فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۲۳ -


22- زين الدين على بن احمد«شهيد ثانى‏»

(مستشهد966 ه.ق)

گفتار استاد:

«شيخ زين الدين معروف به شهيد ثانى،از اعاظم فقهاى شيعه است.مردى جامع‏بوده و در علوم مختلف دست داشته است.اهل جبل عامل است.جد ششم اوصالح نامى است كه شاگرد علامه حلى بوده است.ظاهرا اصلا اهل طوس بوده‏است،از اين رو شهيد ثانى،گاهى‏«الطوسى الشامى‏»امضاء مى‏كرده است. (1)

شهيد ثانى در سال 911 متولد شده و در966 شهيد شده است.مسافرت متعددى‏كرده و اساتيد فراوانى ديده است.به مصر و دمشق و حجاز و بيت المقدس وعراق و استانبول مسافرت كرده و از هر خرمنى خوشه‏هايى چيده است.تنهااساتيد سنى او را دوازده تن نوشته‏اند.به همين جهت مردى جامع بوده است.

علاوه بر فقه و اصول،از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم،آگاهى داشته است.

فوق العاده زاهد و متقى بوده است.شاگردانش در احوالش نوشته‏اند كه در ايام‏تدريس شبها به هيزم‏كشى براى اعاشه خاندانش مى‏رفت و صبح به تدريس‏مى‏نشست.مدتى در بعلبك به پنج مذهب(جعفرى،حنفى،شافعى،مالكى وحنبلى)تدريس مى‏كرده است.شهيد تاليفات متعددى دارد.معروف‏ترين تاليف‏او در فقه،شرح لمعه شهيد اول،و ديگر«مسالك الافهام‏»است كه شرح شرايع‏محقق حلى است.شهيد ثانى نزد محقق كركى(قبل از آنكه به ايران بيايد) تحصيل كرده است.شهيد ثانى به ايران نيامد.صاحب معالم كه از معاريف علماءشيعه است، فرزند شهيد ثانى است.» (2)

فقيه عاليقدر و دانشمند بزرگوار شيعه،زين الدين بن نور الدين شيخ على بن‏احمد عاملى جبعى،معروف به‏«شهيد ثانى‏»در سيزدهم شوال 911 ه.ق،در يك‏خانواده علم و فقاهت زاده شده و همزمان با حيات پدر بزرگوارش،نور الدين على بن‏احمد،تحصيلات مقدماتى را نزد او گذراند.سپس به قريه‏«ميس‏»رفت و نزد شيخ على‏بن عبد العالى ميسى(م 938 ه.ق) تحصيلات خود را ادامه داد و كتابهاى‏«شرائع‏الاحكام‏»محقق حلى،و«ارشاد»علامه حلى،و كتاب‏«قواعد»علامه را نزد او خواند.

او يكى از اعيان و مفاخر فقهاى نامدار شيعه،و يكى از اكابر متبحرين در علوم‏اسلامى و يكى از استوانه‏هاى فقهى و اجتهادى در طول ادوار فقه اسلامى مى‏باشد كه ازنظر آثار و بركات وجودى كم نظير مى‏باشد.او در قرن دهم هجرى مى‏زيسته و با تلاش‏و كوشش خستگى ناپذير فقه آل محمد(ص)را به نقاط مختلف جهان بسط و انتشارداده است.

سفرهاى علمى:

او به منظور ادامه تحصيلات علمى،مسافرتهاى متعددى به نقاط مختلف جهان‏اسلام آغاز نمود،يعنى آنگاه كه چندى در«ميس‏»اقامت گزيد،به‏«كرك نوح‏»رفت ونحو و اصول فقه را نزد سيد جعفر كركى،نويسنده كتاب‏«المحجة البيضاء»فرا گرفت،ودر سال 934 ه.ق مجددا به‏«جبع‏»بازگشت و تا سال‏937 ه.ق در آنجا سرگرم مطالعه‏و تحقيق و مذاكرات علمى شد.در همين سال به‏«دمشق‏»مسافرت كرد و قريب يك‏سال و اندى در آنجا به تحصيلات خود ادامه داد و نزد شيخ محمد بن مكى حكيم وفيلسوف بزرگوار،پاره‏اى از كتب طب و حكمت و هيات را قرائت نمود و در محضردرس شيخ احمد جابر شركت جست و كتاب‏«شاطبيه‏»را كه در علم قرائت و تجويداست،بر او خواند.

او به سال 938 ه.ق دوباره به‏«جبع‏»بازگشت،ولى نتوانست توقف خود را كه‏موجب توقف علمى او مى‏شد،چندان ادامه دهد،لذا مجددا آهنگ دمشق نمود تا ازآنجا به مصر برود.البته مدتى كوتاه در دمشق درنگ كرد و كتاب‏«صحيح مسلم‏»و«صحيح بخارى‏»را در مدرسه‏«سليميه‏»نزد«شمس الدين طولون‏»قرائت كرد و سپس‏در نيمه ربيع الاول 942 ه.ق به صوب مصر حركت نمود.مدت مسافرت او از دمشق‏به مصر،حدود يك ماه به طول انجاميد و در ميان راه كرامات و خوارق عاداتى از وى‏مشاهده شد كه شاگردش ابن العودى آنها را بازگو كرده است.در مصر نزد شانزده استادبرجسته و دانشمند به اندوختن ذخاير علمى در علوم عربى،اصول فقه،هندسه،معانى،بيان،عروض،منطق،تفسير و ساير علوم ديگر سرگرم شد.

شاگردش‏«ابن العودى‏»تمام اساتيد او را در«بغية المريد»نام مى‏برد كه از آن‏جمله است‏شيخ ابو الحسن بكرى،نويسنده كتاب‏«الانوار في مولد النبى‏»و مجلسى ازاين كتاب در«بحار الانوار»مطالبى نقل كرده است.شهيد ثانى در شوال 944 ه.ق به‏زيارت خانه خدا و نيز زيارت قبر شريف پيامبر اكرم(ص)و ائمه بقيع موفق شد.درصفر 944 ه.ق بار ديگر به موطن خود«جبع‏»مراجعت كرد.در ربيع الاول‏946 ه.ق به‏زيارت ائمه هدى(ع)در عراق مشرف شد و در پنجم شعبان همان سال به‏«جبع‏»بازگشت و چند سالى در آنجا ماند.در ذيحجه 948 ه.ق مسافرت به‏«بيت المقدس‏»رادر پيش گرفت و وارد اين شهر شد و در محضر شيخ شمس الدين بن ابى اللطيف‏مقدسى،قسمتى از صحيح مسلم و بخارى را قرائت نمود و از اين استاد اجازه روايت رااخذ كرد.پس از آن به موطن خود مراجعت نمود و در آنجا مشغول تحقيق و مطالعه وتدريس گشت.

پس از آن به صوب روم شرقى عزم سفر كرد و در هفدهم ربيع الاول‏949 ه.ق‏از طريق دمشق و حلب وارد قسطنطنيه گرديد.اين دانشمند بلند همت و سخت‏كوش‏به گوشه‏اى پناهنده گشت و در طى مدت هيجده روز دست اندر كار نگارش رساله‏اى شد كه راجع به ده علم بود. ده مبحث جالب آن را در آن رساله تحرير كرد و آن را نزدقاضى عسكر محمد بن محمد بن قاضى زاده رومى كه خود از دانشمندان برجسته آن‏ديار به شمار مى‏رفت،فرستاد.پس از ملاقات او با شهيد ثانى،ميان آن دو در مسائل‏مختلف مباحثات و مذاكرات علمى صورت گرفت و نوشته‏هاى شهيد ثانى و نيزمذاكرات علمى او،قاضى رومى را بر آن داشت كه صورت برنامه‏اى كه حاوى وظائف‏مدارسى بود در اختيار او قرار داده و به او پيشنهاد كرد كه در انتخاب مدرسه دلخواه‏خود مختار است و مى‏تواند افاضات علمى و تدريسى خود را در هر مدرسه‏اى كه‏مطابق سليقه اوست اجرا نمايد،و در ضمن با اصرار از او درخواست مى‏كرد كه در شام‏يا حلب به انجام وظيفه تدريس بپردازد.شهيد ثانى پس از استخاره،اقامت در«مدرسه‏نوريه‏»واقع در بعلبك را انتخاب كرد و از سوى قاضى مزبور،اداره امور اين مدرسه به‏وى،واگذار شد.

مدت توقف شهيد ثانى در قسطنطنيه چهار ماه به طول انجاميد و طبق معمول كه‏لحظه‏اى را به هدر نمى‏داد،در طول اين مدت كوتاه با سيد عبد الرحيم عباسى، نويسنده‏كتاب‏«معاهد التنصيص‏»آشنايى پيدا كرد و با او مجالست و آمد و شد آغاز نمود و ازمحضرش از لحاظ علمى استفاضه مى‏كرد.

در يازدهم رجب از طريق عراق به جبع بازگشت و در مسير بازگشت‏خود به‏زيارت مراقد ائمه اطهار(ع)تشرف حاصل نمود و اين مراجعت‏با نيمه صفر953 ه.ق‏همزمان بود.او سر انجام در بعلبك اقامت گزيد.

شهرت علمى:

او پس از اقامت در بعلبك،در سايه شهرت علمى،مرجعيت‏يافت و دانشمندان‏فرزانه و فضلاى آن ديار،از دور دست‏ترين بلاد براى استفاضه علمى به محضر او روى‏مى‏آوردند و از بركات علمى و اخلاقى او بهره كافى مى‏گرفتند.وى در اين شهر،تدريس جامعى را آغاز كرد،به اين معنى كه چون نسبت‏به مذاهب پنج گانه جعفرى، حنفى،شافعى،مالكى و حنبلى از لحاظ آگاهى علمى كاملا محيط و مسلط بود،براساس تمام اين مذاهب پنجگانه تدريس مى‏نمود و در حقيقت فقه مقارن و عقائدتطبيقى را تدريس مى‏كرد و چنانكه سلف صالح او،يعنى شيخ طوسى(قدس سره)براى نخستين بار كتابى در زمينه فقه تطبيقى و حقوق تطبيقى اسلام تاليف كرده بود،شهيد ثانى براى نخستين بار تدريس فقه تطبيقى را در شهر بعلبك بنياد نهاد.توده مردم‏نيز بر حسب مذهب خود،پاسخ استفتاآت خويش را از محضر او دريافت مى‏كردند.

اقامت دائمى در موطن اصلى:

شهيد ثانى پس از اقامت پنج‏ساله پر بار و ثمر بخش خود در بعلبك،به موطن‏اصلى خود«جبع‏»بازگشت و در آنجا به تدريس و تاليف آثار فقهى و علمى مشغول‏گرديد.

يكى از نكته‏هاى جالب در مورد آثار علمى او اين است كه او در نگارش مطالب‏علمى و فقهى بسيار زبردست و موفق بوده و آثار پر بركتى از خود به يادگار گذاشته‏است.

در امل الآمل آمده است كه شهيد ثانى پس از شهادت،دو هزار مجلد كتاب ازخود به جاى گذاشت كه دويست عدد آن به خط خود شهيد بزرگوار بوده و تعدادى ازآن از آثار علمى او و مقدارى نيز از مؤلفات ديگران بوده است.

عظمت‏شخصيت او:

شيخ حسين بن عبد الصمد حارثى،پدر شيخ بهايى مى‏گويد:«روزى بر شهيدثانى وارد شدم و او را متفكر يافتم.او در خويشتن فرو رفته بود.علت اين حالت را از اوجويا شدم،به من گفت: «برادرم!چنين مى‏پندارم كه من دومين شهيد باشم،زيرا درعالم رؤيا سيد مرتضى علم الهدى را ديدم كه مجلس ضيافتى تشكيل داده و علماء ودانشمندان اماميه و شيعه در آن شركت داشتند.وقتى من وارد مجلس شدم،سيد مرتضى از جا برخاست و به من تهنيت گفت و دستور داد كه در كنار استاد«شهيد اول‏»بنشينم.»

در رساله‏«مسائل السيد بدر الدين الحسن الحسينى‏»كه سيد مذكور از شيخ‏حسين بن عبد الصمد پدر شيخ بهائى در اين رساله پرسشهايى را مطرح كرده،چنين‏آمده است:

سؤال:استاد و مولاى ما درباره داستانى كه از شهيد ثانى نقل مى‏شود،چه‏عقيده‏اى دارد؟كه شهيد ثانى از نقطه‏اى از استانبول(قسطنطنيه)عبور مى‏كرد،شما نيزهمراه او بوديد.شهيد ثانى به شما گفت:قريبا شخص عاليقدرى در اين نقطه كشته‏مى‏شود.آيا اين قضيه درست است؟

جواب:آرى.

بدين سان چنين پيش بينى صورت گرفت و من مخاطب او در اين پيش‏بينى بودم‏و به ما نيز چنين گزارش دادند كه استاد در همان نقطه به شهادت رسيد و اين حادثه را ازطريق مكاشفه نفسانى بر خويش،پيش بينى و آينده‏نگرى كرده بود.

در پايان اين جواب،پدر شيخ بهايى نام خويش و تاريخ جواب را چنين‏يادداشت مى‏كند:

شيخ حسين بن عبد الصمد حارثى،هيجدهم ذيحجه سال‏983،مكة المشرفة.

در كتاب‏«مقامات‏»سيد نعمت الله جزائرى نيز همين موضوع قيد شده است.

كار و تلاش:

شهيد ثانى با داشتن چنين مقام و شخصيت‏برجسته علمى و فقهى،در تامين‏پاره‏اى از ضروريات معاش شخصا تلاش مى‏كرد.نوشته‏اند:وقتى هوا تاريك مى‏شد وشب فرا مى‏رسيد، الاغى را كه مركب سوارى او بود از خانه بيرون مى‏آورد و به خارج‏شهر مى‏راند و هيزم فراهم مى‏آورد و بار بر آن مى‏نمود و بدين وسيله سوخت منزل رابراى خانواده‏اش فراهم مى‏ساخت.

از بركات وجودى اين شخصيت‏بزرگوار،با اين فضائل روحى و معنوى،فرزندبرومندى همچون علامه بزرگوار و دانشمند پارسا و ژرف‏نگر،ابو منصور جمال الدين‏حسن(صاحب معالم)به ثمر رسيد كه آثار گرانبهايى در اصول فقه و ساير علوم‏اسلامى به دنياى شيعه ارمغان آورد.

كتاب‏«معالم الدين في الاصول‏»ابو منصور حسن،جايگزين كتاب اصول فقه‏فشرده‏«مختصر ابن حاجب‏»گشت و چند قرن است كه به عنوان كتاب درسى طلاب‏علوم دينى در حوزه علمى شيعه مورد استفاده قرار مى‏گيرد و مانند كتاب پدر،يعنى‏«الروضة البهيه‏»همچنان جاويدان و پايدار است و در پايگاههاى حضرت ولى‏عصر(عج)عطش علمى شاگردان مكتب امير المؤمنين على(ع)را فرو مى‏نشاند و قلب‏آنان را با آبشخورهاى پر فيض خود سيراب مى‏سازد. اثر گرانبهاى ديگر فرزند چنان‏پدرى،كتاب‏«منتقى الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان‏»است كه كمتردانشمندى مى‏تواند از آن احساس بى‏نيازى كند.

از نوادگان فاضل او،شيخ محمد بن حسن مى‏باشد.

مرحوم خوانسارى صاحب روضات الجنات،درباره شهيد ثانى چنين مى‏گويد:

«تا كنون در جمع دانشمندان بزرگ و برجسته شيعه كسى را به ياد ندارم كه از لحاظشكوه شخصيت،سعه صدر،خوش فهمى،حسن سليقه،داشتن نظم و برنامه تحصيلى،كثرت اساتيد، ظرافت طبع،معنويت‏سخن و پختگى و بى‏نقص بودن آثار علمى به پاى‏او برسد،بلكه اين استاد بزرگوار در تخلق به اخلاق الهى و قرب منزلت،چنان‏مى‏نماياند كه تالى تلو معصوم(ع)است و بلافاصله در رده پس از معصومان(ع)قراردارد.» (3)

شهيد ثانى به هنگام ميزبانى از واردين بى‏اختيار مى‏گشت و در پذيرايى ازميهمانان و تامين حوائج متقاضيان در حد ايثار و فداكارى مى‏كوشيد.

اساتيد شهيد ثانى:

از مجموع بحثها و مدارك تاريخى ديگرى كه در زندگى اين شهيد عاليقدر دردست داريم،به اين نتيجه مى‏رسيم كه شهيد ثانى با مسافرتهاى متعدد خود،در صدديافتن اساتيدى بود كه بتواند بيشترين بهره‏هاى علمى را از محضر آنان به دست آورد.

اگر چه نمى‏توانيم نام تمام اساتيد او را بر شماريم،ولى به خاطر مزيد اطلاع از آن‏اساتيدى نام مى‏بريم كه اسامى آنان در مدارك تاريخى ضبط شده است و شهيد ثانى ازمحضر آنان مستفيض گشته است و مى‏نماياند كه شهيد از درس اكثر اساتيد برجسته درتمام مذاهب پنجگانه اسلامى استفاده شايان كرده است.اينك تعدادى از آنان:

1-پدر او،احمد عاملى جبعى(م 925 ه.ق)در ميس

2-شيخ على بن عبد العالى ميسى(م 938 ه.ق)در ميس

3-شيخ محمد بن مكى حكيم و فيلسوف،در دمشق

4-سيد حسن بن جعفر كركى،در كرك نوح

5-شيخ احمد بن جابر،در دمشق

6-شمس الدين طولون دمشقى حنفى،در دمشق

7-شيخ ابو الحسن بكرى

8-شيخ شمس الدين ابو اللطيف مقدسى،در بيت المقدس

9-سيد عبد الرحيم عباسى،در قسطنطنيه

10-ملا حسن جرجانى

11-ملا محمد استر آبادى

12-ملا محمد على گيلانى

13-شهاب الدين بن نجار حنبلى

14-زين الدين حرى مالكى

15-شيخ ناصر الدين طلاوى كفعمى

و استادان ديگرى كه در طى سفرهاى علمى خود با آنان آشنا شده بود و به وسيله آنها اندوخته‏هاى علمى خود را لحظه به لحظه فزاينده‏تر نموده است.

تاليفات و آثار علمى شهيد ثانى:

آثار علمى اين دانشمند پاك نهاد به دهها كتاب و رساله علمى مى‏رسد و على رغم‏اشتغالات ديگر تدريسى،حدود هفتاد اثر علمى از خود به جاى گذاشت كه ما به برخى‏از آنها دست‏يافته و يا با نام پاره‏اى از آنها ضمن ترجمه احوال او در مراجع مختلف‏آگاهى يافته‏ايم.

تاليفات شهيد ثانى كه از«روض الجنان‏»آغاز مى‏شود و به‏«الروضة البهيه‏»ازلحاظ تاريخ تاليف پايان مى‏گيرد،واقعا همچون روضه و بوستانى است كه هرپژوهشگر دانشهاى دينى را با مناظر دل‏انگيز خود بر سر نشاط آورده تا گم شده خود رادر ميان آنها بيابد و قلب او با مشاهده هر زاويه‏اى از اين بوستان و آبشخورهاى آن‏سيراب گردد و نسيم ايمان و عقيده را در سطور اين تاليفات استنشاق نمايد.

آثار شناخته شده اين عالم بزرگوار و فقيه عاليقدر را بر حسب ترتيب موضوعى‏در زير ياد مى‏كنيم:

الف- كتب و رسالات فقهى:

1-روض الجنان في شرح ارشاد الاذهان،كه ظاهرا نخستين اثر علمى اين‏بزرگوار است كه به تاريخ جمعه 25 ذى القعده‏949 تاليف كرده است.

2-مسالك الافهام في شرح شرايع الاسلام كه تاريخ پايان كتاب ديات آن 2ربيع الاول 964 است. (4)

3-الفوائد العملية في شرح النفلية

4-المقاصد العلية في شرح الالفية،در19 ربيع الاول 950

5-نتايج الافكار في حكم المقيمين في الاسفار،در دوشنبه‏27 رمضان 950

6-رسالة في ارث الزوجة من العقار،در956

7-رسالة في احكام الحيوة،در سه‏شنبه 25 ذى الحجه‏956

8-رسالة في وجوب صلوة الجمعه

9-رسالة في الحث على صلوة الجمعه،اين رساله،به جز رساله قبلى مى‏باشد.

10-رسالة في تحريم طلاق الحائض الحامل المدخول بها،الحاضر زوجها

11-رسالة في حكم طلاق الحائض الغائب عنها زوجها

12-رسالة في تحقيق النية

13-مناسك الحج الكبير

14-مناسك الحج الصغير

15-رسالة في عدم جواز تقليد الميت

16-الفتاوى المختصره،غالبا در مسائل مربوط به عبادات است.

17-رسالة في انفعال ماء البئر

18-رسالة فيما اذا احدث المجنب حدثا صغيرا في اثناء الغسل

19-رسالة فيما اذا تيقن الحدث و الطهارة و شك في السابق منهما

20-المسائل النجفيه(كه هنگام بازگشت از استانبول(قسطنطنيه)به نجف،به‏آنها پاسخ نوشته است.)

21-مسائل جبل عامل،كه پس از مراجعت از مكه در جبل عامل پاسخ آنها رانگاشته است.

22-رسالة في عدم قبول الصلوة الا بالولاية

23-الرسالة الاسطنبولية في الواجبات العينيه كه هم در فقه و واجبات علمى وهم در مسائل اعتقادى است،در 12 صفر 952 ه.ق

24-الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية،كه آن را در مدت‏6 ماه و6 روز،يا15 ماه تاليف كرده است.

25-حاشية المختصر النافع‏26-حاشية ارشاد الاذهان

27-حاشيه قواعد الاحكام

28-حاشيه شرايع الاسلام

ب-كتب درايه:

29-البداية في علم الدراية.شهيد ثانى در اين علم شايد نخستين دانشمند شيعى‏باشد كه دست اندر كار تاليف مهم در اين رشته باشد.

30-شرح البداية في علم الدراية

ج-كتب اصول فقه:

تمهيد القواعد الاصولية لتفريع الاحكام الشرعيه.اين كتاب داراى 100 قاعده‏اصولى و 100 قاعده ادبى است كه در اول محرم 958 ه.ق تاليف كرده است.

د-كتب مربوط به حديث:

32-غنية القاصدين في اصطلاحات المحدثين

33-شرح حديث‏«الدنيا مزرعة الآخرة‏»

34-كتاب في الاحاديث.مرحوم شيخ حر عاملى گويد:حدود هزار حديث‏به‏خط شهيد ثانى ديدم كه از«مشيخه‏»حسن بن محبوب انتخاب كرده بود.

ه-كتب ادعيه:

35-رسالة في الادعيه

36-رسالة في آداب الجمعه

و-كلام:

37-حقائق الايمان يا تحقيق الاسلام و الايمان.در شب دوشنبه،هشتم ذى‏القعده 954 ه.ق

ز-تفسير:

38-رسالة في شرح بسمله

ح-نحو:

39-منظومة في النحو

40-شرح المنظومة في النحو

ط-اخلاق و عرفان دينى:

41-منار القاصدين في اسرار معالم الدين،در تعليم و تربيت و اخلاق و عرفان

42-منية المريد في آداب المفيد و المستفيد،در آداب تعليم و تعلم كه كتابى‏فوق العاده مفيد را در امر آموزش و تربيت مى‏باشد كه صحيح‏ترين و كامل‏ترين ترجمه آن‏توسط دانشمند محترم،جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى انجام پذيرفته است.

43-مسكن الفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد(آرام بخش دل به هنگام از دست‏دادن دوستان و فرزندان)كه اين كتاب را پس از حادثه از دست دادن چند فرزند،پيش‏از شيخ حسن صاحب كتاب معالم الاصول در تسلى خاطر خويش و ديگران،در روزجمعه اول رجب 954 ه.ق نگاشته است.

44-تلخيص مسكن الفؤاد

45-كشف الريبة عن احكام الغيبة

46-التنبيهات العليه على وظائف الصلوة الغيبية،يا«اسرار الصلوة‏»كه در اسرارعرفانى و نكات و آداب درونى و باطنى نماز مى‏باشد و با استمداد از احاديث در9 ذى‏الحجه 951 تحرير شده است.

اينها برخى از آثار و تاليفات مرحوم شهيد ثانى بوده كه بر آن اطلاع يافته شد. (5)

ماجراى شهادت او:

براى هر فرد با وجدانى سخت دردناك است كه ببيند جان شخصيتهاى پرارزش‏علمى،قربانى غرضهاى آلوده و منافع ناچيز دنيوى افراد مغرضى گردد.شهيد ثانى نيزمانند همه شهداى فضيلت،قربانى مطامع دنيوى فردى فرومايه گشت.فردى كه تصفيه‏حساب خصوصى او اعث‏شد،چنين دانشمند با فضيلتى كشته شود.

دو نفر از مردم‏«جبع‏»براى مرافعه و محاكمه به شهيد ثانى مراجعه كردند.او نيزطبق موازين دينى و ضوابط شرعى،دعوى را فيصله داد.طبيعى است در مرافعات،هردو طرف منتفع نيستند،نتيجه به نفع يكى از طرفين و به ضرر ديگرى فيصله يافت.

شخص محكوم از اين داورى به خشم آمد و نزد قاضى‏«صيدا»رفت و از او سعايت‏كرد كه شهيد ثانى رافضى و شيعه است.قاضى جريان را به سلطان سليم اطلاع داد.ازطرف او براى دستگير كردن شهيد،شخصى مامور شد در پى‏گيرى اين ماموريت اووارد جبع شد،از مردم شهر سراغ شهيد را مى‏گرفت،به او گفتند كه در شهر نيست.

شهيد ثانى اصولا به علت محيط ناسالم و جو آلوده مردم زمان،غالبا عزلت‏اختيار مى‏كرد و فقط براى اقامه نماز صبح به مسجد مى‏رفت و اكثر اوقات با حالتى‏آميخته به بيم و هراس به سر مى‏برد و خويشتن را از منافقان پنهان مى‏كرد و غالبا به‏تنهايى سرگرم تحقيق و مطالعه و تاليف بود.همزمان با ورود مامور كذايى،استاد درانگورستان خود سرگرم تاليف كتاب بوده است.اين مامور موفق به دستگيرى او نشد،چون به خاطر شهيد گذشت كه به سفر حج‏برود. مقدمات سفر مكه را آماده ساخت ودر محملى كه با روپوش بود نشست تا كسى او را نبيند و نشناسد.

قاضى صيدا به سلطان روم(عثمانى)نامه‏اى نوشت كه در بلاد شام(سوريه)مردى عالم زندگى مى‏كند كه بدعت گزار و بيرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت ودست اندر كار نشر و تبليغ عقائد خود مى‏باشد.سلطان سليم شخصى به نام‏«رستم‏پاشا»را كه وزير او بود،براى دستگيرى شهيد مامور ساخت و گفت‏بايد او را زنده‏دستگير كنى تا با دانشمندان استانبول(قسطنطنيه)مباحثه كند و از عقائد او تفتيش شودتا سرانجام از مذهب و آئين او مطلع گردند.رستم پاشا به جبع آمد و از شهيد پرس وجو كرد.به او گفتند كه به سفر حج رفته است.اين مامور در اثناء راه مكه به شهيد ثانى رسيد و او را دستگير كرد.شهيد ثانى به او گفت: به من مهلت ده تا سفر حج را به انجام‏رسانم و من فرار نمى‏كنم و مناسك حج را زير نظر و مراقبت تو انجام مى‏دهم.پس ازانجام مناسك به هر صورتى كه دلخواه توست‏با من عمل كن.

رستم پاشا راضى شد كه شهيد ثانى مراسم حج را برگزار كند و پس از پايان‏مراسم حج،شهيد را به روم(عثمانى)برد.آنگاه كه او را وارد كشور عثمانى نمود،درراه به شخصى برخوردند.آن شخص از مامور سؤال كرد كه اين مرد كيست؟گفت ازدانشمندان شيعه اماميه است كه بر حسب ماموريت او را نزد سلطان مى‏برم.آن شخص‏گفت:تو درباره اين مرد در اثناء راه كوتاهى كرده و او را آزار رسانده‏اى،ممكن است درحضور سلطان از تو شكايت كند و دوستان و ياران او نيز به حمايت و دفاع از وى‏برخيزند و براى تو موجبات ناراحتى و احيانا قتل فراهم كنند. صلاح در اين است كه درهمين جا سرش را از بدن جدا كنى و سربريده او را نزد سلطان ببرى. اين مرد فرومايه‏و پست فطرت در كنار دريا استاد بزرگوار را شهيد كرد.آنگاه سر بريده او را حضورسلطان آورد.سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبيخ قرار داد و به وى گفت:

من تو را مامور ساخته بودم كه او را زنده بياورى،بنابراين به چه مجوزى او را كشتى؟

سيد عبد الرحيم عباسى كه با شهيد ثانى سابقه دوستى و آشنايى داشت،با ديدن‏سر بريده شهيد ثانى سخت متاثر گرديد و سعى كرد تا سلطان را وادارد كه اين مرد پليدرا به قصاص خود برساند.بالاخره مساعى او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم اين‏جرم بزرگ،محكوم به مرگ گرديد.

مؤلف كتاب لؤلؤة البحرين مى‏نويسد:«در بعضى از كتب و منابع معتبر راجع به‏كيفيت دستگيرى و شهادت شهيد ثانى ديدم كه به دستور سلطان سليم پادشاه روم(تركيه فعلى)در مكه در خود مسجد الحرام پس از اقامه نماز عصر دستگير شد و دريكى از خانه‏هاى مكه تحت نظر به سر برد.سپس او را از راه دريا به قسطنطنيه بردند ودر آن شهر او را شهيد كردند و شهادت او در سال‏966 ه.ق رخ داده است.

مدت سه روز جسد او بر روى زمين ماند و كسى او را دفن نكرد.سرانجام جسد شريف او را به دريا افكندند.خداى متعال غريق رحمتش فرمايد و با امامان‏معصوم(ع)محشور فرمايد كه در تحقق آرمانشان،خويشتن را قربانى ساخت و طعمه‏ماهيان دريا گرديد.» (6)

پى‏نوشتها:‌


1- برخى در مورد كلام استاد شهيد مطهرى،جايى كه مى‏فرمايد:«ظاهرا اهل طوس بوده است،از اين روگاهى الطوسى الشامى امضاء مى‏كرده است‏»گفته‏اند كه اصل آن‏«الطوسى الشامى‏»بوده است.«طلوسه‏»روستايى از جبل عامل مى‏باشد،گويا در اعيان الشيعه،ج‏7، ص‏143 و ريحانة الادب،ج‏3،ص 28 آمده‏است.با مراجعه‏اى كه به آدرس اخير داشتيم،چنين مطلبى نبود.جهت‏حفظ امانت مطلب استاد به همان‏صورت اصلى نقل گرديد.مشاهير دانشمندان اسلام،قمى،ج‏3،صفحات 370 تا 380.

2- آشنايى با علوم اسلامى،ص‏303.

3- روضات الجنات،ج‏3،ص‏387- 352،كد معرفى‏306.

4- در حق اين كتاب گفته‏اند:

لو لا كتاب مسالك الافهام ما اتضحت طريق شرائع الاسلام كلا و لا كشف الحجاب مؤلف عن مشكلات غوامض الاحكام

5- اين مقاله ارزنده از پيشگفتار ترجمه شرح منية المريد شهيد ثانى كه به قلم استاد متتبع و توانا،برادر گرامى‏جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى تنظيم يافته بود.با كسب اجازه از معظم له،نقل گرديد.خداوندمتعال به او جزاى خير عنايت فرمايد.قابل ذكر است كه ترجمه استاد،كامل‏ترين و صحيح‏ترين ترجمه منية‏المريد مى‏باشد كه به نام‏«آداب تعليم و تعلم در اسلام‏»از سوى دفتر نشر فرهنگ اسلامى چاپ و انتشاريافته است.

6- معجم رجال الحديث،ج‏7،ص 372 تا377.