فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۴۴ -


43- آية الله العظمى حاج حسين طباطبايى قمى

(متولد 1282-متوفى‏1366 ه.ق)

علامه بزرگوار سيد جليل القدر مغازى و مجاهد في سبيل الله،محامى شريعت‏جد خويش سيد الانام حجة الاسلام و المسلمين آية الله العظمى حاج آقا سيد حسين‏طباطبائى فرزند حاج سيد محمود قمى از تبار سيد سراج الدين اصفهانى(متوفى‏1366)يكى از فقهاى نامى قرن چهاردهم هجرى است كه به زعامت و مرجعيت عامه‏نائل آمده‏اند.

اين شخصيت‏بزرگ از فقهاى عاليمقام عصر خويش و مرجع تقليد در منطقه‏عرب و عجم،و يكى از اعيان تلامذه آية الله مولانا حاج ميرزا محمد تقى شيرازى اعلى‏الله مقامه الشريف و شيخ استاد فقهاء و اصوليين آخوند ملا محمد كاظم خراسانى‏صاحب كفاية الاصول بود.

مرحوم محدث قمى در مورد وى تعبير زيبائى دارد كه مى‏نويسد:«حسين‏الاسم،حسن الرسم و الاخلاق جيد الخلق،طيب الخلق و الاعراق‏»او نامش حسين،رفتار و كردارش زيبا،خلقش نيكو،اخلاق و تبار و نسبش‏بسيار پاكيزه مى‏باشد.

اساتيد ايشان:

ايشان پس از كسب معلومات مقدماتى در زادگاه خويش در بازگشت از سفرحج از طريق عراق به نجف اشرف وارد شده،سپس در سال‏1303 به سامراء مهاجرت‏و عزيمت نمود،و از محضر مبارك زعيم عاليقدر حوزه شيعه آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(1312 ه.ق)تلمذ و كسب فيض نموده است پس از دو سال‏كسب فيض در سال 1305 به تهران مراجعت نموده است در تهران به مدت پنج‏سال به‏فرا گرفتن علوم عقلى،عرفان، رياضيات و فقه و اصول از اساتيد و متخصصين فن‏پرداخته است و در مدت اقامت در تهران از محاضر بزرگانى مانند:ميرزا ابو الحسن‏جلوه(متوفى 1314 ه.ق)مرحوم شيخ على مدرس و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهى(متوفى‏1336 ه.ق)مرحوم ميرزا هاشم رشتى(م 1332 ه.ق) و مرحوم ميرزا على‏اكبر يزدى و مرحوم ميرزا محمود قمى،و جمعى ديگر تلمذ نموده است. در همين‏اوقات فقه و اصول رااز محضر آية الله حاج‏ميرزا محمد حسن‏آشتيانى(متوفى‏1319 ه. ق)و شهيدآية الله شيخ فضل الله‏نورى(مستشهد1337 ه.ق)تلمذ وبهره برده است.

در سال 1311ه.ق پس از فتواى‏معروف ميرزا درمورد تحريم تنباكو وقضاياى مربوط به آن‏مجددا به نجف‏اشرف مراجعت و ازمحضر مبارك آيات عظام:حاج ميرزا حبيب الله رشتى(متوفى 1312)و مرحوم حاج ملا على نهاوندى ومرحوم آخوند خراسانى(متوفى‏1329 ه.ق)و سيد محمد كاظم يزدى صاحب العروة‏الوثقى(متوفى 1338 ه.ق)و مرحوم حاج آقا رضا همدانى،كسب فيض و دانش‏نموده است و در اين محاضر مقدس بود كه به مراتب والاى علم و اخلاق و فضيلت‏نائل و آنگاه به سامراء مراجعت و ملازم درس مرجع بزرگ شيعه آية الله العظمى‏مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(متوفى 1328 ه.ق)گرديده است تا اينكه خود يكى‏از فقهاى نامدار و يكى از علماى مبرز در آمده و مورد عنايت و توجه خاص استادخويش و مورد شور و مشورت او واقع شده است و استاد احتياطات خود را به ايشان‏ارجاع داده است.

تاليفات ايشان:

مرحوم علامه تهرانى فصل مشبعى را در معرفى اين عالم جليل القدر و مرجع‏شجاع دينى اختصاص داده است كه برخى از قسمتهاى آن را كه جنبه تكرارى نداشته‏باشد در اينجا مى‏آوريم:

تحصيل در سامراء:

ايشان مرقوم داشته‏اند در سال 1321 ه.ق به سامراء مشرف گرديد و در درس‏شيخ استاد ما، مرحوم حاج ميرزا محمد تقى شيرازى حدود 10 سال شركت جستند واز سرچشمه فضيلت ايشان سيراب گرديدند در اواخر اقامت او در سامراء من با ايشان‏هم مباحثه بودم (1) آن چنان كه در زمان اقامت در نجف با ايشان مودت و علاقه‏اى‏داشتم از آن زمان داراى صلاح،تقوى و زهد و كثرت عبادت بود او در فقه و اصول درنهايت فضيلت و خبرويت‏بود.

او در سال 1331 به مشهد مشرف شده،و در سال 1354 كدورت و رنجشى بين‏او و رضا شاه پديد آمد كه منجر به تبعيد ايشان از ايران گرديد.از ايشان بازماندگانى به‏نامهاى آية الله سيد حسن و سيد آقا مهدى به يادگار مانده‏اند كه هر دو در سلك‏روحانيت مى‏باشند.از ايشان نه نوع رساله عمليه و تحقيقيه انتشار يافته است.

1-مجمع المسائل

2-الذخيرة في العبادات و المعاملات

3-مختصر الاحكام

4-طريق النجاة

5-منتخب الافكار

6-مناسك الحج

7-هداية الانام

8-رساله الحج

9-مجمع المسائل

10-الرسالة الرضاعيه

11-الرسالة الارثيه

12-صحة المبادلات

13-صحة المعاملات

14-الرسالة الربائية

آية الله قمى و مشهد:

مرحوم شيخ ناصر الشريعه مى‏نويسد:«مردم مشهد از علامه متقى مرحوم ميرزامحمد تقى شيرازى(قدس سره)درخواست نمودند تا عالمى با تقوى و مجتهدى دانا وتوانا به مشهد اعزام نمايد.حضرتش صاحب عنوان مرحوم آية الله قمى را به آن ارض‏مقدس گسيل فرمود.»اين واقعه در سال 1331 انجام پذيرفت.به اين ترتيب مرحوم آية‏الله قمى به مشهد نازل و مجاور آن ارض اقدس گرديد،و به تدريس و بحث و اقامه جماعت و زعامت‏حوزه علميه خراسان و رهبرى و هدايت مردم مشغول گرديدند.

ايستادگى در برابر ظلم و تقوى:

ايشان در مشهد مقدس مشغول فعاليتهاى مذهبى و دينى بود كه اقدامات خلاف‏شرع مبين اسلام و مخالف اصول آزادى رضاخان شروع مى‏گردد.اين عالم ورع وغيور بر ضد مظالم او قيام مى‏ورزد به اين جهت‏به عراق تبعيد مى‏شوند و داستان آن به‏اين كيفيت مى‏باشد كه ميرزا على اصغر خان حكمت روز پنجشنبه ماه ذيحجه‏1353ه.ق مطابق‏1313 خورشيدى به شيراز وارد و در جشنى كه به مناسبت ورود او درمدرسه شاهپور منعقد گرديده بود شركت مى‏كند و طبقات مختلف شهر هم حضورمى‏يابند آنگاه طبق برنامه‏اى كه از پيش تعيين شده بود چهل زن و دختر بى‏حجاب درمجلس حضور مى‏يابند و اركستر آهنگ رقص مى‏نوازد و دختران نيز به رقص وپايكوبى مى‏پردازند.خبر اين مجلس،مانند بمب در محافل آن روز صدا مى‏كند و مردم‏مسلمان بسيار متاثر مى‏گردند،اما احتمال نمى‏دهند كه به دستور شاه بوده باشد.چندى‏بعد اين خبر با واقعه ديگرى مورد تاييد قرار مى‏گيرد و آن خبر چنين بود كه در ميدان‏جلاليه با حضور رئيس الوزراء محمد على فروغى ذكاء الملك،دختران مدارس رابى‏حجاب گرد آورده و على اصغر خان حكمت ضمن نطقى گفته بود:«برخى گمان‏كردند اين اقدامات در شيراز خودسرانه بوده است،لكن راى اعليحضرت همايونى‏است و بايستى به تصويب برسد و مى‏رسد.»مرحوم آية الله قمى بعد از خواندن اين‏خبر بسيار متاسف و متاثر مى‏گردد و سخنرانى مى‏نمايد و در آن محفل آن چنان متاثربوده است كه از شدت بغض و ناراحتى شروع به گريه مى‏نمايد و مى‏فرمايد:«اسلام‏فدائى مى‏خواهد.من حاضرم در اين امر فدا شوم.»سپس توسط محمد ولى اسدى‏نائب التوليه به شاه پيغام مى‏دهد كه لازم است‏شاه از اين عمل خوددارى نمايد.درضمن تهديد مى‏نمايد اگر از اين امر خوددارى نشود،او خود به سختى مبارزه خواهدنمود.در آن پيغام مى‏افزايد:«گرچه شما نائب التوليه تا كنون اصرار داشتيد من با پهلوى ملاقات كنم و من حاضر به پذيرفتن آن نبودم اما حالا حاضرم كه براى جلوگيرى از اين‏عمل غير شرعى،و ضد اسلامى،به تهران بروم و شخصا به ديدار پهلوى برسم تا او رااز اين عمل منصرف كنم در غير اين صورت تا پاى جان ايستاده‏ام...»

يك روز پس از اين پيغام،بيت مرحوم آية الله قمى و كوچه‏هاى اطراف آن‏توسط مامورين دولتى تحت نظر گرفته مى‏شود و مامورين رفت و آمدها را تحت‏تجسس درمى‏آورند.مرحوم آية الله قمى،نامه‏اى به محضر مرحوم آية الله العظمى‏حائرى نويسد و از ايشان در اين امر استمداد مى‏طلبد.سپس توسط دو نفر از علماى‏مشهد،آقايان:آية الله ميرزا محمد كفائى معروف به آية الله زاده خراسانى و مرحوم‏آية الله حاج شيخ مرتضى آشتيانى تماس گرفته و آنها را در جريان امر قرار مى‏دهد،دولت‏بر فشار خود نسبت‏به آية الله قمى مى‏افزايد به تدريج مانع ملاقات اشخاص باآية الله قمى مى‏گردد.وحشت،اختناق و سانسور به حد اعلاى خود مى‏رسد به هر حال‏مرحوم قمى تصميم مى‏گيرد به تهران برود و با پهلوى در اين باره ملاقات نمايد و اين‏قصد خود را با آقايان نامبرده فوق در ميان مى‏نهدر وضع شهر متشنج‏شده بود. مردم ازاوضاع ناراحت و نگران بودند.مرحوم قمى در منزل خود،درس مى‏گفت و صبح وعصر، طلاب به منزل ايشان مراجعه مى‏كردند در يكى از جلسات مى‏فرمايد:«من قصداقدام دارم خود را موظف مى‏بنيم كه اقدام كنم چنانچه براى جلوگيرى از مسئله كشف‏حجاب ده هزار نفر هم كشته شود يكى از آنها هم من باشم جائز و رواست.»

اين گفتار در مشهد و اطراف آن به سرعت پخش و انتشار مى‏يابد دولت‏به‏صورت جدى وارد كارزار مى‏گردد اطراف بيت آقا را محاصره و اسامى رفت و آمدكنندگان را يادداشت و تظاهر مى‏كنند كه منزل تحت محاصره و كنترل مى‏باشد به تدريج‏وضع شهر مشهد و ديگر شهرهاى خراسان منقلب و آماده انفجار مى‏گردد روز 28 ربيع‏الاول 1354 مرحوم آية الله قمى مستقيم، تلگرافى به تهران به عنوان رضاخان پهلوى‏مخابره مى‏نمايد كه در متن آن آمده بود«كه براى مذاكره در برخى از موضوعات به‏تهران خواهد آمد»و شب‏29 ربيع الاول به اتفاق دو نفر از فرزندان و با همراهى خدمتگزار به طرف تهران حركت مى‏نمايند.

اين گروه معدود،ولى در باطن امر بسيار با شكوه،هجرت خود را آغاز نموده واز مشهد عازم تهران مى‏گردند.

حركت ايشان به وسيله يكى از آقايان،به صورت تلگراف به مرحوم آقاى حاج‏سيد يحيى صدر العلماء اطلاع داده مى‏شود و متن تلگراف بعد از نماز ظهر در مسجدحاج سيد عزيز الله تهران براى نمازگزاران خوانده مى‏شود.مردم از حركت ايشان اطلاع‏پيدا مى‏كنند و روز آخر ماه ربيع مرحوم قمى و همراهان وارد حضرت عبد العظيم‏مى‏گردند و در باغ سراج الملك منزل مى‏كنند.

روز اول ماه ربيع الثانى مردم تهران به اتفاق برخى از علماء و ائمه جماعات ازايشان ديدار مى‏كنند چون اين رفت و آمدها بيشتر با اتوبوس كرايه و قطار صورت‏مى‏پذيرفت،رفت و آمد به صورت محسوس در مى‏آيد و رفت و آمدها رو به فزونى‏مى‏نهد و موجب نگرانى دولت و مسئولين امور قرار مى‏گيرد،روز بعد مامورين دولت،جلو حركت وسائل نقليه را مى‏گيرند و رفت و آمد قطار به حضرت عبد العظيم را به‏كلى لغو و تعطيل مى‏نمايند و از رفت و آمد وسائل نقليه عمومى را به حضرت‏عبد العظيم جلوگيرى مى‏كنند.مردم به صورت پياده و به صورت دسته جمعى به سوى‏اقامتگاه ايشان راه مى‏افتند منظره بسيار جالبى به نمايش گذاشته مى‏شود دهشت واضطراب دولت هر لحظه بيشتر مى‏گردد ساعت 10 صبح روز دوم ماه ربيع الثانى‏ملاقات با ايشان ممنوع اعلام مى‏گردد و درب باغ بسته مى‏شود و از ورود و خروج‏افراد به باغ جلوگيرى به عمل مى‏آيد و باغ سراج الملك عملا تحت محاصره پليس‏قرار مى‏گيرد و رفت و آمد به باغ ممنوع اعلام مى‏شود پس از حبس و تحت نظر قراردادن ايشان چند نفر از مامورين دولت درب به ديدار ايشان مى‏شتابند آقا به آنان‏مى‏فرمايد من بايد شخص پهلوى را ملاقات كنم و مطلب خود را فقط به او خواهم‏گفت روز بعد رئيس ديوان عالى و دادستان وقت تهران به ملاقات ايشان مى‏روند وهدفشان اين بوده است كه از طريق بحث علمى با آقا وارد مذاكره شوند ولى معظم له به‏بحث‏با آنها رضايت نمى‏دهد و تاكيد مى‏كند كه من براى ملاقات و مذاكره با شخص‏پهلوى به تهران آمده‏ام آنان مى‏گويند آقايان رئيس الوزراء،وزير كشور،و وزير دربار به‏ديدار شما خواهند آمد آقا مى‏فرمايند هيچ فائده‏اى ندارد من جز با شخص پهلوى باكس ديگرى حاضر به صحبت نيستم،اما رضاخان آمادگى ملاقات با ايشان را نداشت،چون مى‏دانست اولا پس از ملاقات با ايشان حجت‏بر خودش و مردم تمام خواهد شدو جاى هيچ گونه شكى در غير اسلامى بودن عملش باقى نخواهد ماند و ثانيا آية الله‏قمى اهل هيچ گونه سازش و مصالحه و رعايت مقام كاذب شاهنشاهى نيست و چون‏تمام مقامات دولتى مقصود آقا را مى‏دانستند،لذا هيچكدام راضى به ملاقات با اونمى‏شدند.

چند بار فقط رئيس كل شهربانى با آن مرحوم ملاقات معمولى داشت و مطلب‏مهمى مطرح نمى‏شد آقا فقط و فقط با دو نفر از نزديكانش طرف صحبت درسى وفقهى بودند و كس ديگرى حق ملاقات با آقا را نداشت چند روز بعد رئيس شهربانى به‏اتفاق محمد عبده دادستان كل كشور به خدمت آية الله قمى مى‏رسند و اظهار مى‏دارندكه در مشهد بر اثر حركت‏شما شورشى برپا شده و منجر به قتل تعدادى بى‏گناه گرديده‏است و مسئوليت اين قضيه به عهده شما است مرحوم قمى بر مرگ يك عده مسلمان‏بى‏گناه گريستند و فرمودند گناه اين كار به گردن دولت و شخص شاه است نه من،چون‏من با نهايت مسالمت و آرامش و با دست‏خالى براى ملاقات و مذاكره شما آمده بودم،و شماها مرا حبس كرديد و مردم را كه به دفاع از اسلام علاقمند هستند تحريك كرده‏ايد قطعا خبر حبس شدن ما به مشهد رسيده است و اهالى مشهد هم اعتراض و انتقادكرده‏اند و شما به جاى پاسخگويى مثبت،آنان را گلوله باران كرده‏ايد...

سرباز امام زمان(عج):

ماموران و فرستادگان شاه پس از آن كه از تاثير تهديد بر روحيه قوى و پولادين‏آقا مايوس شدند از در تطميع درآمدند و اظهار داشتند كه ملاقات شما با شاه ممكن نيست راجعت‏شما نيز به مشهد امكان ندارد يا بايد در همين باغ به همين صورت‏بمانيد يا به محلى كه دولت در نظر خواهد گرفت‏برويد.مرحوم قمى مى‏گويند اگر به‏ميل خودم نمى‏گذاريد و درخواستم اجابت نمى‏شود كه به مشهد بروم گذرنامه بدهيدكه به عتبات بروم رضاخان با درخواست ايشان موافقت مى‏نمايد و دستور مى‏دهد براى‏ايشان و عائله‏شان گذرنامه صادر شود.ضمنا يكى از صاحب منصبان بانكى را با چك‏سفيد امضا شده به حضور آقا مى‏فرستد تا ايشان هر چه مى‏خواهند بنويسند.آقامى‏فرمايند:من پول دولت را نمى‏گيرم.به ايشان عرض شده بود كه اطلاع داريم شماپولى همراه نداريد مدتى هم در محاصره هستيد و به جايى دسترسى نداشتيد،لذا هرچه پول مى‏خواهيد به شما خواهيم داد.ولى آقا در پاسخ جواب بسيار جالب و قانع‏كننده‏اى دادند.ايشان فرمودند:من رعيت امام زمانم تا به حال مخارج مرا امام‏زمان(عج)مرحمت كرده‏اند بعد از اين هم مرا فراموش نخواهند فرمود امام زمان(عج)از طريق غير طبيعى هم مى‏تواند نوكرهاى خود را اداره فرمايد.

اين سخنان و اظهار نظرها در نظر آن سست ايمانها اسباب مسخره بود.آنان‏رفتند.اتفاقا رئيس كلانترى شهر رى كه در اثر چند روز حصر و حبس آقا و در اثر رفت‏و آمد مكرر، سبت‏به آقا علاقه و ارادت پيدا كرده بود و ضمنا او با كسبه بازار تهران هم‏بى‏ارتباط نبود و مطلب را محرمانه به برخى از بازاريان تهران رسانده بود او خود اظهارآمادگى كرده بود چنانكه كسى بخواهد وجهى به آقا برساند حاضر است كه به ايشان‏برساندى لذا چند نفر از بازاريان مبلغى در حدود يكهزار تومان از وجوه شرعيه توسطهمين رئيس كلانترى به خدمت آقا مى‏رسانند.جالب است دانسته شود كه بر حسب‏اظهار همين رئيس كلانترى چون براى انجام اين كار بسيار دقت داشته است وجه‏مذكور را كف پاى خود گذاشته جوراب را به پا كرده و چكمه نظامى روى آن مى‏پوشدو به قصد ديدار آقا به باغ مى‏رود،خود ايشان بعدها مى‏گفت وحشت داشتم كه شايدخود مرا هم هنگام ورود جستجو نمايند و اگر كشف مى‏شد كه قصد كمك به آقا را دارم‏شديدا در معرض خطر تنبيهات ديكتاتر و مستبد زمان رضاخان قرار مى‏گرفتم به هر حال وجه مذكور به دست مرحوم آية الله قمى مى‏رسد و ايشان اظهار مى‏دارند كه:من‏مطمئن بودم امام زمان(عج)در چنين موقعيتى خاص،رعيت و سرباز خود راوانخواهد گذاشت.» (2)

درخواستهاى پنجگانه از دولت ايران:

مرحوم آية الله قمى به اتفاق دو نفر از فرزندان و همراهى خدمتكار به سوى‏عراق رهسپار و در شهر كربلا در جوار مرقد مطهر سرور آزادگان حضرت حسين(ع)اقامت گزيدند.وقتى ايشان وارد كربلا مى‏شدند مرحوم آية الله العظمى سيد ابو الحسن‏اصفهانى مرجع عاليقدر تقليد شيعه،دامادشان آقا سيد ميرزا را با نامه‏اى به نمايندگى‏خدمت آية الله قمى فرستاد و آقا ميرسيد مى‏گويد:«آقا به من امر فرمودند از طرف‏ايشان دست‏شما را ببوسم.» (3)

هنگامى كه مرحوم آية الله قمى براى زيارت به سامراء رفت،از طرف دولت‏عراق دستگير و به كاظمين و بغداد جلب شد.ولى بعد ايشان را آزاد كردند و معلوم‏نشد علت توقيف و عامل آزاد كردن چه بوده است؟

آية الله قمى مقيم كربلا شدند و به اداره حوزه علميه آنجا پرداختند و گروهى ازعلماى بزرگ از قبيل آية الله ميلانى(متوفى 1395 ه.ق)و مرحوم ميرزا عبد الهادى‏شيرازى(متوفى 1380 ه.ق)و عده ديگرى از علماء و جمعى از طلاب ايرانى به كربلاهجرت نمودند.مرحوم آية الله قمى از وضع ايرانيان و اقدامات رضاخان و گرفتارى‏سخت مردم ناراحت‏بوده و پيوسته مترصد بودند تا اقدامى كنند ولى موقعيت پيش‏نمى‏آمد تا شهريور 1320 ش پيش آمد و رضاخان توسط اربابان انگليسى‏اش از ايران‏اخراج و به سمت‏«سنت موريس‏»رهسپار و تبعيد گرديد.پس از سقوط او و ده سال‏دورى از وطن مرحوم قمى در نخستين فرصت پيش آمده به قصد زيارت مرقد مطهرامام رضا(ع)به ايران آمدند،استقبال بى‏نظيرى از آن بزرگوار در سراسر ايران به عمل‏آمد از قصر شيرين تا مشهد همه جا چراغانى شد همه بزرگان روحانى،و سران قبائل،مسئولان امور دولتى،و مردم به ملاقات آقا و استقبال ايشان شتافتند.به هر كجا كاروان‏آقا مى‏رسيد،شهر بصورت نيمه تعطيل يا به كلى تعطيل مى‏گشت.

ايران با اين سفر تكان خورد.آية الله قمى در مراجعت هنگام توقف در تهران‏پيشنهادات معروفى را به دولت وقت ارائه داد كه اهم آنها در پنج ماده زيرين گنجانده‏شده بود.

1-دولت ايران زنان را در انتخاب حجاب آزاد بگذارد و اجبارى در كشف‏حجاب وجود نداشته باشد.

2-مدارس مختلط كه رضاشاه ايجاد كرده بود منحل،و مدارس پسرانه ودخترانه به صورت مجزى تشكيل و نماز در مدارس برقرار شود.

3-تعليم قرآن و دروس دينى جزو برنامه درسى دبستانها و دبيرستانها قرارگيرد.

4-حوزه علميه قم و مشهد آزاد باشند و محصلين و مدرسين علوم دينيه به‏هنگام تحصيل از خدمت نظام معاف باشند.

5-موضوع اقتصاد،تجارت،تحت نظر متخصصين اداره شود به حدى كه توازن‏صادرات و واردات حفظ گردد تا فشار كمبود مواد غذايى كه بر دوش طبقه ضعيف‏سنگينى مى‏كند از بين برود.

پيشنهادات فوق با حمايت عموم مردم،مورد قبول رژيم قرار گرفت.بدين‏ترتيب مرجع عاليقدر كه چند سال پيش در حضرت عبد العظيم در باغى محبوس‏گرديده بود و مردم از ملاقات با او ممنوع بودند،در ميان استقبال ميليونى مردم،به ميهن‏اسلامى بازگشت.علاوه بر درخواست مشروع حجاب،تعداد ديگرى از پيشنهادها ودستور العمل‏هاى حياتى او به مرحله اجرا و عمل درمى‏آيد و اين وعده الهى است كه تحقق خارجى به خود مى‏گرفت.

ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم... (4)

مرحوم آية الله قمى پس از انجام مقصود و زيارت مشهد امام رضا(ع)دوباره به‏عتبات عاليات مراجعه و در كربلا اقامت ورزيد تا پس از فوت آية الله العظمى اصفهانى‏با درخواست جمعى از علما،به حوزه نجف برگشت و اداره حوزه را به عهده گرفت.

عبرت از تاريخ:

در جريان مسائل گوهرشاد يك نكته عبرت‏آموز وجود دارد كه جا دارد به‏محض عبرت و بهره‏گيرى از واكنش اعمال،مورد عنايت و توجه قرار گيرد نوشته‏اندمحمد ولى خان اسدى استاندار و نائب التوليه آستان قدس رضوى كه پسرش دامادمحمد على فروغى نخست وزير رضاخان بود تا حدودى به عنوان يك عنصر مذهبى‏شناخته مى‏شد و در مسئله كشف حجاب به پدر زن پسرش نوشته بود كه از رضاخان‏بخواهد در جريان متحد الشكل نمودن سياسى مردان و كشف اجبارى حجاب،مشهدرا با در نظر گرفتن موقعيت مذهبى آن،از ديگر شهرها، امتيازى قائل شوند و مانندديگر مناطق رفتار نكنند،ولى به او جوابى نرسيده بود.

در آن ايام سرلشگر مطبوعى(كه پس از 44 سال از واقعه گوهرشاد در دادگاه‏انقلاب اسلامى محكوم به اعدام گرديد)فرمانده لشكر خراسان براى بررسى اوضاع به‏مشهد رفتند و نقشه حمله به مسجد گوهر شاد و صحن مطهر رضوى و قتل عام مردم رابه امر رضاخان پياده كردند.پس از اين واقعه خونين،اسدى مجددا نامه‏اى به فروغى‏نوشت و گلايه نمود كه چرا اقدامى نكرده است كه منجر به اين حادثه گرديده است‏فروغى به جاى هر نوع توضيحى در پاسخ اين شعر را تلگراف مى‏كند:

در كف شير نر خونخواره‏اى غير تسليم و رضا كو چاره‏اى؟

اين تلگراف كشف و به دست رضاخان مى‏افتد.دستور اعدام اسدى را صادرمى‏كند و فروغى را نيز ضمن خواندن اين شعر از نخست وزيرى عزل مى‏كند.تا اين‏قسمت،يك روى سكه بود.

اما روى ديگر آن سكه درست پس از هفت‏سال در اثر حوادث و پيش‏آمدهاى‏غير مترقبه جنگ جهانى و ديگر عوارض ناخواسته بود كه منجر به ايجاد گره كور دركشور مى‏گردد.در شهريور 1320 رضاخان مجددا از فروغى دعوت به عمل مى‏آوردكه با توجه به تجربه و كاركشتگى مجددا سكاندار كشتى كشور طوفان زده شود تا بتواندبا تشكيل دولتى نيرومند جلو مشكلات زمان را بگيرد و عوارض ناشى از جنگ رابرطرف سازد نخست وزير جديد نخستين كارى كه انجام مى‏دهد،نوشتن متن‏استعفانامه رضاخان از سلطنت و كناره‏گيرى او از اين مقام مى‏باشد.وقتى رضاخان‏علت را مى‏پرسد،در پاسخ مى‏گويد:قربان قواى روسى و انگليسى دارند به تهران واردمى‏شوند بايد هر چه زودتر استعفاء دهيد و از مملكت‏خارج شويد تا به چنگ دشمن‏نيفتيد و گرنه اصل و اساس سلطنت نيز در مخاطره مى‏باشد.در همين موقع تاريخ تكرارمى‏گردد و فروغى شعر گذشته را زمزمه مى‏كند و مى‏گويد:

در كف شير نر خونخواره‏اى غير تسليم و رضا كو چاره‏اى؟

به اين ترتيب او از سلطنت‏به نفع پسرش كناره‏گيرى و به سوى آفريقا،جزيره‏موريس رهسپار مى‏گردد.اين بود تكرار تاريخ و واكنش اعمال افراد كه همين دنيا نيز به‏ثمر مى‏نشيند.دل بصير و بينايى روشن مى‏خواهد كه انسان بتواند نتيجه اعمال سيئه‏خويش را با چشم خود ببيند و عبرت بياموزد.

قضيه گوهرشاد از زبان آية الله اراكى:

در مورد فاجعه گوهرشاد مقالات متعددى نوشته شده است كه اين حادثه را ازديدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار داده‏اند.يكى از موثق‏ترين منابع،افواه رجال‏مورد اجتهاد و وثوق مى‏باشد كه بخش اعظم تاريخ را همين شفاهيات تشكيل مى‏دهد.

خبرنگار مجله پيام انقلاب در سال‏1406 هجرى قمرى سؤالاتى از آية الله‏العظمى اراكى مرجع عاليقدر مطرح مى‏سازند كه يكى از آنها پرسش از قضيه مسجد گوهر شاد مى‏باشد.ايشان در پاسخ مى‏فرمايند:

پس از جريانات قم كه نشست علما بود بر اين كه رضاخان بايد برود او هم‏سخت گرفت‏به اينكه بايد آخوندها جواز داشته باشند و اينكه نبايد زنان حجاب داشته‏باشند و كشف حجاب را مطرح ساخت.مرحوم حاج آقا حسين قمى(اعلى الله مقامه)كه در مشهد بودند تلگرافى به رضاخان زدند كه من(به تهران)آمدم پرسيده بودند چه‏نيتى دارى؟فرموده بود كه من مى‏خواهم بروم و شفاها با خودش(رضاخان)صحبت‏كنم كه اين چه كارى است كه مى‏خواهى بكنى چرا مى‏خواهى شب كلاه سر مردم‏بگذارى و زنها را بى‏حجاب كنى؟اگر حرفم را شنيد كه شنيده است و اگر نشنيد گلويش‏را اينطور مى‏گيرم و خفه‏اش مى‏كنم! (5)

وقتى آية الله قمى قبل از آمدن به تهران به مسجد گوهرشاد مى‏رود بهلول هم به‏منبر مى‏رود و بنا مى‏كند به تهييج مردم و مردم بسيارى هم اجتماع مى‏كنند و پس ازسخنرانى دور آقاى قمى را مى‏گيرند كه به تهران نرويد و همين جا باشيد و به دنبال اين‏جريان بود كه آن ملعون قاتل هم دستور مى‏دهد بهلول را بگيرند و به حبس ببرند واجتماع مردم را در گوهرشاد،به گلوله ببندند و حتى آنهائى كه دستشان به ضريح امام‏رضا(ع)بند بوده را به گلوله مى‏بندند به طورى كه دور حرم آن حضرت جدول خون‏راه مى‏افتد و مرده و زنده را در ماشين مى‏ريزند و چاله‏اى بزرگ مى‏كنند و آنها را پرت‏مى‏كنند توى چاله و خاك مى‏ريزند روى آنها.نه غسلى و نه كفنى.اين فاجعه بود كه‏مجالس و محافل مذهبى به كلى قدغن شد و مجالس را توى سردابها يا بيرون باغات،مسجد جمكران يا كوچه‏هاى كج و معوج پرت كه كسى از آنجاها سر درنمى‏آوردمخفيانه روضه خوانى مى‏كردند و از ترس او،كسى جرات علنى گريه كردن را براى‏ابا عبد الله(ع)نداشت.البته ابتداى كار مرحوم بروجردى آن مرد با پسرش محمد رضاآمدند منزل آقاى بروجردى و در اتاق نشستند خيلى هم گرم گرفتند و چاى خوردند واظهار مى‏داشتند من مطيع شما هستم و خلاصه در باغ سبزى نشان دادند،اما بعدش‏ديديم چگونه رفتار نمودند.تا وقتى آقاى بروجردى حيات داشتند،از ايشان حساب‏مى‏بردند.محمد رضا همان اوايل كارش آمد و گفت‏حاج آقا تقسيم اراضى را اينطورمى‏خواهم بكنم و آقا خيلى سخت‏با او گفتند تو نمى‏توانى اينكار را بكنى.بدون اجازه‏حاكم شرع حق دخل و تصرف در املاك را ندارى.كار را سخت نكن كه مردم به‏جنبش درآيد و شاهى‏ات را از بين ببرند،شايد به جمهورى مبدل شود،دست‏بردار.

پس از آقاى بروجردى آنچه را كه خيال داشت انجام داد،خيلى هم خراب كرد تا اينكه‏خداوند متعال اين مرد(حضرت امام خمينى)را مبعوث فرمود و رضاخانى كه درمدرسه فيضيه فرياد زده بود ذريه‏تان را به باد فنا خواهيم داد،ذريه خودش به باد فنارفت.

گفتار آية الله العظمى مرعشى:

آية الله مرعشى در مورد ايشان مى‏نويسند.

«يكى ديگر از مشايخ روايتى،علامه فقيه ورع و پرهيزگار،سلمان مجتهدين،حجة الاسلام و المسلمين آيت الله حاج آقا حسين بن حاج سيد محمود طباطبايى قمى‏سراجه‏اى مى‏باشد.

اين سيد جليل القدر و بزرگوار يكى از اعلام عصر و يكى از مراجع وقت‏صاحب تقوى و ورع،و عفاف و سداد و قول و عمل بود او پيش صاحب كفايه آخوندخراسانى و همنام او آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائى صاحب العروة الوثقى و آيت‏الله مدفق شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)و محقق بنيل حاج آقا رضاهمدانى صاحب الصباح و تنى چند از بزرگان تلمذ نمود سپس در مشهد سكونت‏يافت‏تا آن كه رضاشاه خواست كشف حجاب و تغيير البسه را پياده كند و به مسلمانان روش‏يهوديان و مسيحيان را تحميل نمايد.آيت الله قمى پس از مبارزات فراوان مجبور به‏مهاجرت به كربلا گرديد،و در آن سرزمين اقامت نمود تا آنكه در سال‏1366 ه.ق درزيارتگاه كاظمين(ع)وفات نمود،و جنازه او به نجف اشرف حمل گرديد و در يكى از!405 حجره‏هاى شرقى در صحن شريف علوى(ع)مدفون گرديد.

اجازه روايتى بسيار مختصر است در آن اجازه از حاج سيد مرتضى كشميرى واز حاج ميرزا حسين تهرانى خليلى روايت مى‏كند.» (6)

وفات او:

بالاخره اين عالم ربانى و مجاهد صمدانى پس از 84 سال تلاش و كوشش درراه وظيفه اسلامى الهى در تاريخ‏1366 ه.ق به رحمت ايزدى واصل،و دوستداران وعلاقمندان را تنها گذاشت.

پى‏نوشتها:‌


1- نقباء البشر ج 2 ص 654.

2- به كتاب قيام گوهر شاد،سينا واحد،بخش مصاحبه با آية الله سيد عبد الله شيرازى مراجعه شود.

3- مجله اعتصام شماره 30 ص‏37 مقاله نگارنده.

4- سوره محمد آيه‏7.

5- مجله پيام انقلاب،شماره‏126- 125.

6- اعيان الشيعه ج 1- مجله نور علم شماره 1 دوره دوم ص 81- 95- مقاله آقا سيد هندى قيام گوهرشاد- نقباء البشر ج م ص‏653 تا 655 كد معرفى‏1089- يكصد سال مبارزه روحانيت ج‏3.