بنابراين ، با توجه به اينكه عبدالعظيم حسنى (عليه السلام )
براى كسب حديث و درك حديث و انتقال حديث و پيام امامان معصوم ، تلاش كرده ، از اين
راه نيز، به مقام والا و بلندى دست يافته است .
4 - پناهگاه محرومان
در عين حالى كه عبدالعظيم (عليه السلام ) خود از سوى حاكمان ظلم و جور، يك
عنصر انقلابى و يك فرارى بود، و در ((شهر رى
)) به صورت متوارى و مخفيانه ، سكونت اختيار كرده ، و زندگى مى كرد، وقتى كه
شيعيان از وضع او با خبر شدند، رفت و آمد با آن حضرت را شروع كردند و با او آشنا
شدند(18).
و آن بزرگوار بدين وسيله توانست ، ملجاء و مرجع هدايت و احيانا كمكهاى مادى مناسبى
براى شيعيان بى سرپرست ، و تحت فشار حكام جور و ظلم محسوب گردد، و چنين خدمات
ارزشمندى را انجام داده است .
5 - وكالت و نمايندگى امام هادى (عليه
السلام )
امام هادى (عليه السلام ) در باره مقام علمى آن حضرت ، به ((حماد
رازى )) سفارش كرده :
اذا اشكل عليك
شى من امور دينك بناحيتك ، فسل عن عبدالعظيم الحسنى (عليه السلام )(19).
يعنى ، هرگاه در مسائل دينى خود، در آن ناحيه به مشكلى برخورد كردى ، حكم آن را از
عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) سؤ ال كن . از اين دستور نتيجه ميگيريم ، حضرت
عبدالعظيم در ((ناحيه رى )) وكيل و
نماينده امام هادى (عليه السلام ) بوده است ، و روى عنوان وكالت و نمايندگى آن امام
بزرگوار، كه خود منصب ممتاز و جداگانه ايست ، عبدالعظيم (عليه السلام ) توانسته است
رهبر فكرى جامعه شيعه را در آن منطقه انجام دهد و خدمات و حمايتهاى فراوانى هم از
محرومان و نيازمندان سادات بعمل آورده باشد، اگر چه اين فرازهاى حساس اين جهات از
صفحه تاريخ محو گرديده است !
6 - مبارزه با ظلم و ستم
اگر چه حضرت عبدالعظيم ، مانند بسيارى از سادات حسنى (عليه السلام ) در
مقابل حكام بنى اميه و بنى عباس ، قيام مسلحانه و درگيرى خشونت آميزى نداشت ، اما
در مقابل ، راه ديگرى را تشخيص داده ، و شيوه مبارزه منفى و يك شيوه مبارزه علمى و
فرهنگى را انتخاب كرده بود(20)،
و به همين دليل ملاحظه مى كنيم ، وى چنان مورد خشم و تهديد خود كامگان ستمكار قرار
مى گيرد، كه تاريخ درباره او مى نويسد:
خاف من السلطان
، فطاف البلدان
(21).
حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) از ترس سلاطين شيطان صفت ظالم ، براى اينكه بدست
آنان گرفتار نگردد، سر به بيابان و اين شهر و آن شهر گذاشت ، تا بالاخره به
((شهر رى )) وارد شد، و در
((محله ساربانان )) در خانه يكى از
شيعيان ساكن گرديد، و روزها در زيرزمين خانه زندگى مى كرد و روزه مى گرفت ، و شبها
هم به نماز و عبادت مى ايستاد و گاهى هم بطور ناشناس از خانه بيرون مى آمد و قبرى
را كه اكنون در مقابل بارگاه اوست (امام زاده حمزه ) زيارت مى كرد(22).
روى اين حساب ، اگر حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) مبارزه اى نداشت ، و با سلاح علم
و دانش و روشنفكرى خود، موضوع امامان معصوم را تثبيت ، و حكام جور را طرد و افشا
نمى كرده ، و جامعه را آگاه و آشنا، به مقام امامت و اطاعت و رسالت و ظلم ستيزى با
غاصبان خلافت نمى نمود، چه دليلى داشت ، از ترس آنان فرار كند، و خانه و زندگى خود
را در مدينه ترك بگويد، و سر به بيابان و اين شهر و آن شهر بگذارد؟!
آرى ، وقتى حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) امام هادى (عليه السلام ) را، امام واجب
الاطاعه مى داند، و اطاعت و ولايت او را به جان مى خرد، و از ((مدينه
)) تا ((سامرا))
يعنى تبعيد گاه امام دهم با ترس و لرز از بيم ماءموران جلاد ((متوكل
عباسى )) طى طريق مى كند، طبيعى است ، عمال ستمكار عباسى كه
روابط افراد را با امام هادى (عليه السلام ) پيوسته زير نظر دارند و آنرا گزارش مى
كنند، عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) مورد خشم و هجوم ظالمين قرار مى گيرد!
به همين دليل نوشته اند: وقتى وضع مذاكرات و ملاقات عبدالعظيم (عليه السلام ) با
امام هادى (عليه السلام ) بگوش متوكل رسيد، دستور دستگيرى و زندان آن بزرگوار را
صادر نمود(23).
و بدين جهت عبدالعظيم (عليه السلام ) براى اينكه گرفتار حبس و زندان نگردد، فرار از
چنگال ظلم را برقرار ترجيح داد، و روانه ايران و شهر رى گرديد.
7 - كرامت و حاجت دادن
وقتى انسان در اثر مصاحبت و همنيشنى با معصومين پاك ، و در شعاع نور علم و
دانش ، ولايت و معنويت دريافت كرد، و نيز در سايه عبادت و مناجات ، داراى مقام
نورانيت و تقرب گرديد، و جان او نورانى و ملكوتى شد، هم خود بدين وسيله ها داراى
مقام بلند و معنويت سرشار مى گردد، و هم با كسب اينگونه فيضها و نورانيها ميتواند،
براى ديگران نور آفرين و چشمه فياض ، و وسيله تقرب ، و واسطه درك فيض و دريافت حاجت
، و رفع نقمت محسوب گردد. و حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) به چنين مرحله اى
دست يافته بود، و اگر ما بارها ديده يا شنيده ايم ، از آستان مقدس او، دردمندانى
دوا گرفته ، و حاجتمندانى به مطلوب خود رسيده و بيمارانى شفا گرفته اند و به حاجت
خود رسيده اند، به همين خاطر بوده است ، همانطور كه اينگونه كرامت و بزرگواريها، از
تربت پاك او نيز پس از وفات ظاهر گشته و دليل عظمت و مقام آن بزرگوار هم شمرده
است .
8 - حديث عرض دين
از مراحل حساس و درخشان زندگى حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) كه خود دليل
ديگرى بر فضيلت مقام اوست ، اظهار عقاعد دينى او، به محضر امام زمان خود، امام هادى
(عليه السلام ) است .
حساسيت و آموزندگى اين مرحله هم ، بدين خاطر است كه ، چنين اقدامى از يك طرف صفا و
صداقت او را ابزار مى دارد كه ، به چنين علمى دست زده ، و از طرف ديگر اين كار
نشانه ديندارى واقعى و احساس مسئوليتى است كه وى در سايه علم و دانش خود، به اهميت
آن پى برده است ، و از سوى سوم شيوه اقرار و اعتراف وى به يك سلسله عقائد حتمى دين
، براى همه ما مى تواند به عنوان يك درس آموزنده ، و سرمشق سازنده اى مورد متابعت و
پيگيرى قرار گيرد.
بدين لحاظ، ترجمه مطالب عرضه دين ، و اقرار عقائد حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را
نزد امام هادى (عليه السلام ) از زبان خود آن بزرگوار، مورد مطالعه دقيق قرار مى
دهيم :
حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) مى گويد: به حضور مولاى خود، على بن محمد هادى (عليه
السلام ) وارد شدم ، همينكه چشم آن بزرگوار به من افتاد، فرمود: اى ابوالقاسم
مرحبا، خوش آمدى ، واقعا تو از دوستان ما هستى . سپس عرض كردم : اى پسر پيامبر،
خيلى علاقه دارم ، عقائد دينى خود را خدمت شما بيان كنم ، تا چنانچه عقائد و افكار
من مورد پسند و قبول شما باشد، بر آن استوار و باقى بمانم ، و بتوانم بدين وسيله به
ملاقات خدا برسم .
امام ، از اين پيشنهاد استقبال كرد و فرمود: آراء و عقائد خود را بيان كن .
عرض كردم : من عقيده دارم خدا يكى است ، و مانند او چيزى وجود ندارد، او از حد
ابطال و نقصان و تشبيه است ، خداوند متعال ، جسم ، صورت ، عرض ، و جوهر نيست ، بلكه
خداوند جسمها را جسميت بخشيد و صورتها را تصوير كرده ، و عرضها، و جوهرها را آفريده
است ، و او پروردگار همه چيز و مالك و پديد آورنده همه موجودات است .
همچنين من عقيده دارم ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بنده و فرستاده خدا بوده
، و آخرين پيامبران است ، و پس از آن حضرت تا روز قيامت ، پيامبر ديگرى نخواهد آمد،
و شريعت و دين وى هم آخرين شريعت است ، و بعد از آن ، ديگر هيچ شريعت و مذهبى بوجود
نخواهد آمد.
در باره امامت هم ، من عقيده دارم ، پس از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )،
امام و خليفه و ولى امر، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) على بن ابيطالب است ، و پس
از آن بزرگوار، حسن (عليه السلام ) و سپس حسين (عليه السلام ) بعد على بن حسين
(عليه السلام ) آنگاه محمد بن على ، سپس جعفر بن محمد (عليه السلام ) بعد موسى بن
جعفر، آنگاه على بن موسى (عليه السلام ) بعد از وى محمد بن على (عليه السلام ) و پس
از وى ، تو، اى مولاى من ، پيشوا و مقتداى واجب الاطاعه خواهى بود.
وقتى صحبت من به اينجا رسيد، حضرت هادى (عليه السلام ) اضافه كرد: بعد از من هم
فرزندم حسن (عليه السلام ) امام است ، اما مردم درباره امام بعد از او چه خواهند
كرد؟ عرض كردم ، مگر جريان امام بعد از فرزند تو چگونه خواهد بود؟
فرمود: امامت امام پس از فرزندم حسن بگونه ايست كه ، از نظرها غايب مى گردد، و شخصا
ديده نمى شود، و نام وى نبايد بزبانها جارى گردد، تا اينكه از پشت پرده غيب بيرون
بيايد و قيام كند، و زمين را از قسط و عدل لبريز نمايد، همانطور كه زمين از ظلم و
ستم انباشته شده است .
عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) مى گويد، عرض كردم : اى مولاى من : من به اين امام
غايب هم ، اقرار كردم و عقيده مند شدم ، و اعتراف مى كنم ، دوستان آن امامان دوستان
خدا، و دشمنان آنان دشمنان خدا مى باشند، اطاعت آنان اطاعت خدا است ، و عصيان و
نافرمانى در برابر آن بزرگواران ، گناه و سركشى در مقابل خداوند خواهد بود.
آرى ، اى مولاى من ، مطالب ديگرى كه بدان اقرار و اعتقاد دارم ، اين است كه ، معراج
رفتن پيامبر حقيقت دارد، سؤ ال و جواب قبر حق است ، بهشت و جهنم و صراط و ميزان
وجود دارد، روز قيامت و معاد فرا مى رسد، و در آن هيچگونه شك و ترديدى نيست ، و
خداوند هم مردگان را زنده خواهد نمود.
همچنين عقيده دارم ، پس از عقيده به ولايت و امامت ، احكام واجب الهى ، نماز، زكات
، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر مى باشد.
وقت صحبت من بدين جا رسيد، امام هادى (عليه السلام ) فرمود:
يا اباالقاسم ،
هذا والله دين الله الذى ارتضاه لعباده اثبت عليه ، ثبتك الله بالقول الثابت فى
الحيوه الدنيا والاخره
(24)...
يعنى ، اى ابوالقاسم ، به خدا سوگند، اعتقاداتى كه عرضه داشتى ، مبانى واقعى دين
الهى است كه ، خداوند براى بندگان خود برگزيده و از آن خشنود مى شود. بنابراين ، بر
اين عقائد استوار و ثابت قدم باش ، زيرا خداوند در اين راه ترا در زندگى دنيا و
آخرت ، پايدار و جاويدان مى گرداند.
بارى ، اگر فراموش نكرده باشيد، مسئله عرض دين به امام معصوم ، و به نظر تربيت
شدگان مكتب وحى رساندن را از بلندترين فراز زندگى حضرت عبدالعظيم (عليه السلام )
دانستيم ، اكنون نتائجى را كه از اين عمل آموزنده بايد بدست آورد، و آنرا در فرهنگ
زندگى خود، به عنوان الگو و سرمشق قرار داد، بدين شرح است :
1 - در شرائطى كه حكام جور هر كدام به نوبه خود داعيه رهبرى اسلامى داشتند، و
امامان معصوم را از حق مسلم خود محروم كرده بودند، حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه
السلام ) با اين اقدام خود، ثبت نموده ، رهبر واجب الاطاعه ، و كسى كه بايد جهت
آموختن امور دين و مسائل شرع به او مراجعه نمود، امام هادى (عليه السلام ) است .
2 - لزوم عرضه عقائد دينى به يك امام و يا كارشناس اسلامى ، به قدرى ضرورت دارد، كه
حتى براى رسيدن باين هدف ، لازم امت از مدينه به ((سامرا))
نيز مسافرت نمود.
3 - امتحان نسبت به مسائل اسلامى ، جهت اطمينان از صحيح بودن آن ، به قدرى مورد
توجه حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) قرار داشته ، كه در وضعيتى كه حكام ظلم امام
هادى را از مدينه به سامرا تبعيد كرده بودند و آن حضرت تحت نظر بود، و ملاقات با وى
طبعا، با احساس خطر همراه بود، وى تهديد و خطر را به جان خريد، و براى اين كه خداى
ناكرده ، عقائد دينى اش معيوب نباشد، آنرا بنظر كارشناس دين رسانيد، و اين مراحل ،
بايد براى همه ما درس زندگى قرار گيرد.
بنابراين ، حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) در اين ارائه و عرض دين ، بهمه
اصول دين و مذهب ، كه عبارت است از: توحيد، و نبوت و معاد، و عدل و امامت ، باضافه
همه فروع اين اصول ، كه شامل صفات خداوند، و خصوصيات نبوت و معراج و امامت ، و
مسائل مربوط به معاد كه ، سؤ ال قبر، بهشت ، دوزخ ، صراط و ميزان مى شود، اقرار و
اعتراف نموده است ، چنانكه در باب احكام علمى اسلام هم ، نماز، روزه ، زكات ، حج ،
جهاد، امر به معروف و نهى از منكر را مورد توجه قرار داده است .
روى اين حساب ، علل و عواملى كه ، شخصيت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را در قله
بلندى از شرافت و عظمت قرار داده است ، عبارت بود از: ذريه اهل بيت پيغمبر بودن ،
اخلاص و صداقت در گفتار و عمل داشتن ، سطح علمى و بيان اخبار و احاديث دينى ،
پناهدهى و حمايت از محرومان ، مقام وكالت و نمايندگى امام هادى (عليه السلام )،
مبارزه با ظلم و ستم ، كرامت و حاجت دردمندان را دادن ، و عرضه و ارائه دين خود، به
پيشگاه امام معصوم .
بدين جهت آن حضرت ، غير از داشتن ريشه و پايه عظمت و شخصيت ، خود نيز براى رشد و
تكامل ، زحمات فراوانى تحمل نموده ، تا باين مقام و عظمت دست يافته است ، و چنين
روشى مى تواند براى همه ما درس زندگى دينى و دريافت تربيت و تكامل انسانى ، قرار
گيرد.
فصل سوم : ايمان و مقام علمى او، از نظر امامان و علماء
اسلام
در فصل گذشته ، بطور كلى علل عظمت و دلائل شخصيت درخشان حضرت عبدالعظيم
(عليه السلام ) را مورد مطالعه قرار داديم ، اما در اين فصل براى تقويت شناخت و
معرفت بيشتر خوانندگان ارجمند، نسبت به مقام والاى امامزاده واجب التعظيم ،
عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) مواردى از نظرگاههاى امامان معصوم را درباره
بزرگوارى مقام وى مورد مطالعه قرار داده ، و سپس برخى از نظريات فقهاء و محدثين و
دانشمندان بزرگ اسلام را، تا حدى كه گنجايش اين كتاب اجازه مى دهد مطالعه مى كنيم :
1 - روايت ((ابو
حماد رازى ))
((ابو حماد رازى )) كه خود نيز
اهل ((شهر رى )) بوده است ، مى گويد:
در شهر ((سامرا)) به خدمت امام هادى
(عليه السلام ) رسيدم ، و از آن بزرگوار مسائل حلال و حرام را پرس و جو نمودم ، و
آن حضرت همه سؤ الات مرا جواب داد، اما همينكه خواستم از حضور او خداحافظى كنم و از
منزل بيرون بيايم ، به من فرمود:
يا حماد! اذا
اشكل عليك شى من امر دينك بنا حيتك ، فسل عن عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى و اقراء
منى السلام
(25).
((اى ابو حماد! هرگاه در ناحيه اى كه زندگى مى كنى ، در
مسائل و معارف دينى خود به مشكلى برخورد كردى ، و از حل آن نا توان ماندى ، آنرا
عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) بپرس و سلام مرا به او برسان )).
2 - اگر عبدالعظيم (عليه السلام )
نبود!
((محمد بن همام )) مى گويد: در
مجلس امام حسن عسكرى (عليه السلام ) (پس از وفات حضرت عبدالعظيم ) صحبتى از آن
بزرگوار به ميان آمد، در آن هنگام امام عسگرى (عليه السلام ) فرمود: اگر عبدالعظيم
نبود، مى گفتم : على بن حسن بن زيد بن حسن ، از خود فرزندى بجاى نگذاشته است
(26).
3 - تو، از ياران واقعى ما هستى !
در همان روزهايى كه امام هادى (عليه السلام ) در ((سامرا))
تبعيد بود، عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) شرائط آشفته بازار آراء و عقائد مختلف ،
براى عقيده و ديندارى خود، بسيار ناراحت بود، بدين جهت از مدينه به سامرا مسافرت
كرد، تا عقيده و ايمان و نحوه ديندارى خود را، به نظر و تائيد امام زمان خود
برساند.
وقتى وى به حضور امام هادى (عليه السلام ) رسيد، آن حضرت از او استقبال گرمى كرد و
فرمود: مرحبا،
بك يا اباالقاسم ، انت ولينا حقا.
اى ابوالقاسم ، خوش آمدى ، به راستى تو از ياران واقعى ما مى باشى . و آنگاه كه وى
عقائد و آراء خود را بيان نمود، امام اضافه كرد:
هذا والله دين
الله الذى ارتضاده لعباده ، فاثبت عليه
(27).
((به خدا سوگند، آنچه را بيان كردى ، همان دينى است كه
خداوند آنرا براى بندگان خود معين كرده ، و از چنين ديندارى هم خداوند متعال ، راضى
و خرسند خواهد بود، در دين خود ثابت و استوار قدم باش )).
بنابراين ، وقتى امام هادى (عليه السلام ) حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را وكيل و
نماينده خود در شهر رى معرفى مى كند، و او را مرجع حل مشكلات دينى شيعيان مى شمارد،
و براى او سلام مى رساند، و امام حسن عسكرى هم آنگونه او را مورد تائيد و ستايش
قرار مى دهد، و نيز امام هادى (عليه السلام ) با تبعير ((واقعا
تو از دوستان و ياران ما مى باشى )) وى را از ياران خالص اهل
بيت محسوب مى دارد، و عقيده و دين او را خداپسند دانسته و مورد رضايت خود هم قرار
ميدهد، اينها دلائلى است كه عظمت مقام عقيدتى و استوارى او را در راه ديندارى از يك
طرف ، و شخصيت علمى و آگاهى و دانائى او را به احكام و معارف اسلامى ، از طرف ديگر
روشن مى گرداند و شخصيت والاى انسانى او را معرفى مى كند.
علت محبوبيت نزد امامان
همانطور كه مطالعه كرديم ، حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) در پيشگاه امامان
معصوم ، شخص محبوب و معتبرى بوده ، و داراى ارج و مقام بلندى گرديده است اما بايد
ديد چه علتى او را باين عظمت و قداست رسانده بود؟ در پاسخ مى گوئيم : غير از ذريه
اهل بيت بودن ، و غير از مقام علمى و دانشمندى را كه وى در مسائل و معارف دين داشت
، آنچه بيشتر سبب اهميت و محبوبيت و عظمت او در نظر معصومين مى شده ، اين بود كه ،
در شرائطى كه برخى از سادات حسنى و بعضى از فرزندان و نواده هاى خاندان پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) باامام باقر و امام صادق و امام كاظم (عليه السلام )، بر
سر مبارزه و درگيرى با بنى اميه و بنى عباس ، داراى نظرهائى بودند، و گاهى اقدامات
خودسرانه و خودمحورانه اى هم انجام ميدادند، حضرت عبدالعظيم (عليه السلام )
((در برابر امامان معصوم بسيار خاضع و خاشع بود، از دستورات
و اوامر آنان سرپيچى نمى كرد و بامامت و وصايت آنان اعتقاد كامل داشت
(28))).
بهمين دليل ملاحظه مى كنيم ، بحضور امام هادى ميرسد و عقائد دينى خود را عرضه مى
كند و باصطلاح در ديندارى خود، امتحان پس مى دهد، تا چنانچه عقيده و ديندارى او از
نظر اسلام شناسان واقعى ، خدشه و اشكالى داشته باشد، رفع گردد، و ديندارى او مورد
قبول دين شناسان حقيقى قرار داشته باشد.
عبدالعظيم (عليه السلام ) از ديدگاه
علماء اسلام
1 - ((صاحب بن عباد)) دانشمند
بزرگ اسلامى در قرن ، چهارم هجرى ، درباره شخصيت اعتقادى ، اخلاقى و علمى حضرت
عبدالعظيم مينويسد:
ذوورع و دين ،
عابد، معروف بالامانه و صدق الهجه ، عالم بامور الدين ، قائل بالتوحيد والعدل و
كثير الحديث والروايه
(29).
عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) مردى ديندار و پرهيزگار و اهل عبادت بود، در
امانتدارى و صداقت گفتار شهرت داشت ، در مسائل و معارف دين آگاه و دانشمند بود، به
توحيد و عدل خداوند اعتقاد راسخ داشته ، و از طريق اين شخصيت ، اخبار و احاديث
فراوانى نقل شده است .
2 - ((احمد بن خالد برقى )) محدث بزرگ
و نويسنده كتاب معروف ((محاسن )) حضرت
عبدالعظيم را به عنوان يك راوى عالى رتبه حديث معرفى كرده ، و درباره وى مينويسد:
كان مرضيا(30).
يعنى ، نحوه ديندارى و صداقت و امانت او، درباره بيان اخبار و انقال احاديث دينى ،
مورد رضايت و اطمينان است .
3 - ((محمد بن على بن حسين بابويه ))
معروف بشيخ صدوق و مشهور به رئيس المحدثين ، متوفاى 381 هجرى - كه از فقهاى بزرگ
شيعه است در كتاب روزه ، درباره روزه روزى كه ، مشكوك ميان آخر شعبان و اول ماه
رمضان است ، حديثى آورده و بعد مى گويد: اين حديث را من غير از طريق عبدالعظيم حسنى
(عليه السلام ) كه در قبرستان ((شجره رى ))
مدفون است ، از طريق ديگرى نيافتم ،و
كان مرضيا رضى الله عنه
(31).
4 - مرحوم ((حاج ميرزا حسين نورى ))
استاد محدث قمى و نويسنده كتاب عظيم و معروف ((مستدرك
الوسائل )) درباره حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) مينويسد:
فهو من اجلاء
السادات و ساده الاجلاء(32).
حضرت عبدالعظيم (عليه السلام )، از سادات بزرگوار، و از بزرگان سادات مى باشد.
بارى ، مطالبى را كه از لحاظ متون اسلامى ، و از نظر ((علم
رجال )) داراى ارزش اهميت فراوانى است ، و نيز از ويژگيهاى
ممتاز يك عالم بزرگوار و يك سيد خدمتگذار محسوب مى شود، با عبارت : وثاقت ، و رضايت
، عالم بامور دين ، رضى الله عنه ، بسيارى از علماء اسلامى ، درباره آن بزرگوار در
كتابهاى خود آورده اند، و به معرفى چهره درخشان و عظمت مقام و موقعيت آن بزرگوار
پرداخته اند.
مثلا همان مطالب ارزشمندى را كه ، بعنوان نمونه ، در باب و ثاقت و عظمت وى در بالا
بيان شد، عالمان بزرگوار ديگرى ، مانند: ((محمد بن على
اردبيلى )) در كتاب ((جامع الروات ج
1ص 461 - 460، ابوعلى در كتاب ((رجال خود))،
((ميرداماد)) در كتاب
((الرواشح السماويه )) محمد بن قولويه در كتاب
((كامل الزيارات ))ص 307 و 324، مرحوم
محدث قمى در كتاب ((سفينه البحار)) ج
2،ص 121، و منتهى الامال ج 1ص 179 و ج 2ص 263، و در مفاتيح الجنان ،ص 565، و علامه
مجلسى ، در ((هديه الزائرين ))ص 546،
آورده اند، و به بلندى مقام و عظمت شاءن عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) اذعان و
اعتراف كرده اند و او را امامزاده واجب التعظيم دانسته اند، كه در فصل هاى ديگر اين
كتاب ، به مناسبتهاى لازم مطالب آن بزرگواران نيز مورد رسيدگى قرار ميگيرد.
تاءليف و كتابهاى آن حضرت
يكى از جهات مهم عظمت مقام عبدالعظيم (عليه السلام ) را نزد امامان معصوم ،
و نيز يك راز پر اهميت ، شخصيت والاى آن بزرگوار را، علم و دانش و خدمات فرهنگى و
هدايتگرانه او ميتوان دانست .
بر اين اساس ، غير از اين كه تعدادى از احاديثى را كه وى راوى و ناشر آن بوده ، و
در جاى خود مطالعه خواهيم كرد، آنحضرت طوريكه در كتابهاى حديثى و تاريخى آمده ، دو
كتاب كوچك نيز تاءليف كرده است ، كه اندكى پيرامون آن دو كتاب ، توضيح ارائه مى
دهيم :
1 - خطب اءميرالمؤ منين (عليه السلام
)
((نجاشى )) كه از دانشمندان
بزرگ رجال شناس است ، در كتاب خود نوشته است : عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) در
مورد خطبه هاى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كتابى نوشته بود، كه در آن كتاب دو
حديث از حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ديده مى شود، يكى از آنها حديث معروفى
است ، كه على (عليه السلام ) به ((شريح قاضى
)) انتقاد و مشاجره اى انجام داده است
(33).
البته بايد توجه داشت ، آن حديث اكنون ، بعنوان نامه سوم بوده ، و در
((نهج البلاغه )) در قسمت نامه هاى
على (عليه السلام ) قرار گرفته است
(34).
اضافه بر اين ، تعدادى ديگر از كتابهاى روائى و حديثى با اندك تفاوتى اين خطبه را
نقل كرده اند، كه به برخى از آن كتابها، فقط اشاره اى ميكنيم :
نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه ج 2،ص 32 خطبه 164. امالى شيخ صدوق ،ص 177.
بحارالانوار، چاپ جديد ج 77،ص 377. تذكره الخواص ،ص 158. دستور معالم الحكم ،ص 135.
شريح قاضى ، در زمان عمر منصب قضاوت را در كوفه عهده دار شد، 75 سال باينكار اشتغال
داشت ، و يكصد و بيست سال عمر كرد(35).
شريح خانه مجلل و گرانقيمتى ، به هشتاد دينار براى خود خريده بود، كه اين عمل را
على (عليه السلام ) در شرائط آنروز نمى پسنديد، و به شدت كار او را مورد انتقاد
قرار داد، كه براى آشنائى بيشتر، با همه محتوى خطبه ، به نهج البلاغه ميتوان مراجعه
نمود(36).
همچنين خطبه ديگرى را هم ، حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) در آن كتاب نقل كرده كه ،
در امالى ((ابن الشيخ )) از آن
بزرگوار روايت شده ، و موضوع آنهم بيان جنبه بى اعتبار بودن دنيا، و توجه به
معنويات و آخرت مى باشد، اما اين خطبه در نهج البلاغه ، نيامده است .