3- با توجه به اين كه عموم
مورخان ، فاطمه را بزرگتر از سكينه معرفى كرده اند، محدث قمى ، وفات
فاطمه را سال 117 هجرى دانسته است .(48)
اما عموم مورخان مانند: عبدالله بن اسعد يافعى در كتاب مرآة الجنان ، ج
1، ص 234 و امينى در كتاب فاطمه بنت الحسين (عليه السلام )، ص 135،
وفات فاطمه را سال 110 هجرى دانسته اند(49)
و با توجه به اين كه وى به هنگام وفات ، حدود هفتاد سال داشته ، مى
توان ولادت او را سال 41 هجرى تخمين زد. اما با توجه به اين كه ، به
خصوص براى عموم دختران و زنان ، تعيين روز و ماه ولادت كارى رايج و
عمومى نبوده ، اين نويسنده نيز با كاوش در ماءخذ و آثار مختلف تاريخى ،
نتوانست به روز و ماه ولادت با سعادت فاطمه بنت الحسين (عليه السلام )
دسترسى بيشترى پيدا كند.
4- اگر تاريخ ولادت فاطمه را، سال 41 هجرى بدانيم ، اين بانو يك سال
بعد از شهادت جد خود اميرمؤ منان (عليه السلام ) ولادت يافته ، به سال
50 هجرى كه عموى بزرگوار او امام حسن مجتبى (عليه السلام ) شربت شهادت
نوشيده ، 9 ساله بوده ، و به سال 61 هجرى كه پدر او حضرت حسين بن على
(عليه السلام ) در كربلا به شهادت رسيده ، حدود بيست سال داشته ، و به
همين دليل توانسته ، از طرفى گزارشگر بخشى از وقايع عاشورا باشد، و از
طرف ديگر با خطابه آتشين و عالمانه خويش در ((كوفه
)) توانسته است ، ضمن بيان معارف ناب اعتقادات
اسلامى ، در زمينه نبوت و امامت ، انحرافات به وجود آمده پس از وفات
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، و جرائم فجيع
((بنى اميه )) را هم افشا نمايد.
ازدواج فاطمه (سلام الله
عليها)
جوان زيباى قريشى ، كوچه باريك خاكى را پشت سر گذاشت ، دل در
سينه اش سخت مى تپيد، و در حالى كه با دست ، غبار و گرد راه را از سر و
صورت مى سترد به خانه عموى خود وارد شد، با ارادت و مهربانى خاصى سلام
كرد، و با نهايت ادب روبروى عمو دو زانو نشست .
جوان ((حسن )) نام داشت و
براى اينكه نام او با نام پدرش ((حسن بن على
بن ابيطالب (عليه السلام ((- اشتباه نشود، او را
به عنوان ((حسن مثنى ))
يعنى حسن دوم مى خواندند.
عرق شرم بر پيشانى حسن نقش بسته بود، و هيبت عمويش ((حسين
بن على بن ابيطالب (عليه السلام ((- اجازه نمى
داد، او سفره دل را باز گشايد و راز درون را آشكار نمايد، اما از طرفى
هم چاره اى نبود كه راز دل را بگويد، زيرا كسى كه بدون واسطه خود به
خواستگارى آمده ، بايد خود هم خواستگارى را عملى گرداند.
حسن مثنى ، فرزند ((حسن بن على (عليه السلام
((- و برادرزاده حضرت حسين (عليه السلام ) و
فرزند ((خوله )) دختر
((منظور بن زبان سيار فزارى ))
بود.(50)
كه براى خواستگارى يكى از دخترهاى عموى خود آمده بود، بالاخره لب به
سخن گشود و موضوع را مطرح نمود.
حضرت حسين بن على (عليه السلام ) هم ، كه فرزند برادر خود را خوب مى
شناخت و به دانايى و توانايى ، ايمان و صداقت ، اصالت خانوادگى و
برازندگى و خلاصه به لياقت و كمال او آگاهى داشت ، در پاسخ به تقاضاى
برادرزاده ، صريح و بى پيرايه اين گونه به سخن پرداخت :
من براى ازدواج با تو، دخترم ((فاطمه
)) را پيشنهاد مى كنم ، زيرا در مرحله نخست او
شبيه ترين دختران من به مادرم ((فاطمه زهرا(سلام
الله عليها((- است ، از نظر دين دارى هم وضع او
چنين است ، كه شب زنده دارى مى كند و به نماز شب خواندن مى پردازد،
روزها را هم با روزه دارى سپرى مى نمايد، و از نظر زيبايى هم فرشته اى
است ، كه در چهره انسانى درآمده است .(51)
بدين ترتيب ، با توجه به شناختى كه ميان هم و نسبت به هم وجود داشت ، و
معيارهاى ارزشى پيوند زناشوئى هم ايمان و صداقت بود، ميان
((حسن حسنى (عليه السلام ((-
و ((فاطمه حسينى (عليه السلام ((-
يعنى پسر و دخترى از ((قبيله بنى هاشم
)) پيوند ازدواج برقرار گرديد، و مشعل نورانى
كانون خانوادگى آنان ، در كمال وفادارى و صفا برافروخته شد.
اما همان طور كه ، درباره تاريخ ولادت فاطمه (سلام الله عليها) به دليل
تاريخى دقيقى نتوانستيم دست بيابيم ، بلكه يك نظريه استنباطى تخمينى را
ارائه كرديم ، در مورد تاريخ اين ازدواج هم ، گواهى تاريخى روشنى به
دست نياورديم ، اما از آنچه در بيان امام حسين (عليه السلام ) در مورد
خواستگارى ((حسن مثنى ))
تاريخ صراحت داشت ، اولا ازدواج فاطمه قبل از ازدواج سكينه ، صورت
گرفته ، و ثانيا اين ازدواج ، قبل از سفر به كربلا بوده است . البته
اگر تاريخ اين ازدواج را يك سال قبل از سفر به كربلا بدانيم ، با توجه
به اين كه حسن مثنى حدود سال 87 هجرى در سن 35 سالگى شهيد شده ، وى به
هنگام ازدواج 25 سال ، و فاطمه حدود هجده سال داشته است .
به هر حال ، فاطمه نوعروس جوان ، با توجه به اينكه فرزند حسين (عليه
السلام ) و نوه امام على (عليه السلام ) و فاطمه (سلام الله عليها)
دختر ((محمد (صلى الله عليه و آله و سلم
((- است ، از اصالت خانوادگى درخشانى برخوردار
مى باشد، او پرورش يافته خاندان رسالت است و آن طور كه از شواهد تاريخى
به دست مى آيد، در همان روزگار جوانى ، از نظر اخلاق و رفتار، فضائل
انسانى ، كمالات نفسانى ، روح ايمان و درستكارى ، و خلاصه قدرت تعقل و
تجربه كافى ، در سطح بالايى از شخصيت قرار داشته است .
آرى ، بهترين دليل براى اثبات اين مدعا، همان سخن آگاهانه و جاودانه اى
است ، كه پدرش حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) درباره او بيان داشته ،
و فرمود:
دخترم فاطمه ، شبيه ترين افراد به مادرم فاطمه (سلام الله عليها) دختر
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، وضع دين دارى او به گونه
اى است ، كه اضافه بر انجام وظايف واجب خود، از خواندن نماز مستحب شب ،
و روزه دارى ، در غير روزهاى ماه رمضان هم كه واجب نيست ، غفلت نمى
كند.(52)
مادر بزرگوار
يكى از همسران حضرت امام حسين (عليه السلام ) ام اسحاق نام داشت
، اين بانو دختر ((طلحة بن عبيدالله
)) از فرزندان قبيله ((تيم
من مره )) بود(53)
و اين بانو و پدر و اعضاى خانواده اش همه از قبايل اصيل و مشهور
((حجاز)) محسوب مى
گرديدند.
فاطمه ، كه توانستيم حدود تاريخ ولادت او را تعيين كنيم ، از دامن چنين
مادر بزرگوار و ريشه دارى ، كه قهرا مورد توجه و علاقه خاص امام حسين
(عليه السلام ) نيز بوده ، در شهر ((مدينه
)) چشم به جهان گشود، در دامن پر مهر آن مادر
رشد و نمو يافت و در پرتو تعاليم آسمانى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام
) سلاله وحى و نبوت ، در سطح درخشانى از فضل و كمال قرار گرفت .
اين را هم بايد بدانيم كه ، همه زنان و مردانى كه از دودمان
((ابوطالب )) چشم به دنيا
مى گشودند، از لياقت و شخصيت و برازندگى فوق العاده اى برخوردار بوده
اند، و چون ستاره اى درخشان در آسمان انسانيت ، فروغ مى افشاندند.
برگ زرين
براى اينكه به تاريخ درخشان دودمان ((ابوطالب
)) آگاهى بيشترى پيدا كنيم ، برگى از تاريخ را
ورق مى زنيم :
دهم ماه رمضان سال هشتم هجرت ، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و
سلم ) پس از هشت سال دورى از وطن اصلى خود، به فرماندهى يك سپاه ده
هزار نفرى ، از مدينه حركت كردند و شهر مكه را بيستم ماه رمضان همان
سال ، بدون قتل و خونريزى فتح نمودند.
اما ناراحتى هايى كه ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از
كافران ستمگر مكه به دل داشتند، موجب گرديد، كه آنان پس از شكست و
درماندگى متجاوزان ، خروش انتقامجويانه سر دهند، و تصفيه حساب ها شروع
شود! بدين جهت فرياد برداشتند:
امروز، روز انتقام است ، امروز، روز اسارت و زبونى قريش است !
ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه از قبل دستور خوددارى از
خونريزى را داده بود، و خود نيز پيغمبر رحمت بود، فرمود:
((اليوم ، يوم الرحمة .))
امروز روز رحمت است ، و خداوند مهربان ((قبيله
قريش )) را با آزادى از قيد بندگى غير خدا به
عزت و عظمت رسانده است .(54)
در اين ميان ، دو نفر از كافران كه از دشمنان سرسخت رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) بودند، به خانه ((ام هانى
)) دختر ابوطالب پناهنده شدند و آن گاه كه على
بن ابيطالب (عليه السلام ) مى خواست وارد خانه خواهر خود
((ام هانى )) شود و آنان
را از پاى درآورد، ام هانى با شجاعت خاصى در خانه را بست و مانع ورود
على (عليه السلام ) گرديد، و بعد هم با وساطت پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم )، شفاعت ((ام هانى ))
براى مصونيت جان آن دو نفر تضمين گرديد، و خانه ((ام
هانى )) هم پناهگاه امن اعلام شد.(55)
بدين مناسبت ، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) شجاعت و
دلاورى ((ام هانى )) را
در مورد جلوگيرى از ورود على (عليه السلام ) به خانه اش (با توجه به
اين كه تا آن تاريخ ماءمن معرفى نشده بود) مورد ستايش قرار داد و
فرمود:
لو ولد ابوطالب الناس كلهم ، لكانوا شجعانا.(56)
اگر همه مردم از نسل ابوطالب به وجود آمده بودند، همه مردم شجاع و
دلاور بودند.
بارى ، فاطمه دختر حسين (عليه السلام ) نيز كه داراى كمالات فراوان
معنوى و انسانى بود، از نسل همين ابوطالب است ، و خواهر او
((سكينه )) و برادران او
هم در ايمان و شجاعت و ساير خصلت هاى ارزشمند انسانى ، در سطح بلندى از
فضايل و مكارم اخلاق قرار داشتند.
حسن مثنى
فاطمه دختر مومن ، جوان و با كمال حسين (عليه السلام ) به خانه
جوانى قدم گذاشته ، كه نام او ((حسن مثنى
)) است ، و او نيز از اصالت خانوادگى و لياقت
سرشارى برخوردار مى باشد.
حسن مثنى ، فرزند امام حسن مجتبى (عليه السلام ) و پسر عموى فاطمه ، از
دامن بانوى باشخصيتى به نام ((خوله
)) دختر ((منظور بن زبان
بن سيار فزارى )) به دنيا آمده ، و قبيله و
دودمان اين بانو، از قبايل اصيل و نامدار حجاز مى باشد.(57)
داستان ازدواج مادر
در اين جا مناسب است ، داستان ازدواج مادر، ((حسن
مثنى )) همسر فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام
) را نيز، كه داستانى خواندنى است ، مورد مطالعه قرار دهيم :
نسب شناس معروف ، جمال الدين احمد بن على بن حسين بن على بن مهنا بن
عنبة الاصغر الداودى حسنى ، متوفاى 828 هجرى مى نويسد: مادر حسن مثنى ،
خوله دختر منظور بن زبان بن سيار بن عمرو بن جابر بن عقيل بن سمى بن
مازن بن فزاره ،(58)
همسر محمد بن طلحة بن عبيدالله بود كه ، در جنگ جمل كشته شد و
((خوله )) از
((طلحه )) داراى فرزندانى
هم بود. (پس از گذشت عده وفات ) حسن بن على (عليه السلام ) با خوله
ازدواج كرد، اما وقتى منظور پدر خوله از اين ازدواج با خبر گرديد،
ناراحت شد، وارد مدينه شد پرچم خويش را جلو در مسجد رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) نصب كرد، و هر كسى از ((قبيله
قيس )) كه از خويشان او بودند و در مدينه وجود
داشتند زير پرچم او جمع شدند، سپس فرياد برداشت : آيا سزاوار است كسى
مثل من غافلگير شود، و دختر او بدون اطلاع ازدواج كند؟
افراد حاضر گفتند: نه .
حسن بن على (عليه السلام ) وقتى از اين كار مطلع شد، دختر او را برايش
فرستاد، طلحه هم دختر خود را در كجاوه اى سوار كرد، و راه خارج شدن
از مدينه را پيش گرفت ، وقتى به ((بقيع
)) رسيدند، دختر به پدر خود گفت : پدر! كجا مى
روى ؟ آخر من همسر حسن بن على (عليه السلام )، فرزند دختر رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم ) هستم .
طلحه وقتى از علاقه و اعتقاد خوله به حسن (عليه السلام ) مطلع شد، در
تصميم خود سست گرديد و گفت : اگر حسن (عليه السلام ) به تو علاقه و
نياز داشته باشد، موضوع را رها نمى كند، و به زودى نزد ما مى آيد، وقتى
آنان به دشت و نخلستان بيرون مدينه رسيدند، حسن و حسين (عليه السلام )
و عبدالله بن جعفر به آنان ملحق شدند، طلحه هم وقتى زمينه را اين گونه
مساعد ديد، خوله را تحويل حسن (عليه السلام ) داد، و حسن (عليه السلام
) او را به مدينه و خانه خويش وارد كردند.(59)
به هر حال ، حسن مثنى محصول چنين ازدواجى است كه ، اكنون مراحل ديگر
داستان زندگى او را دنبال مى كنيم :
حسن مثنى ، كه به ((ابو محمد))
معروف بود، و فرزند بزرگ امام حسن مجتبى (عليه السلام ) نيز محسوب مى
گرديد، از آن چنان علم و دانايى ، سيادت و بزرگوارى ، لياقت و توانايى
و خلاصه فضيلت و كمالى برخوردار بود، كه پدرش او را وصى خود قرار داده
بود، و اداره امور ((صدقات اميرالمومنين (عليه
السلام ((- را، كه از چاه هاى آب و املاك
كشاورزى فراوانى در كنار مدينه تشكيل مى شد و عايدات آن صرف زندگى
فقيران و تهيدستان مى گرديد، به عهده ((حسن مثنى
)) واگذار نموده بود، و حسن مومن و توانا هم از
اداره اين گونه امور خوب برمى آيد.(60)
خلاصه ، فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) و عروس امام حسن (عليه
السلام )، از نظر خصلتهاى شخصيتى ، فضايل و كرامت انسانى ، و نيز از
لحاظ ارزشهاى خانوادگى داراى چنين ويژگى هايى بود، و بدين ترتيب زندگى
مشترك خود را با ابومحمد، حسن مثنى ، پسر عموى نازنين خود، بر اساس
ايمان و صداقت و صفا و عشق و مودت آغاز نمود و بعد از دامن او فرزندان
صالح و شجاعى بوجود آمدند، كه هر كدام به نوبه خويش در برابر ظلم و ستم
حاكمان غاصب قيام و خروش داشتند و براى حفظ ساحت اهل بيت پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) و مظلومان ((بنى هاشم
)) فداكارى ها به خرج دادند، كه سرگذشت هاى آنان
را در فصل هاى آينده بررسى مى كنيم .
فصل سوم : در حوادث تلخ
روزگارى را كه فاطمه بنت الحسين (عليه السلام ) در آن زندگى خود
را آغاز نموده بود، روزگار سخت و آشفته اى بوده است ، و در عين حالى كه
سن و سال آن دخترك نوجوان ، اين اقتضا را نداشته ، كه خود شاهد بسيارى
از حوادث تلخى كه بر حوزه اسلام روا مى رفته باشد، اما بالاخره فاطمه
دختر رشيد و باهوش حسين (عليه السلام ) است و با شنيدن خاطرات تلخ
گذشته كه از ديگران مى شنيده ، قلب كوچكش در امواج غم و اندوه دردناكى
، در هم مى پيچيد!
حوادث تلخ آن سالها عبارت بوده است از: به يغما رفتن ميراث گرانقدر
خلافت اسلامى ، و كارگزارى ناصالح افراد فرصت طلب ، كه يك نتيجه دردناك
آن قربانى شدن امام على (عليه السلام ) در محراب عبادت ، به سال چهلم
هجرى و به شهادت رسيدن عموى فاطمه ، حسن بن على (عليه السلام ) به سال
پنجاهم هجرى ، به وسيله مزدوران حزب حاكم ((اموى
)) بوده است .
آرى ، فاطمه خود اين حوادث دردناك را مشاهده نكرده ، بلكه اخبار آن را
از بزرگترها شنيده است ، اما عوارض و آثار تلخ آن حق كشى ها را كه هر
روز زندگى آرام و آزاد را بر خاندان او تنگ تر مى كند، با چشم خود مى
بيند.
فاطمه ، در مدينه زندگى مى كند، شهرى كه در زبان قرآن مجيد
((دارالهجرة )) و
((دارالايمان )) لقب
گرفته است .(61)
شهرى كه منسوب به پيامبر والا گوهر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى
باشد.(62)
شهرى كه براى ورود به آن بايد غسل انجام داد.(63)
شهرى كه كسى حق فروختن زمين آن را ندارد.(64)
شهرى كه كسى در آن ، حتى به شكار كردن و آزردن حيوان و پرنده اى هم
مجاز نيست .(65)
شهرى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را
((حرم خويش )) ناميده و عصيانگر و
خلافكار در آن سرزمين را، مورد نفرين خود و فرشتگان آسمانى قرار داده
است .(66)
و بالاخره حرمت و قداست آن شهر، كه روزگارى ميزبان پيامبر نازنين اسلام
(صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده تا آنجاست ، كه آن حضرت درباره آن
شهر و مردم آن فرموده است :
من اءحاف اهل المدينه ، اءخافه الله و عليه لعنة
الله ....(67)
هر كس مردم مدينه را به وحشت و ترس بياندازد، خداوند او را مورد وحشت و
لعنت خويش و فرشتگان و مردم قرار مى دهد.
اما متاءسفانه اين شهر مورد اهانتها و بى حرمتى هاى دردناكى از سوى
حاكمان ناصالح ((اموى ))
قرار گرفت ، و فاطمه دختر كوچك حسين (عليه السلام ) با توجه به استعداد
و هوش سرشارى كه داشت ، حداقل نسبت به خانواده خود شاهد بخشى از آن بى
حرمتى ها و اذيتها بود، و گاهى هم خبر بخشى از ناراحتى ها و نگرانى هاى
خاندان ((بنى هاشم )) و
افراد مومن و مجاهد ديگر را مى شنيد، و بدين خاطر رنج مى برد.
اين را هم بايد بدانيم ، كه اين شهر به خاطر سكونت ((يثرب
بن قاتيه )) در آن ، از روزگاران كهن
((يثرب )) ناميده مى شد،
اما ((يثرب )) و قبيله او
در اثر آفات و حوادث روزگار منقرض و نابود شدند(68)
و بعد از آن با استقرار دو قبيله ((اوس
)) و ((خزرج
)) اين شهر عمران و تجديد حيات پيدا كرد و به
((مدينه )) تغيير نام
يافت
(69) و با هجرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
و خريدارى زمينى براى ساختن مسجد،(70)
اين شهر عمران و تمدن تازه اى پيدا كرد، و با گسترش و اعتلاى اسلام
((مدينة الرسول )) بودن
آن شهرت فراوانى گرفت .
ناامنى جديد مدينه
با توجه به اينكه سن و سال ((فاطمه
)) را به هنگام ازدواج حدود هجده سال تخمين زديم
، وى در عين حالى كه در خانواده حضرت امام حسين (عليه السلام ) مى
زيسته ، شاهد حوادث و مصايبى بوده كه از سوى ((بنى
اميه )) بر پيكر اسلام و امامت وارد مى آمده است
، و همان شهر و همان مردمى كه مورد سفارش و احترام پيامبر اسلام بودند،
با مشكلات و ناامنى هاى دردناكى دست به گريبان مى شده اند.
معاوية بن ابى سفيان ، كه به سال هيجدهم هجرى از سوى خليفه دوم ،
فرماندار سرزمين شام شده بود، و به وسيله خلفاى بعد هم حاكميت او
استمرار يافت
(71) آن قدر قدرت به دست آورد، كه پس از به شهادت
رساندن حسن بن على (عليه السلام ) فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) و فاطمه (سلام الله عليها) نقشه بيعت گرفتن از حسين بن على (عليه
السلام ) و سلطه بر سراسر سرزمينهاى اسلامى را در سر مى پرورانيد، اما
به اين كار توفيق نيافته است .
اما با مرگ او، در تاريخ نيمه رجب سال شصت هجرى ، فرزندش
((يزيد)) كه جوان سرمست و
ناپخته اى بود، اين روحيه سلطه طلبى را گسترش داده ، و حتى با اعزام
ماموران و جاسوسان به مدينه ، در مقام بيعت گرفتن از حسين (عليه السلام
) و برخى ديگر از مسلمانان سرشناس و باشخصيت برآمده است ، كه يك نتيجه
آن جو فرار و گريز، ترس و وحشت و خلاصه فضاى رعب و ناامنى در مدينه
گرديده است .
البته نبايد از نظر دور بداريم كه ، مردم ((شهر
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ((- كه به
چنين وضع آشفته اى گرفتار شده اند و به جاى فضاى مهر و محبت ، و اخوت و
برادرى پيشين ، كه قرآن كريم آن را توصيف مى كند(72)
اكنون با ((مصيبت در دين ))
و سلطه گرى خشم آگين ((بنى اميه
)) دست به گريبانند، بايد كيفر اعمال و قصورهاى خود را تحمل
كنند، يا براى جبران آن شيوه بايسته اى معمول دارند!
مگر از مردم مدينه چه قصور و خطايى سر زده بود كه بايد به جاى زندگى
((طيب )) و پيروى از
خاندان پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و رسيدن به صلاح و
سداد، مورد هجوم و سلطه گرى ناصالح و پرخشونت ((بنى
اميه )) واقع گردند و حتى بى گناهان و پاكان نيز
از آتش آن ستمها رنج ببرند؟ از سالها قبل ، از همان روزهايى كه آنان
تحت لواى توحيد و در پرتو هدايت سعادت آفرين رسول گرامى اسلام صلى الله
عليه و آله و سلم مى زيستند، آن حضرت اعلام داشته بود:
اءذا راءيتم معاوية على منبرى فاءبقروا بطنه .(73)
هرگاه مشاهده كرديد، معاويه بر منبر من قرار گرفته ، او را پايين بكشيد
و شكم او را پاره نماييد.
اما مردم مدينه و ديگران ((معاويه
)) را بر منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم ) مشاهده كردند، ولى دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
را درباره او به اجرا نگذاشتند، و در نتيجه سلطه ستم و توسعه طلبى بى
رحمانه او تا آنجا ادامه يافت ، كه حتى سلاله پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) و خاندان وحى و نبوت را نيز در تنگناهاى سختى قرار داد.
امام حسين (عليه السلام ) پدر عالى مقام فاطمه هم ، گلايه خود را از
مردم مدينه ، و كيفرى را كه به خاطر خطاى خود بدان گرفتار شده بودند،
اينگونه بيان مى دارد:
فو الله لقد راءه اهل المدينة على منبر جدى ،
فلم يفعلوا ما امروابه ، فابتلاهم الله بابنه يزيدا...(74)
به خداوند سوگند، مردم مدينه معاويه را با چشم خود بر منبر جدم رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ديدند، اما درباره او آنچه را پيغمبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داده بود عملى نكردند، و خداوند هم
آنان را به مجازات فرزند او ((يزيد))
مبتلا ساخت !
هجرت از مدينه
وضع فشار و ناامنى مدينه ، كه به وسيله ((وليد
بن عتبه )) فرماندار و ((مروان
حكم )) مزدور ((بنى اميه
)) براى حسين (عليه السلام ) و خاندانش پيش آمده
، چنان زندگى را بر آنان تنگ كرد و دين آنان را در مخاطره قرار داد، كه
حسين (عليه السلام ) ناچار شد با اعضاى خانواده اش ، شب شنبه بيست و
هفتم ماه رجب سال شصت هجرى ، به عنوان يك عصيان عليه حكومت ناصالح ، و
قيام عليه ظلم و ستم او، شبانه وطن خود و شهر پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) را ترك بگويد.(75)
در اين هجرت ظلم ستيزانه ، حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) غير از
برادران خود عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان فرزندان على (عليه السلام
)، جمعا دوازده برادر، پسرعموهاى خود، عقيل و جعفر، فرزندان برادر خود
حسن بن على (عليه السلام )، يعنى حسن مثنى و قاسم ، و خواهران خود زينب
(سلام الله عليها) و ام الكلثوم و دخترهاى خود فاطمه و سكينه (سلام
الله عليها) را نيز همراه خود حركت داد.(76)
بنابراين در اين مقام ، فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) و پسر
برادر و داماد او ((حسن مثنى ))
نيز نهضت عاشوراى حسينى (عليه السلام ) را همراهى مى كنند.
كاروان عاشورايى حسين (عليه السلام ) به منظور پاسخ به دعوت مردم عراق
و به رسميت نشناختن حاكميت غاصبانه ((يزيد بن
معاويه )) در مرحله نخست ، از راه و بى راهه به
سوى ((مكه )) ره مى
سپارد، و اعضاى خانواده اش و از جمله فاطمه و حسن مثنى ، دختر و دامادش
، و نيز ساير قوم و خويشان و يارانش ، شاهد غمها و رنجهاى او هستند و
در تحمل صدمه هايى كه بر پيكر اسلام و امامت واقع مى شود، با آن حضرت
شريك و همدرد مى باشند، تا سرانجام حماسه عاشورا را بيافرينند.
چونكه تويى ، قافله سالار عشق |
|
رو به حجاز آر، و عراق و دمشق |
بر ورق جان ، رقم شوق زن |
|
ساز نو، افسانه چرخ كهن |
پر ز غم عشق كن ، آفاق را |
|
نسخ كن ، آوازه عشاق را |
نغمه سلطان قضا، گوش كن |
|
جرعه صهباى رضا، نوش كن |
كوى شهادت طلب ، از جان و دل |
|
اى مه و خورشيد، ز رويت خجل |
آب حيات آر، به جوى جهان |
|
وز خطر مرگ ، جهان را رهان |
در ازل از خامه سلطان عشق |
|
شد رقم از خون تو، قرآن عشق |
نيست به جز خون تو، اى شهريار |
|
آب و تويى ، باغ مرا آبيار |
گر نشوى كشته ، تو اى نيك فر |
|
خشك شود باغ و بسوزد شجر |
جام شهادت به قضاى خدا |
|
نوش كن ، از بهر رضاى خدا |
تا كه كنى ، پرچم ايمان بلند |
|
در فكنى كفر، به خاك نژند.(77) |
هواى نينوا
در پايان اين فصل مناسب خواهد بود، با استاد سيد محمد حسين
شهريار، همنوا شويم و قافله كربلاى حسين (عليه السلام ) را با كاروان
اشك ، بدين گونه همراهى كنيم :
شيعيان ! ديگر هواى نينوا دارد حسين |
|
روى دل ، با كاروان كربلا دارد حسين |
از حريم كعبه جدش ، به اشكى شست دست |
|
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسين |
مى برد در كربلا، هفتاد دو ذبح عظيم |
|
بيش از اين ها، حرمت كوى منا دارد حسين |
پيش رو، راه ديار نيستى كافيش نيست |
|
اشك و آه عالمى هم ، در قفا دارد حسين |
بودن اهل حرم ، دستور بود و سر غيب |
|
ورنه ، اين بى حرمتى ها، كى روا دارد حسين
|
سروران ، پروانگان شمع رخسارش ، ولى |
|
چون سحر روشن ، كه سر از تن جدا دارد حسين
|
سر به راه دل نهاده ، راه پيماى عراق |
|
مى نمايد خود، كه عهدى با خدا دارد حسين
|
او وفاى عهد را، با سر كند سودا ولى |
|
خون به دل ، از كوفيان بى وفا دارد حسين
|
دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا |
|
با كدامين سر كند؟ دشمن دو تا دارد حسين
|
آب خود، با دشمنان تشنه قسمت مى كند |
|
عزت و آزادگى بين ، تا كجا دارد حسين |
ساز عشق است و به دل ، هر زخم پيكان زخمه اى
|
|
گوش كن ، عالم پر از شور و نوا دارد حسين
|
دست آخر، كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز |
|
با دم خنجر، نگاهى آشنا دارد حسين |
رخت و ديباج حرم ، چون گل به تاراجش برند
|
|
تا به جايى كه كفن ، از بوريا دارد حسين
|
اشك خونين گو بيا بنشين ، به چشم ((شهريار))
|
|
كاندرين گوشه ، عزايى بى ريا دارد حسين .(78) |
فصل چهارم : در پيكار كربلا
درباره تعداد فرزندان حضرت سيدالشهداء، حسين بن على (عليه
السلام ) تاريخ نويسان ، مطالب مختلفى را روايت كرده اند، كه از شش تا
ده نفر را در برمى گيرد، كه روايت نه فرزند را مى توان انتخاب كرد.
بر اين اساس تعداد فرزندان حسين (عليه السلام ) و خصوصيات آنان عبارت
است از:
1- على اكبر، كه مادر او
((ليلى
)) دختر
((ابى مرة بن مسعود ثقفى
)) بود، يازدهم شعبان سال 33 هجرى در مدينه به
دنيا آمد و به سن حدود 28 سالگى با پدر خود در پيكار عاشوراى سال 61
هجرى شركت نمود، جنگ چشمگيرى انجام داد و سرانجام در كربلا شربت شهادت
نوشيد.
(79)
2- على اوسط، معروف به
((زين العابدين (عليه
السلام
((- كه از مادرى به نام
((شاه زنان
)) يا
((شهربانو
))
دختر
((يزدگرد
)) پادشاه
ايرانى ، به سال 38 هجرى در مدينه زاده شد، و مادر او در تب نفاس چشم
از جهان فرو بست و در مدينه به خاك آرميد.
(80
)
ابن على عليه السلام به سن 23 سالگى در كربلا حضور داشت ، اما به علت
بيمارى ، از جهاد معاف بود، و سرانجام از دست دشمن جان سالم به در برد
و چون نسل حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) از او برقرار مانده ، وى را
به
((ابوالائمة الابرار
))
لقب داده اند.
(81)
3- على اصغر، با لقب
((عبدالله
)) كه مادر او
((رباب
))
دختر
((امرء القيس بن عدى بن اوس بن جابر
))
بود، بدين مناسبت حضرت حسين (عليه السلام ) به
((ابوعبدالله
)) خوانده مى شود، و اين كودك روز عاشورا در
آغوش پدر به وسيله تير
((حرملة بن كاهل اسدى
)) شهيد شد.
(82)
رباب پس از واقعه كربلا، آنقدر در سوگ شوهر خود حسين (عليه السلام )
گريه كرد، كه اشك چشم او خشك شد
(83)
و آن گاه هم كه بزرگان قريش به خواستگارى او آمدند، پيوند زناشوئى
همسرى ديگرى را نپذيرفت و سرانجام يك سال بعد از واقعه كربلا در مدينه
چشم از جهان فرو بست .
(84)
4- محمد، فرزند ديگر حضرت امام حسين (عليه السلام ) بوده ، كه از دامن
((رباب
)) چشم به دنيا
گشوده و در همان روزگار كودكى ، در مدينه از دنيا رفته است .
5- جعفر، فرزند ديگرى است ، كه محدثينى مانند: محدث قمى و شبلنجى ، او
را فرزند سيدالشهداء (عليه السلام ) دانسته اند، كه از دامن همسر ديگر
آن حضرت ، از قبيله
((عمرو بن حرث قضايى
)) در مدينه به دنيا آمده ، و اين كودك هم در
زمان حيات پدر، در مدينه از دنيا رفته است .
(85)
6- سكينه فرزند دختر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) بوده ، كه از دامن
رباب چشم به دنيا گشوده ، در صحنه كربلا حضور داشته ، و با مادر خود آن
قدر مورد توجه و علاقه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) بودند، كه آن
حضرت درباره آنها فرموده است :
به خدا سوگند، من خانه اى را كه سكينه و رباب در آن به سر مى برند،
بسيار دوست مى دارم ، و در اين زمينه از ملامت افراد هم نگران نيستم .
(86
)
7- برخى هم از دختر ديگرى به نام
((رقيه
)) بدون اينكه مادر او را مشخص كرده باشند، به
عنوان دختر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) نام مى برند
(87)
كه به نظر مى رسد او دختر مسلم بن عقيل باشد.
(88)
8- فاطمه دختر
((ام اسحاق
))
بنت
((طلحة بن عبيدالله
))
كه با همسر خود
((حسن مثنى
))
در كربلا شركت داشتند كه در فصل قبل داستان ازدواج آنان را آورديم .
9- از حضرت امام حسين (عليه السلام ) محدثان و مورخانى مانند: علامه
محمد باقر مجلسى و محمد تقى سپهر، دختر ديگرى به نام
((فاطمه
صغرى
)) نام مى برند.
بر اين اساس ، على بن الحسين (عليه السلام )، زين العابدين روايت كرده
است :
وقتى حضرت امام حسين (عليه السلام ) شهيد شد، كلاغى آمد و بالهاى خود
را به خون آن حضرت آغشته ساخت و به سوى
((مدينه
)) پرواز نمود، و خود را بالاى ديوار خانه اى كه
فاطمه صغرى در آن زندگى مى كرد رسانيد.
طبق اين روايت ، فاطمه صغرى بيمار بوده و نتوانسته بود همراه پدر و
اعضاى خانواده خود، در كربلا شركت نمايد، بدين جهت ضمن بيمارى ، پيوسته
از پدر و بستگان خود كه به
((عراق
)) رفته بودند، جستجو مى كرد و سراغ مى گرفت ،
كه با مشاهده كلاغ خون آلود، خبر شهادت پدر را به دست آورد، و با ناله
دردناكى ، اينگونه سرود سر داد:
كلاغ ناله غمبارى سر داد، و من به او گفتم : واى بر تو! چرا اينگونه
ناله سر مى دهى ؟
گفت : امام ، گفتم : از او چه خبر دارى ؟ گفت : به سعادت رسيد.
گفتم : آخر پدر من مسافر كربلاست ، و در ميان تير و شمشيرهاى دشمن قرار
دارد!
كلاغ ناله اى سر داد و اشكى در چشم فشرد و گفت : حسين (عليه السلام )
به پاداش بزرگى رسيد.
گفتم : بالاخره از پدرم حسين عليه السلام چه خبرى دارى ؟ گفت : او در
خاك آرميد، و در حالى كه بال خود را هم حركت نمى داد، سكوت كرد و ديگر
جواب مرا نداد.