16- فخر المحققين حلى فرزند علامه حلى
(متولد 682-متوفى 771 ه.ق)
گفتار استاد:
«فخر المحققين،پسر علامه حلى،در 682 متولد و در سال 771 درگذشته است.
علامه حلى در مقدمه تذكرة الفقهاء،و در مقدمه كتاب«قواعد»از فرزندش
بهتجليل ياد كرده است و در آخر قواعد آرزو كرده است كه پسر بعد از پدر
كارهاىناتمام او را تمام كند.فخر المحققين كتابى دارد به نام«ايضاح
الفوائد في شرحمشكلات القواعد»آراء او در كتب فقهيه مورد توجه است.»
(1)
فخر المحققين،فخر الدين و فخر الاسلام،هر سه لقب فرزند دانشمند و
برومندعلامه حلى مىباشد.نام شريفش«محمد»است.او نيز مانند پدر نابغهاى از
نوابغ ارزندهشيعه است و در تمام كتب فقهى و علمى مورد توجه خاص دانشمندان
بزرگ ومجتهدين طراز اول ما قرار گرفته است.
فقيه عظيم الشان،شهيد اول،كه سرآمد شاگردان اوست،در اجازهاى كه در
زمانحيات وى به شاگردش،شمس الدين بن نجده داده است،از او اين گونه ياد
مىكند:
«شيخ امام سلطان العلماء و منتهى الفضلاء و النبلاء،خاتم المجتهدين،فخر
الملةو الدين،ابو طالب محمد فرزند شيخ امام سعيد جمال الدين بن مطهر كه
خداوند عمرگرانبهاى او را دراز گرداند و از پيشامدهاى سوء زمانه نگه
دارد...»
فخر المحققين در شب بيستم جمادى الاول سال 682 هجرى در شهر حلهموطن
خويش ديده به دنيا گشود.علوم مقدماتى و متداول عصر و سپس علوم
عاليهمعقول،يعنى فلسفه و كلام و منطق و فقه و اصول و حديث و غيره را نزد
پدر علامهاشفرا گرفت و پيش از آنكه به حد بلوغ برسد،در انواع آنها ورزيده
شد،يعنى تقريبا ازتحصيل آنها بىنياز گرديد.
استعداد و نبوغ وى:
قاضى نور الله شوشترى در كتاب«مجالس المؤمنين»مىنويسد:«فخر
المحققينمحمد در علوم عقلى و نقلى محققى نحرير بود و در علو فهم و فطرت
مدققى بىنظير.
سپس او از يكى از دانشمندان شافعى نقل مىكند كه وقتى با پدرش به نزد
سلطانمحمد خدابنده به«سلطانيه»قزوين آمد،دانشمندى جوان،عالى
مقام،مستعد،نيكخوىو پسنديده خصال بود.»آنگاه مىگويد:
«وى در خدمت پدر بزرگوارش تربيتيافته و در سن ده سالگى نور اجتهاد
ازناصيه حال او تافته،چنانكه خود نيز در شرح خطبه كتاب«قواعد»به آن اشاره
فرموده وگفته است چون از تحصيل علوم معقول در محضر پدرم علامه فراغتيافتم
و بسيارىاز كتب علمى علماى شيعه را نزد وى خواندم،از او مسالت نمودم كتابى
در فقه تصنيفكند كه جامع اسرار آن علم باشد... »
سپس به نقل از قاضى نور الله براى اثبات اينكه فخر المحققين هنگام
تصنيفكتاب«قواعد»پدر،مجتهد بوده و كمتر از ده سال داشته است،مىنويسد:«از
ملاحظهتاريخ ولادت او،و تاريخ تصنيف كتاب ظاهر مىشود كه سن او در آن موقع
كمتر از دهسال بوده و تعجب شهيد ثانى در اين باب چنانكه در حاشيه قواعد
اظهار فرموده،وجهى ندارد.بلكه تعجب او عجب است،زيرا كه خود(يعنى شهيد
ثانى)در شرحدرايه اصول حديث، حال جمعى كثيرى را كه خداى تعالى،در كمتر از
آن عمر توفيقكمال داده،ذكر نموده است.از جمله آن كه روايت كرده كه از شيخ
تقى الدين حسن بنداود كه مىگفته سيد غياث الدين، عبد الكريم بن طاوس كه
دوست و مصاحب او بوده،به كتاب خواندن مشغول شد و در چهار سالگى از معلم
مستغنى گرديد و از ابراهيم بن سعيد جوهرى روايت نموده است كه گفت كودكى
چهار ساله ديدم كه نزد مامونعباسى آوردند و او قرآن را خوانده بود و نظر
در راى و اجتهاد كرده بود.اين قدر بود كههر گاه گرسنه مىشد،مانند طفلان
مىگريست و مؤيد اين داستان،زندگى شيخ ابو علىسينا است،بر وجهى كه در
تواريخ مسطور است.»
مؤلف روضات الجنات،بر قاضى نور الله خرده گرفته است و گفته:«تاريخ
تاليفقواعد بر من روشن نيست تا حكم كنم كه فخر المحققين در آن موقع چند
ساله بوده،ولى تعجب شهيد ثانى در واقع و اينكه قاضى گفته استبه قول حسن بن
داود،غياث الدين بن طاوس در چهار سالگى از معلم بىنياز شد،مقصود اين نيست
كه وىدر آن سن كلا از تحصيل بىنياز گرديد، بلكه منظور از معلم،معلم خط
بوده است.
نظريه ديگر:
فقيه نامور،محمد بن حسن اصفهانى كه از اعاظم مجتهدين بود و به
واسطهاقامت چندى در هندوستان،معروف به«فاضل هندى»است،در آغاز
كتاب«كشفاللثام»تصنيف ذى قيمتخود كه شرح قواعد حلى است،بعد از نقل
عبارتفخر المحققين مىنويسد:
«ممكن استبعضى از گفته وى تعجب كنند كه چگونه در آن سن به اين
مقامرسيده است، ولى مىدانيم كه تولد وى در سال 682 روى داده و پدرش
علامه،برخىاز كتب خود را در كتاب«خلاصه»كه به سال 692 يا693 تاليف نموده
است،ذكر كرده،بنابراين با تطبيق اين دو تاريخ،فخر المحققين در آن موقع ده
سال يا كمتر داشته است.»
و سپس مىنويسد:«اين لطف و مرحمت الهى است كه به هر كس خواهد
موهبتمىكند.
من خود نيز قبل از آنكه سيزده سالم تمام شود،از تحصيل علوم معقول و
منقولفارغ گشتم و پيش از آنكه يازده ساله شوم،شروع به تصنيف نمودم و
كتاب«منيةالحريس»را كه شرح تلخيص است،پيش از آنكه پانزده سالم كامل
گردد،تصنيف نمودم و قبل از آن نيز ده كتاب اعم از متن و شرح و حواشى تصنيف
نموده بودم و آنكتابها بدين قرار است:
التلخيص در بلاغت و توابع آن-زبده در اصول دين و عقايد-الخرد البديعه
دراصول-شرح زيده-شرح الخرد البديعه-كاشفك و حواشى بر شرح عقائد نسفيه
وغيره.زمانى كه هشتسال داشتم،كتاب«مطول»و«مختصر مطول»تفتازانى را
تدريسمىكردم.»
تحقيق و بررسى در اين مورد:
دانشمند گرامى،جناب آقاى دوانى گويد:
«با كمال تاسف بايد گفت دانشمندان عالى مقام نامبرده،يعنى قاضى نور الله
ومؤلف كتاب روضات و فاضل هندى،هر سه موفق به حل موضوع نشدهاند و حتى
گفتهابهام آميز و نظريات شگفت انگيز آنان نيز بدون تحقيق و بررسى مورد
استفاده و استنادديگران واقع شده و در كتابهاى خود بازگو نمودهاند.
مثلا مؤلف روضات،فقط استدلال قاضى نور الله را مورد ايراد قرار داده و
ازتعجب شهيد ثانى جانبدارى نموده،بدون اينكه قضيه را حل كند و اثبات نمايد
كههنگام تاليف كتاب قواعد كه فخر المحققين مىگويد من از تحصيل تمام علوم
متداولفراغتيافتم،چند سال داشته است؟
فاضل هندى نيز استدلال مىكند كه چون علامه تاليفات خود را در
كتابخلاصه كه به سال 692 تاليف نموده آورده است و قواعد مورد بحث نيز يكى
از آنهابوده است.پس مىتوان گفت فخر المحققين به گفته قاضى نور الله در آن
موقع ده سال ياكمتر داشته است.در صورتى كه امكان دارد علامه كتاب قواعد را
سالها بعد از تاليفخلاصه نوشته باشد.(چنانكه همين طور نيز هست)و به طوريكه
معمول مؤلفين است،بعد فهرست تاليفات خود را در خلاصه آورده باشد.»
در نامه دانشوران،ضمن شرح حال غياث عبد الكريم بن طاوس،پس از نقل عبارت
حسن بن داود درباره نبوغ و هوش سرشارى مانند قاضى نور الله،چند نفر را
كهدر خردسالى به مقام عالى علمى نائل گشتهاند نام مىبرد.از جمله علامه
حلى را نامبرده و مىگويد:
«ديگر فرزند آن بزرگوار كه فخر المحققين لقب دارد،چنانكه قاضى نور
اللهشوشترى آورده،از آن پيش كه سن شريفش از ده سال متجاوز گردد،به درجه
استنباطاحكام و استخراج فروع فايز گشت و با اينكه گفته ابن داود را درباره
ابن طاوس بدينگونه نقل مىكند در چهار سالگى معلمى به تربيت وى گماشتند،در
مدت چهل روز ازتعلم خط بىنياز گشت.چون سن شريفش به يازده رسيد،در اندك
زمانى كلام اللهمجيد را حافظ گرديد.»
مع الوصف مؤلفين«نامه دانشوران»متوجه اشتباهى كه در اينجا براى
قاضىنور الله و فاضل هندى روى داده،نشده و گفتار هر دو را بدون توضيح نقل
كردهاند. (2)
محدث بزرگوار مرحوم حاج شيخ عباس قمى نيز در كتاب«فوائد الرضوية»گفته
قاضى نور الله را عينا نقل كرده و با اينكه وصيت علامه به فخر المحققين را
نيز درصفحه مقابل آورده است،معهذا حل موضوع براى ايشان نيز پوشيده مانده
است،زيراعلامه در آن وصيت نامه كه در آخر كتاب«قواعد»در بسيارى از كتب
تراجم و غيره نيزذكر شده است،از جمله مىنويسد: «اى فرزند من!در اين كتاب
فتاواى احكام و قواعدشرايع اسلام را براى تو خلاصه نموده و بيان كردم و با
الفاظى مختصر و عباراتى شيوا وسبكى دلپذير و محكم روشن ساختم.سن من در اين
موقع به پنجاه رسيد و اينك وارددهه بعد آن شدهام.»
اگر دانشمندان توجهى به اين جمله«سن من در اين موقع به پنجاه
رسيد»مىنمودند،موضوع حل مىگشت،و ديگر اين همه شرح و بسط مورد پيدا
نمىكرد،زيرا از اين عبارت كاملا پيدا است كه علامه هنگام
تاليف«قواعد»پنجاه سال داشت وچون ولادت وى در سال 648 روى داده،بايد گفت
علامه در سال 698 به تصنيفكتاب«قواعد»پرداخته است و با در نظر گرفتن
ولادت فخر المحققين در سال 682بدون ترديد فخر المحققين در آن موقع16 ساله
بوده است. از اين ميان نتايج زير بهدست مىآيد:
1-فخر المحققين هنگام تاليف قواعد كه به خواهش وى صورت گرفته و خوددر
شرح آن مىگويد در16 سالگى مجتهد مسلم بوده و علوم معقول را تكميل
نمودهاست.
2-استنباط قاضى نور الله و فاضل هندى و ديگران كه از آنها پيروى نموده
وگفتهاند در آن موقع سن فخر المحققين ده سال يا كمتر بوده،مورد ندارد و
دليلى بر آننيست.
3-تاليف قواعد در سال 692 صحيح نيست و استدلال قاضى و فاضل هندىمناسب
نمىباشد.
4-تاريخ تاليف«قواعد»از گفته خود علامه به خوبى آشكار است كه در
پنجاهسالگى علامه، يعنى به طور مسلم در سال 698 انجام گرفته است،زيرا
علامهوصيت نامه مزبور را بعد از تاليف كتاب بزرگ قواعد نوشته است و با
اشتغالاتى كهداشته و كتب بسيارى كه در عرض يكديگر تاليف و تصنيف
مىنموده،امكان دارد كهيكى دو سال قبل از آن،يا بيشتر،دستبه تاليف چنين
كتابى زده باشد و به گفته خود،از تحصيل علوم معقول و منقول بىنياز بوده
است،يا هنوز به حد بلوغ نرسيده،و يادست كم تازه بالغ گشته باشد.
فخر المحققين در نظر علامه:
فخر المحققين در ايام جوانى با پدرش به ايران سفر نموده،آن گاه با پدر
به حلهواقع در كشور عراق برگشت،و به طوريكه خود در حاشيه
كتاب«الالفين»مىنويسد،ناگزير به جلاى وطن گرديد و به نواحى آذربايجان
آمد و گويا مجددا به حله برگشته باشد.
فخر المحققين به همان ميزانى كه از لحاظ مراتب فضل و كمال ممتاز و در
حدخود بىنظير بوده است،از حيث ادب و اخلاق و ملكات فاضله نيز امتيازى
مخصوصداشته است.در ميان انبوه دانشمندان كه ما با زندگانى آنان آشنا
هستيم،چنين پدر وفرزندى را نديدهايم كه هر دو از نوابغ نامى و نسبتبه هم
تا اين اندازه خصوصيت واحترام مرعى دارند.علامه در برخى از آثار خود،هر جا
از فرزندش فخر المحققين ناممىبرد،مىگويد:«خداوند مرا فداى او گرداند و
از بديها دور بدارد.»
در آغاز كتاب«الالفين»كه مشتمل بر هزار دليل در اثبات امامت امير
المؤمنينعلى(ع)است، مىنويسد:«من به خواهش فرزند عزيزم محمد كه خداوند
امور دنيا وآخرت او را اصلاح گرداند،چنانكه او نيز نسبتبه پدر و مادرش از
هر گونه احترام وخدمتگزارى مضايقت ندارند، و اميدوارم كه خداوند،سعادت دو
جهان را به او روزىكند.چنانكه او هم در به كار بستن نيروى عقلى و حسى خود
از من اطاعت نموده و باگفتار و كردار خويش موجبات خوشنودى مرا فراهم كرده
است و رياست ظاهرى ومعنوى را يكجا به او موهبت كند،چه كه وى به اندازه يك
چشم به هم زدن نافرمانى برمن ننموده.اين كتاب را كه موسوم
به«الفين»است،املاء نمودم.
در اين كتاب هزار دليل يقينى و برهان عقلى و نقلى براى اثبات
امامتبلافصلحضرت شاه ولايت،على بن ابيطالب(ع)و هزار دليل در رد شبهات
مخالفين واردساختم و نيز ادله بسيارى در اثبات امامتساير امامان عالى مقام
به مقدارى كه طالبان راقانع سازد آوردم و ثواب آن را به فرزندم محمد اهداء
نمودم.
خداوند او را از هر خطرى نگهدارد،و هر گونه بدى و زشتى را از وى
برطرفسازد و به آرزوهايى كه دارد نائل گرداند و شر دشمنانش را از او دور
كند.»
همچنين در آغاز كتاب«قواعد»و ارشاد و غيره به همين مضامين فرزندش
راستوده است.در آغاز قواعد مىنويسد:
«اين كتاب را به خواهش دوستترين مردم نسبتبه خود و عزيزترين آنها،
يعنى فرزند عزيزم محمد تصنيف كردم.خداوند عمر او را دراز گرداند تا با
دستخودمرا به خاك سپارد و برايم طلب آمرزش كند،چنانكه من نيز خالصترين
دعاى خود رابراى ترقيات او مىنمايم.و نيز به وى سفارش اكيد نموده كه هر يك
از كتب مرا كهناقص بماند،او تمام كند و نماز و روزه و حج و بقيه عبادات
پدر را اعاده كند.» (3)
استاد-شاگردان:
فخر المحققين تمام رشتههاى علوم و فنون را در خدمت پدر علامهاش
تكميلنمود و جز وى استادى نديده است.
شهيد اول،سيد بدر الدين مدنى،شيخ احمد بنمتوج بحرانى،سيد حيدر آملى،سيد
تاج الدين ابن معيه و ظهير الدين فرزنددانشمندش نيز از شاگردان بزرگ وى به
شمار مىآيند.
تاليفات او:
تاليفات او همه در شمار بهترين كتب علمى شيعه به شمار مىآيند و اغلب
شرحو حاشيه و تعليقه كتب پدر عاليقدرش مىباشد،مانند شرح المسترشدين،شرح
مبادىالاصول،شرح تهذيب الاصول،ايضاح الفوائد في حل مشكلات القواعد،رساله
فخريهدر نيت،حاشيه ارشاد، الكافية الوافية در علم كلام،و مسائل صدريه.
وفات و مدفن او:
فخر المحققين شب جمعه پانزدهم يا بيست و پنجم جمادى الثانى سال 771،در
سن89 سالگى به جهان باقى شتافت.
در تاريخ وفات و عمر او گويند:
فخر المحققين نجل الفاضل «ذاع»للارتحال بعد«ناحل»
(كلمه«داغ» 771 و كلمه«ناحل»89) (4)
دانشمند بزرگ،شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال مىنويسد:«اطلاع
نيافتم كهتا كنون كسى از دانشمندان مدفن او را معين كرده باشد،ولى در
فوائد الرضويه نقلكرده است كه در يكى از مجامع معتبره نوشته بود كه
شهيد،فخر المحققين را زيارتكرد و گفت من از صاحب اين قبر نقل مىكنم كه او
نيز از پدرش نقل مىكرد.از اينعبارت معلوم مىشود كه مدفن او معلوم
بوده،ولى به مرور زمان از بين رفته يا فراموششده است،و نيز محدث قمى در
فوائد الرضويه مىنويسد:«از سخن مجلسى اول درشرح«من لا يحضره الفقيه»ظاهر
مىشود كه آن بزرگوار در حله وفات كرده و جنازهاشرا به نجف اشرف حمل
كردهاند و بعيد نيست كه قبرش نزديك والدش باشد.»كلاممجلسى در آخر كتاب
طهارت شرح فقيه اين است:«و علامه و پسرش را در نجفاشرف بعد از نقل مدفون
ساختند.»
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 300،چاپ دفتر تبليغات قم.
2- مؤلف روضات الجنات مىنويسد:از اين عبارت معلوم است كه علامه
كتاب«الالفين»را به پايان آورده،ولى از هزار و بيست و چند دليل
آن پاكنويس نشده.سپس شواهدى مىآورد كه اين مدعا را به خوبىروشن
مىسازد.رجوع كنيد به آن كتاب،ذيل شرح حال فخر المحققين محمد.
3- نگارنده توصيههاى اخلاقى او را چندى پيش در مجله پيك
اسلام،منتشره در همدان، ترجمه و انتشارداده است.
4- ريحانة الادب،ج 4،ص309.