20- شيخ الاسلام على بن هلال جزائرى
(متوفى937 ه.ق)
گفتار استاد:
«شيخ على بن هلال جزائرى،زاهد و متقى و جامع المعقول و المنقول بوده
است.
استاد روايت ابن فهد حلى است و بعيد نيست كه استاد فقه او نيز هم او
باشد.
مىگويند در عصر خودش شيخ الاسلام و رئيس شيعه بوده است.محقق كركىشاگرد
او بوده و او را به اوصاف فقاهت و شيخ الاسلامى ستوده است.ابنابى جمهور
احسائى نيز فقه را نزد او تحصيل كرده است.» (1)
جزائر نام ناحيهاى در كنار رود شوشتر نزديك بصره است كه كشاورزى
خوبىدارد.علماء و بزرگان متعددى از آنجا برخاستهاند،و هم نام كشورى است
كه مركز آن«الجزيره»بوده كه بعد از قاهره و اسكندريه،بزرگترين و آبادترين
بلاد اسلامى درآفريقا مىباشد كه علماء و فقهاى متعددى از هر دو محل
برخاستهاند كه شخصيتمورد ترجمه ما،شيخ على بن هلال يا به تعبير
كاملتر،على بن محمد بن هلال يكى ازمتولدين آن محل اول مىباشد.و علماء
ديگر نيز مانند سيد نعمت الله جزائرى و ديگراناز آن محل برخاستهاند.
او يكى از بزرگان فقهاى اماميه در قرن دهم مىباشد كه در معارف معقول
ومنقول يكتاى عصر خويش بوده و در روزگار خويش رياست مذهبى و فقهى شيعه
بهاو منتهى گرديده است.
او يكى از معروفترين مشايخ روايتى فقهاء و بزرگان دين مىباشد كه نام
او درسلسله اجازات اغلب بزرگان فقاهت و روايت ديده مىشود.فقيه نامورى
مانند محققكركى(متوفى 940 ه.ق) و ابن ابى جمهور احسائى و جمعى از اكابر و
بزرگانى ازمكتب فقهى او برخاستهاند.
محقق نامبرده در سال909 او را به عنوان«شيخ الاسلامى»و فقيه اهل
بيت(ع)بودن مىستايد و ابن ابى جمهور نيز كه فقه،اصول و منطق،و بالخصوص
تهذيبالقواعد،و قسمتى از مختلف علامه را از وى كسب فيض نموده است و معترف
استكه با كثرت اساتيد و مشايخ خويش، تنها به پاس عظمت و جلالت قدر
استادشابن هلال،به ذكر نام وى كفايت مىكند و ديگر اساتيد خويش را به
احترام و عظمت ناماو ياد نمىكند. (2) او يكى از علماى معاصر
شاه اسماعيل اول،سر سلسله سلاطين صفويه بودهاست.
عنوان شيخ الاسلام چيست؟
عنوان و لقب شيخ الاسلام نخستين بار در زندگى اين فقيه بزرگوار به
چشممىخورد و شايد جلوتر از او نيز به كار رفته باشد،ولى ما نخستين بار در
زندگى اينفقيه مىبينيم.آيا اين عنوان چه مضمونى را مىرساند؟آيا عنوانى
بوده است دولتى يامردمى و تودهاى،يا آميزهاى بوده است از هر دو؟اين عنوان
بعدها توسعه و گسترشپيدا كرده است و رجال علمى و فقهى مانند: شيخ
بهايى،مجلسى،حاج ميرزا محمودتبريزى فرزند شيخ الاسلام ميرزا على اصغر و تنى
چند از فقهاء و علماء صاحب اينعنوان بودهاند.آيا اين عنوان مقتبس از
عناوين مقامات روحانى اهل سنت مىباشد يادر برابر عناوين و مناصب آنان پديد
آمده است،مطلبى است كه بايد تحقيق وكنجكاوى بيشترى صورت گيرد.در ابتداء امر
به نظر مىرسد اين لقب از القابتفويضى حكومت صفويه بوده باشد و اين عالم
بزرگوار در دوران حكومتشاهاسماعيل صفوى،سر سلسله صفويان زندگى مىكرده
است.آن چنان كه محقق ثانى(محقق كركى)در دوران شاه طهماسب حائز چنين مرتبت و
عنوان گرديده است.
آيا پادشاهان صفويه واقعا معتقد به چنين عنوانى بودهاند،يا در برابر
رقباىعثمانى خويش، توسل و تمسك به چنين دستاويزهايى مىكردهاند،هنوز از
نظرنگارنده درست روشن نگرديده است.
گفتار دانشمندان درباره او:
صاحب رياض درباره او گويد:
«او يكى از مشايخ اجازه اماميه و يكى از بزرگان مورد احترام و تجليل
مامىباشد.جماعت كثيرى از او روايت كردهاند،مانند:شيخ محمد بن ابى
جمهوراحسائى،شيخ عز الدين آملى، شيخ بزرگوار ابراهيم بن حسن وراق،محقق
نامدارمحمد بن سلطان حسين اصفهانى،و محقق ثانى» (3)
صاحب امل الآمل گويد:
«شيخ زين الدين على بن هلال جزائرى،فاضل متكلم و عالم بزرگوارى است
وكتابى به نام«الدر الفريد في التوحيد»در علم كلام دارد و از شيخ احمد بن
فهد روايتمىكند و از او هم شيخ على بن عبد العالى ميسى كركى روايت
مىكند.او در برخى ازاجازات خويش مدح و ثناء كامل در مورد او به كار برده
است،از آن جمله مىگويد:اوشيخ الاسلام،و فقيه اهل البيت(عليهم السلام)در
عصر خويش بوده است.» (4)
گفتار صاحب رياض:
ملا عبد الله افندى اصفهانى نيز پس از نقل گفتار صاحب امل الآمل او را
ستوده واضافه كرده است:
«او تاليفات ديگرى نيز دارد و من در سجستان(سيستان)با خط برخى از
علماءتاليف او را ديدهام و كتاب فوق(الدر الفريد)بسيار پرفايده است و آن
از تاليفات علىبن محمد بن هلال جزائرى است و ظاهرا لفظ محمد اشتباه
باشد...»
ولى لفظ محمد اضافه و سهو نيست،بلكه پدر او محمد بوده است و اينكه
علىبن هلال گفته مىشود،به علت اشتهار جدش يا امتياز تشخصى است كه در لفظ
هلالوجود دارد و مىتواند او را مشخصتر از على بن محمد نشان دهد.»
(5)
وفات او:
وفات او در سال937 ه.ق در نجف رخ داده و عمر او نزديك به 70 سال
بودهاست. (6)
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 301.
2- ريحانة الادب،ج 1،ص407،چاپ تهران،اقبال.
3- روضات،ج 4،ص356.
4- امل الآمل،ج 2،ص 210.
5- رياض العلماء.
6- ريحانة الادب،ج 1،ص407.