الگوى زعامت
(زندگينامه سيدالفقهاء والمجتهدين آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي)

محمد لك على آبادى

- ۴ -


يعنى اينكه تعداد روايات نقل شده از هر يك از اين روايات را به دست آورده بود، بعد تقسيم كرده بودند به ابواب فقه ، در صلاه چند حديث ، در زكات چند حديث ، تعداد روايات از راويان كه به دست آمد، شخصيت راوى هم به دست مى آيد: يكى دو حديث ، يكى ده حديث ، يكى پانصد حديث ، يكى هزار حديث دارد. معلوم است آن كه هزار حديث داشته معمولا يكى از علماءبزرگ بوده است ، آن كه دو تا حديث داشته است به طور معمول شخص عادى بوده است كه يك وقت راهش افتاده خدمت امام و يك حديث پرسيده است .
دوم : به دست آوردن واسطه هايى كه گاهى حذف شده ، براى اينكه مى بينم اين راوى ، از فلان كس صد جا با واسطه نقل كرده و يك جا بدون واسطه ، معلوم مى شد اينجا واسطه افتاده است ، آن زمان عنايت زياد بود كه سند عالى باشد، علو سند به آن است كه واسطه كمتر باشد، اگر راوى دستش مى رسيد به آن شخص از او نقل مى كرد ولى مى بينم همه جا با واسطه و يكجا بدون واسطه نقل كرده است . در اينجا تقريبا ظن و اطمينان حاصل مى شود كه واسطه افتاده است .
سوم : تمييز مشتركات : براى اينكه مى بينم فلان كس از حسن نقل مى كند و گاهى مى گويد حسين بن يحيى معلوم مى شود آنجا كه حسن گفته ، حسن بن يحيى مرادش هست و حسن بن عيسى مراد نيست . براى اينكه پنجاه جا گفته حسن و پنجاه مرتبه گفته حسند بن يحيى البته در رجال حسن بن عيسى هم داريم ، ولى معلوم مى شود كه استادش حسن بن يحيى بوده نه حسن به عيسى .
چهارم : تحريف و تصحيف هم به دست مى آيد. اينكه همه جا مى گويد عاصم بن حمير، در يك جا نوشته قاسم بن حمير معلوم مى شود اينجا غلط است و صحيح عاصم با عين است .
خلاصه : فوائد زيادى ايشان از اين كار گرفته بودند، بعد طبقه بندى كرده بودند اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مثل ابوذر، سلمان طبقه اول تا اينكه زراره و محمد بن مسلم طبقه چهارم است و اساتيد كلينى طبقه هشتم ، خود كلينى طبقه نهم است صدوق طبقه دهم ، شيخ مفيد و سيد مرتضى يازده اند. شيخ طوسى دوازده ، بعدا تا خودش آمده بود و خودش طبقه سى و ششم بود.
استخراج فروع فقهى و علم اصول
آيت الله شيخ حسين نورى همدانى :
(در ارتباط با نظر حضرت آيت الله بروجردى در باب علم اصول ) دو مطلب است يكى اينكه : در فقه ما چه اندازه مسائل فقهى را بر اصول استوار كنيم ، مساله ديگر اينكه خواندن و دانستن علم اصول و ارزش علم اصول تا چه اندازه اى است .
بايد عرض كنم كه ايشان ، علم اصول را خيلى خوب بلد بود و اهميت مى داد و در مورد علم اصول هم يك مجتهد كامل بود. ارزش ‍ زيادى براى اصول قائل بود، منتهى در بحث اصول هم مانند فقه مسائل اصلى را اهميت مى دادند. خلاصه ايشان به علم و اصول اهميت مى داد، اما ايشان فروع فقيهه را نوعا از متن احاديث در مى آورد كه حتى الامكان ، نوبت به اين نرسد كه بخواهد براساس ‍ اصول مطلب را استوار كند خوب اين يك مهارتى بود در ايشان كه سعى مى كردند مسائل فقهى را از همان متن خبر در بياورند، مثل شيخ طوسى . (چون )شيخ طوسى در اول مبسوط نوشته اند:
فقهاى عامه (اهل سنت )بر ما طعن مى زنند كه شما چون به قياس و استحسان عمل نمى كنيد، در تفريع فروع ، مثل ما نيستند و به همان احاديث اكتفا مى كنيد و لذا فروع فقهى كمترى داريد. من خواستم به آنها نشان بدهم كه از همين احاديثى كه در دست ما هست ، ما چقدر مسائل فقهى مى توانيم استخراج كنيم و براى همين جهت اين مبسوط را نوشتم تا معلوم شود ما كه به قياس و استحسان عمل نمى كنيم ، مى توانيم از متن همين احاديث ، بيش از فروع فقيهه شما، فروع بدست بياوريم .
مناقشه آيت الله بروجردى با علامه طباطبائى
OOO
علامه طباطبائى :
من وقتى از تبريز به قم آمدم و درس اسفار(13) را شروع كردم ، و طلاب بر درس گرد آمدند و قريب به يكصد نفر در مجلس ‍ درس حضور پيدا كردند. حضرت آيت الله بروجردى رحمه الله تعالى اولا دستور دادند كه شهريه طلابى را كه به درس اسفار مى آمدند را قطع كنند. و بر همين اساس چون خبر آن به من رسيد متحير شدم كه خدايا چه كنم ؟
اگر شهريه طلاب قطع شود، اين افراد بدون بضاعت كه از شهرهاى دور آمده اند و فقط ممر معاش آنها شهريه است چه كنند؟ و اگر من به خاطر شهريه طلاب ، تدريس را ترك كنم لطمه به سطح علمى و عقيدتى طلاب وارد مى آيد. و من همينطور در تحير به سر مى بردم تا بالاخره ، يك روز چشمم به ديوان حافظ افتاد و تفال زدم كه چه كنم ؟ آيا تدريس اسفار را ترك كنم يا نه ؟ اين غزل آمد:

 

من نه رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم  
  محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه كاران كرده باشم بارها  
  توبه از مى وقت گل ديوانه باشم گر كنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست  
  كج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر كنم
عشق دردانه است و من غواص و دريا ميكده  
  سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم
لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق  
  داورى دارم بسى يا رب كه را داور كنم
باز كش يكدم عنان اى ترك شهر آشوب من  
  تا ز اشك و چهره ، راهت پر زر و گوهر كنم
من كه از ياقوت و لعل اشك دارم گنجها  
  كى نظر در فيض خورشيد بلند اختر كنم
عهد و پيمان و فلك را نيست چندان اعتبار  
  عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر كنم
من كه دارم در گدائى گنج سلطانى بدست  
  كى طمع در گردش گردون دون پرور كنم
گر چه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم  
  گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم
عاشقان را گر در آتش مى پسندد لطف دوست  
  تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم
دوش لعلش عشوه اى مى داد حافظ را ولى  
  من نه آنم كز وى اين افسانه ها باور كنم
 
ديدم عجب غزلى است ، اين غزل مى فهماند كه تدريس اسفار لازم و ترك آن در حكم كفر سلوكى است .
ثانيا: همان روز يا روز بعد، آقاى حاج احمد، خادم خود را به منزل ما فرستادند و بدينگونه پيغام داده بودند:
ما در زمان جوانى در حوزه علميه اصفهان نزد مرحوم جهانگير خان اسفار مى خوانديم ، ولى مخفيانه چند نفر بوديم و خفيه به درس ‍ ايشان مى رفتيم اما درس اسفار علنى در حوزه رسمى به هيچ وجه صلاح نيست و بايد ترك شود!
من در جواب گفتم : به آقاى بروجردى از طرف من پيغام ببريد كه اين درسهاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول ، ما هم خوانده ايم و از عهده تدريس و تشكيل حوزه هاى درس آن برخواهيم آمد و از ديگران كم بودى نداريم . من كه از تبريز به قم آمده ام فقط و فقط براى تصحيح عقائد طلاب براساس حق و مبارزه با عقايد باطله ماديين و غير هم مى باشد، در آن زمان كه حضرت آيت الله با چند نفر خفيه به درس مرحوم جهانگيرخان مى رفتند، طلاب و قاطبه مردم بحمدالله مومن و داراى عقيده پاك بودند و نيازى به تشكيل حوزه هاى علنى اسفار نبود، ولى امروزه هر طلبه اى كه وارد دروازه قم مى شود با چند چمدان پر از شبهات و اشكالات وارد مى شود و امروزه بايد به درد طلاب رسيد و آنها را براى مبارزه بر ماترياليست ها و ماديين ، براساس صحيح آماده كرد و فلسفه حقه اسلاميه را بدانهاآموخت و ما تدريس اسفار را ترك نمى كنيم . ولى در عين حال من آيت الله را حاكم شرع مى دانم اگر حكم كنند بر ترك اسفار، مسئله صورت ديگرى به خود خواهد گرفت .
و پس از اين پيام ، آيت الله بروجردى ديگر به هيچ وجه متعرض ما نشدند و ما سالهاى سال تدريس فلسفه از شفا و اسفار و غيره مشغول بوديم و هر وقت آيت الله برخوردى با ما داشتند بسيار احترام مى گذاردند و يك روز، يك جلد قرآن كريم كه از بهترين و صحيح ترين طبعها بود به عنوان هديه براى ما فرستادند.
نظر آيت الله بروجردى در مورد علم فلسفه
حجه السلام و المسلمين على دوانى :
امام خمينى در جلسه اى كه اينجانب و چند تن از فضلاى حوزه بوديم ، مى فرمودند: آقاى بروجردى مخالف معقول (فلسفه )نيست ، بلكه در اين علم استاد بود. وقتى در بروجرد بودند معقول درس مى گفتند. خبر به قم رسيد، چند نفر از فضلاى قم به بروجرد رفتند و معقول را نزد ايشان خواندند.
وقتى خبر آن به قم رسيد، يكى از مدرسين نامه اى به ايشان نوشت كه بااين كار شما، آينده حوزه قم به خطر مى افتد، ايشان هم معقول را ترك كردند.
سپس فرمودند: اگر من هم جاى آقاى بروجردى و رئيس و سرپرست حوزه بودم از اين همه فلسفه گفتن ، آن هم به اين زيادى و به صورت علنى ، احساس مسئوليت مى كردم . وضع حوزه براى فقه و اصول و حديث و تفسير و ديگر علوم دينى است ، البته در كنار آن هم عده اى كه مستعد هستند مخصوصا اين روزها مى توانند با حفظ شرايط و رعايت وضع حوزه و مسئوليتى كه فقيه مرجع مسئول حوزه دارد، معقول بخوانند كه كمك به علوم دينى آنها بكند، و بتوانند در برابر خصم مصلح باشند، ولى نه با اين همه وسعت و اين همه سر و صدا.
اطلاعات آيت الله بروجردى در علم هيئت
هيئت تحريريه :(14)
اساسا ايشان در علمهاى ديگر نيز تبرز و مهارت مخصوصى داشتند به طوريكه هنگامى كه آقاى حسينعلى رزم آرا قبله نماى مخصوص ‍ خود را در آورده و به محضر مباركش ارائه دادند.
آيت الله توضيحاتى در علم هيئت خواستند، از بيانات ايشان آقاى رزم آرا غرق در اعجاب شده ، اظهار داشت كه : حضرت آيت الله در علم هيئت اطلاعات وسيعى دارند.
نظريه آيت الله بروجردى در مورد اخباريگرى
OOO
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى :
مرحوم آقاى بروجردى يك حرفى داشتند كه نمى دانم از چه مدركى نقل مى كردند، ولى حرف بسيار جالبى بود.
در تابستان سنه 22 كه هنوز ايشان به قم نيامده بودند، ما به بروجرد رفته بوديم ، اين را من در بروجرد از ايشان شنيدم و در قم ديگر نشنيدم و غفلت كردم كه از ايشان بپرسم مدركش چيست ؟
ايشان يك وقتى جريان ملاامين استرآبادى و استدلالهاى او بر ضد عقل و بر انكار عقل را نقل مى كردند، مى گفتند: اين نهضت مقارن است با نهضت ضد عقل و ضدفلسفه اى كه در اروپا پيدا شد، براساس حسى گرى و تجربه گرى ، كه از دكارت و بيكن و غيره شروع شد. آنها همه به گونه ديگرى با منطق و با تعقل مخالفت كردند ولى براساس معتبر شناختن حس . ايشان مدعى بودند كه ملا امين ، تحت تاثير افكارى كه در دنياى اروپا پيدا شده ، قرار گرفته بود(15) .
فصل چهارم : تدريس
اشتياق به درس آيت الله بروجردى
آيت الله شيخ على پناه اشتهاردى :
آقا (آيت الله العظمى گلپايگانى ) را ديدم كه بعد از تدريس خودشان به سرعت ، شبيه دويدن ، از پله هاى وسط فيضيه و صحن كهنه بالا مى روند. كسى از علت شتاب و تند رفتن ايشان پرسيد آقا فرمودند:
مى خواهم به اول درس آقاى بروجردى برسم ببينم چگونه وارد بحث مى شوند.
اهميت آيت الله بروجردى به تدريس
آيت الله شيخ حيدر على محقق :
تلگرافى براى ايشان از بروجرد آمد كه اخوى شما به رحمت خدارفته است ، ايشان دستور دادند پيش از ظهر در مسجد بالاسر، مجلس ختمى برگزار شود. بعد از ظهر همان روز طبق معمول جلسه درس برگزار شد بدون اينكه حتى يك روز درس را تعطيل كنند.
نحوه تدريس آيت الله بروجردى
آيت الله ملكوتى :
من مى توانم بگويم حضرت آيت الله بروجردى در عصر خود، شيخ طوسى زمان بود و كانه در زمان ايشان شيخ طوسى زنده شده بود. ايشان نحوه تدريسشان عجيب بود، ابتداء كتب عامه را مى ديد چون عقيده ايشان اين بود كه روايات ما ناظر بر فقه عامه مى باشد و مى گفتند:
تا آرا و عقايد آنها را به دست نياورده ايم نمى توانيم از روايات اهل بيت آنچه مقصود واقعى اهل بيت است بفهميم .
ايشان مكتب شيعه را، مكتب در مقابل عامه مى دانستند لذا، نه تنها اقوال عامه را نقل مى كردند بلكه اقوال خود خاصه را نيز بيان مى فرمودند و تنها اين كار را نكرد، كتابهائى بود متروك مثل همين مفتاح الكرامه كه بعضى از مجلداتش در زمان ايشان چاپ شده و اين كتاب در زمان گذشته در نزد اساتيد ارزش نداشت و اگر هم داشت به عنوان نقل الاقوال حساب مى شد. بعد عظمت مفتاح الكرامه به بركت ايشان معرفى شد، لذا من درس ايشان را وقتى كه به نجف رفته بودم و بزرگان از من سوال مى كردند مى گفتم : ايشان به تمام الكلمه فقيه اهل بيت است .
و مثل ديگران نبود كه قواعد اصول را بيان كند، بعد از آن روايات را مطرح مى كردند كه آيا اين روايات با قواعد هست يا خير؟ پس ‍ قواعد را اساتيد ديگر اصل قرار مى دادند و اول بيان مى كردند، بالعكس حضرت آيت الله العظمى بروجردى ، اول روايات را مطرح مى كردند و به آن ترتيبى كه عرض كردم اول اقوال عامه و نظارت روايات را بر مذهب آنها، بعد از آن قواعد اصولى را مطرح مى كردند كه ببينيم آيا اقوال موافق با اقوال و روايات اهل بيت هستند يا موافق با روايات اهل بيت نيستند در نتيجه معيار: روايات اهل بيت بود كه اين عظمتى در درس ايشان بود. ايشان روايان را يكى يكى برسى مى كردند، برخلاف بقيه آقايان كه دسته دسته روايات را برسى مى كنند و همچنين يك به يك با اقوال عامه مى سنجيدند.
روش فقهى آيت الله بروجردى
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى :
يكى از مزاياى برجسته معظم له سبك و روش فقهى ايشان بود كه شايسته است پيروى شود و فراموش نگردد. اين بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف بود با سالهاى اول ورود معظم له به آن شهر از درسهاى ايشان بهره مند مى شدم و چون به روش فقاهت ايشان ايمان دارم ، معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل شود.
مقايسه بين روش فقهى ايشان و روشى فقهى متاخرين در قرون اخير: براى اين مقصود يك مقدمه كوچك ذكر مى كنيم : بايد دانست كه روش فقهى فقها همه يكسان نبوده ، اسلوبهاى متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پديد آمده است . خود معظم له كه به تاريخ فقه آشنا بودند و اسلوبهاى مختلف فقهى را مى شناختند و يكى از مزايا و امتيازاتشان همين آشنايى با روشهاى مختلف فقهى شيعه و سنى بود، فقه را تقريبا به چهار دوره تقسيم مى كردند به اين ترتيب :
1-دوره ماقبل شيخ طوسى .
2-از زمان شيخ طوسى تا قرن دهم كه تقريبا مقارن با زمان شهيد ثانى است .
3-از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير.
4- يك قرن اخير.
در اينجا مقايسه مختصرى بين روش معظم له و روشى كه در يك قرن اخير معمول شده به عمل مى آوريم . فقها و اصوليين در مبحث اجتهاد و تقليد و يا در مبحث قضا و شهادات ، چندين علم را نام مى برند كه مقدمه اجتهاد شمرده مى شوند. مى گويند شخص مجتهد بايد اين علوم را طى كرده باشد، اين علوم عبارتند از: نحو، صرف ، لغت ، منطق ، كلام ، اصول ، تفسير، حديث ، رجال (يعنى معرفت به احوال روات احاديث ). متاخرين يعنى از يك قرن پيش به اين طرف اينچنين معتقد شده و در كتب خود تصريح كرده اند كه آن چيزى كه عمده و مهم و اساس است ، علم اصول است ، لهذا عملا چندان توجهى به ساير علوم نمى كنند و بلكه بعضى از آن علوم يعنى تفسير و حديث و معرفت رجال حتى به طور مختصر هم تدريس نمى شود، زيرا به عقيده متاخرين دانستن مقدارى ادبيات عرب كافى است كه در موقع لزوم به تفسير آيه قرآن رجوع شود، لزومى ندارد كه مجتهد قبلا با تفسير قرآن آشنا باشد، همچنين حديث و معرفت رجال اسناد و احاديث ، زيرا به عقيده متاخرين ، در علم اصول حجيت خبر واحد صحيح ، ثابت شده ، و از طرفى بعضى از علما حديث گذشته مانند شيخ حرعاملى مولف وسايل الشيعه اين زحمت و رنج را متحمل شده اند و احاديث صحيح را از غير صحيح جدا كرده اند و در دسترس قرار داده اند. پس لزومى ندارد براى شناختن حديث صحيح ، از غير صحيح وقت صرف بشود.
روى اين جهات عادت جارى فعلى اين است كه طلاب بعد از مختصرى ادبيات عرب و منطق به خواندن اصول فقه مى پردازند و ثقل كار خود را روى اين علم مى اندازند و ضمنا به خواندن خود فقه مشغول مى گردند تا آنكه به عقيده خودشان به مقام اجتهاد نائل گردند.
و چون اخيرا كتابهاى فقهى مفصل و جامعى نيز نوشته شده كه بعضى از نظر نقل الاقوال فقهى جامعيت دارند مثل مفتاح الكرامه سيد جواد عاملى و بعضى از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعيت دارند مثل جواهر الكلام شيخ محمد حسن نجفى و مصباح الفقيه حاج آقا رضا همدانى ، به عقيده متاخرين اين كتب ما را از ساير كتب فقهيه هزار سال پيش بى نياز مى سازد، پس براى يك فقيه بعد از تسلط كامل بر علم اصول با در نظر گرفتن كتاب حديث جامعى مانند وسائل و كتابهاى فقهى جامعى مانند جواهر و مفتاح الكرامه ، كافى است كه اين چند كتاب را جلو خود بگذارند و به استنباط احكام الهى بپردازند.
البته اين روش عمومى و نوعى است ، ولى هميشه افراد استثنائى پيدا مى شوند كه تمايل به تفسير يا حديث يا معرفت رجال و يا فقه عامه و يا تاريخ نشان مى دهند ولى معمولا اين امور كارهاى لازمى شمرده نمى شود.
علم اصول فقه ، فضلاء و طلاب را به خود مشغول ساخته و به همين جهت موجب شده كه فضلاء و طلاب از ساير شعب علوم اسلامى باز بمانند. انصراف از ساير شعب علوم اسلامى از يك طرف و جزابيت و سرگرم كنندگى علم اصول از طرف ديگر، منشاء پيدايش عادتى در ميان فضلاء و اهل نظر شده كه مى توان نام او را عادت (مساله سازى )گذاشت ، به اين معنى كه مسائل را فرض و تخيل مى كنند و در اطراف آن مسائل فرضى به بحث و مناظره مى پردازند و البته ممكن است در همه عمر نيز چنين فرضى واقع نشود.
معظم له عملا اين چنين نبود، اولا همان طورى كه اشاره كرديم به تاريخ فقه آشنا بود و سبك فكرهاى مختلف قدما و متاخرين را مى شناخت و بعضى را تاييد و نسبت به بعضى انتقاد داشت و آنها را عوامل انحراف فقه مى دانست .
ثانيا: بر حديث و رجال حديث تسلط كامل داشت ، طبقات روات و محدثين را كاملا مى شناخت و خود يك طبقه بندى مخصوصى كرده بود كه بى سابقه بود، با يك نگاه به سند حديث اگر خللى در سند آن حديث وجود داشت درك مى كرد.
ثالثا: بر فقه ساير فرق مسلمين و روش و مسلك آنها تا اندازه اى محيط بود. كتب حديث و رجال حديث را مى شناخت . معرفت رجال حديث شيعه و سنى از يك طرف و اطلاع بر فتاوى و فقه ساير فرق اسلامى از طرف ديگر موجب مى شد كه گاه اتفاقى مى افتاد كه اينكه سوال را از امام كرده اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتواى فلان فقيه از فقها عامه بوده اند و فتواى آن فقيه اين بوده است و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آن محيط شايع بوده ، پس ذهن وى مسبوق به چنان سابقه اى بوده ، پس مقصود وى از سوال اين بوده كه سوال كرده و جواب شنيده . وقتى كه معظم له اين جهات را تشريح مى كرد و به اصطلاح روحيه راوى را تحليل مى كرد، مى ديديم كه معنى و مفهوم سوال و جواب عوض مى شود و شكل ديگرى به خود مى گيرد. و يا كلمه اى در حديث بود كه در عرف عام امروز يك معنى داشت ولى با اظهارات معظم له معلوم مى شد كه اين كلمه در محيط خاصى كه در آن وقت محل پرورش سوال كننده حديث بوده معنى ديگرى داشته .
با همه تبحرى كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهى را بر مسائل شكى اصولى مبتنى مى كرد و هرگز گرد مسائل فرضى نمى رفت ، گاه به طعنه مى گفت كه : آقايان طلاب منتظرند كه يك (اصل ) را گير بياورند و دست آويز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.
با قرآن و تفاسير آشنائى كامل داشت ، قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود اما نيمه حفظ داشت ، تاريخ اسلامى را ديده و خوانده و آشنا بود. در نتيجه همه اينها جو و محيطى را كه آيات قرآن در آن نازل شده و همچنين جو و محيطى را كه اخبار و احاديث در آن صدور يافته و محيطهائى كه فقه در آنجاها تدريجا رشد كرده و پرورش يافته ، كاملا مى شناخت و بديهى است كه اين جهات به وى روشن بينى خاصى داده بود.
سبك و سليقه معظم له در فكر و سليقه حوزه علميه قم زياد اثر كرد، تا حد زيادى روشها را عوض كرد و اميدوارم هر چه بيشتر سبك و روش ايشان پيروى شود و تعقيب بلكه تكميل گردد.
تسلط آيت الله بروجردى بر منابع اهل سنت
آيت الله شيخ حسين نورى همدانى :
يك وقتى هيئتى به سرپرستى يكى از علماء عربستان سعودى به خدمت آيت الله العظمى بروجردى آمده بودند و هدايايى از قبيل يك دست لباس و يك جلد كلام الله مجيد و... از طرف حكومت آن كشور براى ايشان آورده بودند، كه آن مرحوم هدايا را بجز قرآن قبول نفرمودند.
در ضمن گفتگوى اين هيئت با حضرت آيت الله بروجردى ، عالمى كه عهده دار سرپرستى هيئت بود به آيت الله بروجردى گفت :
شما شيعيان ، چرا در مساله كيفيت حج با مااينقدر فرق داريد كه عمره شما از حج جداست ؟ اول عمره بجا مى آوريد و بعد از انجام آن از احرام بيرون مى آييد و از آن پس براى حج احرام مى بنديد، ولى ما يك احرام حج و يك عمره بجا مى آوريم ، اين چه اختلافى است كه بين ما و شما وجود دارد با اينكه هر دو مسلمان هستيم ؟
حضرت آيت الله بروجردى فرمودند: ما همانگونه كه حضرت رسول اكرم صل الله عليه و آل عمره و حج را به جا مى آورد، به جا مى آوريم ، اين شما هستيد كه طريقه پيغمبر را مراعات نمى كنيد. شما براى روشن شدن مطلب به سنن ابى داوود، ج 2، باب 183، حجه النبى ، حديث 1905 كه سند حديث هم از طريق شما صحيح است مراجعه كنيد تا معلوم شود كه حج ما يا حج شما، كدام يك مطابق سيره پيغمبر است ؟
توجه به جوانان كلاس
آيت الله محسنى ملايرى :
ايشان نسبت به شاگردان خود، احترام بليغ داشتند. به عنوان نمونه :
آقاى موسوى صدر به درس ايشان مى آمدند و جوان نورسى بودند. به مجردى كه ايشان اشكال مى كردند، مرحوم آيت الله بروجردى مى فرمودند: سكوت كنيد تا ببينم آقا چه مى گويند.
و يا نسبت به آقاى فاضل و يا شيخ مهدى حائرى و بعضى ديگر، اعتراض مى كردند، اما آقا نظر داشتند كه اين آقايان ، اميد آينده هستند، لذا بايد مورد تعظيم و عظمت باشند.
من در بين كسانى كه برخورد كردم ، تحمل و تواضع ايشان نسبت به شاگردان ، به خصوص طبقه جوان ، منحصر به ايشان بود.
خاطره اى از درس آيت الله بروجردى
OOO
آيت الله مشكوه :
روزى در قم در درس مرحوم آيت الله بروجردى حاضر شدم ، ايشان مطلبى را از آخوند نقل مى كردند و رد فرمودند، بعد مطلبى را كه از نظر خودشان بود مطرح فرمودند. وقتى كه تصميم گرفتند از مسجد خارج شوند، گفتم : آقا اين مطلب حضرتعالى را مرحوم ميرزا در قوانين دارد، اشكالى را هم كه مطرح فرموديد در رابطه با نظر آخوند، در حاشيه كتاب خود آخوند هست . ايشان فرمودند: كتاب من كه حاشيه نداشت و من هم نمى توانم تمام حواشى كتب را ببينم .
خدا رحمتش كند به حرف من خيلى توجه فرمود. البته اينكه مرحوم آيت الله بروجردى بدون مطالعه حواشى ، نظرياتشان مطابق نظريات بزرگان از كار در مى آمد، دليل بر متبحر و مسلط بودنش بود.
تقيه كردن آيت الله بروجردى
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى :
در سالهاى اقامتم در حوزه علميه قم كه افتخار شركت در محضر درس پر فيض مرحوم آيت الله بروجردى (اعلى الله مقامه ) را داشتم ، يك روز در ضمن درس فقه ، حديثى به ميان آمد به اين مضمون كه از حضرت صادق عليه السلام سوال كرده اند و ايشان جوابى داده اند. شخصى به آن حضرت مى گويد قبلا همين مساله از پدرش امام باقر عليه السلام سوال شده ، ايشان طور ديگر جواب داده اند، كدام يك درست است ؟ حضرت صادق عليه السلام در جواب فرمود: آنچه پدرم گفته درست است . بعد اضافه كردند:
ان الشيعه !اتو ابى مستر شدين فافتاهم بمر الحق و اتونى شكا فافتيتهم بالتقيه (16)
يعنى شيعيان آن وقت كه سراغ پدرم مى آمدند با خلوص نيت مى آمدند و قصدشان اين بود كه ببينند حقيقت چيست و بروند و عمل كنند، او هم عين حقيقت را به آنها مى گفت ، ولى اينها كه مى آيند از من سوال مى كنند، قصدشان هدايت يافتن و عمل نيست ، مى خواهند ببينند از من چه مى شنوند و بسا هست كه هر چه از من مى شنوند به اين طرف و آن طرف بازگو مى كنند و فتنه به پا مى كنند، من ناچارم كه با تقيه به آنها جواب بدهم .
چون اين حديث متضمن تقيه از خود شيعه بود، نه از مخالفين شيعه ، فرصتى به دست آن مرحوم داد كه درد دل خودشان را بگويند، گفتند: