاموال 255- 256.
798- شعراء 214.
799- انعام 92، شورى 7.
800- جمعه 2.
801- زخرف 44.
802- به متن اين نامه ها در وثائق السياسيه نوشته محمد حميد الله و نيز نامه هاى حارث و جبله و ثعلبه و ساير قبايل در اين زمينه كه به شماره هاى 37، 38، 40، 41، 42، 48 وارد شده است مراجعه نمايند.
803- نامه هاى ياده شده در كتاب واثيق السياسية به شماره 56، 57، 58، 59، 61، 62، 63، 64 آمده است .
804- شماره 60.
805- شماره 65.
806- شماره 72، 72 الف .
807- شماره 66.
808- شماره 68.
809- شماره 68ب
810- سيره ابن هشام 356- 7.
811- همان 372.
812- طبقات ابن سعد 1- 2.
813- شماره 78.
814- معجم ما استعجم بكرى 329.
815-همان 38، 43.
816-معجم البلدان ياقوت 2/250.
817-همان 367.
818-معجم البلدان ياقوت 1/407.
819-همان 2/636، 822.
820-معجم ما استعجم بكرى 343.
821-همان 391.
822-معجم البلدان ياقوت 2/432، 3/771؛ و نيز ر.ك : به اماكن مسكونى آنان در وصف راه مصدق ؛ معجم ما استعجم بكرى 397.
823-معجم ما استعجم بكرى 379.
824-همان 1083، معجم البلدان ياقوت 4/139 كه اين دو گفته اند كه دو ابان از آن اسد بوده است : معجم البلدان ياقوت 2/511.
825-معجم البلدان ياقوت 1/914.
826-همان 2/636، 822.
827-همان 1/914.
828-همان 1/893.
829-معجم ما استعجم بكرى 1083؛ معجم البلدان ياقوت 4/139.
830-معجم ما استعجم بكرى 675.
831-دو آيه اى كه نويسنده كتاب بدآنهااستدلال كرده است هيچ گونه ارتباطى با مخوضوع مورد بحث او ندارد و نمى توان از آنان موضوع گسترش و توسعه تجارت مسلمانان مدينه را به معناى عام آن كه مورد نظر نويسنده است استفاده نمود. آيه نخست همان گونه كه مفسرين در اسباب نزول آيات آورده اند هنگامى نازل شد كه برخى از نمازگزاران جمعه كه در صفوف نماز جمعه ايستاده بودند. با شنيدن صداى زنان و مردان روستاهاى پيرامون مدينه كه كالاهاى خود را براى عرضه در جمعه بازار مدينه آورده بودند، نماز را رها كرد، و براى خريد بدانجا مى رفتند و اين در حالى بود كه رسول خدا ص بر خطبه جمعه مشغول بود. از اين رو اين آيات آنان را نكوهش نمود. و آيه دوم هم تنها اشاره به جنبه هاى معنوى رفتارهاى مسلمانان داشته و آن گروه از مسلمانان كه بر ايمان خود پايبند بوده و در عمل و عبادات و توجه خود به خداوند اخلاص داشته و مسائل مادى و سودهاى دنيايى نمى تواند آنها را از توجه به خداوند به اظهار بندگى آنان بكاهد را ستايش كرده است . (مترجم ).
832-الصحابه 159؛ مسند ابن حنبل 2/240، 274؛ طبقات ابن سعد 4-2 / 56.
833-صحيح بخارى : علم 42، اعتصام 22، بيوع 1؛ حرث 1؛ صحيح مسلم : فضائل .
834-طبقات ابن سعد 103/88، 4-2/ 56.
835-اسباب النزول 208.
836-طبقات ابن سعد 2-1/44؛ مغازى واقدى 403.
837-همان 2-1/64؛ مغازى واقدى 564.
838-همان 64-65.
839-همان 93-94.
840-طبقات ابن سعد 2-1/64-65.
841-همان 47، 4-2/21؛ مغازى واقدى 443.
842-همان 4-2/19.
843-طبقات ابن سعد 1-2/28؛ تاريخ المدينه ابن شبه 267.
844- همان 49
845- وفاء الوفا551.
846- طبقات ابن سعد 21؛ مغازى واقدى 367، 617، 727.
847- مغازى واقدى 700، 683.
848- طبقات ابن سعد 22، 120.
849- همان 48.
850- مغازى واقدى 771.
851- طبقات ابن سعد 74.
852- همان 67.
853- سرزمينى دور در حجاز. مترجم
854- همان 42.
855- همان 41- 42.
856- همان 39.
857-همان 43.
858-همان 43.
859-طبقات ابن سعد 1-2/26.
860-مغازى واقدى 442.
861-همان 537.
862-همان 637.
863-همان ، 64، 642، 677، 702.
864-همان 450-452.
865- معجم ما استعجم بكرى 1/ 1893.
866- معازى واقدى 812/، 834/ 954.
867- (همان 946) آن گروه از مشركين كه پيامبر براى جلب محبت و دوستى آنان به آنها پول مى داد و اسلام آنها تنها به خاطر پول بود. (مترجم ).
868- تفسير طبرى 1/1687.
869- طبقات ابن سعد 12/42؛ تاريخ المدينه ابن شبه 566. 528.
870- طبقات ابن سعد 42.
871-طبقات ابن سعد 39؛ سيره ابن هشام 239؛ تفسير طبرى 1717- 1747؛ تاريخ المدينه ابن شبه 499- 601.
872- طبقات ابن سعد 44.
873- همان 43.
874- همان 44.
875- همان 45.
876-همان 46.
877-همان 49.
878- سيره ابن هشام 385.
879- پيمانه مصرى به شمار مى آيد. مترجم
880- طبقات ابن سعد 51؛ تاريخ المدينه ابن شبه 518، 598.
881- طبقات ابن سعد 2- 1 / 3؛ مسند ابن حنبل 22.
882- رك : به مقدمه كتاب الاصابه فى تمييز الصحابه ، نوشته ابن حجر.
883- طبقات ابن سعد 38.
884- طبقات ابن سعد 39.
885- مسند ابن حنبل 217.
886-صحيح بخارى : اضاحى 24؛ صحيح نسائى : صيد 4؛ مسند ابن حنبل : 357.
887- سنن ابن ماجه : احكام 30؛ سنن ابوداود: اقضيه 17 و نيز رك : به شرح بيشترى از آن در مقاله اين جانب البداوة و موقف الاسلام منها منتشره در مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى در كويت سال 1975. 7 ص 33- 45.
888- مسند ابن حنبل 161، 122.
889- صحيح بخارى : اضاحى 24؛ صحيح نسائى : صيد 4؛ مسندابن حنبل : 1/357
890- مسند ابن حنبل 227، 112.
891- همان 153، 216، 416.
892- همان 60
893- صحيح بخارى : انبياء 8، 14، 19؛ صحيح مسلم : فضايل 168؛ مسند ابن حنبل 257، 438 431 498.
894-نوعى خرماى پست و ارزان در مدينه . (مترجم ).
895-طبقات ابن سعد 1-2/14.
896-عبس 32.
897-نحل 80.
898- رك : به بخش اسمائهم و مواضع تملكهم طبقات ابن سعد 42؛ هم چنين به مقاله اينجانب ، ملكيات الاراضى فى زمن الرسول منتشره در مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى ، شماره اول سال 1956.
899- مغازى واقدى .
900- تاريخ المدينه ابن شبه ص 229 به بعد؛ وفاء الوفا 1
901- همان 172 به بعد، كه در آن مى گويد: به گفته برخى از مردم ، اين باغ ها از آن مردمى از بنى نضير بود، زيرا از مهزور سيراب مى گرديد. ص 174 هم چنان كه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را در سال هفتم وقف نمود. و حوائط در ميان اهل مدينه همان باغ ها مى باشد؛ يعنى زمينى كه در آن درختانى كاشته شده است .
902- تاريخ المدينه ابن شبه 176؛ الاموال ابن عبيد 76
903- سيره ابن هشام 418.
904- همان 408، تفسير طبرى 1588، ياقوت 389، و رك : طبقات ابن سعد 287.
905- الاموال 56 بكرى اضافه مى كند كه پيامبر از وطيح قسمتى را براى جيره همسران خود قرار داد. 1313 و نبر نظر كنيد به : تاريخ المدينه ابن شبه 194.
906- كودكان يتيم و بى سرپناه
907- بقره 195، 261، 262، 265، 274، نساء 38، 95، انفال 72، توبه 20 44، 81، 88، حجرات 15، محمد 8، حديد 10.
908- طبقات ابن سعد 20.
909- همان 172، 174.
910- سيره ابن هشام .
911- طبقات بان سعد 1.
912- طبقات ابن سعد 5؛ سيره ابن هشام 240.
913- طبقات ابن سعد 21، ابن هشام مى گويد كه آنان هم چنين بر كاروانى از قريش دست يافتند، اما اشاره اى به آنچه كه از آن به دست آورده اند، نكرده است 471.
914- طبقات ابن سعد 24.
915- همان 35.
916-همان 46، سيره ابن هشام 339.
917- همان 56.
918- همان 65.
919- همان 64.
920- همان 87.
921- همان 87.
922- همان 110.
923- سيره ابن هشام 134، و رك : طبقات ابن سعد 111؛ صحيح بخارى : احكام 26؛ صحيح مسلم : زكاة 132؛ صحيح نسائى : بخش فى 6.
924- سيره ابن هشام 140.
925- همان 142، و رك : ترمذى : زكات 30.
926- سيره ابن هشام 143، و رك : به بخارى : فرض خمس 17؛ صحيح مسلم : زكات 132؛ صحيح نسائى : فى 6، 7 مسند ابن حنبل 456، 219، 76، 157، 165.
927- بندر شعيبه يا شعيبه ، نزديك ترين منطقه ساحلى مكه به شمار مى آمده است . در دوران خلافت عثمان بنا به تقاضاى مردم آن و به دستور عثمان ، علت شرايط نامساعد پهلو گرفتن كشتى ها و قايق ها
در آن ، اين بندر به بندر جده تبديل گرديد. مترجم .
928- رك : المحبر محبر 267؛ تاريخ يعقوبى 317.
929- شماره هايى كه به آن اشاره مى كنيم ، همانى است كه حميد الله برنامه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله در كتاب خود الوثائق السياسية قرار داده است و در اين بخش بر آن ها اعتماد كرده ايم .
930- درباره اين كلمه ، سخن بسيار است ؛ برخى ريشه آن را از اسب دانسته و آنان را اسب پرست ناميده اند؛ برخى از سپيد دانسته و آنان را سپيد چهره گان دانسته اند و جغرافى دانان از قبيل ياقوت ، آن را نام دهكده اى مى دانند. برگرفته از كتاب وثائق ، ترجمه : دكتر محمود دامغانى . مترجم .
931- اين قبيله ، ميان ينبع و مدينه ساكن بوده اند. مترجم
932- بنى نهد، از قبايل يمت به شمار مى آيند. مترجم
933- نامبرده از قبيله خزرج انصار است . نخستين جنگى كه در آن شركت نمود خندق بود و در هفده سالگى به فرماندارى نجران منصوب شد. وى در فاصله سالهاى 51 و 55 هجرى در مدينه در گذشته است رك : وثايق ... ترجمه : دكتر محمود دامغانى ، ص 161. مترجم .
934- ثماله و حران نام دو عشيره از قبيله ازد بود. مترجم
935- فرمانرواى دومة الجندل واقع در اطراف سرزمين شام . مترجم .
936-ايله شهركى بر ساحل درياى سرخ كه نسبتا آباد و داراى مزارعى بوده است و همان شهرى است كه روز شنبه ماهى گرفتن براى يهوديان در آن حرام بوده است . رك . ياقوت حموى ؛ معجم البلدان ، ص 391، ج 1، چاپ مصر 1906 ميلادى الوثاثق : ترجمه دكتر دامغانى . مترجم
937- متن پيمان نامه در كتاب وثائق السياسيه شماره 14 آمده است ؛ ابو يوسف نيز آن را در الخراج 49 آورده است .
938- المكابيل و الموازين الاسلاميه 19.
939- تفسير طبرى 1722.
940- طبقات ابن سعد 115.
941- طبقات ابن سعد 20؛؛ الاموال ابى عبيد.
942- رك : معجم مصنفات القران كريم ، دكتر على شواح اسحاق ؛ معجم المعاجم دكتر احمد شرقاوى اقبال ،، و نيز نظر كنيد به : فهرست هاى خطى قرآن كريم كه به وسيله مجمع الملكى لبحوث الحضاره الاسلاميه منتشر شده است .
943- يوسف 2، رعد 37، طه 13، فضلت 3، زخرف 3، شورى 7، احقاف 12.
944- بقره 23، هود 13، يونس 38.
945- مائده 110، انعام 7، يونس 2 و 76، هود 6، سبا 43، صافات 15، احقاف 7، صف 7.
946- رك : الناسخ و المنسوخ واحدى 32؛ الاتقان سيوطى 48.
947- اين گفته در برخى از روايات ناصحيح كه در منابع اهل سنت به روايت از برخى همسران پيامبران نقل شده آمده است و راويان اين گونه روايات و اخبار، معمولا دروغ گويانى بوده اند كه قصد سلب فضايل على بن ابى طالب عليه السلام را دارند كه خود بارها براى نشان دادن نزديكى خود به رسول صلى الله عليه و آله مى گفت ، من صداى بر هم خوردن بالهاى جبرئيل را كه وحى را به پيامبر مى رساند مى شنيدم و بوى او را نيز حس مى كردم . از اين رو، آگاهى از ويژگى هاى وحى را به برخى همسران پيامبر نسبت مى دهند كه در آن دوره دختر بچه گانى خردسال و تازه بالغ بوده و هم چون ديگر دختران هم سن سن و سال خود، در پى بازيگوشى هاى متعارف آن دوران بودند، و على القائده قدرت درك و فهم اين گونه مسايل ماوراء الطبيعه را نداشته اند. اما آنچه ازروايات تاريخى بر مى آيد، اين است كه هنگام نزول وحى ، پيامبر صلى الله عليه و آله منقلب مى شد و وضعيت و حالت طبيعى و متعارف خود را از دست داده و بر سر و صورت او عرق فراوان مى نشست و چهره او برافروخته مى گرديد. به گونه اى كه آشكار بود متحمل بار سنگينى است ، و بنابر برخى روايات ، در اين حالت پارچه اى بر سر و روى خود قرار مى داد. مترجم .
948- نحل 98، اسراء 45، 101، شعراء 99، قيامه 18، مزمل 20، اعراف 204، شقاق 11.
949- اسراء 14، 25، حاقه 19.
950- از برخى روايات كه در آنها آمده است پيامبر هنگامى كه آيات قرآن بر او نازل مى شد به صحابه خود مى فرمودند كه اين آيات را در فلان سوره يا در ميان فلان آيه قرار دهيد، استفاده مى شود كه مصحف معينى بوده است كه آيات تنزيل شده در آن ثبت مى گرديده و صحابه به آن رجوع مى كرده اند. علاوه بر آن بنابر نقل مورخين ، على بن ابى طالب عليه السلام از بيعت با ابوبكر امتناع نمود و گفت عبا بر دوش نمى گيرم تا قرآن را جمع آورى نكنم و پس از مدتى مجموعه اى را به ميان صحابه آورد، و به آنها نشان داد كه مجموعه آيات قرآن بود و از آن تاريخ ، با نام مصحف على از آن ياد شده است . مترجم
951- موخين يكى از موارد طعن و نقد و اعتراض بر عثمان را، جمع آورى قرآن از سوى او قرار داده اند، به ويژه آن كه عثمان اقدام به كار ناشايست و زشتى نمود و آن آتش زدن تمام مصحف هايى بود كه نزد صحابه و عايشه از زمان پدرش - باقى مانده بود. اين كار جهانيان را از دسترسى به مصحف هايى نخستين كه به وسيله صحابه نوشته شده بود محروم ساخت . مترجم .
952- در روايات اهل بيت عليه السلام آمده است كه امام زمان عج پس از ظهور و سركوبى كافران و منافقين ، به اقدامات متعددى براى زدودن اسلام از آثار منافقين و ارايه چهره صحيح اسلام به مسلمانان انجام مى دهد كه يكى از آن ها، آوردن قرآن واقعى ، به ترتيبى كه بر رسول خدا نازل شده مى باشد. به نظر مى رسد اين قرآن همان مصحف على عليه السلام باشد؛ زيرا برخى اخبار به دنبال سخن از مصحف على شرح مى دهند:
على عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول نوشته است . محمد بن سيرين مى گويد: البته اگر اين كتاب يافت شود در آن علم خواهد بود يعنى بسيارى از پرسشهاپاسخ داده خواهد شد ابن فارس نيز از عبد خير نقل مى كند كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام نخستين كسى بود كه قرآن را گرد آورد صاحبى ، 200 آن گاه آنرا در پارچه اى از حرير زرد بر شترى نهاده و به مسجد رسول صلى الله عليه و آله نزد صحابه برد و گفت : اين است قرآن كه من جمع كرده ام بحار الانوار مجلسى 19:! 7 ص 11 قديم چون ديگران نپذيرفتند آنرا برگرداند و گفت : ديگر هرگز آنرا نبينند. تفسير صافى 25، سليم بن قيس 72. روايت ديگرى مى گويد چون وفات نبى اكرم رسيد، به على عليه السلام فرمود كه آيات قرآن در پشت سرم بر روى صفحات و رقعه هايى پراكنده است . آنرا گرد آوريد كه از ميان نرود بدين ترتيب نهان گاه مصحف شريف را به وى نموده و او را به گرد آوردن قرآن امر فرموده است . تاريخ قرآن ؛ محمد رامبار، ص 366، 367. مترجم .
953- به نقل مورخين ، نقطه گذارى قرآن كه در اصطلاح از آن با نام اعجام ياد مى شود، نخستين بار توسط ابوالاسود دوئلى برهان فى علوم قرآن 250، و 278، الاتقان 171 و با الهام از فرموده حضرت على بن ابيطالب عليه السلام انجام پذيرفت . ابوالاسود اصول علم نحو از حضرت على عليه السلام آموخته .
954- توضيح گسترده تر آن را در دو كتاب : المقنع فى رسم مصحف الامصار و المحكم دانى ملاحظه نماييد.
955- ابو عبد الرحمن عبد الله بن مسعود از قبيله هذيل و حليف بنى زهره . مادرش ام عبد بود كه از اين رو به او كنيه ام ابن عبد داده بودند. ابو نعيم اصفهانى مى گويد كه او ششمين كس است كه اسلام آورده و به همين علت به او سادس سته مى گفتند. او با مادرش در پشت مسجد نبوى زندگى مى كرد و اغلب با مادرش به خانه پيامبر مى رفت . او بارها گفته بود كه هفتاد سوره از دهان مبارك نبى اكرم آموخته است . گفته اند كه پيامبر فرموده : هر كه بخواهد قرآن را چنانگه نازل شده ،تر و تازه بخواند، بايد همچون ابن ام عبد عبد الله مسعود بخواند مقدمتان : 93. مى گويند ابوذر نيز آيه 38 سوره يس را به قرائت ابن مسعود مى خواند بخارى : كتاب التوحيد 22. در اين باره كافى است بگوييم قرائت شش نفر از قراء سبع بدو مى رسد. در زمان عمر او ولايت كوفه را يافت ، اما وقتى عثمان همه را به از بين بردن مصاحف خود فراخواند، او امر عثمان را نپذيرفت و قيام كرد. وفاتش را در سال 32 ه653. در حدود شصت سالگى گفته اند، ولى زهرى مى گويد كه در جنگ صفين با على عليه السلام بود و در آنجا به شهادت رسيد احمد 188 و 189. به نقل از: تاريخ قرآن ، محمود راميار ص 354 و 355. مترجم .
956- رك : فهرست ابن نديم 28 و 29 و الاتقان سيوطى .
957- بقره 193، ال عمران 83، نور 2، نصر 2.
958- توبه 33، فتح 28، صف
.
959- يوسف 40، روم 30، توبه 36.
960- فاتحه 4، حج 35، شعراء 82، صافات 20، ص 78، ذرايات 2 و 12، واقعه 56، معارج 26، مدثر 46، انفطار 15 و 17 و 18، مطففين 11.
961- يونس 22، عنكبوت 65، لقمان 32، زمر 2، 11.
962- مورخان و راويان واقعه غدير خم و حديث آن را به تفصيل بيان كرده اند. پيامبر صلى الله عليه و آله در راه مراجعت از حجة الوداع در روز هيجدهم ماه ذى الحجه ، با همراهان خويش به دشت غدير خم رسيدند. در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر خدا نازل گرديد و اين آيه را از جانب پروردگار فرود آورد.
963- آيات بسيارى به مسئوليت پذيرى انسان اشاره مى كند: بقره 8، 123، 233، 281. آل عمران 25، 30، 61 انعام 164. يونس 30. رعد 23، 42 .نحل 111. طه . يس 54. زمر 56، 70. غافر 17، 21. ق ، 21. مدثر 38. انفطار 19.
964- ص 20.
965- اسراء 26، روم 38.
966- اسراء 26، روم 38.
967- نساء 3.
968- مائده 25، مجادله .
969- بقره 177.
970- توبه 26، فتح 26، و نيز رك : فتح آيه 4، 18.
971- اعراف 46 و 47.
972- طه 135.
973- واقعه 8.
974- واقعه 9،
975- توبه 40.
976- توبه 69، 55، 85، انفا 35، منافقون 9، لوح 21، اسراء 64، حديد 20، آل عمران 10، 116، مجادله 17.
977- بقره 83، انعام 15، اسراء 23، عنكبوت 8، احقاف 15.
978- زخرف 24، و از پيروى فرزندان از پيمان پدرانشان رك : بقره 17، مائده 104، اعراف 28، يونس 78، انبياء 53، زخرف 22، 23، مومنون 8 ، يوسف 4، سبا 43.
979- لقمان 33 مترجم .
980- نساء 11
981- نساء 20
982- بقره 234
983- نساء 24- 25.
984- اسراء 32.
985- نور 3.
986- ممتحنه 12.
987- نساء 3.
988- بقره 229.
989-مجادله 2- 3.
990- نساء 23.
991- مومنون 6، احزاب 50.
992- احزاب 33.
993- به فتواى فقهاى اماميه ، اين منع ميان زن و مرد يكسان است و تنها مرد مسلمان حق ازدواج موقت با زن كافره را دارد.
994- شعراء 101.
995- فصلت 34.
996- نيز درباره اطعام يتيم و تهيدست رك : انسان 8، بلد 15.
997- بقره 177، 215، 320. نساء 2، 3، 8.
998- انفال 41، حشر 7.
999- نيز رك : انفال 69، نحل 14، بقره 172، 267 طه 81.
1000- آل عمران 2.
1001- بقره 275
1002- بقره 282
1003- نساء 29
1004- نيز رك : شعراء 181، هود 85.
1005- مائده 67، اعراف 62، 68، احقاف 23.
1006- بقره 119، مائده 19، اعراف 188، اسراء 105، فرقان 56، سبا38. فاطر 24. احزاب 45. فتح 8. فصلت 4.
1007- رسول خدا صلى الله عليه و آله با وجود اين كه از ناسزاگويى و دروغ و بدزبانى به دور بود، اما همواره به صراحت هدف خويش را بيان مى فرمود و از اعلان دستورات پروردگار، واهمه اى نداشت . از اين رو، به اقتضاى رسالت خود، جمع بسيارى از مردمان را كه در برابر حق سرتسليم فرود نمى آوردند و يا به مخالفت با رسول خدا صلى الله عليه و آله و يا احكام شرع مقدس بر مى خواستند، لعن و نفرين مى فرستاد. وى گروه هاى متنوعى از مسلمانان منحرف را هم چون بنى اميه ، رباخوار، هم جنس باز، شرابخوار، رشوه دهنده و گيرنده ، قاتل و يهود و نصارى را لعن و نفرين نمود. در منابع اهل سنت بيش از هشتاد حديث و روايت از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه در آنها حضرت افراد، ملت ها و گروه هاى متعددى را به فرمان خداوند لعن و نفرين نموده و از مسلمانان خواسته است كه آنان نيز آنه را لعن و نفرين كنند مترجم .