مـسـلم بـن عـقـيـل از
سـرداران هـاشـمـى عـصـر امـامـت اسـت كـه در مـكـتـب اهـل بـيـت : ،
كـمـالات و ارزش هـاى بـى شـمارى را آموخت . او برادرزاده اميرمؤ منان
(ع ) و داماد آن حضرت بود و در عصر آن حضرت ، در جنگ ها شركت داشت و در
نبرد با قاسطين ، از فرماندهان برجسته سپاه علوى به شمار مى آمد.
همچنين در عصر امام مجتبى (ع ) از مدافعان آن حضرت بود.
در عـصـر امـام حسين (ع ) با دعوت كوفيان از امام (ع ) مسلم به عنوان
فرد مورد اعتماد آن حضرت مـاءمـوريت يافت تا روانه كوفه شود و از آنان
بيعت بگيرد. با توجه به شناختى كه مسلم از سـاختار كوفه داشت ، پذيرش
چنين مسؤ وليت حساسى ، نشانه اوج معرفت و شجاعت او در حمايت از حريم
امامت است .
پـس از بـيـعـت كوفيان ، به تجهيز و سازماندهى آنان پرداخت . امويان
نيز با تغيير استاندار كـوفـه ، بـه تهديد و تطميع و قتل حاميان مسلم
پرداختند و با استفاده از اطلاعات عنصر نفوذى خـود، مـركـز
فـرمـانـدهـى سفير انقلاب را هدف قرار دادند كه در نتيجه موجب پراكندگى
مردم و تنهايى مسلم شد. او در نبردى نابرابر با امويان جنگيد و عاقبت
به شهادت رسيد.
پرسش
1 ـ موقعيت خانوادگى و كمالات انسانى مسلم را ذكر كنيد.
2 ـ مناصب فرماندهى مسلم در عصر اميرمؤ منان (ع ) را بيان كنيد.
3 ـ ساختار اجتماعى كوفه را توضيح دهيد.
4 ـ ابن زياد چگونه از ساختار كوفه به نفع امويان استفاده كرد.
5 ـ شـريـح قـاضـى چـگـونـه بـه نـهـضـت و بـه مـسـلم بـن عقيل خيانت
كرد؟
حضرت ابوالفضل (ع )
حـضـرت عـبـاس (ع ) از بـرجـسـتـه تـريـن چـهـره هـاى تـابـنـاك
سرداران عصر امامت است . او در سـال 26 هجرى متولد شد و در مكتب اميرمؤ
منان (ع ) پرورش يافت و در ركاب امام حسن (ع ) و امام حـسـيـن (ع ) تـا
مـرحله شهادت در دفاع از امامت و ولايت پايدارى كرد. در اين درس ، پس
از اشاره بـه كـنـيـه و القـاب و نـيـز بـرخى از كمالات آن حضرت از
ديدگاه امامان : به نقش او در ميدان دفاع از ولايت و امامت مى پردازيم
.
كنيه و القاب
از سـردار كـربـلا بـه كـنـيـه هـاى زيـر
يـاد مـى شـود: (ابـوالفـضـل )؛ زيـرا فـرزنـدى بـه نـام فـضـل داشـت و
در حـقـيـقـت او را ابوالفضل گويند زيرا پدر ارزش ها و فضيلت هاى بسيار
بود.
(ابـوقـربـه )؛ بـه مـعـنـى (صـاحـب مشك آب ) كه در چندين نوبت لب
تشنگان حرم حسينى را سيراب ساخت .(552)
هـمـچـنين به سبب درخششى كه در ميدان كسب فضائل داشت : به القاب زير
نيز مشهور بود: قمر بـنـى هـاشـم ، بـاب الحـوائج ، شـهـيـد مـمتاز،
عبدصالح ، سقّاى تشنگان ، المستجار(پناهگاه )، قـائدالجـيش (فرمانده
لشكر)، حامى و محامى (نهايت حمايت از دين و ولايت )، فادى (فداكارى تا
آخـريـن مراحل آن )، ضيغم (شير ژيان و چابك )، مؤ ثر (ايثارگر)، كبش
الكتيبه (سردار پيشتاز سـپـاه )، پـرچـمـدار ، ظـهـر الولايـة
(پـشـتـيـبـان ولايت و رهبرى )، المواسى ، الواقى (نگهبانى وپـاسـدارى
اسـتـوار از حق امام )، باب الحسين (ع ) (دربان امام حسين (ع )، الساعى
(تلاشگر)، الصـديـق (مـرتـبـه عـالى راسـتـى و حـقـانـيـت و اخـلاص )،
بـطـل العـلقـمـى (قـهـرمـان نـهـر عـلقـمـه )، اطـلس (دلاور و دريادل
).(553)
عباس از ديدگاه امامان :
از راه هاى شناخت عظمت و منزلت سردار كربلا، توجه به سخنان
امامان : است كه بخشى از آنها عبارتند از :
الف ـ امام حسين (ع ) در عصر تاسوعا، به هنگام اعزام عباس در برابر
نفوذ يزيديان به حريم جبهه حسينى (ع ) اين چنين به او خطاب كرد :
اِرْكَبْ بِنَفْسى اَنْتَ+!)+(554)
+++و آنگاه كه امام (ع ) در كنار علقمه سردار سپاه را آغشته به خون
ديد، به او فرمود :
(جَزاكَ اللّهُ خَيْراً! يا اَخى ! لَقَدْ جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ
جِهادِهِ.)(555)
ب ـ امام سجاد(ع ) در سيزدهم محرم براى خاكسپارى شهيدان از بنى اسد كمك
گـرفـت ولى در خـاكـسـپـارى امـام حـسـيـن (ع ) و حـضـرت ابـوالفـضل (ع
) به تنهايى اقدام كرد و اظهار داشت : (با من كسانى هستند كه ياريم
دهند.) و نيز امام سجاد(ع ) از عباس (ع ) به عنوان (عموى خود) به بزرگى
ياد كرد و فرمود :
(رَحِمَ اللّهُ عَمّى الْعَبّاسَ ، فَلَقَدْ آثَرَ وَاَبْلى وَ فَدّى
اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتّى قُطَّعَتْ يَداهُ...)
(خدا عمويم عباس را رحمت كند كه به حقيقت ايثار و جانبازى كرد و امتحان
عظيم
شـد و جـانـش را فـداى بـرادرش كـرد تـا آنـكه دست هايش قطع شد و
خداوند نيز به جاى آن دو بال به او بخشيد تا همچون جعفر در بهشت همراه
فرشتگان پرواز كند.)
( وَ اِنَّ لِلْعـَبـّاسِ عـِنـْدَاللّهِ تـَبـارَكَ وَ تـَعـالى
مـَنـْزِلَةً يـَغـْبـِطـُهُ بـِهـا جـَمـيـعُ الشُّهـَداءِ يـَوْمـِ
الْقِيامَةِ)(556)
و براى عباس نزد خداوند تبارك و تعالى منزلتى است كه همه شهيدان در روز
قيامت
به آن غبطه مى خورند.
ج ـ امام صادق (ع ) از عموى خود به عظمت ياد كرد و در بيان برجستگى او
فرمود:
(كانَ عَمُّنا عَبّاسُ بْنُ عَلى نافِذَ الْبَصيرَةِ، صُلْبَ الايمانِ
جاهَدَ مَعَ اَبى عَبْدِاللّهِ(ع ) وَ اَبْلى بَلاءَ حَسَناً وَ مَضى
شَهيداً)(557)
عـمـوى مـا عـبـاس بـن عـلى بـصـيـرتـى نـافـذ و بينشى عظيم و ايمانى
استوار داشت . در ركاب بـرادرش امـام حـسين (ع ) با دشمنان جهاد كرد و
به خوبى از عهده آزمايش الهى برآمد و به مقام شهادت رسيد.
و نيز در زيارت نامه حضرت عباس (ع ) عظمت او را اين چنين بيان كرد .
عظمتى
كه دست كمى از جايگاه معصومين : ندارد:
(اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَاالْعَبْدُ الصّالِحُ، الْمُطيعُ لِلّهِ
وَ لِرَسُولِهِ وَ لاَِميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الْحَسَنِ
وَالْحُسَيْن :)(558)
د ـ امام هادى (ع ) در زيارت سردار كربلا فرمود :
(اَلسَّلامُ عَلى اَبىِ الْفَضْلِ العَبّاسُ بنُ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ.
اَلْمَواسى اَخاهُ بِنَفْسِهِ...)
(سلام بر ابوالفضل العباس پسر اميرمؤ منان كه با ايثار و فداكارى ، جان
خود را نثار
برادرش كرد. نگهبان دين و سپاه بود.)
حضرت عباس (ع ) در عصر علوى
عـبـاس در حـكـومـت اميرمؤ منان (ع ) از ياوران دلاور آن حضرت
در صحنه هاى نبرد بود. او جوانى نـورس و داراى قـد و قـامـتى رشيد بود
و در نبرد با ناكثين شركت كرد ودر سركوبى قاسطين نـيـز در ركـاب
بـرادرانـش امـام حـسـن (ع ) و امـام حـسـيـن (ع ) حـضـور فـعـال داشـت
. او اگـر چـه 12 سـال بـيـش نـداشـت ولى بـسـان مـردى كامل و بلند
اندام در ميدان حضور يافت .(559)
عـبـاس در عـمـليـات فـتح شريعه فرات ، همدوش امام حسن (ع ) و امام
حسين (ع ) به جنگ با دشمن پرداخت و در نبردى دلاورانه ، شريعه را از
تصرف دشمن خارج كردند.(560)
علاوه بر اين ، از نبردهاى قهرمانانه عباس با يكى از فرماندهان جنگجوى
معاويه به نام (ابن شعثاء) و هفت پسرش است كه قمربنى هاشم نقاب زده و
بطور ناشناس يك يك آنان را به هلاكت رساند و موجب شگفتى ناظران شد.
عباس (ع ) به فرمان اميرمؤ منان (ع ) از ميدان بازگشت و امام (ع ) بـه
اسـتـقبال او شتافت و نقاب را از صورتش بازكرد و بين دو چشمانش را
بوسيد . آنگاه سپاه علوى دانستند كه او عباس فرزند رشيد امام (ع ) است
.(561)
حضرت عباس در عصر امام حسن (ع )
در ايـن عـصر ، كه حدود ده سال به طول انجاميد، عباس (ع ) همراه
و مطيع امام (ع ) در مدينه بود هـمسنگر و هم موضع آن حضرت در مقابل
معاويه بود. عباس با جمعى از جوانان بنى هاشم ، به صـورت يـك گروه
آماده ، شمشير به دست و سواره ، همراه امام حسن (ع ) و امام حسين (ع )
بود كه در رفـت و آمـدهـا ، هـمـواره آن دو بـزرگـوار را همچون نگينى
در برگرفته و از هر نوع آسيبى محافظت مى كردند.(562)
حضرت عباس در عصر امام حسين (ع )
در اين عصر، عباس (ع ) نمونه بارز : ادب و وفادارى ، اطاعت و
فرمانبردارى ، ايثار و فداكارى ، جـهـاد و شـهـادت طـلبـى نسبت به ساحت
مقدس سالار شهيدان و آرمان هاى او بود. اينك به طور خلاصه به آنها
اشاره مى كنيم .
الف ـ از مكه تا كربلا
هنگامى كه وليد از امام درخواست كرد تا با يزيد بيعت كند، عباس هم ندا
با امام
حـسـيـن (ع )، بـا قـاطعيت به فرستاده او گفت : (يزيد هرگز به آرزوى
خود نخواهد رسيد و ما بـيـعـت نـمـى كنيم ) و آنگاه كه امام (ع ) در
فرماندارى مدينه حضور يافت ، عباس (ع ) و ساير دلاوران هـاشـمى با
علامت امام (ع ) وارد فرماندارى شدند و آن حضرت را از توطئه دشمن رهايى
بخشيدند.(563)
با تصميم محرمانه امام حسين (ع ) بر هجرت شبانه از مدينه به مكه ، بعضى
بجاى پيروى از امـام (ع ) اقـدام بـه نـصـيـحـت و خيرخواهى كردند ولى
عباس (ع ) پيشاپيش كاروان حركت كرد و خانواده خود و برادران مادرى اش
: عبداللّه ، جعفر و عثمان را نيز همراه كاروان حسينى كرد.
از مـكـه تـا كـربـلا نـيـز حوادث مختلفى رخ داد. بعضى كاروان را
همراهى نكردند و برخى با احـساس خطر، از نيمه راه بازگشتند ولى عباس
همچنان با صلابت و استوارى در خدمت آرمان هاى امـام حـسـيـن (ع ) بـود.
او مـسؤ وليت مهم آب رسانى به كاروان را به عهده داشت و از آن پس به
سقاى كاروان لقب يافت .(564)
ب ـ قهرمان تاسوعا
پس از استقرار كاروان حسينى در كربلا، عباس در سن 34 سالگى به عنوان
دومين شخصيت نهضت ، در ركاب اباعبدالله الحسين (ع ) بود. با اقدام
غيرانسانى دشمن و منع آب از كـاروان در آن هـواى سـوزان ، سردار كربلا
در چند مرحله با همراهان به دشمن يورش برد و آب به خيام رساند.
عصر تاسوعا، دشمن پنداشت كه تجمع ده ها هزار نفرى مزدورانشان براى جنگ
با كاروان حسينى و مـنـع آب ، فـشـار روانـى شديدى را بر آنان وارد
ساخته است و اكنون مى توان در اراده عباس سستى ايجاد كرد.
از اين رو، شمر به اردوگاه نزديك شد و از موضع ترحّم فرياد زد:
(اَيْنَ بَنوُ اُخْتِنا؟!)
پسران خواهر ما كجايند؟
عباس (ع ) و برادرانش به او بى اعتنايى كردند. امام حسين (ع ) فرمود :
(شمر گرچه فاسق است ولى جوابش را بدهيد)
آنان از خيمه بيرون رفتند. شمر امان نامه اى به عباس نشان داد و گفت :
اى
خـواهـرزادگـانـم ! شما در امان هستيد. خود را با حسين به كشتن ندهيد و
از اميرمؤ منان يزيد اطاعت كنيد.
سردار كربلا غضبناك به شمر برتافت و گفت :
(تَبَّتْ يَداكَ وَ بِئْسَ ما جِئْتَنا بِهِ مِنْ اَمانِكَ يا
عَدُوَّاللّهِ !...)(565)
دسـتـهـايـت بريده باد! چقدر زشت است اين امانى كه آورده اى اى دشمن
خدا! آيا به ما مى گويى كه برادر و آقايمان حسين را ترك كنيم و در
اطاعت لعينان و فرزندان لعين زادگان درآييم ؟!
غروب آن روز، با حمله يزيديان به اردوگاه حسينى ، امام حسين (ع ) در
خطابى كه
بيانگر عظمت عباس بود، به او فرمود
(اِرْكَبْ بِنَفْسى اَنْتَ!...)(566)
جانم به قربانت ! سوار بر اسب نزد دشمن برو از آنان بپرس : چرا به
اينجا آمده اند؟
عـبـاس (ع ) بـه هـمـراه بـيـسـت نفر به سوى دشمن شتافت . آنان باديدن
عباس (ع ) در جاى خود متوقّف شدند و نتيجه گفتگو، پذيرفتن مهلت آن شب
شد تا سپاه حسينى به عبادت خدا و نماز و تلاوت قرآن بپردازد.(567)
در آن شب ، حضرت اباعبدالله در جمع ياران سخن گفت و با برداشتن پيمان
خود از آنان ، اجازه داد كـه كـربـلا را ترك كنند، ايشان فرمودند :
دشمن فقط با او قصد جنگ دارد و هر كسى با او بـمـاند، سرنوشتى جز كشته
شدن نخواهد داشت . در اين هنگام ، سردار رشيد كربلا، كه اولين لبـيـك
گـوى امـام بـود، سـخـن گفت و به پيروى از او، برادران ، فرزندان و
برادرزادگان و فرزندان عقيل نيز آن را تاءييد كردند:
چـرا بـرويـم ؟ كـجـا بـرويـم ؟ بـرويـم كـه پـس از تـو زنـده
بـمـانـيـم ؟ خـدا چـنـيـن روزى را نياورد!(568)
در اين شب ، قمر بنى هاشم همه هاشميون را در خيمه اى جمع كرد، حضرت
زينب (س ) مى فرمايد
(عباس همچون شيرى در برابر شكارش بر دو زانوى خود نشسته بود و سخنرانى
مى كرد كه چـنـيـن سخنرانى را از هيچ كس جز حسين (ع ) نشنيده بودم .
عباس نظر آنان را درباره فردا جويا شـد. همه يكصداگفتند : امر، همان
امر شماست و ما گوش بفرمانيم و ما از فرمان تو پيشى نمى گيريم .)
سـپس حاضران با طرح او مبنى بر (پيشگامى آنان براى جنگ نسبت به ساير
ياران امام (ع )) موافقت كردند و همه از جاى برخاستند و شمشيرهايشان را
از نيام كشيدند و فرياد زدند :
(نَحْنُ عَلى ما اَنْتَ عَلَيْهِ)
(ما بر راءى تو هستيم !)
حضرت زينب (س ) از مشاهده اين عظمت و يكپارچگى آنان در حمايت از ولايت
و امامت ، خرسند شد.(569)
آن شـب بـراى عـبـاس بـن عـلى (ع ) شب عبادت و مناجات ، شب پاسدارى از
اردوگاه امام (ع )و شب تـجـهـيز و آمادگى و سازماندهى سپاه نور براى
مصاف با مزدوران مكر و تاريكى بود. در اين شـب ، زنان و كودكان كاروان
، با آرامش كامل به استراحت پرداختند ولى در آن سو يزيديان تا به صبح
از سردار دلاور و صف شكن سپاه امام حسين (ع ) ، بيمناك و هراسان بودند.
ج ـ عباس (ع ) در عاشورا
صـبح عاشوراى سال 61 هجرى ، امام حسين (ع ) سپاه را سازماندهى كرد.
زهير را به فرماندهى جـنـاح راسـت و حـبيب را به فرماندهى جناح چپ
منصوب كرد. پرچم را به دست باكفايت برادرش عباس سپرد و همراه با بنى
هاشم در قلب سپاه قرار گرفت .(570)
در ايـن روز ، هـر چـنـد فـرمـانـدهـى كل سپاه به عهده امام حسين (ع )
بود ولى فرماندهى ميدان را حـضرت عباس به عهده داشت و از آغاز نبرد تا
لحظه شهادت ، علاوه بر فرماندهى نيروها، به هدايت ، پشتيبانى و تاءمين
آنان نيز همت داشت . در يكى از صحنه ها، جمعى از ياران امام (ع ) به
دشـمـن حـمـله كـردنـد و در مـحـاصـره آنان افتادند . عباس آنچنان به
دشمن حمله كرد كه دشمن را پراكنده كرد و ياران را از محاصره نجات داد.(571)
علاوه بر اينها، صحنه كربلا براى عباس (ع ) تكرار دلاورى ها و شجاعت
هاى پدربزرگوارش حـيـدر كرّار ، اميرمؤ منان (ع ) در جنگ خندق و حنين
بود. عباس با سه تن از جنگاوران نامور دشمن جنگ تن به تن كرد : مارِد
بن صُدَيف ، جنگجوى متهور و بى مانند دشمن كه پس از نبردى سهمگين او را
بـه هـلاكت رساند.(572)
صفوان بن اَبْطَح ، سنگ پران و نيزه افكن ماهر و بى بـاك دشـمـن كـه
بـه شدت مجروح شد و از ميدان گريخت . عبدالله بن عقبه غَنَوى جنگجوى بى
باكى كه با ناتوانى خود از برابر عباس (ع ) گريخت .(573)
سردار كربلا در كنار اين رشادت ها ، برادرانش را به جانبازى در راه
ولايت دعوت كرد عبدالله ، جعفر و عثمان عاشقانه به ميدان شتافتند. آنان
پس از رجزخوانى و اشاره به حسب و نسب خويش و يـادآورى شـجـاعـت هـاى
پـيـامـبـر(ص ) و اميرمؤ منان (ع ) هر كدام با جنگجويان دشمن شجاعانه
جنگيدند و پس از كشتن بسيارى از آنان خود به شهادت رسيدند.(574)
سـردار شـهـيـد پـرور نـهـضـت كـربـلا، در راه دفـاع از امـامـت و
ولايـت ، فـرزنـد خـود بـنـام مـحـمـد(575)
و بـه نـقـلى فـرزندانش محمد و عبدالله را به ميدان فرستاد و آنان كه
شـجـاعـت را از پـدر و پـدربزرگشان به ارث برده بودند ، با دشمنان
جنگيدند و به شهادت رسيدند.(576)
شهادت عباس (ع )
بـه توصيه امام حسين (ع ) نزد خانواده اش رفت و آخرين وداع را با آنان
نمود.(577)
اينك همه ياران به شهادت رسيده اند و سردار بى سپاه شده است . احساس
تنهايى و دلتنگى و شـوق بـه شـهادت و انگيزه انتقام از آن منافقان ،
پرچمدار سپاه را نزد امام (ع ) كشاند و رخصت براى نبرد نهايى طلبيد.
امام حسين (ع ) با توجه به عظمت عباس و نقش او كه در برابر دشمن به
تنهايى خود يك سپاه بود، فرمود :
(يا اَخى ! اَنْتَ صاحِبُ لِوائى وَ اِذا مَضيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرى )
(برادرم ! تو پرچمدار منى ! و آنگاه كه تو بروى ، سپاه من از هم پاشيده
خواهد شد.)
در اين هنگام فرياد العطش كودكان به گوش مى رسيد. تشنگى عباس را نيز به
شـدّت آزار مـى داد ولى لب هـاى خـشـك و صداى لرزان كودكان ، تشنگى خود
را از ياد برد. امام حسين (ع ) فرمود :
(پس ابتدا اندكى آب براى اين تشنگان بياور.)
سردار لب تشنه ، به طرف شريعه رفت ، قهرمانانه به يزيديان حمله كرد.
هشتاد
نـفـر از مـحـافـظـان شـريـعـه را كشت و بقيه را فرارى داد تا توانست
خود را به آب برساند. مـقـدارى آب بـه كـف دسـت گـرفـت ، امـّا
تـشـنـگـى امـام حـسـيـن (ع ) و اهـل بـيـت را بـه يـاد آورد. آب را
ريـخـت . مـشـك را پر آب كرد و به اميد رساندن آن به تشنگان روانه خيمه
ها شد و(578)
به خود خطاب كرد : (اى نفس ! پس از حسين زنده نباشى ! اين حسين است كه
در آستانه شهادت است و تو آب سرد بنوشى ؟ به خدا قسم ! اين هرگز رسم
ديندارى نيست !)(579)
سـقـاى تـشـنـگان براى بازگشت ، نزديك ترين راه را انتخاب كرد. يزيديان
با وحشت از نبرد نزديك ، ابتدا او را آماج تيرها قرار دادند و به تدريج
او را محاصره كردند و راه بر او بستند. عباس با ضربات شمشير آنان را
پراكنده مى كرد و رجز مى خواند.(580)
در اين ميان ، دو نفر به كمين نشستند و در يك حمله ناگهانى دست راست او
را قطع كردند . عباس شمشير به دسـت چـپ گرفت و رجز خوان .(581)
به دشمن حمله مى كرد. تا آنكه دشمن با استفاده از كمين دوم ، توانست
دست چپ او را قطع كند و لحظه اى بعد تيرى به مشك رسيد و آب به زمين
ريـخـت . در اين هنگام عباس پرچم را به سينه چسباند. يزيديان كه تا
كنون از عظمت و صلابت قمر بنى هاشم در هراس بودند. بر او هجوم آوردند.
او سعى داشت خود را بر اسب نگهدارد ولى تيرهاى دشمن و عمود آهنين او را
برزمين انداخت . در اين هنگام آن سردار دلاور فرياد زد :
(عَلَيْكَ مِنّى السَّلام يا اَباعَبْدِاللّهِ!)(582)
امام حسين (ع ) چون عقابى تيزپرواز بر بالين برادر حاضر شد و با مشاهده
سردار سپاه خود فرمود :
(اَلانَ اِنْكَسَرَ ظَهْرى وَ قَلَّتْ حيلَتى )(583)
پـيـكـر مـطـهـر سـردار سـپـاه حسينى (ع )، در كنار نهر علقمه به وديعت
گذاشته شد تا همچنان مشعلى فرا راه جوانمردان و ملجاء و پناه نيازمندان
باشد.
خلاصه درس
حضرت عباس (ع ) سردار برجسته و تابناك عصر امامت است كه در مكتب اميرمؤ
منان (ع ) در ركاب امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) تربيت شد . كنيه و
القاب متعدد او شاهد براوج زيبايى ها، طراوت هـا و درخـشـش در مـيـدان
دفـاع از ولايـت و رهـبـرى ، و صـلابـت و اقـتـدار و پـيـشتازى در
نابودى جنگجويان اموى بود.
او در ديـدگـاه امـامـان مـعـصـوم : از جايگاه رفيع و تحسين برانگيزى
برخوردار بود. از او به بـزرگـى يـاد مـى كـردنـد و بـه وجود او مباهات
مى نمودند. در حكومت علوى ، با ناكثين جنگيد و جـنـگجويان قاسطين را به
هلاكت رساند. در عصر امام حسن (ع ) ياور و محافظ آن امام (ع ) بود و در
عـصـر امـام حسين (ع ) نمونه بارز : ادب و وفادارى ، اطاعت و فرمانبرى
، ايثار و فداكارى ، جهاد و شهادت طلبى بود.
حـضـرت عـبـاس (ع ) از مـديـنـه تـا كـربـلا اسـتـوانـه سـپـاه حـسـيـن
(ع ) بـود. اهـل حرم با وجود او، در آرامش خاطر و دشمنان همواره در بيم
و هراس بودند و صلابت و اقتدار او تـرس را بـر دلهـاى يـزيـديـان
حـاكـم مـى كرد. او در سازماندهى ، هدايت ، پشتيبانى و تاءمين نيروها
نقش مؤ ثرى داشت و براى امام حسين (ع ) به تنهايى يك سپاه بود. سپاهى
كه در شهادت او، اباعبداللّه الحسين (ع ) فرمود : كمرم شكست .
پرسش
1 ـ منزلت حضرت عباس (ع )، از ديدگاه امام صادق (ع ) چه بود.
2 ـ پنج مورد از لقب هاى نظامى حضرت عباس (ع ) را نام ببريد.
3 ـ نقش حضرت ابوالفضل (ع ) در دفاع از رهبرى در عصر امام حسن (ع ) را
ذكر كنيد.
4 ـ شرح نبرد تن به تن سردار كربلا با سه جنگاور يزيدى را شرح دهيد.
5 ـ جمله (عباس (ع ) به تنهايى يك سپاه بود) را توضيح دهيد.
مسلم بن عوسجه ، زهير بن قين ، حبيب بن مظاهر
مسلم بن عوسجه
مـسـلم بـن عـوسـجـه مـلقـب بـه اسـدى سـعـدى در نـواحـى كـوفـه
مـى زيـسـت . او از اصـحـاب رسـول خـدا(ص ) و مـردى شـجـاع ، عـابـد،
قـارى قرآن و سخاوتمند بود و در فتوحات اسلامى حضور يافت و صاحب جلالت
و عظمت بود.(584)
مسلم در عصر حسينى (ع )
مـسـلم بـن عـوسجه از ياران مسلم بن عقيل در كوفه بود و به دستور او
ماءموريت خطير تجهيز و سازماندهى كوفيان را بر عهده گرفت .(585)
او از خـواص سـفـيـر حـسـيـنـى (ع ) بـود و در روزهـاى سـيـاه حـاكـميت
ابن زياد ، نماينده مسلم بن عقيل در بين مردم بود.(586)
مسلم بن عوسجه در كربلا
پس از شهادت مسلم بن عقيل ، مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر، كه از
حـركـت امـام حسين (ع ) به سوى كوفه با خبر بودند، مخفيانه از شهر
بيرون آمدند. شب راه مى رفـتـنـد و روز پـنـهـان مـى شـدنـد تـا آنكه
در هفتم يا هشتم محرم در كربلا به كاروان امام (ع ) پـيوستند. مسلم در
چندين مرحله ، مراتب اخلاص و وفادارى و حمايت بيدريغ خود از امام حسين
(ع ) را ابراز كرد:
الف ـ هـنـگـامى كه مزدوران ابن سعد به خيمه هاى حسينى (ع ) هجوم
آوردند، به فرمان امام (ع ) آتـش در كـانـالهـاى تـاءمـيـنـى خـيـمـه
ها افروخته شد. شمر با مشاهده اين تدبير، به امام (ع ) جسارت كرد. مسلم
عرض كرد :
(اى فـرزند رسول خدا(ص ) اجازه مى دهى او را با تير بزنم ؟ او در تيررس
من است و تير من خطا نمى رود)
امام (ع ) فرمود : (خوش ندارم آغازگر جنگ باشم .)(587)
ب ـ شـب عـاشـورا : امـام حـسـيـن (ع ) از يـارانش خواست كه با استفاده
از تاريكى شب ، صحنه را تـرك كـنـنـد. زيـرا دشـمـن تـنها قصد جان او
را دارد. در اين هنگام مسلم برخاست و مراتب ايمان و وفادارى خود را اين
گونه ابراز كرد :
چـگـونـه ممكن است تو را رها كنيم و در پيشگاه خدا شرمسار نباشيم ؟ به
خدا سوگند كه هرگز تو را رها نمى كنم تا نيزه ام را در سينه هاى دشمنان
بشكنم و تا قبضه شمشير در دستم هست ، بـر آنـان ضـربـه مـى زنم ! من از
تو جدا نمى شوم . اگر سلاحى در دسترس نباشد، با سنگ بر آنان يورش مى
برم و از شما دفاع مى كنم تا با شما بميرم !(588)
ج ـ روز عاشورا : عمروبن حجاج از محور فرات به سوى خيمه هاى حسينى (ع )
حـمـله را آغـاز كرد. مسلم در حالى كه رجز مى خواند، به دفاع پرداخت .
پس از فرونشستن غبار، امام حسين (ع ) به سوى مسلم رفت و به او فرمود :
(مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت كند.) سپس اين آيه را تلاوت فرمود :
مـِنَ الْمـُؤْمـِنـيـنَ رِجـالٌ صـَدَقـوُا مـا عـاهـَدوُا اللّهَ
عـَلَيـْهِ فـَمـِنـْهـُمْ مـَنْ قـَضـى نـَحـْبـَهُ وَ مـِنـْهـُمْ
مـَنْ يَنْتَظِر)(589)
حـبـيـب بـن مـظـاهـر نيز به او گفت : مسلم ! شهادتت برايم دردناك است
. خوش به حالت كه به بهشت مى روى
مسلم نيز جواب داد : وصيت من اين است كه در ركاب حسين بن على (ع )جان
دهى !(590)
با شهادت مسلم ، دشمنان بانگ شادى برآوردند كه : (مسلم را كشتيم !)(591)
از نـكـات شـايـان دقت ، شهادت فرزند مسلم است كه به اصرار خود و حمايت
مادرش توانست با اجازه امام حسين (ع ) به ميدان نبرد بشتابد و پس از
كشتن سى تن از دشمنان به شهادت برسد.
دشمن نيز از فرط كينه سر بريده اين فرزند شهيد را به سوى مادر شهيد
پرورش پرتاب كرد، مادر آن سر را بوسيد و سپس به شدت گريست .(592)
زيارت مسلم بن عوسجه : در زيارت ناحيه مقدّسه ، منسوب به امام حسن
عسگرى (ع ) مى خوانيم :
(سـلام بـر مسلم بن عوسجه اسدى ! تو اولين كسى بودى كه جان خود را فدا
كردى و نخستين شهيد راه حق شدى و بر پيمان خود وفادار بودى . به خداى
كعبه سوگند كه رستگار و پيروز شدى !)(593)
زُهير بن قين
زهـيـر بـن قـيـن بـجـلّى ، مـردى شـجـاع و جـنگاور،
از بزرگان قبيله بجيله بود كه در فتوحات اسلامى شركت داشت . او خطيب و
شاعرى توانا بود كه در كوفه زندگى مى كرد و ازبزرگان قـبـيله اش محسوب
مى شد. او هوادار امويان بود و در جريان بيعت نكردن امام حسين (ع ) با
يزيد، مـوضـع بـى طرفى اختيار كرد. اگر چه امام حسين (ع ) را به خوبى
مى شناخت و براى خاندان امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) احـتـرام قـائل بـود ولى
مـايـل نـبـود دوسـتـى بـا امـويـان را از دسـت بدهد.(594)
گسستن از امويان و پيوستن به حسينيان
در سـال شـصـت هـجـرى ، زهير در راه بازگشت از حج ، هم مسير با كاروان
امام حسين (ع ) شد. با ايـنـكـه زهـيـر سـعـى مـى كـرد هـمـزمـان در
يـك مـنـزل با امام (ع ) توقف نكند، بناچار در يكى از مـنـازل بـا هـم
فـرود آمـدند. زهير خيمه خود را تا حد ممكن دورتر از امام (ع )
برافراشت . در اين هـنـگـام ، صداى فرستاده امام (ع ) در خيمه پيچيد كه
: (زهير! اباعبدالله الحسين تو را فرا مى خواند!)
در لحـظـات سـخـت سـكـوت و حـيـرت ، (دلهـم ) هـمـسـر زهـيـر گـفـت :
زهـيـر! فـرزنـد رسول خدا(ص ) تو را مى خواند و تو نمى روى ؟!
زهير به ناچار برخاست و به سوى امام (ع ) رفت . طولى نكشيد كه با چهره
اى خندان برگشت و دسـتـور داد خـيـمـه و وسـائلش را بـه كـاروان
ابـاعـبـدالله الحـسـيـن (ع ) منتقل كنند و به همسرش گفت :
(تو آزادى ! مى توانى نزد قبيله ات برگردى تا به خاطر من آسيبى به تو
نرسد.)
سـپـس اموال زن را به وى داد و همراه پسر عمويش او را به قبيله اش
فرستاد. آنگاه به يارانش گفت :
(هركس مايل است با من بيايد و گرنه اين آخرين ديدار ماست .)(595)
بـديـن تـرتـيـب ، زهـير كربلايى شد و براى نبرد با امويان ، به اتفاق
پسرعمويش سلمان بـجلّى به امام (ع ) پيوست . زهير حقيقت اين پيوستن
را به يكى از مزدوران ابن سعد در كربلا، كـه از او پـرسـيـد : تـو كـه
عـثـمـانـى بودى چرا به حسين پيوستى ؟ اين چنين گفت : (به خدا
سـوگـنـد! مـن در بـيـن راه بـا ديـدن ابـاعـبـدالله بـه يـاد رسـول
الله افـتـادم و به دنياپرستى ، خيانت و پيمان شكنى شما نسبت به او پى
بردم از اين رو، بـرخـود لازم دانـسـتـم كـه بـراى حـفـظ و حـراسـت از
حـريـم رسول خدا(ص ) او را يارى كنم و در سپاهش باشم .)(596)
زهير در سپاه حسينى (ع )
سردار سپاه حسينى (ع ) در روز عاشورا به فرماندهى جناح راست منصوب شد.(597)
و در صحنه هاى مختلفى مراتب فداكارى ، اخلاص و عشق خود به ساحت مقدس
امام (ع ) ابراز كرد كه مى توان به اين موارد اشاره كرد.
الف ـ هـنـگـامـى كـه حـرّ مـاءمور شد تا كاروان حسينى را در بيابان بى
آب و علف متوقف سازد، زهير به واسطه برخوردارى از تجربيات و آگاهى هاى
نظامى ، با ارائه پيشنهاد جنگ به امام حسين (ع )، عرض كرد : با توجه به
اندك بودن نيروهاى حرّ، اينك نبرد با آنان براى ما آسان تر است از
جنگيدن با كسانى كه پس از اين مى آيند.
امام (ع ) فرمود : من جنگ را آغاز نمى كنم .
زهـيـر : پـس بـه ايـن آبـادى نـزديـك در كـنـار رود فـرات بـرويـم كـه
قابل دفاع است و اگر مانع ما شدند، با آنان درگير مى شويم .
امام با اين پيشنهاد موافقت كرد.(598)
ب ـ شب عاشورا، امام حسين (ع ) از همراهان خواست كه با استفاده از
تاريكى شب ، خود را از كشته شـدن نجات دهند. وقتى نوبت به زهير رسيد،
عرض كرد : به خدا قسم ! دوست داشتم هزار بار كشته مى شدم و دوباره زنده
مى شدم و باز كشته مى شدم تا بدين وسيله خداوند مرگ را از تو و اين
جوانمردان خاندانت دور مى كرد.)(599)
ج ـ در حـمـله شـمـر و مـزدورانش به سوى اردوگاه امام (ع ) زهير با ده
نفر از سربازانش در يك يـورش بـرق آسـا، آنان را مجبور به عقب نشينى
كردند كه يكى از بستگان شمر بنام ابوعزره به دست زهير كشته شد. شمر
دوباره حمله كرد كه زهير و نيروهايش حمله آنان را دفع كردند. در ايـن
عـمـليـات هـمـه نـيـروهـاى زهـيـر بـه شـهـادت رسـيدند و او تنها به
نزد امام (ع ) بازگشت .(600)
د ـ تاكتيك هاى عملياتى زهير و حرّ در روز عاشورا ، انجام حملات همزمان
بود كه با هم به قلب دشـمـن يـورش مـى بردند و هر كدام كه در حلقه
محاصره قرار مى گرفت ، ديگرى با يك حمله سنگين و برق آسا، او را از
محاصره نجات مى داد.(601)
ه ـ ظـهـر عـاشـورا ، امـام حـسـيـن (ع ) و يـارانش به نماز جماعت
ايستادند. زهير به همراه سعيد بن عـبـدالله خـود را مـقـابـل امـام (ع
) سـپـر قـرار دادنـد تـا تـيـرهـاى دشـمن به آن حضرت اصابت نكند.(602)
و ـ در ساعات اوليه روز عاشورا، كه مزدوران اموى به سوى خيمه هاى حسينى
(ع ) حمله كردند، زهير با تجهيزات كامل و سوار بر اسب به سوى دشمن
شتافت و با سخنانى سرشار از هشدار و مـوعظه و خيرخواهى ، آنان را به حق
دعوت كرد و به افشاى چهره پليد حاكمان كوفه و دمشق پرداخت . شمر كه از
تاءثير سخنان زهير بيمناك شده بود، تيرى به سوى زهير پرتاب كرد ولى
زهير همچنان به روشنگرى و اتمام حجت با آنان پرداخت و به تهديدات شمر
اعتنايى نكرد تا آنكه از سوى امام حسين (ع ) اين پيام را دريافت كرد و
به سوى او بازگشت :
بـرگـرد! بـه جـانـم سـوگـنـد تـو هـمـچـون مـؤ مـن آل فـرعـون نـصـيحت
را نسبت به اينان به كمال رساندى !)(603)
ز ـ پـس از نـمـاز ظـهـر ، زهـيـر به ميدان شتافت و براى آغاز نبردى
شورانگيز اين گونه رجز خواند:
(مـن ! زهـيـر پـسـر قين هستم ! با شمشير از حسين بن على كه فرزند
پيامبر است و نيز از عترت پاك و نيكويش دفاع و حمايت مى كنم .)(604)
او پس از نبردى قهرمانانه و كشتن يكصد و بيست مزدور اموى به حضور امام
(ع ) بازگشت تا از ديـدار آن حـضـرت ، نـيـرو و روحـيـه كسب كند. زهير
دوباره به نبرد پرداخت و اين بار دو تن از مزدوران او را به شهادت
رساندند. امام (ع ) خود را به بالين او رساند و با ديدن پيكر خونين آن
سردار فرمود :
(اى زهير ! خدا تو را از رحمت خويش دور نسازد. خدا قاتلانت را لعنت
كند...+.)+(605)
+++حبيب بن مظاهر
حـبـيـب بـن مـظـاهـر ، از اصـحـاب پـيـامـبـر(ص ) بـود كـه يـك سـال
پـيـش از بـعـثـت مـتـولد شـد و جـوانـى اش را در حـكـومـت نـبـوى بـه
جـهـاد و فـداكـارى گـذراند.(606)
او در عصر علوى (ع ) در شمار ياران خالص و حواريون و شاگردان ويـژه
امـيـرمـؤ منان (ع ) قرار گرفت و در علوم و فنونى همچون : فقه ، تفسير،
قرائت ، حديث ، ادبـيـات ، جـدل ، مـنـاظـره ، و اخبار غيبى تبحّرى خاص
داشت كه مايه شگفتى ديگران مى شد. او حافظ كل قرآن كريم
(607) و از حاملان علوم اميرمؤ منان (ع ) بود.(608)