الگوى زعامت
(زندگينامه سيدالفقهاء والمجتهدين آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي)

محمد لك على آبادى

- ۲ -


علت بيمارى
آيت الله موسوى كرمانى :
روزى در بروجرد كه نشسته اند، به حاج احمد خادمى كه خادم ايشان بود مى گويند: ميز مطالعه شان را كه كتابهاى زيادى رويش بوده ، را جلوى ايشان بگذارند. كه ظاهرا خادمشان اهمال مى كنند و خودشان بلند مى شوند و ميز را جابجا مى كنند، چون خيلى فشار به آقا وارد مى شود، از حال مى روند.
كه ظاهرا فتق (5) بوده ، به هر حال ماشينى آماده مى كنند و به طرف تهران حركت مى كنند و نيمه شب به ميدان آستانه قم مى رسند كه در اينجا چشمشان را باز مى كنند و مى پرسند كجاست ؟ و وقتى مى گويند آستانه قم است ، اين را به تفال خير مى گيرند.
تفال به قرآن براى ورود به قم
حجت السلام و المسلمين على دوانى :
(هنگام ورود به قم )آيت الله فقيه ، تفالى هم به قرآن مجيد زده و از حسن اتفاق اين آيات شريفه آمد:
((و انزلنا من السما ماء بقدر فامسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون ، فانشاناكم به جنات من نخيل و اعناب لكم فيها فواكه كثيره و منها تاكلون و شجره من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين ))
- آيات كه در سوره مومنون آيات 18و19و20 مى باشند اين چنين مى فرمايند:
((و ما براى شما آب را (و آب علم و معرفت را)به قدر معين از آسمان رحمت نازل در زمين ساختيم و محققا بر نابود ساختن آن نيز قادريم ، آنگاه ما به آن آب براى شما باغها و نخلستانهاى خرما و انگور ايجاد كرديم و ميوه هاى گوناگون بسيار كه از آن تناول مى كنيد آفريديم ، و نيز درختى كه از طور سينا برآيد و روغن زيت بار آورد و نان خورش مردم گردد (به آن آب پرورش داديم ). صدق الله العلى العظيم . ))
رونق بخشيدن به حوزه علميه قم
OOO
آيت الله سيد عزالدين زنجانى :
اوضاع قم در آن هنگام ، سر و سامانى نداشت تا اينكه مرحوم آيت الله العظمى بروجردى ، از بروجرد براى معالجه راهى تهران شدند. پس از بهبود، امام (دام ظله )براى رونق بخشيدن به حوزه ، از ايشان درخواست كردند كه در قم توطن كرده و حوزه را به نحو احسن در تحت زعامت خويش اداره كنند. آن بزرگوار هم ، دعوت امام را اجابت فرموده وارد قم شدند و درسى شروع كردند، من هم مرتب درس فقه و اصول ايشان را مى رفتم ، ايشان ابتداء كتاب اجاره و بعد از آن كتاب صلوه را تدريس فرمودند. بزرگان حوزه مانند خود امام ، مرحوم آيت الله سيد محمد داماد و آقاى حاج آقا مرتضى حائرى نيز، درس ايشان شركت مى كردند و احيانا صحبت مى فرمودند (و از ايشان تبليغ مى كردند). پس از ورود ايشان بود كه حوزه ، حيات علمى ديگرى گرفت و رونق فراوان يافت . غرض : حوزه ماهيت ديگرى به خود گرفت . بايد به ابيات مولوى متشبث (6) گردم و به شكرانه بهره هاى روحى و معنوى و تشويقات خصوصى آن مرحوم عرض كنم :
 

اين نقش جان دامنم برتافته است  
  بوى پيراهان يوسف يافته است
كز براى حق صحبت سالها  
  بازگو رمزى از آن خوشحال ها
تا زمين و آسمان خندان شود  
  عقل و روح ديده صد چندان شود
 
ماموريتهاى امام از طرف آيت الله العظمى بروجردى
OOO
آيت الله سيد محمد باقر سلطانى طباطبائى :
ارتباط اين دو بزرگوار (آيت الله العظمى بروجرى و امام خمينى )طرفينى بود، هم امام به آيت الله بروجردى بسيار احترام مى گذاشتند و علاقه مند به ايشان بودند و هم آيت الله بروجردى نسبت به امام اهميت فوق العاده اى قائل بودند و به وى علاقه شديد داشتند، ماموريتهاى مهمى را به ايشان محول مى كردند مثلا در مشهد حادثه اى اتفاق افتاد كه حضرت امام را با اختيارات تام به آنجا فرستادند، آن ماموريت دو ماهى طول كشيد، در قضيه نهاوند نيز با همين اختيارات امام از طرف آيت الله رفتند. در يك سفرى هم كه خود آيت الله بروجردى به مشهد رفتند، مرحوم آيت الله داماد و مرحوم امام همراه ايشان بودند، در اين سفر امام از طرف آيت الله بروجردى مسئول مراجعات مالى بودند و مستقلا به ايشان مراجعه مى شد.
امام خمينى روزى به من فرمودند: حيف قم كه آيت الله بروجردى در آن نيستند، كاش وضعى پيش مى آمد كه ايشان به قم مى آمدند پيش از آمدن آيت الله بروجردى به قم به ايشان اظهار علاقه مى كردند و بيشترين كوشش را آن بزرگوار براى آمدن آيت الله بروجردى انجام دادند.
فصل دوم :مرجعيت و عظمت
دفاع امام خمينى از زعيم مسلمين
OOO
آيت الله فاضل لنكرانى :
مرحوم آقاى اشراقى كه از دوستان قديميمن بود و مدتى هم با مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى سه نفرى مباحثه مى كرديم ، گفتند:
تازه با امام وصلت كرده بودم . تابستان بود و حضرت امام براى ييلاق به همدان رفته بودند، من براى ديدن ايشان به همدان رفتم . با خودم فكر كردم : حالا كه امام ، قدرى از آيت الله بروجردى رنجش خاطر دارد(7) بد نيست انتقادى از آيت الله بروجردى بكنم .
تا شروع كردم درباره ايشان به صحبت كردن ، امام قيافه اش را در هم كشيد، سرش را پائين انداخت و بعد سرش را بلند كرد و گفت : آقاى اشراقى !من به كسى اجازه نمى دهم به زعيم مسلمين اهانت كند، هر كس و در هر مقامى كه باشد.
مرجعيت آيت الله بروجردى از نظر امام خمينى
OOO
آيت الله شيخ يوسف صانعى :
براى هر چه بيشتر آشنا شدن به توانائيهاى فقهى ايشان ، لازم مى دانم به خاطره اى كه از حضرت امام (رحمه الله عليه )دارم اشاره كنم :
پس از رحلت حضرت آيت الله بروجردى روزى خدمت حضرت امام ، راهى تهران بودم كه ايشان فرمودند:
در سفرى كه به نجف اشرف مشرف شدم در جلسه اى كه حضرات آقايان علماءشركت داشتند پيشنهاد دادم كه براى زعامت حوزه هاى علميه و مرجعيت شيعه ، پس از مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى ، آيت الله بروجردى را به نجف دعوت كنيد تا درس و بحث را شروع كنند.
در آن جلسه گفتم : اين پيشنهاد را به دو جهت ارائه مى كنم :
1-اينكه حضرت ايشان اثباتا اعلم هستند.
2-مردى است اجتماعى و براى مرجعيت و حفظ كيان حوزه هاى علميه شايسته ترين فرد است كه مى توان روى او حساب كرد. مدتى كه از اين جلسه گذشت يكى از آقايان به من گفت : آقايان حاضر در آن جلسه گفتند: حاج آقا روح الله حوزه نجف را نمى شناسد، در اين حوزه فحولى از علما هستند، گفتم : از قول من به آنها بگوئيد: شما متوجه حرف من نشديد. من گفتم : فردى است اجتماعى ، اجتماعى بودن غير از اعلميت است و اين مطلب جاى انكار نيست . همچنين گفتم : حضرت آقاى بروجردى در مقام اثبات ، اعلم است البته منافاتى ندارد كه ديگر آقايان ثبوتا اعلم باشند، گرچه ايشان ثبوتا هم اعلم اند.
كسى را كه حضرت امام (رضوان الله تعالى عليه )به همه قدرت و دانشش شهادت به پر اطلاعى و پختگى او مى دهد پايه علمى و صلاحيت و مهارتش براى ما روشن مى شود.
احترام فوق العاده آيت الله بروجردى به امام خمينى
آيت الله فاضل لنكرانى :
آيت الله بروجردى دستور داده بودند: يك منشى معمم و خوش خط براى ايشان پيدا كنند. پس از گشتن بسيار، فردى را پيدا كرده و خدمتشان معرفى كردند. فرموده بودند: بيايد تا من از نزديك او را ببينم .
وقتى اين شخص ، خدمت آيت الله بروجردى مى رسد، امام هم آنجا حضور داشته اند. اين آقا، در اين جلسه بالا دست امام مى نشيند. بعد كه آن شخص رفته بود، حضرت آيت الله بروجردى ، فرموده بودند: من اين منشى را نمى خواهم . علت آن را پرسيده بودند، فرموده بود:
كسى كه بالا دست حاج آقا روح الله بنشيند به درد من نمى خورد. اين بيانگر شدت احترام ايشان به حضرت امام بود.
رجوع احتياطات به آيت الله بروجردى
آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى :
آقاى صامت قزوينى كه از علماء درجه اول قزوين بوده است نقل مى كردند: در شهر قزوين يك مرد صرافى بود كه از طرف مراجع وكالت داشت ، از مرحوم آخوند خراسانى گرفته تا آقاى بروجردى . كه مى گفت : زمان مرحوم آخوند خدمت ايشان رفتم و عرض ‍ كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟فرمودند: آقاى ميرزا تقى شيرازى . و در زمان آقا ميرزاتقى شيرازى خدمت ايشان عرض كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟ فرمودند: آقا سيد ابوالحسن اصفهانى . و در زمان آقا سيدابوالحسن اصفهانى خدمت ايشان عرض كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟فرمودند: آقا حسين ، كه شخصى سوال مى كند: كدام آقا حسين ؟مى فرمايند: آنكه در بروجرد است . در زمان آقاى بروجردى خدمت ايشان عرض كردم : احتياطات شما را به چه كسى رجوع كنيم ؟جوابى ندادند.
آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى :
كسى از تبريز براى مرحوم آقاى بروجردى نامه مى نويسد كه مفاد نامه به اين صورت است :
تاكنون از آقا سيد ابوالحسن اصفهانى تقليد كرده ام و چون ايشان از نظر سنى سنشان بالا رفته و در نتيجه از نظر ذهن در صحت نيستند، من نمى توانم از جهت علمى از ايشان تقليد كنم و همچنين ايشان اصحابى دارند كه كارهاى غير شايسته انجام مى دهند كه در نتيجه از جهت عملى هم نمى توانم از ايشان تقليد كنم و از شما مى خواهم رساله اى بنويسيد.
آقاى بروجردى مى فرمودند:
من نامه اى در جواب آن نوشتم به اين صورت كه : اين جور چيزى ، از تسهيلات شيطان است و هيچ وجه شرعى براى شما بر عدم تقليد از ايشان وجود ندارد و تا مادامى كه قطع پيدا نكنيد كه شخصى از نظر ذهنى نمى تواند كار كند، اين مطلب را نمى توان نسبت داد و همچنين از نظر عملى ، كه ما كارهاى مردم عادى را بايد توجيه كنيم تا چه رسد به اصحاب يك مرجع تقليد، و در هر صورت علم اسلام به دوش ايشان است و من رساله نمى نويسم .
بعد آن شخص سوال و جواب را خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى مى فرستند، كه معلوم مى شود مطالب نامه براى امتحان بوده است .
حضرت آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى مى فرمايند:
ايشان شخصيتى است كه مقيد به تمام مسائل است .
ايشان اعلم از من و همه مراجع نجف است !
OOO
آيت الله سيد حسين موسوى كرمانى :
ابوالزوجه بنده ، مرحوم آقاى شيخ محمد على حائرى كرمانى از مبرزترين شاگردان مرحوم آقا ضياءعراقى ، هم دوره آقاى حجت و آقاسيد محمد تقى خوانسارى و آقاى صدر و آقاى يثربى و امثال اينها بوده است .
نقل مى كرد: زمانى كه من در نجف اشرف بودم مرحوم آقا ضياء عراقى آنچنان به من محبت داشت كه مثل پدر و فرزند بوديم ، خط من در نوشتن خوب بود و نسبتا تند مى نوشتم و اكثر شبها، مرحوم آقا ضياء اصرار مى كرد و مرا به خانه خودشان مى برد.
اطاقى داشت دم در، كه محل مراجعه كنندگان بود، وارد كه مى شديم صدا مى زدند كه شام را بياوريد، شام مى خورديم ، بعد از مدتى مى فرمودند: بلند شويد بخوابيد و خودشان رو به قبله به صورت قفا مى خوابيدند، لكن همه اش به فكر درس فردايش بود.
حدود يك ساعت ، يك ساعت و نيم كه خوابيده بود، مرا صدا مى زدند و من چراغ را بالا مى كشيدم و مى گفتند: فكر درس فردا را كرده ام ، بنويس . دو ورق ، سه ورق مى نوشتم ، مى فرمود: برو بخواب ، مى خوابيدم ، دوباره يك ساعت ، يك ساعت و نيم ديگر،صدا مى زد و مى فرمود: نقض همه آنها را كه گفته ام پيدا كرده ام و همه مطالب را باطل مى كرد و مطالب جديد را دو مرتبه مى نوشتم و يك ساعت ، يك ساعت و نيم بعد، دوباره نقض نقض را فكر مى كرد و...
تعجب مى كردم كه استاد هيچ نمى خوابد، در عين حال در موقع درس و بحث سر حال بود. يك شب كه در خدمتشان بودم ، نمازمان را كه خوانديم ، ديدم در آن موقع صبح ، اطاق را تميز مى كند و آب پاشى مى كند، حتى بيرون خانه را، عرض كردم : كسى مى آيد؟فرمود: ميهمان داريم . ديدم اول آفتاب كسى در زد،مرحوم آقا ضياء خودشان رفتند و همراه يك سيد وارد شد و مرحوم آقا ضياء خيلى مودب برخورد مى كرد. صبحانه را آوردند و مشغول شدند، در بين صبحانه مرحوم آقا ضياء رو كرد به آن آقا و فرمودند: دو مساله از لابلاى كتابها پيدا كرده ام ، به نظر مبارك شما رسيده است ؟!
مرحوم آقاى ضياء دو مساله را عنوان كرد، آن آقا هم گوش داد تا تمام شد، فرمودند: جناب آقاى ضياءالدين ، اين دو مساله نيست ، بلكه سه مسله است ، اولى اش در فلان كتاب است ، آن هم نه يكجا بلكه از لابلاى فرمايشاتشان اين مساله در مى آيد.
دومى اش هم در فلان كتاب است آن هم اين است ... و حضرتعالى اين دو تا را پيدا كرده ايد، حالا سوميش كجاست ؟!
مرحوم آقا ضياءسرش را پائين انداخت ، عرض كرد نمى دانم . آن سيد فرمود: مساله سومش هم در فلان كتاب است كه از آنجا و آنجا و آنجاى كتاب اگر مطالعه كنيد معلوم مى شود.
ابوالزوجه گفتند: آقا ضياء سرش را انداخت پائين و ديگر حرف نزدند. آقا هم بلند شد و خداحافظى كرد و رفت .
آقا ضياء به مشايعت ايشان تا آخر كوچه رفت . به ايشان عرض كردم : آقا!شما وقتى مراجع نجف به منزل شما مى آيند تا در خانه بدرقه آنها مى رويد، ايشان چه كسى بود كه شما اين قدر امروز در مقابلش اظهار ادب و احترام كرديد؟!
فرمودند او را نشناختى ؟!او حاج آقا حسين بوجردى است ، امروز بر من ثابت شد كه ايشان اعلم از من و همه مراجع نجف است .
اگر قرار بود سيد جمال مقلد باشد
OOO
آيت الله سيد مصطفى خوانسارى :
مرحوم آيتالله سيد جمال الدين گلپايگانى از فقها و عارفان بزرگ بود كه وقتى از آيت الله بروجردى پرسيده بودند: اعلم نجف كيست كه موقوفه اى را به وسيله او به طلاب برسانيم ؟!آيت الله بروجردى در پاسخ نوشتند: آيت الله سيد جمال الدين . وقتى آيت الله حاج سيد جمال الدين گلپايگانى ، براى معالجه به تهران آمده بود، به ملاقات ايشان رفتيم ، فرمودند: به حاج آقا حسين سلام مرا برسانيد و بگوئيد: اگر بنا بود سيد جمال مقلد باشد از شما تقليد مى كرد و فرمود: ما تصور مى كرديم كه بعد از مرحوم حاج ميرزا حسين نائينى ، اعلمى وجود ندارد، ولى هنگامى كه آيت الله حاج آقا حسين بروجردى را ديدم ، مرحوم نائينى يادمان رفت !
از آن جهت كه مرحوم آيت الله حاج سيد جمال الدين گلپايگانى ، اهل معنى و عرفان بود، به آسانى به كسى آيت الله نمى گفت ، اما نسبت به مرحوم آيت الله بروجردى ، چنين تعبير مى كرد.
اتمام حجت آيت الله خوانسارى
OOO
آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى :
آقاى رمضانى مى گفتند: بعد از رحلت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى مى خواستيم تقليد كنيم ، به اين منظور همراه يكى از رفقاء خدمت آيت الله العظمى آقا سيد محمد تقى خوانسارى رفتيم و از ايشان در مورد تقليد، سوال كرديم كه از چه كسى تقليد كنيم ؟
فرمودند: از آقا حسين بروجردى تقليد كنيد. اين مطلب را ما بازگو مى كرديم ، تا اينكه خبر به يكى از منتسبين آقاى خوانسارى رسيد و از ما سوال كرد كه آيا مطلبى كه از قول شما مى گويند درست است يا نه ؟!
ما گفتيم : بله !صحيح است و به خاطر اينكه حجت بر ما تمام باشد خدمت ايشان رسيديم و اگر چنانچه حضرت آيت الله خوانسارى خودشان را معرفى مى كردند، ما از ايشان تقليد مى كرديم ، لكن ايشان آقاى بروجردى را معرفى فرمودند.
شرايط نيابت امام زمان
آيت الله حاج سيد موسوى كرمانى :
روزى فرمودند: آقا حسين ، نيابت عامه حضرت امام زمان عليه السلام علم مى خواهد و تقوى و از خود گذشتگى ، لكن آنچه كه شرط مهم اعطاى لواى نيابت است ، عقل فوق العاده اى است كه بايد در آن شخص باشد.
خود ايشان هم همين طور بود و معتقد به خودش بود، عقل فوق العاده اى داشت ، هر كس از هر كجاى دنيا به خدمت آقاى بروجردى مى آمد: از مصر و يا نجف و... اول كه وارد مى شدند در مجلس آقاى بروجردى ، خودش را اقلا صد كيلو مى ديد اما پنج دقيقه ، ده دقيقه كه در محضر آقاى بروجردى مى نشست و به فرمايشات ايشان گوش مى داد موقعى كه مى خواست اجازه مرخصى بگيرد و برود از پنج يا شش كيلو بيشتر خودش را نمى ديد.
گفتارآيت الله بروجردى در مورد مقام مرجعيت
آيت الله مجتبى عراقى :
آيت الله شيخ مرتضى حائرى مى فرمودند: آقاى بروجردى وقتى در نماز سرش را از سجده بر مى دارد، زبان حالشان اين است كه :
خدايا! معذرت مى خواهم ، بيشتر از اين از عهده ام ساخته نيست . مكرر و مكرر آيت الله بروجردى مى فرمودند:
خدا شاهد و گواه است كه من براى اين مقام (مرجعيت )يك قدم برنداشتم . يعنى : كار، كار خدا بود، به من ربطى ندارد.
مى فرمودند: حالا كه آمده است ناچارم كه حفظش كنم .
مقام فقيه عادل
OOO
آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب :
شيخ محمد نهاوندى شبى در عالم رويا مى بيند مشهد مقدس رضوى عليه السلام مشرف شده و داخل حرم گرديده ، سمت بالاى سر، حضرت حجه بن الحسن (عجل الله تعالى فرجه )را مى بيند بخاطرش مى گذرد كه اجازه تصرف در سهم امام عليه السلام را از آقايان مراجع تقليد دارد خوب است كه از خود آن بزرگوار بگيرد، پس خدمت آن حضرت رسيده ، پس از بوسيدن دست مبارك ، عرض مى كند: تا چه اندازه اذن مى فرمائيد در سهم حضرتت تصرف كنم ؟
حضرت مى فرمايند: ماهى فلان مبلغ .
پس از چند سال شيخ محمد، مشهد مقدس مشرف مى شود و در همان اوقات مرحوم آيت الله حاج آقا حسين بروجردى هم مشرف شده بودند. روزى شيخ محمد حرم مشرف مى شود، سمت بالاى سر مى آيد، مى بيند همانجائى كه حضرت حجت عليه السلام نشسته بودند، آقاى بروجردى نشسته است ، به خاطرش مى گذرد كه از اكثر آقايان مراجع اجازه تصرف در سهم امام گرفته ، خوب است از آقاى بروجردى هم اذن بگيرد، پس خدمت آن مرحوم رسيده و طلب اذن مى كند، ايشان هم مى فرمايند: ماهى فلان مبلغ (همان مبلغى كه حضرت حجت عليه السلام در خواب فرموده بودند).
پس شيخ محمد تفصيل خواب چند سال پيش در نظرش مى آيد و مى فهمد كه تمامش واقع شده الا اينكه بجاى حضرت حجت عليه السلام آقاى بروجردى است .
نظريه آيت الله بروجردى در باب مقامات دنيوى
آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى :
وقتى آقاب بروجردى از قم به مشهد مشرف شدند، ماشينى تهيه كردند كه ما هم همراه ايشان بوديم و چون تفكه (8) در مسافرت مستحب است ، ايشان خيلى قصه نقل مى كردند من جمله ايشان مى فرمودند: وقتى در نجف بودم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و آقاى نائينى به بنده اصرار داشتند كه حامل پيام و نامه اى به طرف ايران براى رضاخان باشم ، كه قبول نمى كردم تا اينكه بعد از مدتى كه در ايران بودم ، نامه اى براى بنده در مورد مطالب متعدد و در بندهاى مختلف نوشتند، از جمله اين بود كه : ما شما را براى آخرين مرحله گذاشته بوديم و چنانچه قبول نكنيد ما مقدسين عراق را بر عليه شما مى شورانيم و مى گوئيم كه شما براى حفظ مقامتان اين كار را نمى كنيد و امتناع مى ورزيدكه ايشان مى فرمودند: من نامه اى براى آقايان نوشتم و به تمام بندها جواب دادم و در آن مورد خاص هم گفتم كه : اولا چنين نيست و ثانيا بر فرض اينحالت ، من مقام را از نعمات الهى مى دانم و مثل مال كه اتلاف و تلفش را جائز نمى دانم ، مگر اينكه چيز مهمترى باشد و ببينم كه اگر مقامى را كه مى توانم با آن خدماتى به اسلام كنم را از دست بدهم و در هر صورت از دست دادن مقام را بدون دليل حرام مى دانم .
حسن ظن به خدا و تجسم عالم آخرت
OOO
حجه الاسلام و المسلمين فلسفى :
در اينجا لازم مى دانم نكات ظريفى را در رابطه با آيت الله بروجردى بگويم ، چون شايد خيلى از افراد (حتى روحانيون ما)اطلاع نداشتند باشند كه ايشان از لحاظ اتكاء به خداوند، چه مرد خاصى بود، مردى در غايت خلوص و صفا.
در اوايل مرجعيت ايشان مقدارى وجوه به حوزه رسيد و آن بزرگوار حقوق طلاب را از آن محل مى دادند، ولى به همه نرسيد.
در سال دوم يا سوم اقامت ايشان در قم ، به فاصله كمى سه نامه به وسيله پست به من رسيد، يك نامه از امام خمينى و يك نامه از مرحوم حاج آقا روح الله كمالوند خرم آبادى و يك نامه هم از آقا سيد ابوطالب مدرس يزدى .
اين سه نامه يك مطلب مشترك داشت ، شايد هم آقايان در نوشتن آنها توافق قبلى كرده بودند. مضمون آنها اين بود كه :
حوزه قم تنها حوزه اى است كه از اثر ضربات رژيم پهلوى مصون مانده است . اين حوزه هم به علت نرسيدن وجوه به قدر كافى ، دچار مشكل است و لازم است كه شما اقدامى بكنيد.
حتى امام مرقوم داشتند كه شما آقايان حاج علينقى كاشانى خسرو شاهى و حاج حسين آقا شالچى و بعضى ديگر را به منزلتان دعوت كنيد و به آنها بگوييد كه حوزه در معرض خطر واقع شده است . مبلغى به عنوان وام بدهند تا آقاى بروجردى از اين وضع در آيد تا كم كم وجوه برسد. چون موضوع مربوط به آيت الله بروجردى بود فكر كردم بهتر است خود ايشان را ببينم و بپرسم كه اجازه مى دهند چنين اقدامى بكنم ؟به قم رفتم و در اتاقى كه فقط ما دو نفر بوديم ، گفتم : آقايان چنين نامه هايى نوشته اند، آيا اجازه مى دهيد من چنين كارهايى را انجام بدهم ؟ايشان صريحا گفتند: نه .
سپس با همان متانت فرمودند: خداوند هرگز مرا از عنايت خود محروم نفرموده است ، من به خدا حسن ظن بسيار دارم . اين مطلب مالى را با آقايان تجار در ميان گذاردن و از آنها كمك خواستن ، با حسن ظنى كه من دارم ناسازگار است . اگر پولى به نام وجوه رسيد، به طلاب مى دهم و اگر نرسيد از كسى تقاضا نمى كنم .
من گفتم : اگر آنها اين وجه را به طور رايگان ندهند، آيا شما اجازه مى دهيد به عنوان قرض الحسنه از آنها بگيرم ؟ زيرا آنچه آقاى خمينى نوشته اند اين است كه اين تجار ممكن است پول بدهند كه شما شهريه طلاب را بدهيد تا وجوهى برسد.
فرمودند: خير، قرض الحسنه نمى گيرم . هر طور كه خدا بخواهد، همان مى شود. من به خدا حسن ظن دارم .
من هم خداحافظى كردم و از منزل ايشان آمدم بيرون . عصر آن روز و شب را در قم بودم . فردا خدمت ايشان رفتم كه خداحافظى كنم و بگويم من به تهران مى روم ، اگر امرى داريد بفرماييد. در بيرونى منزل آقا، حاج احمد خادمى و ديگران گفتند: ديروز عصر وجه قابل ملاحضه اى از كويت رسيد و پرداخت حقوق طلاب شروع شده است ، كمى از حقوق مورد احتياج تر نيز زيادتر است . وقتى خدمت ايشان رسيدم ، گفتم : آقا، شنيدم كه الحمدلله همان طور كه به خدا اميدوار بوديد و به عنايت باريتعالى مطمئن ، خداوند يارى فرمود. ايشان نيز فرمودند: بله خدا يارى نمود و باز يارى مى فرمايد.
آرى ، مرحوم آيت الله بروجردى چنين مردى بود، متوجه به حق و بر حسب روايات و به تعبير خودشان ، حسن ظن به ذات اقدس ‍ الهى داشت . ايشان در عين حال با آن شان معنوى و خلوص قلبى كه داشت از لحاظ خضوع و خوف واجلال نسبت به ذات اقدس ‍ باريتعالى واقعا مردى فوق العاده بود. چند بار اتفاق افتاد كه آن مرحوم درباره كلمه (يوم الحسره )حرف زدند. از جمله روزى من و ايشان در اتاق نشيمن تنها بوديم ، به يك مناسبت فرمودند: يكى از اسماء روز قيامت ، يوم الحسره (روز افسوس خوردن )است كه افراد به گذشته دنياى خود و غفلتهايى كه داشته اند افسوس مى خوردند. در اين موقع ديدم چنان پرده اى از اشك روى چشم ايشان آمد، كه گويى الان قيامت است و آن يوم الحسره براى ايشان مجسم مى باشد. آنچنان سخن مى گفت كه باور داشت و مطابق با آن هم عمل مى نمود.
سبك و روش مرجعيت آيت الله بروجردى
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى :
يكى از اقدامات معظم له اين بود كه برخى از امور مرجعيت را تحت نظام دفتر و حساب در آوردند. همه مى دانند كه معمولا در هر شهرى و هر نقطه اى كه عده اى شيعه علاقه مند به امور ديانت باشند، يك نفر يا چند نفر وكالتنامه اى از طرف مرجع تقليد مى گيرند، براى گرفتن وجوهات از مردم و فرستادن به مركز.