آنچه در اين بخش روشن شد
اول . عمل نماز مانند ذكر آن داراى راز است ، و انسان
موجودى است كه حضرات پنجگانه را در خود گرد آورده است ، و
تاويل قيام در حال نماز، اعلام به پايدارى در برابر هر
دشمنى است .
دوم . كسى كه كلمه الله را
زنده كند، او قائم و برپا
دارنده است ، گرچه نشسته باشد و دست به شمشير نبرد، و كسى
كه در زنده دارى اين كلمه كوتاهى ورزد
قاعد و زمين گير است ، گرچه
به حسب ظاهر ايستاده باشد.
سوم . قيام ، نمودار و تمثل حالتى است كه مؤ من با آن توان
مى يابد تا از مقام مقدس ولى دفاع كند يا بر دشمن بتازد.
چهارم . كسى كه به منظور فرمان خدا قيام كرده ، فرشتگان
نويد بخش بر او فرود مى آيند، و چه بسا پوينده راه استقامت
، آنان را مشاهده كند.
پنجم . راز قيام ، از حالت جسم ، منزه و پيراسته است ،
چنان كه قيام به معناى تحمل سختى و رنج امتثال نيز از
حالتهاى جسم منزه است ، گرچه از مختصر حالت بدنى خالى نيست
.
ششم . خشوع قلب ، در اعضا آشكار مى شود؛ زيرا اعضا به مزله
امت و قلب ، پيشواى آنهاست .
هفتم . وقتى اندوه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله افزون
مى شد، به هنگام نماز دست به محاسن شريف مى كشيد.
هشتم . ركوع و سجود، تمثل و نماد فرمانبردارى از خداوند
است ، و هر چه به عنوان قيام بر پيكار با دشمن خدا باشد،
نزد خداى سبحان فروتنى ، قعود و خود را كوچك شمردن است ؛
زيرا هر نيرويى نسبت به قادر مطلق ، ضعيف و زبون است ،
چنان كه براى خدا در خانه نشستن ، قيام بر عليه دشمن خدا
به شمار مى آيد.
نهم . اهتمام به ركوع و سجود سبب شده كه چون نماز به وجوب
اين دو نيز امر شود. ذكر ركوع و سجود نيز مناسب با خود
ركوع و سجود وارد شده است .
دهم . سجده و تكرار آن ، نمادى از پيدايش آغازين از خاك ،
بازگشت به آن ، و برانگيخته شدن از آن است .
يازدهم . كسى كه با پروردگار خويش مناجات مى كند، در هيچ
حال او را از ياد نمى برد، از اين رو حالت ايستاده ، نشسته
، به پهلو آرميده ، بر پشت خوابيده ، به ياد اوست .
دوازدهم . كشيدن گردن و استواى پشت در ركوع ، نمادى از گوش
به فرمان بودن تام است ، چنان كه اذكار مستحبى ركوع كه از
پيشوايان دين عليه السلام روايت شده ، گواه آن است .
سيزدهم . فرق سجود و ركوع - با توجه به اين كه هر دو در
اصل زبونى و ذلت مشترك اند - اين است كه سجود، چون فروتر
از ركوع است ، اين آمادگى را به وجود مى آورد كه بنده به
مولا نزديك تر گردد.
چهاردهم . اهميت به سجده سبب شده كه جاى نماز را مسجد جاى
سجده نام نهند، نه جاى ساير اجزاى نماز؛ و مسجد اولا مبدا
سير شبانگاهى قرار گيرد و ثانيا مبدا معراج .
پانزدهم . سجود اثرى دارد كه شرع مقدس آن را اهميت داده و
از آن ياد كرده است و ساير احوال نماز را اين گونه ياد
نكرده است . خداوند سبحان حضرت آدم عليه السلام را با
فرمانى كه به فرشتگان داد و آنان را امر به سجده فرمود،
گرامى داشت ، چنان كه از سجود بر غير خود نهى فرمود.
سجود، چنان كه گذشت در برابر استدلال و استشهاد بر معاد،
تمثلى عينى از معاد است .
شانزدهم . سجده طولانى به شفيع كمك مى كند و نشانه اى از
داخل شدن به بهشت است ، چنان كه فراوانى سجده اثرى مهم در
فرو ريزى گناه دارد، و اثر ديگر آن محشور شدن با پيامبر
صلى الله عليه و آله است .
هفدهم . آثار سجده طولانى و آثار فراوانى سجده ، در چهره
مبارك حضرت سجاد عليه السلام مشهود بود.
هيجدهم . خداى سبحان حضرت ابراهيم عليه السلام را براى
طولانى كردن سجده و فراوانى آن دوست خود گرفت .
نوزدهم . امام صادق عليه السلام سجده هايى طولانى داشت .
سجده ، پايان بخش و منتها درجه بندگى و عبوديت است .
شايسته است مؤ من داراى سيمايى با نشانه سجده باشد، و
ناپسند است كه پيشانى مؤ من از اثر سجده تهى باشد. كسانى
شيعه هستند كه در چهره هايشان اثر سجده نمايان است .
بيستم . سجده گاه نمازگزار، براى اهل آسمانها مى درخشد و
براى سجده كننده نورى قرار داده مى شود كه در پرتو آن در
ميان مردم راه مى رود.
بخش پنجم : راز قنوت ، تشهد، سلام
و...
شكى نيست كه جهان تكوين با
زير ساخت فرمان پذيرى و هدايت ، نظم يافته و در آن ، مجالى
براى نافرمانى و گمراهى نيست ؛ زيرا مهار هر موجود تكوينى
تنها به دست خداى سبحان است و آن پروردگار بلند مرتبه ، بر
راه راست است و هر چه مهار هستى اش به دست كسى باشد كه بر
راه راست است ، قطعة ره يافته و هدايت شده است ؛ اين نكته
از اين آيه استفاده مى شود: و ما من
دابة الا هو اخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم .
(213) اين آيه بر دو اصل مذكور دلالت دارد،
و چون جهان تكوين عرصه اى براى سرپيچى ، تمرد و نافرمانى
نيست ، پس در جهان امكان هر موجودى با كمال ميل و رغبت ،
از پروردگار خويش فرمانبردار است ، چنان كه از اين آيه
استفاده مى شود: فقال لها و للارض
ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين .
(214)
بنابراين ، آنچه از گمراهى و فريبكارى مشاهده مى شود، تنها
در جهان تشريع است ، چون مكلف در پيمودن هر يك از دو راه
هموار يا فريبنده اختيار دارد، و به راستى عبادت - به ويژه
نماز - براى هماهنگى دو نظام تشريع شده است ، پس در نماز،
احوال تمثل نظام تكوين ، از قبيل فرمان پذيرى و هدايت ،
تشريع يافته است .
از جمله احوال نمايان گر خضوع ، قنوت است ؛ زيرا قنوت
عبارت است از لابه ، مويه و تبتل
(215)، يعنى ترك محبت دنيا و توجه و اخلاص
در برابر پروردگار جليل ، و چون خداى سبحان
جواد است ، آرزومندانش را
نااميد و گدايان درگاه خويش را ماءيوس نمى كند.
امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ بنده اى دست به جانب
خداى عزيز و غالب بالا نمى برد، جز اين كه خداوند حيا مى
كند آن دست را خالى و پوچ برگرداند، از اين رو آنچه مى
خواهد از فضل خويش در آن دست قرار مى دهد. بنابراين ، هر
گاه يكى از شما دست به دعا برداشت ، پايين نياورد جز اين
كه به صورت خويش بكشد.
(216) اين معنا غير از ثمره اى است كه از
ذكرهاى قنوت عايد بنده مى شود، ذكرهايى كه بيانگر التماس و
لابه و بيچارگى عبد است و مى فهماند كه حالت خاكسارى از
بنده جدايى ناپذير است و او نمى تواند از چنين حالتى خارج
گردد. مانند دعايى كه در نماز وتر خوانده مى شود:
...پروردگارا بد كردم ...اين دستهاى
من به كيفر بدكردارى هايم در برابر توست ، و اين گردن من
است كه در مقابل آنچه انجام داده است ، خضوع دارد....
(217)
درباره اهميت قنوت كه نمودى از يك راز تكوينى است و سبب
همسانى راز تكوينى و نظام تشريع است ، حضرت حسين بن على
عليه السلام فرمود: از آن زمان كه پسرى شش ساله بودم ، مى
ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله در همه نمازها قنوت مى
خواند.
(218) آن حضرت به گونه اى بود كه در همه
نمازهاى جدش صلى الله عليه و آله حاضر مى شد و فردى پاك ،
هوشمند، مراقب و حسابگر بوده همه چيز را زير نظر داشت تا
هر آنچه را جدش انجام مى دهد، برايش روشن شود؛ زيرا مردم
ماءمورند احكام را از سنت و روش پيامبر صلى الله عليه و
آله اخذ كنند.
امام صادق عليه السلام نيز درباره اهميت قنوت مى فرمايد:
هر كس عمدا قنوت را ترك گويد نماز نخوانده است ؛
من ترك القنوت متعمدا فلا صلاه له
(219) يعنى نمازش كامل نيست ؛ زيرا هدف
نماز هدايت به نظام تكوين است ، يعنى پيروى كامل و هدايت
فراگير، و قنوتى كه مظهر تام انقطاع و بريدن از دنيا و
پيوستن به پروردگار جليل و لابه به درگاه اوست ، سبب كمال
نماز است و آنگاه ترك شود، نماز كمال برتر خويش را از دست
داده است .
راز تشهد
اصل تشهد، در معراج به شكل كنونى درآمد، چون وقتى رسول خدا
در نماز خواست بپا خيزد، گفته شد: اى محمد بنشين ، پيامبر
صلى الله عليه و آله نشست ، در اين هنگام وحى آمد: اى
محمد! چون نعمت خويش بر تو ارزانى داشتم نام مرا ببر، از
اين رو به پيامبر صلى الله عليه و آله الهام شد بگويد:
بسم الله و بالله و لا اله الا الله
و الاسماء الحسنى كلها لله ؛ به نام و كمك خدا، و
هيچ خدايى جز خداى يكتا نيست و نامهاى نيك همه از آن خداست
. سپس خداوند به او وحى فرمود كه اى محمد بر خود و اهل بيت
خويش درود بفرست ، پيامبر صلى الله عليه و آله گفت :
صلى الله على و على اهل بيتى
(220)؛ درود خدا بر من و اهل بيت من .
تاءويل تشهد بنابر آنچه در روايت جابر بود، عبارت است از
تجديد ايمان ، بازگشت به اسلام ، و اقرار به برانگيخته شدن
پس از مرگ ؛ و تاءويل گفتن درودها گرامى داشت خداى سبحان و
بزرگداشت اوست از آنچه ستمگران گفته اند، والحاد پيشگان
وصف كرده اند.
قبلا اين نكته گذشت كه تكرار سجده ها، اقرار به آغاز
آفرينش انسان از خاك و بازگشت به آن و پراكنده شدن و
برخاستن از آن است . بنابراين ، وقتى نمازگزار براى تشهد
مى نشيند، گويا از خوابگاه گور به پا خاسته و به برانگيخته
شدن پس از مرگ اقرار مى كند، و در اين دنيا - به تعليم
خداوند - از آنچه پس از مرگ و برانگيخته شدن از گور مشاهده
كرده ، سخن مى گويد.
بنابراين ، همان گونه كه قرآن داراى تاءويلى است كه در روز
قيامت خواهد آمد - چنان كه خداوند متعال به آن خبر داده
(221) - تشهد نيز داراى راز خارجى و تاءويل
تكوينى است كه در روز قيامت آن راز تجلى مى نمايد، زيرا در
روز قيامت همه پرده ها بالا مى رود و رازها بر ملا مى شود،
چنان كه با گسترده شدن نظام حقيقى تومار نظام اعتبارى درهم
پيچيده مى شود.
نحوه نشستن در حال تشهد كيفيتى استحبابى است و آن
تورك است ؛ تورك يعنى بر
نشيمن گاه و ران چپ نشستن و پاى راست را بر كف پاى چپ قرار
دادن . تاءويل اين گونه نشستن - چنان كه در روايت كتاب من
لا يحضره الفقيه آمده - اين است كه
اللهم امت الباطل و اقم الحق
(222)؛ خدايا باطل را بميران و حق را بر پا
دار. زيرا راست مظهر حق و راستى و چپ كنايه از باطل و دروغ
است . مسئله راست و چپ در آداب و سنتها رعايت شده تا كلمه
الله همان كلمه برتر باشد،
وگرنه انسان مؤ من هر دو پايش مبارك و راست است ، چنان كه
دو دست او نيز خجسته و راست است ؛ زيرا او از اصحاب يمين و
مبارك است و غير مؤ من هر دو پا و دستهاى او چپ است . اصل
در اين راست و چپ ، روايتى است در حق خداوند سبحان كه هر
دو دست خدا راست و مبارك است ، با اين كه خداوند را نه دست
است و نه هيچ عضو ديگر؛ زيرا او منزه است از آن كه عضوى او
را درك كند و حسى او را بيابد.
راز صلوات بر محمد و آل و محمد
چون ولايت اهل بيت عليه السلام تنها علت واسطه براى دوام
فيض از ناحيه خدايى است كه هيچ چيز و هيچ كس در كار او
شريك نيست ، از اين رو امر شده است كه ولايت در تشهد لحاظ
شود، چنان كه در آغاز نماز فرمان توجه به ولايت آنان عليه
السلام آمده است ، و همان گونه كه اصل نماز، بدون ولايت
پذيرفته نمى شود، نماز كسى نيز كه درود بر اهل بيت عليه
السلام را ترك گويد مردود است ، هر چند نمازگزار هم دوست
دار اهل بيت باشد. اين مطلب از روايت جابر جعفى استفاده مى
شود كه گفت :
- از امام صادق عليه السلام شنيدم مى فرمود: هر گاه يكى از
شما نماز گزارد و ذكر صلوات بر محمد و آل محمد را فراموش
كند، با نمازش راهى به جز راه بهشت را طى كرده ، و اساسا
نمازى كه در آن ذكر محمد و آل محمد نباشد، پذيرفته نمى
شود؛ اذا صلى احدكم فنسى ان يذكر
محمدا و آله فى صلاته ، سلك بصلاته غير سبيل الجنة و لا
تقبل صلاة الا ان يذكر فيها محمد و آل محمد عليه السلام
.
(223)
- از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:
هر كس نمازى بگزارد و در آن بر من و اهل بيت من صلوات
نفرستد، نمازش پذيرفته نيست ؛ من
صلى صلاة لم يصل فيها على و على اهل بيتى لم تقبل منه
.
(224)
- در روايت زراره از امام صادق عليه السلام نقل شده كه
پرداخت زكات فطره ، متمم روزه است ، مانند صلوات بر پيامبر
صلى الله عليه و آله كه سبب تماميت نماز است
(225) و چون صلوات بر پيامبر صلى الله عليه
و آله بدون صلوات بر اهل بيت او ناقص است ، از اين رو
صلوات بر همگى آنان پيامبر و اهل بيت سبب كمال و تمام نماز
است ؛ همان گونه كه اسلام با ولايت كامل شد و نصاب نعمت
خداوندى با آن تمام گرديد و - بنابر آنچه از آيه سوره
مائده استفاده مى شود - اسلام ولايى خشنودى خداى سبحان را
فراهم مى كند.
(226)
راز نشستن پيش از قيام
برخاستن از سجده را آدابى است كه داراى تاءويل و ذكرى است
رازمند؛ اما برخاستن از سجده در ركعت دوم كه تشهد دارد،
بايد همراه با نشستن باشد و سخنى در آن نيست ، و اما
برخاستن پس از ركعت اول و سوم كه تشهد ندارند در اينجا
نمازگزار نبايد پس از سجده ، بدون درنگ كوتاه ، برپا
بايستد، بلكه لازم است پس از سر برداشتن از سجده اندكى
بنشيند، آرام گيرد، و سپس برخيزد، چنان كه شيخ طوسى - قدس
سره - در تهذيب ، از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت مى
كند كه فرمود:
- اين كار برخاستن بدون اندكى نشستن از مردم جفا كار سر مى
زند. اما اين كه بنشيند و سپس برخيزد از بزرگداشت نماز و
احترام به آن است ؛ ان هذا - اى
الجلوس ثم النهوض - من توقير الصلاة .
(227)
- مرحوم نورى در مستدرك الوسائل از حضرت ابوالحسن عليه
السلام روايت كرده كه فرمود: در نماز وقتى از آخرين سجده
سر برداشتى ، پيش از آن كه برخيزى كمى بنشين ، سپس قبل از
دستها زانوها را از زمين بلند كن و دستهايت را باز كن و
سنگينى بدن را بر آنها قرار بده ، آنگاه برخيز، اين كار
نشانه وقار مؤ منى است كه در پيشگاه پروردگارش فروتنى
دارد، و از سجده ات سبك وار به قيام مبادرت مكن ، چنان كه
اين گروه بى خير در نمازشان انجام مى دهند.
(228)
بنابراين ، همين نماز اعتبارى ، از واقعيت معين خود حكايت
مى كند كه آثارى فراوان دارد، از اين رو محترم است و
احترام آن ايجاب مى كند، نماز را بزرگ بداريم ؛ نشستن و
آرام گرفتن وقار نماز را نگه مى دارد. بنابراين ، نشستن
بعد از سجده دوم تاءويلى دارد كه هنگام ظهور واقعيت نماز
در قيامت آشكار مى گردد و آن روزى است كه سفره اعتبار چون
تومار درهم پيچيده مى شود.
ذكر برخاستن و راز آن
ذكر در حال برخاستن از سجود در هر ركعت ، عبارت است از
بحول الله تعالى و قوته اقوم و اقعد
(229)؛ به حركت و توانايى خداى متعالى بر
مى خيزم و مى نشينم . راز مطلب اين است كه جهان تكوين كه
در آن انسان صاحب انديشه و آزاد زندگى مى كند، از خون
افراط مسلك تفويض منزه ، و
از كثافت تفريط مكتب جبر مبر
است ، بلكه از ميان اين دو نگرش افراطى و تفريطى ، نگرشى
ميانى همانند شير ناب گوارا بر آن حاكم است كه جايگاهى
خجسته ، بين دو منزل ناميمون جبر و تفويض دارد؛
(230) چون تفويض گرا مى گويد: خداوند هيچ
نيرو و توانايى درباره افعال و كارهاى ارادى انسان ندارد،
و جبرى مسلك نيز معتقد است : خوب و بد و هر حركت و توانى
جز به دست خدا نيست همه كارها را خدا انجام مى دهد و انسان
هيچ كاره است اما كسى كه باور دارد انسان موجودى انتخابگر
است ؛ از هر دو محذور پيش گفته مصون است و مى گويد:
لا حول و لا قوة الا بالله
يعنى ثابت مى كند كه انسان ، داراى حركت و توانى است كه از
حول و قوة الهى نشاءت گرفته است .
بنابراين ، ذكرى كه نمازگزار در حال برخاستن پس از جلوس بر
زبان مى آورد، در بردارنده يك اصل كلى است كه بدون در نظر
داشتن حال اختصاصى آن به نماز، در همه كارهاى ارادى او
تحقق يافته است . اين اصل - آن چنان كه از متن ذكر پيداست
- تنها مخصوص برخاستن نيست ؛ زيرا نشستن انسان نيز همانند
ايستادن او به حركت و توان خداوند صورت مى پذيرد، و اين
همان راز تكوينى است كه در روز قيامت - كه هر درونى آشكار
مى شود - تجلى مى يابد. در آنجا باطل بودن دو كژ راهه جبر
و تفويض كه خط مستقيم اختيار در وسط آنها قرار گرفته ، به
روشنى نمايان مى شود، و راه شفاف حق در بين آن دو آشكار مى
گردد. رازى كه به آن اشاره كرديم همان است كه از سخن
گرانمايه امام صادق عليه السلام استفاده مى شود، حضرت
فرمود: كان اميرالمؤ منين يبرا من
القدرية فى كل ركعة و يقول بحول الله و قوته اقوم و اقعد
(231)؛ اميرالمؤ منين عليه السلام هماره از
قدريه
(232) در هر ركعت از نماز برائت مى جست و
مى فرمود بحول الله ....
راز سلام نماز
اصل سلام در شب معراج تمثل
يافت . هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در نماز
شب معراج نشست و دستورهاى تشهد و صلوات را اجرا كرد، توجهى
كرد ناگاه صفوف فرشتگان ، فرستادگان و پيامبران را حاضر
ديد! به او گفته شد: اى محمد بر آنان سلام سلام كن ؛
فقال السلام عليكم و رحمة الله و
بركاته ، فاوحى الله - عزوجل - اليه ان السلام و التحيه و
الرحمة ، والبركات انت و ذريتك
(233) گفت : سلامت ، رحمت و بركات خداوند
بر شما باد، خداوند به او وحى كرد: من سلام ، تحيت و رحمت
هستم ، و تو و دودمان تو بركات هستيد.
تاءويل سلام ، همان مورد رحمت قرار گرفتن از ناحيه خداوند
است ، چنان كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:...تاءويل
اين كه مى گويى : السلام عليكم و
رحمة الله و بركاته ، در خواست ترحم از جانب خداى
سبحان است ، و معناى اين جمله آن است كه نماز امان شما از
عذاب قيامت است - سپس فرمود: - كسى كه تاءويل نمازش را اين
گونه نداند، نمازش ناقص است ؛ من
لم يعلم تاءويل صلاته هكذا فهى خداج ، اى ناقصة .
(234)
- در كتاب علل الشرايع از امام رضا عليه السلام روايت شده
اگر كسى بگويد: چرا سلام ، موجب خارج شدن نمازگزار از حالت
نماز قرار داده شد و به جاى آن ، تكبير يا تسبيح يا چيز
ديگرى قرار داده نشد؟ در پاسخ گفته مى شود: چون سخن گفتن
مخلوق با ورود به نماز حرام و توجه به خالق براى او لازم
مى شود، رها سازى نماز و انتقال از حال نماز با آغاز كلام
مخلوق ، يعنى سلام صورت مى گيرد.
(235)
- نيز در علل الشرايع است كه از امام صادق عليه السلام
درباره علت وجوب اسلام در نماز سوال شد، فرمود:
لانه تحليل الصلاة ، سلام
موجب رها كردن نماز است . مفضل بن عمر پرسيد: پس براى چه
نمازگزار با اشاره به جانب راست سلام مى دهد و به جانب چپ
اشاره نمى كند؟ فرمود: زيرا فرشته اى كه نيكيها را مى
نگارد، به طرف راست گمارده شده ، و فرشته اى كه بدى ها را
مى نويسد، به جانب چپ است و نماز از نيكيهاست كه در آن بدى
وجود ندارد، از اين رو سلام نماز به جانب راست داده مى شود
نه چپ . پرسيدم پس براى چه گفته نمى شود
السلام عليك با اين كه فرشته
جانب راست يك نفر است ، بلكه گفته مى شود:
السلام عليكم ؟ فرمود سلام
به صورت جمع السلام عليكم براى آن است كه هم به فرشته طرف
راست سلام كرده باشد و هم به فرشته جانب چپ ، ولى فضيلت
طرف راست بر چپ با اشاره به راست تحقق مى يابد... -
سرانجام مفضل بن عمر پرسيد - براى چه بيرون آمدن از نماز
با سلام صورت مى گيرد؟ فرمود: زيرا سلام ، تحيت و درود بر
آن دو فرشته است . سپس فرمود: در برپا دارى نماز با حدود
آن و ركوع و سجود و سلام ، سلامت عبد از آتش دوزخ لحاظ شده
، و چنانچه در روز قيامت ، نماز بنده نمازگزار پذيرفته
شود. ساير اعمالش نيز پذيرفته مى شود پس اگر نمازش سالم
باشد همه اعمال وى نيز سالم خواهد بود و اگر سالم نباشد و
به او برگشت داده شود، ساير اعمال شايسته او نيز مردود
خواهد بود.
(236)
- در كتاب معانى الاخبار، از عبدالله بن فضل هاشمى نقل است
كه گويد: از امام صادق عليه السلام درباره معناى
سلام پرسيدم ، فرمود: سلام
نشانه ايمنى و بيرون رفتن از نماز است . گفتم : فدايت شوم
چگونه ؟ فرمود: درگذشته مردم چنين بودند كه چون كسى بر
آنان نيز وارد مى شد و سلام مى داد به اين معنا بود كه از
شر او در امان هستند و اگر آنان نيز جواب سلام او را مى
دادند، بدين معنا بود كه او نيز از شر آنان در امان است .
اما اگر در حال ورود سلام نمى كرد، از شر او در امان
نبودند و اگر آنان نيز پاسخ نمى دادند، از شرشان در امان
نبود. اين اخلاق در ميان عرب رواج داشت . پس سلام ، نشانه
خروج از نماز و آزاد شدن سخن گفتن قرار داده شد، و اين
نكته را تاءمين مى كند كه چيزى نتواند داخل نماز شود و آن
را فاسد كند، سلام نامى از نامهاى خداوند - عزوجل - است كه
نمازگزار، خطاب به دو فرشته اى كه از جانب خداوند بر او
گمارده شده اند، انجام مى دهد.
(237)
سلام ، از اسماى حسناى الهى
سلام ، يكى از نامهاى نيك اسماء الحسنى خداوند و اسم فعلى
حق است ، يعنى از افعال خداوند نشاءت گرفته است ، نه از
ذات او و چون فعل خداوند از خود او صادر مى شود، خارج از
ذات و نيازمند به ذات است . بنابراين ، شگفت آور نيست اگر
اين اسم بر مظهر تام خداوند، يعنى بر انسان كامل چون اهل
بيت عليه السلام ، اطلاق شود، پس بين آيه
هو الله الذى لا الا هو الملك
القدوس السلام ...
(238) كه سلام را از اسامى خاص خدا مى داند
و بين سخن گذشته كه سلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله و
آل او اطلاق مى شود، منافاتى نيست .
چون بهشت سراى خداوندى است كه نام او
سلام است ، صحيح است به آن
دارالسلام گفته شود، چنان كه
خود بهشت نيز موصوف به صفت سلامت است ؛ زيرا جاى سخن
بيهوده و گناه نيست . با اين سخن ، معناى اين آيه روشن مى
شود كه فرمود: لهم دار السلام عند
ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون
(239)؛ براى آنان نزد پروردگارشان سراى
عافيت است ، و به پاداش آنچه انجام مى دادند، او يارشان
خواهد بود. اين سلامتى و عافيت از جانب خداوند مهربان نازل
مى شود؛ سلام قولا من رب رحيم
.
(240) بنابراين ، هر كس از پيامبران
اولوالعزم صلى الله عليه و آله كه عزم و نبوت او برتر از
ديگران باشد، سلام خدا بر او گسترده تر از ديگران است ،
مانند حضرت نوح عليه السلام كه سختى پيامبران را طى 950
سال تحمل كرد؛ چون در حق كسى جز او سلام جهانى وارد نشده و
قرآن تنها درباره او فرمود: سلام
على نوح فى العالمين
(241) و در حق ديگرى عنوان
عالمين نيامده است .
فرشتگان نيز بر مؤ منان سلام داده مى گويند:
سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم
تعملون
(242)؛ سلامت و عافيت بر شما باد، در برابر
كردارى كه انجام مى داديد وارد بهشت گرديد. تحيت و درود
اهل بهشت به يكديگر نيز با واژه سلام صورت مى گيرد:
دعوايهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم
فيها سلام
(243)؛ نيايش آنان در آنجا جمله سبحانك
اللهم و درودشان در آنجا سلام است . همچنين درود رسول خدا
صلى الله عليه و آله بر هر كس كه براى آموزش دين مى آمد،
سلام بود چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
و اذا جاءك الذين يومنون باياتنا
فقل سلام عليكم
(244) اينان دو گروه بودند:
1. كسانى كه سلام را از جانب خدا دريافت داشته و پيامبر
صلى الله عليه و آله را واسطه در ابلاغ آن مى ديدند. چنين
كسانى در ميان اهل ايمان كمتر يافت مى شوند.
2. كسانى كه سلام را از پيامبر صلى الله عليه و آله دريافت
مى كردند و هر چند به ديگرى نيز معتقد بودند، ولى كسى را
برتر از پيامبر نمى ديدند. اينان حد وسط از مؤ منان بودند.
به هر حال ، مجلس تدريس رسول خدا صلى الله عليه و آله كه
مردم را كتاب و حكمت مى آموزد و پاكشان مى گرداند، مجلس
سلامت و عافيت است . شب قدر نيز - كه قرآن در آن نازل شد و
فرشتگان در آن به اذن پروردگارشان از هر طرف فرود آمدند -
سلام است .
حاصل آنچه در اين بخش روشن شد
نكته شايان ذكرى كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه سلام
جدى تنها در ملاقات تازه روى مى دهد. بنابراين ، كسى كه
همراه و هم سخن شخصى باشد، به او سلام نمى كند، بر خلاف
انسان غايبى كه به حضور مى رسد و به طور جدى سلام مى كند،
و چون نماز معراج مؤ من است و نمازگزار به معراج سير داده
شده ، و در نماز با پروردگار خود مشغول مناجات بوده و از
زمين و اهل آن ، بلكه از ما سوى الله غايب شده است ، وقتى
مناجاتش پايان مى گيرد و اجازه هبوط به زمين و محشور شدن
با اهل آن مى يابد، گويا تازه وارد مى شود و تازه با
ديگران ملاقات مى كند، از اين رو سلام جدى از او صادر مى
شود. اما نمازگزارى كه از نمازش غفلت دارد و در زمين و اهل
آن به سير فكرى مشغول است ، از آنان غايب نبوده تا ملاقات
تازه صورت بگيرد و صحيح باشد كه به آنان سلام كند.
از اين رو برخى از كسانى كه گرداگرد معرفت طواف مى كنند
عرفا سخنى بدين معنا دارد: چگونه نمازگزار - كه قرآن
درباره او ويل گفته چون از نمازش غافل است - از سلام نماز
خود شرم نمى كند؟ وى مى گويد:
بدان كه سلام از نمازگزار صحيح نيست جز اين كه با پروردگار
خويش در حال مناجات بوده و از همه آنچه غير خداست برديه
باشد...و چون بخواهد از آن حال مناجات به حالت مشاهده اين
جهان و اجتماع منتقل شود، مانند انسان تازه وارد بر آنان
سلام مى كند؛ زيرا در نمازش نزد خداوند حضور داشته و از
مردم غايب بوده است ، پس اگر نمازگزار هميشه در حال نماز
نيز در اين جهان و اجتماع بوده و به آنان بينديشد چگونه مى
تواند بر آنان سلام كند؟ چرا چنين نمازگزارى شرم نمى كند،
چون با سلام نمازش چنين وانمود مى كند كه نزد خدا بود، و
هم اكنون به مردم و اجتماع رسيده و بر آنان سلام مى كند!
بنابراين ، سلام عارف در نماز براى منتقل شدن وى از حال
نماز به حال ديگر است ؛ از اين رو دو سلام مى گريد، يك
سلام به كسى كه از پيش او انتقال يافته و يك سلام به كسى
كه بر او وارد مى شود. مگر اين كه در نمازش نزد خدا باشد
كه در اين صورت ، بر كسى كه از نزد او منتقل شده سلام نمى
دهد؛ زيرا خداوند، خود سلام
است ، پس بر او سلام نمى دهد
(245).
يكم . نظام تكوين نظم و تدبير جهان هستى در مدار هدايت محض
گردش مى كند، بر خلاف نظام تشريع امور دين و شريعت كه در
آن گمراهى راه مى يابد و برخى مردم از آنچه خداوند بدان
هدايت فرموده ، سرپيچى مى كنند.
دوم . قنوت ، تبلور راز نهان تكوين ، يعنى زبونى ، مويه و
لابه در پيشگاه خداوند سبحان است ، و قنوت كننده هرگز
نوميد نمى گردد؛ زيرا خدايى كه از او درخواست مى شود،
بسيار بخشنده است و درخواست كننده را نااميد نمى كند.
سوم . اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله همواره در
نمازها قنوت مى خواند، و نمازى كه فاقد قنوت باشد، كامل
نيست .
چهارم . اصل تشهد در معراج به همين نحو شكل گرفت ، و اذكار
آن به پيامبر صلى الله عليه و آله الهام شد.
پنجم . تاءويل تشهد، همان تجديد ايمان و اقرار به
برانگيخته شدن پس از مرگ است و تاءويل تحيتهاى آن الحمدلله
، اشهد ان لا اله الا الله ... اين است كه خدا را بزرگ تر
از اوصافى مى دانيم كه ملحدان وى را با آنها وصف مى كنند.
ششم . حكمت تورك و تاويل آن
، برپا داشتن حق و ميراندن باطل است .
هفتم . انسان مؤ من هر دو دستش راست و هر دو پايش راست است
؛ زيرا مظهر خدايى است كه در اوصاف او آمده كه دو دستش
راست است .
هشتم . روشن شد كه ولايت اهل بيت عليه السلام علت متوسط بر
اصل فيض و دوام آن است گرچه علت حقيقى منحصر در خداوند
متعال است . و نيز روشن شد نمازى كه فاقد صلوات و درود بر
اهل بيت باشد، پذيرفته نيست .
نهم . براى برخاستن از سجده دوم آداب ، ذكر و رازى است .
چنان كه نشستن پس از سجده دوم و قبل از ايستادن ، نشان
احترام به نماز، و ترك آن ستم به نماز است .
دهم . هر كدام از جبر و تفويض ، تفريط و افراط است ، و حد
ميانى اين دو همان شير خالصى است كه از خون افراط و خباثت
تفريط محفوظ باشد.
يازدهم . نشستن بنده ، مانند ايستادن او به حول و قوه الهى
صورت مى گيرد، و اگر حركت و نيروى خدا نبود او هرگز
توانايى بر نشستن و ايستادن نداشت .
دوازدهم . ذكر حوقله لا حول و لا قوة الا بالله العلى
العظيم كه دو طرف افراط و تفريط را طرد مى كند، در همه
كارها و حالات انسان جارى است و اختصاصى به نماز ندارد.
سيزدهم . اميرالمؤ منين عليه السلام با گفتن حوقله در هر
ركعت ، از گروه قدريه تبرى
مى جست .
چهاردهم . راز نهانى حوقله روزى آشكار مى شود كه همه پرده
ها كنار رفته و اسرارها هويدا گردد و آن روز قيام حق به
تمام و كمال است .
پانزدهم . سلام نماز در شب معراج شكل گرفت ، و پيامبر صلى
الله عليه و آله به آنچه بايد در سلام بگويد، ملهم شد.
شانزدهم . روشن شد كه تاءويل سلام نماز همان كسب رحمت الهى
و امان از آتش است و ورود به نماز، با حرمت سخن آدمى گفتن
شروع مى شود و خارج شدن از نماز با حليت سخن گفتن تحقق مى
يابد.
هفدهم . روشن شد كه علت سلام دادن ، با اشاره به سمت راست
، توجه به فرشته اى است كه خوبيها را مى نويسد، و تعبير به
جمع السلام عليكم براى آن است كه فرشته سمت چپ را نيز شامل
شود. اگر نماز سلام بود، ساير اعمال نيز سلام است .
هيجدهم . خوى عرب اين بود كه با سلام احساس امنيت مى كرد،
و سلام موجب ايمنى نماز از فساد و تباهى است .
نوزدهم . سلام از اسماى فعلى خداوند، و انسان كامل مظهر
اين اسم شريف است . فرشتگان به مؤ من پارسا و پاك سلام مى
كنند و سلام جهانى در قرآن به نوح عليه السلام اختصاص
يافته است . رسول خدا صلى الله عليه و آله ماءمور به سلام
بر كسى است كه به قصد ياد گيرى معارف نزد او مى آيد.
بيستم . نمازگزارى كه با مناجات در محضر پروردگار، از همه
آنچه غير خداست غايب است ، از او سلام واقعى زيبنده است و
نماز گزار غفلت زده اى كه ويل و واى بر احوال اوست ، از
غير خدا نبريده و غايب نشده تا بر آنان وارد شود، پس چگونه
به خود اجازه مى دهد سلام كند؟ جز اين كه رياكار باشد؛
زيرا با سلامش به ظاهر مى نمايد كه با خدا مناجات مى كرده
و از غير او پنهان بوده و گويا از راه مى رسد و سلام مى
كند. آنچه رياكار مى بيند و به ديگران وانمود مى كند كه حق
پرست است ، همان سرايى است كه تشنه كام آبش مى پندارد.
(246)
حكمت هاى تعقيبات نماز
قوام درونى نماز نجواست ؛ زيرا
نمازگزار با پروردگارش مناجات مى كند.
(247) از اين رو نماز جز راز گويى نيست .
نماز، محفوف به دو نيايش است ؛ زيرا نماز گزار با نيايش
به استقبال نماز مى رود و با نيايش آن را بدرقه مى كند. پس
قبل و بعد نماز جز نيايش نيست و اين از آن روست كه بنده
كامل همان است كه با مناجات قوام و خو گرفته و جانش با
نيايشهاى قبل و بعد نماز درهم آميخته باشد؛ زيرا بنده در
ذات خويش جز فيض خدا را كه موجب قوام او شده نمى يابد و
مقابل و پشت سر خود را جز عطاى الهى كه بر او مقدم و مؤ خر
است نمى بيند. پس او خود نيز فيضى است كه عطاى الهى احاطه
اش كرده و وجود خاص وى در قالب نمازى كه به نيايش و سؤ ال
پيچيده شده تبلور يافته است .
ريشه اين نكته سخن فرشتگان است - همان بندگان محترمى كه در
گفتار از خداوند پيشى نمى گيرند، و به فرمان او كار مى
كنند، لذا جز معبود خويش را مشاهده نمى كنند - آنان گفته
اند: و ما نتنزل الا بامر ربك له ما
بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك و ما كان ربك نسيا
(248)؛ ما فرشتگان جز به فرمان پروردگارت
فرود نمى آييم ، آنچه پيش روى ما و پشت سر ما و هر چه ميان
اين دو است ، همه به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز
فراموشكار نيست . چون اين آيه مباركه بر چند امر دلالت
دارد:
يكم . نزول فرشتگان تنها به فرمان خداست كه هر گاه اراده
كند، به آن كن : باش مى گويد
و آن چيز تحقق مى يابد و چون صعود نيز مانند نزول است ،
صعود فرشتگان نيز جز به فرمان خداوند است .
دوم . آن چيزى كه پيش از فرشته است فيض جود و عطا و وجود
فرشته بر آن توقف دارد، همان نيز از خداوند است .
سوم . آنچه كه از فرشته مؤ خر و به او ملحق است فيض جود و
عطا و همان چيزى كه فرشته سبب و مؤ ثر در آن است - چون به
وجود فرشته توقف دارد - آن چيز نيز از خداست .
چهارم . هر چه ميان آن مقدم و اين مؤ خر واقع شده ، يعنى
خود فرشته كه در ميان آن مقدم و اين مؤ خر است ، آن نيز از
خداوند متعال است . اين امر چهارم جدا دشوار است و جز براى
كسى كه صمد بودن خداوند و پوكى و مسخر بودن ما سوى الله را
به مشاهده بنشيند، روشن نمى گردد
(249) و نيز جز بر كسى كه در اين آيه تدبر
نمايد، روشن نمى شود: ان الله يحول
بين المرء و قلبه
(250). چون قلب همان اصلى است كه حقيقت و
موجوديت انسان را شكل مى دهد. پس وقتى خدايى كه براى وجودش
حد و مرزى نيست ، بين انسان و خود او حايل شود بدون اين كه
با او ممزوج گردد، خارج از انسان نيز هست بدون اين كه از
او جدا باشد.
(251) البته اين امر مخصوص انسان نيست ،
بلكه شامل فرشته ، افلاك از ذره ريز گرفته تا شى ء بزرگ و
سترگ ، و از خاك تا ستارگان دور دستى چون ثريا
(252) و هر موجود ديگر از جن و انس شامل
مى شود. بنابراين ، هر چيز ديگر نيز اگر آنچه را فرشتگان
ديدند مى ديد، همان جمله اى را مى گفت كه فرشتگان مكرم
گفتند كه هر فيض و عطاى سابق و لاحق و ميان اين دو، همه از
آن خداوند است و جز وجه الله
چيز پايدار نخواهد ماند و فنا و فرسودگى غير خدا آشكار
خواهد شد.
نتيجه سخن
نمازگزارى كه با خداى خويش به نجوا مى پردازد، خود را به
زيور نماز مى آرايد، و با صورت آن شكل مى گيرد. نماز جز
مناجات با پروردگار، و براى مناجات ، حقيقتى جز وجه پايدار
خدا نيست ، پس براى نمازى كه نمازگزار با آن عجين شده سهمى
جز مشاهده وجه الله نمى ماند، وجه اللهى كه شعاع آن همه
حدود داخلى و حواشى خارجى نماز را زير پوشش گرفته است .
از اينجا راز اذكارى كه پيش از شروع نماز آمده و نيز آنچه
به عنوان تعقيبان به نماز ملحق مى شود، روشن مى گردد. شايد
از اين رو خداى سبحان فرموده است :
فاذا فرغت فانصب * والى ربك فارغب
(253)؛ چون فراغت يافتى به طاعت كوش ، و با
اشتياق به سوى پروردگارت روى آور؛ يعنى آن گاه كه از نماز
خويش بنا به احتمالى فارغ شدى ، بر ادامه عبادت به تعقيبات
آن بكوش و بايد شوق و رغبت تو تنها به خداوند باشد، نه به
غير او.
چون رهبت به معناى ترسيدن به
وزان رغبت يعنى اشتياق است ،
وقتى رغبت به خدا منحصر شد، چون حرف جر
الى بر
ربك مقدم شده ، رهبت نيز به
او منحصر مى شود؛ زيرا هر دو به يك سياق اند. بنابراين ،
ترس نيز بايد تنها از خدا باشد. از اين رو مسعدة بن صدقه
از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه درباره آيه
فاذا فرغت فانصب ... فرمود:
فاذا قضيت الصلاة ...فانصب فى الدعاء .
(254) يعنى هنگامى كه نمازت به پايان رسيد،
به نيايش بكوش .
محدوده تعقيب
براى تعقيب نماز حد و مرزى خاص تعيين نشده ، چنان كه
نيايشهاى پيش از نماز، زمان و وقت مخصوصى ندارند و هر
مقدار از آن را بنده اى كه سالك راه معبود است مى آورد يا
واجب است و يا مستحب . بنابراين ، هر سخنى كه بر زبان جارى
مى سازد و بدان نيايش مى كند و يا هر آيه اى كه تلاوت مى
كند، با عملى كه انجام مى دهد منافاتى ندارند، از اين رو
او هميشه در نماز است و صحيح است به قصد اقتدا به بزرگان
مكرم دين كه خداوند آنان را اسوه و الگوى نيكوى مردم قرار
داده ، بگويد: ان صلاتى و نسكى و
محياى و مماتى لله رب العالمين ؛
(255) بگو در حقيقت ، نماز من و ساير
عبادات من و زندگى و مرگ من ، براى خدا، پروردگار جهانيان
است .
اين بنده شايسته جز به وجه الله
اهتمام نمى ورزد، زيرا او روح خداست ؛ چنان كه صادق
مصدق ، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از رسول خدا صلى
الله عليه و آله نقل مى كند ايشان فرمود:
من اصبح من امتى و همه غير الله ،
فليس من الله
(256)؛ بگو در حقيقت ، نماز من و ساير
عبادات من و زندگى و مرگ من ، براى خدا، پروردگار جهانيان
است .
اين بنده شايسته جز به وجه الله
اهتمام نمى ورزد، زيرا او روح خداست ؛ چنان كه صادق
مصدق ، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از رسول خدا صلى
الله عليه و آله نقل مى كند ايشان فرمود:
من اصبح من امتى و همه غير الله ،
فليس من الله
(257)؛ كسى كه از امت من كه شب را به صبح
آورد و آهنگ و تصميم او غير خدا باشد او از خدا نيست . اين
حديث دلالت دارد، هر كه آهنگ او خدا باشد، او از خداست ،
يعنى از وجه خاص اوست .
اين گفته محك و معيارى دارد كه هر سالكى بايد خويش را با
آن بسنجد تا بر او روشن شود از خداوند
باقى است تا پايدار بماند،
يا از غير او و فانى شدنى اوست ؟ اين ميزان ، همان سخن
نورانى امام صادق عليه السلام است كه فرمود:
من اراد ان يعلم ماله عند الله
فلينظر ما لله عنده ،
(258) آن كس كه مى خواهد بداند براى او چه
چيزى نزد خداوند است بايد بنگرد چه چيزى براى خدا نزد اوست
؟ زيرا دل ، آينه حضرت مقلب القلوب
است ، چنان كه او نيز آينه دل ، بلكه براى همه كس
جز خويش آينه است ؛ چون تنها با خداست كه هر آنچه غير اوست
، كشف و نمودار مى شود.
بنابراين ، كسى كه مى خواهد ببيند چه چيز نزد خداوند دارد،
بايد در قرآن دل خويش تدبر كند كه اگر قلب شايسته اى باشد،
خداوند در آن ايمان را مى نگارد، و آن را با روح خويش
تاييد مى فرمايد، آن گاه وقتى بنده آينه دل خويش را مشاهده
كرد و آن را ژرف كاويد، آنچه را در دل به نگارش در آمده ،
يا از آنچه نزد خداوند است نمودار شده مى يابد؛ زيرا قلب
مؤ من آينه خداوندى است كه داراى اسماى شريف مؤ من المومن
مرآة المومن ، مهيمن ، عزيز، جبار و متكبر است . پس در
آينه دل او هر آنچه در آينه پروردگارش تجلى يافته ، منعكس
مى شود و با اين مقياس و ميزان پى مى برد كه آيا او نزد
خداوند شان و مقامى دارد و نزد او آبرومند است يا نه ؟
گرچه همه تلاش چنين بنده اى خداست و به ما سواى او نمى
پردازد، ولى هنوز در آينه دلش آنچه را نزد خداست مى نگرد،
پس او اكنون نظر به دل خويش و تصويرى دارد كه حاكى از
ما عندالله است ؛ از اين رو
هنوز به درجه اى نرسيده كه جز خدا را نبيند.
پاداش تعقيب نماز
چون تعقيب مشقتى افزون بر نماز واجب است ، نمازى كه خود
نيز جز بر فروتنان گران و دشوار است ،
(259) اثر مهمى در دوام عبادت دارد، از اين
رو از امام صادق عليه السلام درباره آن وارد شده كه فرمود:
ما عالج الناس شيئا اشد من التعقيب
(260)؛ هيچ چيز شديدتر و سريع تر از تعقيب
مردم را درمان نمى كند.
- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره اهميت تعقيب مى
فرمايد من ادى لله مكتوبة فله فى
اثرها دعوة مستجابة
(261)؛ كسى كه براى خدا نماز واجبى انجام
دهد - در پى نمازش - تعقيب و نيايشى است كه به اجابت مقرون
است و به سود او خواهد بود.
- امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ثلاث اوقات لا يحجب فيها الدعاء عن الله تعالى ؛ فى اثر
المكتوبة ، عند نزول المطر، و ظهور معجزة لله فى ارضه
(262)؛ در سه وقت نيايش به درگاه خداوند
متعال را حاجب و مانعى نيست و به اجابت مى رسد، نيايش در
تعقيب نماز واجب ، و هنگام بارش باران ، و آنگاه كه نشانه
اعجازآميزى از خداوند در زمين ظاهر شود.
- امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
من صلى صلاة فريضة و عقب الى اخرى فهو ضيف الله - عزوجل -
و حق على الله ان يكرم ضيفه
(263)؛ كسى كه نماز واجب بجاى آورد و تا
وقت نماز واجب ديگر همچنان در تعقيب نماز باشد، او مهمان
خداست ، و بر خداوند است كه مهمانش را گرامى بدارد.
افزون بر اين كه خدا از ترك تعقيب نهى فرموده ؛ زيرا اين
پندار را پيش مى آورد كه بنده بى نياز از خداى متعال است
، چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى بنده
از نماز فارغ آمد و از خداوند درخواست حاجتى نكرد، خدا به
فرشتگان خويش مى فرمايد به بنده من بنگريد، واجب مرا ادا
كرد و حاجت خود از من نخواست ، گويا از من بى نياز شده ،
نمازش را بگيرد و به صورتش بزنيد؛
اذا فرغ العبد من الصلاة و لم يسال الله حاجته ، يقول الله
تعالى لملائكته : انظروا الى عبدى فقد ادى فريضتى و لم
يسال حاجته منى ، كانه قد استغنى عنى ، خذوا صلاته فاضربوا
بها وجهه .
(264)
مراتب فضيلت تعقيب
تعقيب نماز داراى مراتب متفاوت و درجات و فضايل مختلفى است
؛
- امام صادق عليه السلام در جواب كسى كه از او پرسيد: من
بلافاصله پس از نماز در پى نياز و كارم مى روم ولى دوست
دارم به تعقيب پردازم ، فرمود: ان
كنت على وضوء فانت معقب
(265)؛ اگر با وضو باشى گويا در حال تعقيب
نماز هستى . آنچه گفته شد اجمال سخن در اصل تعقيب و برترى
آن بود. اما آنچه از روايات كه در تعيين تعقيب و برخى از
اسرار آن آمده ، به شرح زير است .
- حريز از زراره از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه
فرمود: وقتى سلام نماز گفتى سه بار دستهايت را به تكبير
بالا بر؛ اذا سلمت فارفع يديك
بالتكبير ثلاثا
(266). شايد راز بالا بردن دستها اين باشد
كه جان نيز، چون شكل ظاهرى بالا رفتن دستها، بالا مى رود و
حجاب برطرف مى شود، چنان كه در بخش
سرآغاز گذشت ، و شايد راز سه مرتبه تكبير گفتن همان
باشد كه در خلال بحثهاى پيش اشاره شد كه راز سه مرتبه
تكرار كلمه وحده در توحيد،
اعلام به مراحل سه گانه توحيد ذاتى ، وصفى و فعلى است ، در
اينجا نيز چنين است و سه مرتبه تكبير نشان مى دهد خداى
سبحان بزرگ تر از آن است كه چيزى بتواند در ذات ، وصف و
فعل ، شريك و انباز او گردد البته آنچه گفته شد با اين
حديث ، منافات ندارد كه درباره تسبيحات حضرت فاطمه زهرا
عليه السلام وارد شده و مى فرمايد:
- ما عبدالله بشى ء من التمجيد افضل
من تسبيح فاطمة عليه السلام و لو كان شى ء افضل منه لنحله
رسول الله صلى الله عليه و آله من فاطمة عليه السلام
(267)؛ خداوند سبحان با هيچ ذكرى برتر از
تسبيحات حضرت زهرا عليه السلام پرستيده و ستايش نمى شود، و
اگر چيزى برتر از آن وجود مى داشت ، پيامبر خدا صلى الله
عليه و آله همان را به حضرت فاطمه عليه السلام بخشيده بود.
- نيز فرمود: من سبح تسبيح فاطمه
فقد ذكر الله الذكر الكثير ؛
(268) كسى كه با تسبيح حضرت فاطمه زهرا
عليه السلام خداوند را تسبيح گويد، با ذكر فراوان خدا را
ياد كرده است . اين احاديث به منزله شرح آن متن حديث اول و
باز شده آن است ، و اختلاف اين دو دسته روايات اختلاف به
اجمال و تفصيل است ؛ از اين رو بين اين دو تنافى نيست .
- براى اهميت تسبيح حضرت زهرا عليه السلام امام صادق عليه
السلام مى فرمايد: انا نامر صبيانتا
بتسبيح فاطمة عليه السلام كما نامرهم بالصلاة
(269) ما همان گونه كه فرزندانمان را به
نماز فرمان مى دهيم ، به تسبيح حضرت فاطمه عليه السلام نيز
امر مى كنيم .
قرائت آية الكرسى در تعقيب نماز
در تعقيب نماز به دعاهايى نتيجه بخش و سودمند دستور داده
شده و سودمندترين آنها دعاهايى است كه بازگشت آن به توحيد
و ولايت است ، گرچه بازگشت همه دعاها به توحيد است . پس از
نماز بر قرائت آية الكرسى كه حاوى
اسم اعظم است ، تاكيد ويژه اى صورت گرفته و به
چيزهايى نويد داده شده كه موجب روشنى چشم است ، از جمله :
- از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كسى كه آية
الكرسى را بعد از هر نماز واجب بخواند، خداوند متعال خود
متولى قبض روح او مى شود و مانند كسى است كه با پيامبران
در راه خدا جهاد كرده و سرانجام به شهادت رسيده باشد؛
من قرا آية الكرسى عقيب كل فريضة ،
تولى الله جل جلاله قبض روحه وكان كمن جاهد مع الانبياء
عليه السلام حتى استشهد .
(270) در صورتى كه در تعقيب نماز به خواندن
سوره مسد
تبت يدى ابى لهب ... ترغيب
نشده ، به آن اندازه كه به خواندن سوره توحيد يا آية
الكرسى و مانند آن تشويق شده است و نيز آنچه درباره فضيلت
صلوات بر اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام آمده ، زيرا
ايشان مظهر اسم اعظم خدا و محل تجلى ولايت الهى هستند.
- شيخ ابوالفتوح رازى در تفسيرش از اميرالمومنين على عليه
السلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله
را بر اين منبر ديدم كه مى فرمود: كسى كه پس از هر نماز
واجب آية الكرسى بخواند چيزى جز مرگ مانع دخول او به بهشت
نيست ، و كسى جز انسان راستگو و عابد بر قرائت آن مواظبت
نمى كند، و هر كس هنگام خواب آن را بخواند، خداوند متعال
جان او را، خانه و خانه هاى همسايگانش را امان مى بخشد و
پاس مى دارد
(271).
منظور از مانع حجاب است ،
چون شخص مؤ من ، بر حسب درجاتى كه كسب كرده از عالى و عالى
تر، بهشت برين را ارث مى برد و چيزى او را از اين ميراث
گرانبها جز دلبستگى به زندگى دنيا باز نمى دارد و آنگاه كه
با مرگ طبيعى زندگى دنيوى را ترك گويد، داخل بهشت شده و
وارث آن مى گردد. چنان كه هر كس با مرگ ارادى و اختيارى
دنيا را ترك كند و از اين زندگى پست دست بشويد، داخل بهشت
و وارث آن مى شود. اين سخن را روايتى نيز تاييد مى كند كه
مى فرمايد: اقرار به امامت اهل بيت بهشت است ، و چنان چه
كسى به آن اقرار كند، در بهشت است ؛
ان الاقرار بامامة اهل البيت عليه السلام هو الجنة ، و من
اقر بها كان فى الجنة
(272).