سيد محمد كاظم يزدى فقيه دورانديش

مرتضى بذرافشان

- ۴ -


بخش دوم: مرجعيت

انتخاب راه

اينك وقت آن رسيده بود كه سيد محمد كاظم به آينده‏اش بنگرد وتصميم الهى خود را كه به گواه تاريخ در سرنوشت مردمان بسيارى تاثيرنيك گذاشت، برگزيند. چندين روز در انديشه بود كه چه راهى را انتخاب‏كند كه با تربيتهاى دو معلم دلسوزش، پدر و مادر، همسو باشد؟ پدر ومادرى كه جز نيكبختى او و هدايتش به «صراط مستقيم‏» آرزوى ديگرى‏نداشتند.

سرانجام بذر هدايت آسمانى به زمين هموار دلش راه يافت و او بر آن‏شد تا در آن محيط ظلمانى، عالمى متقى و مجاهد باشد و در راه شناخت‏اسلام و هدايت مسلمانان گام بردارد و موانع دشوارى را كه مانع پيشرفت‏اسلام و كشورش بود، از ميان بردارد با اين‏كه سنى از سيد محمدكاظم‏گذشته و دوران كودكى و نوجوانى را پشت‏سر گذاشته بود، (1) اما اشتياق‏وى و تشويقهاى پدر و مهمتر از همه، عنايت‏خاص خداوند موجب شدكه او به علوم دينى رو آورد; از اين رو به رغم سختيهاى بسيار و امكانات‏كم حوزه، تحصيل علوم و معارف الهى را آغاز كرد، بدان اميد كه باجديت تمام، از جهل و نادانى برهد و به قله رفيع خودسازى و مبارزه باهواهاى نفسانى، ست‏يابد. آينده درخشان او گواه است كه وى در آن‏روزهاى انتخاب، جز به خدا فكر نكرده و براى نيل به اهدافش از هيچ‏مشكلى نهراسيده است.

طليعه شكوفايى

به هر حال، سيد محمد كاظم تصميم خود را گرفت و راهش راانتخاب كرد. او بدين نتيجه رسيد كه بهترين مسيرى كه جلب رضاى خدا وسعادت دنيا و آخرت را از طريق خودسازى و سپس ساختن جامعه در پى‏دارد، همانا مسير تحصيل علوم الهى است كه از پيامبرصلى الله عليه وآله و جانشينان آن‏حضرت به ارث رسيده است. او كه اكنون براى اين امر آماده گشته بود،پدر و مادر را از تصميم خود آگاه ساخت. با شنيدن اين خبر بناگاه، برق‏شادى در چشمان پدر دلسوز جهيد و نور شعف، قلب مادر مهربان راروشن ساخت. براى لحظه‏اى پدر و مادر سيد محمد كاظم در حالى‏كه‏لبخند شادى در چهره آنها نمايان بود، چشم در چشم يكديگر دوختند.آنها كه بى‏صبرانه منتظر شنيدن اين كلام از فرزند دلبند خويش بودند، باتحسين تفكر سيد، از اين انتخاب او استقبال كردند و آن گاه، همگى درانديشه فردايى مبارك فرو رفتند.

به سوى حوزه يزد

پس از مهيا شدن براى سفر يزد، پدر و فرزند، بقچه‏اى را كه مادر درآن توشه راه نهاده بود، برداشته و به راه افتادند. در آن زمان، حوزه علميه‏«دومنار» يزد بزرگترين حوزه علوم دينى به شمار مى‏رفت. به زودى اين‏مركز پذيراى نوجوانى مخلص از دودمان پاك پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏شد. سيدمحمد كاظم از اين‏كه پا به حوزه علميه مى‏گذاشت و نام طلبه و سرباز امام‏زمان(عج) بر وى نهاده مى‏شد، غرق در شادى و سرور بود، گويادريچه‏اى از جهان ديگر به رويش گشوده شده است و همه فرشتگان او راتحسين مى‏كنند و به او درود مى‏فرستند. آرى، او اينك بر بال فرشتگان‏الهى قدم گذاشته بود و خوشترين روزهاى عمرش را مى‏گذراند.

پدر و پسر به مدرسه علميه دومنار قدم نهادند و نوجوان مهاجر دريكى از حجره‏هاى مدرسه جاى گرفت و به جمع ديگر طالبان علم‏پيوست. رفته رفته جديت فراوانش در كسب علوم اهل بيت‏عليهم السلام او رامورد توجه اساتيد مدرسه قرار داد، به طورى كه استاد ملا محمد ابراهيم‏اردكانى (2) خود، تعليم اين شاگرد نيك عاقبت را برعهده گرفت، گويا استاددريافته بود كه سيد محمد كاظم اميد آينده حوزه‏هاى علميه شيعه خواهدبود و به زودى تاريخ از او به بزرگى ياد خواهد كرد. تلاش بى‏وقفه آن‏نوجوان يزدى با تشويقها و توجهات فراوان استاد درآميخت و باعث‏شدكه او به آينده راهش اميدوار باشد و با تلاشى دوچندان، راه پرپيچ و خم‏فقاهت را بپيمايد و از سستى و دنياطلبى به شدت پرهيز كند; بدين ترتيب،محمد كاظم مدتها در درس ادبيات استاد ملامحمد ابراهيم اردكانى و نيزاستاد زين‏العابدين عقدايى شركت كرد و از آن دو استاد بهره‏هاى فراوان‏برد.

پس از اتمام ادبيات عرب در درس فقه و اصول مرحوم آخوندملاهادى يزدى كه از علماى بزرگ آن زمان و سطح را به پايان رسانيد. (4) ديرى نپاييد كه مقام علمى‏اش او را درزمره نزديكان خاص استاد، جاى داد. با توصيه استاد در ضمن فراگيرى‏فقه و اصول، به تدريس ادبيات پرداخت. عده زيادى از طلاب كه از قبل،شهرت علمى و اخلاقى سيد را شنيده بودند، در كلاس درس وى حاضرشدند تا از كمالات معنوى و علمى او بهره‏مند شوند. كيفيت تدريس وشيوه بيان او، كار را بدان‏جا رساند كه بعد از اندك زمانى، سيد محمد كاظم‏يزدى به عنوان يكى از اساتيد شهره حوزه علميه يزد شناخته شد. (5) .

در مشهد مقدس

از گذشته تا حال، شهر مقدس مشهد در پرتو بارگاه ملكوتى امام‏رضاعليه السلام قداست و احترامى خاص داشته و جمع زيادى از دلباختگان وشيعيان را از دورترين نقاط گيتى به خود جلب كرده است تا با مقام ولايت‏در خاك ايران بيعت كنند و از فيض امامت در آن مكان الهى، بهره جويند.اين ديار سالهاست كه پناهگاه روحى شيعيان و شيفتگان علوم اهل‏بيت‏عليهم السلام است. سيد محمد كاظم نيز از جمله دانش‏پژوهانى بود كه پس ازمشورت با دو استادش، اردكانى و عقدايى، به اميد بهره‏مندى از وجودمقدس امام هشتم‏عليه السلام راهى اين شهر شد تا در جوار بارگاه آن امام همام،مسكن گزيند و با استعانت از حضرتش به تحصيل معارف الهى توفيق يابدو به مقامات عالى علمى و معنوى نايل آيد.

سيد در اولين ساعات ورود به مشهد مقدس، پس از غسل زيارت،وضو ساخته و خود را به حرم مقدس رضوى رسانيد تا پس از عرض ادب‏به آستان پاك آن امام والامقام، با اشك تضرع و نياز، رخصت اقامت دركوى آن محبوب و توفيق استقامت در مسير الهى را طلب كند.

سيد محمد كاظم در حالى از حرم آن حضرت خارج شد كه چهره‏نورانى‏اش با اشكهاى خالصانه شستشو يافته بود. او با همين حال، به‏جستجوى حجره پرداخت و پس از تعيين حجره، در اولين فرصت‏باانتخاب اساتيد فقه و اصول، تلاش علمى‏اش را آغاز كرد. در كنار فقه‏واصول، از آموختن علم هيئت و رياضى نيز غافل نشد، چرا كه به اين دوعلاقه‏مند بود و وجود استادانى متبحر در اين علوم را براى آينده حوزه‏لازم مى‏ديد.

وى در اين ميان، گاه و بى‏گاه خود را به حرم امام هشتم‏عليه السلام مى‏رسانيدو در جوار آن حضرت به فيوضات روحانى و كمالات معنوى نايل‏مى‏شد; در عين حال از شب‏زنده‏دارى و راز و نياز با معبود خويش غافل‏نبود. نيمه شبها وقتى همه در خوابى عميق، فرو مى‏رفتند، سوسوى فانوس‏حجره سيد محمد كاظم، نشان از شب‏زنده‏دارى مردى الهى داشت وتلاوت قرآن كريم در آن نيمه شب، هشدارى براى خفتگان بود.

سيد محمد كاظم با توفيقى كه در نتيجه شب‏زنده‏داريها و مناجاتها،حاصل شده بود و با نبوغ و استعداد فراوانى كه خداوند در وجودش به‏وديعه نهاده بود، در مدت زمان كوتاهى، علم هيئت و رياضى را آموخت‏و طولى نكشيد كه در زمره اساتيد اين علوم درآمد; به هر حال، اين استاديزدى تبار، پس از سالها حضور پرفايده در حوزه علميه مشهد مقدس باكوله‏بارى از علم و عمل، تصميم سفر به اصفهان گرفت و راهى آن ديار شد. (6) .

حوزه علميه اصفهان

شهر قديمى اصفهان كه آثار تاريخى و فرهنگى فراوان و كم‏نظيرى‏دارد، همواره مورد توجه اهل دانش و هنر بوده و هست. علاوه بر موقعيت‏تجارى و اقتصادى شهر اصفهان، حوزه علميه اين شهر است كه در آن‏زمان، يكى از بزرگترين حوزه‏هاى شيعه محسوب مى‏شد و دانشمندان‏زيادى از فقها و اصوليين و فلاسفه در اين شهر، سكونت داشته‏اند كه هريك، منشا خدمات بسيارى بوده‏اند; بدين ترتيب در پى يك سفر مبارك،از يك‏سو وجود شخصيت‏بزرگ علم و تقوا، افتخار و زينت‏بخش حوزه‏علميه اصفهان شد و از سوى ديگر، زمينه استفاده از محضر دانشمندان‏بزرگى كه ساكن اصفهان بودند، براى سيد فراهم گشت.

در هر حال، سيد وجودش را در حوزه علميه اصفهان مفيدمى‏دانست، هر چند دل كندن از ديار يار براى دل شيفته‏اى چون سيدمحمد كاظم، بسى دشوار بود. او در اين مدت از عنايات خاص حضرت‏رضاعليه السلام بهره‏مند بود و خوب مى‏دانست كه با ترك آن منزلگاه پرفضيلت‏از پاره‏اى فيوضات معنوى بى‏نصيب خواهد شد، اما از سويى، آمدن به‏اصفهان را وظيفه‏اى بر دوش خود احساس مى‏كرد. با ورود به اصفهان،علما و طلاب زيادى كه از قبل، آماده استقبال از استاد، سيد محمد كاظم‏يزدى شده بودند، به پيشواز آن عالم فرزانه آمدند و چون پروانه بر گردوجودش حلقه زدند.

سيد به محض ورود به اصفهان در مدرسه صدر سكونت گزيد. (7) اوهر چند از عالمان بزرگ بود و شاگردان بسيارى از محضرش استفاده‏مى‏كردند، ليكن خود را بى‏نياز از استاد نمى‏ديد و متواضعانه در درس‏بزرگان علم و تقوا زانو مى‏زد.

سيد محمد كاظم، ابتدا درس علامه شيخ محمد باقر نجفى فرزند شيخ‏محمد تقى نجفى، نويسنده كتاب هداية المسترشدين را بر درس ساير علماترجيح داد. (8) ديرى نپاييد كه به لحاظ جديت و تلاش بسيار با استادخويش، بيش از پيش مانوس گشت و مورد علاقه شديد وى واقع شد.

آية‏الله نجفى، عالمى عامل بود كه همچون ستاره‏اى در آسمان تشيع‏مى‏درخشيد، ايشان مورد وثوق علماى اسلام بود و شاگردان بسيارى ازمحضر پرفيضش بهره مى‏جستند، شاگردانى كه به طور يقين، هر يك،عالمى بزرگ و فقيهى ارزشمند براى آينده اسلام بودند; سيد محمد كاظم‏از خوش فكرترين و پرتلاش‏ترين آنان بود. او در تحصيل علم، علاقه‏وافرى از خود نشان مى‏داد و از اساتيد مختلف، همچون آية‏الله سيدمحمد باقر موسوى خوانسارى و برادرش آية‏الله حاج ميرزا هاشم‏خوانسارى و آية‏الله محمد جعفر آباده‏اى استفاده‏هاى فراوانى برد. (9) .

هر يك از اساتيد با گنجينه‏اى از علم و تقوا موجبات رشد و پيشرفت‏سيد را فراهم آوردند و در تقويت‏بنيه علمى وى در رشته‏هاى مختلف، به‏خصوص فقه و اصول كوشيدند. اساتيد دلسوز ايشان، با تيزبينى خاص به‏آينده درخشان شاگرد خود اميد داشتند و در شكوفا ساختن استعدادهاى‏سيد محمد كاظم، همت مى‏گماشتند. وى نيز وظيفه خود مى‏ديد كه ازدرياى بى‏پايان دانش اهل بيت‏عليهم السلام بيشترين استفاده را ببرد.

سيد، اينك پس از سالها رنج و تلاش مستمر در رديف علما و اساتيدبزرگ حوزه علميه اصفهان قرار گرفته بود و شاگردان زيادى از درياى‏علومش سود مى‏جستند، اما همچنان سراسر وجود خويش را نيازمند رشدو كمال مى‏ديد. حوزه علميه نجف اشرف در جوار مرقد امير مؤمنان على‏ابن ابى طالب‏عليه السلام تنها ديارى بود كه مى‏توانست پاسخگوى نيازهاى سيد وسيراب كننده روح تشنه‏اش باشد. عشق زيارت مولاى متقيان، پاى سيد رابه اين شهر كشاند. حوزه نجف در آن زمان، مهد عالمان بزرگ بود ودانشمندان بسيارى از شهرهاى مختلف جهان به آن‏جا آمده و به تكميل‏علوم مى‏پرداختند.

هجرت به نجف

سيد محمد كاظم در سال 1281 هجرى قمرى با اجازه و معرفى‏استادش آية‏الله شيخ محمد باقر نجفى به اتفاق چند تن از علما به نجف‏اشرف هجرت كرد. اين شيفته علم و فضيلت، پس از زيارت و تجديدبيعت‏با جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله در مدرسه صدر سكونت گزيد. (10) همزمان باورود ايشان به حوزه علميه نجف، آية‏الله العظمى شيخ مرتضى انصارى‏معروف به «شيخ الفقهاء» كه از بزرگترين علماى اسلام و مرجع تقليد آن‏زمان بود، رحلت كرد و جهان اسلام و به خصوص شيعيان عالم را در غم واندوهى عظيم فرو برد. سيد همواره سوداى بهره‏ورى از كمالات اين‏استاد جليل‏القدر را در سر مى‏پروراند، اما از قضاى روزگار هرگز به اين‏آرزو دست نيافت. او اگرچه خود را از رسيدن به اين فيض بزرگ محروم‏مى‏ديد، ليكن توانست از محضر بزرگانى، همچون آية‏الله محمد حسن‏شيرازى (ميرزاى بزرگ) صاحب فتواى تحريم تنباكو، آية‏الله شيخ راضى(فرزند شيخ محمد جعفر، فقيه بزرگ عرب) و آية‏الله شيخ مهدى جعفرى‏و آية‏الله شيخ مهدى آل كاشف الغطا، استفاده‏هاى علمى و ره‏توشه‏هاى‏معنوى فراوانى كسب كند (11) .

بر كرسى تدريس

تدريس كه از جمله موفقيتهاى يك طلبه محسوب مى‏شود، درحوزه‏هاى علميه از تشريفات به دور است، چه بسا صدها نفر و گاهى نيزتعداد انگشت‏شمارى در محضر درس استاد زانو مى‏زنند و چه بسا سن‏استاد از شاگرد خود كمتر باشد و شاگرد، متواضعانه در برابر استاد مى‏نشيندو استاد نيز خالصانه به تدريس مى‏پردازد; اين امر نياز به پايان تحصيلات‏حوزوى ندارد، بلكه هر زمانى كه طلبه كتابى را به اتمام رساند و مطالبش‏را به خوبى فهميد، مى‏تواند آن را براى ديگر طلاب تدريس كند. استاديزدى تبار ما هيچ‏گاه از تدريس غافل نبود. وى بعد از هجرت ميرزاى‏شيرازى به سامرا به طور رسمى، حوزه درس خود را در نجف تشكيل دادو به تدريس خارج فقه و اصول كه مرحله نهايى تحصيلات حوزوى‏است، پرداخت.

ديرى نپاييد كه شاگردان زيادى در درس ايشان حاضر شدند،به‏طورى كه تعداد آنان را تا دويست نفر ذكر كرده‏اند. (12) استاد سيد محمدكاظم يزدى همواره با نظم خاصى در جلسه درس حاضر مى‏شد و با ذكرنكات اخلاقى در لابه‏لاى درس، جان تشنه طالبان علم و فضيلت راسيراب مى‏كرد. با گذشت زمان، تعداد شركت‏كنندگان در محضر درس‏استاد، فزونى يافت و اين به خاطر علم استوار و تقواى زياد و اخلاص‏حاكم بر جلسه درس آن فرزانه بود.

سيد محمد مهدى موسوى اصفهانى، نويسنده كتاب احسن الوديعه‏درباره حوزه درسى ايشان مى‏نويسد: حوزه درخشان حضرت آية‏الله سيدمحمد كاظم يزدى، در اين اواخر، جامعتر، وسيعتر، متقنتر و نافعتر از درس‏ديگر فضلاى آن زمان بود. (13) .

اين مرد بزرگ، هر روز در وقت مشخصى به زيارت مرقد مطهر اميرمؤمنان على‏عليه السلام مى‏آمد و در جوار آن منبع فضايل، لختى را به اشك وانابه مى‏گذراند و با مولاى خود مناجات مى‏كرد. فقيه خردمند سيد محمدكاظم، همه روز نماز جماعت را در صحن مطهر اميرمؤمنان على‏عليه السلام اقامه‏مى‏كرد (14) . بدون شك، توجه خاص حضرت على‏عليه السلام به سيد نقش بسزايى‏در پيشرفت وى و پيمودن مراحل عالى علم و عمل و سپس احراز مقام‏مرجعيت داشته است.

فقاهت

فقه اسلامى يكى از مقدس‏ترين علوم ارزنده و هدايتگر انسان به‏سوى كمال و بندگى خداست. فقه در واقع، فلسفه عملى زندگى بشر است‏و هر چه با زندگى انسان سر و كار دارد، موضوع حكمى از احكام فقهى‏قرار مى‏گيرد، به گونه‏اى كه نمى‏توان موردى از زندگى فردى و اجتماعى‏انسان يافت كه بى‏نياز از فقه باشد. دورانهاى مختلف كودكى، جوانى،پيرى... و حالات متفاوت آدمى از خواب، بيدارى، سيرى، گرسنگى... وصحنه‏هاى فراوان تعليم، تعلم، تجارت، سياست، زراعت، اقتصاد،بهداشت... و در يك كلام، هر آنچه از زندگى بشر متصور است، بستگى‏به فقه دارد.

علم فقه در عصر پيامبر و ائمه اطهار - سلام‏الله عليهم اجمعين - به ويژه‏در زمان امام باقر و امام صادق‏عليهما السلام رونق چشمگير داشته است. ائمه‏اطهارعليهم السلام در زمان حيات، عهده‏دار بيان احكام فقهى بودند. اين روند تازمان حضرت مهدى(عج) ادامه داشت، اما در عصر غيبت آن حضرت،بيان حلال و حرام و اداره جامعه به علما واگذار و مساله مرجعيت و تقليدمطرح شد و به صورت خاصى رواج گرفت; در بين علماى شيعه، كسانى‏شايستگى تصدى مقام شامخ مرجعيت را دارند كه علاوه بر تقوا و تهذيب‏نفس از قوه استنباط و اجتهاد از منابع فقهى برخوردار باشند. در عصرغيبت، مجتهدان و مراجع زيادى ظهور كرده، هر كدام بسته به علم و تقوا، مقلدانى داشته‏اند كه احكام الهى را براساس نظريات آن مرجع در زندگى‏خويش پياده مى‏كرده‏اند، اما در اين بين، عالمانى يافت مى‏شوند كه باويژگيهاى خاص، سرآمد ديگران بوده‏اند.

آية‏الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى از جمله كسانى بود كه باويژگيهاى منحصر به فرد علمى و عملى به اين مقام شامخ معنوى دست‏يافت و ديرى نپاييد كه مقلدان و مريدان وى در ايران، افغانستان وكشورهاى عربى فزونى يافت. ايشان بر مباحث فقهى، تسلط كامل داشت،از اين رو مسائل مشكل و پيچيده فقه را با بيانى روان و ساده و با استدلالى‏قوى به طلاب عرضه مى‏كرد، به گونه‏اى كه شاگردان فراوانى، جذب شيوه‏درسى وى شدند.

آن گونه كه مورخان نوشته‏اند، تدريس اين استاد بزرگ در اين‏اواخر، جامع، وسيع، استدلالى و پرفايده‏تر از درس بيشتر فقهاى آن زمان‏بوده است. وى با تسلط كامل و مهارت تحسين برانگيز و استدلال قوى به‏طرح نظرات خود مى‏پرداخت و ابواب مختلف فقهى را يكى پس ازديگرى به بهترين وجه و آسانترين شيوه به پايان مى‏رساند، بدون استدلال‏قوى و قانع كننده از مباحث علمى نمى‏گذشت و به مثالهاى فراوان فقهى‏استشهاد مى‏كرد. وقتى شاگردان، اشكالات و سؤالات خود را مطرح‏مى‏كردند يا در مثالهاى وى خدشه مى‏كردند، با سعه صدر به سخن آنان‏گوش مى‏داد و با وقار خاصى به آنان مى‏گفت: اين اشكال به ذهن من نيزآمد، آن‏گاه به اشكال، جواب مى‏داد. (15) ارزنده‏ترين اثر فقهى ايشان، كتاب‏معروف عروة‏الوثقى مى‏باشد كه شرح آن در بخش هفتم خواهد آمد.

مرجعيت

اگر به تاريخ بنگريم و سرگذشت‏بزرگان دين را مطالعه كنيم، به اين‏واقعيت دست‏خواهيم يافت كه روش فقهاى اسلام در مورد مرجعيت،پيوسته بر اين اساس استوار بوده كه آن را توفيقى بس عظيم، اما بسيارخطير و پرمسؤوليت و گران دانسته‏اند و در واقع نيز چنين است. جاى بسى‏خوشبختى و افتخار است كه اين سيره پسنديده كه بيانگر روح تواضع،اخلاص، تقوا و بى‏اعتنايى بزرگان مذهبى و مراجع دينى به مقامات دنيوى‏است، به فضل پروردگار هنوز هم در ميان علماى ما جارى است و از اين‏پس نيز چنين خواهد بود، ان‏شاءالله.

آية‏الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى نيز سيره علماى صالح گذشته‏را در زمينه مرجعيت رعايت مى‏كرد و با اين‏كه از بزرگترين علماى آن‏زمان به شمار مى‏آمد، همواره از پذيرش اين امر خطير اجتناب مى‏ورزيدو دورى مى‏جست. مردم و علماى نجف كه به مقام علمى و معنوى وى به‏خصوص پس از رحلت ميرزاى بزرگ در سال 1312 پى برده بودند،نسبت‏به پذيرش مرجعيت، به آن فقيه وارسته، اصرار مى‏كردند. (16) تاريخ،قاطعانه شهادت مى‏دهد كه اصرارهاى پياپى و درخواستهاى بى حد و حصر آحادملت در پذيرش مرجعيت از طرف ايشان، نقشى عظيم و بسزا داشته است.

سرانجام، ايشان از يك‏سو با خواسته علما و اصرار مردم و از سوى‏ديگر با احساس مسؤوليت در قبال سرنوشت اسلام و مسلمين به اين بارگران تن سپرد و با قبول مرجعيت جهان اسلام در رديف علمايى، همچون‏آية‏الله العظمى آخوند خراسانى (متوفاى 1329 ه . ق) و آية‏الله العظمى‏شيخ محمد طه نجف (متوفاى 1323 ه . ق) و ديگر مراجع جاى گرفت.

وى بعد از رحلت آية‏الله العظمى آخوند خراسانى و آية‏الله العظمى‏محمد طه نجف، زعيم بزرگ جهان تشيع گرديد و به عنوان بزرگترين‏قدرت مذهبى و يگانه پاسدار حريم تشيع، حفظ كيان مسلمين را برعهده‏گرفت; آن روز كه دشمنان اسلام، كمر به نابودى اسلام بسته بودند، اين‏مرد بزرگ نيز به عنوان مجاهدى نستوه و سياستمدارى فرزانه به صحنه آمد.

دست‏خط فتواى آية‏الله سيدمحمدكاظم‏يزدى در مورد وجوب دفاع از بصره و قيام عليه‏كفار.


پى‏نوشتها:

1) اعيان الشيعه، ج 10، ص 43.

2) ملامحمد ابراهيم بن مولى حسن بن محمد بن ابراهيم محتشم اردكانى (متوفاى‏1215ه . ق).

3) گفتنى است كه در حوزه‏هاى شيعه ابتدا طلبه با دوره كامل ادبيات عرب آشنا مى‏شود ودر دوره ادبيات، از منطق نيز در حدى بهره مى‏برد و سپس وارد فقه و اصول مى‏شود.فقه همان احكام الهى و سير استنباط آنهاست، اما اصول از وسايل و ابزارى بحث‏مى‏كند كه براى استنباط احكام به كار مى‏رود.

4) اعيان الشيعه، ج‏10، ص‏43.

5) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص‏87.

6) اعيان الشيعه، ج‏10، ص‏43.

7) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص‏78.

8) شيخ عباس قمى، فوائد الرضويه، ج‏2، ص‏596.

9) عقيقى بخشايشى، فقهاى نامدار شيعه، ص‏402.

10) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص‏78.

11) همان‏جا.

12) اعيان الشيعه، ج‏10، ص‏43.

13) سيد محمد مهدى موسوى اصفهانى، احسن الوديعه، ج‏1، ص‏153.

14) اعيان الشيعه، ج‏10، ص‏43.

15) احسن الوديعه، ج‏1، ص‏152- 153.

16) شيخ ذبيح‏الله محلاتى، اختران تابناك، ج 1، ص 389.