بخش سوم: فرشتههاى دانش
انوار تابان
آيةالله سيد محمد كاظم يزدى كه بدون شك، يكى از مفاخر شيعه بهشمار
مىآيد، از سنين كودكى به تحصيل علم پرداخت و از محضر اساتيدبزرگى
بهرهمند شد كه هر يك در پرورش استعدادهايش نقش خاصىداشتهاند. در
اينجا به ذكر اسامى و شرح حال مختصر برخى از اساتيدايشان مىپردازيم:
1. ميرزاى شيرازى (1230 - 1312 ه . ق.)
ميرزا محمد حسن، فرزند ميرزا اسماعيل شيرازى معروف به ميرزاىبزرگ،
يكى از بزرگترين مراجع و علماى اسلام در قرن چهاردهم هجرىاست.
درگذشته، شيوه پرورش طلاب چنين بود كه آنان را از كودكى بادروس حوزه
آشنا مىساختند تا نهال وجودشان زودتر بارور گردد.ميرزاى شيرازى پس از
چهار سال و پانزده روز كه از عمر گرانبهايشمىگذشت، شروع به تحصيل كرد
و در هشتسالگى، دروس مقدماتىحوزه را به پايان رسانيد، در دوازده
سالگى در درس شرح لمعه (1) شركتنمود و در پانزده سالگى به
تدريس آن پرداخت. پس از مدتى به توصيهاستادش به دارالعلم آن زمان،
يعنى حوزه علميه اصفهان رفته، در درساستاد شيخ محمد تقى شركت كرد و در
سال 1259 هجرى قمرى واردعتبات (2) عاليات شد و در آنجا از
وجود علمايى، چون «شيخ محمد حسننجفى» مؤلف كتاب جواهرالكلام و
نويسنده كتاب انوار الفقاهة بهرهمندگرديد. بعد از رحلت صاحب جواهر به
درس مرحوم شيخ انصارى حاضرشده و در نجف اشرف اقامت گزيد.
براى توصيف شخصيت اين مرد بزرگ، همين بس كه شيخ الفقها،شيخ انصارى
مىفرمود: «من درسم را براى سه نفر مىگويم، ميرزا محمدحسن، ميرزا
حبيبالله و آقا حسن تهرانى». بعد از رحلتشيخ انصارى،همه اعلم بودن
وى را تاييد كردند.
ايشان تاليفاتى دارد كه از مهمترين آنها مىتوان رسالهاى در
رضاع،رسالهاى در اجتماع امر و نهى، حاشيه بر نجاة العباد و كتابى در
فقه را نامبرد. اين فقيه فرزانه يكى از بزرگترين شخصيتهايى است كه
قدرت فتوا رازنده كرد و با فتواى تحريم تنباكو موجبات نجات ايران از شر
استعمارگرانرا فراهم آورد و فتوايش حتى تا حرمسراى شاه نيز نفوذ كرد.
او شاگردان فراوانى را تربيت نمود كه از مهمترين آنها مىتوان
ازآيات عظام سيد محمد كاظم يزدى، شهيد شيخ فضلالله نورى،
ميرزاء;11كصمحمد تقى شيرازى (ميرزاى دوم)، مرحوم نايينى، حاج آقا رضا
همدانىو سيد ميرزا ابوالفضل تهرانى نام برد.
آيةالله العظمى سيد محمد كاظم يزدى از ابتداى ورود به نجف دردرس
ايشان شركت كرد و مراحلى از درس خارج فقه و اصول را ازمحضر اين عالم
بزرگ فراگرفت. او نزد ميرزا از احترام خاصى برخورداربود. (3)
.
2. شيخ محمد باقر فرزند شيخ محمد تقى اصفهانى نجفى.
او يكى از علماى بزرگ و طراز اول اصفهان بود كه در اواخر قرنسيزدهم
هجرى مىزيست. وى پدر خود را در كودكى از دست داد و بههمت مادرش - كه
فرزند مرحوم كاشفالغطا بود - به درجه اجتهاد رسيد.شيخ محمد باقر با
دخترى از نسل سيد صدرالدين اصفهانى ازدواج كرد كهثمره آن، آقا نجفى
معروف، يكى از علماى بزرگ بود. اين عالم فاضل،مقدمات علوم فقهى را در
اصفهان به پايان برد و چند سالى نيز در عتباتعاليات از محضر علما، به
خصوص دايى بزرگوارش، فرزند كاشف الغطااستفاده كرد. بعد از فوت دايى
خود، چندين سال به درس مرحوم شيخانصارى رفت تا اينكه به درجه اجتهاد
نايل آمد، سپس به اصفهانبازگشت و به قضاوت پرداخت و مشغول رسيدگى به
امور مردم شد.
او در مورد اقامه حدود و مقررات اسلامى سعى وافرى داشت وعابدى زاهد
و عاشقى بىقرار بود و شبها از ترس خدا اشك مىريخت وبه راز و نياز با
معبود خويش مىپرداخت، اغلب شبها را در تخت فولاد،كنار قبر پدرش به صبح
مىرسانيد و به دعا و عبادت مشغول بود.
شيخ محمد باقر، شبى در اصفهان، جنب قبر پدر بزرگوارش در حالمكاشفه
(4) ، احساس كرد كه زمان عروج و ارتحالش فرا رسيده و اجلشنزديك
است و در عين حال، بسيار مايل بود كه در كنار قبر مولايشحضرت علىعليه
السلام و جنب قبر جدش كاشفالغطا به خاك سپرده شود، بههمين دليل تصميم
گرفت، هر چه زودتر خود را به نجف برساند. مردم كهنمىدانستند براى آن
سالك كوى دوست، چه پيش آمده، وقتى از قصدمسافرت شيخ با خبر شدند، از
رفتن ايشان ممانعت كردند، اما او كهمىدانست چه خواهد شد، در يكى از
شبها به طور مخفيانه، اصفهان را بهقصد نجف اشرف، ترك گفت و با
زحمتبسيار زياد، مسير طاقتفرساىنجف را پيمود و در شبى بارانى، خود
را به حرم مولايش رساند و در جوارضريح منورش، آرامش يافته و به دعا و
زيارت مشغول شد. آنگاه ازخادمان مقبره جدش كاشف الغطا، خواست كه قبرى
براى او آماده كنند.در اين فاصله، ديرى نپاييد كه نداى حق را لبيك گفت
و در كنار قبر جدشبه آرامشى ابدى دستيافت. (5) .
3. سيد محمد باقر موسوى خوانسارى (1226 - 1313 ه . ق.)
فرزند حاج ميرزا زين العابدين موسوى خوانسارى يكى از
بزرگترينمحققان و مشاهير جهان اسلام است كه در خوانسار متولد شد و
دورانكودكى و اوايل جوانى را در آنجا سپرى كرد. ديرى نگذشت كه به
همراهپدر و خانوادهاش به اصفهان آمد و علاوه بر بهرهگيرى از درس
پدرش،از محضر بزرگانى، همچون شيخ محمد تقى اصفهانى، سيد
صدرالدينعاملى، حاجى كرباسى استفاده نمود، سپس به نجف رفت و از
محضردرس بزرگان علماى عصر خويش بهرهمند شد و سرانجام، نه نفر از
آياتعظام به او اجازه اجتهاد دادند. پس از سالها كوشش در راه تحصيل
علوماهل بيتعليهم السلام و كسب فضايل بسيار به اصفهان بازگشت و به
تحقيق وتاليف و پرورش شاگردانى، همچون عالم جليلالقدر سيد محمد
كاظميزدى پرداخت. كتاب روضات الجنات از تاليفات ايشان است كه
شهرتىجهانى دارد. از ديگر تاليفاتش مىتوان از احسن العطيه در شرح
الفيه، نهريهدر فقه، قرةالعين در اصول، ادب اللسان در اخلاق، جواهر
الآثار در حديث وحاشيه رياض المسائل و حاشيه شرح لمعه شهيد ثانى و
چندين اثر ديگر نامبرد.
4. ميرزا محمد هاشم خوانسارى (1235 - 1318 ه . ق.)
او فرزند حاج ميرزا زين العابدين خوانسارى و برادر آيةالله سيدمحمد
باقر موسوى خوانسارى بود. وى در دوران كودكى به اتفاقخانواده، عازم
اصفهان شد و از محضر برادر خود سيد محمد باقر و نيزپدرش، كسب فيض نمود،
سپس چند سال از محضر سيد صدرالدينعاملى استفاده كرد و همزمان از محضر
آيةالله مرحوم سيد حسن مدرسنيز بهره جست.
وى كه در اصفهان به درجه اجتهاد نزديك شده بود، به نجفعزيمت كرد و
پس از كسب اجتهاد از محضر شيخ الفقها و المجتهدين،شيخ مرتضى انصارى و
ديگر شخصيتهاى علمى به اصفهان بازگشت و بهتدريس فقه، اصول، حديث،
رجال، كلام و تفسير پرداخت (6) و بزرگانى ازقبيل شيخ هادى
تهرانى، سيد محمد كاظم يزدى، آقا شريعت اصفهانى،سيد ابوتراب خوانسارى
از محضر درس او بهرهها برده و به درجه علمى واستادى رسيدند. ايشان به
صاحب مبانى الاصول شهرت دارد. از ديگر آثاراو منظومهاى در فقه و اصول،
مقامات لطفيه، جواهرالعلوم، اصول آل رسول،چهل حديث وچندين اثر ديگر را
مىتوان نام برد. اين سيد بزرگوارسرانجام در هفدهم ماه رمضان سال 1318
ه . ق. وفات كرد. (7) .
5. از ديگر اساتيد سيد، مرحوم ملا محمد ابراهيم اردكانى بود كهاز
علماى مشهور حوزه علميه يزد به شمار مىرفت و در ادبيات عربصاحبنظر
بود (8) و سرانجام در سال 1315 ه . ق. وفات يافت.
6. مرحوم آخوند زينالعابدين عقدايى از علماى يزد.
7. مرحوم ملا محمد جعفر آبادهاى كه از بزرگان حوزه علميهاصفهان
بود.
8. مرحوم شيخ راضى فرزند شيخ محمد جعفرى، فقيهى بزرگ درحوزه علميه
نجف بود و به فقيه بزرگ عرب مشهور است.
9. مرحوم آيةالله شيخ مهدى جعفرى در نجف.
10. مرحوم شيخ مهدى آل كاشف الغطا در نجف.
در مكتب استاد
استاد بزرگ سيد محمد كاظم يزدى چشمه جوشانى بود كه تشنگانبسيار
زيادى از زلال پرفيضش سيراب مىشدند. استاد يزدى از حوزهدرسى
گستردهاى برخوردار بود و شاگردان بىشمارى را تقديم اسلامكرد كه هر
يك، از مفاخر اسلام و بزرگان شيعه و استوانههاى حوزه علميهبه شمار
مىرفتند و در ترويج اسلام و بيدارى ملتها نقش بسزايى داشتند.ما در
اينجا به شرح مختصرى از احوال برخى از آنان مىپردازيم:
1. شيخ محمد حسين كاشف الغطا، فرزند شيخ على كه عالمى مجاهدبود و از
افتخارات اسلام و تشيع به حساب مىآمد. اين عالم جليلالقدردر سال 1294
ه . ق. در نجف به دنيا آمد. علاقه و استعداد او به قدرى بودكه دوره
ادبيات عرب را قبل از بلوغ به پايان برد و در پانزده سالگى
كتابالعتبات العنبريه را نوشت، سپس به فلسفه و عرفان روى آورد. در
سال1312 ه . ق. در درس خارج فقه واصول استاد سيدمحمد كاظم يزدىشركت
كرد و در بين شاگردان ايشان، چون ستارهاى درخشيد. در سال1338 ه . ق.
كتاب الدين و الاسلام را در زمينه اصول دين نوشت.
محمد حسين و برادرش احمد از جوانترين انديشمندان حوزه علميهنجف و
از هوشمندترين شاگردان آيةالله سيد محمد كاظم يزدى بودند.استاد كه
استعداد درخشان و پشتكارشان را در درس به خوبى دريافته بود،به آنها
احترام زيادى مىگذاشت و علاقه فراوانى به آنها نشان مىداد. آناننيز
پروانهوار دور شمع وجود استاد مىچرخيدند و از او درس مىگرفتند،كم كم
جايگاه ويژهاى نزد استاد يافتند و به خاطر نبوغ و شوق فراوان درزمينه
فراگيرى علوم اسلامى و به دستور استاد، به افتخار پاسخگويىسؤالات شرعى
مقلدان استاد نايل آمدند. در اين ميان، استاد كه در حالنگارش كتاب
عروةالوثقى براى پاسخگويى به سؤالهاى شرعى مردم بود،محمد حسين و احمد
به يارى استاد شتافتند و در چاپ كتاب عروةالوثقىنقش مؤثرى را ايفا
كردند و از دانشوران مجمع فقهى آيةالله سيد محمدكاظم يزدى به شمار
آمدند. (9) استاد چنان به اين دو برادر اعتماد داشت كهآنان
را جزو اوصياى چهارگانهاش معرفى كرد.
مرحوم كاشفالغطا، از افكار بلندى برخوردار بود و در بيدارگرىجوامع
اسلامى، نقش شايانى داشت. وى از اختلافات مسلمين به شدترنج مىبرد و
سعى بسيار در حل و فصل آنها داشت. او به كشورهاى لبنان،سوريه و تركيه
سفر كرد و در مبارزه با فرقه گمراه وهابيت نقش بسزايىداشت و در رد
آنها نيز كتاب الآيات و البينات را نوشت و در نشر و تبليغفرهنگ اسلام
ناب محمدىصلى الله عليه وآله كم نظير بود. اين عالم بزرگ 25 سال دردرس
استاد سيد محمد كاظم يزدى شركت داشت و دستنوشتههاىاستاد را در كتابى
به نام سؤال و جواب جمعآرى كرد و به چاپ رسانيد. اوخود نيز داراى
رساله احكام بوده است. سرانجام، كاشف الغطا در سن 79سالگى در سال 1373ه
. ق. به ديار باقى شتافت. (10) .
2. شيخ احمد كاشف الغطا فرزند شيخ على و برادر علامه بزرگوارمحمد
حسين كاشف الغطا در سال 1295ه . ق. در نجف به دنيا آمد. درايام كودكى
مقدمات دروس حوزوى را آموخت و در سال 1312ه .ق. بهاتفاق برادرش در درس
آيةالله يزدى شركت جست و يكى از اوصياىچهارگانه مرحوم سيد گرديد. وى
تاليفات بسيارى دارد و در علوممختلف به خصوص فقه و اصول، تبحرى خاص
داشت. ايشان از مراجعتقليد شيعه بود و در كشورهاى عربى، مقلدان زيادى
داشت (11) و پشتوانهمحكمى براى برادرش به حساب مىآمد، اما
متاسفانه عمر شريفشناپايدار بود و در سن 49 سالگى در سال 1344 ه . ق.
رحلت كرد. عروجروح بلندش، ضربه بزرگى براى برادر و ثلمهاى
جبرانناپذير براى اسلام بود.
3. آيةالله سيد حسن مدرس، فرزند سيد اسماعيل. اين عالمسياستمدار
كه در اصل از قمشه (شهرضا) مىباشد، آواى ديانت و سياسترا توامان
سرداد. شايد بتوان گفت: از نظر مبارزه با استبداد، تا قبل از
امامخمينى(ره) بىنظير بوده است. وى در سال 1287 ه . ق. در «سرابه»
ديدهبه جهان گشود، مقدمات حوزه را نزد پدرش آموخت و پس از آن بهمدت
سيزده سال در اصفهان، نزد ميرزا عبدالعلى نحوى و جهانگيرخانقشقايى
تحصيل نمود، سپس به نجف اشرف هجرت كرد و مدت هفتسال از محضر حضرت
آيةالله سيد محمد كاظم يزدى و حضرت آيةاللهسيد محمد كاظم خراسانى
بهره برد.
حضرت آيةالله سيد حسن مدرس از شخصيت والايى برخوردار بود،به حدى كه
در مجلس دوم شوراى ملى به عنوان مجتهد طراز اول ازطرف علما انتخاب شد و
از آن پس تا پنج دوره، در مجلس حضورداشت، در مدرسه سپهسالار نيز علوم
حوزوى را تدريس مىكرد. امامخمينىقدس سره به دفعات در سخنرانيها از
شخصيت گرانقدر ايشان تجليلمىكرد. وى كه با گفتار و كردارش اصل معروف
«ديانت ما عين سياست ماو سياست ما عين ديانت ماست» را فرياد مىكرد،
هماره منادى آزادى بودو اولين رقيب رضاخان مىشد و سرانجام توانست آن
شخصيت قلدرمآب را به زانو درآورد.
روزى مدرس به قصد عزيمتبه مدرسه سپهسالار از منزل خارجشد، وقتى
درشكهچى جلو ايشان توقف كرد، از وى پرسيد: تا مدرسهسپهسالار چقدر
مىبرى؟ درشكهچى گفت: سه قران. سيد در حالى كهسوار درشكه مىشد، با
لبخند تمسخرآميزى گفت: چطور كرايه درشكه تامدرسه شاه سه قران است و حال
آنكه شاه ايران سه قران نمىارزد؟!
از آنجا كه وجود مدرس براى رضاخان، قابل تحمل نبود، دستور دادتا وى
را دستگير كرده و در شهرهاى مختلفى از جمله «خواف» و «كاشمر»زندانى
كنند. سرانجام به دستور رضاخان، وى را در شب بيست و هشتمماه مبارك
رمضان سال 1357 ه . ق. (1316 ه . ش.) در كاشمر به هنگامافطار به شهادت
رسانيدند. امروزه قبر شريفش در امامزاده حمزه كاشمر،زيارتگاه عاشقان حق
و عدالت مىباشد. (12) .
4. آيةالله سيد محمد تقى خوانسارى از ديگر شاگردان آيةالله
العظمىسيد محمد كاظم يزدى است كه در ماه رمضان، سال 1305ه . ق.
درخانوادهاى كه به علم و فضل اشتهار داشتبه دنيا آمد. وى
تحصيلاتابتدايى را در زادگاهش خوانسار گذراند و در سال 1322 در حالى
كه بيشاز هفده سال نداشت، راهى نجف شد و پس از گذراندن سطوح (13)
بهمحضر درس مرحوم سيد محمد كاظم يزدى و مرحوم آخوند خراسانىراه
يافت. اين عالم فاضل در جنگ جهانى اول كه عراقيها به يارى دولتعثمانى
شتافتند، شركت كرد و چون رزمندهاى كارآزموده و شجاع بادشمنان اسلام
جنگيد و سرانجام زخمى و اسير گرديد و سپس بههندوچين تبعيد شد.
حضرت امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - درباره او فرمود:
آقاى محمد تقى خوانسارى - رضوانالله تعالى عليه - به حبس رفت،يعنى
گرفتند، اسيرش كردند، يعنى با يك عده ديگر اسيرش كردند وبردند به خارج.
ايشان مىفرمودند كه ما را انگليسيها مىشمردند: يك،دو، سه، چهار،
تحويل يك كسى مىدادند. آن وقتبه آنها مىگفتند كهاينها آدم خورند.
ما مامورين انگليسى مىشماريم كه مبادا شما رابخورند.
سرانجام شخصى كه در زندان از ايشان فلسفه و حكمت مىآموخت،موجبات
نجاتش را فراهم كرد. ايشان بعد از آزادى به زادگاهش بازگشتو در سال
1340ه . ق. بنا به پيشنهاد مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرىيزدى، مؤسس
حوزه علميه قم، به شهر قم آمد و در تاسيس حوزه مقدسهقم ايشان را يارى
كرد. وى بعد از مرحوم حائرى يكى از پشتوانههاىبزرگ حوزه علميه قم
محسوب مىشد و سرانجام پس از مدتها تلاش وخدمت، به دعوت مردم همدان،
بدانجا رفت و پس از اندكى اقامت، درهفتم ذى الحجه 1371 ه . ق. دار
فانى را وداع گفت و روح پاكش بهملكوت اعلى پيوست. پس از وقوع اين
حادثه غمانگيز، پيكر شريفش رابه قم انتقال داده و بعد از تشييع با
شكوه در مسجد بالاسر حرم حضرتمعصومه(س) كنار مرقد استادش حاج شيخ
عبدالكريم حائرى يزدى بهخاك سپردند. (14) .
5. آيةالله سيد عبدالحى طباطبايى يزدى فرزند سيد ابوالقاسم،
فقيهىمتقى و پارسا بود. وى در يزد متولد شد و از ذهن سرشارى برخوردار
بود.دوره ادبيات و دوره ابتدايى فقه و اصول را در يزد خواند و سپس به
نجفمهاجرت كرد و در آنجا از محضر مراجع بزرگ نجف، به خصوص آقاسيد
محمد كاظم يزدى، سالهاى متمادى استفاده برد تا به مراتب بالايى ازعلم و
فقاهت رسيد. آنگاه به يزد برگشت و به تبليغ و تدريس اشتغالورزيد. وى
در آن زمان از معدود كسانى بود كه به فريضه امر به معروف ونهى از منكر
اهتمام داشت و براى آن، اهميتخاصى قائل بود. سرانجامدر شانزدهم محرم
الحرام سال 1348 ه . ق . به اجداد گرامى خويشپيوست. (15) .
6. آيةالله ملا عبدالرسول كاشانى دانشمندى بزرگ و فقيهى
ارزشمندبود. او ابتدا در كاشان،نزد ملا حبيب الله كاشانى و ميرزا
فخرالدين نراقىتحصيل نمود، سپس به نجف اشرف رفت و از محضر آيةالله
يزدى در فقهو اصول استفادهها برد، آنگاه به كاشان بازگشت و به حل
مشكلات مردمپرداخت و در سال 1366 ه . ق. كتاب اعلام الشيعه را نوشت.
(16) .
7. مرحوم آيةالله آقا سيد يحيى كه بعد از وفات مرحوم آقا ميرزا
سيدعلى مدرس (متوفاى 1316ه .ق.) رياست علمى حوزه علميه يزد رابرعهده
داشت. (17) .
8. مرحوم آيةالله آقا سيد حسين مدرس باغ گندمى كه مجتهدىبزرگ و
زاهدى پاكسيرت بود. (18) .
9. مرحوم آيةالله حاج ميرزا آقا، فرزند مجتهد بزرگ، آقا محمدجعفر
كه از نظر زهد و مقام علمى در يزد كم نظير بود. (19) .
10. مرحوم آيةالله آقا سيد محمد فيروزآبادى (متوفاى 1345ه . ق.)كه
بعد از آيةالله العظمى سيد محمد كاظم يزدى مرجع تقليد شيعيان شد.
(20) .
11. شيخ عبدالحسين رشتى.
12. سيد عبدالحسين شرفالدين العاملى.
13. شيخ ميرزا على ايروانى.
14. سيد على مدد موسوى.
15. شيخ محمد حسن مظفر.
16. سيد محمد حسين دزفولى.
17. شيخ محمدرضا غراوى.
18. شيخ مرتضى آل كاشف الغطا.
19. شيخ موسى دعيبل.
20. شيخ مهدى آل كاشف الغطا.
21. سيد هادى خراسانى.
22. شيخ هادى آل كاشف الغطا.
23. شيخ حسين رشتى. (21) .
پىنوشتها:
1) اولين درس فقهى كه بعد از اتمام دوره ادبيات در حوزه،
تدريس مىشود.
2) عتبات به شهرهاى مقدس كربلا و نجف و كاظمين و سامرا
مىگويند.
3) آقا بزرگ تهرانى، شرح زندگانى ميرزاى شيرازى، ص157.
4) حالتى است كه براى شخص عارف بر اثر رياضت و خودسازى
ايجاد مىشود و به خيلىاز حقايق ماوراءالطبيعه دست مىيابد.
«فرهنگ فارسى، معين، ج4، ص4310».
5) اعيان الشيعه، ج9 ، ص185.
6) علم فقه و اصول، همان علم احكام دين است. علم رجال نيز
علمى است كه ازنسبشناسى و شخصيتشناسى كسانىكهاحاديث را از
امامان نقل كردهاند بحث مىكند.در علم كلام نيز از مسائل
اعتقادى بحث مىشود.
7) همان، ص306; اعيان الشيعه، ج10، ص83.
8) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص77.
9) آواى بيدارى، ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى، صفحات
12، 13، 30 و 40. زندگىوى را در مجموعه ديدار با ابرار نوشته
محمد رضا سماك بخوانيد.
10) ر ك: همانجا.
11) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص79.
12) محمد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، ج1، ص258.
13) سطوح» به درسهاى شرح لمعه تا پايان كفايه گفته مىشود.
14) مجله نور علم، شماره 6، ص98. براى اطلاع بيشتر از
زندگانى وى به مجموعه «ديدار باابرار» از انتشارات سازمان
تبليغات اسلامى مراجعه كنيد.
15) گنجينه دانشمندان، ج7، ص446.
16) على دوانى، نهضت روحانيون ايران، ج1، ص238.
17) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص79.
18) همانجا.
19) همانجا.
20) همانجا.
21) محمد حرزالدين، معارف الرجال، ج2، ص390.