فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۲۲ -


21- محقق كركى يا محقق ثانى

(متوفى 940 ه.ق)

گفتار استاد:

«شيخ على بن عبد العالى كركى،معروف به محقق كركى يا محقق ثانى،از فقهاى‏جبل عامل و از اكابر فقهاء شيعه است.در شام و عراق تحصيلات خود را تكميل‏كرده و سپس به ايران در زمان شاه طهماسب اول آمده و منصب شيخ الاسلامى‏براى نخستين بار در ايران به او تفويض شد.منصب شيخ الاسلامى بعد از محقق‏كركى به شاگردش شيخ على منشار،پدر زن شيخ بهايى رسيد و بعد از او،اين‏منصب به شيخ بهايى واگذار شد.فرمانى كه شاه طهماسب به نام او نوشته و به اواختيارات تام داده،در حقيقت او را صاحب اختيار واقعى و خود را نماينده اودانسته است،معروف است.

كتاب معروف او كه در فقه زياد از آن نام برده مى‏شود،«جامع المقاصد»است كه‏شرح قواعد علامه حلى است.او علاوه بر اين،«المختصر النافع‏»محقق،و شرايع‏محقق و چند كتاب ديگر از علامه و چند كتاب از شهيد اول را حاشيه زده و ياشرح كرده است.

آمدن محقق ثانى به ايران و تشكيل حوزه درسى در قزوين و سپس در اصفهان،وپرورش شاگردانى مبرز در فقه،سبب شده كه براى نخستين بار پس از دوره‏صدوقين،ايران مركز فقه شيعه بشود.محقق كركى ميان سالهاى‏937-941درگذشته است.محقق كركى شاگرد على بن هلال جزائرى و او شاگرد ابن فهدحلى بوده است.ابن فهد شاگرد شاگردان شهيد اول از قبيل فاضل مقداد بوده.

على هذا او به دو واسطه شاگرد شهيد اول است.پسر محقق كركى به نام شيخ‏عبد العالى بن على بن عبد العالى نيز از فقهاء شيعه است كه ارشاد علامه و الفيه شهيد را شرح كرده است...» (1)

محقق دوم،صاحب جامع المقاصد:

شيخ نور الدين،على بن الحسين بن عبد العالى كركى عاملى،يكى از بزرگان‏فقهاى قرن دهم هجرى است و القاب:«مروج الذهب‏»،«شيخ الاسلام‏»،«محقق‏كركى‏»،«محقق ثانى‏»و«المولى المروج‏»در مورد او شهرت دارد.او عالمى است عامل،و فقيهى است كامل،مجتهد اصولى و محقق يكتاى عصر خويش و علامه وقت.وثاقت‏و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و كثرت تحقيق و تدقيق و جودت تاليف و متانت‏تصنيف او بى‏نياز از توصيف و غنى از تعريف مى‏باشد.

او از علماء و فقهاى جبل عامل است كه پس از تكميل مراتب علمى و عملى،بنابه رخواست‏شاه طهماسب به ايران مسافرت كرده است و شيخ الاسلام رسمى ايران‏گرديده است و پذيرش اين دعوت از سوى يك پادشاه،گاهى در زندگى اين فقيه‏بزرگوار با توجه به حركت اسلامى ايران امروز،ممكن است‏خواننده محترم را دچارحيرت و تردد گرداند كه مبارزه با رژيم ستمشاهى در عصر اخير و همكارى يك مجتهدعاليقدر در آن عصر را با پادشاه وقت،به چه معنى و مفهومى مى‏توان تعبير و تفسيرنمود؟كدام يك از آنها حق و كدام يك از آنها باطل و ناروا شمرده مى‏شود؟

در رفع اين تحير و تردد،آنچه به نظر نگارنده مى‏رسد اينگونه است:

اولا:در رسيدگى به مسائل و قضاياى تاريخى نبايست‏شرايط زمان و مكان ومحيط اجتماعى را از نظر دور داشت،بلكه ضرورت دارد با توجه به شرائط و ظروف‏خاص زمانى و مكانى قضاوت و داورى نمود و اين امر به سهولت و آسانى صورت‏نمى‏پذيرد،بلكه يك فرد بى‏نظر و بى‏غرض بايد ريشه‏هاى قضايا را بررسى و پى‏جويى‏نمايد تا به حق مطلب برسد.

ثانيا:تشكيل حكومت صفويه،پس از آن همه فشار و اختناق كه اقليت معدود ومحدود شيعه از اكثريت‏حاكم آن روز به جرم تنها اعتقاد و گرايش مذهبى‏اش كشيده‏بود،و آن همه تظلماتى كه در دوره عثمانيها و بازماندگان خلفاى اموى و عباسى يااجراء كنندگان شيوه‏هاى حكومتى آنان متحمل گرديده بود،كه تاريخ خود بهترين شاهدو صادق‏ترين گواه اين جريانات مى‏باشد، به نهضت صفويه در آن مقطع خاص زمانى‏صبغه مذهبى و رنگ خالص نهضت دينى و اسلامى بخشيده بود كه فقهاى و علماى‏رنج ديده و ستم كشيده و صدا در گلو خفه شده،همكارى و هم فكرى با اين حركت‏توفنده انقلابى و اسلامى را يك وظيفه صد در صد شرعى و اسلامى خويش بدانند و باجان و دل و با الهام از اعتقادات پاك مذهبى خويش،با آن حركت همكارى داشته‏باشند،نه آنكه از روى نيل به مقاصد دنيوى يا اشغال مناصب دنيوى به چنين مقامات‏روى آورده باشند،واكنش و عكس العمل سر سلسله اين حركتها هم تا حدودى اين نوع‏برخورد را نشان مى‏دهد كه جنبه‏هاى اعتقادى و مذهبى او بر ديگر جنبه‏ها و ابعاد مساله‏غلبه و پيروزى داشته است و شركت اين نوع فقهاء و علماى اسلام در چنين حركتهاى‏سياسى و حكومتى بر اين منوال و بر اين اصل استوار بوده است،هر چند ناگفته نبايدگذاشت كه دنيامداران و سياست‏بازان از اين گرايشهاى پاك و تمايلات بى‏آلايش به‏سادگى عبور نكرده‏اند،بلكه بهره‏برداريهاى ناپاك و ناخالص فراوانى نيز نموده‏اند كه‏نهضت مشروطيت ايران و نهضت ثوره عشرين عراق و دهها نظير آنها،گوياترين سندتاريخى اثبات اين ادعاى ما مى‏تواند باشد و يقينا در مورد سلسله صفويه هم چنين‏اتفاقات ناروا رخ داده است،ولى در آغاز حركت و در توجيه عامل اصلى شركت فقهاءدر اين حركت‏سياسى،دقيقا همان رهايى و فرار از ظلمها و ستمها در كار بوده است كه‏در حق آنان به كار گرفته مى‏شد،به ويژه افرادى مانند محقق كركى كه در كوران حوادث‏و در متن تظلمات و تعديات در لبنان و جبل عامل به سر مى‏برده است كه بارزترين‏نمونه آن شهادت فقيه بزرگوار شهيد اول،و شاگرد نامدار محقق كركى،شهيد ثانى ودهها شهيد گمنام تاريخ فقه و فقاهت مى‏باشد كه گرفتار آتش سوزنده جهل و نادانى وتعصب و عناد و لجاجت‏ستمگران گشته‏اند،بى‏آنكه صدايى از آنان به گوش احدى‏رسيده باشد.پس به اين ترتيب مقايسه آن دوره با عصر انقلاب و شرايط روز،هرگزصحيح و روا نيست.

گفتار ديگران در حق او:

صاحب روضات الجنات فشرده‏اى از گفتار علماء و فقهاء را در مورد اين فقيه‏بزرگوار آورده است كه برگزيده‏اى از آنها را در ذيل مى‏آوريم:

1- شهيد ثانى:

او در اجازه‏اى كه به فرزند اين عالم ربانى صادر كرده است،درباره او مى‏گويد:

«پيشواى محقق،يكتاى عصر خويش،شيخ نور الدين على بن عبد العالى كركى‏عاملى،از علماى دوره شاه طهماسب صفوى است كه شاه امور مملكتى را در اختيار اونهاده بود و دستور العملى به تمام نقاط كشور صادر نموده بود كه از او به عنوان فقيه‏بزرگوار امتثال و اطاعت نمايند و اعتقاد داشت كه حكومت از آن او است،از آن جهت‏كه او نايب امام زمان(عج)مى‏باشد و پادشاه نماينده و نايب او مى‏باشد،چون اساس‏حكومت از آن خدا و رسول(ع)و جانشينان بر حق اوست.اين فقيه بزرگواردستور العملهايى به شهرها و مناطق در مورد امور مردم و ماليات مى‏نوشت و در پاره‏اى‏از مناطق كشور،قبله‏ها را كه بر اساس نادرست تنظيم گرديده بود، تغيير مى‏داد.» (2)

2- سيد نعمت الله جزائرى:

او در كتاب‏«غوالى اللئالى‏»مى‏گويد:

«شيخ على بن عبد العالى(قبرش معطر باد)هنگامى كه بنا به درخواست‏شاه‏طهماسب به قزوين و سپس اصفهان قدم گذاشت،او دستور العملهاى متعددى به‏اطراف و اكناف نوشت و من برخى از اين احكام و دستورها را ديده‏ام كه متضمن نحوه‏رفتار با مردم و كميت و مقدار خراج ماليات،امر به اقامه شعائر دين مانند نماز جماعت‏و تعيين امام جمعه و جماعت و... مى‏باشد.» (3)

3- صاحب رياض العلماء:

ملا عبد الله افندى،متن دستور شاه طهماسب را در مورد او آورده است كه‏جملاتى از آن به اين ترتيب است:«از آن جمله در اين زمان،كثير الفضل عالى شان كه‏به رتبه ائمه هدى عليهم السلام و الثناء اختصاص دارد،متعالى رتبت،خاتم المجتهدين،وارث علوم سيد المرسلين، حارس دين امير المؤمنين،قبلة الاتقياء المخلصين،حجة‏الاسلام و المسلمين،هادى الخلائق الى الطريق المبين،ناصب اعلام الشرع المتين،متبوع اعاظم الولاة في الاوان،مقتدى كافة الزمان،مبين الحلال و الحرام،نائب الامام(ع)لازال كاسمه العالى عليا عاليا،كه به قوه قدسيه ايضاح مشكلات قواعد ملت و شرايع‏حقه نموده،علماء رفيع المكان اقطار و امصار،روى عجز بر آستانه علومش نهاده به‏استفاده علوم از مقتبسات انوار مشكوة فيض آثارش سرافرازنده و اكابر و اشراف‏روزگار سر اطاعت و انقياد از اوامر و نواهى آن هدايت پناه نپيچيده،پيروى احكامش راموجب نجات مى‏دانند،همگى همت‏بلند و نيت ارجمند مصروف اعتلاى شان وارتقاء مكان و ازدياد مراتب آن عالى شان است،مقرر فرموديم كه سادات عظام و اكابر واشراف فخام و امراء و وزراء و...آنچه او نهى نمايد بدان منتهى نموده،هر كس را ازمتصديان امور شرعيه ممالك محروسه و عساكر منصوره عزل نمايد،معزول،و هركسى را نصب نمايد، منصوب دانسته،در عزل و نصب مزبورين سند ديگرى محتاج‏ندانند...كتبه طهماسب بن شاه اسماعيل الصفوى الموسوى‏»

4- گفتار صاحب امل الآمل:

او در كتاب خويش،ضمن تجليل و توصيف در مورد او گويد:«امر او در وثاقت،علم،فضل، جلالت قدر،عظمت‏شان،فراوانى تحقيق و تدقيق،مشهورتر از آن است‏كه ذكر كنم.»

سپس به ذكر اسامى كتابهاى تاليفى او مى‏پردازد كه در بخش خود خواهدآمد. (4)

5- گفتار صاحب ريحانة الادب:

مرحوم مدرس او را در ذيل كلمه‏«محقق‏»در جلد پنجم كتاب خود آورده است‏و او را با وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى مى‏ستايد و تفويض امور را ازناحيه حكومت وقت،به او ذكر مى‏كند،سپس به شرح تاليفات او مى‏پردازد.داستان‏سفير روم را ذكر مى‏كند كه گويند سفيرى از طرف سلطان روم به حضور حكومت واردشد و شيخ را شناخت،از راه تعرض و فتح باب جدل گفت:«شيخ!ماده تاريخ اين‏مذهب(حكومت‏شما)،«مذهب ناحق‏»(906)است،يعنى مذهب باطل كه كلمه‏«نا»در زبان فارسى حرف نفى است(و اين سخن اشاره به آغاز حكومت صفويه‏است.)شيخ بالبديهه و بدون تامل گفت:«بلى،بر عكس همين جمله ماده تاريخ رواج‏مذهب ما است،ما عرب هستيم و اين جمله هم عربى است:«مذهبنا حق‏»(مذهب ماحق است)و لفظ‏«نا»هم در زبان عرب ضمير متكلم مع الغير و به معناى‏«ما»مى‏باشد.

تاليفات او:

1-اثبات الرجعه

2-احكام الارضين يا اقسام الارضين

3-اسرار اللاهوت في وجوب لعن الجبت و الطاغوت

4-ترجمة الجزيرة الخضراء كه در هند چاپ شده است.

5-جامع المقاصد في شرح القواعد شرح قواعد علامه حلى تا اواسط باب نكاح‏كه در ايران چاپ شده است.

6-الجعفرية في الصلوة و مقدماتها.يك نسخه از آن در كتابخانه رضوى موجوداست.

7-حاشيه ارشاد علامه حلى.دو نسخه از آن در كتابخانه رضوى موجود است.

8-حاشيه الفيه شهيد

9-حاشيه قواعد علامه كه غير از جامع المقاصد است.

10-حاشيه دروس و حاشيه ذكرى شهيد اول

11-حاشيه بر شرائع الاسلام

12-حاشيه المختصر النافع محقق اول

13-حاشيه مختلف علامه حلى،و از هر يك از اين دو آخرى،يك نسخه دركتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.

14-شرح ارشاد علامه

15-صيغ العقود و الايقاعات

16-قاطعة اللجاج في حل الخراج

17-النجميه در كلام

18-نفحات اللاهوت

19-رسالة السجود على التربة

فرزند او:

فرزند فقيه و محقق او،شيخ عبد العالى بن على،از بزرگان فقهاء بوده و محقق‏فاضل و متكلم وارسته‏اى بوده است.وى معاصر با مقدس اردبيلى و وفاتش نيز در سال‏993 هجرى بوده است.

شاگردان او:

او شاگردان متعددى را در مكتب خويش پرورش داده است كه از آن جمله:

1-شيخ زين الدين فقعانى

2-شيخ احمد بن محمد بن ابى جامع

3-شيخ نعمت الله بن شيخ جمال الدين

4-احمد بن الشيخ شمس الدين

5-شيخ عبد النبى الجزائرى،صاحب رجال

6-شيخ على منشار زين الدين العاملى(شيخ الاسلام)

7-كمال الدين درويش محمد بن الشيخ كمال الدين درويش محمد بن شيخ‏حسن عاملى.

8-نطنزى جد موسى استاد صاحب استناد

9-سيد امير محمود بن ابى طالب استر آبادى حسينى موسوى شارح جعفريه ومترجم نفحات اللاهوت استاد خويش

10-سيد شرف الدين على الحسن استر آبادى نجفى

11-شيخ على بن عبد العالى عاملى كركى شيخ الاسلام و المسلمين مؤلف شرح‏القواعد(در6 جلد)

وفات او:

وفات او روز شنبه عيد غدير خم هجدهم ذى الحجه،به سال 940 هجرى درنجف اشرف واقع گرديد و ماده تاريخ او در اين شعر گنجانده شده است:

ثم على بن عبد العالى محقق ثان و ذو المعالى بالحق امحى السنة الشنيعه للفوت قيل‏«مقتداى شيعه‏»

(مقتداى شيعه 940)

بعد از وفات محقق مذكور،شيخ على منشار پدر زن شيخ بهائى كه از افاضل حوزه درسى او بود،جانشين وى گرديد و مقرب تشكيلات حكومتى صفوى شد و دراصفهان شيخ الاسلام رسمى گرديد و بعد از وفات او نيز همين منصب عالى به شيخ‏بهايى داماد او منتقل شده است. محقق كركى مسموما درگذشته است و ظاهر آن است‏كه مسموميت وى از سوى برخى از امناى دولت صورت گرفته باشد. (5)

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 302.

2- روضات الجنات،ج 4،ص 361.

3- مدرك فوق.

4- امل الآمل،ج 1،ص 121.

5- ريحانة الادب،ج 5،ص 245 تا249.

علاقمندان مى‏توانند براى تحقيق بيشتر به منابع زير مراجعه فرمايند:

ريحانة الادب،ج 5،ص 272- حبيب السير،ج 4،ص‏609- الذريعه،ج 5،ص 72- اعيان الشيعه، ج 41،ص 174- امل الآمل،ج 1،ص 121- سفينة البحار،ج 2،ص‏147- شهداء الفضيلة،ص 108- الكنى والالقاب،ج‏3،ص 161- لؤلؤة البحرين،ص 151- مستدرك الوسائل،ج‏3،ص 431- نقد الرجال،ص‏238- روضات الجنات،ج 4،ص 360 و منابع ديگر.