رازهاى نماز

آية الله جوادى آملى

- ۶ -


حيات ذكرها
بايد دانست كه در جاى خود به روشنى ثابت است كه هر ذكرى از اذكار خداوند داراى حيات است و تسبيح مى گويد و راز عينى آن در عرش الهى استقرار دارد و از آنجا به عنوان امر تكوينى والا از مبدا وجود الهى به سوى وجود عقلى و از وجود عقلى به مثالى و از مثالى به طبيعى تنزل مى كند و در جهان طبيعت به عالم لفظ و اعتبار تبلور مى يابد.
بنابراين ، اگر به گوش تو اين سخن خورده كه برخى از آيات ، هنگام هبوط به زمين ، خود را به عرش الهى آويختند و همان پرسش فرشتگان را به گونه اى تكرار كردند كه گوياى رخداد فساد در زمين و اهل زمين بود، اين گفته را در بقعه امكان ؛ يعنى احتمال عقلى بگذار و آن را ممكن بشمار. همچنين برهان روشن به امكان فلسفى آن راهنمايى مى كند. امكان فلسفى مقابل امكان به معناى احتمال عقلى است . مفاد احتمال عقلى اين است كه تا وقتى دليل بر امتناع چيزى نباشد، بايد آن را محتمل و ممكن دانست و مفاد امتحان فلسفى آن است كه دليل محكم و با ارزش بر امكان آن مقابل امتناع و وجوب اقامه شده باشد. به علاوه عرفان و كشف صحيح ، با پشتوانه وحى ، نيز احتمال عقلى را مساعدت مى كند؛ و اينك نمونه آن :
كلينى - قدس سره - در جامع خويش ...از يعقوب بن شعيب از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: چون خداوند عزوجل فرمان داد كه اين آيات به زمين هبوط كنند، خود را به عرش آويخته و گفتند پروردگارا به كجا هبوط كنيم ؟ به سوى لغزشها و گناه ها؟ خداوند - عزوجل - به آنان وحى كرد: فرود آييد، به عزت و جلالم سوگند هيچ يك از آل محمد صلى الله عليه و آله و شيعيانشان شما را پس از نمازهاى واجب در هر روز تلاوت نمى كند، جز آنكه با چشم باطن و پوشيده ام هر روز هفتاد بار به او نظر مى افكنم ، و در هر نگرش حاجت او روا مى سازم ، و او را با آنكه داراى عصيان و گناه است مى پذيرم ، و آن آيات عبارت اند از ام الكتاب حمد و شهد الله انه لا اله الا هو والملائكة و اولوا العلم و آية الكرسى و آيه ملك قل اللهم مالك الملك ... (273)
كسى كه اين آيات را پس از مناجات با خداوند متعال بخواند، اميدوار باشد كه نخست از وجود اعتبارى به وجود حقيقى ، و سپس به وجود مثالى و سرانجام به وجود عقلى ترقى مى يابد و در پى اين مرحله ، مقامى است كه جز اندك مردانى سرآمد كه در خداى باقى فانى شده و ما سوا را به فراموشى سپرده اند، بدان دست نمى يازد. بنابراين ، تعقيبى به رشد بالغ رسيده كه به راز عقلى دست يافته باشد و با آن به عرش الهى آويزد، چنان كه سر و نهان آيات و اذكار وارده به عرش الهى آويخته اند.
از چيزهايى كه غفلت از آن شايسته نيست ، اين است كه آنچه در جان انسان و در خارج مى خواهد تاءثير بگذارد، بايد چيزى باشد خارجى و برتر از موجود اثر پذير از قبيل اقوى بودن مؤ ثر از متاءثر و علت بر معلول چنانكه شى ء متاءثر نيز از موجود مؤ ثر خارجى برتر اثر مى پذيرد؛ زيرا موجود لفظى يا مفهوم ذهنى اثر ندارند. بنابراين ، اثر گذار واقعى همان علمى است كه در كتابها، دهانها و ذهنهاست ، چنان كه تاءثيرپذير نيز دل كسى است كه از نهان و روح علم اثر پذيرفته نه از مفهوم علم و دانش . از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله در دنبال هر نماز نيايش مى كرد و مى گفت : اللهم انى اعوذبك من علم لا ينفع ، و قلب لا يخشع ، و نفس لا تشبع ، و دعاء لا يسمع ، اللهم انى اعوذبك من هولاء الاربع (274)؛ خدايا به تو پناه مى برم از دانشى كه سود نمى دهند، و از دلى كه خشوع و فروتنى ندارد، و از نفسى كه سير نمى شود، و از نيايشى كه اجابت نمى شود. بار خدايا از اين چهار چيز به تو پناه مى برم .
هدف عالى و راز نهايى
بنابر سخن فوق ، آنچه مورد شوق و رعبت است ، روح و نهان دانش ، و آنچه مورد بى رغبتى است همان جسد دانش و بدن ظاهرى آن است كه به شكل لفظ، نوشته يا تنها مفهوم ذهنى است . چون سر نهايى همان توحيد الهى است و ظرف نگهدارنده آن ، عقل جامع و گوش فراگير، و دل آباد شده به ذكر، و جان خرسند به طاعت و...، معاوية بن وقب بجلى روايت كرده و گويد: در نوشته هاى پدرم به خط مولايمان حضرت موسى بن جعفر عليه السلام چنين يافتم : از حق واجب ما بر شيعيانمان اين است كه پس از نماز واجب ، قبل از آن كه دو زانو بنشينند و از حالت تورك خارج شوند بگويند: اللهم ببرك القديم و رافتك ، ببريتك اللطيفة و شفقتك ، بصنعتك المحكمة و قدرتك ، بسترك الجميل و علمك ، صل على محمد و آل محمد، و احى قلوبنا بذكرك ، و اجعل ذنوبنا مغفورة ، و عيوبنا مستورة ، و فرائضنا مشكورة ، و نوافلنا مبرورة ، و قلوبنا بذكرك معمورة ، و نفوسنا بطاعتك مسرورة ، و عقولنا على توحيدك مجبورة ، و ارواحنا على دينك مفطورة ، و جوارحنا على خدمتك مقهورة ، و اسماء نا فى خواصك مشهورة ، و حوائجنا لديك ميسورة ، و ارزاقنا من خزائنك مدرورة ، انت الله الذى لا اله الا انت ، لقد فاز من والاك ، و سعد من ناجاك ، و عز من ناداك ، و ظفر من رجاك ، و غنم من قصدك ، و ربح من تاجرك ، و انت على كلى شى ء قدير. اللهم صل على محمد و آل محمد، و اسمع دعائى ، كما تعلم فقرى اليك ، انك على كل شى ء قدير (275)؛ بار خدايا سوگند به نيكى ديرينت ، و به مهربانى لطف گونه به مخلوقت و دلسوزى و ترحمى كه به مصنوع محكم خويش دارى ، و توانمندى و دانش به پرده پوشى زيبايت ، بر محمد و آل محمد درود بفرست و دلهاى ما را به ذكر خويش زنده كن ، و گناهانمان را بيامرز، عيبهايمان را پوشيده دارد، واجباتمان را مشكور قرار بده ، نمازهاى نافله ما را نيكو بدار، دلهايمان را به ذكرت آباد ساز، جانهايمان را به طاعتت خرسند فرما، خردهايمان را بر توحيدت مجبور گردان ، ارواحمان را بر دينت فطرى نما، اعضاى ما چيره خدمت تو باشد، نامهايمان را در زمره خاصانت مشهور كن ، نيازهايمان را نزد خودت آسان ساز، روزى هايمان را از گنجينه هايت توفير ده . تو آن خدايى هستى كه هيچ خدايى جز تو نيست ، آن كه تو را دوست داشت رستگار شد، و كسى كه با تو مناجات كرد، به سعادت رسيد و كسى كه تو را خواند عزيز شد و كسى كه اميدش به تو بود پيروزمند گرديد و آن كه تو را خواست غنيمت برد و كسى كه با تو به تجارت پرداخت ، سود كرد و تو بر هر چيز توانايى . بار خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و نيايش مرا به اجابت رسان ، چنان كه به نياز من آگاهى ، و تو بر هر چيز توانايى .
چون هدف والا از انجام عبادات ، ملاقات پروردگار است ، امام محمد تقى ، فرزند امام رضا عليه السلام براى محمد بن فرج نوشت كه پس از نماز واجب بخواند: ...اسالك الرضا بالقضاء و برد العيش بعد الموت ، و لذة النظر الى وجهك و شوقا الى لقائك من غير ضراء مفضرة و لا فتنة مضلة (276)؛ بار خدايا از تو خشنودى به قضايت را مى خواهم ، و خنكاى زندگى پس از مرگ را و لذت نظر به روى تو، و اشتياق به ملاقات تو را، بدون هيچ بدى زيان آور، و فتنه گمراه كننده .
از آنجا كه ملاقات خداوند با كمال و زيبايى كه دارد، بالاتر از آن است كه كسى بدان دست يازد، جز اندك افراد سرآمد كه فارغ از هر چيزى هستند كه آنان را از ملاقات خدا باز دارد، و چنين كارى بر كسى كه به ما سوى الله انس ‍ گرفته و در آميخته بسى دشوار است ، امام صادق عليه السلام در پاسخ مردى كه پرسيد در پايان عمر با چه كسى انس بگيرم ؟ فرمود: بر تو باد به نيايش و اين كه پس از هر نماز بگويى : اللهم صلى على محمد، اللهم ان الصادق الامين عليه السلام قال : انك قلت : ما ترددت فى شى ء انا فاعله كترددى فى قبض روح عبدى المومن ، يكره الموت و اكره مساء ته ، اللهم صلى على محمد و آل محمد و عجل لوليك الفرج والعافية والنصر و لا تسؤ نى فى نفسى و لا فى احد من احبتى ... (277)؛ خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست ، خدايا راستگوى امين عليه السلام گفت : تو فرموده اى : هيچ گاه در كارى كه من كننده آن هستم ترديدى ندارم چونان ترديدى كه در قبض روح بنده مؤ منم بر من پيش مى آيد؛ زيرا از طرفى او مرگ را ناخوش ‍ مى دارد، و از سوى ديگر من از ناخرسندى او از مرگ ، ناخشنودم . بار خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست ، و بر ولى خودت فرج ، عافيت و يارى را تعجيل فرما و بر جان من و بر جان هيچ يك از دوستانم بدى روا مدار.
اين حديث چون ناظر به مقام فعل خداوند است - نه مقام اوصاف ذاتى او، چه رسد، به مقام ذات - ترديد خداوند براى او زيانى ندارد. افزون بر اين ، در حكمت متعاليه در بحث قدرت ، تفسير درخور دقتى آمده كه مى توان به آنجا مراجعه كرد. (278)
دست يازى به راز پنهان
بايد دانست براى دست يازى به راز مخفى عبادات ، علل و اسبابى پنهان وجود دارد كه جايگاه آنها در تعقيب نمازى است كه با آن بنده با مولاى خويش مناجات مى كند، در اين هنگام است كه آماده رسيدن به برخى از رازها خواهد گشت ، اسباب رسيدن به راز پنهان عبادت چند چيز است :
اول . اذكار و اوراد و نيايشهايى كه از ناحيه معصوم عليه السلام به ما رسيده كه به برخى از آنها اشاره شد.
دوم . بر آوردن نيازهاى بندگان نيازمند و حل مشكلات آنان ، از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين بود كه وقتى نماز صبح را به پايان مى برد، رو به قبله تا هنگام طلوع آفتاب به ذكر خداوند - عزوجل - ادامه مى داد، و على بن ابى طالب عليه السلام جلوتر از ديگران پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله از مردم استقبال مى كرد و مردم از او اجازه مى گرفتند تا نيازهاى خود را با پيامبر در ميان بگذارند، اين شيوه را پيامبر به مردم دستور داده بود.(279)
سجده شكر
از مستحبات تعقيب ، سجده شكر است ، راز سجود، همان خوارى و زبونى در پيشگاه خداوند است كه به صورت سجده شكل مى گيرد، چنان كه راز ركوع نيز بزرگداشت و تعظيم است كه به گونه خم شدن تمثل مى يابد، و راز طواف بيت الله الحرام ، فدا شدن است كه به شكل دور زدن صورت مى گيرد.
در توقيع مولاى ما حضرت صاحب العصر عليه السلام نقل شده كه فرمود: ان سجدة الشكر من الزم السنن و اوجبها، و لم يقل ان هذه السجدة بدعة الا من اراد ان يحدث فى دين الله بدعة (280)؛ به راستى سجده شكر از لازم ترين و واجب ترين سنتهاست ، و كسى نگفته اين سجده بدعت است ، جز اين كه خود او مى خواهد در دين خدا بدعتى ايجاد كند.
از علتهاى گزينش حضرت موساى كليم عليه السلام به پيامبرى اين است كه وى در برابر خداوند، بسيار خوار، رام و زبون بود، ذلت خويش را به صورت قرار دادن گونه راست و چپ به زمين پس از نماز، نشان مى داد، و چون موسى عليه السلام دانست كه خداوند متعال بدين جهت او را برگزيده ، بر خوارى و زبونى خويش افزود و به سجده افتاد و گونه هاى خويش را به خاك ماليد، خداوند به وى وحى فرستاد كه : اى موسى ! سرت را بلند كن و دستت را به جايگاه سجودت بكش و با آن صورت خويش را مسح كن ، اين مسح را تا هر جاى بدنت كه دست برسد نيز ادامه بده كه از هر بيمارى ، درد، آفت و نقص در امان خواهد بود. (281)
راز سجود چون افتادگى و زبونى در برابر خداوند متعال است ، اين افتادگى سبب نزديك شدن به خداوند مى شود همان گونه كه در پايان سوره علق آمده است - زيرا كسى كه براى خدا خود را زبون قلمداد مى كند، چيزى حاجب او نيست ، و وقتى حجاب نداشت ، فاصله كوچ او به سوى خدا كوتاه است ، چنان كه در دعاى ابو حمزه ثمالى وارد شده است - از اين رو چنين شخصى به لقاى خدا نايل مى شود و كسى كه در برابر خداوند افتاده تر باشد، به او نزديك تر است . همچنين در دعاى حضرت زين العابدين امام سجاد عليه السلام نيز مى خوانيم : من كمترين كمترين ها و ذليل ترين ذليل ها و مانند ذره يا كمترم (282). در صورتى كه امام سجاد عليه السلام نزديك ترين نزديكها و عزيزترين عزيزها نزد خداوند سبحان است .
بين اصول عام و مهم امامت تفاوتى نيست ، لذا همه پيشوايان اهل بيت عليه السلام بر اين راه مستحكم بودند، بلكه درباره امير مؤ منان على عليه السلام روايت شده است كه ايشان نخستين كسى بود كه براى خداوند سجده شكر بجاى آورد، و نخستين كس از اين امت بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه پس از سجده شكر، صورت خويش را بر زمين نهاد. (283) على عليه السلام چنين بود كه پيوسته در سجده مى فرمود: اناجيك يا سيدى كما يناجى العبد الذيل مولاه ... ؛ (284) آقاى من تو را آن گونه مناجات مى كنم كه بنده ذليل مولاى خويش را...
چون حيات هر ذكر از قبيل تهليل لا اله الا الله تحميد الحمدلله تسبيح سبحان الله و تكبير الله اكبر بستگى به راز آن دارد، چنان كه زنده كردن هر ذكر كسى را كه در لايه هاى حجاب ذات ، وصف و فعل مرده است ، بسته به راز ذكر است و ذكر امام معصوم عليه السلام و سجود او زنده به راز ذكر اوست ، از اين رو ذكر او زنده كننده مردگان و بيدار كننده خفتگان است ، گرچه همه چيز ذاتا زنده و در باطن بيدار است .
سجده حضرت سجاد عليه السلام
از اين قبيل روايتى است كه سعيد بن مسيب نقل مى كند، او گفت : مردم از شهر مكه خارج نمى شدند تا حضرت على بن الحسين ، سيدالعابدين عليه السلام خارج گردد، وقتى او خارج شد، من هم با او بيرون آمدم ، در بعضى از منازل فرود آمد و دو ركعت نمازگزارد و در سجودش تسبيح گفت ، به نحوى كه همه درختان و كلوخ ‌ها با او تسبيح مى گفتند! ما بيمناك شديم ، سپس او سر برداشت و فرمود: اى سعيد! آيا به هراس افتادى ؟ عرض كردم : آرى اى فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، فرمود: هذا التسبيح الاعظم ... (285) تسبيح بزرگ همين است كه هر سنگ و كلوخى آن را همراهى كنند.
آنچه مى توان در تاءثير اين گونه تسبيح اعظم گفت چند چيز است :
1. درخت و كلوخ و مانند آن با زبان تكوين به سعيد چيزى آموختند كه پيش از آن نمى دانست ، گرچه اصل تسبيح معلوم و در توان او بوده است .
2. هم صدا شدن سنگ و كلوخ با امام اقتدا به اوست ، چنان كه به حضرت داود عليه السلام اقتدا كردند. هنگامى كه خداى سبحان فرمان داد با داود عليه السلام هم صدا گرديد: يا جبال اوبى معه و الطير (286)؛ اى كوهها با او در تسبيح هم صدا شويد، و اى پرندگان هماهنگى كنيد، همه با داود عليه السلام هم آوايى كرده ، ذكر خدا گفتند و توحيد او سرودند، درست همان گونه كه در اقتدا به امام جماعت معروف است .
3. پرده و پوشش از جلوى چشم و گوش همراهان حضرت سجاد عليه السلام برداشته شد تا اينكه تسبيح درخت و كلوخ را شنيدند و آن را فهميدند و پيش از آن نمى دانستند چنان كه خداى سبحان مى فرمايد: ان من شى ء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم (287)؛ هيچ چيز نيست جز اين كه در حال ستايش ، تسبيح او مى گويد، ولى شما تسبيحشان را در نمى يابيد. و غير اين موارد، از قبيل چيزهايى كه ممكن است انسان با تدبر و كاوش درباره راز تسبيح اعظم و تاءثير آن در جهان هستى ، بدان دست يازد، به ويژه اگر معترف باشد كه دست يازيدن به چنين رازى بزرگ و تسبيحى سترگ اختصاص به امام معصوم عليه السلام ندارد، گرچه حد والاى آن مخصوص اهل عصمت است .
غرض اين كه ، وقتى بنده ذلت را احساس و ادراك كند و به آن اعتراف نمايد، و نزد مولايى كه همه عزت - اصلى و حقيقى - را به خود اختصاص ‍ داده ، اظهار زبونى و خوارى نمايد، به عزت عرضى و مجازى خود مى رسد و آن گونه مى گويد كه امام صادق عليه السلام در حال سجده عرضه داشت : سجد وجهى اللئيم لوجه ربى الكريم (288)؛ صورت بخيل من بر پروردگار كريم من سجده كرد.
سجده عزت
جوينده عزت بايد بداند كه همه عزت از آن خداوند است و به چيزى از آن دست نمى يابد جز آن كه عزت را از خود و ديگران - يعنى از ما سوى الله - نفى كند. اين معنا در حال سجده كه همراه با تمثل ذلت عبد در قول و فعل است ، تجلى مى يابد.
هماهنگى قول و فعل در سجده ، گواه راستين ذلت سجده كننده است ، و سبب كسب عزتى مى شود كه ويژگى ذاتى خداوند به شمار مى رود و براى پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤ منان عرضى است .
شايد از همين قبيل باشد فرمايش امام صادق عليه السلام به اسحاق بن عمار: من بستر پدرم امام باقر عليه السلام را آماده مى كردم و منتظر آمدن او مى ماندم ، هنگامى كه ايشان به بستر رفته و مى خوابيد، من به بستر مى رفتم . شبى اين انتظار به درازا كشيد، در جستجوى پدر به مسجد آمدم ، و اين بعد از برنامه وعظ ايشان و هدايت مردم بود، ايشان را در مسجد به حال سجده يافتم و شخص ديگرى در مسجد نبود، صداى ناله ايشان را شنيدم كه مى گفت : سبحانك اللهم انت ربى حقا حقا، سجدت لك يا رب تعبدا ورقا، اللهم ان عملى ضعيف فضاعفه لى ، اللهم قنى عذابك يوم تبعث عبادك ، و تب على انك انت التواب الرحيم (289)؛ خدايا تو منزهى ، تو به حقيقت پروردگار بر حق من هستى ، پروردگارا براى تو از روى عبوديت و بندگى سجده گزاردم ، خدايا كردارم ناچيز است ، چند برابر گردان ، بار الها در روزى كه بندگانت را بر مى انگيزى ، مرا از عذابت رهايى بخش و ببخشاى ، همانا تو بسيار توبه پذير و مهربانى .
سجده هاى طولانى اصحاب ائمه عليه السلام
كم نيستند افرادى كه به اين پيشوايان معصوم عليه السلام كه سياستمدار و رهبر بندگان و اركان و استوانه هاى بلادند و اگر نبودند زمين اهلش را به كام فرو مى كشيد، تاسى جسته و سجده هاى طولانى و تذلل مستمر داشتند. به برخى از آنها توجه كنيد:
فضل بن شاذان گويد: داخل عراق شدم ، شخصى را ديدم كه دوستش را مورد سرزنش قرار داده و به او مى گويد: تو مردى عائله مندى و ناچار مى بايست براى تاءمين آنها كسبى داشته باشى ، من مى ترسم كه سجده طولانى تو، به چشمانت آسيب برساند. چون بر اين منوال سخن بسيار راند، دوستش در پاسخ گفت : سخن بسيار گفتى ، واى بر تو، اگر چشم كسى به جهت سجده از دست مى رفت ، بايد چشم ابن ابى عمير از دست برود، چه مى گويى درباره مردى كه بعد از نماز صبح به سجده شكر رفت و تا هنگام ظهر سر بر نداشت ؟
فضل بن شاذان بر محمد بن ابى عمير داخل شد و او را در سجده يافت ، محمد سجده را طول داد، چون سر برداشت ، فضل طول سجده او را ياد آور شد، محمد گفت : چگونه بودى اگر جميل بن دراج را مى ديدى ! سپس گفت كه بر جميل وارد شده او را در حال سجده يافته است ، وى سجده خود را بسيار طولانى كرده و چون سر برداشته گفته است : چقدر سجده را طولانى كردى ؟ و او در جواب گفته كه چگونه بودى اگر معروف بن خربوذ را مى ديدى .
نيز فضل بن شاذان ورد زبانش اين بود كه : حسن بن فضال عابدترين اهل روزگار خود و سجده اش طولانى تر از همه بود. (290) هرگز نبايد از آنچه در اين باره ذكر شد يا مى شود، شگفت زده شد؛ زيرا عاشق از مناجات معشوقش ‍ لذت مى برد و نزديك ترين حال وصل همان سجده است ، سجودى كه تجلى گاه فروتنى و مستلزم ترقى و رسيدن به محبوب واقعى است .
آنچه در اين بخش روشن شد
يكم . قوام نماز مناجات با خداوند است و پيشواز و بدرقه گر آن نيايش و دعاست و بنده نمازگزارى كه فقر ذاتى ، وصفى و فعلى خويش را مشاهده مى كند، در جان خود جز فيض مولا كه او را از هر سو احاطه كرده است نمى يابد. چنان كه فرشته مقرب نيز چنين است .
دوم . تعقيب ، سبب دوام و پيوستگى نماز است ، به طورى كه نماز گزار تعقيب خوان ، گويا پيوسته در حال نماز است .
سوم . دل مؤ من آينه صدق و راستى است . سالك با اين آينه صفات خداوند را كه نزد اوست مى بيند و صفات خود را نيز كه نزد خداوند است مى نگرد.
چهارم . دعا در حال تعقيب مستجاب مى شود، و ترك دعا و مسئلت پس از نماز توهم بى نيازى از خدا را پيش مى آورد.
پنجم . تعقيب ، در فضيلت مراتبى دارد، و نمازگزار تا وقتى با طهارت باشد، در حال تعقيب است .
ششم . بالا بردن دستها در حال تكبير، نماد رفعت معنوى به بالا بردن صورى و نيز تمثل ارتفاع حجاب است ، و سه مرتبه تكبير گفتن نشانه مراحل سه گانه توحيد ذاتى ، وصفى و فعلى است .
هفتم . تسبيحات حضرت فاطمه عليه السلام همان ذكر كثير است و شيوه اهل بيت عليه السلام اين بود كه اين ذكر را به فرزندانشان دستور مى دادند.
هشتم . نتيجه بخش ترين چيزى كه در تعقيب نماز به آن سفارش شده ، نيايشى است كه بازگشت آن به توحيد و ولايت است .
نهم . مرگ ارادى نيز چون مرگ طبيعى ، سبب مشاهده نتيجه تلاوت آية الكرسى در تعقيب نماز است .
دهم . اعتراف به امامت اهل بيت عليه السلام همان بهشت است ، و كسى كه به آن اعتراف كند در بهشت است گرچه خود نداند.
يازدهم . هر يك از اذكار الهى زنده ، گويا و تسبيح گوست و راز تكوينى ذكر، پس از طى مراحل و دگرگونى هايى تا مرحله وجود طبيعى نازل و نزديك مى شود و از آنجا به مرتبه وجود قرار دادى و اعتبارى فرود مى آيد.
دوازدهم . تاءثير خارجى ذكر به موجب راز خارجى آن است ، نه به اعتبار وجود گفتارى ، يا نوشتارى يا مفهوم ذهنى آن .
سيزدهم . دانش سودمند تنها راز تكوينى است ، نه چيزى جز آن و رسول خدا صلى الله عليه و آله در تعقيب نماز هماره از چهار چيز به خدا پناه مى برد و تنها خواسته پيشوايان دين عليه السلام پس از نماز، ملاقات پروردگار بود.
چهاردهم . تردد دو دلى در كار از مرحله فعل خداوند گرفته مى شود، نه از اوصاف ذاتى خداوند، چه رسد به اصل ذات متعالى او، و تردد خداوند متعال در قبض روح مؤ من ، وجه معقول و پذيرفته شده دارد.
پانزدهم . برآوردن نياز نيازمندان در صورتى كه براى خدا باشد، تعقيب به شمار مى آيد.
شانزدهم . سجده شكر از لازم ترين سنتها در مراسم تعقيب نماز است و سجده ، نمادى از ذلت است چنان كه ركوع ، نمادى از عظمت و طواف ، تمثلى از فدا كردن جان خويش است .
هفدهم . حضرت موساى كليم عليه السلام خاشع ترين فرد روزگار خود، نزد خداوند متعال بود و گزينش او به پيامبرى نيز به همين ملاك احساس ‍ خوارى او نزد پروردگار بود و مسافت كوچ به سوى خداوند متعال نزديك است .
هجدهم . امام معصوم عليه السلام در زمان خود ذليل ترين بندگان نزد خدا بود، از اين رو بلند پايه ترين انسان نزد خداى متعال به شمار مى آيد و على عليه السلام نخستين كسى است كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله براى خدا سجده شكر بجا آورد.
نوزدهم . تسبيح امام معصوم عليه السلام سبب تسبيح درخت ، كلوخ و هم نوايى آنها با امام در تسبيح است ، و آنچه در اين تسبيح مؤ ثر است ، همان راز نهانى ذكر است ، نه لفظ و نه مفهوم ذهنى آن ، و دست يازيدن به اين مقام تنها اختصاص به معصوم ندارد.
بيستم . راه رسيدن به عزت ، فروتنى است كه با سجود شكل مى گيرد. بسيارى از اصحاب و ياران پيشوايان دين عليه السلام در طولانى كردن سجده به اهل بيت عليه السلام اقتدا كرده اند.
سفارش پايانى
اين نوشته را با چند سفارش به خويشتن و هر آن كس كه اين نوشته به او مى رسد، به پايان مى بريم .
غفلت از خداوند متعال سبب آلودگى است و نماز چونان آب حياتى است كه سبب زدودن هر چرك و آلودگى مى شود. اين سخن را امير مؤ منان على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: شبهها رسول الله بالحمة تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و الليلة خمس مرات ، فما عسى ان يبقى عل يه من الدرن ؛ (291) پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نماز را تشبيه كرد به گرمابه اى كه بر در سراى مرد باشد و هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد كه هرگز چرك و آلودگى در بدن او نخواهد ماند. بنابراين ذكر خداوند كه با نماز حاصل مى شود، هر چرك و آلودگى را مى زدايد.
سفارش ويژه به نماز جمعه در روز جمعه براى همين ذكر است . ذيلا در اين خصوص پاره اى از نصوص تقديم مى شود:
1. نماز جمعه مصداق كامل ذكر است ، چون خداى تعالى مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ؛ (292) اى مؤ منان چون براى نماز جمعه ندا داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد.
2. دستور به شتاب به سوى ذكر خدا، يعنى نماز جمعه و ترك هر آنچه غير از آن است ، داده شده ؛ زيرا ترك داد و ستد كه در آيه آمده خصوصيتى ندارد و هر چيزى كه با نماز منافات دارد، بايد ترك شود.
3. روى بر تافتن از ذكر خدا - كه همان نماز جمعه باشد - نهى شده ، چنان كه در سوره منافقين مى خوانيم : يا ايها الذين امنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله . (293) اى مومنان ! زنهار كه اموال شما و فرزندانتان شما را زياد خدا غافل كند.
4. قرائت دو سوره جمعه و منافقون در نماز جمعه ، به جهت نكات ياد شده ، رجحان و برترى دارد.
خداى تعالى به سبب عنايت ويژه اى كه به نماز كه ستون دين است دارد، درباره منافقان مى فرمايد: و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى (294)؛ و چون به نماز مى ايستند، همراه با كسالت مى ايستند؛ يعنى اين گروه هيچ گاه خداوند را بندگى نمى كنند، چه در نماز و چه در غير آن چون روزه ، حج و...در اين آيه تنها بر نبود نشاط آنان در نماز اشاره شده است ، درباره مستان نيز به همين نكته اشارت رفته كه مى فرمايد: لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون (295)؛ در حال مستى نزديك نماز نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى گوييد.
چون غفلت زده اى كه استحقاق ويل دارد؛ فويل للمصلين * الذين هم عن صلوتهم ساهون (296) همانند مستى است كه نمى داند چكار مى كند، او نيز از نزديك شدن به نماز نهى شده است ، زيرا نماز مانند قرآن است و جز كسى كه از چرك غفلت و خونابه نسيان و آلودگى ريا و مانند آن پاك و مطهر باشد، نبايد آن را مس كند.
از ميان عبادتهايى كه ما سوى الله در پيشگاه خدا دارند، براى نشان دادن اهميت نماز، تنها از آن ياد شده است ، چون خداى سبحان مى فرمايد: الم تر ان الله يسبح له من فى السموات و الارض و الطير صفات كل قد علم صلاته و تسبيحه و الله عليم بما يفعلون (297)؛ آيا ندانسته اى كه هر كه و هر چه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، و پرندگان نيز در حالى كه در آسمان پر گشوده اند، تسبيح او مى گويند؟ همه نماز و نيايش ‍ خود را مى دانند و خدا به آنچه مى كنند داناست . همچنين نويد تولد حضرت يحيى ، در نماز روزى حضرت زكريا عليه السلام شد، چنان كه فرمود: فنادته الملائكه و هو قائم يصلى فى المحراب ان الله يبشرك بيحيى ... (298)؛ پس در حالى كه وى ايستاده و در محراب خود دعا مى كرد، فرشتگان او را ندا دادند كه : خداوند تو را به ولادت يحيى مژده مى دهد.
همچنين از اين قبيل ، كه دلالت بر اهتمام به امر نماز و حال آن مى كند، روايتى است كه درباره زكات اميرالمومنين عليه السلام در حال ركوع رسيده است ، چون اصل زكات گرچه نياز با نيت قربت دارد و در جاهاى مختلف ، نزديك و قرين نماز قرار گرفته است ، و لى همراه شدن زكات به نماز، شايد موجب فضيلت مضاعفى است كه باعث نزول آيه ولايت شده است ، چون مى فرمايد: انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون (299)؛ ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند، همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.
چون نماز ستون دين است و با اقامه آن دين سر پا و با ضايع سازى آن دين ضايع مى گردد، از اين رو آتش جنگ همواره بين نمازگزار و ميان دشمن آشكار او، يعنى همان شيطان فريبكار، برافروخته است ، چون شيطان مى خواهد بر نمازگزار چيره شود و او را ريشه كن سازد، او با فريب نويد مى دهد و آرزومند مى گرداند، گمراه مى سازد و زشتى ها را پيش او زينت مى بخشد. (300) از اين رو مصلا محراب ، يعنى محل نبرد و نمازگزار، مجاهد الهى در طرد جنگجويى مهاجم و دفع و اسير ساختن اوست . از اين رو بايد در اين پيكار سلاح برگيرد و براى مؤ من اسلحه اى جز خوارى در پيشگاه خدا و بندگى او نيست كه به شكل گريه بر خويشتن بروز مى كند. چنان كه على عليه السلام در نيايشى كه به كميل آموخت فرمود: و سلاحه البكاء. بنابراين ، كسى كه نه بر تنگى لحد مى گريد و نه بر تاريكى قبر اشك مى ريزد و نه بر دورى مسافت و كمى توشه و جز اينها گريه مى كند كه همه دهشت زا و وحشت آفرينند، سلاحى در جنگ با شيطان كه در قلب او وسوسه مى كند، ندارد. اما اگر سلاح برگيرد مناجات با خدا او را نجات مى دهد و گريه وى را رهايى مى بخشد، تا به دژ محكم و استوار توحيد و ولايت وارد شود و چون داخل گرديد، از عذاب ايمن خواهد شد.
تنها شناخت مصيبت بزرگ مرگ ، گريه آور است و مصيبت بزرگ تر پس از مرگ عذاب قيامت و خوارى آن كه جز با عقل مويد به نقل و نقل همدست با عقل شناخته نمى شود، مگر در مواردى كه عقل را راهى به آن نيست .
از چيزهايى كه از اهميت نماز پرده بر مى دارد، روايتى است كه درباره حق نماز بر نمازگزار رسيده ، به گونه اى كه بر نمازگزار لازم مى كند، چنان با اخلاص و حضور نمازگزارد كه گويا در حال وداع و ديدار آخر با نماز است ؛ زيرا اقتضاى وداع اخلاص و حضور است ، و همان طور كه روايت خاص ‍ درباره وداع با طواف و روزه رسيده ، درباره عموم نمازها نيز روايت وداع آمده است . پس هر نمازى نماز وداع است ، به علت آن نيز اشاره شد. (301)
نيايش پايانى
بار خدايا ما را از نماز گزارانى قرار ده كه با تو مناجات مى كنند و تو با آنان نجوا مى كنى ، با تو به سخن مى نشينند و تو با آنان در ژرفاى خردهاشان سخن مى گويى ، تا بلكه از ناحيه چشمها، گوشها و دلهايمان از نور بيدارى و هشيارى روشنايى بگيريم . (302)
منزهى تو، اى كسى كه نزد هر جاهل شناخته شده اى ؛ معروف عند كل جاهل . (303) بلكه هر موجودى به وسيله تو شناخته شد؛ تعرفت لكل شى ء، (304) ما را به حق خودت عارف گردان و به سوى خويش مشتاق فرما، و از رو آورى به غير خودت به ميل كن ، به حق همه پيامبران و مقربان درگاهت ، به ويژه حضرت محمد و آل اطهار او عليه السلام .
خداوند سبحان بر من منت نهاد كه نگارش بيشترين بخش اين رساله ، در ماه مبارك خدا، رمضان 1414ه .ق ، و بخش كمترين آن در آستانه عيد سعيد غدير صورت پذيرفت . هزاران درود و ستايش بر نصب كننده و منصوب شده به خلافت در اين روز فرخنده باد.
قم - عبدالله جوادى آملى .
18 ذيحجه 1414 (ه ق )
برابر با 8 خرداد 1373 (ه ش ).