پيام حضرت آيت الله خامنه اى رهبر معظم انقلاب
به سومين اجلاس سراسرى نماز
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا را سپاس كه تلاش مبارك شما دست اندركاران ترويج فريضه اى نماز به
سومين سالگرد رسيد و كارى با چنين اهميت به اهتمامى پيگير و خستگى
ناپذير پيوست . راز موفقيت در دسترسى به هدفهاى بزرگ و والا همين
پيگيرى و استمرار در طلب است . اين درس بزرگى را نيز در يكى از آثار
مناجاتى مولاى پرهيزگاران مى آموزيم كه
وهب لى الجد فى خشيتك و الدوام فى الاتصال بخدمتك نماز در عرصه
تكاپوى لايزال و ناگزيرى كه بشر بدان مامور بلكه متبوع گرديده است ،
بزرگترين فريضه و موثرترين ابزار است . شايد برخى اين خصوصيت را براى
نماز فقط در ميدان تكاپوى فردى به سوى كمال شناخته و از نقش آن در صحنه
جهاد جمعى و اجتماعى در برابر معارضان پرقدرت دنيايى سخنى نشنيده باشند
از اين رو بايد دانست كه پايمردى در همه گونه رويارويى وابسته به آن
است كه دلها و اراده ها از صفا و توكل و اعتماد به نفس و اميد به فرجام
لبريز باشد و نماز سرچشمه جوشانى است كه اين همه و بسى فيوضات ديگر را
بر دل و جان نمازگزار سرازير مى كند و او را انسانى روشن ضمير و ثابت
قدم و بى دغدغه و اميدوار مى سازد. اينكه در قرآن و سخن والاى پيامبر
خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز بازدارنده از فحشا و منكر و
معراج مومن و تقرب دهنده ى پرهيزكار و در يك سخن بهترين نهاد دين معرفى
شده و پيامبر مكرم آن را روشنى چشم خويش خوانده است بايد ما را در فهم
عظمت نماز به تامل و ژرف نگرى بكشاند.
البته اين نكته نيز شايان ذكر است كه نماز بر زبان راندن كلمات و
گزاردن حركاتى معين نيست آن همه فيض و بركت بر پديدآوردن امواج صوتى و
اعمال بدنى به آنكه روح ذكر و توجه در سراسر اين كالبد دميده باشد
مترتب نمى گردد. اگر چه حداقل تكليف با آن ساقط مى گردد. روح نماز ياد
خدا و خشوع و حضور در برابر اوست و اين كلمات و اعمالى كه با تعاليم
الهى بر مكلف واجب گشته است بهترين قالب براى آن روح و نزديكترين راه
به آن سر منزل مقصود است .
نماز بى ذكر و حضور كالبدى روح است كه اگر چه نام نماز بر آن مجاز نيست
ليكن اثر و خاصيت نماز از آن مترقب نيست . از اين حقيقت در آثار دينى
با عنوان (قبولى نماز ) سخن رفته است و چنين آمده است كه از يك نماز كه
تو مى گزارى تنها هر آنچه با حضور و توجه آورده شده قبول است و بس .
اينك نماز موهبتى بى بديل و سرچشمه اى فيضى لايزال در اختيار ما است كه
با آن نخست از خويش و سپس از هر آنكه بدو مهر مى ورزيم انسان صالح
بسازيم اين دروازه اى است گشاده به عرصه اى پهناور و مصفا، دريغ است كه
آدمى عمرى را در جوار بهشت مصفائى بگذراند و سرى بدان نكشد و عزيزان
خود را بدان سوق ندهد. وحى الهى به پيامبر عظيم الشاءن صلى الله عليه و
آله و سلم چنين فرمان داد
و امر اهلك بالصلوة و اصطير عليها امروز همه شما خود را طرف اين
خطاب بشماريد و نماز را حقيقت مقدس و گوهر درخشان را كه عطيه اى الهى
به امت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است قدر بشناسيد. در اين وظيفه
هر كسى سهم ويژه اى دارد. پدران و مادران با گفتار و كردار خود فرزندان
را به نماز تشويق و راهنمايى كنند. معلمان ، شاگردان مدارس و
دانشگاهيها را در سمت و سوى اين حقيقت درخشان به حركت وادار نمايند.
فضلا و علماء و روحانيون محترم امامت جماعت در مراكز آموزشى و
اقامتگاههاى دانشجويان براى نسل نو را فرصتى مغتنم بشمرند.
نويسندگان كتابهاى درسى رازها و رمزها و درسهاى نماز را در كتابهاى
درسى بگنجانند. وزارت ارشاد و سازمان تبليغات و صدا و سيما از هنر به
ويژه هنر سينما براى نشان دادن گوهر نماز و چهره نمازگزار بهره بگيرند.
هنرمندان عزيز با زبان شعر و قصه و نقاشى و جز اينها و با آفرينش آثار
هنرى با كيفيت بلكه برجسته دست چيره ى هنر را به كار چنين شايسته مشغول
سازند. در مدارس معلمان و مديران و در همه مراكز مسئولان با حضور خود
در صفوف نماز نمازگزاران را تشويق كنند. در گردهمائيهاى علمى و فرهنگى
و آموزشى و تبليغى نماز را در وقت خود همچون الهام بخش صداقت و هدايت
بجاى آورند. نويسندگان و گويندگان دينى درباره نماز و مفهوم و فلسفه و
هدف و آثار و بركات و احكام آن بگويند و بنويسند. مردم مساجد را با
حضور در نمازهاى جماعت كه بهترين شيوه نمازگذاردن است رونق بخشند. در
همه بناهاى عمومى و جاهائى كه همواره به طبع حال مردمى در آن گرد مى
آيند مانند فرودگاهها و ايستگاههاى قطار و بندرها و عزيمتگاههاى
خودروهاى همگانى و ادارات دولتى و بوستانهاى شهرى و مانند اينها،
نمازخانه ها يا مساجدى بنا كنند و افزون بر اين مردم هر زمين پاكيزه و
مناسبى را به هنگام درآمدن وقت نماز مسجد بشمار آورند و در آن به نماز
بايستند.
از اينگونه كارها براى هر كسى و قشرى از مردم هست كه هر كس بايد كنكاش
كند و سهم خود را از اين فريضه همگانى را بيابد و بدان دست زند. در
چنين وضعى است كه جامعه اسلامى ما توانسته است نماز را اقامه كند و
مصداق اين آيه گردد كه
الذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلوة و اتووالزكوة و امروبالمعروف
و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور صدق الله العلى العظيم .
توفيق همه آحاد مسلمانان را در درست انجام دادن اين وظيفه الهى مسئلت
مى كنم .
والسلام عليكم و رحمة الله
نماز محبوب عارفان
انديشه و تحقيق در ظرائف و دقائق نماز، چشم
اندازهاى شكوهمند و بديعى را در مقابل نگاه و دريافت ما مى گشايد. رمز
و رازهاى نماز فراتر و فراوان تر است از آنچه تاكنون به قلم و زبان
آمده و هنوز رازهاى نامكشوف و قلمروهاى ناشناخته در اين جغرافياى
مرزناپذير فراوان است . هر كس به فراخور سعه شناخت و معرفت خويش از اين
درياى پهناور بهره اى مى گيرد و جرعه اى مى نوشد و مى نوشاند .بايد در
معرفى و معرفت نسبت به اين عبادت فراگير و جدى ، جدى تر بينديشيم و
جديتر بگوييم و بنويسيم . عالمان و عارفان در طول تاريخ در اين زمينه
تحقيقات و تاءليفاتى ارزنده داشته اند. در بيان روايى و احاديث ارزنده
معصومين عليهم السلام نكات گرانسنگ و اشاراتى لطيف و پرارج مى توان
يافت كه تاءمل و تدفيق در آنها به دريافتهايى پربار مى انجامد.نوشته اى
كه فرا روى شماست محصول اين دقت نظر و دريافتهاى ارزنده و سازنده است .
دريغا كه نگارنده محترم و بزرگوار در ارسال اين نوشته نام و عنوانى قيد
نفرموده اند و تكاپوى ما نيز در يافتن راه به جايى نبرد. به همين دليل
عنوان ((عبدالله )) را
براى نگارنده محترم برگزيديم و اجر و پاداش تلاش و عملش را به صاحب
اصلى نماز واگذاشتيم . خداوند ثواب و اجر نمازگزاران صالح و ناشران
فرهنگ نماز به ايشان عطا فرمايد.
ستاد اقامه نماز
اهميت نماز در اسلام
نماز ستون دين است . اين جمله از ائمه معصومين عليهم السلام است
كه در حق نماز ايراد شده است . هر ساختمان اجزائى دارد و اركانى و
بالطبع هر يك از اجزاء و قسمتهاى مختلف آن نقش مخصوصى در ايجاد و
نگهدارى بناى ساختمان به عهده دارد. اما آنچه كه بر پا نگه داشتن يك
بناى بر افراشته سهم بسزايى دارد ستونهاى آن است . اگر بخواهند
ساختمانى را بدون ستون بنا كنند از هم فرو خواهد پاشيد و پا بر جا
نخواهد ماند و همين طور اگر به هر يك از اجزاى ساختمان لطمه وارد سازند
و آن را از ميان بردارند تمام ساختمان نخواهد ريخت بلكه بخشى از آن از
بين خواهد رفت و اصل و عمده آن بنا باقى خواهد بود. لكن اگر ستونهاى يك
بنا كوچك باشد يا بزرگ آسيب ديده بر پا نباشد اصل ساختمان با همه سقف
ها فرو خواهد ريخت .
پس ملاحظه مى شود كه در مورد بناهاى مادى آن جزئى كه در برپايى و دوام
يك ساختمان سهم اصلى و وظيفه اساسى را به عهده دارد، همانا ستونهاى آن
است . در مورد معارف حقه اسلامى نيز همين اصل جارى و سارى است . زيرا
اسلام هم در حكم يك بناى برافراشته و يك ساختمان هماهنگ و پابر جاست و
در ميان معارف اسلامى و دستورهاى دينى تنها نماز است كه نقش اساسى را
در حفظ آن ايفا مى كند و حكم ستون براى اين مجموعه را دارد . بدين
ترتيب به آنان كه نمازشان ترك شده است يا از اول تارك صلوة بوده اند و
آنان كه نمازشان فقط ايستادن و خم شدن و سر بر مهر گذاردن است و از روح
و محتواى نماز بهره اى نبرده اند بايد گفت كه مشكل بزرگى براى خويش به
وجود آورده و بر مابقى معارف و دستورهاى دينى خود لطمه وارد ساخته اند.
اما آنان كه به نماز اهميت مى دهند و آن را بزرگ شمرده به آداب و شرايط
باطنى و ظاهرى آن توجه ويژه اى دارند بالطبع به دنبال بقيه دستورهاى
دينى و وظايف شرعى مى دوند و در صدد انجام تكاليف الهى خويش بر مى
آيند. هر كس به هر اندازه از نماز بهره معنوى و روحانى ببرد، به همان
اندازه در امور زندگانى خويش به صورت فردى يا جمعى به وظايف دينى بيشتر
پايبند بوده از ظاهر و باطن خود مراقبت بيشترى به عمل مى آورد و به
همان اندازه نيز به خداوند تبارك و تعالى نزديكتر شده ، تكامل مى يابد.
پس بايد گفت كه مى توان با نماز حقيقى ، آن نمازى كه رسول خدا را به
معراج برد مومنين را به معراج مى برد، آن نمازى كه در آن حضرت على (ع)
ضربت شمشير بدبخت ترين انسانها از اولين و آخرين را درك نمى كند، آن
نمازى كه وقتى هر يك از ائمه مى خواستند آن را بر پاى دارند چهره ايشان
بر افروخته مى شد و دستان و پاهاى مباركشان لرزان مى گشت ، به قدر
توانايى به سوى خدا رفت . نمازى اين چنين نشان مى دهد كه نمازگزار
حقيقتا و از روى صدق و صفا و راستى مى خواهد رو به سوى خدا رود و از هر
آنچه غير از رضاى الهى در آن است اجتناب كند. نماز حقيقى است كه ديگر
به نمازگزار اجازه نمى دهد با خداى خويش نقض عهد كند و با بندگان خدا
ناسازگارى ورزد و خلاصه اگر فرد نمازگزار براستى نماز به پاى دارد،
بايد گفت به حقيقت در راهى گام نهاده كه مرضى پيامبر اكرم (ص) و ائمه
هدى عليهم السلام است .
اينك قبل از آن كه به بيان حقايقى درباره اجراى نماز بپردازيم ، لازم
است كه مطالبى را بيان كنيم . مطلب نخست اين است كه خداوند تبارك و
تعالى از هر چه نقص و عيب است مبرى و منزه است و بى نياز و غنى مطلق مى
باشد. نه عبادت و طاعت بندگان به خدا نفعى مى رساند و كمبودى از او
(نعوذ بالله ) برطرف مى سازد و نه عصيان و نافرمانى ايشان ضررى را بدو
متوجه كرده ، يا نقصى را به او وارد مى آورد. خداوند بى نياز مطلق است
و ماسواى او نيازمندان درگاه اويند. همه موجودات هم در مقام ايجاد و هم
در مقام بقاى ذات ، محتاج فيض او هستند. اگر لحظه اى لطف او منقطع
گردد، زوال و نابودى گريبانگير ممكنات خواهد شد. لذا اگر خداوند عبادتى
را در حق افراد انسانى واجب قرار داده و انسان را موظف ساخته است كه
دستورهاى اخلاقى حميده را به كار بندد و خويش را به صفات پسنديده
آراسته كند و از دستورهاى اخلاق ذميمه دورى كرده ، نفس و جان خويش را
از آن صفات ، پاك و مصفا گرداند، همه و همه به اين جهت بوده است كه خود
انسانها با عبادت و بندگى خدا و تقرب به درگاه او سود برده ، راه ترقى
و كمال را بپيمايند و با دورى از محرمات و ناپاكيها خويش را از صدمات
جسمى و معنوى مصون و محفوظ نگه دارند. پس سود و نفع مادى و معنوى
عبادات و دستورهاى دين به خود انسانها بر مى گردد و نفع و ضررى به حال
خداوند كه خالق همه چيز و بى نياز از همه چيز است ، ندارد.
يكى از عبادات واجب ، نماز است . اين عبادت اگر كما هو حقه (آن گونه كه
سزاوار آن است ) بجا آورده شود، موجب مى گردد كه انسان نمازگزار از
امور مادى ، لذائذ و نعم جسمانى و مادى دورى كند و روح و جان خويش را
با عوالم بالا ارتباط دهد، و نيز باعث مى شود كه انسان با پاگذاردن بر
هر آنچه او را از خدا غافل مى كند، به پروردگار مشغول شود و با او با
تمام حضور قلب و توجه باطن راز و نياز كند. اين عبادت سبب مى شود كه
استعدادهاى نهفته در آدمى كه او را به باطن اين عالم سوق مى دهد زنده و
شكوفا گردند و سرانجام انسان از حضيض دنيا و ماده به بلنداى معنويت و
صفا اوج گيرد؛ در اين راه سلاح او صلوة است و همين وسيله تقرب است كه
در شرع مبين اسلام از اهميت بسزايى برخوردار مى باشد و ائمه هدى و
پيامبر اكرم عليه و عليهم السلام در اين باره سفارشهاى فراوان و
تاءكيدهاى مهمى داشته اند.
نماز عبادتى است كه بين عبد و مولا ارتباط برقرار مى كند و اين ارتباط
سبب مى شود كه عبد در بقيه امور زندگانى خدا را مد نظر گيرد و او را
فراموش نكند. در نماز است كه انسان ، نياز ذاتى پناهندگى به قدرت مطلق
را اشباع مى كند. مگر نه اين است كه طفل به مادر پناهنده مى شود و ضعيف
به قوى ، و اين احساس يك زمينه ذاتى در درون انسان و در اعماق روح او
دارد؟ پس چه كسى بهتر و شايسته تر از خداى حكيم ، قادر و بى نيازى كه
خالق ما و مسجود و محبوب ماست . در نماز به او پناه مى بريم و روح و
جانمان را آرامش بخشيده ، با او راز و نياز مى كنيم .
ولايت ، شرط قبولى نماز
منظور از ولايت ، قبول صلاحيت جانشينان بحق رسول گرامى اسلام در
هدايت مردم به سوى خدا و التزام عملى به هدايت ايشان است . هم در قرآن
كريم و هم در روايات ، اهميت اين مطلب به فراوانى گوشزد شده است . مثلا
همان روايتى كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمودند اسلام
بر پنج پايه بنا شده كه پنجمين آن ولايت است ؛ و ولايت را در پايان از
مهمترين آنها ذكر مى كنند.
معنى سخن آن بزرگوار در تقدم ولايت بر آن چهار امر ديگر، چيزى جز بيان
اهميت ولايت و اينكه شرط قبولى عبادات در نزد خداى تبارك و تعالى مى
باشد، نيست . حتى اگر نماز به تمام شروط و اجزاء و با جميع مقدمات و مؤ
خرات به جا آورده شود، امّا روح نماز تهى از قبول ولايت ائمه هدى عليهم
السلام باشد، مورد قبول خداوند قرار نخواهد گرفت .
مسلمانان با گفتن اشهد ان لا اله الا الله به قلمرو اسلام وارد مى شود
و احكام از قبيل پاكى بدن و... براو جارى مى گردد. اما اسلام براى
انسان موحد كافى نيست . آنچه كه او را به مرحله توحيد نزديكتر ساخته ،
به درگاه ربوبى مقرب مى گرداند و خير دنيا آخرت را براى وى فراهم مى
آورد، همانا ايمان به جانشينان بحق رسول اكرم (ص) است .ايمان به اينكه
اميرالمومنين على (ع) اولين امام بحق و جانشين راستين رسول الله است ،
ايمان به اينكه فرزندان على (ع) نسلا بعد نسل هدايت انسانها از طرف
خداوند تبارك و تعالى عهده دار بوده اند و ايمان به اينكه تبعيت از
ايشان فرض مسلم و واجب حتمى است . اگر اين ايمان در انسان به اعماق
قلبش ريشه دواند و شاخ و برگ و ثمراتش در اعمال ، جوارح و افكارش آشكار
گرديد، معلوم مى شود كه براستى او يك مؤ من حقيقى شده است و الا در غير
اين صورت بايد گفت تنها لقلقه لسان است و تصورات واهى و ديگر هيچ .
در تفسير آيه مباركه
و لله الاسماء الحسنى ، در ضمن رواياتى وارد شده است كه فرموده
اند:
نحن اسماء الحسنى - ما ائمه دين اسماءالحسنى الهى هستيم و همين
طور در ذيل آيه
و لتسئلن يومئذ عن النعيم ، در روايت متعددى وارد شده است كه
فرموده اند: مراد از نعيم ولايت است ، زيرا نعمتى پس از اسلام و قرآن
با اهميت تر از ولايت وجود ندارد.
از طرفى باز در رواياتى وارد شده است كه مراد از امانتى كه خداوند به
كوهها و زمين و آسمانها عرضه كرد، ولى همگى از پذيرش آن ابا كردند،
همانا ولايت است . بدين ترتيب ملاحظه مى شود كه در اين آيات و در آيات
ديگرى در قرآن مجيد، اهميت اين نعمت الهى به حدى مورد توجه قرار گرفته
كه بايد گفت شرط قبولى عبادات واقع شده است ؛ همان طور كه در روايات ،
ادعيه و كلمات آن بزرگواران اين مطلب به چشم مى خورد.
در ادعيه مى خوانيم كه
من والاكم فقد والى الله و من عاداكم فقد عادى الله و من احبكم فقد احب
الله و من ابغضكم فقد ابغض الله كسى كه با اين امامان معصوم و
جانشينان بحق رسول خدا دوستى و محبت ورزد، نسبت به خداى تبارك و تعالى
دوستى ورزيده است و هر كه نسبت به ايشان بغض و كينه اى در سينه داشته
باشد، در واقع به خدا بغض پيدا كرده است . رابطه امامان با خدا بدين
گونه است كه در اين ادعيه مشاهده مى شود. حال در حق آنانكه از اين
ستارگان درخشان كه بشريت را از وادى ظلم ، جهل و تاريكى نجات دادند به
سوى حق و صفا و روشنايى رهنمون شدند، روى برتافتند و به غير ايشان كه
داعيه خلافت و رهبرى انسانهاى مسلمان را داشتند روى آوردند، چه مى توان
گفت ؟ مگر نه اين است كه حق ايشان در طول تاريخ زندگانى پر فراز و نشيب
و روزگار سخت خلفا و سلاطين جور غصب شده است ؟ و مگر نه اين است كه نه
تنها امر و حكم و دستور و كلمات اين بزرگواران مورد اعتنا قرار نگرفت ،
بلكه هر يك به گونه اى مورد ظلم و ايذاى سلاطين وقت و غير ايشان قرار
گرفتند؟ مظلوميت ايشان هم در ادعيه پر سوزوگداز از ايشان واضح است و هم
در مقاتل و و ذكر مصائب ايشان ، دشواريها و ظلمهايى كه در زندانها،
شكنجه گاهها و ميدانهاى قتال و غير اينها بر ايشان روا داشته اند. آيا
مى توان گفت كه امير المومنين على عليه السلام پس از رسول اكرم مورد
استقبال مردم قرار گرفت ، آيا فرزندان على (ع) در طول تاريخ چند صد
ساله ، جز زندان و شكنجه و حبس و ايذا و در نهايت شهادت ، حظ و بهره اى
از زندگى برده اند؟ پس نمى توان گفت كه مخالفان ايشان حبّ و دوستى آنها
را در سينه داشته اند و نيز نمى توان گفت كه با ايشان دشمنى نورزيده
اند و بغض و كينه اى از ايشان به دل نداشته اند. با اين وجود صلوة و
صوم و زكاة و خمس و بقيه عبادات ، در كنار ظلم و ايذاى پيشوايان بحق
دين تا چه اندازه در درگاه ربوبى پذيرفته مى شود؟ از آنچه كه در قرآن و
روايات است و از آنچه كه در تاريخ صدر اسلام و روزهاى بعد از آن مضبوط
است ، استنباط مى شود است كه به طور قطع آنان كه به ولايت ائمه هدى
گردن ننهادند، مقبوليت عبادات خويش را منهدم ساختند و در قيامت كه از
نعيم ولايت پرسش مى شود، بايد جوابگو باشند.
حضور قلب
قلب را تعابير مختلفى است كه شايد بتوان روح ، جان ، ضمير، باطن
و... را الفاظ ديگرى هم معناى قلب دانست . اينكه در روايات ما تاكيد
فراوانى بر حضور قلب در نماز شده است ، حال آنكه در هيچ يك از عبادات
ديگر اينگونه نيست ، به خاطر اهميت نماز و مواجهه عبد و مولاست .
نماز يك سلسله آداب ظاهرى دارد، از قبيل اينكه نمازگزار در مكان خلوت
براى نماز بايستد تا سروصداهاى مختلف او را از توجه به نماز باز ندارد،
و همين طور مكان خاص و هميشگى براى نماز داشته باشد و غير اينها. اين
امور در عين حال كه جنبه ى ظاهرى دارد، مى توان گفت كه مقدمات آداب
باطنيه ى صلوة اند.
اگر نمازگزار بخواهد قلبش در تمام آنات و لحظات متوجه خداى بارى تعالى
باشد و هيچ امرى از امور دنيا، حتى نفس نمازگزار او را از بارى تعالى
مشغول نسازد، بايد به اهميت نماز پى ببرد و بفهمد و باور كند كه نماز
چيست . آيا اين عبادت عبارت است از قيام و ركوع و سجود و تشهد و... كه
يك سلسله افعال جوارحى اند، يا اينكه اينها كارهاى ظاهرى است و روح و
باطنى در پس اين اعمال نهفته است ؟
نمازگزار بايد به يقين ببيند كه نماز او يك راز و نياز عاشقانه فوق
تصور با معبودى است كه خالق همه كائنات و به وجود آورنده هستى است .
بايد قبل از نيت و تكبيرة الاحرام بفهمد و از حال مستى ، غفلت و بى
هوشى به در آمده ، دريابد كه رودرروى چه كسى ايستاده و مى خواهد با چه
كسى سخن آغاز كند. اگر در اين مرحله براى او اندكى حال يقظه ، هوشيارى
و بيدارى حاصل شد، اميد مى رود كه در طول نماز، با خدا به گونه اى
خاضعانه و خاشعانه سخن بگويد، قلبش به غير او متوجه نشود و آن قدر پيش
رود كه مستغرق در وى گردد. در اين حال است كه هيچ چيز را احساس نمى
كند؛ نه سخن غير مى شنود و نه از غير احساسى بدو دست مى دهد. همه ى
حواس پنج گانه ظاهرى و حواس باطنى او در خدمت و در توجه به دوست است .
و بى جهت نيست كه در تاريخ مى خوانيم اميرالمومنين على (ع) به هنگام
نماز ضربت شمشير ملعون دنيا و آخرت را احساس نمى كند. در نظر ما عقب
ماندگان از لذتهاى ربوبى ، اين امور غريب و غير قابل قبول به نظر مى
آيد، امّا اولياى حق كه به مقام فنا بار مى يابند و تشرف حاصل مى كنند،
قهرا از ماسوى حق جدا مى شوند.
پس ، قدم اول در حصول حضور قلب اين است كه نمازگزار بداند و بفهمد و
يقين كند كه وقتى مى خواهد به نماز بايستد، مى خواهد چه كند؟ هر اندازه
اين معنا را دريافت ، به همان اندازه در نماز توجه حاصل مى كند. در
همين راستا مى توان گفت كه اگر بعضى از پيشوايان الهى قبل از تكبيرة
الاحرام رنگ چهره مباركشان عوض مى شده و بدن نازنين آنها به لرزه و
رعشه مى افتاده ، براى چه بوده است . بى شك به اين جهت بوده است كه
ايشان نماز را درك مى كرده اند و با هوشيارى بر نماز وارد مى شدند، نه
در حال غفلت و بى هوشى كه متاسفانه بايد گفت بيشتر مردم نمازشان در حال
غفلت است .
قدم دوم در تحصيل حضور قلب ، رعايت آداب ظاهرى آن است . اگر آن شرايطى
كه براى نمازگزار به عنوان امور مستحب بيان داشته اند، رعايت شود، بطور
قطع در تحصيل حضور قلب افراد عادى موثر بوده ، ايشان را در اين مسير به
پيش مى برد. بعضى از امور ديگر هم هست كه ظاهرا مستحب نيست ، اما در
كسب حضور قلب موثر است ؛ مثل انتخاب مكان مناسب براى نماز، انتخاب
زيرانداز بى نقش و نگار براى نماز و... كه اينها يك سلسله امور ظاهرى
است كه اگر چه در حضور قلب موثر است ، اما تاثير آنها تام و تمام نبوده
و نيست .
اما قدم سوم ، رياضت تدريجى در تمركز حواس و توجه به مقام ربوبى است .
برخى خدا را از ترس جهنم و خوف از ورود در آتش ، عبادت مى كنند، كه اين
عبادت ترسويان است . عده ديگر خدا را براى رفتن به بهشت و متنعم شدن به
نعمت هاى الهى عبادت مى كنند تا در جهان آخرت زندگى آسوده و تواءم با
انواع خوشيها، لذائذ و نعمت ها داشته باشند؛ اين هم عبادت آزمندان است
. اما قليلى از عباد، خدا را نه براى بهشتش و نه از خوف آتش جهنمش ،
بلكه براى خود او عبادت مى كنند؛ ذات او را شايسته عبادت و بندگى مى
دانند و خود را سزاوار پرستش آن معبود، لذا عبادت و اطاعت مى كنند و
اين عبادت موحدان است .