علامه بحرانى

پژوهشكده باقرالعلوم (عليه السلام)

- ۱ -


سخن پژوهشكده

افتخار هر ملّت و كشور، به چهره هاى علمى و شخصيتهاى برجسته آن است. درخشيدن اخترانى فروزان در آسمانِ تاريخ و فرهنگ هر جامعه، نشان استعدادها، توانمنديها و بالندگيهايى است كه در جوهره و نهاد آن جامعه و مردمش نهفته است. اين گنجهاى پنهان و ذخيره هاى نهفته، در سيماى مفاخر علمى و مؤلّفان و مصلحان جلوه مى كند. با اين حساب، نگرش مجدد به اين گونه شخصيّتها، توجّه به گنجينه هاى گرانقيمت و پشتوانه هاى فرهنگى يك امّت است و چه چيزى جز اين «نگاه» و اين «شناخت» مى تواند به فرزندان يك آب و خاك و وارثانِ يك مكتب و ميهن، «غناى شخصيّت» و «اعتماد به نفس» بخشد و آنان را در مسير ايستادن در برابر طوفانهاى مهاجم و سيلابهاى خانمان برانداز، به مقاومت و مرزبانى و دفاع از «هويّت مستقلّ» خويش فراخواند؟ راستى... دريغ نيست كه از چهره هاى افتخارآفرين خويش كه «گذشته» تاريخ و علوم و فرهنگ اسلامى ما را به «امروز» پيوند مى دهند، بيگانه باشيم؟

شگفتا!... ديگران از چهره هاى افتخارآفرين خويش كه «گذشته» تاريخ و علوم را پديد مى آورند، پيوسته براى «تكريم خود» و «تحقير ديگران» بهره مى برند، امّا... ما با اين همه سرچشمه هاى كرامت و اقيانوسهاى مواج دانش و اسوه هاى پاكى و فرزانگى، گرفتار «احساس حقارت» باشيم و هنوز هم غرب و شرق، قبله فكر و فرهنگمان باشد! روح امام راحل(قدس سره) شاد باد، كه روح عظمت و بزرگ انديشى و اعتماد به نفس و ايمان به خويش را در پيكر آحاد جامعه ما دميد و زنگارهاى خودكم بينى را كه زاييده تحقيرهاى غرب و شرق نسبت به ملّت ما بود، زدود. اينك با غرور و سربلندى، «داشته»هاى خود را در «بازار فرهنگ و انديشه» عرضه مى كنيم و ديگر آنچه را «خود» داريم، از بيگانه تمنّا نمى كنيم و به گوهرهاى خويش مى نازيم و مى باليم ... بر اين نعمت بزرگ، خداى را سپاس فراوان. بارى... ضرورت شناخت و اتّكا به فرهنگ خودى، به ويژه در بخش چهره ها و مفاخر اسلام، ما را بر آن داشت تا به عنوان معرّفى الگو و ارائه اسوه هايى كه تربيت يافته مكتب وحى و اهل بيت عصمت(عليهم السلام) و برآمدگانِ بوستانِ «قرآن» و «حديث»اند، به نگارش زندگى نامه علماى شيعه بپردازيم. آنان كه در طول چهارده سده، درفش دين و پرچم فقه جعفرى و رايت آزادگى و شرف را افراشته نگه داشته اند و با علم و تقوا و مبارزات و خدماتشان، در چهار سوى تاريخ و سر راه جامعه بشرى، به مشعل افشانى و روشنگرى ايستاده اند. اين كمترين سپاسى است كه مى تواند در مقابل زحمات و تلاشهاى گونه گون و گسترده علمداران اين ميدان انجام گيرد.

مجموعه «ديدار با ابرار»، گامى است در اين مسير. اين مجموعه شرح حال، حاصل همدلى و همكارى جمعى از روحانيان فاضل و جوان حوزه علميّه قم است كه با انديشه احياى نام و ياد اين سرمايه هاى ارزش آفرين، به پژوهش و نگارش آن پرداخته اند و اين حركت را تا آن جا كه لازم باشد، ادامه خواهند داد. تلاش و انگيزه بر اين محور بود كه با قشر جوان اهل مطالعه و با نسل امروز صحبت شود و قلم، اين مخاطبان را در نظر بگيرد. البته درباره بسيارى از اين عالمان دينى مى توان زندگى نامه هايى مفصّلتر و عالمانه تر و همراه با بررسى آثار و نظرهاى علمى و ديدگاههاى خاصّ هر كدام در حيطه دانش و مهارتشان نگاشت، امّا... بنابر آن بوده است كه در حدّ توان، اين زندگى نامه ها فشرده، روان و با قلم روز باشد و به طرح ابعاد و جنبه هايى از حيات و روحيّات و ويژگيهاى اخلاقى آنان پرداخته شود كه براى خوانندگان اين مجموعه، سازنده و تربيت كننده باشد. هدف، ارائه الگوست; چرا كه اثر پذيرى انسان از نمونه هاى عينى اخلاق و فضيلت، بيش از حرفها و رهنمودها و كلّى گوييهاست. آشنايى با فراز و نشيب و نقاط تابناك و الهام بخش حيات اين فرزانگان، به جويندگان راه و پويندگان مسير «سلوك اخلاقى» نيرو مى بخشد و جهت مى دهد. در پايان، آرزومنديم كه اين مجموعه، گامى در مسير آشنا ساختن نسل معاصر با مفاخر گذشته باشد و باور داريم كه از اين راه، بهتر مى توان پادزهرى در برابر سموم تباهگر «تهاجم فرهنگى» فراهم آورد.

در همين جا از زحمات برادر بزرگوار، آقاى جواد محدثى كه هدايت اين تلاش مقدس را برعهده گرفتند قدردانى مى شود ـ والله عنده حسن المآب. از پيشنهادها و نقد و نظر شما خوانندگان و صاحب نظران ژرف انديش و باريك بين نيز با صميميّت استقبال مى كنيم; باشد كه شما هم در تكميل اين حركت خير و بركت خيز، سهيم باشيد. مستدعى است كه ديدگاههاى خود را با قم، صندوق پستى 135/37185 در ميان بگذاريد و ما را قرين الطاف و عنايات خود فرماييد.

قم، پژوهشكده باقرالعلوم (عليه السلام)

فصل اوّل

آغاز زندگى

تولد باران

سيّد هاشم در خانواده اى روحانى و اهل علم در نيمه اول قرن يازدهم هجرى در قريه «كتكتان»(1) از توابع شهر «توبلى» كه پايتخت و قطب علمى و سياسى آن زمان بحرين بود; چشم به جهان گشود.

تاريخ تولد سيّد به طور دقيق در دست نيست; از همين رو دوره اول زندگى و تاريخچه ايام جوانى اش را هاله اى از ابهام فرا گرفته است. اين ابهام شايد به موجب شدت پارسايى سيد به وجود آمده باشد كه از نوشتن شرح حال خود بسيار پرهيز مى كرد و ديگران را نيز از نوشتن در اين باره باز مى داشت.

امّا چرا شاگردان علامه و مورّخان و سيره نويسان بحرين از خصوصيات وى چيزى ننوشته اند؟ شايد به دليل مهاجرت علما از بحرين و فراموش شدن تدريجى خصوصيات سيد با رحلت علما باشد كه در نتيجه، اطلاعات كاملى از زندگى ايشان باقى نمانده است. اين احتمال نيز وجود دارد كه فرزندان سيد كه همه اهل علم بوده اند و يا علماى معاصر وى از شرح حال او چيزى نوشته باشند، ولى بر اثر حوادثى كه بر بحرين گذشته از بين رفته باشد; چنان كه حكايت هزاران كتاب ارزشمند شيعه چنين است.(2) حال با همه كمبود اطلاعات در مورد ولادت سيد هاشم، مى توان با مقايسه سن او با معاصرانش، تاريخ تقريبى تولد وى را به دست آورد.

چنان كه نوشته اند: در سال 1063، سيد بحرانى در نجف اشرف بوده و با شيخ فخرالدين طريحى ملاقات كرده است. سن او در اين زمان معلوم نيست، ولى به قرائنى مى توان حدس زد كه داراى سنى بين بيست تا سى سال باشد. او كتاب سيرالصحابه را در سال 1070ه . ق. و جزء اول ترتيب التهذيب را در روز نهم ذوالقعده 1074 و كتاب مهم تفسيرى خود به نام الهادى و ضياء النادى را در سال 1077 نگاشته و در اين زمان نويسنده اى متبحر و معروف بوده است. از اين همه مى توان ولادت ايشان را بين سالهاى 1030 تا 1040 دانست;(3) چنان كه تاريخ تولد معاصران ايشان، مانند علاّمه مجلسى 1037ه . ق. و شيخ حر عاملى 1033ه . ق. نيز بين سالهاى 1030 تا 1040 واقع شده است.

سيماى روشن او

از خصوصيات ظاهرى سيّد، كمتر در كتابها بيان شده است. با اين حالْ فقيه اهل البيت، آية الله مرعشى(ره) درباره خصوصيات ظاهرى سيّد چنين مى فرمايد:

در ايّامى كه در نجف اشرف بودم، شبى در عالم خواب در حالتى به حرم حضرت اميرالمؤمنين ـ روحى له الفداه ـ مشرّف مى شدم. مرحوم علاّمه سيّد هاشم بحرانى را در ميان رواق شريف ديدم كه با طمأنينه خاص وارد حرم مى شود. سيّد هاشم، بلند قد، سبزه رنگ، لاغر اندام، ولى قيافه اى بسيار جالب و جذّاب داشت.(4)

از تبار قدسيان

علامه بحرانى از خانواده علم، شرافت، بزرگى و از فرزندان زهراى اطهر(س) است. نامش سيّد هاشم، فرزند سيد سليمان حسينى بحرانى(5) و معروف به علامه(6) است. سيّد بحرانى از نوادگان سيّد مرتضى علم الهدى(7)است كه نسب سيد مرتضى با پنج واسطه به امام كاظم(عليه السلام)مى رسد.(8)

مرواريد خليج

بحرين كه امروز به «دولة البحرين» مشهور است، در ميانه كرانه جنوبى خليج فارس «در موقعيت جغرافيايى 5/25 و 5/26 درجه عرض شمالى و بين 50 درجه و 52 درجه طول شرقى...»(9) و بين شبه جزيره قطر و كشور عربستان سعودى قرار دارد(10) و از ديرباز به مرواريد خليج فارس شهرت يافته است.(11)

جزاير بحرين در ادوار باستانى مهد تمدنى توسعه يافته بوده است و بيش از چهار هزار سال سابقه تاريخى دارد.(12) اين سرزمين از همان دوره نخست اسلام، يكى از پايگاههاى تشيع علوى در جهان اسلام به شمار مى آمده و جمع زيادى از علما، فقها و فلاسفه تشيع موسوم به بحرانى يا بحرينى، از اين خطه عالم خيز، پا به عرصه وجود گذاشته و خدمات شايان توجهى به جهان اسلام نموده اند.(13)

در عصر علامه بحرانى، موقعيت طبيعى، تجارى و منطقه اى بحرين زمينه هاى مناسبى را براى به وجود آمدن اجتماعى بزرگ در اين سرزمين فراهم آورد كه در پى آن نياز مردم به علم و علما روز به روز افزونتر شد. از سويى تشيع مردم و ترغيب حكومت مركزى (ايران) سببى مهمتر در نشر علوم دينى به اين ناحيه گرديد و مردمِ با ديانت و درايت نيز همچون صدفهايى اين دُرهاى گرانبها را در خود جاى دادند و احترام آنان را پاس داشتند و رفته رفته محيطى سرشار از تقوا و معنويت، همراه با نور علم و معرفت شكل گرفت. از همين رو «پس از عراق و ايران، سومين و عظيم ترين حوزه علمى شيعه در جهان تشيع بحرين مى باشد.»(14)

در زمان علامه با توجه به موقعيت خاص علمى و اجتماعى ايشان در ميان مردم و علما و سران حكومت، اين شكوه و عظمت علمى و اجتماعى بحرين به حد اعلاى خود رسيد.

كانون درخشان

توبلى، شهر مركزى و حاكم نشين آن روز بحرين با شهرتى بسزا نه تنها مركز سياسى فوق العاده مهمى براى خليج شمرده مى شده، از نظر علوم اسلامى و اجتماع علما و دانشمندان فراوان و مراجع بزرگ، موقعيتى بس عظيم دارا بوده است. در آن روزگار، رياست عالى دينى و علمى آن را فقيه و مرجع بزرگ وقت، شيخ محمد بن ماجد بن مسعود بحرانى، بر عهده داشت و بعد از درگذشت او زعامت و رهبرى علمى و اجتهادى به علامه بزرگوار بحرانى منتقل شد و ايشان نيز با درايتى خاص به امور اجتماعى و سياسى و قضايى مردم همت گماشت و برگى زرين در تاريخ زندگى خويش به ثبت رسانيد.(15)

سالهاى تلخ هجرت

بحرين به لحاظ موقعيت جغرافيايى و منطقه اى و اوضاع اقتصادى، همواره مورد طمع دولتهاى قدرتمند بوده و هر چند گاه از طرف حاكم قدرتمندى در معرض تجاوز و دستبرد قرار گرفته است.(16)

اين حوادث، علاوه بر آزار و اذيت ساكنان منطقه و كشته شدن افراد زيادى از مردم متدين اين مرزوبوم و تخريب و از بين رفتن اموال بسيارى ـ كه حاصل سالها كار و زحمت اهالى بود ـ زمينه ساز مهاجرت گروه بيشمارى از مردم، عالمان و دانشمندان به ممالك همجوار، به ويژه ايران و عراق گشته است.

از جمله اين مهاجران، فرزندان، محدث بحرانى هستند كه در غايله سوم بحرين به ايران هجرت كرده، در اصفهان ساكن گرديدند.(17) ميرزا عبدالله افندى نويسنده «رياض العلماء» مى نويسد:

«اكثر كتابهاى سيد هاشم را در اصفهان در منزل فرزندش سيد محسن ديده ام.»(18)

در پى اين حوادث دردناك تاريخ بحرين، چه دانشمندانى كه راهى ديار غربت گرديده و چه آثار گرانبهايى از آنان كه از بين رفته است. از جمله اين گوهرهاى به يغما رفته، آثار علامه بزرگوار، محدث بحرانى است كه امروزه جز اندكى از آن همه به دست ما نرسيده است.

فصل دوم

ايام سپيد تحصيل

چشمه ناآرام

او عشق به علم و معرفت را از اجداد طاهرينش به ارث برده بود و در اين راه جز كوشش، چيزى نهاد ناآرامش را تسكين نمى بخشيد. زادگاهش اگر چه يكى از پايگاههاى مهم علمى تشيع محسوب مى شد، عطش او را براى فرا گرفتن معارف الهى فرو نمى نشاند; از اين رو پس از مدتى تحصيل و تدريس در بحرين، براى كسب مدارج علمى و استفاده از فيض قدسى بارگاه ملكوتى جدّ بزرگوارش، راهى نجف اشرف شد، و سالها در محضر استادان بزرگوار آن ديار مقدس، همچون فقيه محدث و لغوى معروف «طُريحى» و ديگر رادمردان آن سامان كسب فيض نمود و به رتبه عالى اجتهاد نايل گرديد و خود زعيم و مرجع دينى و گشايشگر مشكلات و معضلات مردم گرديد، امّا قلب مشتاق و بى قرارش وى را از فراگيرى علم در كتابها به گردشهاى علمى روانه مى ساخت و رنج سفرهاى تحقيقى را بر وى هموار مى كرد. او به دنبال گمشده خود زمانى در مشهد رضوى يافت شده و گاهى در شيراز و دورانى را در سرزمين مقدس نجف گذرانده است.(19)

سال ورود سيّد بحرانى به نجف اشرف و همچنين مدت اقامت او در آن جا به طور مشخص معلوم نيست، اما به يقين در سال 1063ه . ق. در نجف اشرف به محضر شيخ طُريحى وارد گشته و از او كسب علم و اخذ اجازه نموده است.(20) همچنين سال خروج وى از نجف و اين كه آيا در مراكز علمى ديگر تشيع نيز به تحصيل اشتغال داشته، معلوم نيست، اگر چه به مشهد رضوى و شيراز و احتمالاً بعضى از شهرهاى ديگر سفرها كرده است، ولى به هر علتْ سيد پس از نيل به مراتب عالى اجتهاد و تبحر كامل در علوم زمان خويش به زادگاهش بحرين بازگشته و به تبليغ و ارشاد و ترويج علوم اهل بيت پرداخته است و سپس در مقام مرجعيت تمامى نواحى بحرين، رياست دينى آن جا را به عهده داشته و از نظر علم و عمل «به مرتبه اى مى رسد كه وقتى كسى در آن زمان مى گفت: علاّمه يا علاّمه بحرين، كسى غير از سيّد هاشم بحرانى به ذهن نمى آمد.»(21)

مهمترين رمز موفقيت سيد بحرانى را ـ همچون ديگر مردان بزرگ ـ بايد در مواظبت بر اوقات عمر و جلوگيرى از اتلاف آن دانست. او خوب مى دانست كه با پر ارج ترين سرمايه هايش چگونه راه پويد.

هرچه باشد در جهان دارد عوض *** ور عوض گردد تو را حاصل غرض
بى عوض دانى چه باشد در جهان *** عمر باشد، عمر، قدر آن بدان

آنچه از آثار گرانبهاى اين دانشمند بزرگ استفاده مى شود، آن است كه او از آغاز تحصيل به مهمترين وجه از اوقات عمر خود بهره گرفته و با تنظيم وقت و برنامه ريزى و جديت در تحصيل، از اتلاف وقت و صرف آن در كارهاى غير ضرورى جلوگيرى مى نموده و با استمداد از قدرت بى انتهاى الهى توانسته است اين همه آثار قلمى را ـ كه كار چندين ساله مؤسسات و گروههاى علمى و تحقيقى مى باشد ـ به تنهايى، بدون هيچ گونه مساعدت، با اين همه دقت و موضوعات و عنوانهاى عالى به وجود آورد كه تحسين هر محققى را بر مى انگيزد. استاد جعفر سبحانى در اين زمينه مى نويسد:

دانشمند متتبع جهان شيعه، مرحوم سيد هاشم بحرينى، در كتاب غاية المرام (صفحه 109 ـ 126) اين حديث (حديث منزلت) را با صد سند از دانشمندان اهل تسنن، با ذكر نام كتاب و سند و متن حديث، نقل كرده است. مطالعه اين كتاب و خصوصاً اين بخش از آن، مايه تعجب و شگفتى انسان مى گردد، به گونه اى كه از وسعت تتبع نويسنده آن انگشت حيرت به دندان مى گيرد و او را از جمله مردانى مى يابد كه علم و دانش را براى خود علم، طلب و تحصيل مى كردند... .(22)

پژوهنده هوشمند

سيد هاشم بحرانى از جمله محدثانى است كه به نگرش عميق پيرامون مسائلْ شهره است. او به سادگى از مسائل نمى گذرد و در هر گفته يا نوشته يا حادثه اى كه بر آن اطلاع مى يابد ژرفنگرى مى كند تا شايد به علتى تازه درباره آن موضوع دست يابد.

علامه بحرانى انديشمندى است كه در ميدان فعاليتهاى علمى خود از اين گونه جهشهاى فكرى بسيار دارد. او علاوه بر استعداد و حافظه قوى و پشتوانه عملى در فعاليتهاى علمى داراى تعمق و جهش فكرى قوى بوده است. گاهى از بيان رجال بزرگ يا از نقل مطلبى از آنان استفاده هاى فراوان و فوق العاده مى برده.

اگر كسى در كتابهاى ايشان تأمل و تتبع كند، به خوبى در مى يابد اكثر كتابهايى كه تأليف نموده، در گرو نقل بعضى از مطالب و روايات و قصص است كه از ائمه هدى و يا از اصحاب آنان و يا از علما نقل كرده و فرموده:

اين موضوع، بسيار مهم و شايان توجه است و نياز به تأليف جداگانه دارد، بعداً توفيق حاصل نموده به تأليف كتاب مبادرت كرده است. اين گونه جهشهاى فكرى جز براى نوابغ و افراد خود ساخته، براى هر كسى دست نداده و حاصل نگرديده است.(23)

در سبب تأليف كتاب لطيف و كم نظير اللوامع النورانية فى اسماء على و اهل بيته القرآنيه مى فرمايد:

شيخ محمد بن على بن شهر آشوب(24) از صاحب كتاب «الانوار» نقل مى كند كه براى اميرمؤمنان، على بن ابيطالب(عليه السلام)سيصد اسم در قرآن است... من دوست داشتم از قرآن كريم نامهاى على(عليه السلام)و فرزندان گرامى اش را به كمك روايات جمع آورى كنم.(25)

وى از همين دو خبر استفاده كرده و كتابى با مطالب نغز، حاوى سيصد آيه قرآن در اسماى ائمه هدى(عليهم السلام) با بهره جويى از احاديث ائمه اطهار گرد آورده است.

بر شاخسار والاى علم

اگر چه عالمان و تاريخ نگاران، حيات علمى سيّد را به طور مشروح ننوشته اند، آثار وى كه عبارتند از دهها كتاب نفيس و گرانسنگ در موضوعات مختلف و همچنين گفتار فقها و دانشمندان، به ويژه آنان كه با وى ملاقات كرده اند و مقام علمى اورا ستوده اند، همه حاكى از عظمت مقام علمى ايشان و تبحر كامل وى در علوم گوناگون است.

شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعه ـ كه سيد را در مشهد رضوى ملاقات واز او اجازه روايت دريافت كرده است ـ در وصف ايشان مى فرمايد:

سيد هاشم بن سليمان... مردى فاضل، عالم با مهارت، ژرفنگر، فقيه، عارف به تفسير و علوم عربيت و رجال مى باشد.(26)

ايشان از سويى او را فقيه متبحّر ياد مى كند و در كلامى وى را عالم تفسير و رجال و علوم عربى بر مى شمارد. مؤلف تتمه امل الآمل مى فرمايد:

سيد هاشم بحرانى از كوههاى راسخ و درياهاى عميق علم و معرفت بوده و در گذشته كسى از او ـ حتى علامه مجلسى ـ سبقت نگرفته است و در آينده نيز سعادتمندى اين چنين با اخلاص و پراطلاع مانند او مشكل است كسى بيايد... .(27)

مؤلف كتاب انوارالبدرين در بيان مقام علمى سيد مى نويسد:

بيشتر علماى زمانش از عرب و عجم از آن جناب طلب اجازه نمودند و عده زيادى از اهالى مؤمن شهرها و سرزمينهاى اسلامى مقلد او بودند، مخصوصاً مردم بحرين ـ كه با بودن عده زيادى از علماى والا مقام كه صاحب نظر بودند ـ از سيد تقليد مى كردند، زيرا بحرين در آن زمان مركز علم و ادب بوده، و با بودن اين همه عالم، كسى زعامت علمى پيدا نمى كرده، مگر فردى كه شرايط فتوا در او جمع بوده باشد.(28)

شيخ يوسف بحرانى مى گويد: وى داراى تتبع زياد در اخبار است، به طورى كه غير از علاّمه مجلسى مانند او در شيعه ديده نشده و كتابهاى متعددى تأليف نموده كه بر وسعت تتبع و اطلاع ايشان گواهى مى دهد... و او از پرهيزكارانى بود كه بر سلاطينْ بسيار سخت مى گرفت.(29)

علامه فاضل، شيخ حسن دمستانى چنين مى گويد: او داراى حافظه اى بسيار قوى بود و در حفظ ـ خصوصاً احاديث و روايات ـ به حدى رسيد كه برهمه غالب گرديد، به گونه اى كه اگر وى را قويترين حافظ حديث ... بخوانند [گزاف نيست]. اصمعى(30) در برابر او عقب نشينى كرد و ابن عقده(31) زمين گير شد.

به حق او قلم را در ميدان تأليف حديث رها ساخت و در اين مسابقه گوى سبقت را از پيشتازان اين ميدان ـ اگر چه تقدم زمانى بر او داشتند ـ ربود.(32)

شيخ محمد حرزالدين مى گويد: او مقدس، عابد و متقى بود و در تقوا و فراست و پرهيزكارى به مرتبه عالى رسيد... وى بار سنگين رياست دينى را بر دوش كشيد و الگوى رياست دينى را برپا كرد، چنان كه به قضاوت و ولايت امور حسبيه مبادرت كرد و روش نيكو و پسنديده اى در مملكتش پيش گرفت و مردم به گرد او جمع شدند و بعد از وفات شيخ محمد بن ماجد، همگان به سوى او روى آوردند. پس با قدرت تمام به امر به معروف و نهى از منكر پرداخت و در راه اقامه فرمان خدا از ملامت هيچ ملامت كننده اى نهراسيد.(33)

آية الله العظمى مرعشى نجفى(قدس سره) نيز مى گويد: شخصيتى كه هم از نظر شهرت به علامه ملقب و مشهور است و هم از حيث علم،... آگاه و متبحر در حديث، نابغه روايت، پيشواى پيشتاز، سرور ما سيد هاشم [بحرانى است]. صاحب تأليفات بسيار زياد (34) و نغز.

استادان

حيات علمى محدث بحرانى نشان مى دهد كه از فيض وجود بسيارى از دانشمندان بهره جسته و از خرمن اندوخته هاى ناموران علم خوشه چينى كرده است و براى دستيابى به علوم مختلف و نيل به مراتب عالى علمى و كسب اجازه از عالمان و محدّثان، زحمات زيادى كشيده و به سفرهاى طولانى رفته است.

اسامى بسيارى از استادان سيد هاشم بر ما پوشيده است و ما بعضى از آن بزرگان را كه به اسامى آنها دست يافته ايم معرفى مى كنيم:

1. شيخ فخرالدين طُريحى نجفى (متوفاى 1087 ق.): اين محدث لغت شناس و عابد زاهد، از عالمان والا منزلت شيعه و مؤلف كتاب معروف مجمع البحرين و مطلع النيرين، يكى از استادان سيد است. او زاهدترين و عابدترين اهل زمانش بوده و از خاندان طريحى (از خانواده هاى بزرگ و قديمى نجف اشرف) است. وى علاوه بر كتاب مجمع البحرين، دارنده كتابهاى ديگرى است كه بعضى از آنها عبارتند از: شرح مختصر النافع، تمييزالمتشابه من اسماء الرجال، جامع المقال فيما يتعلّق باحوال الحديث و الرجال.

او از كسانى است كه به فرزند فاضلش صفى الدين و همچنين علامه بحرانى و علاّمه مجلسى اجازه روايت داده است و خود نيز از محمد بن حسام و او از شيخ بهائى نقل روايت مى كند.(35)

علامه بحرانى مى گويد:

من اين شيخ فاضل (طريحى) را در سال 1063 در خانه اش در مشهد مولا و اماممان على بن ابى طالب(ع) ملاقات نمودم. او از زهاد و پرهيزكاران زمان بود.(36)

در جاى ديگر فرموده است:

با او ملاقات و گفتگو كردم و او اجازه نقل روايت به من داد.(37)

وفات اين دانشمند در رماحية (از قريه هاى حيره) واقع شد. جسد شريفش را به نجف اشرف منتقل و در همان جا دفن كردند.(38)

2. سيد عبدالعظيم استرآبادى: سيد عبدالعظيم بن عباس استرآبادى، استاد علامه بحرانى و شيخ او در اجازه روايت، از مردان پارسا مؤلف رساله وجوب عينى نماز جمعه است.(39) سيد هاشم بحرانى در باره اش مى گويد:

عده اى از اصحاب به من اجازه دادند كه از جمله آنهاست سيّد فاضل متقى وارسته، سيد عبدالعظيم بن سيد عباس كه در مشهد شريف رضوى به من اجازه داد، و او از شيخ محقق، مفيد خاص و عام، شيخ شهيد ما محمد عاملى، مشهور به بهاءالدين نقل حديث مى كرد.(40)

شاگردان و راويان

از آن جا كه سيد داراى موقعيت علمى بالايى بوده است، شاگردان زيادى داشته و عالمان بزرگوارى از او اخذ اجازه روايى نموده اند كه بعضى از آن بزرگان عبارتند از:

1. شيخ محمد حسن حرعاملى (متوفاى 1104 ق.): عالم فاضل، فقيه محدث، شيخ محمد حسن حر عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعه كه در بردارنده چهار كتاب اصلى شيعه، همراه با بسيارى از ديگر منابع حديثى مى باشد، از بهره جويان محدث بحرانى است. او نخستين كسى است كه احاديث را بر اساس ابواب فقه دسته بندى كرد. ايشان از محدث بحرانى اجازه روايى دارد. وى در كلامى ضمن تمجيد فراوان از علاّمه مى گويد:

رأيته و رويت عنه; من سيّد را ديده ام و از او روايت مى كنم.(41)

2. شيخ محمود بن عبدالسلام المعنى(42): اين مرد صالح در حدود يكصد سال عمر كرده و در محل خود امام جماعت بوده و عده اى از بزرگان، مانند: شيخ عبدالله بلادى و پدر شيخ يوسف بحرانى و شيخ عبدالله بن صالح و غير اينها از علما، توسط اين شيخ از علامه سيّد هاشم نقل روايت مى كنند.(43)

3. شيخ عبدالله بن على بن احمد بحرانى: شيخ عبدالله بحرانى فردى عالم و عابد و به ويژه در علم كلام و منطق ماهر بوده و در اين موضوع، كتابها و رساله هاى مختلفى به رشته تحرير در آورده است. وى از جمله راويان حديث از علاّمه بحرانى است. آقا بزرگ تهرانى مى نويسد:

اين شيخ، مؤلف كتاب الرسائل المتشتته است و از سيّد هاشم بحرانى روايت مى كند.(44)

وى در زمان سلطنت نادرشاه در سال 1148 در شيراز به رحمت ايزدى پيوسته و قبر او در بقعه «شاه چراغ» احمد بن موسى(عليه السلام) است.(45)

4. سيد محمدبن على بن سيف الدين العطار البغدادى (1071 ـ 1171ق.): اديب و نويسنده، سيد محمد، فرزند سيد على بغدادى، از كسانى است كه افتخار كسب اجازه از سيد داشته است.(46)

5. شيخ على مقابى بحرانى: عالم فاضل، شيخ على بن عبدالله راشد مقابى بحرانى، افتخار شاگردى سيد را داشته و از روايت كنندگان ايشان به شمار مى آيد. وى بازنويس كننده كتاب حلية النظر و حلية الابرار و مصحّح كتاب ترتيب التهذيب استادش بوده و كتاب حلية النظر را در همان سال تأليف (1099) نسخه بردارى كرده است و در پايان كتابهاى دهگانه عبادات مى نويسد:

كتابهاى دهگانه از روى نسخه اصلى و دستنويس مؤلف آن به وسيله كوچكترين بندگان خدا از حيث عمل و دارنده بيشترين خطا و توبه كننده به سوى خداوند بزرگش، على... در روز دوازدهم شوال سال 1101ق . تصحيح گرديد.(47)

6. شيخ حسن بحرانى: شيخ حسن بحرانى، كتاب كافى را در نزد سيّد هاشم قرائت كرده و سپس ايشان براى او اجازه روايت نوشته است. (يازدهم شوال 1097ق.).(48)

7. شيخ هيكل بن عبد على الأسدى الجزائرى: اين عالم فاضل نيز مفتخر به كسب اجازه از علامه گرديده و سيد هاشم نيز بر نسخه اى از كتاب استبصار شيخ الطائفه طوسى كه هم اكنون در كتابخانه آية الله مرعشى نجفى به شماره 3552 موجود است، درتاريخ 1100ق. به ايشان اجازه روايت داده است.

اجازه علامه بحرانى به خط مبارك خويش براى شيخ هيكل جزائرى (تصویر)

8. شيخ سليمان بن عبدالله ماحوزى (متوفاى 1121 ق.): ابوالحسن شيخ سليمان ماحوزى، معروف به محقق بحرانى، از نوادر روزگار و عجايب اعصار بوده و استعداد و حافظه اى بسيار قوى داشته است و فردى حاضر جواب در مسائل علمى، و خطيب و شاعر ياد شده است. اهل روستاى خارجيّه از استان سَتْرِه مى باشد. در زمان خود رياست ناحيه بحرين را در دست داشته است و با اين كه داراى عمرى كوتاه (حدود 44 سال) بوده، آثار گرانقدرى از خود به يادگار گذاشته است. كتاب اربعين حديث در امامت از طريق عامه، ازهارالرياض در سه جلد، فوائدالنجفيه، رسالة فى الصلاة، رسالة فى مناسك الحج، كتاب شفاء در حكمت نظرى، رساله نفخة العبير در طهارت چاه، رساله اى در وجوب نماز جمعه، و كتاب معراج در شرح فهرست شيخ طوسى و بسيارى از آثار ديگر از اوست.

ايشان از شاگردان علامه بحرانى شمرده شده كه از آن عالم بزرگ روايت نقل مى كند; همچنان كه از علامه بزرگوار مجلسى اجازه روايت دارد. او را پس از وفات در مقبره شيخ ميثم بن معلّمى (جد علاّمه ابن ميثم بحرانى) دفن كردند.(49)

پاورقى:‌


1 . شهركى از توابع «توبلى»، محلى است فوق العاده خرّم و سرسبز، داراى آبهاى فراوان و محصولات زياد، فاصله آن تا شهر توبلى حدود چهار كيلومتر است. «سيد محمد برهانى، زندگى نامه علامه بحرانى، ص73».
2 . همان جا.
3 . با استفاده از: فارس تبريزيان، العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص21 و 22.
4 . سيدمحمد برهانى، زندگى نامه علامه بحرينى، ص91.
5 . منسوب به بحرين.
6 . يوسف بحرانى، لؤلؤة البحرين، ص66; عبدالله افندى، رياض العلماء، ج5، ص296، على بلادى بحرانى، انوار البدرين، ص136.
7 . سيّد مرتضى: على بن حسين بن موسى بن محمد بن موسى بن ابراهيم بن موسى الكاظم(ع)، فقيه، متكلم، اصولى، مفسر و اديب، از بزرگان علماى شيعه (355 ـ 636) دارنده تأليفات زياد است. زندگى وى را در مجموعه ديدار با ابرار بخوانيد.
8 . رياض العلماء، ج5، ص298. در مورد نسب وى نظرهاى ديگرى نيز وجود دارد.
9 . حبيب الله شاملو، جغرافياى كامل جهان، ص163.
10 . دائرة المعارف تشيع، ج3، ص117.
11 . پيروز مجتهدزاده، شيخ نشينهاى خليج فارس، ص168.
12 . همان، ص178.
13 . ر.ك: دائرة المعارف تشيع، ج3، ص118; على محمدى، سيماى بحرين.
14 . دائرة المعارف تشيّع، ج3، ص119.
15 . ر. ك: زندگى نامه علامه بحرينى، ص73.
16 . براى اطلاع بيشتر، ر.ك: العلامه سيد هاشم البحرانى، ص31.
17 . زندگى نامه علامه بحرينى، ص65 .
18 . رياض العلماء، ج5، ص299.
19 . زندگى نامه علامه بحرينى، ص83.
20 . علامه بحرانى، نزهة الابرار و منارالانظار فى خلق الجنة والنار، ص391.
21 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص42.
22 . خدا و امامت، ص116.
23 . زندگى نامه علامه بحرينى، ص90.
24 . رشيدالدين ابوجعفر محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى (متوفى 588 ق.) از بزرگان مشايخ اماميه، صاحب كتاب مناقب و معالم است. شرح زندگى او را در مجموعه ديدار با ابرار بخوانيد.
25 . علامه بحرانى، اللوامع النورانيّة فى اسماء على واهل بينته القرآنيه، تحقيق درودى، ص1 و2.
26 . حر عاملى، امل الامل، ص341.
27 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج10، ص2998.
28 . زندگى نامه علاّمه بحرينى، ص114 (به نقل از: انوارالبدرين، ص139).
29 . يوسف بحرانى، لؤلؤة البحرين، ص63 و 64 .
30 . ابوسعيد عبدالملك بن قريب بصرى معروف به اصمعى (123 ـ 216 ه . ق.) وى از رروات بزرگ اشعار عرب داراى تأليفات متعددى مانند خلق انسان، كتاب اضداد، مجموعه شعر به نام اصمعيّات است. وى در قوت حافظه و حفظ مشهور و معروف است.
31 . ابن عقده: احمد بن محمد بن سعيد... سبعى همدانى، معروف به ابن عقده زيدى جارودى (249 ـ 333 ق.) داراى كتابهاى زيادى در تاريخ و رجال... است. او در قوت حافظه و كثرت حفظ معروف است. «آقا بزرگ تهرانى، مصفى المقال، ص19».
32 . حسن دمستانى، انتخاب الجيد من تنبيهات السيّد، ص2.
33 . شيخ حرزالدين، مراقدالمعارف، ج2، ص358، ش253.
34 . علامه بحرانى، ترتيب التهذيب (مقدمه).
35 . لؤلؤة البحرين، ص66 و 67 .
36 . علامه بحرانى، نزهة الابرار، ص391.
37 . علامه بحرانى، حلية الابرار، ج3، ص269.
38 . لؤلؤة البحرين، ص66 و 67 .
39 . محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج8، ص183.
40 . محدث بحرانى، البرهان فى تفسيرالقرآن، ج4، ص551.
41 . امل الامل، ج2، ص341. شرح زندگى اين فقيه بزرگ را در مجموعه ديدار با ابرار بخوانيد.
42 . «معن» نام يكى از روستاهاى بحرين.
43 . لؤلؤة البحرين، ص75; انوارالبدرين، ص146.
44 . آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج10، ص258.
45 . لؤلؤة البحرين، ص72 و 73.
46 . حرز الدين، معارف الرجال، ج2، ص330.
47 . الذريعه، ج7، ص79، ش 24 و ج8، ش 447; زندگى نامه علاّمه بحرينى، ص106.
48 . العلامة السيّد هاشم البحرانى، ص48.
49 . لؤلؤة البحرين، ج7، ص63; قصص العلماء، ص275; زندگى نامه علامه بحرينى، ص107.