علامه بحرانى

پژوهشكده باقرالعلوم (عليه السلام)

- ۲ -


فصل سوم

ژرف انديش عصر احياى حديث

بهار آور عصر خويشتن

قرن يازدهم هجرى را بايد قرن تلاش براى احياى دوباره حديث ناميد. در اين عصر، نوابغى از عالم تشيع قدم به عرصه وجود گذاشتند و آثارى از خود به جاى نهادند كه زمينه ساز قرنها فعاليت علمى براى جويندگان علم و معرفت شد. در اين قرن، حاصل زحمات سالها و بلكه قرنهاى علماى شيعه كه با خون دل و ايثار جان به دست آمده بود و در معرض نابودى قرار داشت، به بهترين وجه، تصحيح، تدوين، و به دنياى علم و انديشه عرضه شد. آثارى كه هرگاه هزاران سال غواصان علوم و فنون مختلف در اين «اقيانوسهاى نور» غواصى نموده، از بركات و گوهرهاى گرانبهاى آن بهره برند، بيشتر به عظمت، بزرگى و علوّ مقام علمى و عملى آن بزرگان پى خواهند برد.

بعد از قرن چهارم و پنجم هجرى كه عصر نشر علوم و تأليف و تصنيف و آزادى نسبى علماى شيعه بود و عالمان و محدثان بزرگ تشيع، «كتب اربعه شيعه»(1) را ـ كه مأخذ اساسى فقه و اخلاق است ـ به رشته تحرير در آوردند، بازار حديث و تأليف كتب حديثى بى رونق شد; تا آن كه در قرن يازدهم، بارديگر نوابغى از عالم تشيعْ علم حديث را مورد توجه قرار داده، به خوبى از اين فرصت پيش آمده استفاده كردند و عصر بى بهار خويش را بهارى پر سبزه ساختند.

«در دوره صفويه كه شيعيانْ آزادى و فرصت بيشترى براى فعاليت علمى بر اساس فقه و حديث و احكام تشيع پيدا كردند و دانشمندان بيشترى در ميان ما پيدا شدند، علماى بزرگ نامدارى اقدام به جمع هر چه بيشتر حديث شيعه در جميع ابواب نمودند»(2)، و جوامع حديثى، مانند: بحارالانوار، وسائل الشيعه، وافى، و تفاسير روايى مانند: برهان و نورالثقلين به وجود آمد.

در اين عصر، علاوه بر تدوين كتابهاى حديثى به نشر آن نيز اهتمام داشتند. به اين سبب همين دوران در خيلى از حوزه هاى مهم علمى، مانند حوزه علمى بحرين از سوى شيخ على بن سليمان بحرانى، و در حوزه علميه شيراز از سوى سيد ماجد بن سيد هاشم بحرانى(3) براى اولين بار حديثْ نشر داده شد و كتابهاى زيادى از زبان عربى به فارسى ترجمه و حتى به صورت رايگان در اختيار مردم و مراكز علمى قرار گرفت، كه از جمله آنها كتاب «كفاية الخصام ترجمه غاية المرام» علاّمه بحرانى است.(4)

پاسدار حريم ثِقلين

نقش علامه بزرگوار بحرانى در عصر احياى مجدد حديث به خوبى آشكار است. اين فقيه عالى قدر و محدث خبير، عمرى را در راه كسب علوم مختلف گذراند و در علوم زمان خويش تبحر كامل داشت. وقتى احاديث رسول خدا و ائمه اطهار را متروك ديد، آستين همت بالا زد، كمر را محكم بست و از هياهوهاى زمانه نهراسيد، چون همراه با تحصيل علمْ خودخواهيها و منيتها را در آسياب تهجّد خُرد كرده و ديده را با اشكهاى نيمه شب شسته و قلب را با نور وحى و كلمات نورانى اهل بيت(عليهم السلام) منور كرده بود، علوم رايج زمانش را كنار گذاشت و نور الهى را در قله رفيع احاديث نظاره گر شد و خود را وقف احياى آثار اهل بيت نمود.

سيد هاشم بحرانى خود از كوششهاى بى دريغش در جمع آورى و تأليف و تدوين احاديث ائمه اطهار چنين ياد مى كند:

ديدم كتب علمى از بين مى رفت و نابود مى شد و كتابهاى اخبار و روايات رو به فراموشى و كساد مى نهاد. ]دست به اقدامى چنين زدم [در حالى كه اين كتابها قبل از روزگار ما منبعهايى غنى بودند. بعد علامتى شدند و ديگر اثرى از آن علامتها باقى نماند كه گويا چيزى گفته و نوشته نشده است، در حالى كه ستارگان علم و معرفت، روشنى مى بخشيدند و كتابها و آثار آنها به طور زياد در همه نقاط نوشته و منتشر مى گرديد... .(5)

از همين رو او براى دفاع از دو گوهر والا، يعنى قرآن كريم و اهل بيت(عليهم السلام)زحمتهاى توانفرسايى متحمل شد و آثار گرانقدرى را از خود به جاى گذاشت و با نوشتن تفاسير متعددى، مانند: البرهان فى تفسير القرآن، الهادى و مصباح النادى فى تفسير القرآن الكريم، اللوامع النورانيه فى اسماء على و اهل بيته القرآنيه و... .(6)

بر اساس روايات اهل بيت(عليهم السلام) قرآن را از خطر تفسير به رأى حفظ نمود، تكيه گاهى محكم پديد آورد، و چراغى فرا راه علاقه مندان حقايق قرآن و اسرار الهى آن روشن كرد.

مرزبان حريم قرآن

قرآن، اين معجزه جاويدان الهى و كتاب زندگى و وسيله رستگارى، همواره از طرف دشمنان زيرك كه قرآن را سدى بزرگ در مقابل اهداف خود مى ديدند و از سوى دوستان نادان كه به جاى شاگردى قرآن و معلمان واقعى آن كه «راسخون در علمند»، بر اساس آرا و عقايد و مسلك خود، قرآن را تفسير و تأويل مى كردند، در معرض خطر بوده است.

از جمله افرادى كه با روشن بينى كامل متوجه اين خطر مهم بوده و با تمام توان از حريم قرآن دفاع كرده، فقيه نامى، علامه بحرانى است.

او خود چنين مى گويد:

بر اهل اسلام و ايمان، شرافت و بلندى مرتبه قرآن مخفى نيست... جز اين كه اسرار تأويل و تفسير قرآن را عقلها بدان راه ندارد و دركهاى ناقص به انوار حقايق مخفى آن نمى رسد. به همين سبب در تفسير قرآن، مردم اختلاف كرده اند، و... هر حزب و گروهى به آنچه كه در نزد اوست خرسند است و به اهل ذكر (كه اهل بيت(عليهم السلام)باشند) يعنى كسانى كه قرآن در شأن آنها نازل شده و به تفسير قرآن آشنايند و قرآن درباره آنها فرموده: و نمى دانند تفسير قرآن را مگر خداوند و راسخان در علمْ نه غير اينها، رجوع نمى كنند.(7)

حفظ حريم ولايت

هميشه گروهى مقام پرست و سودجو با استفاده از جهالت مردم و تمسك به سه اهرم زر و زور و تزوير، سعى در تصدى مقام رفيع امامت و ولايت داشته اند، هر چند جامه قدسى رهبرى و امامت بر قامت آنان نيايد.

علامه بحرانى تمامى وجود خود را وقف پاسدارى از مقام امامت نمود و تا واپسين لحظات عمر در اين راه همت گماشت و بيشترين سهم و اثر را در بيان و اثبات اين اصل مهم باقى نهاد.

اين دانشمند بزرگ از سويى در حفظ آثار و فضايل ائمه اطهار كه از طرف دشمنان دانا و دوستان نادان رو به نابودى مى رفت ـ كوشش طاقت فرسا نمود و با جمع آورى و تأليف كتابهاى پرارجى، همچون: حلية الابرار، مدينة المعاجز، حلية النظر فى فضل الائمة الاثنى عشر و دُرّ النضيد فى فضائل حسين الشهيد و دهها اثر ديگر ـ كه هر يك بيانگر گوشه اى از معارف و فضايل ائمه معصومين(عليهم السلام)است ـ اين تلاش مقدس را دنبال كرد و از سويى ديگر براى اثبات اصل امامت و بيان ويژگيهاى رهبران الهى، همتى والا و كوششى فوق طاقت يك انسان عادى به كار برد.

او با تبحّرى كه بر كتب اهل سنت و تشيع داشت، كتابهايى عرضه نمود كه حجت را بر همه تمام مى كرد. و در اين باره كتابهايى چون غاية المرام، الانصاف فى نص على الائمة الأشراف، كشف المهم فى طريق خبر غدير خم و بهجة النظر و دهها نوشته ديگر(8) پديد آورد كه هر يك چراغى فرا راه پويندگان راه حقيقت و معرفت و سند رسوايى حاميان جهل و عصبيّت است.

پيشگام در توجه به احاديث

حديث، خاستگاه احكام الهى بعد از وحى و مادر همه علوم و معارف اسلامى است و در همه ادوار، مورد توجه عالمان و مسلمانان بوده و هست. در هر دوره پاسدارانى فداكار و آگاه دركمال هوشيارى با تمامى وجود و امكانات از حريم احاديث پاسدارى كرده و كلمات نورانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) را از دستبرد حديث سازان و كهنگى و فراموشى، به بهترين وجه محافظت كرده اند. هر چند دشمنان كه به عظمت احاديث و جايگاه ويژه آن در قلوب مردم شناخت كامل داشتند، براى مستحكم كردن موقعيت خويش به جعل احاديث، نشر اكاذيب، تفسير نادرست احاديث رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) و اى بسا نابودى بسيارى از اخبار پرداختند، ولى با همّت پاسداران اسلام، اين گنجينه هاى نور و معرفت در سخت ترين موقعيتها، نسل به نسل و سينه به سينه حفظ و به نسل بيدار امروز سپرده شد.

يكى از پاسداران حريم ثقلين و حاميان ولايت و پيشگامان اين جهاد سترگ، فقيه گرانمايه بحرين، علامه سيد هاشم بحرانى است. او كه:

مدارج كمال خود را در فقه و اصول، درايه، رجال، تفسير تكميل نموده و به مقام عالى اجتهاد نايل گرديده و تأليفات ارزشمندى در زمينه فقه فراهم آورده و به احتمالى كتاب التنبيهات را ـ كه يك دوره كامل فقه استدلالى است ـ در همان اوان تأليف نموده، كه ظاهراً در حال حيات علامه مجلسى ـ طاب ثراه ـ اين كتاب در نزد مجلسى ـ رضوان الله عليه ـ بوده است. او با داشتن مقام مرجعيت، در پرتو دقت و تأمل در تأليفات علما و مسافرت به بعضى از مناطق اسلامى مشاهده كرد كه كتب اخبار و آثار آل عصمت(عليهم السلام)در حال اضمحلال و نابودى است; چنان كه خود در مقدمه مدينة معاجزالائمه اين مسأله را متذكر شده است. از همين رو از تصميم خود مبنى بر تحقيق در مباحث فقهى منصرف شده و همه همت والاى خود را صرف جمع آورى اخبار و احاديث آل محمد ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ كرد، تا آن جا كه ضعف و بيمارى بر او غلبه كرد و توانايى خويش را از دست داد و در بستر افتاد.(9)

علامه بحرانى عمر شريفش را وقف جمع آورى، تصحيح و تدوين احاديث نمود و حتى يك لحظه از جستجو براى يافتن كتب حديث و تصحيح و تبويب و تنظيم احاديث براى هرچه بهتر استفاده كردن از روايات، آرام نگرفت.(10)

او با تحمل زحمات فوق العاده و مسافرتهاى طولانى و استفاده از گنجينه هاى گرانبهاى فرهنگى در نقاط مختلف سرزمينهاى اسلامى، براى دستيابى به كتب حديثى شيعه و سنى و استفاده از محضر عالمان و گرفتن اجازه نقل حديث از محدثان و بزرگان دين، منشأ خدماتى والا و آثارى ماندگار در علوم مختلف گرديد و اين عشق و علاقه شديد به اهل بيت و كلمات نورانى آنها باعث شد كه همه چيز را از دريچه احاديث ببيند و يك عمر همه گفتنيهايش را از زبان حديث بيان كند و اين خود بالاترين درجه ايمان و عشق به ولايت است كه در مقابل كلمات ائمه تسليم و راهش راه آنها و خواسته اش خواسته آنها و كلامش كلام آنها باشد.

شيوه تحقيق

سيّد هاشم بحرانى در نقل اخبار و رواياتْ داراى شيوه اى منحصر به خود است كه هر مراجعه كننده به كتب ايشان به خوبى ويژگى روش او را در مى يابد. ما به طور فشرده به بعضى از اين ويژگيها اشاره خواهيم كرد:

1. ايشان در نقل احاديث به اخبار شيعه بسنده نمى كرد. از همين رو به موجب تسلط به احاديث اهل سنت، براى اثبات موضوعات مختلف، به ويژه موضوعات اختلافى، به خصوص از كتب آنان حديث نقل مى كرد. ايشان براى اثبات امامت اميرمؤمنان على(عليه السلام) حديث منزلت را با يكصد سند از دانشمندان اهل سنت با ذكر نام كتاب و متن حديث و از طرف شيعه با هفتاد طريق نقل كرده است.(11)

همچنين در اين كه ائمه بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دوازده نفر: على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين(عليه السلام)هستند، از طريق اهل سنت پنجاه و هشت حديث و از طريق شيعه پنجاه حديث ارائه كرده است.(12)

2. علامه بحرانى بر آن بوده است كه از يك نسخه يا يك كتابْ نقل حديث نكند، بلكه به سبب تتبع و دستيابى وى به نسخ متعدد گاهى در يك حديث يا موضوعى خاص، مطالب مختلف را از نسخه هاى گوناگون نقل كرده است.

3. در پى اهتمام سيّد به نقل صحيح روايات و تسلط وى به احاديث و دستيابى ايشان به نسخه هاى متعدد، توجه خاص به تصحيح سند احاديث داشته و بسيارى از كتبى را كه از آنها نقل حديث كرده است، پيشتر به تصحيح آنها پرداخته، سپس از آنها روايت نموده است(13) و خود در اين زمينه همت به خرج داده و كتاب تهذيب شيخ طوسى را به بهترين متن تدوين و باب بندى كرده و با نام ترتيب التهذيب به يادگار نهاده است. همچنين كتاب تنبيهات الاريب فى رجال التهذيب، پيرامون اغلاط فراوانى نگاشته كه در رجال و سند اخبار واقع شده است.(14) ايشان در پى همين امر در پايان خيلى از كتابهايش، از كسانى كه نسخه هاى صحيحترى به دست آنها مى رسيد، خواسته است كتابهايش را تصحيح كنند. وى مى نويسد:

پس اگر كسى به نسخه اى صحيحتر از نسخه ما دست يافت، بعد از تأمل دقيق و دقت نظر كافى، اغلاطى كه به آنها دست يافته است تصحيح نمايد.(15)

اهتمام بزرگ نابغه بحرين، نقل حديث به صورت صحيح بود; از همين رو در كتابخانه اش براى هر كتاب چندين نسخه موجود بود كه به كمك آنها متن روايات را به صورت صحيح ضبط مى فرمود.(16)

4. دسته بندى و تبويب احاديث، يكى ديگر از كارهاى مهم و بسيار لازم سيد بوده است. او داراى روشى خاص در تبويب كتابهايش مى باشد و اين روش، معرّف كتابهاى اوست.

ايشان احاديث پيرامون تفسير قرآن را جمع كرد و به بهترين وجه، ترتيب و تدوين نموده و با اعتماد بر مصادر روايى، چندين كتاب تفسيرى نوشت و چندين كتاب ويژه در اثبات ولايت اميرمؤمنان(عليه السلام) و فضايلش و برترى آن حضرت بر ديگران به رشته تحرير در آورد. او كتاب غاية المرام را كه از بهترين كتابهاى حديثى است در اثبات حقانيت اميرمؤمنان(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام) تأليف نمود. اين اثر هنوز هم مهمترين كتابهاى مرجع در علم كلام شمرده مى شود.(17)

شكوفايى حديث در بحرين

بحرين سومين پايگاه تشيع پس از عراق و ايران محسوب مى گردد و از صدر اسلام تا عصر حاضر بسيارى از عالمان و دانشمندان، همچون شيخ على بن سليمان و ابن ميثم بحرانى و راويانى مانند نصربن نصير بحرانى و محمد بن سهل بحرانى و... را به جهان اسلام هديه نموده است. با اين حال، علم حديث تا زمان سيد بحرانى در اين سرزمينْ جايگاه خاص خويش را پيدا نكرده بود.

اولين كسى كه علم الحديث را در بلاد بحرين نشر داد، شيخ على بن سليمان بحرانى قِدَمى، ملقب به زين الدين بوده است و قبل از ايشان وجود و اثرى از علم حديث نبود. او حديث را ترويج كرد و تهذيب نمود و بر دو كتاب تهذيب و استبصار(18) حاشيه نوشت و در پى اشتغال و انس پيوسته با حديث، در ديار عجمْ مشهور و معروف به مادر حديث شد.(19)

اين بزرگوار در سال 1064 وفات يافت(20) و فقيه فرهيخته، علامه بحرانى با اين دانشمند هم عصر بوده و در هنگام فوت ايشان نزديك به چهل سال از عمر شريف علامه گذشته بوده است. بعد از فوت اين عالم تا رحلت علامه (1107ه . ق.) در بحرين، عالم متبحر در علم حديث، همچون فقيه گرانمايه، سيد هاشم بحرانى نيامده است. او يكى از احياگران حديث در قرن يازدهم است كه با نوشتن كتابهاى ارزشمند حديثى در موضوعات مختلف و تربيت شاگردان كم نظير، حديث را نه تنها در بحرين، بلكه در سراسر مناطق اسلامى شكوفايى خاصى بخشيد كه همه علما اتفاق نظر دارند كه در شيعه كسى جز علاّمه مجلسى(رض) مانند او ديده نشده است.(21)

دو همسنگر

علامه بحرانى و علامه مجلسى دو نابغه عصر و غواص علوم اهل بيت در يك زمان، در يك سنگر و با يك هدف بودند كه همه علوم متداول زمان خود را ترك گفته، به پاسدارى از علوم و معارف اهل بيت همت گماشتند.

علامه محمد باقر مجلسى در اين باره مى فرمايد:

پس از مطالعه و دقت دريافتم كه تمام علوم در قرآن كريم و اخبار اهل بيت رسالت، يعنى گنجينهوران علوم الهى است. پس همه آنچه كه مدتى از عمر خود را در تحصيل آن ضايع گردانيده بودم رها كردم و با وجود آن كه آن علوم در زمان ما بسيار رايج بود، به علومى توجه كردم كه به سود آخرتم باشد، در حالى كه بازار آن در اين عصر و زمان كساد است. پس بحث و تحقيق در اخبار پيشوايان پاك(عليهم السلام)را وجهه خاطر خود ساختم.(22)

علامه مجلسى با استفاده از امكانات حكومتى و شاگردان پركار، به جمع آورى نسخه هاى متعدد و اى بسا منحصر به فرد پرداخت و دائرة المعارف بزرگ روايى بحارالانوار را ـ كه خود كتابخانه اى غنى است ـ به جامعه اسلامى عرضه كرد.

علامه بحرانى نيز با تلاش فوق العاده و سفرهايى طولانى، در پرتو تأييد پروردگار به تنهايى آثار گرانبهايى، مانند: تفسير برهان، غاية المرام، حلية الابرار و معالم الزلفى و دهها كتاب كم نظير ديگر ـ كه با صد تأسف هم اينك برخى از آنها از بين رفته است و اثرى از آنها باقى نيست ـ به فرهنگ اسلامى هديه نمود.

او با تلاشهاى توانفرسا و مسافرتها و اهتمام به جمع آورى نسخه هاى متعدد كتابهاى نفيس و خطى گذشتگان، توانست به اهمّ مصادر دست يابد و حتى در اين دستيابى به مصادر، بر هم عصران خود پيشى گيرد و از مصادرى نقل حديث كند كه علامه مجلسى(ره) هم به آنها دست نيافته است، و اگر خواسته باشيم كتب سيّد را در يك مجموعه اى جمع كنيم، كمتر از آنچه علاّمه مجلسى در بحار جمع كرده نخواهد بود.(23)

سرشك دل

يكى از داغهايى كه براى هميشه شيعه و بلكه سراسر عالم اسلامى بر دل دارد و هيچ گاه فراموش نخواهد كرد و اگر هيچ غمى نداشت مگر همين يك، او را كفايت مى كرد كه براى هميشه از ديدگانش سرشك بارد، غم از دست رفتن آثار و كتابهاى پر ارج و بى نظير عالمان و كتابخانه هاى نفيس ايشان است كه حاصل زحمات سالها و نتيجه كوشش و مسافرتهاى طاقت فرساى آنان بوده است. آنان هرگوهرى را از جايى به دست آورده، همچون صدف محافظت مى كردند، اما در پى حوادث تلخى كه بر شيعه خصوصاً و بر عالم اسلامى عموماً گذشت، بسيارى از آن آثار و كتابخانه ها از بين رفت و هيچ اثرى از آنها باقى نماند. فقيه نامور بحرين، سيد هاشم بحرانى ـ كه خود از دلسوختگان اين وادى غم است و بسيارى از آثار ارزنده اش دچار همين سرنوشت شده ـ بعد از اظهار ناراحتى براى از بين رفتن كتابها و كتابخانه ها و كهنگى و فراموشى علوم، از اعماق جانش چنين فرياد بر مى آورد:

فأين هذه الكتب و عالموها و أين آثارها و رسومها(24)؟; كجايند اين كتابها و نويسندگان آنها، و كجاست آثار عالمان و دانشمندان و نوشته هايشان؟

و در مقدمه كتاب نفيس معالم الزلفى بعد از اظهار تأسف براى نابودى و فرسودگى كتابها مى نويسد:

...مؤلف كتاب عمده فرموده: وقتى سيد مرتضى(رض) به رحمت ايزدى پيوست، در بعضى از كتب تاريخى آمده است كه كتابخانه او داراى هشتاد هزار جلد كتاب بود.

و نقل شده از صاحب اسماعيل بن عباد(25) كه كتابخانه اش هفتاد بار شتر بوده است و همچنين از شيخ رافعى(26) نقل شده كه كتابهاى او 114000 جلد مى باشد... .

فأين هذه الكتب و أين علومها و عالموها;

پس كجاست اين كتابها و كجاست علوم و نويسندگان اين كتابها؟

و چه خوب گفته است شاعر:

ذهب الرجال المقتدى بفعالهم *** والمنكرون لكلّ امر منكر
وبقيتُ فى خَلف يزكى بعضهم *** بعضاً ليدفع معورا عن معور

و باقى ماندم من در بين بازماندگانى كه هر يك از ديگرى دفع عيب مى كند تا عيب خود پوشيده شود.(27)

آرى اين مشتى است از خروارها كتاب و گنجينه هاى نفيس مسلمين كه يا به دست اجانب نابود و غارت شده و امروزه نسخه هاى منحصر به فرد و نفيس ترين نسخه هاى قرآنى ما در كتابخانه ها و موزه هاى آنها يافت مى شود و يا به دست دشمنان داخلى نابود گرديده اند، كه علاّمه بحرانى و امثال ايشان همواره به ياد آن گوهرهاى تابناك، قلبى محزون و ديده اى اشكبار دارند.

گلستان علامه بحرانى

از زندگى و آثار فقيه بلند آوازه بحرين چنين بر مى آيد كه وى همچون علاّمه هميشه زنده ياد، محمد باقر مجلسى، به جمع آورى كتب حديث عشق و اهتمام افزون داشته و سالهايى ازعمر شريفش را در پى اين آثار به جستجو پرداخته است. گواه اين حقيقت، سفرهاى ايشان و وجود كتابخانه بى نظير اوست. وى در مقدمه كتاب مدينة المعاجز الائمه... در سطورى چنين پرده از اين امر بر مى دارد:

كتاب شافى در موضوع امامت ردّ بر كتاب مغنى عبدالجبار و نوشته سيد والامقام در علم و دين، ابوالقاسم على بن الحسين... ]سيد مرتضى علم الهدى[، كتابى حاوى بحثهاى مفيد است كه من آن را در شيراز ديده ام.(28)

در كتابخانه نفيس و بزرگ او مهمترين مصادر در موضوعات مختلف گردآورى شده و بيشتر كتب حديثى شيعه و سنى موجود بوده است، و به دليل اهتمام زياد سيّد به نقل احاديث به صورت صحيح، وى از هر كتاب چند نسخه فراهم كرده است.(29)

وى گاهى يك حديث را از دهها كتاب با ذكر صفحه و متن آن تنها از اهل سنت يا شيعه نقل مى كند(30) و به علاوه در هر موضوع غالباً به صورت فهرست، كتابهاى موجود در آن موضوع را معرفى مى نمايد،(31) و اين از كارهاى بسيار مهمى است كه سيد بلند آوازه بحرين، سيصد سال پيش به اهميت آن پى برده و امروز به مثابه عنصرى مهم در مجامع علمى مورد بحث و نظر است.

گرچه كسانى كه زندگى سيّد را نوشته اند نامى از كتابخانه او نبرده اند، ايشان خود در تفسير برهان مى گويد:

از برادرانى كه اين كتاب را مورد مطالعه و نظر قرار مى دهند مى خواهم كه اگر به نسخه هايى صحيحتر از نسخه هايى كه من اين كتاب (برهان) را از آنها اخذ كرده ام دست يافتند، كاستيهاى آن را كه در نزدشان روشن است برطرف سازند، براى اين كه بعضى از كتابهايى كه من اين كتاب را از آنها گرفته ام، مانند: تفسير على بن ابراهيم، در پيش من نسخه هاى متعددى از آن موجود است و تفسير عياشى دو نسخه از آن در پيش من هست، از اول قرآن تا آخر سوره كهف، و من به قدر امكان اين كتابها را اصلاح و تصحيح نمودم.(32)

امّا بر اين كتابخانه چه گذشته و به دست چه كسى رسيده، معلوم نيست. آنچه مسلّم است بعضى از آن كتابها چنان كه ميرزا عبدالله افندى نقل مى كند و در نزد فرزندانش در اصفهان بوده كه در پى حوادث بحرين به اين شهر مهاجرت كرده بودند، ولى با توجه به حوادث تلخى كه بر بحرين گذشته و موجبات مهاجرت جمع زيادى از علما را فراهم آورده است و با توجه به كمى امكانات آن روز، به طور طبيعى براى آنها ممكن نبوده است كه همه كتابها را منتقل كنند.

حال خدا مى داند كه اين گنجينه نفيس كه حاصل زحمات و سفرهاى طولانى سيّد بوده چه شده و به كجا و به دست چه كسى رسيده است.(33)

فصل چهارم

نورى بر قلّه تقوا

تنديس پارسايى

فقيه عالى قدر، عارف كامل، علاّمه بحرانى از جمله مردانى است كه همراه با تحصيل مراتب علمى، از كسب كمالات اخلاقى و سير و سلوك عرفانى غافل نماند. او هم از چشمه سار نور علم كام جست و هم از شهد شيرين تقوا نوشيد، و جان و دل را از هر دو سيراب نمود، به گونه اى كه خود الگوى سالكان كوى حق و خورشيد راهيان وادى معرفت گشت. وى در خداترسى بدان مرتبه رسيد كه از او به تنديس تقوا ياد مى كنند. فقيه بلند آوازه، شيخ محمد حسن نجفى، مؤلف كتاب پر ارج جواهرالكلام (متوفى 1266ق.) در هنگام بحث از مقام عدالت كه آيا ملكه عدالتْ شرط احراز اين مقام است يا حسن ظاهر كفايت مى كند، چنين نتيجه مى گيرد:

حسن ظاهر در عدالت كفايت مى كند و نمى توان قائل شد كه عادل كسى است كه داراى ملكه عدالت باشد. اگر چنين باشد، نمى توان به عدالت شخصى حكم كرد، مگر مانند مقدس اردبيلى و سيّد هاشم، بنابر آنچه از احوالشان نقل مى شود.(34)

وجود آن همه مشكل و كمى امكانات و اين همه آثار مهم، حاكى از آن است كه وى به حقيقت به سرچشمه فيّاض تقوا دست يافته، قلب پاكش همچون آينه، حقايق را منعكس مى ساخته است.

حس ها و انديشه بر آب صفا *** همچو خس بگرفته روى آب را
خس بس اَنبُه بود بر جو چون حباب *** خس چو يك سو رفت پيدا گشت آب
چون كه تقوا بست دو دست هوا *** حق گشايد هر دو دست عقل را

«مولوى» به همه سالگان طريق تقوا و پارسايان راستين درسى بزرگ داد، چه اين كه «... ورع و تقواى شديد سيّد هاشم و دستيابى او به بالاترين مراحل تقوا، او را از اداى وظايف سخت و دشوارى، مانند: قضاوت بين شيعه، اجراى احكام خدا، كوتاه كردن دست ظالمان و رفع بدعتها و غير اينها كه از امور رياست و زعامت است دور نكرد.

سيّد ـ رضوان الله عليه ـ بين شدت و عطوفت و بين ورع و تقوا و زهد و تواضع و ذلت در پيشگاه الهى و بين اجراى احكام الله و قضاوت بين مردم و مبارزه با مفسدان جمع كرد.»(35)

او به جاى دورى گرفتن از جامعه و منزوى شدن، به حقيقت تقوا كه همان دورى از معاصى خدا و اداى وظايف و مسؤوليتهاى هر مسلمان واقعى و دفاع از اسلام و مسلمين و نشر معروف و ريشه كن ساختن منكر و مبارزه با ظالمان و مفسدان و متجاوزان پرداخت; و اين نكته در زندگى سيد را، هيچ كس از شرح حال نويسان از نظر دور نداشته است.(36) در زندگانى سراسر نور سيد بحرانى، شگفت آن است كه وى از يك سو خويشتن را از عهده دارى امور دينى و اجتماعى مردم دور نداشت و از طرفى خداترسى و زهد، وى را از نوشتن رساله احكام و صدور فتوا باز داشت. حالْ شرح اين ماجرا را در سطورى چند خواهيم نگاشت.

زعامت دينى و اجتماعى

در هر برهه از زمان كه حوادث گوناگونى به ديار اسلامى گذشته است ـ چه در زمانهايى كه عالمان و شيعيان تحت فشار حكومتها قرار داشته يا داراى قدرت نسبى بوده اند ـ همواره علما در رسيدگى به مشكلات مردم و عهده دارى تعليم و تربيت و دفاع از ناموس مسلمانانْ پيشگام بوده اند، و مردم نيز به خوبى با تمسك به حديث شريف: «فَأمّا مَنْ كانَ مِنَ الفُقهاء صائناً لِنَفْسه، حافظا لدينه، مخالفاً على هواه، مُطيعاً لأَمر مولاه، فللعوامِ أَنْ يُقلِّدوه»(37)، به خوبى به اهميت و شناخت اين پناهگاه محكم و مطمئن پى برده و نيك دريافته اند كه در هر زمان از علما دورى كنند به انحطاط كشيده مى شوند.

در ميان كسانى كه زعامت به آنها رسيده است، سيّد هاشم بحرانى داراى جايگاه و درجه عالى بوده است. همه مردم در امور دين و دنيايشان به او رجوع مى كرده اند. حكام و اُمرا از او واهمه داشته و اوامر و نواهى اش را اطاعت مى كرده اند و احدى با او معارضه و مخالفت نمى كرده، و او از نشر اسلام صحيح كه به شيوه مذهب اهل بيت است كوتاهى نكرده، و به بهترين وجه امانتش را ادا كرده است.

... نفوذ مرجعيت او از آن جا معلوم مى شود كه در زمان سيّد جمع زيادى از علما و فقهاى صاحبنظر در بحرين مى زيسته اند، اما با وجود همه آنان مرجع دينى و اجتماعى مردم، سيد هاشم بوده است.(38)

رساله اى كه نوشته نشد

محدث بحرانى از افراد نادرى است كه با توجه به مراتب عالى علمى، اقدام به نوشتن رساله توضيح المسائل نكرد.

راستى چرا چنين مردى با اين علوّ مقام علمى، رساله فتوايى در احكام ننوشته است؟

اكثر كسانى كه زندگى سيد را مورد بررسى قرار داده اند، اعتراف كرده اند كه صدور نيافتن رساله از ايشان، ناشى از شدت زهد و تقواى وى بوده است. چنان كه در بين علماى طراز اول اسلام كه از هر نظر شرايط فتوا را دارا بوده اند، كسانى ازاين امر اجتناب مىورزيده اند.

روشن ترين نظر در اين كه چرا سيّد كتب فتوايى ننوشته است، ورع و تقواى اوست; چنان كه از سيد بن طاووس نيز چنين نقل شده. يا آن كه وى از همان نخست به طور كامل فتوا را ترك كرد تا آن جا كه بدان پايبند شد و پيوسته ترك فتوا را شيوه كارش قرار داد. هر چند او در بالاترين رتبه اجتهاد بود، مانند بسيارى از بزرگان علماى ما. از آنهاست علامه بزرگوار، شيخ حسين ماحوزى كه هيچ ترديد و اختلافى بين اهل عصرش ـ از عرب و عجم و عراقى ـ در اجتهاد او نبود، بلكه او يگانه زمان بود.(39)

از همين رو محدث بحرانى با داشتن مقام والاى علمى و شرايط فتوايى و مقلدان بسيار در بحرين و خارج از بحرين، از شدت زهد و ورع، از دادن فتوا خوددارى كرد. چنان كه سيره مراجع عظام بر اين بوده كه تا مجبور نمى شدند فتوا نمى دادند و يا اين كه مانند شيخ اعظمْ انصارى فقط بر رساله علماى ديگر حاشيه مى زدند و خود از نوشتن كتاب مستقل فتوايى خوددارى مى كردند.

پى‏نوشتها:‌


1 . چهاركتاب مهم حديثى شيعه كه مأخذ و مرجع احكام و معارف شيعه است، عبارتند از:
-. كافى: تأليف ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى (متوفى 329 ق.) داراى 16199 حديث.
-. من لايحضره الفقيه: تأليف رئيس محدثان شيعه، محمد بن على بن بابويه، معروف به شيخ صدوق (متوفى 381 ق.) و داراى 9044 حديث.
-. تهذيب الأحكام: تأليف سرآمد فقهاى شيعه، محمد بن حسن طوسى، معروف به شيخ الطائفه (متوفى 460 ق.) داراى 13590 حديث.
-. استبصار: اين كتاب نيز تأليف شيخ طوسى و حاوى 5511 حديث است. «برگرفته از سيداحمد ميرخانى، سير حديث، ص331 و 332.»
2 . سير حديث، ص331 و 332.
3 . لؤلؤة البحرين، ص137; قصص العلماء، ص335.
خطيب، محدث، اديب و شاعر توانا، سيد ماجد، فرزند سيد هاشم حسينى بحرانى جد حفصى (جد حفص يكى از قراى بحرين است). او اولين كسى است كه حديث را در شيراز نشر داد. صاحب كتابهاى سلاسل الحديث، رساله يوسفيه و رساله در مقدمه واجب است و وفات او در سال 1022ق . و قبر ايشان در حرم احمد بن موسى(ع) (شاه چراغ) است. «لؤلؤة البحرين، ص137 و 138.»
4 . محمد تقى دزفولى، كفاية الخصام، (مقدمه).
5 . بحرانى، مدينة المعاجز (مقدمه)، ج1، ص28.
6 . براى آگاهى بيشتر، به فصل آثار سيد مراجعه شود.
7 . تفسير برهان، ج1، ص3.
8 . براى آشنايى بيشتر، به فصل آثار سيّد مراجعه كنيد.
9 . ر. ك: علامه بحرينى، ص113 ـ 115.
10 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص57.
11 . غاية المرام، ص109 و 126 باب20 و 21.
12 . همان، ص191 ـ 200، باب24 و 25.
13 . البرهان، ج4، ص551.
14 . لؤلؤة البحرين، ص65 .
15 . علامه بحرانى، معالم الزلفى، ص364; برهان، ج4، ص551.
16 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص98.
17 . همان، ص59 و 60 .
18 . تهذيب و استبصار، دو كتاب از كتب اربعه شيعه و تأليف شيخ طوسى(متوفى460ق.) است.
19 . لؤلؤة البحرين، ص14.
20 . همان جا.
21 . همان، ص63; شيخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج3، ص93; قصص العلماء، ص63; سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج51، ص8; انوارالبدرين، ص136.
22 . علامه محمد باقر مجلسى، ص37.
23 . رياض العلماء، ج5، ص299; اعيان الشيعه، ج10، ص249.
24 . بحرانى، مدينة المعاجز، ص28.
25 . ابوالقاسم، اسماعيل بن عباد طالقانى، وزير فخرالدوله(326 ـ 385 ق.) عالمى فاضل، شاعر و محقق بوده است. مشروح زندگى او را در مجموعه ديدار با ابرار مطالعه كنيد.
در بزرگوارى او همين بس كه شيخ صدوق، كتاب نفيس عيون اخبار الرضا و ثعالبى كتاب يتيمة الدهر را براى او تأليف كرده اند. «موسى زنجانى، الجامع فى الرجال، ج1، ص254.»
26 . ابوالقاسم عبدالكريم بن محمد القزوينى الشافعى، دارنده كتاب التدوين، از بزرگان قرن ششم است. «مدينة المعاجز (حواشى)، (به نقل از: الكنى و الألقاب) ج1، ص28 .».
27 . معالم الزلفى، ص12.
28 . ص35.
29 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص185.
30 . همان، ص57.
31 . مدينة المعاجز، ج1، ص31 ـ 41، محدث بحرانى، حلية الابرار فى احوال محمد و آله الاطهار(عليهم السلام)، ج2، ص448 ـ 450.
32 . ج4، ص551.
33 . براى آشنايى بيشتر با كتابخانه و منابعى كه سيد از آنها نقل حديث كرده، به كتاب ارزشمند العلامة السيّد هاشم البحرانى، تأليف فاضل ارجمند، جناب آقاى فارس تبريزيان مراجعه كنيد; اميد است ان شاءالله اين كتاب به فارسى ترجمه و در دسترس دانش پژوهان قرار گيرد.
34 . ج13، ص295.
35 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص74.
36 . لؤلؤة البحرين، ص63; انوارالبدرين، ص137; محدث قمى، فوائدالرضويه، ص705.
37 . پس هر كس ازعالمان دين كه بر نفس و اميال نفسانى خود مسلط باشد، و دين خدا را پاس دارد، و با هوا و هوس خويش مخالفت ورزد، و مطيع احكام خدا باشد، پس بر مردم است كه از او پيروى كنند. «وسائل الشيعه، ج18، ص95».
38 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص78.
39 . انوارالبدرين، ص139.