مقدمه
در راه ايمان و عقيده
بسم الله الرحمن الرحيم
كسانى كه در راه ((ايمان و عقيده خود))
فداكارى نموده و حتى جان خود را در اين راه فدا كرده اند، در طول تاريخ
فراوان مى باشند.
((سقراط)) فيلسوف بزرگ
يونانى و استاد ((افلاطون ))
را، به خاطر عقيده ((به خداى يگانه
)) كه با آئين رسمى و دولتى سازگار نبود، چهارصد
سال پيش از ميلاد مسيح بن مريم (عليه السلام ) به مرگ محكوم كردند، او
جام زهرى را كه از گياه ((شوكران
)) توليد شده بود نوشيد و جان داد(1)
و ((فيلسوف شهيد)) لقب
گرفت .(2)
((جوردا نوبرونو)) متفكر
بزرگ ايتاليايى ، به خاطر رد نظريه ((بطليموس
)) و حكمت طبيعى ((ارسطو))
در سال 1598 ميلادى ، در آتش افكنده شد و او را سوزاندند.(3)
((گاليله )) فيزيك دان ،
ستاره شناس و رياضى دان ايتاليايى ، به خاطر ابراز عقيده علمى خود،
مبنى بر حركت زمين ، شكنجه هاى فراوان ديد، و بالاخره در زمره
((شهداى علم و دانش )) به
شمار آمده است
(4) و خلاصه ((در كليساى
كاتوليكى چهارده هزار نفر به عنوان شهيد شناخته مى شوند)).(5)
در تاريخ اسلام هم افرادى مانند: بلال حبشى فرزند رباح
(6) ياسر يمنى پدر ((عمار))
و همسر او ((سميه ))، از
شخصيت هاى بزرگ و مومنى بودند، كه در راه حفظ ايمان و عقيده توحيدى
خويش ، سخت ترين ضربه ها و شكنجه هاى دردناك را به جان خريده اند، و
سرانجام ((شهيد ايمان و عقيده خود))
گرديده اند(7)
و نام نورانى و ماندگار آنان ، بر پيشانى تاريخ پر عظمت اسلام مى
درخشد.
سيد شهيدان
در ميان شهيدان راه اسلام ، نخست رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم )، ((حمزه )) عموى
خود را كه در ((جنگ احد))
شهيد شد، سيد شهيدان ناميده است
(8) اما بعد از آن از زبان آن حضرت و امامان ديگر لقب
((سيد شهيدان )) به حضرت
حسين بن على عليه السلام اختصاص داده شده است .(9)
عظمت امامت ، شيوه شهادت ، شعاع كرامت و اوج حماسه درخشان قيام عاشوراى
حضرت حسين (عليه السلام ) هم به گونه اى است ، كه افزون بر گستره جوامع
اسلامى ، گاهى دانشمندان آگاه و اهل وجدان غير مسلمان را هم تحت تاثير
عظمت خويش قرار داده ، و هر كدام به نوعى عظمت اين قيام مقدس انسانى را
مورد ستايش قرار داده اند.
((واشنگتن ايرونيك ))
مورخ مشهور آمريكايى ((انجام مسئوليت پيشوايى و
نهضت حسين (عليه السلام ) را ستوده ))،(10)
((توماس كارلايل )) مورخ
معروف انگليسى ، پيروزى حق حسين (عليه السلام ) را بر باطل دشمن ، مورد
ستايش قرار داده
(11) و ((مسيو ماربين
)) آلمانى ، جانبازى آگاهانه حسين (عليه السلام
) را تمجيد فراوان نموده است .(12
)
((ابوالعلاى معرى )) اديب
و فيلسوف بزرگ مسلمان در قرن چهارم هجرى ، كه به خاطر علم و دانش
فراوان خويش در برابر هيچ كس سر تعظيم فرود نمى آورد، درباره عظمت
شهادت و جاويدانى رنگ خون سازنده امام على (عليه السلام ) و فرزند او
امام حسين (عليه السلام ) سروده است :
بر چهره آسمان ، از خون على (عليه السلام ) و خون حسين (عليه السلام )
دو يادگار به جاى مانده است ، كه يكى در پايان شب ، به نام فجر، و
ديگرى به هنگام غروب به نام شفق ، با سرخى خود گواهى مى دهند.
آرى ، آسمان از خون اين پدر و پسر، لباس خود را رنگين ساخته ، و با
پيراهن خونين ، در محشر به پيشگاه خداوند وارد مى شود.(13)
پرهيز از ذلّت سُرايى
شعاع عزت و عظمت مكتب اهل بيت (عليه السلام ) و به خصوص نهضت
پر فروغ عاشوراى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) حقيقتى است ، كه هر
انسان باوجدانى را در هر مكتب و مرامى به سر مى برد و به آزادى و كرامت
انسانيت مى انديشد، به شگفتى و تعظيم واداشته و در طول تاريخ دانشمندان
و انديشمندان زيادى در برابر او سر تسليم و تكريم فرود آورده اند،
چنانكه چند مورد آن را مطالعه كرديم .
بارى ، با توجه به اين عزت و عظمت درخشان ، براى پيروان حضرت
سيدالشهداء (عليه السلام ) به خصوص براى آنان كه در بيان و نوشتار، از
شخصيت آن بزرگواران سخن به ميان مى آورند، رعايت بيان عظمت مكتب امامت
و عاشورا، ضرورى تر مى نمايد و حتى مسؤ وليت آفرين خواهد بود، زيرا غير
از اينكه اين معنى جزء مسائل اعتقادى ماست و نيز سراسر رفتار و گفتار
آنان هم از ذلت و زبونى پيراسته است ، عالمان بزرگ و مخلص شيعه نيز اين
جهت را مورد سفارش جدى قرار داده اند.
محدث سختكوش و بلندمقام ((حاج شيخ عباس قمى
)) در زمينه پرهيز از بيان مطالب ضعيف و ذلت بار
نسبت به ساحت مقدس حسين بن على (عليه السلام ) و مكتب درخشان و جاودان
عاشوراى آن حضرت ، و در مورد مسئوليت گويندگان و شاعران و مرثيه سرايان
، مى نويسد: براى هر انسانى و به خصوص براى ذاكرين و مرثيه خوانان لازم
است ، از هر سخنى كه بوى ذلت اهل بيت (عليه السلام )، به خصوص بوى ذلت
مولاى ما حضرت حسين (عليه السلام ) و اهل بيت او را بدهد، خوددارى
كنند، زيرا آن بزرگوار خود فرموده است :
((هيهات منا الذلة )).
يعنى ، ما هرگز تن به ذلت نمى دهيم و اين كار را، خدا و رسول و اهل
ايمان هم ، هيچگاه براى ما نمى پسندند.(14)
استاد بزرگوار ما ((محدث نورى ))
هم در كتاب دارالسلام خويش داستانى را آورده ، كه خلاصه آن بدين قرار
است :
شيخ محمد، فرزند علامه بزرگ ((وحيد بهبهانى
)) گفته است : يكى از افراد روضه خوان معروف ،
صحراى قيامت را به خواب ديد كه مردم در هول و هراس سختى به سر مى برند،
هر كسى در فكر راه چاره اى بود، زيرا هر كسى را دو ماءمور به پاى حساب
مى بردند. در محلى منبر بلندى قرار داشت ، كه پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) بر بالاى آن و على (عليه السلام ) بر پله اول آن نشسته
بودند، و مردم هم براى حسابرسى در مقابل آن منبر در صفى قرار گرفته
بودند.
اين مرد مى گويد: وقتى نوبت حسابرسى به من رسيد، على (عليه السلام ) به
من فرمود: چرا فرزند عزيزم حسين (عليه السلام ) را خوار شمردى ؟!
من در حالى كه از اين سوال وحشت زده و پريشان شده بودم ، جز اينكه چنين
كارى را انكار كنم ، چاره اى نداشتم ، اما احساس كردم بازويم دردى گرفت
، در كنار خود كسى را مشاهده كردم ، كه طومارى را گشود و هر چه را در
هر زمان و مكانى گفته بودم ، در آن ثبت شده بود!
در آن جا راه چاره اى به ذهنم رسيد، كه بگويم : اين مطلب را از جلد دهم
كتاب بحارالانوار علامه مجلسى بازگو كرده ام ، اما به دستور حضرت على
(عليه السلام ) ماءمورى به نزد ((علامه مجلسى
)) كه در صف اول عالمان قرار داشت و تاليفهاى او
هم جلواش قرار گرفته بود رفت و جلد دهم بحارالانوار را آوردند، ولى من
با پريشانى هر چه آن را ورق زدم ، چنين مطالبى را كه گفته بودم ، در آن
كتاب نيافتم !
باز به ذهنم رسيد، كه بگويم : آن مطالب را از كتاب منبع البكاء حاج ملا
صالح برغانى نقل كرده ام ، ولى ماءمور پيگيرى اين موضوع ، نزد آن عالم
هم كه در صف ششم يا هفتم قرار گرفته بود رفت و آن كتاب را هم آورد، و
مطالب نادرستى را كه درباره حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) نقل كرده
بودم ، در آن نيافتم !
در آن حال پريشانى و درماندگى من ، از جانب خداوند مهربان به پيامبر
رحمت خبر رسيد، كه اگر قرار باشد على (عليه السلام ) اينگونه حسابرسى
كند، كسى راه نجاتى نخواهد داشت ، بلكه بايد راه لطف و گذشت را پيش
گرفت .
اما من به خاطر آن خواب وحشتناك ، هراسان از خواب بيدار شدم و چون
شرايط روضه خوانى صحيح را در خود نمى يافتم ، اين شغل را كنار گذاشتم .(15)
درباره كتاب
در پى نگارش كتاب هاى : 1- قيام حسين (عليه السلام ) چرا؟ 2-
بانوى شجاع زينب كبرى (سلام الله عليها) 3- زندگانى حضرت ابوالفضل
(عليه السلام ) 4- زينب قهرمان دختر على (عليه السلام ) كه هر كدام
بخشى از وقايع و حوادث تاريخى عاشوراى حسينى (عليه السلام ) را بازگو
مى كند، اينجانب براى بازگو نمودن و تجزيه و تحليل بخش ديگرى از اين
حماسه جاويدان ، كتاب ((فاطمه دختر امام حسين
(عليه السلام ((- را، به رشته تحرير درآورده ام
.
اين را هم بايد مورد توجه داشته باشيم ، همانطور كه اصل واقعه عاشوراى
سال 61 هجرى ، يك واقعه ممتاز و استثنايى بوده ، و پير و جوان ، زن و
مرد، افراد مختلف ، و حتى اعضاى خانواده هايى در آن شركت داشته اند،
اين ويژگيهاى استثنايى و فوق العاده ، در نوع خبرنگارى و گزارش مراحل
مختلف آن هم وجود دارد.
به اين معنا، كه بخش مهمى از مسايل و رويدادهاى آن فاجعه را، امام زين
العابدين (عليه السلام ) فرزند حسين (عليه السلام ) زينب و ام الكلثوم
(عليه السلام ) خواهرهاى آن حضرت ، رباب همسر ارجمند آن بزرگوار، و
سكينه و فاطمه (عليه السلام ) دخترهاى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام )،
كه خود از آغاز تا پايان فاجعه و مراحل مختلف آن حضور داشته اند، هر
كدام بخشى از اين تاريخ درخشان را بازگو نموده اند، تا ارزشهاى اين
قيام مقدس محفوظ بماند و همواره براى درس آموزى به نسلهاى آينده منتقل
گردد.
بنابراين ، اين كتاب در عين حالى كه روايت راويان حاضر در آن صحنه است
، به نوعى - احياى امر امامت -(16)
نيز محسوب مى شود و ويژگى هاى اعتقادى ، اخلاقى ، انسانى ، عرفانى و
مبارزاتى قهرمان آن ، يعنى فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) را
بيان مى دارد، و مى تواند يك كتاب قابل مطالعه ، آموزنده و سازنده واقع
شود و عظمت حضرت حسين بن على (عليه السلام ) و ياران و دستياران فداكار
او را، كه هر كدام آموزگاران ديندارى ، آزادگى ، انسانيت ، شرافتمندانه
زيستن و با عزت تن به شهادت سپردن است ، بيشتر جلوه گر سازد.
ويژگى ديگر اين كتاب اين است ، كه از بانوى باشخصيتى سخن مى گويد، كه
وى از سويى راوى احاديث پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره
((حب على (عليه السلام ((-
است
(17) تا بدين وسيله مسئله حياتى امامت و رهبرى امت
اسلام را روشن گرداند و مردم را از سرگردانى نجات دهد، و از سويى ديگر
اين بانو، ((شاهد اعمال بغض نسبت به على بن
ابيطالب (عليه السلام ((- مى باشد، كه زيان بزرگ
اين خصلت زشت اعتقادى ، به وجود آمدن فاجعه دردناك كربلا بوده است !
بدين جهت فاطمه (سلام الله عليها) طى خطابه عميق و آتشينى ، مردم بى
وفاى كوفه و خاندان غاصب ((بنى اميه
)) را در اجتماع مردم شهر كوفه به محاكمه مى
كشد، آنان را فريب خورده ، دنياطلب ، و مزدور و تبهكار معرفى مى كند(18)
تا سرگذشت نكبت بار آنان ، براى نسلهاى آينده ، درس عبرت و انتخاب راه
زندگى شرافتمندانه اى قرار گيرد.
اين كتاب از چهارده فصل تشكيل يافته ، كه فصل اول آن تحت عنوان
((اشك خورشيد)) وضع كلى
عاشورا و لزوم سوگوارى در آن را مطرح مى سازد، و در فصلهاى ديگر، مراحل
مختلف زندگى فاطمه كبرى دختر امام حسين (عليه السلام ) را، از سفر به
كربلا و حضور در صحنه هاى آن ، اسارت فاطمه و ساير اهل بيت (عليه
السلام ) در كوفه و شام و تا بازگشت به مدينه ، شخصيت معنوى و علمى او،
ازدواج مجدد آن بانو، پس از شهادت همسر بزرگوارش ((حسن
مثنى )) و سرانجام نحوه وفات و محل آرامگاه اين
زن دانشمند و پرعظمت را مطالعه خواهيم كرد.
يادآورى اين نكته هم لازم است ، كه فصلهايى از اين كتاب به مناسبت ماه
هاى محرم و صفر سال 1416 هجرى قمرى ، در مجله زن روز به چاپ رسيده ، كه
پس از اصلاحات و اضافات فراوان ، بدين صورت كه ملاحظه مى كنيد، درآمده
است .
اميد است اين اثر موجب روشنگرى نسل امروز زنان جوان مسلمان ، معرفى
بهتر چهره درخشان اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مورد
عنايت آن خاندان پاك قرار گيرد.
قم : حوزه علميه ، احمد صادقى اردستانى
9/2/1378
12 محرم 1420.
فصل اول : اشك خورشيد
ناله كودكانه سينه فضا را مى شكافت ، ضجه زنان به هوا برمى خاست
و فرياد در گلو شكسته شهيدان به خون غلطيده ، در زمين و زمان موج مى
انداخت .
باد سوزان ، با گرد و غبار ميدان جنگ درهم مى آميخت ، و با سرعت از
چهره ماهورهاى تفتيده مى گذشت . خورشيد با حرارت زياد به زمين مى تابيد
و موج آتشين در فضا مى پراكند و خود هم اشك مى ريخت . ماه هم از فرط
خشم و شرم به سوى افق مى گريخت ، تا ديگر شاهد دهشت ستمگران و وحشت
مظلومان نباشد!
آن روز عاشورا بود، و آن ماه
((محرم
)) و آن سرزمين
((كربلا
))
و آنهايى كه به دست شقاوتمندترين افراد روى زمين ، با خشن ترين و
مظلومانه ترين شكل به خاك و خون در غلتيدند و شربت شهادت نوشيدند،
فرزندان و نوادگان و عزيزان و ياران پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
و سلم بودند، و بدين خاطر
((خورشيد هم اشك مى
ريخت و سوگوار بود
)).
(19)
حرمت محرم
ماه محرم ، حتى قبل از اسلام و روزگارى كه ارزشهاى اخلاقى و
معنوى اين آئين مقدس بر جامعه پرتوافشانى كند، ماه محترم و مقدس بود،
عربهاى جاهلى احترام آن را پاس مى داشتند و از جنگ و خونريزى در آن
خوددارى مى نمودند.
قرآن كريم هم به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان دستور
مى دهد: هرگاه ماههاى حرام به پايان رسيد؛ با مشركان و بت پرستان به
جنگ بپردازيد.
(20)
ماههاى حرام هم طبق بيان امام صادق (عليه السلام ): ذيحجه ، محرم ،
صفر، و ماه ربيع الاول است .
(21)
اضافه بر اين ، پس از پايان اين ماهها هم ، وقتى رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) مى خواست سپاهى را به جنگ اعزام دارد، آنان را
روبروى خود قرار مى داد و مى فرمود: انگيزه و حركت و جنگ شما به نام
خدا و در راه خداوند باشد، در جنگ هرگز خيانت نكنيد و گوش و بينى كشته
اى را نبريد، پيرمردان فرتوت و كودكان و زنان را نكشيد، و تا ناچار
نشويد حتى درختى را هم قطع ننماييد....
(22)
اما
((بنى اميه
)) كه به
خاطر به دست آوردن مال و منال و پست و مقام ، در عاشوراى محرم سال 61
هجرى كمر به قتل حسين (عليه السلام ) و ساير فرزندان پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) و فاطمه (سلام الله عليها) بسته بودند، غير از
پايمال كردن موازين اسلامى ، آداب و رسوم روزگار جاهليت را نيز زير پا
گذاشتند و حرمت محرم را شكستند!
امام رضا (عليه السلام ) نيز از رفتار ضد انسانى
((بنى
اميه
)) ابراز تنفر شديد مى كند و مى فرمايد:
محرم ماهى است كه مردم زمان جاهليت احترام آن را نگه مى داشتند و در آن
از قتل و خونريزى خوددارى مى نمودند، اما دشمنان اسلام در اين ماه ،
ريختن خون ما را مجاز دانستند، حرمت ما را شكستند، زنان و كودكان
خاندان ما را به اسارت گرفتند، خيمه ها و چادرهاى آنان را به آتش
كشيدند، اموال و دارايى آنها را به غارت بردند، و احترام پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) را درباره ما، به هيچ شكل رعايت ننمودند.
آرى ، روز عاشوراى حسين (عليه السلام ) پلك چشمهاى ما مجروح شد و
اشكهاى ما سرازير است ، زيرا در كربلا عزيزان ما را ذليل كردند، و براى
هميشه ما، غم و اندوه دردناكى به يادگار گذاشتند.
(23)
عاشوراى جاويدان
از آن تاريخى كه حضرت حسين بن على (عليه السلام ) در سرزمين
كربلا، به خاطر احياى اصول و ارزشهاى حياتبخش اسلام با هفتاد و دو تن
از عزيزان و ياران باوفاى خويش ، تن به شهادت سپرد، امامان معصوم (عليه
السلام )، اين روز و حادثه اى را كه در آن واقع شده ، به صورت هاى
مختلف زنده و گرامى مى داشتند، دست از كسب و كار مى كشيدند، مجلس
سوگوارى تشكيل مى دادند، نوحه سرايى به راه مى انداختند، اشك و آه
عميقى سر مى دادند، و حتى ديگران را نيز به اين شيوه ها و شعائر احياگر
و شكوه آفرين دعوت مى نمودند، و سفارش مى كردند مسلمانان ، درباره
عاشورا اين جهات را مورد توجه دقيق قرار دهند:
1- تعطيلى كسب و كار
حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) در راه احياى دين قيام كرد، خود
و يارانش نهايت فداكارى را نمودند و با كمال ايمان و اخلاص و عظمت
قربانى اسلام و انسانيت شدند، بدين جهت به گردن همه انسانهاى حق طلب و
آزادى خواه حق بزرگى دارند، بدين خاطر يكى از وظايف انسانى اين است كه
، در روز عاشورا به احترام آن حضرت دست از كسب و كار بكشند و اين روز
عزاى بزرگ را تعطيل نمايند.
امام رضا عليه السلام فرموده است : هر كس در روز عاشورا كار و شغل خود
را تعطيل كند، خداوند مهربان نيازمنديهاى دنيا و آخرت او را تامين مى
نمايد، و هر كس روز عاشورا را براى خود روز عزادارى و سوگوارى و اندوه
و گريه قرار دهد، خداوند روز قيامت را روز خوشحالى و خرسندى او مى
گرداند و همراه ما، در بهشت شادمان و سرفراز خواهد بود، و هر كس روز
عاشورا روز بركت و ذخيره كردن منافع مادى قرار دهد، از اين كسب و
درآمد، خيرى نخواهد برد....
(24)
اين سان كه تو جان دادى ، در راه رضاى حق
|
|
آدم به تو مى نازد، اى اشرف انسان ها |
قربانى اسلامى ، با همت مردانه |
|
اى مفتخر از عزمت ، همواره مسلمانها(25) |
2- مجلس سوگوارى
تشكيل مجالس سوگوارى آگاهى بخش و سازنده ، يكى ديگر از
درخواستهاى اولياى بزرگوار اسلام و از تكاليف اجتناب ناپذير دوستداران
حسين (عليه السلام ) و خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى
باشد.
در اين باره امام صادق (عليه السلام ) به
((فضيل
)) كه يكى از شيعيان بود، فرموده : آيا مجلس
تشكيل مى دهيد و در آن به بحث و گفتگو مى پردازيد؟
فضيل پاسخ داد: آرى ، پدر و مادرم به قربانت .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: به راستى اين گونه مجالس را ما بسيار
دوست داريم ، شما حتما مجلس برقرار سازيد و با بحث و گفتگوهاى آگاهى
بخش ، نام و راه ما را زنده بداريد، خداوند افرادى را كه مجلس تشكيل
مى دهند و راه و حقانيت ما را زنده و پاينده مى دارند، مورد رحمت و
عنايت خويش قرار مى دهد.
(26)
شد مكرر عزاى او، كه شود |
|
هر كسى واقف از مرام حسين |
همه سعى ((يزيد))
بر اين بود |
|
كه كسى نشنود، كلام حسين |
بلكه بايد، كه خلق دريابند |
|
علت اصلى قيام حسين |
مسلمين را سزد، كه بگذارند |
|
گام خود را به جاى گام حسين .(27) |
3- اشك و ناله
قطره هاى اشك ، دانه هاى مرواريدى هستند، كه از كانون جان به
بازار وجود عرضه مى شوند. عالى ترين مظهر عشق و صفا را، در آيينه شفاف
اشكها مى توان به نمايش گذاشت . اشك بر سوگ دلخراش فرزند فاطمه (عليه
السلام ) جان را جلا مى بخشد و چون جويبارى راه روشن زندگى را شستشو مى
دهد.
گريه بر عزاى حسين (عليه السلام ) كه از سويداى دل برمى خيزد، و فشرده
آن به صورت قطره هاى اشك بر شيارهاى گونه فرو مى لغزد، محكم ترين پيوند
عاطفى انسان را با حسين (عليه السلام ) و نام و راه و هدف او برقرار مى
سازد، و اين اشكها و ارتباطها، انسان را به سوى حسين (عليه السلام ) مى
كشاند.
بدين جهت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او، خود
بر سوگ حسين (عليه السلام ) و ساير شهيدان راه حق گريه مى كردند، و به
وسيله نوحه سرايى و سرودن اشعار غمبار و سازنده ، پيروان و دوستداران
خود را به گريه و سوگوارى فرا مى خواندند.
در جنگ
((موته
)) وقتى
جعفر بن ابيطالب (عليه السلام ) شهيد شد، همسر او
((اسماء
دختر عميس
)) بسيار ناراحت شد و عزادارى به راه
انداخت ، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به تسليت گويى او رفت و پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) هم در خانه
((اسماء
))
حضور يافت و به او تسليت گفت و سفارش كرد:
((على مثل جعفر فلتبك البواكى .
))(28)
آرى ، گريه و سوگوارى داشته باشيد، راستى براى شخصيت بزرگى مانند
((جعفر بن ابيطالب (عليه السلام
((- حتما بايد افراد گريه و ناله سر دهند.
((ابن خارجه
)) مى گويد:
در كنار امام صادق (عليه السلام ) حضور داشتم ، كه سخن از داستان شهادت
حسين بن على (عليه السلام ) به ميان آمد، با شنيدن اين داستان ، امام
صادق (عليه السلام ) به طورى منقلب شد و گريه سر داد و اشك او جارى
گرديد، كه من و ساير افرادى كه در مجلس حضور داشتيم ، به گريه و ناله
افتاديم .
(29)
امام باقر (عليه السلام ) فرموده است : هر كس به خاطر ريخته شدن خون
ما، به يغما رفتن حق ما، اهانت به خاندان ما، و بالاخره مصيبت و ظلمى
كه بر اجداد و حتى شيعيان ما روا رفته گريه كند، خداوند مهربان جايگاه
او را در بهشت قرار مى دهد.
(30)
بارى ، اصل گريه كردن و اشك ريختن بر مصايب حضرت حسين (عليه السلام )
مورد توصيه پيشوايان عاليقدر دين قرار گرفته و پاداش و پى آمد فراوانى
خواهد داشت . اضافه بر اين ، همانطور كه در بالا هم اشاره شد، اشك و
گريه ، وسيله و مقدمه براى رسيدن به مراتب عالى عملى و انسانى مى باشد،
بدين جهت بايد بگوييم :
همين نه گريه بر آن شاه تشنه لب كافى است
|
|
اگر چه گريه ، بر آلام قلب تسكين است |
ببين كه مقصد عالى او، چه بد اى دوست |
|
كه درك آن ، سبب عز و جاه و تمكين است |
ز خاك مردم آزاده ، بوى خون آيد |
|
نشان شيعه و آثار پيروى اين است .(31) |
شعله فروزان
حسين (عليه السلام ) خود را
((كشته اشكها
دانسته
))(32)،
و مكتبش پيوسته با اشكها و سوگوارى ها و عزادارى ها اوج و عروج مى
گيرد. امام باقر (عليه السلام ) هم روايت كرده : پيامبر گرامى اسلام
(صلى الله عليه و آله و سلم ) يك روز حسين (عليه السلام ) را در حالى
كه كودك بود، در آغوش گرفت و خطاب به افرادى كه حضور داشتند فرمود:
ان لقتل الحسين حرارة فى القلوب المومنين ،
لاتبرد ابدا...(33)
از شهادت حسين (عليه السلام ) در دلهاى اهل ايمان ، حرارت آتشينى باقى
مى ماند، كه هرگز سردى و خاموشى ندارد.
يعنى ، شعله اى را كه حسين (عليه السلام ) قرنها پيش در كربلا برافروخت
، روز به روز فروزان تر مى گردد، و پروانه هاى ايمان و فضيلت و آزادگى
را گرد خود به پرواز درمى آورد، چنانكه اين جهت به تجربه هم ثابت
گرديده است .
باز در خاطره ها، ياد تو اى رهرو عشق |
|
شعله سركش آزادگى افروخته است |
يك جهان ، بر تو و بر همت مردانگيت |
|
از سر شوق و طلب ، ديده جان دوخته است .(34) |
اما راز جاويدانى حسين (عليه السلام ) و كربلا و عاشورا چيست ؟ و چرا
مشعلى را كه حسين (عليه السلام ) يك هزار سيصد و پنجاه و چهار سال پيش
از اين برافروخت ، پيوسته پرفروغ تر و فروزان تر مى گردد؟
((خداوند نور آسمانها و زمين است
))،
(35)
حسين (عليه السلام ) حجت خدا، ولى خدا، و امام دين خداست و با ايمان و
اخلاص و جهاد و مقام بلند شهادت خود، خصلت خدايى يافته ، و به معدن
عظمت و قدرت الهى
(36) پيوسته است ، و به اين لحاظ رنگ ابديت يافته است .
دشمنت كشت ، ولى نور تو خاموش نگشت |
|
آرى ، آن جلوه كه فانى نشود، نور خداست |
زنده را، زنده نخوانند كه مرگ از پى اوست
|
|
بلكه زنده است شهيدى ، كه حياتش ز قفاست .(37) |
از سويى ديگر، طبق بيان امام باقر (عليه السلام ) امام (عليه السلام )
به خورشيد مانند گرديده ، و نور او پيوسته بر دلهاى اهل ايمان
پرتوافشانى مى كند
(38)
و جلوه ابديت دارد، چنانكه فراموش نكرده ايم ، كه خورشيد هم در سوگ
حسين (عليه السلام ) سوگوار بود، و لازمه سنخيت خورشيد، با
((خورشيد امامت
)) اين
است كه بگوييم :
خورشيد در سوگ خورشيد اشك مى ريزد و سوگوار است .
البته از اشك و سوگوارى خورشيد، بر عزاى حسين (عليه السلام ) نبايد
تعجب داشت ، زيرا فقيه بزرگ قرن چهارم هجرى ، ابوالقاسم جعفر بن محمد
بن قولويه قمى ، كه به سال 367 هجرى وفات يافته ، در كتاب گرانقدر خويش
كامل الزيارات درباره عظمت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) و تاثير
شهادت و سوگ آن بزرگوار بر عناصر عالم هستى ، روايات معتبر و تكان
دهنده اى آورده است .
ابن قولويه ، در كتاب خود بابهايى گشوده ، كه بر اساس روايات معتبر
فراوان آسمان و زمين بر حسين (عليه السلام ) گريه كرده ، جن و ملك بر
آن حضرت نوحه سرايى داشته ، پرندگان و ماهيان دريا متاثر و متالم
گرديده ، و همه موجودات جهان هستى سوگوار شده اند.
(39)
و چه مناسب است ، اين مضامين حديثى را كه
((كمال
الدين بن ميراحمد
)) متخلص به
((محتشم
كاشانى
)) و متوفاى 996 هجرى ، در قالب شعر قرار
داده ، و با كمال ظرافت
((خود خدا
))
را هم در عزاى حسين (عليه السلام ) سوگوار دانسته ، با هم زمزمه كنيم :
در بارگاه قدس ، كه جاى ملال نيست |
|
سرهاى قدسيان همه ، بر زانوى غم است |
جن و ملك ، بر آدميان نوحه مى كنند |
|
گويا عزاى ، اشرف اولاد آدم است |
هست از ملال گر چه برى ، ذات ذوالجلال |
|
او در دل است ، و هيچ دلى نيست بى ملال |
روزى كه شد به نيزه ، سر آن بزرگوار |
|
خورشيد سر برهنه برآمد، ز كوهسار |
موجى به جنبش آمد و برخاست كوه كوه |
|
ابرى به بارش آمد و بگريست زار زار.(40) |
فصل دوم : فاطمه ، دختر امام حسين (عليه السلام
)
در فصل پيش ، به طور كلى گوشه هايى از داستان عاشورا و كربلا را
باز گشوديم . اينك درصدد هستيم ، تا از ميان زنان بلند مقامى كه در
صحنه كربلا حضور يافته اند، دلاورى ها كرده اند، رشادتها به خرج داده
اند، پايمردى ها ورزيده اند، و بالاخره در اين نهضت مقدس به گونه اى با
سردار رشيد و فداكار آن قيام ، يعنى حضرت حسين بن على (عليه السلام )
شريك و سهيم بوده اند، زاويه ديگرى را باز نماييم و بانوى بزرگ ديگرى
را به معرفى گذاريم .
او فاطمه ، دختر والا مقام سيدالشهداء (عليه السلام ) است ، كه غير از
حضور مؤ ثر در كربلا، سراسر زندگيش درس و آموزش است ، و انسان را به
ياد اين سخن مى اندازد، كه گفته اند: زن با دست راست گهواره را مى
جنباند و با دست چپ ، جهان را به لرزه درمى آورد.
(41)
به هر حال ، اكنون به سراغ مطالعه مراحل مختلفى از داستان زندگى فاطمه
كبرى ، دخت گرامى حضرت امام حسين عليه السلام مى رويم :
ولادت فاطمه (سلام الله
عليها)
انسان جست و جوگر، بسيار دوست مى دارد، از همه خصوصيات زندگى يك
شخصيت اطلاع پيدا كند، به خصوص اگر او زن جوان دانشمند و قهرمانى از
فرزندان حسين بن على (عليه السلام ) باشد، كه بخشى از آن تاريخ درخشان
و حيات بخش كربلا را به خود اختصاص داده ، مبانى آن را تحكيم بخشيده ،
و پيام خون شهيدان را، به گوش همگان رسانده ، و رسالت عظيمى را سامان
داده باشد.
اما افسوس كه ، مورخان پيشين ، در اين زمينه حساس كوتاه آمده ، يا آثار
آنان به غارت رفته ، يا جو خفقانى بر روزگار حاكم بوده كه مجال تاريخ
نگارى همه جانبه را از افراد سلب مى نموده ، يا اصولا به جزئيات مهم
تاريخى اهميتى داده نمى شده است !
به هر حال ، درباره تاريخ دقيق ولادت فاطمه دختر حضرت حسين (عليه
السلام )، تاريخ مطلب دقيقى را به ما ارائه نمى دهد، بلكه بر اساس
شواهد تاريخى ، و توجه به مراحل زير، حدود تاريخ ولادت آن بانوى بزرگ
را، مى توان به دست آورد:
1- آنچه را دانشمندانى مثل : توفيق فكيكى ، عبدالرزاق موسوى مقرم ، و
عمادالدين حسين اصفهانى ، در مورد خواستگارى
((حسن
مثنى
)) برادرزاده حضرت امام حسين (عليه السلام
)، از يكى از دختران امام حسين (عليه السلام ) روايت كرده اند، مى
خوانيم اين است كه :
فخيره فى ابنتيه فاطمه و سكينه
(42)... و كانت فاطمة اكبر منها.
امام حسين (عليه السلام ) حسن را به خانه خود برد، و در مورد انتخاب
فاطمه يا سكينه براى همسرى خويش ، او را آزاد گذاشت ... اما مورخان
نوشته اند: فاطمه از سكينه بزرگتر بوده است .
بنابراين ، طبق اين بيان ، و طبق بيان
((شبلنجى
)) كه دوبار اعتراف مى كند:
و كانت فاطمه اءكبر سنا من اختها سكينة
(43) سن فاطمه ، بيشتر از سن سكينه بوده است .
2- درباره تاريخ ولادت سكينه بنت الحسين (عليه السلام )، كه پدر وى به
خاطر زنده داشتن نام مادربزرگ خويش
((آمنه مادر
حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم
((- او را
((آمنه
)) ناميده بود
(44)
و مادر او
((رباب
)) به
خاطر لذت و آرامشى كه از او احساس مى كرد، به او لقب
((سكينه
)) داده بود
(45)
دكتر عايشه بنت الشاطى ، به استناد اعتراف
((ابن
خلكان
)) در كتاب وفيات الاعيان ج 1، ص 298،
تاريخ الامم و الملوك طبرى ، ج 8، ص 228، و شذرات الذهب ، ج 1، ص 154
كه همه تاريخ وفات سكينه را پنج شنبه 25 ربيع الاول سال 117 در مدينه
دانسته اند
(46)
وى نتيجه مى گيرد كه :
((سكينه در سن هفتاد
سالگى بدرود حيات گفته ، پس بايد به سال 47 هجرى ، پا به اين جهان
گذارده باشد.
))(47)