بخش دوم: مرجعيت
انتخاب راه
اينك وقت آن رسيده بود كه سيد محمد كاظم به آيندهاش بنگرد وتصميم
الهى خود را كه به گواه تاريخ در سرنوشت مردمان بسيارى تاثيرنيك گذاشت،
برگزيند. چندين روز در انديشه بود كه چه راهى را انتخابكند كه با
تربيتهاى دو معلم دلسوزش، پدر و مادر، همسو باشد؟ پدر ومادرى كه جز
نيكبختى او و هدايتش به «صراط مستقيم» آرزوى ديگرىنداشتند.
سرانجام بذر هدايت آسمانى به زمين هموار دلش راه يافت و او بر آنشد
تا در آن محيط ظلمانى، عالمى متقى و مجاهد باشد و در راه شناختاسلام و
هدايت مسلمانان گام بردارد و موانع دشوارى را كه مانع پيشرفتاسلام و
كشورش بود، از ميان بردارد با اينكه سنى از سيد محمدكاظمگذشته و
دوران كودكى و نوجوانى را پشتسر گذاشته بود، (1) اما
اشتياقوى و تشويقهاى پدر و مهمتر از همه، عنايتخاص خداوند موجب شدكه
او به علوم دينى رو آورد; از اين رو به رغم سختيهاى بسيار و امكاناتكم
حوزه، تحصيل علوم و معارف الهى را آغاز كرد، بدان اميد كه باجديت تمام،
از جهل و نادانى برهد و به قله رفيع خودسازى و مبارزه باهواهاى نفسانى،
ستيابد. آينده درخشان او گواه است كه وى در آنروزهاى انتخاب، جز به
خدا فكر نكرده و براى نيل به اهدافش از هيچمشكلى نهراسيده است.
طليعه شكوفايى
به هر حال، سيد محمد كاظم تصميم خود را گرفت و راهش راانتخاب كرد.
او بدين نتيجه رسيد كه بهترين مسيرى كه جلب رضاى خدا وسعادت دنيا و
آخرت را از طريق خودسازى و سپس ساختن جامعه در پىدارد، همانا مسير
تحصيل علوم الهى است كه از پيامبرصلى الله عليه وآله و جانشينان
آنحضرت به ارث رسيده است. او كه اكنون براى اين امر آماده گشته
بود،پدر و مادر را از تصميم خود آگاه ساخت. با شنيدن اين خبر بناگاه،
برقشادى در چشمان پدر دلسوز جهيد و نور شعف، قلب مادر مهربان راروشن
ساخت. براى لحظهاى پدر و مادر سيد محمد كاظم در حالىكهلبخند شادى در
چهره آنها نمايان بود، چشم در چشم يكديگر دوختند.آنها كه بىصبرانه
منتظر شنيدن اين كلام از فرزند دلبند خويش بودند، باتحسين تفكر سيد، از
اين انتخاب او استقبال كردند و آن گاه، همگى درانديشه فردايى مبارك فرو
رفتند.
به سوى حوزه يزد
پس از مهيا شدن براى سفر يزد، پدر و فرزند، بقچهاى را كه مادر درآن
توشه راه نهاده بود، برداشته و به راه افتادند. در آن زمان، حوزه
علميه«دومنار» يزد بزرگترين حوزه علوم دينى به شمار مىرفت. به زودى
اينمركز پذيراى نوجوانى مخلص از دودمان پاك پيامبرصلى الله عليه وآله
مىشد. سيدمحمد كاظم از اينكه پا به حوزه علميه مىگذاشت و نام طلبه و
سرباز امامزمان(عج) بر وى نهاده مىشد، غرق در شادى و سرور بود،
گويادريچهاى از جهان ديگر به رويش گشوده شده است و همه فرشتگان او
راتحسين مىكنند و به او درود مىفرستند. آرى، او اينك بر بال
فرشتگانالهى قدم گذاشته بود و خوشترين روزهاى عمرش را مىگذراند.
پدر و پسر به مدرسه علميه دومنار قدم نهادند و نوجوان مهاجر دريكى
از حجرههاى مدرسه جاى گرفت و به جمع ديگر طالبان علمپيوست. رفته رفته
جديت فراوانش در كسب علوم اهل بيتعليهم السلام او رامورد توجه اساتيد
مدرسه قرار داد، به طورى كه استاد ملا محمد ابراهيماردكانى (2)
خود، تعليم اين شاگرد نيك عاقبت را برعهده گرفت، گويا
استاددريافته بود كه سيد محمد كاظم اميد آينده حوزههاى علميه شيعه
خواهدبود و به زودى تاريخ از او به بزرگى ياد خواهد كرد. تلاش بىوقفه
آننوجوان يزدى با تشويقها و توجهات فراوان استاد درآميخت و باعثشدكه
او به آينده راهش اميدوار باشد و با تلاشى دوچندان، راه پرپيچ و
خمفقاهت را بپيمايد و از سستى و دنياطلبى به شدت پرهيز كند; بدين
ترتيب،محمد كاظم مدتها در درس ادبيات استاد ملامحمد ابراهيم اردكانى و
نيزاستاد زينالعابدين عقدايى شركت كرد و از آن دو استاد بهرههاى
فراوانبرد.
پس از اتمام ادبيات عرب در درس فقه و اصول مرحوم آخوندملاهادى يزدى
كه از علماى بزرگ آن زمان و سطح را به پايان رسانيد. (4)
ديرى نپاييد كه مقام علمىاش او را درزمره نزديكان خاص استاد، جاى داد.
با توصيه استاد در ضمن فراگيرىفقه و اصول، به تدريس ادبيات پرداخت.
عده زيادى از طلاب كه از قبل،شهرت علمى و اخلاقى سيد را شنيده بودند،
در كلاس درس وى حاضرشدند تا از كمالات معنوى و علمى او بهرهمند شوند.
كيفيت تدريس وشيوه بيان او، كار را بدانجا رساند كه بعد از اندك
زمانى، سيد محمد كاظميزدى به عنوان يكى از اساتيد شهره حوزه علميه يزد
شناخته شد. (5) .
در مشهد مقدس
از گذشته تا حال، شهر مقدس مشهد در پرتو بارگاه ملكوتى امامرضاعليه
السلام قداست و احترامى خاص داشته و جمع زيادى از دلباختگان وشيعيان را
از دورترين نقاط گيتى به خود جلب كرده است تا با مقام ولايتدر خاك
ايران بيعت كنند و از فيض امامت در آن مكان الهى، بهره جويند.اين ديار
سالهاست كه پناهگاه روحى شيعيان و شيفتگان علوم اهلبيتعليهم السلام
است. سيد محمد كاظم نيز از جمله دانشپژوهانى بود كه پس ازمشورت با دو
استادش، اردكانى و عقدايى، به اميد بهرهمندى از وجودمقدس امام
هشتمعليه السلام راهى اين شهر شد تا در جوار بارگاه آن امام همام،مسكن
گزيند و با استعانت از حضرتش به تحصيل معارف الهى توفيق يابدو به
مقامات عالى علمى و معنوى نايل آيد.
سيد در اولين ساعات ورود به مشهد مقدس، پس از غسل زيارت،وضو ساخته و
خود را به حرم مقدس رضوى رسانيد تا پس از عرض ادببه آستان پاك آن امام
والامقام، با اشك تضرع و نياز، رخصت اقامت دركوى آن محبوب و توفيق
استقامت در مسير الهى را طلب كند.
سيد محمد كاظم در حالى از حرم آن حضرت خارج شد كه چهرهنورانىاش با
اشكهاى خالصانه شستشو يافته بود. او با همين حال، بهجستجوى حجره
پرداخت و پس از تعيين حجره، در اولين فرصتباانتخاب اساتيد فقه و اصول،
تلاش علمىاش را آغاز كرد. در كنار فقهواصول، از آموختن علم هيئت و
رياضى نيز غافل نشد، چرا كه به اين دوعلاقهمند بود و وجود استادانى
متبحر در اين علوم را براى آينده حوزهلازم مىديد.
وى در اين ميان، گاه و بىگاه خود را به حرم امام هشتمعليه السلام
مىرسانيدو در جوار آن حضرت به فيوضات روحانى و كمالات معنوى
نايلمىشد; در عين حال از شبزندهدارى و راز و نياز با معبود خويش
غافلنبود. نيمه شبها وقتى همه در خوابى عميق، فرو مىرفتند، سوسوى
فانوسحجره سيد محمد كاظم، نشان از شبزندهدارى مردى الهى داشت وتلاوت
قرآن كريم در آن نيمه شب، هشدارى براى خفتگان بود.
سيد محمد كاظم با توفيقى كه در نتيجه شبزندهداريها و
مناجاتها،حاصل شده بود و با نبوغ و استعداد فراوانى كه خداوند در وجودش
بهوديعه نهاده بود، در مدت زمان كوتاهى، علم هيئت و رياضى را آموختو
طولى نكشيد كه در زمره اساتيد اين علوم درآمد; به هر حال، اين
استاديزدى تبار، پس از سالها حضور پرفايده در حوزه علميه مشهد مقدس
باكولهبارى از علم و عمل، تصميم سفر به اصفهان گرفت و راهى آن ديار
شد. (6) .
حوزه علميه اصفهان
شهر قديمى اصفهان كه آثار تاريخى و فرهنگى فراوان و كمنظيرىدارد،
همواره مورد توجه اهل دانش و هنر بوده و هست. علاوه بر موقعيتتجارى و
اقتصادى شهر اصفهان، حوزه علميه اين شهر است كه در آنزمان، يكى از
بزرگترين حوزههاى شيعه محسوب مىشد و دانشمندانزيادى از فقها و
اصوليين و فلاسفه در اين شهر، سكونت داشتهاند كه هريك، منشا خدمات
بسيارى بودهاند; بدين ترتيب در پى يك سفر مبارك،از يكسو وجود
شخصيتبزرگ علم و تقوا، افتخار و زينتبخش حوزهعلميه اصفهان شد و از
سوى ديگر، زمينه استفاده از محضر دانشمندانبزرگى كه ساكن اصفهان
بودند، براى سيد فراهم گشت.
در هر حال، سيد وجودش را در حوزه علميه اصفهان مفيدمىدانست، هر چند
دل كندن از ديار يار براى دل شيفتهاى چون سيدمحمد كاظم، بسى دشوار
بود. او در اين مدت از عنايات خاص حضرترضاعليه السلام بهرهمند بود و
خوب مىدانست كه با ترك آن منزلگاه پرفضيلتاز پارهاى فيوضات معنوى
بىنصيب خواهد شد، اما از سويى، آمدن بهاصفهان را وظيفهاى بر دوش خود
احساس مىكرد. با ورود به اصفهان،علما و طلاب زيادى كه از قبل، آماده
استقبال از استاد، سيد محمد كاظميزدى شده بودند، به پيشواز آن عالم
فرزانه آمدند و چون پروانه بر گردوجودش حلقه زدند.
سيد به محض ورود به اصفهان در مدرسه صدر سكونت گزيد. (7)
اوهر چند از عالمان بزرگ بود و شاگردان بسيارى از محضرش
استفادهمىكردند، ليكن خود را بىنياز از استاد نمىديد و متواضعانه
در درسبزرگان علم و تقوا زانو مىزد.
سيد محمد كاظم، ابتدا درس علامه شيخ محمد باقر نجفى فرزند شيخمحمد
تقى نجفى، نويسنده كتاب هداية المسترشدين را بر درس ساير علماترجيح
داد. (8) ديرى نپاييد كه به لحاظ جديت و تلاش بسيار با
استادخويش، بيش از پيش مانوس گشت و مورد علاقه شديد وى واقع شد.
آيةالله نجفى، عالمى عامل بود كه همچون ستارهاى در آسمان
تشيعمىدرخشيد، ايشان مورد وثوق علماى اسلام بود و شاگردان بسيارى
ازمحضر پرفيضش بهره مىجستند، شاگردانى كه به طور يقين، هر يك،عالمى
بزرگ و فقيهى ارزشمند براى آينده اسلام بودند; سيد محمد كاظماز خوش
فكرترين و پرتلاشترين آنان بود. او در تحصيل علم، علاقهوافرى از خود
نشان مىداد و از اساتيد مختلف، همچون آيةالله سيدمحمد باقر موسوى
خوانسارى و برادرش آيةالله حاج ميرزا هاشمخوانسارى و آيةالله محمد
جعفر آبادهاى استفادههاى فراوانى برد. (9) .
هر يك از اساتيد با گنجينهاى از علم و تقوا موجبات رشد و
پيشرفتسيد را فراهم آوردند و در تقويتبنيه علمى وى در رشتههاى
مختلف، بهخصوص فقه و اصول كوشيدند. اساتيد دلسوز ايشان، با تيزبينى
خاص بهآينده درخشان شاگرد خود اميد داشتند و در شكوفا ساختن
استعدادهاىسيد محمد كاظم، همت مىگماشتند. وى نيز وظيفه خود مىديد كه
ازدرياى بىپايان دانش اهل بيتعليهم السلام بيشترين استفاده را ببرد.
سيد، اينك پس از سالها رنج و تلاش مستمر در رديف علما و اساتيدبزرگ
حوزه علميه اصفهان قرار گرفته بود و شاگردان زيادى از درياىعلومش سود
مىجستند، اما همچنان سراسر وجود خويش را نيازمند رشدو كمال مىديد.
حوزه علميه نجف اشرف در جوار مرقد امير مؤمنان علىابن ابى طالبعليه
السلام تنها ديارى بود كه مىتوانست پاسخگوى نيازهاى سيد وسيراب كننده
روح تشنهاش باشد. عشق زيارت مولاى متقيان، پاى سيد رابه اين شهر
كشاند. حوزه نجف در آن زمان، مهد عالمان بزرگ بود ودانشمندان بسيارى از
شهرهاى مختلف جهان به آنجا آمده و به تكميلعلوم مىپرداختند.
هجرت به نجف
سيد محمد كاظم در سال 1281 هجرى قمرى با اجازه و معرفىاستادش
آيةالله شيخ محمد باقر نجفى به اتفاق چند تن از علما به نجفاشرف هجرت
كرد. اين شيفته علم و فضيلت، پس از زيارت و تجديدبيعتبا جانشين
پيامبرصلى الله عليه وآله در مدرسه صدر سكونت گزيد. (10)
همزمان باورود ايشان به حوزه علميه نجف، آيةالله العظمى شيخ مرتضى
انصارىمعروف به «شيخ الفقهاء» كه از بزرگترين علماى اسلام و مرجع
تقليد آنزمان بود، رحلت كرد و جهان اسلام و به خصوص شيعيان عالم را در
غم واندوهى عظيم فرو برد. سيد همواره سوداى بهرهورى از كمالات
ايناستاد جليلالقدر را در سر مىپروراند، اما از قضاى روزگار هرگز به
اينآرزو دست نيافت. او اگرچه خود را از رسيدن به اين فيض بزرگ
محروممىديد، ليكن توانست از محضر بزرگانى، همچون آيةالله محمد
حسنشيرازى (ميرزاى بزرگ) صاحب فتواى تحريم تنباكو، آيةالله شيخ
راضى(فرزند شيخ محمد جعفر، فقيه بزرگ عرب) و آيةالله شيخ مهدى جعفرىو
آيةالله شيخ مهدى آل كاشف الغطا، استفادههاى علمى و
رهتوشههاىمعنوى فراوانى كسب كند (11) .
بر كرسى تدريس
تدريس كه از جمله موفقيتهاى يك طلبه محسوب مىشود، درحوزههاى علميه
از تشريفات به دور است، چه بسا صدها نفر و گاهى نيزتعداد انگشتشمارى
در محضر درس استاد زانو مىزنند و چه بسا سناستاد از شاگرد خود كمتر
باشد و شاگرد، متواضعانه در برابر استاد مىنشيندو استاد نيز خالصانه
به تدريس مىپردازد; اين امر نياز به پايان تحصيلاتحوزوى ندارد، بلكه
هر زمانى كه طلبه كتابى را به اتمام رساند و مطالبشرا به خوبى فهميد،
مىتواند آن را براى ديگر طلاب تدريس كند. استاديزدى تبار ما هيچگاه
از تدريس غافل نبود. وى بعد از هجرت ميرزاىشيرازى به سامرا به طور
رسمى، حوزه درس خود را در نجف تشكيل دادو به تدريس خارج فقه و اصول كه
مرحله نهايى تحصيلات حوزوىاست، پرداخت.
ديرى نپاييد كه شاگردان زيادى در درس ايشان حاضر شدند،بهطورى كه
تعداد آنان را تا دويست نفر ذكر كردهاند. (12) استاد سيد
محمدكاظم يزدى همواره با نظم خاصى در جلسه درس حاضر مىشد و با ذكرنكات
اخلاقى در لابهلاى درس، جان تشنه طالبان علم و فضيلت راسيراب مىكرد.
با گذشت زمان، تعداد شركتكنندگان در محضر درساستاد، فزونى يافت و اين
به خاطر علم استوار و تقواى زياد و اخلاصحاكم بر جلسه درس آن فرزانه
بود.
سيد محمد مهدى موسوى اصفهانى، نويسنده كتاب احسن الوديعهدرباره
حوزه درسى ايشان مىنويسد: حوزه درخشان حضرت آيةالله سيدمحمد كاظم
يزدى، در اين اواخر، جامعتر، وسيعتر، متقنتر و نافعتر از درسديگر
فضلاى آن زمان بود. (13) .
اين مرد بزرگ، هر روز در وقت مشخصى به زيارت مرقد مطهر اميرمؤمنان
علىعليه السلام مىآمد و در جوار آن منبع فضايل، لختى را به اشك
وانابه مىگذراند و با مولاى خود مناجات مىكرد. فقيه خردمند سيد
محمدكاظم، همه روز نماز جماعت را در صحن مطهر اميرمؤمنان علىعليه
السلام اقامهمىكرد (14) . بدون شك، توجه خاص حضرت
علىعليه السلام به سيد نقش بسزايىدر پيشرفت وى و پيمودن مراحل عالى
علم و عمل و سپس احراز مقاممرجعيت داشته است.
فقاهت
فقه اسلامى يكى از مقدسترين علوم ارزنده و هدايتگر انسان بهسوى
كمال و بندگى خداست. فقه در واقع، فلسفه عملى زندگى بشر استو هر چه با
زندگى انسان سر و كار دارد، موضوع حكمى از احكام فقهىقرار مىگيرد، به
گونهاى كه نمىتوان موردى از زندگى فردى و اجتماعىانسان يافت كه
بىنياز از فقه باشد. دورانهاى مختلف كودكى، جوانى،پيرى... و حالات
متفاوت آدمى از خواب، بيدارى، سيرى، گرسنگى... وصحنههاى فراوان تعليم،
تعلم، تجارت، سياست، زراعت، اقتصاد،بهداشت... و در يك كلام، هر آنچه از
زندگى بشر متصور است، بستگىبه فقه دارد.
علم فقه در عصر پيامبر و ائمه اطهار - سلامالله عليهم اجمعين - به
ويژهدر زمان امام باقر و امام صادقعليهما السلام رونق چشمگير داشته
است. ائمهاطهارعليهم السلام در زمان حيات، عهدهدار بيان احكام فقهى
بودند. اين روند تازمان حضرت مهدى(عج) ادامه داشت، اما در عصر غيبت آن
حضرت،بيان حلال و حرام و اداره جامعه به علما واگذار و مساله مرجعيت و
تقليدمطرح شد و به صورت خاصى رواج گرفت; در بين علماى شيعه،
كسانىشايستگى تصدى مقام شامخ مرجعيت را دارند كه علاوه بر تقوا و
تهذيبنفس از قوه استنباط و اجتهاد از منابع فقهى برخوردار باشند. در
عصرغيبت، مجتهدان و مراجع زيادى ظهور كرده، هر كدام بسته به علم و
تقوا، مقلدانى داشتهاند كه احكام الهى را براساس نظريات آن مرجع در
زندگىخويش پياده مىكردهاند، اما در اين بين، عالمانى يافت مىشوند
كه باويژگيهاى خاص، سرآمد ديگران بودهاند.
آيةالله العظمى سيد محمد كاظم يزدى از جمله كسانى بود كه
باويژگيهاى منحصر به فرد علمى و عملى به اين مقام شامخ معنوى دستيافت
و ديرى نپاييد كه مقلدان و مريدان وى در ايران، افغانستان وكشورهاى
عربى فزونى يافت. ايشان بر مباحث فقهى، تسلط كامل داشت،از اين رو مسائل
مشكل و پيچيده فقه را با بيانى روان و ساده و با استدلالىقوى به طلاب
عرضه مىكرد، به گونهاى كه شاگردان فراوانى، جذب شيوهدرسى وى شدند.
آن گونه كه مورخان نوشتهاند، تدريس اين استاد بزرگ در ايناواخر،
جامع، وسيع، استدلالى و پرفايدهتر از درس بيشتر فقهاى آن زمانبوده
است. وى با تسلط كامل و مهارت تحسين برانگيز و استدلال قوى بهطرح
نظرات خود مىپرداخت و ابواب مختلف فقهى را يكى پس ازديگرى به بهترين
وجه و آسانترين شيوه به پايان مىرساند، بدون استدلالقوى و قانع كننده
از مباحث علمى نمىگذشت و به مثالهاى فراوان فقهىاستشهاد مىكرد. وقتى
شاگردان، اشكالات و سؤالات خود را مطرحمىكردند يا در مثالهاى وى خدشه
مىكردند، با سعه صدر به سخن آنانگوش مىداد و با وقار خاصى به آنان
مىگفت: اين اشكال به ذهن من نيزآمد، آنگاه به اشكال، جواب مىداد.
(15) ارزندهترين اثر فقهى ايشان، كتابمعروف عروةالوثقى
مىباشد كه شرح آن در بخش هفتم خواهد آمد.
مرجعيت
اگر به تاريخ بنگريم و سرگذشتبزرگان دين را مطالعه كنيم، به
اينواقعيت دستخواهيم يافت كه روش فقهاى اسلام در مورد مرجعيت،پيوسته
بر اين اساس استوار بوده كه آن را توفيقى بس عظيم، اما بسيارخطير و
پرمسؤوليت و گران دانستهاند و در واقع نيز چنين است. جاى بسىخوشبختى
و افتخار است كه اين سيره پسنديده كه بيانگر روح تواضع،اخلاص، تقوا و
بىاعتنايى بزرگان مذهبى و مراجع دينى به مقامات دنيوىاست، به فضل
پروردگار هنوز هم در ميان علماى ما جارى است و از اينپس نيز چنين
خواهد بود، انشاءالله.
آيةالله العظمى سيد محمد كاظم يزدى نيز سيره علماى صالح گذشتهرا
در زمينه مرجعيت رعايت مىكرد و با اينكه از بزرگترين علماى آنزمان
به شمار مىآمد، همواره از پذيرش اين امر خطير اجتناب مىورزيدو دورى
مىجست. مردم و علماى نجف كه به مقام علمى و معنوى وى بهخصوص پس از
رحلت ميرزاى بزرگ در سال 1312 پى برده بودند،نسبتبه پذيرش مرجعيت، به
آن فقيه وارسته، اصرار مىكردند. (16) تاريخ،قاطعانه شهادت
مىدهد كه اصرارهاى پياپى و درخواستهاى بى حد و حصر آحادملت در پذيرش
مرجعيت از طرف ايشان، نقشى عظيم و بسزا داشته است.
سرانجام، ايشان از يكسو با خواسته علما و اصرار مردم و از سوىديگر
با احساس مسؤوليت در قبال سرنوشت اسلام و مسلمين به اين بارگران تن
سپرد و با قبول مرجعيت جهان اسلام در رديف علمايى، همچونآيةالله
العظمى آخوند خراسانى (متوفاى 1329 ه . ق) و آيةالله العظمىشيخ محمد
طه نجف (متوفاى 1323 ه . ق) و ديگر مراجع جاى گرفت.
وى بعد از رحلت آيةالله العظمى آخوند خراسانى و آيةالله
العظمىمحمد طه نجف، زعيم بزرگ جهان تشيع گرديد و به عنوان
بزرگترينقدرت مذهبى و يگانه پاسدار حريم تشيع، حفظ كيان مسلمين را
برعهدهگرفت; آن روز كه دشمنان اسلام، كمر به نابودى اسلام بسته بودند،
اينمرد بزرگ نيز به عنوان مجاهدى نستوه و سياستمدارى فرزانه به صحنه
آمد.
دستخط فتواى آيةالله سيدمحمدكاظميزدى در مورد وجوب دفاع از بصره
و قيام عليهكفار.
پىنوشتها:
1) اعيان الشيعه، ج 10، ص 43.
2) ملامحمد ابراهيم بن مولى حسن بن محمد بن ابراهيم محتشم
اردكانى (متوفاى1215ه . ق).
3) گفتنى است كه در حوزههاى شيعه ابتدا طلبه با دوره كامل
ادبيات عرب آشنا مىشود ودر دوره ادبيات، از منطق نيز در حدى
بهره مىبرد و سپس وارد فقه و اصول مىشود.فقه همان احكام الهى
و سير استنباط آنهاست، اما اصول از وسايل و ابزارى بحثمىكند
كه براى استنباط احكام به كار مىرود.
4) اعيان الشيعه، ج10، ص43.
5) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص87.
6) اعيان الشيعه، ج10، ص43.
7) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص78.
8) شيخ عباس قمى، فوائد الرضويه، ج2، ص596.
9) عقيقى بخشايشى، فقهاى نامدار شيعه، ص402.
10) مجله نور علم، دوره دوم، شماره 3، ص78.
11) همانجا.
12) اعيان الشيعه، ج10، ص43.
13) سيد محمد مهدى موسوى اصفهانى، احسن الوديعه، ج1،
ص153.
14) اعيان الشيعه، ج10، ص43.
15) احسن الوديعه، ج1، ص152- 153.
16) شيخ ذبيحالله محلاتى، اختران تابناك، ج 1، ص 389.