1- سوره نور، آيه 35.
2- سوره كوثر، آيه 1.
3- سوره كوثر، آيه 2.
4- وسائل الشيعة ، ج 4، ص 27.
5- كافى ، ج 3، ص 268.
6- بحار الانوار، ج 68، ص 215.
7- سوره لقمان ، آيه 32، و چون موجى
كوه آسا آنان را فراگيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد خويش را براى او
خالص گردانند.
8- سوره زمر، آيه 8؛ و چون به انسان
آسيبى رسد. پروردگارش را - در حالى كه به او بازگشت كننده است - مى
خواند.
9- سوره ذاريات ، آيه 56؛ جن و انسان
را نيافريدم جز براى اين كه مرا عبادت كنند.
10- نهج البلاغه ، خطبه 2.
11- سوره ق ، آيه 37.
12- كلى شى ء من عملك تبع لصلاتك ؛
نهج البلاغه ، نامه 27.
13- غيب مطلق رازى است كه در چهار
چوب مقدار و اندازه نمى آيد و هيچ گاه به منصه ظهور نمى رسد، مانند
علوم و اسرارى كه در خزاين غيب الهى قرار گرفته و حكمت خداوندى ايجاب
مى كند، هيچ گاه از نهانخانه درون بيرون نيايد، و نيز همچون اسماى
مستاءثره . راز مقيد و مقيس آن است كه در محدوده مقدار و اندازه درآيد؛
در اين هنگام قابليت شهود پيدا مى كند، و نسبى و مضاف است ، چه بسا كسى
بدان دست يازد و براى او به شهادت برسد، و ديگرى همچنان اين راز براى
او پوشيده بماند. از اين بيان ، معناى علن
و تقسيم آن نيز روشن مى شود؛ براى توضيح بيشتر ر.ك : تفسير
الميزان ، ج 7، ص 125، ذيل آيه و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الا
هو... (سوره انعام ، آيه 59) (م ).
14- بسيط الحقيقة كل الاشياء و ليس
بشى ء منها.
15- سوره مريم ، آيه 17؛ پس به شكل
بشرى خوش اندام بر او نمايان شد، و نيز مانند فرشتگانى كه به قصد بشارت
و نويد به ابراهيم عليه السلام و به منظور نابودى قوم لوط آمدند: و لقد
جاءت رسلنا ابراهيم بالبشرى ...سوره هود، آيات 69-71؛ و به راستى
فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند، سلام گفتند، ابراهيم پاسخ داد:
سلام ، و ديرى نپاييد كه ابراهيم گوساله اى بريان آورد، و چون ديد
دستهايشان به غذا دراز نمى شود، آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى
بر دل گرفت ، گفتند مترس ، ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم ، و زن
او ايستاده بود، خنديد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده
داديم (م ).
16- سوره اعراف ، آيه 53؛ آيا آنان
جز در انتظار تاويل هستند؟ روزى كه تاويلش فرا رسد، كسانى كه آن را از
پيش به فراموشى سپرده اند مى گويند: در حقيقت فرستادگان پروردگار ما حق
را آوردند.
17- در نتيجه دادن ، بديهى بودن غير
از بديهى النتيجه بودن است ، توضيح اين كه در ميان اشكال ، شكل اول از
كامل ترين آنهاست ؛ زيرا نتيجه دادن آن از حيث وضع و حمل به طور طبيعى
رعايت شده ، و حد وسط نيز علاوه بر وضع طبيعى خود وسطيت صورى و لفظى را
نيز احراز كرده است ، از اين رو نتيجه بخشى آن آشكار و به خودى خود
هويداست و به گفته ابن سينا: بينة بنفسها
لايحتاج الى حجة منطق اشارات . بر خلاف ساير اشكال كه در اثبات
خود نيازمند شكل اول هستند مانند: هر انسانى حيوان است ، و هر حيوانى
جسم است ، پس هر انسانى جسم است . ولى ممكن است نتيجه شكل اول بديهى
نباشد، مانند اين كه درباره مثلثى كه از سه زاويه حاده تشكيل شده
بگوييم : اين مثلث است ، و هر مثلثى سه زاويه اش با دو قائمه برابر است
، پس اين مثلث سه زاويه اش با دو زاويه قائمه برابر است كه اين نتيجه ،
نظرى و نيازمند اثبات است (م ).
18- سوره هود، آيه 123؛ نهان آسمانها
و زمين از آن خداست و همه كارها به او باز مى گردد.
19- سوره حجر، آيه 21؛ چيزى نيست جز
اين كه گنجينه هاى آن نزد ماست ، و ما آن را جز به اندازه اى معين فرو
نمى فرستيم .
20- سوره منافقون ، آيه 7؛ گنجينه
هاى آسمانها و زمين از آن خداست .
21- سوره نحل ، آيه 96؛ آنچه پيش
شماست پايان مى پذيرد، و آنچه نزد خداست ماندگار است .
22- سوره يس ، آيه 83؛ شكوهمند و پاك
است آن كسى كه ملكوت هر چيزى در دست اوست .
23- سوره ملك ، آيه 1؛ بزرگوار و
خجسته است ، آن كه فرمانروايى به دست اوست .
24- تشبيه يعنى صفات خداوند را با
بندگان مقايسه كردن و شبيه دانستن ، مانند اين كه فرمانروايى او را
شبيه فرمانروايى فرمانروايان زمين دانستن . قرآن كرارا به اين امر
هشدار داده است كه لم يكن له كفوا احد؛ چيزى شبيه او نيست ، فلا تضربوا
لله الامثال سوره نحل ، آيه 74؛ براى خدا امثال ، شبيه و نظير قايل
نشويد، ليس كمثله شى ء سوره شورى ، آيه 11؛ هيچ چيز مانند او نيست .
25- نتزيه يعنى پاك شمردن خداوند از
نقايص ممكنات . بنابراين ، خداوند از مفاهيمى كه براى غير او رواست
همچون آسانى ، سختى ، گذشته ، آينده ، كوچكى ، بزرگى ، سنگينى ، سبكى ،
قوت ، ضعف و...منزه است ؛ زيرا وجود او از هر حيث بى نهايت است و ازل و
ابد را فرا گرفته است و اين مفاهيم از ساحت كبريايى او دور هستند (م ).
26- سوره انعام ، آيه 75.
27- سوره فرقان ، آيه 6؛ بگو: اين
قرآن را كسى فرو فرستاده كه راز نهانها را در آسمانها و زمين مى داند.
28- نهج البلاغه ، خطبه 147؛ خداى
سبحان در كتاب خود بى آن كه او را بنگرند، خود را به بندگان شناساند، و
قدرت خويش را به همه نماياند.
29- احسان به سه معنا آمده است : يك
. نيكى كردن به جاى بدن ، بدون هر گونه چشم داشت ، احسان كردن به خلق
از هر قوم و گروهى كه باشند. دو. پرستش و عبادت حق تعالى به گونه اى كه
او را ببيند و بداند كه اگر او را نمى بيند، او بر اعمال و كردارش ناظر
است . سه . مشاهده خداوند به نور بصيرت خاص و يقين صحيح كه پوينده و
سالك پس از درك مقام توحيد صفاتى و ذاتى بدان دست مى يابد (م ).
30- محاسن برقى ، ج 1، ص 116، ح 118؛
اين حديث را كلينى نيز در كافى (ج 3، ص 70، ح 6) و صدوق در من لا يحضره
الفقيه (ج 1، ص 24، ح 84) روايت كرده اند.
31- جامع احاديث الشيعة ، ج 2، ص
260، ح 1995.
32- همان ، ص 279، ح 2063.
33- جامع احاديث الشيعة ، ج 2، ص
282، ح 2073.
34- ر.ك : وسائل الشيعة ، ج 1، ص
252، باب 3 از ابواب نواقص وضوء.
35- ر.ك : وسائل الشيعة ، ج 1، ص
269، باب 8 از ابواب نواقص وضوء.
36- همان ، ص 383، باب 8، ح 3.
37- سوره مائده ، آيه 6.
38- سوره لقمان ، آيه 13.
39- سوره توبه ، آيه 28.
40- سوره يوسف ، آيه 106.
41- محاسن برقى ، ج 1، ص 225، ح 404،
المومن لا ينجسه شى ء
42- سوره صافات ، آيه 164.
43- كافى ، ج 3، ص 485.
44- سوره مائده ، آيه 6؛ با خاك تيمم
كنيد و از آن به صورت و دستهايان بكشيد، خدا نمى خواهد بر شما تنگ
بگيرد، ليكن مى خواهد شما را پاك و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد
كه سپاس او بداريد.
45- سوره انفال ، آيه 11؛ براى شما
آبى را از آسمان فرو مى فرستد تا شما را پاك و پليدى شيطان را از شما
بزدايد.
46- قاضى سعيد قمى در اسرار العبادات
، ص 21.
47- ر.ك : جامع احاديث الشيعة ، ج 5،
ص 26، ح 2275؛ بحارالانوار، ج 77، ص 345.
48- سوره اسراء، آيه 1؛ منزه است
خدايى كه بنده خويش را شبانگاه از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى كه
پيرامون آن را بركت داده ايم ، حركت داد.
49- سوره بقره ، آيه 115.
50- سوره طلاق ، آيه 1؛ شايد خداوند
پس از اين گشايش پديد آورد. قبض و بسط نزد اهل معرفت ، دو حالت است كه
از اين آيه فرخنده اقتباس شده است : و الله يقبض
و يبسط و اليه ترجعون سوره بقره ، آيه 245؛ خداست كه تنگى و
گشايش پديد مى آورد و به سوى او بازگردانده مى شود. خداوند بر پايه
حكمت و رساندن بندگان به كمال شايسته ، گاهى آنان را در بوته نقد قبض ،
فشار و تنگى ، و زمانى در بسط و گشايش قرار مى دهد تا ناخالصى ها را
بزدايد و آنان را شايسته همنشينى با كروبيشان سازد، و مظهر دو اسم
مبارك قابض و باسط قرار شان دهد.
بنابراين ، در حال بسط درهاى لطف و كرم باز است و دعاها مستجاب مى شود
و خواسته هاى او همگى برآورده مى گردد و انسان ، توفيق مى يابد هر چه
بيشتر به خلق خدمت كند، اما قبض و گرفتگى خاطر حالتى است مقابل بسط تا
امكان گرفتار آمدن به تباهى از سالك گرفته شود.
چون كه قبضى آيدت اى راه رو
|
چون كه قبض آيد تو در وى بسط بين
|
تازه باش و چين ميفكن در جيين (م )
|
51- نهج البلاغه ، خطبه 1.
52- مشهور بين حكيمان است كه ماهيات
خارجى ، وجودى در خارج دارند كه آثار خارجى بر آنها بار است ، وجودى
نيز در ذهن دارند كه آثار خارجى بر آن مترتب نيست ، و نام آن وجود ذهنى
است . بر اين سخن اشكال شده كه لازم مى آيد يك چيز هم جوهر باشد و هم
عرض ، و اين محال است ؛ زيرا يك شى ء چون جوهر است وابسته به موضوع
نيست و چون عرض است وابسته به موضوع است . پاسخ اين است كه اگر يك
مفهوم جوهرى ، مانند آتش در ذهن آيد، اين مفهوم به حمل اولى جوهر است ،
و از سوى ديگر آنچه از مفهوم آتش به ذهن آمده حال يا ملكه وجودى براى
ذهن شده و جهل را از ذهن زدوده است ، پس از اين حيث به حمل شايع ، وجود
عرضى به خود گرفته و به ذهن تكيه دارد پس يك شى ء مى تواند به حمل اولى
جوهر و به حمل شايع عرض باشد. بر اين پاسخ ، مرحوم صدالمتالهين اصرار
دارد و شارحان فلسفه صدار بر آن انگشت تاييد نهاده اند، چنان كه حاجى
سبزوارى مى سرايد:
وحدتها مع عاقل مقولة (م ).
|
53- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 31،
ح 2292؛ بحارالانوار، ج 81، ص 249.
54- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 59،
ح 2377 از من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 305.
55- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 60،
ح 2379؛ بحار الانوار، ج 81، ص 253.
56- صفات ثبوتى خداوند همچون عالم ،
قادر، حى ، مريد، مدرك ، سميع و بصير را صفات جمال مى نامند، و صفات
سلبى او را چونان جسم ، تركيب ديده شدن ، محل و انباز داشتن صفات جلال
مى خوانند (م ).
57- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 58،
ح 2375؛ تهذيب ، ج 2، ص 67.
58- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 59،
ح 2378، از علل الشرايع .
59- لم يطلع
العقول على تحديد صفته ... (نهج البلاغه ، خطبه 49).
60- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 7،
ح 2254.
61- نهج البلاغه ، خطبه 193؛
آفريذدگار نزد پارسايان بزرگ است ، از اين رو غير خدا پيش چشمانشان
كوچك مى نمايد.
62- نهج البلاغه ، خطبه 193؛
پارسايان مانند كسى هستند كه گويا بهشت را ديده و در آن از نعمت
برخوردار است ، و اينان درباره دوزخ مانند كسى هستند كه گويا آن را
ديده ، پس در آن معذب هستند.
63- سوره بقره ، آيه 264؛ صدقه هاى
خود را با منت و آزار باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى
به مردم انفاق مى كند.
64- سوره بقره ، آيه 265؛ مثل صدقات
كسانى كه اموال خويش را براى طلب خوشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق
مى كنند، همچون مثل باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد كه اگر
رگبار بارانى به آن برسد دو چندان محصول برآورد...
65- سوره انعام ، آيه 162-163؛ بگو
در حقيقت نماز و ساير عبادات من و زندگى و مرگ من ، براى خدا، پروردگار
جهانيان است ، كه او را شريكى نيست ، و بر اين كار دستور يافته ام ، و
من نخستين مسلمانم .
66- جامع احاديث الشيعة ، ج 1، ص
357، ح 693؛ عمل جز به نيت نيست ، و عبادت كامل جز با رسيدن به مرحله
يقين حاصل نمى شود، و بزرگوارى و كرم جز همراه با پارسايى نيست .
67- همان ، ص 358، ح 697.
68- همان ، ص 359، ح 699.
69- سوره حديد، آيه 20.
70- در فرهنگ عرب واژه افعل التفضيل
گاهى دلالت بر ترجيح و برترى دارد، مانند
افضل
و
احسن كه به معناى برتر و خوب تر
است ، در اين استعمال ، دو چيز در نظر گرفته مى شود، فاضل و افضل ، حسن
و احسن كه يكى از آنها با فضيلت و خوب و ديگرى با فضيلت تر و خوب تر
است ، و گاهى دلالت بر يك معنا و به نحو تعيين استعمال مى شود، مانند
واژه
اولى در آيه
و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله سوره ، انفال ،
آيه 75، سوره احزاب ، آيه 6؛ يعنى خويشاوندان ، طبق كتاب خدا بعضى نسبت
به بعضى تعيينا سزاوار و مقدم اند. در اينجا ديگر تصور سزاوار و
سزاوارتر نيست ، لذا از آن به اولويت تعيينى تعبير مى كنند، ولى مقام
بحث ، از نوع اول است (م ).
71- اشارات و تنبيهات ، نمط نهم ،
اشاره 6.
72- اربعين ، شيخ بهايى ، ص 441.
73- المراقبات ، ص 98.
74- اربعين شيخ بهايى ، ص 442.
75- ر.ك : مستند الشيعة ، 12، ص
49-52.
76- سوره ملك ، آيه 2؛ تا شما را
بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.
77- بر پايه اين حديث ، نيت و عمل
اتحاد دارند و انسان مساوى است با عمل و نيت ؛ زيرا شاخصه وجودى و
شاكله او را نيت و عمل تشكيل مى دهد، چنان كه قرآن مجيد با بيان اصلى
كلى مى فرمايد: پسر حضرت نوح عملى ناشايست است : انه عمل غير صالح سوره
هود، آيه 46 و بر اين پايه نيز سروده شده است :
اى برادر تو همان انديشه اى
|
مابقى خود استخوان و ريشه اى
|
گر بود انديشه ات گل گلشنى
|
و ربود خارى تو هيمه ى گلخنى
|
78- جامع احاديث الشيعة ، ج 1، ص
360.
79- مجمع البحرين ، ج 1، ص 573
حمز.
80- كافى ، ج 2، ص 84.
81- كافى ، ج 2، ص 84.
82- جامع احاديث الشيعة ، ج 1، ص
366، ح 731.
83- همان ، ص 375، ح 769.
84- همان ، ص 375، ح 769.
85- جامع احاديث الشيعة ، ج 1، ص
375، ح 772.
86- سوره آل عمران ، آيه 31؛ بگو اگر
خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد.
87- سوره صافات ، آيات 159 - 160؛
خدا منزه است از آنچه در وصف مى آورند، به استثناى بندگان پاكدل خدا.
88- جامع احاديث الشيعة ، ج 1، ص
361، ح 707.
89- جامع احاديث الشيعة ، ج 1، ص
361، ح 707.
90- وسائل الشيعة ، ج 1، ص 53، باب
6، ح 14؛ بدن ناتوان نخواهد بود، چنانچه نيت در او توانمند باشد.
91- سوره ماعون ، آيات 4-7؛ واى بر
نمازگزارانى كه از نمازشان غافلند، آنان كه ريا مى كنند و از دادن زكات
و وسايل و مايحتاج خانه خوددارى مى ورزند.
92- سوره معارج ، آيات 20-25.
93- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 2،
ص 2239؛ بارخدايا من به واسطه محمد صلى الله عليه و آله به تو رو مى
آورم و آنان را در آغاز نمازم مقدم مى درام ، و توسط آنان به تو نزديكى
مى جويم ، پس در دنيا و آخرت به واسطه آنان آبرومندم گردان .
94- عوالى اللثالى ، ج 1، ص 196، ح
2؛ نماز جز به فاتحة الكتاب صحيح نيست .
95- سوره زخرف ، آيات 3-4؛ ما آن را
قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد، و به راستى آن ، در كتاب
اصلى لوح محفوظ به نزد ما سخت والا و پرحكمت است .
96- لا تجتمع
عزيمة و وليمة ؛ نهج البلاغه ، خطبه 241.
97- بحارالانوار، ج 8، ص 133، 186.
98- نهج البلاغه ، خطبه 186.
99- ر.ك : فتوحات مكيه .
100- تفسير نور الثقلين ، ج 1، ص 8.
101- در ادبيات عرب واژه
كان و مشتقات آن گاهى ناقص و گاهى تام
است ؛ اگر نياز به خبر داشته باشد، مانند
كان
زيد معلما ناقص است و هر گاه به اسم اكتفا كند و نياز به خبر
نداشته باشد و به معناى وقوع و بودن باشد تام است . در اينجا نيز وقتى
بنده
بسم الله گفت به مفاد كون تام است و
مانند اين كه خداوند بخواهد چيزى را ايجاد كند كه به صرف اراده
باش تحقق مى يابد، و لازم نيست قبلا چيزى
باشد تا چيزى بيافريند، و به گفته ابن سينا خداوند با يك اراده و جعل ،
زرد آلود مى آفريند:
ما جعل الله المشمشة مشمشة
بل اوجدها (م ).
102- سوره اعلى ، آيه 1؛ نام
پروردگار والاى خود را به پاكى بستاى .
103- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
10، ح 2254.
104- ر.ك : تفسير تنسيم ، ج 1، ص
290.
105- همان ، ص 270.
106- ر.ك ، فتوحات مكيه .
107- سوره اسراء، آيه 110؛ بگو خدا
را بخوانيد يا رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى او نام هاى نيكوتر
است .
108- المصلى
يناجى ربه ؛ بحارالانوار، ج 68، ص 215.
109- كلمه
اياك مفعول
نعبد است و مقدم شده
تا افاده حصر كند، يعنى فقط تو را بندگى مى كنيم (م ).
110- سوره بقره ، آيه 43؛ با ركوع
كنندگان ركوع نماييد.
111- ر.ك : روضة المتقين ، ج 2، ص
486.
112- اشاره به آيه 69 از سوره نساء.
113- اشاره به آيه
خلطوا عملا صالحا و اخر سيئا سوره توبه ،
آيه 102.
114- اقتباس از آيه
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل
عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا وابشروا بالجنة التى كنتم
توعدون سوره فصلت ، آيه 30 (م ).
115- سوره حجر، آيه 99.
116- سوره اعراف ، آيه 13؛ از آن
مقام فرو شو، تو را نرسد كه در آن جايگاه تكبر ورزى .
117- سوره شورى ، آيه 51؛ و هيچ بشرى
را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز از راه وحى ، يا از فراسوى حجابى ،
يا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد، آرى ، اوست
بلند مرتبه سنجيده كار.
118- و اعلموا ان الله يحول بين
المرء و قلبه سوره انفال ، آيه 24.
119- ميان عاشق و معشوق هيچ
حايل نيست
|
تو خود حجاب خودى حافظ از ميان
برخيز
|
120- فتوحات مكيه ، ج 1، ص 410.
121- ر.ك : جامع احاديث الشيعة ، ج
5، ص 2 و 3، ح 2237.
122- سوره فرقان ، آيه 44.؛ آنان جز
مانند چهار پايان نيستند، بلكه گمراه ترند.
123- ر.ك : صحيفه سجاديه ، دعاى اول
، در ستايش .
124- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
11، ح 2254.؛ اى محمد شناسنامه پروردگارت ، سوره قل هوالله احد، را
بخوان .
125- كافى ، ص 91، ج 1، باب النسبة ،
ح 3؛ به راستى خداى عزوجل مى دانست كه در آخر الزمان مردمى كاوشگر و
ژرف نگر مى آيند، از اين رو سوره قل هو الله احد را نازل كرد و آياتى
از سوره حديد تا آنجا كه مى فرمايد: و هو عليم بذات الصدور، هر كس در
خداشناسى فراسوى اينها را بجويد، هلاك شده است .
126- نهج البلاغه ، نامه 27؛ در دوزخ
رحمت نيست و خواسته كسى شنيده و مستجاب نمى شود.
127- شرح اصول كافى ، صدرالمتالهين
قدس سره ص 248.
128- وافى ، ج 1، ص 369؛ خداوند با
شماست ، هر كجا باشيد.
129- مرآة العقول ، ج 1، ص 320.
130- ليس كمثله شى ء؛ سوره شورى ،
آيه 11.
131- لا يحيطون بشى ء من علمه ؛ سوره
بقره ،، آيه 255.
132- لا تدركه الابصار؛ سوره انعام ،
آيه 103.
133- علامه شيخ ابوالحسن شعرانى قدس
سره .
134- الوافى ، ج 1، ص 369.
135- اشاره به حديث پيامبر صلى الله
عليه و آله هنگامى كه آيه وءاخرين منهم لما يلحقوا بهم و هوالعزيز
الحكيم سوره جمعه ، آيه 3 را تلاوت فرمود، از حضرت سوال شد، اين گروه
چه كسانى هستند؟ فوضع يده على كتف سلمان و قال : لو كان الايمان فى
الثريا لنالته رجال من هولاء؛ پيامبر دست بر شانه سلمان فارسى گذارد و
فرمود: اگر ايمان در ستاره پروين باشد، مردانى از فارس بدان دست خواهند
يازيد نورالثقلين ، ج 5، ص 323.
136- شرح مولى صالح مازندرانى بر
اصول كافى ، ج 3، ص 190.
137- كافى ، ج 3، ص 485.
138- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
2-4، ح 2237 و بعد.
139- همان ، ص 64، ح 2386.
140- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
192-188، ح 2825، و بعد.
141- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
192-188، ح 2825، و بعد.
142- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
190، ح 2832، از تهذيب ، ج 2، ص 98.
143- جامع احاديث الشيعه ، ج 5، ص
21، ح 2261 از علل الشرايع .
144- سوره ص ، آيه 1.
145- جامع احاديث الشيعه ، ج 5، ص
16، ح 2257 از جامع الدعوات قطب راوندى .
146- حضرت در لغت به معناى درگاه و
پيشگاه است ، و در اصطلاح اهل معرفت حضرات پنجگانه عبارت اند از: 1.
حضرت غيب مطلق يا عالم اعيان ثابته در حضرت عليمه پروردگار. 2. حضرت
شهادت مطلق ، يعنى جهان ملك و ناسوت . 3 و 4. حضرت غيب مضاف است ، يك
بخش آن كه به غيب مطلق نزديك است ، جهان ارواح جبروتى و عالم ملكوت
يعنى عقول و نفوس خوانده مى شود، و بخش ديگر كه به حضرت شهادت مطلق
نزديك است عالم مثال است و آن را ملكوت نيز مى گويند. 5. حضرت جامع
چهار قسم ياد شده ، و آن عالم انسانيت است . بنابراين ، انسان كامل
جامع همه حضرت است ، از اين رو ويژگى هاى همه عقول و نفوس و مجردات و
كروبيان و ملكوتيان و جبروتيان را داراست ، و همه كلمات الهى در او يك
جا گرد آمده است ؛
اوتيت جوامع الكم
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مظهر بارز اين كلمات است (م ).
147- نهج البلاغه ، خطبه 1.
148- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
62، ح 2283.
149- سوره بقره ، آيه 45؛ از شكيبايى
و نماز يارى جوييد، و به راستى اين كار، گران است مگر بر فروتنان .
150- سوره بقره ، آيه 238؛ براى خدا
بپا ايستيد و قنوت او گوييد.
151- سوره نساء، آيه 135؛ اى كسانى
كه ايمان آورده ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد، و براى خدا گواهى
دهيد.
152- سوره مائده ، آيه 8؛ پيوسته
براى خدا قيام نماييد و گواهان عدالت باشيد.
153- جامع احاديث الشيعه ، ج 5، ص
79، ح 2429.؛ كسى كه در حال ايستاده پشت او راست نباشد، نمازش كامل
نيست .
154- سوره آل عمران ، آيه 18؛ خدا كه
همواره به عدل قيام دارد، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست ، و
فرشتگان او و دانشوران نيز گواهى مى دهند كه جز او كه توانا و حكيم است
، هيچ معبودى نيست .
155- سوره انبياء، آيه 27.
156- سوره نحل ، آيه 50.
157- سوره تحريم ، آيه 6.
158- نهج البلاغه ، خطبه 176؛ كسى با
قرآن ننشست جز اين كه وقتى از آن نشست برخاست فزونى يا كاهش يافت ،
فزونى در هدايت يا كاهش از كور باطنى .
159- نهج البلاغه ، حكمت 432؛ كتاب
به ايشان و ايشان به كتاب برپا شدند.
160- نهج البلاغه ، خطبه 194؛
منافقان در برابر هر حق باطلى و براى هر كار صحيح و مستقيم انحرافى
آماده كرده اند...
161- سوره فصلت ، آيه 30؛ به راستى
كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست ، سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر
آنان فرود مى آيند و مى گويند: هان ، بيم مداريد و غمين مباشيد و به
بهشتى كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد.
162- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
48، ح 2353.
163- همان ، ص 48، ح 2353 از جعفريات
ص 36.
164- دليل اين سخن آيه و قال الرسول
يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا است سوره فرقان ، آيه 30؛ يعنى
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : پروردگارا قوم من اين قرآن را
رها كردند (م ).
165- چنان كه در اين آيه مى خوانيم :
فلعلك باخع نفسك على اثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا؛ سوره كهف ،
آيه 6 يعنى اى پيامبر اگر به سخن قرآن ايمان نياورد شايد تو جان خويش
را از اندوه در پى گيرى كارشان تباه سازى (م ).
166- ر.ك : نهج البلاغه ، حكمت 77.
167- نهج البلاغه ، خطبه 65؛ هر
توانايى جز خداوند ناتوان ، و هر مالك و متصرفى غير او مملوك و هر
دانايى جز او ياد گيرنده است ، و هر قادر و توانايى جز او در برخى امور
توانا و در پاره اى ناتوان است ، و هر شنونده اى جز او از درك صداهاى
ضعيف كر است و صداهاى قوى نيز او را كر مى كند، و هر بينايى جز او
نابيناست ، و جز او هر آشكارى پنهان است و هر پنهانى جز او آشكار نيست
.
168- نهج البلاغه ، خطبه 109؛ خداوند
متعال بى نياز كننده هر فقير، و عزت بخش هر ذليل ، و توانايى دهنده هر
ناتوان است ؛
169- سوره حج ، آيه 77؛ اى كسانى كه
ايمان آورده ايد، ركوع و سجود كنيد، و پروردگارتان را بپرستيد و كار
خوب انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد.
170- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
65، ح 2389 از علل الشرايع ، ص 570.
171- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
65، ح 2390.
172- سوره آل عمران ، آيه 191؛
همانان كه خدا را در همه احوال ، ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد
مى كنند.
173- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
72، ح 2405.
174- همان ، ص 72، ح 2407.
175- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
193؛ به راستى عبادت بزرگ ، همان ركوع و سجود است .
176- همان ، ص 195.
177- همان ، ص 199، ح 2857؛ خدايا به
تو ايمان آوردم ، گرچه گردنم را بزنى .
178- همان ، ص 196، ح 2841.
179- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
223.
180- همان ، ص 209، ح 2894.
181- همان ، ص 225، ح 2934؛ نزديك
ترين جايگاه بنده به خداى عزوجل ، حالت سجده اوست .
182- سوره اسراء، آيه 1؛ منزه است
خدايى كه بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى - كه
پيرامون آن را بركت داديم - سير داد.
183- سوره نجم ، آيات 9-8؛ سپس نزديك
آمد و نزديك تر شد، تا فاصله اش به قدر طور دو انتهاى كمان يا نزديكتر
گرديد.
184- سوره شعراء، آيات 218-219.
185- سوره علق ، آيه 14؛ مگر ندانسته
كه خدا مى بيند.
186- سوره شعراء، آيات 218 و 219.
187- سوره نحل ، آيه 49؛ و آنچه در
آسمانها و زمين است ، براى خدا سجده مى كنند.
188- سوره انعام ، آيه 60؛ و اوست
كسى كه شبانگاه ، روح شما را به هنگام خواب مى گيرد و آن چه را در روز
به دست آورده ايد مى داند، سپس شما را در آن بيدار مى كند، تا هنگامى
معين به سر آيد، آن گاه بازگشت شما به سوى اوست ، سپس شما را به آنچه
انجام مى داده ايد، آگاه خواهد كرد.
189- اشاره است به آيه شريفه فاعرض
عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا سوره نجم ، آيه 29؛ پس
از هر كس از ياد ما برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است ،
روى برتاب (م ).
190- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص
150؛ بحارالانوار، ج 46، ص 78؛ چه چيزى شما را از آتش آسوده خاطر داشت
؟ فرمود: آتش بزرگ دوزخ مرا از آتش دنيا مشغول داشت .
191- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
227، ح 2941 و...
192- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
227، ح 2941 و...
193- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
227، ح 2941 و...
194- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
227، ح 2945؛ فراوان سجده كن ، زيرا سجده گناهان را فرو مى ريزد، چنان
كه باد، برگ درخت را.
195- سوره بقره ، آيه 45؛ از شكيبايى
و نماز يارى بجوييد.
196- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
232، ح 2965.
197- وكان بين
عينى على بن الحسين السجاد عليه السلام سجاده كانها ركبة عنز؛
همان .
198- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
232.
199- همان ، ص 230، ح 2957، 2960،
2961.
200- همان ، ص 2300، ح 2975، 2960،
2961.
201- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
235.
202- همان ، ص 228، ح 235. سوره مريم
، آيه ، 25؛ و تنه درخت خرما را به طرف خود بگير و تكان بده تا بر تو
خرماى تازه فرو ريزد.
203- جامع احاديث الشيعه ، ج 5، ص
228، ح 235.
204- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
228، ح 235.
205- سوره فتح ، آيه 29.
206- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
229؛ به راستى خوش ندارم پيشانى موى ريخته مردى را بنگرم كه اثر سجده
در آن نباشد.
207- همان ، ص 232، ح 2964؛ كجاست
نشانه در چهره ها؟ كجاست اثر عبادت و بندگى كجاست نشانه سجود؟ شيعيان
ما به دگرگونى حالشان در هنگام عبادت شناخته مى شوند، بينى هاى ايشان
از شدت سجده مجروح شده ، چهره ها و سجده گاه ها يشان دگرگون گشته است .
208- همان ، ص 237، ح 2983؛ نور
زمينى كه مومن بر آن سجده مى كند، به آسمان پرتو مى افكند.
209- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
237، ح 3156 و 2983.
210- اقتباس از آيه
او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى
به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها سوره انعام ،
آيه 122؛ آيا كسى كه مرده دل بود و زنده اش گردانيديم ، و براى او نورى
پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى
گرفتار در تاريكى هاست ، و از آن بيرون آمدنى نيست ؟ (م ).
211- ر.ك : روضة المتقين ، ص 388؛
محجة البيضاء، ج 1، ص 348.
212- ر.ك : روضة المتقين ، ص 388؛
محجة البيضاء، ج 1، ص 348.
213- سوره هود، آيه 56.
214- سوره فصلت ، آيه 11؛ به آسمان و
زمين فرمود: خواه ناخواه بياييد، آن دو گفتند: فرمانبردار آمديم .
215- تبتل به مفهوم عرفانى - نه به
مفهوم لغوى و فقهى - يكى از مقامات نخستين سير و سلوك است كه سالكان در
مكاشفات خويش بدان دست مى يازند، و آن داراى درجاتى است : يكم . انقطاع
از همه لذات نفسانى و بريدن كامل از دنيا و هر آنچه در دنياست و خشنودى
به قضاى الهى ، و نترسيدن از مخلوقات و تسليم جان به خداوند. دوم .
انقطاع از نفس ، تا نسيم جانفزاى انس با خدا ورزيده و سالك در اين فضا
به قرب الهى نزديك شود و برق نور معرفت و حقيقت بر او كشف گردد. سوم .
اعراض و جدايى از همه چيز، به جز رسيدن به مقام پيش تازان
السابقون السابقون سوره وقاعه ، آيه 10 و
اين جز با استقامت و فرو رفتن در فكر وصول به خدا و جز با استيلاى
اشراقات نور احديت امكان نمى پذيرد.
كه به پرزد بر پرد صاحب دلى
|
قرآن مجيد، در اين باره مى فرمايد:
واذكر اسم
ربك و تبتل اليه تبتيلا سوره مزمل ، آيه 8؛ دايم در شب و روز
نام خدا را ياد آور باش ، و به كلى از غير او قطع علاقه كن و به او
بپرداز كه بدون انقطاع از خلق ، اتصال به حق ميسر نگردد. امام صادق
عليه السلام مى فرمايد تبتل در آيه به معناى بالا بردن دستها در قنوت
نماز و لابه به سوى خداست تفسير نورالثقلين ، ج 5، ص 450 اميرالمومنين
عليه السلام نيز درباره تبتل و ترك دنيا فرموده است : به خدا سوگند اگر
در راه خدا ناله بزنيد و از مال و فرزند جهت تقرب به خدا بگذاريد، باز
كم است ؛
فوالله لو حننتم حنين الوله العجال و
دعوتم بهديل الحمام ، و جارتم جوار متتل الرهبان ، و خرجتم الى الله من
الاموال و الاولاد، التماس القربة اليه فى ارتفاع درجة عنده ، او غفران
سيئة احصتها كتبه ، و حفظها رسله ، لكان قليلا... نهج البلاغه ،
خطبه 52 (م ).
216- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
319.
217- همان ، ص 322.
218- همان ، ص 303.
219- همان ، ص 302.
220- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
339، ح 3343.
221- سوره اعراف ، آيه 53.
222- جامع احايث الشيعة ، ج 5، ص
340.
223- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
335.
224- همان ، ص 337.
225- همان ، ص 336.
226- اليوم الكملت لكم دينكم و اتممت
عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا؛ سوره مائده ، آيه 3.
227- جامع احاديث الشيعه ، ج 5، ص
285.
228- همان ، ص 286، ح 3152؛ مستدرك
الوسائل ، ج 4، ص 456.
229- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
293-295، ح 3171 و بعد.
230- تشبيه زيبايى مكتب تفويض و جبر
به
فرث و
دم
و مسلك حق امر بن الامرين به شير خالص و گوارا، اقتباس از آيه
شريفه
...نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث و دم
لبنا خالصا سائغا للشاربين سوره نحل ، آيه 66 است (م )
231- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
295، ح 3181؛ وسائل الشيعة ، ج 7، ص 287، ح 9363.
232- اختلاف جبريون و مفوضه در معناى
قدرى هميشه وجود داشت و هر يك از اين دو
گروه ، ديگرى را به قدرى منسوب مى دانست و دامن خود را از آن مبرا مى
داشت . علت اين امر حديثى است از پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود
القدرية مجوس امتى . علامه مجلسى رحمه
الله مى گويد: در اخبار ما واژه
قدرى هم
بر جبريون اطلاق مى شود، هم بر تفويضى بحار الانوار، ج 5، ص 6
اميرالمومنين عليه السلام با ذكر ياد شده جاده هموار، مستقيم و روشن را
مى پيمود و راهنمايى مى كرد. اين اصل از آن زمان تا كنون به عنوان
امر بين الامرين در ميان اماميه ، از
اصول راهبردى به شمار مى رود (م ).
233- كافى ، ج 3، ص 486.
234- بحار الانوار، ج 81، ص 254؛
جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص 61، ح 2379.
235- جامع احاديث الشيعة ، ص 68، ح
2399؛ وسائل الشيعة ، ج 6، ص 417.
236- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
68، ح 2400؛ علل الشرائع ، ج 2، ص 57-58.
237- معانى الاخبار، ص 176.
238- سوره حشر، آيه 23.
239- سوره انعام ، آيه 127.
240- سوره يس ، آيه 58.
241- سوره صافات ، آيه 79.
242- سوره نحل ، آيه 32.
243- سوره يونس ، آيه 10.
244- سوره انعام ، آيه 54.
245- فتوحات مكيه ، ج 1، ص 432.
246- اقتباس از آيه والذين كفروا
اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظلمان ماء حتى اذا جاء لم يجده شيئا و وجد
الله عنده فوفيه حسابه سوره نور، آيه 39؛ كسانى كه كفر ورزيدند
كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه آن را آبى مى پندارد
تا چون بدان رسد، آن را چيزى نيابد و خدا را نزد خويش نيابد و خدا را
نزد خويش يابد (م ).
247- بحارالانوار، ج 71، ص 215.
248- سوره مريم ، آيه 64.
249- پيشوايان معصوم عليه السلام در
تفسير صود معانى متعددى فرموده اند، از جمله : صمد كسى است كه او را
خواب نمى ربايد. كسى كه هميشه بوده و هست . كسى كه از تغيير دگرگونى و
فساد مبراست . كسى كه شريك ندارد و از نگهدارى اشيا خسته نمى شود. كسى
كه هيچ چيز از او پنهان نيست . كسى كه با
كن
اشيا را مى آفريند. كسى كه اشياى گونه گون را مى آفريند. همان
يكتايى است كه ضد، شكل و مانند ندارد. كسى است كه نه زاييده شده و نه
مى زايد. كسى كه پر است و جاى خالى و پوكى ندارد؛ يعنى همه اوصاف كمال
را داراست . امام باقر عليه السلام از جدش امام حسين عليه السلام نقل
مى كند كه فرمود:
الصمد، الذى لا جوف له
. امام صادق عليه السلام نيز مى فمرادى :
الصمد،
الذى ليس بمجوف . امام كاظم عليه السلام نيز مى فرمايد:
الصمد، الذى لا جوف له نورالثقلين ، ج 5،
ص 711 (م ).
250- سوره انفال ، آيه 24؛ به راستى
خداوند ميان آدمى و قلبش فاصله مى شود.
251- اشاره است به سخن اميرالمومنين
عليه السلام كه در خطبه اى به ذعلب مى فرمايد:
هو فى الاشياء كلها غير ممتازج بها و لا بائن عنها، خداوند در
اشيا قرار دارد، بدون آن كه با آنها بيامرزد، ولى از آنها نيز جدا نيست
. نيز در خطبه
وسيله مى فرمايد:
فارق الاشياء لا على اختلاف الاماكن و تمكن منها
لا على الممازجة ؛ خداوند از اشيا جداست ، نه آن گونه كه مكانها
از يكديگر جدا هستند و در اشيا قرار دارد، بدون آنكه با آنها اختلاط و
امتزاج داشته باشد. ر.ك : بحارالانوار، ج 4، صص 221، 304 (م ).
252- ثريا يا خوشه پروين بخشى از
صورت فلكى گاو ثور را تشكيل مى دهد، هفت يا نه ستاره پروين در قسمت
گردن و شانه گاو ثور شكل گرفته و با چشم غير مسلح ديده مى شوند. تا
كنون 120 ستاره از ستارگان پروين با چشم مسلح شمارش شده اند، اما تعداد
آنها بين 300 تا 500 عدد تخمين زده مى شود. فاصله پروين از خورشيد مركز
منظومه شمسى 410 سال نورى است (م ).
253- سوره انشراح ، آيات 6-7.
254- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
356: ج 3381.
255- سوره انعام ، آيه 162.
256- محاسن برقى ، ج 1، ص 324.
257- محاسن برقى ، ج 1، ص 324.
258- محاسن برقى ، ج 1، ص 324.
259- و انها لكبيرة الا على الخاشعين
، سوره بقره ، آيه 45.
260- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
355، از تهذيب ، ح 3376.
261- همان ، ص 357، ح 3383.
262- جامع احاديث الشيعة ، ص 358، ح
3384.
263- همان ، ص 359، ح 3391.
264- همان ، ص 361. ح 3398.
265- جامع احاديث الشيعة ، ص 362، ح
3400.
266- همان ، ص 364، ح 3403.
267- همان ، ص 365، ح 3404، 3407.
268- جامع احاديث الشيعة ، ص 365، ح
3404، 3407.
269- همان ، ص 368.
270- همان ، ص 384، ح 3472.
271- جامع احايث الشيعة ، ص 384، ح
3460.
272- محاسن برقى ، ج 1، ص 262، ح
502.
273- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
385، ح 3465.
274- همان ، ص 395، ح 3493.
275- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
397، ح 3500.
276- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
401، ح 3504.
277- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
404، ح 3508.
278- توضيح اين كه : اگر خداوند
متعال در قبض روح مومن مردد شود - مانند ممكنات كه دستخوش حوادث ،
تغيير و دگرگونى حالت مى گردند - سبب تغيير حال او نمى گردد؛ زيرا
تغيير و تبدل در مقام فعل ، زيانى به او وارد نمى سازد، چون اسماى فعلى
خداوند، مانند خالق ، رازق ، معطى ، جواد، غفور و...برخاسته و نشات
گرفته از اسم شريف
القيوم هستند، اين
اسما طرف مى خواهند؛ خالق ، مخلوق مى طلبد، رازق مرزوق مى جويد، غفور و
رحيم وقتى صادق است كه گنه كارى دست نياز و عجز و لابه به آستانش دراز
كرده تقاضاى رحمت كند:
بحر بخشايش نمى آيد به جوش
|
رحمتم موقوف آن خوش گريه هاست
|
چون گريست از بحر رحمت موج خاست
|
گفت وليبكوا
كثيرا گوش دار
|
(مثنوى معنوى )
اين اسما بر خداوند صدق حقيقى دارند، ولى نه از ناحيه حدوث و تاخرشان
از ذات ، تا لازم آيد تغيير و تركيب ذات ، بلكه براى اينها اصلى در
مقام ذات وجود دارد كه هر كمال فعلى از آن بر مى خيزد و آن اصل
قيوميت است (م ).
279- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
438، ح 3601.
280- جامع احاديث الشيعه ، ج 5، ص
453، ح 3645.
281- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
453، ح 3645.
282- صحيفه سجاديه .
283- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
476، ح 3705.
284- همان ، ص 458، ح 3661.
285- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
460، ح 3665.
286- سوره سبا، آيه 10.
287- سوره اسراء، آيه 44.
288- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
463.
289- جامع احاديث الشيعة ، ج 5، ص
462، ح 3678.
290- ر.ك : جامع احاديث الشيعة ، ج
5، ص 455، ح 3651، 3652، 3653.
291- نهج البلاغه ، خطبه 199.
292- سوره جمعه ، آيه 9.
293- سوره منافقون ، آيه 9.
294- سوره نساء، آيه 142.
295- سوره نساء، آيه 43.
296- سوره ماعون ، آيات 4-5.
297- سوره نور، آيه 41.
298- سوره آل عمران ، آيه 39.
299- سوره مائده ، آيه 55.
300- بسيارى از آيات قرآن حكيم
برنامه ها و راه هاى نفوذ شيطان به دلها را ترسيم كرده است ، از جمله
سوره هاى مجادله ، آيه 19؛ اسراء، آيه 62؛ نساء آيه 120 و...در مقام
دفع اين دشمن سوگند خورده و كينه توز راهكارهاى سعادت ، نجات ، صلاح و
شايستگى را بيان فرموده است (م ).
301- پيامبر اسلام به مرد ثقفى
فرمود: بالاى دو ابرويت را به خاك بيالاى و نمازى بجاى آور كه گويا
آخرين نماز است ؛
و عفر جبينيك فى التراب وصل
صلاة مودع . اميرالمومنين عليه السلام نيز فرمود: هر گاه يكى از
شما به نماز ايستد، بايد نمازى بجا آورد كه گويا وداع مى كند؛
اذا قام احدكم الى الصلاة ، فليصل صلاة مودع
امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد:
هر
گاه نماز واجب مى گزاردى در وقت بخوان ، نماز خداحافظى ، نماز كسى كه
مى ترسد دوباره بدان باز نگردد...بدان تو در برابر كسى مى ايستى كه تو
را مى بيند و تو او را نمى بينى ؟ اذا صليت صلاة فريضة فصلها لوقتها،
صلاة مودع ، يخاف ان لا يعود اليها...و اعلم انك بين يدى من يراك و لا
تراه ؛ وسائل الشيعة ، ج 4، ص 685، 683، 678. (م ).
302- برگرفته از نهج البلاغه ، خطبه
222.
303- كافى ، ج 1، ص 91.
304- دعاى عرفه حضرت سيد الشهداء.