نماز محبوب عارفان

عبدالله

- ۲ -


بايد گفت كه اكثر مردمان خدا را براى اين عبادت مى كنند و سر در آستانش فرود مى آورند كه ايشان را در روز جزا در آتش دوزخ الهى قرار ندهد و بدنشان را در آتش نسوزاند. و منشاء اين انگيزه هم همان اصل معروف است كه : ((دفع ضرر محتمل ، اهم از جلب منفعت محتمل است .)) و عده كثير ديگرى كه كمتر از عده قبلى است ، خدا را براى بهشت و حور و ثمرات و... عبادت مى كنند؛ اينان نيز خواستار يك زندگى خوشايند هستند. امّا دسته سوم بسيار قليلند. آنان كه نه به دوزخ توجه دارند و نه به جنت و بهشت ، نه به آتش سوزان و خيره و هراسان مى نگرند و نه به حور و غلمان و جنات و انهار و ثمرات ، چشم اميد و طمع دوخته اند، اينان به فكر خالق جنت و جحيمند؛ و ايشان انبياء الهى ، ائمه هدى هستند و شايد به جراءت بتوان گفت عده اى از افراد غيرمعصوم كه توانسته باشند تا حدودى به سمت توحيد واقعى پيش بروند و خود را به مقام ائمه در عبادت نزديك كنند. البته واضح است كه بايد اين راه را پله ، پله و نرده ، نرده بالا رفت . با يك نماز و ده نماز، با يك سال و دو سال مشكل است حال نمازگزار شبيه اولياء خدا شود. پس اشكالى در اين نيست كه در مراحل اول ، نمازگزار با خدا به راز و نياز بپردازد و غرضش فرار از آتش الهى باشد يا دستيابى به بهشت برين ، و لكن عمده اين است كه در اين مرحله باقى نماند و توقف نكند، بلكه بايد از مخلوق به خالق رسيد، يعنى بايد از بهشت و جهنم پا فراتر نهاد و به صاحب آن دو توجه كرد. در همين مرحله سوم نمازگزار بايد مراقبه دائمى داشته باشد تا مبادا به غير خدا مشغول شود. اين مراقبت دائمى يك نوع رياضت است كه با تداوم آن كارش كم كم آسان شده ، بر نفس خويش تسلط بيشترى پيدا مى كند.
امام صادق عليه السلام فرمودند: اعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك . خدا را چنان بندگى كن كه گويا او را مى بينى ، و اگر تو او را نمى بينى ، او تو را مى بيند. به بيان ديگر حال نمازگزار بايد به گونه اى باشد كه گويا خدا را مى بيند. و كانّه رخ به رخ در مقابل او ايستاده است .
مصلى بايد به ذليل بودن عبد و عزيز بودن مولا توجه داشته باشد و بداند كه ما ذليليم و خداوند عزيز مطلق است ، ما نيازمند و او بى نياز از همه چيز است ، ما همه از ممكنات و او واجب الوجود است و بفهمد و باور كند كه ما در مقابل او هيچ هستيم . اين حال عبد در مقابل مولا، خشوع او را زياد مى كند.
در عين حال نمازگزار بايد قلب را از جميع تصرفات شيطانى محفوظ و مصون نگه دارد. در قرآن كريم مى خوانيم : والذين هم على صلواتهم يحافظون ... اين آيه كريمه اشاره به حفظ در جميع مراتب و شوون آن است . هم حفظ صلوة در آداب ظاهرى و دستورهاى ظاهرى شرع و هم حفظ باطن از تصرفات شيطان . شيطان نمى گذارد در حال نماز قلب مصلى مشغول خدا بوده ، از غير او فارغ شود؛ بلكه در هر آن در صدد است با تصرف قلب مصلى و متوجه ساختن او به امرى از امور دنيا، وى را از نماز و روح حقيقى آن دور كند و از نماز او چيزى جز يك صورت تنها باقى نگذارد. مگر با صورت و ظاهر نماز كه عبارت از قيام و قعود و سجود و ذكر لفظى است مى توان به بارگاه الهى راه يافت و سعادت در دنيا و آخرت را نصيب خويش ساخت ؟ و مگر با اين شكل نماز مى توان شيطان را از خويش ماءيوس كرد؟ به يقين بايد گفت كه اگر صورت نماز در باطن آن تاءثير نكند و قلب نمازگزار را الهى نسازد، چه بسا انسان در نشئه اى كه بايد با قلب الهى در آن وارد شد، چيزى در كف نداشته ، در محضر خدا و رسول خدا و ائمه هدى عليه و عليهم السلام شرمنده و روسياه باشد.
پس مراقبت از قلب براى حفظ آن از تصرفات شيطانى ، يكى از آداب قلبيه است كه البته ابتدا با دشوارى و سختى همراه است و چه بسا در طول صلوة ، با وجود كوشش فراوان ، در چند مورد قلب از اختيار مصلى خارج شود. در تصرف شيطان در آيد؛ اما با همت والا و رياضت ممتد، فرد نمازگزار موفق خواهد شد قلب خود را در طول نماز در اختيار خويش گرفته ، از آثار لفظى اذكار و ادعيه منفعل سازد، زيرا قلب الهى ، در نماز در حال رشد و كمال است .
تاءثير زبان و قلب در يكديگر
اگر اذكار با اخلاص و خداخواهى ادا شود و قلب از تصرفات شيطانى محفوظ بماند، قهرا اذكار و ادعيه لسانى به قلب سرايت مى كند و آن را متاءثر مى سازد، به طورى كه در اثر تداوم اين كار، قلب منشاء اثر مى شود. به بيان ديگر قلب الهى همه جوارح را الهى مى كند، يعنى هم گوش جز سخن حق نشنود و هم زبان جز حق نگويد و هكذا بقيه اعضاى بدن در اختيار تدبير عقل و قلب الهى قرار مى گيرد. در همين حال است كه انسانِ داراى قلب الهى به دستورهاى غيرالهى تن در نمى دهد، در مجلس لهو و لعب نمى نشيند و با غير دوستان خدا انس نمى گيرد، به دشمنان خدا قهر و كينه مى ورزد و زبان به دروغ ، غيبت ، تهمت و ناسزا نمى گشايد و لب از بيان حق و صلاح نمى بندد؛ و خلاصه تمام افعال ، حركات و سكنات او در مسير جلب رضاى حق قرار مى گيرد.
مرحله ديگر در دستيابى به حضور قلب اين است كه نمازگزار در عين حال كه توجه دارد در مقابل خالق خويش ايستاده ، با او سخن مى گويد و مناجات مى كند، در هر مرحله از قيام و قعود و ركوع و سجود و تكبير و تشهد و بقيه اجزاء و اركان نماز، به معناى باطنى آن جزء عنايت داشته باشد؛ زيرا حضور قلب در نماز معانى مختلفى دارد. ممكن است نمازگزار تنها متوجه اين مطلب باشد كه اكنون در حضور مولاى خويش ايستاده است و با او سخن مى گويد و همين توجه به حضور و شهود خدا او را از توجه به معانى اجزاى نماز باز مى دارد، زيرا وى در طول نماز از بدو تا ختم ، توجه بدين معنا دارد كه مولا و خالقش ناظر اعمال و شاهد صلوة است و او را نظاره مى كند. همين توجه نمازگزار را از تاءمل و تفكر درباره معناى قيام و ركوع و سجود و بقيه اجزاء باز مى دارد. يك معناى حضور قلب اين است كه شخص نمازگزار به معانى الفاظى كه بر زبان جارى مى كند توجه داشته باشد و بداند كه اذكار و ادعيه اى كه بر زبان مى راند، چه معنايى دارد. ممكن است نمازگزار متوجه اداى حروف از مخارج صحيح آن باشد و يا سعى كند كه الفاظ را به لحن عربى ادا نمايد؛ اما شايان ذكر است نمازگزار بايد به دو نكته تواءما توجه داشته باشد: اول اينكه بداند در محضر خداست و در مقابل خالق و حكيمى ايستاده است كه وجود و بقاى او و همه موجودات عالم مُلك و ملكوت به اراده او بستگى دارد و دوم آن كه در هنگام انجام هر فعل و قولى از افعال و اقوال نماز به معناى ظاهرى و باطنى آن توجه داشته باشد و سعى كند التفات به معناى يك جزء، او را از توجه به معناى جزء ديگرى كه مشغول آن شده است ، باز ندارد و اين حالت با تمرين و رياضت قابل تحصيل است .
اين نحوه از حضور قلب ، كاملترين حضور قلب است ، اما افسوس كه پرنده خوش پرواز خيال هر آن و هر لحظه بر فراز مقام و مطلبى از امور دنيايى مى نشيند و حضور قلب را از انسان سلب مى كند. اگر انسان سعى كند كه بطور جدى در نماز حاضر باشد، و نه در امور ديگر، كم كم قوه خيال در كنترل شخص قرار مى گيرد و كار او آسانتر مى شود. بديهى است كه اين امر محتاج به رياضت فراوان و مداوم است .
نماز و مقبوليت آن نزد خداى تبارك و تعالى
آيا همه نمازهايى كه از طرف نمازگزاران انجام مى شود مورد قبول حضرت حق جلّ و علا قرار مى گيرد؟ آيا همه نمازگزاران از نظر درجه تقوا و پرهيزگارى به مقامى رسيده اند كه عبادت و خصوصا نماز ايشان به وسيله ملائكه موكّل بالا برده شود؟ و آيا مى توان گفت كه همه نمازها معراجيه است ؟ در پاسخ بايد گفت متاءسفانه اكثر نمازهايى كه از طرف بندگان خدا به جا آورده مى شود مورد قبول حضرت حق قرار نمى گيرد، آن طور كه نماز اولياى كمّل الهى مورد قبول واقع مى شود. چرا اين گونه است ؟ چرا نمازگزاران نماز را سبك و خفيف مى شمارند و آن را كما هو حقه (آن گونه كه سزاوار است ) به جا نمى آورند؟ براستى چرا وقتى نماز به جا مى آوريم ، مى گوييم راحت شديم ، مگر نماز با ما چه مى كند كه وقتى آن را انجام مى دهيم ، احساس راحتى مى كنيم ، در حالى كه بايد احساس ‍ سرور، شعف و كمال به ما دست بدهد. علت اصلى اين مطلب آن است كه اكثر نمازگزاران نسبت به نماز معرفت كامل ، جامع و عميق پيدا نكرده اند و بسيارى از مصلين توجه ندارند كه در نماز در مقابل چه كسى ايستاده اند، چه كسى را مى خوانند و با چه كسى به گفتگو نشسته اند. اگر باور مى كردند كه در مقابل خداوند حكيم عظيم ايستاده اند، تنشان به رعشه مى افتاد و رنگ رخسارشان دگرگون و قلبشان متوجه او مى شد، اما افسوس و صد افسوس كه ما هنوز نسبت به اصل نماز و فعل عبادى صلوة كه رودررويى عبد و مولاست درك درستى پيدا نكرده ايم و با حال بى حالى و مستى به نماز مى ايستيم ، چه رسد به اينكه به اجزاى صلوة توجه كنيم و معناى باطنى ركوع و تكبير و سجود و بقيه اركان را دريابيم . همين بى توجهى ها و سهل انگاريها سبب مى شود كه نماز اگر به شرايط صحت آن برگزار شود، تا اندازه اى محدود، صعود پيدا كند. اليه يصعد الكلم الطيب : سخنان پاك به سوى خدا صعود پيدا مى كند. و نماز پاكترين سخنهاست . اما چرا بالا نمى رود؟ چرا ادعيه در صلوة ، در بسيارى از مواقع به مقصد اجابت نمى رسد؟ آيا اگر ملائكه اين صلوة مصلى را از آسمان اول و دوم بگذرانند و تا آسمان هفتم بالا برند و به پيشگاه الهى عرضه دارند، باز هم دعاها بدون جواب مى ماند؟ اگر نبود شرك ورزيهاى خفى و جلى ، اگر نبود مشغوليت هاى دل به امور دنيا، اگر نبود همّ و غم نسبت به ماديات و امور زودگذر و اگر نبود نسيان قلب نسبت به خدا و امور معنوى ، مى توانستيم به طور قاطع و يقين بگوييم كه سخن پاك نمازگزار در معرض ‍ استجابت قطعى است . اما طيب كلام دو جنبه دارد: طيب فعل و طيب فاعل . بطور يقين در نماز طيب و پاكى كلم وجود دارد، زيرا همه از ائمه و رسول گرامى اسلام عليه و عليهم السلام به ما رسيده است . پس اشكال عمده در طيب فاعل است . چه كسى اين كلام را بر زبان جارى مى كند؟ كدام انسان لفظ شريف الله اكبر و يا لا اله الا الله را بيان مى دارد؟ آيا گوينده كسى است كه قلبش از هموم و غموم دنيا انباشته شده و جايى براى خدا در دل او نمانده است و بطور خفى غير خدا را شريك در امور قرار مى دهد؟ و يا اينكه گوينده با رعايت آداب و ظواهر شرعى قدمى به طهارت ، باطن و پاكى ضمير برداشته است ؟ هر كس به قدر طهارت باطن خويش از نماز بهره مى برد. اگر طهارت قلبى از بديها و زشتيها كم باشد، قطعا حظّ و بهره مصلى از صلوة اندك و ناچيز خواهد بود؛ امّا اگر انسان با رياضات شرعيه قدمى در راه پاكسازى باطن خويش از ارجاس معنوى ، برداشته باشد، به همان اندازه نماز براى او لذت بخش ‍ است و به وسيله آن به سوى خدا تقرب پيدا مى كند.
در مورد سبك شمارى صلوة از طرف بعضى از نمازگزاران ، رواياتى وارد شده است كه ما به تعداد اندكى از آنها اشاره مى كنيم .
امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند كه پنجاه سال بر مردى مى گذرد و خداوند حتى يك نماز او را هم قبول نمى كند و ديگر از اين سخت تر چيست ؟ به خدا قسم كه شما از همسايگان و همنشينان خود كسانى را سراغ داريد كه اگر نمازى را كه براى خدا گزارده اند براى شما انجام مى دادند، از آنها نمى پذيرفتيد، بس كه آن را سبك شمرده اند. به درستى كه خداوند جز نيكو را نمى پذيرد. پس آيا خدا آنچه را كه سبك انگاشته شده است ، خواهد پذيرفت ؟
رسول خدا صلى الله عليه و اله مى فرمود: پاره اى از نمازها، نيم آن پذيرفته مى شود، پاره اى چهاريكيش ، پاره اى يك سومش ، پاره اى يك پنجم تا يك دهم آن . پاره اى از نمازها همچون جامه كهنه و مندرسى درهم پيچيده گردد و بر صورت نمازگزار زده شود.
پس مقبوليت در نزد خداى تبارك و تعالى به اين است كه نمازگزار، نماز را سبك نشمارد. آن را يك مساءله عادى و پيش پاافتاده تلقى نكند، بلكه نماز را از مسائل مهم زندگى خويش و از اهم و اعظم امور به حساب آورد. همين برداشت از نماز موجب مى شود كه نمازگزار با توجه و حالت ديگرى به نماز روى آورد و آداب ظاهرى را آن طور كه شرع مقدس فرموده است به جا آورد و نيز آداب باطنيه و قلبيه را تا آنجا كه مى تواند تحصيل كند؛ كه بايد گفت نمازگزار در طهارت قلب خويش از پليديهاى معنوى پيش رفته باشد. و در همين زمينه بايد گفت كه صلوة مقبول معراجى است . اگر نمازى مقبول خداوند واقع شود، نمازى بوده است كه مؤ من نمازگزار در آن به معراج رفته است . امّا نماز معراجيه چه نمازى است و معراج به چه معناست ؟ معراج در صلوة معراجى يعنى بيرون آمدن از چاه تنگ و تاريك دنيا و تنفس در فضاى لايتناهى معنويت . معراج در چنين صلوتى يعنى تصميم گرفتن بر ترك همه بديها و پليديها و دورى از هر آنچه مرضى خدا نيست و عزم بر تحليه نفس به زيور صفات حميده و آراستگى روح به خصائل الهى و ربانى . معراج در اينجا يعنى ترك غير خدا، اما براى خدا نه براى نفس و يا خلق ؛ كه اگر براى نفس باشد يا براى خلق ، نه تنها موجب رفعت روح ، و علو مراتب ايمان نمى شود، بلكه ضرر و زيان را به فرد مذكور وارد مى آورد.
صلوة معراجى ، آن صلوتى است كه مصلى را به راه حق ثابت قدم مى كند و او را در دورى از غير مرضى حق مصمّم تر مى سازد. معراج در اينجا يعنى بركشيدن و بيرون آوردن روح لطيف انسانى از منجلاب مشتهيات نفسانى و قرب آن به حضرت حق . در چنين صلوتى است كه مصلى سعى مى كند پس از نماز، در زندگى فردى ، اجتماعى و خانوادگى خود به گونه اى رفتار نمايد كه موازين شرعى را به طور كامل اطاعت كرده ، در هيچ فعلى از افعال ، قدمى بر خلاف رضاى خدا بر ندارد؛ و اين ثمره يك نماز حقيقى است كه قهرا در زندگى روزمره نمازگزار آشكار مى شود. به جا آورنده نماز حقيقى اگر در بازار و محل سود و زيان و خريد و فروش ‍ است ، در صدد كم فروشى ، گران فروشى ، احتكار، رباخوارى و ديگر محرمات شرعيه نيست و اگر خدمات عمومى را انجام مى دهد، برخلاف دستورهاى دينى گامى بر نمى دارد. اين است آثار يك نماز واقعى .
به طور كلى بايد گفت هر اندازه صلوة ، آن گونه كه سزاوار آن است به جا آورده شود، نمازگزار به همان اندازه حضور و نظارت خداى را در كارهاى مختلف در مى يابد، و با اين احساس نه تنها به خود اجازه نمى دهد كه عمل بر خلاف شرع مرتكب شود، بلكه نيت و تصور خلاف را هم مجاز نمى داند، زيرا معتقد است همان طور كه اعمال جوارحى و خارجى ما در معرض ديد و شهود خداست ، اعمال باطنى و خطورات قلبيه ما نيز در تيررس ديد الهى قرار دارد. لذا حال مراقبه در شخص تقويت شده ، كم كم به سمتى پيش مى رود كه بر نفس تسلط مى يابد و آن را در اختيار خود مى گيرد.
و چه نيكو فرموده اند: ان قُبِلَت قُبِلَ ماسِواها و ان رُدّت رُدّ ما سِواها - اگر نماز مقبول خداى افتد، ماسواى نماز از امور زندگانى مقبول خدا قرار مى گيرد و اگر نماز رد شود، بقيه امور هم رد مى شود - ملاك در رد و قبول اعمال عبادى و غير عبادى صلوة است . پس ، اى برادر سعى در اصلاح نفس خويش كن تا پاكى باطنى پيدا كرده ، بتوانى يك نماز معراجى به جاى آورى ؛ كه در اين صورت ، در بقيه موارد نيز كارت آسان مى گذرد. اما اگر در اصلاح خويش سهل انگارى كردى و به صفات ذميمه از بخل و حسد گرفته تا حرص و كينه و مشتهيات نفسانى اجازه فعاليت و رشد دادى ، چه بسا باشدش كه تو را به وادى شرك و كفر بكشاند و سرانجام راهى جهنم الهى كند. زيرا شيطان از كم شروع مى كند، ولى به كم قانع نيست . يك كينه قلبى نسبت به يك بنده خدا، چه بسا انسان را به كينه ورزى نسبت به ائمه هدى عليهم السلام ، رسول اكرم (ص) و در نهايت به خداى تبارك و تعالى نعوذبالله بكشاند و خلود در نار و عذاب هميشگى چيزى است كه گريبانگير او خواهد شد.
ما در سوره حمد كه هر روز 10 مرتبه در نمازهاى پنجگانه شبانه روزى تكرار مى كنيم ، اين عبارت را بر زبان جارى مى كنيم : اياك نَعبُدُ و اياك نَستَعين - خدايا فقط تو را مى پرستيم و تنها از تو كمك مى طلبيم . آيا مصلى اين دو جمله را به راستى ادا مى كند و اين مطلب با اعمال روزمره او در حال غير نماز مطابق است ، يا اينكه تنها لقلقه لسان است و ديگر هيچ ؟ آيا نمازگزار متوجه به اين معنا هست كه اگر اين سخن با عمل او مطابق نباشد دروغ مى گويد و صلواتى كه در آن دروغ گفته شود مورد قبول حق واقع نمى شود؟ بياييد منصفانه از خود بپرسيم كه آيا ما تنها خدا را عبادت مى كنيم و تنها از او كمك مى طلبيم ، يا اينكه معبودها و محبوبهاى ما غير از خدا هم هست ، ولو اينكه به طور خفى و غير ظاهر باشد؟ آن صلوتى معراجى است و مورد قبول حق ، كه براستى در آن اياك نعبد و اياك نستعين گفته شود و پول ، مقام ، ملك و ديگر امور دنيا مورد توجه و كرنش نمازگزار قرار نگيرد و تنها به خدا توجه داشته ، او را عبادت كند.
نخستين سؤ ال روز قيامت ، از نماز است
از ائمه معصومين عليهم السلام در روايات متعددى نقل شده است كه فرموده اند در روز قيامت اولين سؤ الى كه از بنده مى شود، درباره نماز است . اين كسى كه نام مسلمان بر خود نهاده و از شيعيان على بن ابيطالب است ، نمازش را چگونه به جا آورده است ؟ آيا شرايط صحت نماز را رعايت كرده تا نمازش صحيح باشد؟ آيا شرط و شروط قبولى نماز را به جا آورده است تا صلوتش بقبول خداوند واقع شود؟ در روايات وارد شده است كه هر كس نمازش قبول افتد، بقيه اعمالش نيز پذيرفته مى شود و اگر رد شود بقيه اعمال هم رد مى شود. در روايتى چنين آمده است :
اول ما ينظر فى عمل العبد فى يوم القيامة فى صلاته فان قبلت نُظِرَ فى غيرها و ان لم تُقبل لم ينظر فى عمله بشى ء.(1)
اول عملى كه در روز قيامت مورد نظر و توجه حضرت حق قرار مى گيرد، صلاة عبد است ؛ اگر قبول واقع شود در مابقى اعمال نيز نظر و توجه مى شود و اگر قبول واقع نشده ، در هيچ يك از اعمال او نظر نمى شود.
در روايت ديگرى از رسول گرامى اسلام وارد شده است كه آن حضرت فرمودند:
ان عمودالدين الصلوة و هى اوّل ما ينظر فيه من عمل ابن آدم فان صحت نُظِر فى عمله و ان لم تصح لم يُنظَر فى بقية عمله .(2)
نماز ستون دين است و آن نخستين چيزى از اعمال بنى آدم است كه مورد نظر و توجه قرار مى گيرد. اگر صحيح به جا آورده شود، در بقيه اعمالش هم نظر مى شود و اگر صحيح نباشد، در بقيه اعمالش نظر نمى شود.
خلاصه ، اولين سؤ ال روز جزا، سؤ ال از نماز است و همين مطلب براى درك اهميت و جايگاه عبادت در شرع مقدس اسلام كفايت مى كند و بندگان را متوجه مى سازد كه قدر اين عبادت را كماهوحقه به جا آورند و در آن سستى و كاهلى نورزند.
خشوع در نماز و معانى سه گانه آن
قد افلح المومنون ، الذين هم فى صلوتهم خاشعون
يكى از آداب نماز خشوع نمازگزار است . خشوع ممكن است در ظاهر جلوه كند و يا در باطن فرد مصلى به وجود آيد. خشوع ظاهرى آن طور كه از روايات استفاده مى شود، اين طور است كه نماز گزار به جايگاه سجده خيره شود، به راست و چپ نگاه نكند به سمت يمين و يسار توجه نداشته باشد و با جوارح خويش بازى نكند، بلكه جوارحش در نماز به خشوع باشد.
و اما خشوع باطنى اقبال و توجه تام قلب بسوى خداست . يعنى قلب نمازگزار به يمين و يسار التفات نكند و به تمامه متوجه خدا نباشد. اگر قلب در نماز خاشع شود، بالتبع جوارح در نماز خاشع مى شوند، ولكن اگر قلب حال خشوع پيدا نكند و از ما سوى الله اعراض ‍ ننمايد و خود را هر آن متوجه مطلبى از مطالب دنيا سازد، قطعا جوارح نيز مثل چشم ، دست و... حالت خشوع پيدا نخواهند كرد. در روايتى آمده است كه :
سُئل النبى صلى الله عليه و آله ماالخشوع ؟ قال : التواضع فى الصلاة و ان يقبل العبد بقلبه كله على ربه .(3)
از رسول گرامى اسلام سئوال شد كه خشوع داراى چه معنايى است ؟ فرمود: خشوع تواضع در نماز است و اينكه عبد به تمام قلبش ‍ به پروردگار خود روى آورد، نه اينكه نيمى از قلب به دنيا مشغول باشد و نيمى هم به خود، و هيچ سهمى براى خدا نماند.
معناى ديگر خشوع ، خشوع در صورت است . يعنى نمازگزار صدايش را بلند نكند و با آرامش نماز بخواند. بايد گفت كه در نماز هر سه معناى خشوع مورد نظر است . به عبارت ديگر مصلى هم بايد به قلبش خاشع باشد و به تمام و كمال قلب و باطن به خدا روى آورد؛ هم به جوارحش خاشع باشد، يعنى دست و پا و چشم و... خاشع باشند و چشم به اطراف توجه و التفات نكند و دست با محاسن بازى نكند و هم به صورت خاشع باشد، يعنى با آرامش و تانى نماز گزارد. و نيز بايد دانست كه نكته عمده در خشوع ، خشوع قلب است و خشوع در جوارح و صورت از آثار خشوع قلبى است .
فضيلت نماز
بر طبق رواياتى كه از ائمه دين عليهم السلام رسيده است ، بعد از معرفت ، بهترين اعمال نماز است . ابى كهس مى گويد: از ابى عبدالله عليه السلام سؤ ال كردم بعد از معرفت كدام يك از اعمال افضل است ؟ آن حضرت فرمود: بعد از معرفت ، عملى وجود ندارد كه عِدل صلوة واقع شود و با آن برابرى كند. قال : ما من شى بعد المعرفة يعدل هذه الصلوة .(4)
در روايت ديگرى معاوية بن وهب از ابى عبدالله سؤ ال مى كند:
افضل ما يتقرب به العباد الى ربهم و احب ذالك الى الله عزوجل ما هو؟ فقال : ما اعلم شيئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلوة الاترى ان العبد الصالح عيسى بن مريم قال : (( اوصانى بالصلوة ...))(5)
و همچنين فرموده اند: اوصيكم بالصلاة و حفظها فانها خيرالعمل و هى عمود دينكم (6)
نماز آن گونه در نزد رسول گرامى اسلام و ائمه هدى از فضيلت و ارج و قربى والا برخوردار است كه رسول گرامى اسلام مى فرمايد: نور چشم من در نماز است . همان گونه كه آدم گرسنه طعام را دوست دارد و آدم تشنه آب را، من هم نماز را دوست دارم و هر چه نمازگزارم ، از آن سير نمى شوم . در روايت ديگرى فرموده اند كه نماز بهترين اعمال نزد خداوند تبارك و تعالى است و وصيت به نماز، آخر وصيت انبياء الهى بوده است . معمولا شخص در آخر كلام خود و در آخرين لحظات حيات خويش به امورى توصيه مى كند كه در نظر او از اهميت زيادى برخوردار است . انبياء، فرستادگان خدا و راهنمايان بشر از ظلمت طبيعت به نور ملكوت بوده اند و هم ايشان در آخر وصاياى خويش به نماز وصيت كرده اند و اين امر اهميت اين عبادت را در نظر شارع مقدس بيان مى دارد. باشد كه امر صلوة را گردن نهيم و آن را سبك نشمرده ، از نمازگزاران واقعى باشيم .
معانى برخى از فقرات نماز
تكبيرة الاحرام
الله اكبر شروع نماز است . با اين ذكر است كه نمازگزار بايد تمام حواس خويش را مصروف معانى نماز سازد و دل را از غير نماز و غير ياد خدا خالى كند. الله اكبر يعنى خدا بزرگ است . بزرگتر از آن است كه به زبان آورده شود يا به كتابت و نوشتن درآيد. بزرگتر از آن است كه به وهم و خيال آيد يا با عقل بتوان كنه او را درك كرد و بزرگتر از آن است كه به وصف درآيد. خداوند از همه چيز و از هر كس بزرگتر، والاتر و عظيم تر است . لازم است كه نمازگزار در اين ذكر صادق و راستگو باشد. بدين معنا كه اگر در زندگانى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى و بطور كلى در همه امور حيات ، بين خدا و غير خدا، در دو راهى هاى مختلف قرار گرفت ، جانب حق را برگزيند و در عمل اثبات كند كه خداوند اولى به هر چيز است ، حتى بر لذت هاى نفسانى كه بزرگترين ، و بلكه شايد بتوان گفت تنها مانع رسيدن بنده به درجات قرب الهى است . اگر بنده نمازگزار بتواند در همه شوون زندگى پا بر لذائذ و خواستهاى نفس خويش ‍ گذارد و خدا را بر همه چيز مقدم دارد، مى توان گفت چنين نمازگزارى در گفتن تكبيرة الاحرام صادق و راستگو است . اما اگر اين كسى كه اكنون در مقابل خداى خويش ايستاده و در حال سخن گفتن و مناجات و راز و نياز با اوست ، در همين قدم اول و پله نخستين كلام ، كلام نادرست و دروغين را بر زبان جارى كند و در حالى كه خدا را در عمل و رفتار خود بزرگ نمى داند، در كلام بگويد: الله اكبر، معلوم نيست نماز چنين شخصى مقبول خداى تبارك و تعالى قرار گيرد. خداوند تبارك و تعالى به شخصى كه قلب و اعمالش از حقيقت تكبير روى گردان است و فقط با زبان تكبير مى گويد، با ديده رحمت نمى نگرد. بلكه چنين شخصى را از حلاوت مناجات با خويش محروم مى كند و از قرب و نزديكى به خويش محجوب مى سازد. پس اى بنده نمازگزار، اگر حلاوت و لذتى از مناجات با رب ودود براى تو حاصل نمى شود، بايد در صدق گفتار خود و صدق تكبيرة الاحرام خويش شك كنى . با گفتن تكبير بر عبد لازم است كه به مقتضاى معناى تكبير از هر آنچه غير خداست روى گردان شود و با قلب خويش از همه چيز قطع نظر كرده ، ماسوى الله را پشت سر گذارد. به طرف جلب نظر و توجه الهى كه به خشوع و حضور قلب بنده امكان آن فراهم مى آيد، حركت كند. چنين تكبيرة الاحرامى هم صادقانه است و هم منشاء آثار و بركات در اعمال و ظواهر شخص .