فرمان حكومتى پيرامون مديريت

محمود قوچاني

- ۲ -


وظايف و تكاليف دولت

دولت و حقوق ملت

و فى الله لكل سعه، و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه، و ليس يخرج الوالى من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه بالله، و توطين نفسه على لزوم الحق، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل. [ نهج البلاغه فيض ص 1004 -1003. ]

ترجمه:

و نزد خدا براى هر يك از اين طبقات "افراد جامعه" جايگاهى است كه دربرگيرنده مسائل رفاهى و امكانات آنان است و براى هر يك از آنان تا حد تامين و اصلاح وضع امور زندگى بر عهده زمامدار حقى است و زمامدار از عهده آنچه كه خداوند بر دوش او قرار داده است برنمى آيد مگر با سعى و كوشش و استمداد از خداى بزرگ و آماده سازى نفس خود بر التزام به حق و شكيبائى در برابر دشواريها و آنچه كه پيش آيد.

دو نكته مهم:

وظيفه دولت در برابر طبقات موجود در جامعه

و فى الله لكل سعه، و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه

پروردگار عالم انسانها را خلق فرموده و رزق و روزى آنان را به عهده گرفته و جهت تكامل و تعالى آنان آنچه كه مورد نياز بشر بوده بوجود آورده است، و در حقيقت، عالم هستى را طفيلى بشر خلق كرده. همچنانكه در حديث شريف قدسى آمده است: ''يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك'' [ كتاب اثنى عشريه. ]

"اى آدمى زاد تمام چيزها را براى تو و بخاطر تو خلق كردم" بنابراين افراد جامعه كلا نسبت به عالم طبيعت ذيحق هستند و براى هر يك از آنان سهم و نصيبى در عالم هستى وجود دارد و تمام افراد حق نفس و زندگى و حق آب و هوا و سكونت و مسائل رفاهى و آسايش و امنيت و. و. و. دارند و آن كسى كه مى تواند حقوق افراد جامعه را در نظر داشته باشد "و هر كس را به اندازه حق خودش بهره مند كند به مقدارى كه مسائل زندگى و آسايش وى تامين گردد و حقوق اجتماعى اصلاح گردد" فقط زمامدار و حكمران آن جامعه مى باشد كه مسلط بر تمام شئون ملت است، بنابراين همچنانكه بر ملت واجب است از زمامدار و حكمران عادل پشتيبانى و اطاعت كنند بر عهده زمامدار و حكمران است كه نيازمنديهاى جامعه را در رابطه با مسائل اقتصادى، سياسى، فرهنگى، رفاهى، امنيتى و آنچه كه شئون زندگى آنان اقتضاء مى كند فراهم سازد و امر معيشت آنان را اصلاح كند و زمينه كارى براى افراد ايجاد نموده، وضعيت آموزشى را سامان دهد و امنيت كشور را به عهده گرفته از هرج و مرج كه امنيت جانى و يا اقتصادى را به خطر مى اندازد جلوگيرى كند و وضع بهداشت و سالم سازى محيط زيست را تامين نمايد. الى غير ذلك.

راهنمايى دولت مردان جهت موفقيت در انجام وظيفه

و ليس يخرج الوالى من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه بالله، و توطين نفسه على لزوم الحق، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل.

با توجه به اينكه انسان ضعيف و ناتوان خلق شده است و نيروى او وابسته به قدرت لايزال قادر متعال است و هيچگونه استقلالى ندارد، لذا در هر كار و فعاليتى لازم است فقط از ذات اقدس الهى استمداد نمايد و هيچگاه به توان و نيروى خود اعتماد و اتكاء نكند و آن زمان مى تواند در كارهاى خود و انجام وظائف نسبت به خدمت خلق و دستگيرى از نيازمندان و احقاق حقوق صاحبان حق و دادرسى مظلومان و. و. و. موفق و سربلند باشد كه كمر همت را بسته و عزم را جزم كند و از خداوند تبارك و تعالى كمك و يارى بجويد و توفيق انجام وظيفه را از او بخواهد و خود را نسبت به آنچه كه حق تعالى از او خواسته است تسليم نمايد و به كارهاى سبك و سنگين تن دهد و شانه را از زير بار سنگين خالى نكند و صبر و تحمل و شكيبائى را پيشه خود قرار دهد و مردانه وارد ميدان گردد كه خداوند تبارك و تعالى طبق وعده هاى خود وى را قطعا يارى مى فرمايد:

همچنانكه امام اميرالمومنين عليه السلام جناب مالك "ره" را جهت موفقيت در انجام وظيفه و رسيدگى به امور مردم و افراد جامعه و رعيتى كه زير پوشش حكمرانى او قرار دارند به اينگونه هدايت و ارشاد مى فرمايد كه راهى براى نجات و خروج از تكليف ندارى بجز اينكه از خداوند متعال استمداد كنى كه تو را در رابطه با ايفاء نقش ولايت و حكومت يارى فرمايد. و خود نيز همت اداء وظيفه بگمارى و جهت پياده كردن دستورات سعى و كوشش نمائى. و به خواسته ها و گفته هاى مردم گوش فرا دهى كه مبادا آنان خواسته اى داشته باشند و تو از آنان غافل گردى، و خود را آماده برخورد با بسيارى از مشكلات و گرفتاريهاى جامعه نمايى زيرا كشوردارى فراز و نشيبهائى بس زياد دارد.

دولت و ماليات

و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله، فان فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم، لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله.

وليكن نظرك فى عماره الارض ابلغ من نظرك فى استجلاب الخراج، لان ذلك لايدرك الا بالعماره: و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد، و اهلك العباد، و لم يستقم امره الا قليلا.

فان شكوا ثقلا او عله، او انقطاع شرب او باله، او احاله ارض اغتمرها غرق، او اجحف بها عطش، خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم.

و لا يثقلن عليك شى ء خففت به الموونه عنهم، فانه ذخر يعودون به عليك فى عماره بلادك، و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم، و تبجحك باستفاضه العدل فيهم، معتمدا فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم، و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم. فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبه انفسهم به. فان العمران محتمل ما حملته، و انما يوتى خراب الارض من اعواز اهلها، و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع، و سوء ظنهم بالبقاء، و قله انتفاعهم بالعبر. [ نهج البلاغه - فيض- ص 1014 -1013. ]

ترجمه:

موضوع و مسئله ماليات و عوارض و گمركات و. و. "خراج" را به گونه اى زير نظر بگير كه حال پرداخت كنندگان را اصلاح نمايد. زيرا اصلاح ديگر مردم، در اصلاح ماليات و پرداخت كنندگان آنست و براى ديگر مردم مصلحتى جز با اصلاح حال پرداخت كنندگان ماليات و عوارض نيست چون همه مردم تحت تكفل ماليات و عوارض و پرداخت كنندگان آن مى باشند.

مالكا

نظر و توجه خود را نسبت به آباد كردن زمين بيشتر از توجه به گرفتن خراج، معطوف دار زيرا بدون آبادسازى، دريافت خراج امكان پذير نيست و هر كس ماليات و عوارض را بدون آباد كردن زمين مطالبه نمايد شهرها را به خرابى و بندگان خدا را به هلاكت مى رساند و زمامدارى او پايدار نخواهد ماند مگر اندكى و چنانچه پرداخت كنندگان ماليات و عوارض شكايت كنند از سنگينى آن، يا از آفتى، يا از قطع شدن آب باران "خشكسالى" يا از آسيب ديدگى زمين زراعت بر اثر سيل زدگى و يا بى آبى و خشكى بايد در اين گونه موارد به قدرى از ماليات و عوارض تخفيف دهى كه اميد اصلاح شدن امر آنان را داشته باشى و هرگز از آن تخفيف پشيمان نگردى و بر تو گران نيايد زيرا اين عمل پشتوانه اى خواهد بود در جهت جذب و توجه نمودن آنان به سوى تو در زمينه آبادسازى شهرها و زينت بخشيدن به زمامداريت به علاوه اينكه ستايش نيكوى آنان را به خود جلب خواهى نمود و به اجراى عدالت در ميانشان، مسرور خواهى شد. و متقابلا از قدرت اضافى آنان به عنوان يك پشتوانه و تكيه گاه بهره مند خواهى شد و از اطمينانى كه به سبب دادگرى و محبت و مداراى تو با آنان حاصل گردد برخوردار خواهى گرديد، پس چه بسا در حوادثى كه پيش آيد اگر پس از آن همه عدل و محبت و مدارا، به آنان رجوع كنى و از آنان كمك بخواهى، با كمال دلخوشى آن حوادث را تحمل نموده و تو را يارى خواهند كرد زيرا آبادى نعمتى است كه هر بارى را به دوشش نهى آنرا تحمل خواهد نمود و تنها سبب ويرانى زمين دست تنگى مردم و اهل آن سرزمين است و سبب فلاكت و پريشانى ملت و رعيت، روى آوردن كارگزاران به مال اندوزى و نااميدى از پايدارى حكومتشان و عبرت نگرفتن از حوادث روزگار و جريانات اجتماعى و سياسى ملل سابق است.

نكات قابل توجه:

منظور از خراج و فلسفه وجوب و نقش آن

و تفقد امر الخراج

در صدر اسلام تنها ماليات و عوارضى كه از افراد جامعه حكومت اسلامى "يعنى كسانى كه زير پوشش آن نظام زيست و زندگى مى كردند چه اهل كتاب- ذمى- و چه مسلمانان" گرفته مى شد خراج بود و سپس عنوان ''عشور'' نيز اضافه گرديد و فلسفه وجوب آن اداره نظام و حكومت اسلامى بود و بس، وگرنه شارع مقدس نياز به جمع آورى اموال نداشته و ندارد و صرفا جهت اداره حكومت كه نياز به ارتش و نيروى مسلح و آبادانى شهرها و نگهدارى سالمندان و. و. و. دارد خراج واجب گرديد و طبيعى است چنانچه فلسفه وجوب خراج نگهدارى نظام و اداره حكومت اسلامى باشد با پيشرفت تمدن و شئونات زندگى و پيچيدگى ارتباطات و مشكلات حياتى اداره ى نظام و حكومت در زمان فعلى و يا آينده پيچيده تر و به مراتب مشكل تر و سنگين تر از صدر اسلام خواهد بود و در نتيجه هزينه هاى زيادترى را در بر خواهد داشت، لذا مساله خراج به آنچه كه در صدر اسلام بوده اختصاص پيدا نخواهد كرد بلكه همچنانكه فعلا مشاهده مى شود سرايت مى كند به ماليات در ابعاد مختلف، عوارض شهردارى به مناسبتهاى گوناگون، گمرك نسبت به كالاهاى وارداتى و چه بسا در آينده عناوين ديگرى بر حسب ضرورت بوجود آيد كه در اداره كشور و حكومت اسلامى نقش داشته و امرى ضرورى باشد و در نتيجه تمام احكام و مطالبى كه براى خراج و احكام آن و دستورالعملهائى كه در آن رابطه صادر گرديده شامل ماليات دارائى و عوارض شهردارى و گمركات و مشابه آن "و آنچه كه در آينده به مقتضاى ضرورت لازم شود" خواهد شد زيرا از نظر شكل و فلسفه وجوبى و نقش آن در حفظ نظام و اداره كشور مشابه و داراى يك ملاك مى باشند.

بستگى صلاح جامعه به برنامه ريزى صحيح در اخذ عوارض و ماليات و غيره

و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله، فان فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم، لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله.

از نكات بسيار حائز اهميت همين مطلبى است كه مولاى متقيان اميرمومنان عليه الصلاه و السلام به آن اشاره مى فرمايد:

لازم است مسئولان ذيربط حال پرداخت كنندگان را در اخذ ماليات و عوارض و امثال ذلك بطور جدى مورد توجه قرار دهند، و مميزين ماليات و مامورين عوارض و امثالهم افراد را به يك نظر ننگرند وگرنه فاجعه بزرگى را در بر خواهد داشت و همانطور كه اصلاح جامعه بستگى كامل به برنامه ريزى صحيح در اخذ عوارض و ماليات دارد همچنين بستگى كامل به برنامه ريزى صحيح در اخذ عوارض و ماليات دارد همچنين بستگى كامل به صلاح حال پرداخت كنندگان نيز دارد زيرا اگر فشار زيادى به پرداخت كنندگان وارد شود از چند حال خارج نخواهد بود: ورشكستگى، يا تعطيل كار و يا اخراج ثروتها و سرمايه ها از كشور و در هر صورت نمى توان در آينده از تجار و كسبه عوارض و ماليات دريافت نمود و در نتيجه ضربه اقتصادى بر كشور و مردم آن وارد مى گردد و هيچگونه عمران و بازسازى در كشور بوجود نخواهد آمد، بنابراين مراعات نمودن حال پرداخت كنندگان يك امر ضرورى و منطقى است و چنانچه مسئولين دارائى و شهرداريها دانسته فشار بر پرداخت كنندگان وارد آورند خيانت به كشور و نظام مقدس جمهورى اسلامى و مردم مسلمان ايران نموده اند.

ارتباط تنگاتنگ دريافت عوارض و ماليات با عمران و شهرسازى

و ليكن نظرك فى عماره الارض ابلغ من نظرك فى استجلاب الخراج، لان ذلك لا يدرك الا بالعماره: و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد، و اهلك العباد، و لم يستقم امره الا قليلا.

گرچه اداره كشور بدون دريافت عوارض و ماليات امكان پذير نيست و پرداخت آن جهت حفظ نظام يكى از واجبات ضرورى خواهد بود اما كشور را از يك بعد نگريستن اشتباه بزرگى است و نمى توان مردم را به پرداخت عوارض و ماليات موظف نمود، بلكه در كنار آن بايد توجه جدى به آبادانى و شهرسازى و عمران و زيباسازى داشت و از اين قبيل است مسائل رفاهى و اتوبوس رانى شهرى و نقل و انتقالات و ترابرى و ارتباطات: تلفن و مخابرات و شبكه آب رسانى و برق سراسرى و آسفالت و راه سازى و سدسازى و مدارس و آموزش و پرورش و دانشگاهها و خوابگاه ها و ديگر مسائل فرهنگى و صدا و سيما و آنچه كه در رفاه مردم مفيد و موثر است.

بنابراين طبق فرمان امام عليه السلام بايد مسئولين امر به اينگونه مسائل بيشتر از اخذ عوارض و ماليات توجه فرمايند زيرا دريافت عوارض و ماليات فرع بر تجارت مردم و دلگرمى آنان به كار و آبادانى و ساختمان و تعميرات است. و چنانچه بر اثر فشار، مردم دست از تجارت و آبادانى بردارند عوارض و ماليات به آنان تعلق نمى گيرد و به تدريج هم مردم به سوى هلاكت و نابودى سوق داده مى شوند و هم شهرها به خرابى و ويرانى كشيده مى شود و در نتيجه زمامدار كشور در معرض سقوط و سرنگونى قرار خواهد گرفت.

موارد ضرورت تخفيف عوارض و ماليات

فان شكوا ثقلا او عله، او انقطاع شرب او باله، او احاله ارض اغتمرها غرق، او اجحف بها عطش، خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم.

اصولا سهميه بندى عوارض و ماليات طبق معمول بايد در يك چهارچوب معينى باشد و تمام افراد طبق آن ضابطه حركت نمايند و عوارض و ماليات خود را بپردازند و بر اين اساس "يعنى عدم تبعيض" همگان به آنچه از آنان دريافت مى شود راضى مى كردند. فقط در بعضى از موارد و برخى از حالات و پيش آمدها توجه ويژه اقتضاء مى كند كه ضابطه رعايت نشود و در مقدار دريافتى استثناء قائل شوند و آن ضابطه طبق اشاره امام عليه السلام در چهار مورد استثناء مى شود.

1- چنانچه افراد پرداخت كننده اظهار سنگينى غير قابل تحمل را نسبت به مقدار خواسته بنمايند.

2- آفت زدگى در كشت و زرع يا ميوه جات باغ و يا كسب و تجارت و آتش سوزى و غيرذلك پيش آيد.

3- خشكسالى كه موجب قطع آب رودخانه يا قنات و يا باران و امثال ذلك بوجود آيد كه در نتيجه، هم در محصولات كشاورزى اثر مى گذارد و هم در صنعت زيرا كه برق و نيروئى كه از فشار آب بدست مى آيد تقليل مى يابد.

4- آسيب خوردگى زمين بر اثر سيل كه زمين را براى كشت نامساعد كرده است و يا خشكى زمين بگونه اى باشد كه محصول برداشت نشود.

در اين گونه موارد اگر پرداخت كنندگان تقاضاى تخفيف نمايند بايد مديران و مسئولان دارائى و عوارض توجه قطعى به خواسته هاى آنان بكنند و از تخفيف دادن نگران و پشيمان نباشند زيرا اثر روانى و جاذبه اى كه در اين تخفيف حاصل مى گردد بيش از مقدار تخفيف ارزش دارد.

آثار تخفيف عوارض و ماليات

و لا يثقلن عليك شى ء خففت به الموونه عنهم، فانه ذخر يعودون به عليك فى عماره بلادك، و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم، و تبجحك باستفاضه العدل فيهم، معتمدا فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم، و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم. فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبه انفسهم به. فان العمران محتمل ما حملته

نتايج و آثارى كه بر اثر تخفيف عوارض و ماليات طبق اين فراز از فرمان تاريخى امام عليه السلام عائد نظام و مسئولين خواهد گرديد از قرار ذيل است:

1- جامعه در رابطه با عمران و آبادانى بيشتر جذب خواهد شد.

2- مردم به استحكام و پايدارى نظام كمك خواهند كرد.

3- ستايش مردم و ثناگوئى آنان را نسبت به خود جلب خواهد نمود.

4- از اجراى عدالتى كه انجام گرفته وجدان مدير و مسئول در آرامش خواهد بود.

5- متقابلا از قدرت مردم به عنوان يك پشتوانه بهره مند خواهد گشت.

6- در صورتى كه براى مديران و مسئولان پيش آمدى گردد و از مردم كمك بخواهند آنان "با توجه به محبت هائى كه شده است" حمايت جدى خواهند نمود.

عوامل ويرانى منطقه و موجبات فلاكت و پريشانى ملت

و انما يوتى خراب الارض من اعواز اهلها، و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع، و سوء ظنهم بالبقاء، و قله انتفاعهم بالعبر.

امام عليه السلام در اين فراز از فرمان تاريخى خود به جناب مالك "ره" هشدار سختى به مسئولان مى دهد در ابتدا مى فرمايد سبب و علت ويرانى و خرابى منطقه و كشور تنگدستى و فلاكت مردم و جامعه مى باشد.

سپس به نكته بسيار حساس و مهم اشاره مى فرمايد يعنى فلاكت و پريشانى مردم را ناشى از سه امر مى داند.

1- توجه كارگزاران و مسئولان به دنيا و مال اندوزى و ترجيح مصالح شخصى بر مصالح اجتماعى.

2- نااميدى مسئولان از پايدارى نظام و حكومت كه بر اثر آن احساس بى تفاوتى از ناحيه آنان نسبت به مسائل اجتماعى و حكومت مى گردد.

3- غفلت از حوادث و فراز و نشيب هائى كه براى ملل سابق بوجود آمده و عبرت نگرفتن از اين گونه جريانات و پيش آمدهاى سياسى و اجتماعى و به فراموشى سپردن آنها.

دولت و پذيرش صلح

و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضى، فان فى الصلح دعه لجنودك، و راحه من همومك، و امنا لبلادك. ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم فى ذلك حسن الظن.

و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده او البسته منك ذمه، فحط عهدك بالوفاء، و ارع ذمتك بالامانه، و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت. فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم، و تشتت آرائهم، من تعظيم الوفاء بالعهود، و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر فلا تغدرن بذمتك، و لا تخيسن بعهدك، و لا تختلن عدوك. فانه لا يجترى ء على الله الا جاهل شقى. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته، و حريما يسكنون الى منعته، و يستفيضون الى جواره، فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل، و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقه. و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته، و ان تحيط بك من الله فيه طلبه لا تستقيل فيها دنياك و لا آخرتك. [ نهج البلاغه فيض ص 1028 -1027. ]

ترجمه:

و صلحى را كه دشمن پيشنهاد مى كند در صورتى كه رضاى خدا در آن باشد هرگز از آن سرپيچى مكن زيرا به وسيله صلح لشكريانت آسوده مى گردند و خود نيز از تشويش و اندوه خاطر، راحت مى شوى و امنيت در شهرهاى زير پوشش حكمرانى تو برقرار مى گردد. پس از استقرار صلح از دشمن خود كاملا و به شدت برحذر باش. زيرا دشمن چه بسا نزديكى نموده و خود را صلح طلب نمايش مى دهد تا طرف را غافلگير كند پس محكم كارى و احتياط را بيشتر كن و خوش گمانى را درباره حيله گريهاى دشمن بكار مگير و با سوءظن و بدگمانى برخورد كن و اگر ميان خود و دشمن معاهده اى منعقد نمودى يا براى او بر عهده و ذمه خود مطلبى را قرار دادى به معاهده خود به طور كامل وفا كن. و آنچه را بر عهده و ذمه خود قرار دادى و پذيرفتى مراعات كن. و خود را در برابر عهد و پيمانى كه بسته اى سپر كن. زيرا عموم مردم در هيچ يك از واجبات الهى با آن همه پراكندگى كه در خواسته ها و نظريات خود دارند مانند اهميت وفاء به معاهده ها اتفاق نظر ندارند. و به اين امر و روش حتى مشركين هم در ميان خود با قطع نظر از اسلام و مسلمين ملتزم هستند. زيرا آنان نيز عواقب بد حيله گرى را براى عهدشكن آزمايش كرده بودند پس هرگز نسبت به تعهد و پيمانى كه نموده اى نيرنگ و حيله گرى منما و تعهد خود را نقض مكن و براى دشمنت حيله گرى روا مدار زيرا هيچكس جز نادان شقى جرات مخالفت با خدا را ندارد و خداوند متعال قانون احترام به عهد و پيمان را با رحمت الهى خود ميان بندگانش عامل امن و پناهگاهى قرار داده است كه در منطقه ممنوعه آن بيارامند و در همسايگى آن با احساس امن زندگى خود را ادامه دهند پس هيچگونه دغل بازى و فريبكارى و نيرنگ را در تعهدها و پيمانها نبايد راه داد و هيچ معامله اى را كه مبهم و امكان اختلاف در آن وجود دارد منعقد مكن. و هرگز پس از تاكيد و استحكام تكيه بر مغلطه كارى مكن و اگر تعهد الهى تو را در تنگنا قرار داد مبادا در صدد فسخ بناحق آن تعهد برآئى. زيرا شكيبائى تو بر تنگنائى كه اميد گشوده شدن و حسن عاقبت آنرا دارى بهتر از عذرخواهى است كه از نتيجه ى بد آن بيمناك باشى و از بازخواست خداوندى كه در دنيا و آخرت تو را فرا خواهد گرفت هراسناك گردى. نكات قابل توجه:

شرط پذيرش صلح

و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضى از آنجائى كه اسلام اصولا از خونريزى و كشتار به جز در بعضى موارد ضرورى، پرهيز دارد و همواره در راه اصلاح قدم برمى دارد، با صلحى كه از طرف دشمن پيشنهاد مى گردد مخالفت نخواهد نمود البته لازم است شرايطى مراعات شود كه تمام آن شرايط در يك كلمه خلاصه مى شود و آن رضاى خداى تبارك و تعالى است. پس هر صلحى را كه دشمن پيشنهاد كند زمامدار موظف به پذيرش آن نيست بلكه آن زمان موظف به پذيرش صلح پيشنهادى است كه آن صلح مصالح مختلف اسلام و مسلمين را در بر داشته باشد و پذيرش صلح بر ادامه جنگ ترجيح داشته باشد كه در اين صورت خداى متعال به پذيرش صلح رضايت دارد و در صورتى كه ادامه جنگ به مصلحت اسلام و مسلمين باشد طبعا پذيرش صلح مورد رضاى خداوند متعال نخواهد بود و امام عليه السلام پذيرش صلح پيشنهادى از سوى دشمن را منوط و مشروط به صلحى دانسته است كه رضاى خدا در آن باشد نه غير.

فوايد و آثار صلح

فان فى الصلح دعه لجنودك، و راحه من همومك، و امنا لبلادك

امام عليه السلام در پذيرش صلح به سه فائده بسيار مهم و حساس كه از يك استراتژيك چشم گيرى برخوردار است اشاره مى فرمايد.

1- طبيعى است كه جنگ ضايعات فراوانى دربر دارد و نيروهاى رزمنده و ارتش را سخت خسته و مستاصل مى كند و چنانچه براى مسلمانان صلحى كه در آن رضاى خداى متعال باشد پيش آيد سبب آسايش و آسودگى ارتش و نيروهاى رزمنده مى گردد و از استيصال و خستگى نجات پيدا مى كنند.

2- چونكه جنگ و درگيرى موجب ناراحتى هاى فكرى و اضطرابهاى درونى مى گردد و در مقابل، صلح موجب استراحت فكرى و سبب رهائى يافتن از اضطرابهاى درونى و فشارهاى روانى مى باشد و پذيرش آن آثار خوبى را براى نيروهاى رزمنده و دولت مردان در بر خواهد داشت.

3- جنگ ناخواسته يك نوع ترس و عدم امنيت و اضطراب و ناراحتى براى مردم به ارمغان خواهد آورد زيرا معلوم نيست غلبه و پيروزى از آن كدام طرف خواهد بود و لذا همگان احساس ناامنى مى كنند و ليكن با پذيرش صلح خطر ناامنى و واهمه آن برطرف و امنيت برقرار مى گردد و همچنانكه امام عليه السلام مى فرمايد پذيرش صلحى كه در آن رضاى خداى متعال باشد، موجب امنيت در كشور خواهد بود.

هوشيارى كامل پس از پذيرش صلح

ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم فى ذلك حسن الظن.

از نكات بسيار مهم بعد از پذيرش صلح هوشيارى و دقت كامل در برخوردهاى دشمن مى باشد. اصولا دشمن آن زمانى صلح را پيشنهاد مى كند كه در يك فشار فوق العاده اى قرار گرفته و از روى ناچارى و اضطرار خواهان صلح مى گردد و چه بسا احساس نابودى و خطر مى نمايد و در واقع دست از دشمنى و كينه توزى برنداشته است و همواره در كمين و در صدد ضربه زدن و اغفال مى باشد و به مجرد قدرت داشتن از تجاوز و نقض عهد خوددارى نخواهد كرد و در بسيارى از موارد هدف از پيشنهاد صلح تجديد قوا و سازماندهى مجدد و تهيه تداركات لازم مى باشد. پس دست آشتى دادن دليل بر رفع خصومت نيست بلكه همچنانكه امام عليه السلام مى فرمايد جهت اغفال نمودن و فريب دادن است ''''ربما قارب ليتغفل'''' لذا رهبر و زمامدار كه مسئوليت نظام و نيروهاى مسلح را به عهده دارد لازم است هوشيارانه و دور از ساده انديشى برخورد كند و خوش گمانى و حسن ظن خود را مورد اتهام و نكوهش قرار دهد و مبادا به حسن ظن خود عمل نمايد و آنرا معيار كار در برخورد با دشمن بعد از صلح قرار دهد.

وفاء به عهد و پيمانهايي كه با دشمن منعقد مى گردد

و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده او البسته منك ذمه، فحط عهدك

بالوفاء، و ارع ذمتك بالامانه، و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت. فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم، و تشتت آرائهم، من تعظيم الوفاء بالعهود، و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر

دين مقدس اسلام فوق العاده نسبت به مسائل درونى و امورى كه عقل تحسين مى كند حساسيت نشان مى دهد، از قبيل مساله وفاء به عهد و التزام به پيمانها و قراردادهائى كه افراد با يكديگر منعقد مى نمايند، چه آنكه طرف مقابل فردى همكيش و مسلمان باشد و يا غير مسلمان اهل كتاب باشد يا مشرك زيرا كه عهدشكنى را عقل، زشت و قبيح مى داند و بر عكس، وفاء به عهد و التزام به قراردادها را تحسين و نيكو مى پندارد و نشانه جوانمردى مى داند، لذا امام عليه السلام تاكيد مى فرمايد به هر صورتى كه امكان دارد امانت دارى را در عهد و پيمان رعايت كند به حدى كه خود را سپر بلاى تعهدات نموده و سختيها را به جان خريده و از نقض شدن تعهدات و پيمانها جلوگيرى كند. زيرا همچنانكه گفته شد وفا به عهد و پيمان فقط يك مساله اسلامى نيست بلكه يك امر عقلى و وجدانى است، لذا تمام ملتها على رغم پراكندگى در آئين و مذهبشان نسبت به پيمانها و تعهدات ملتزم مى باشند و همواره پيمان شكنى را نكوهش و ملامت مى كنند و وفاء به عهد را مورد ستايش و تعظيم قرار مى دهند زيرا كه آثار تلخ و زهرآگين عهدشكنى و حيله گرى و كلاه بردارى و خيانت را چشيده، لذا براى مرتبه ديگر، آمادگى پذيرش تلخى هاى مجدد را ندارند.

حيله گرى در شكستن عهد و پيمان

فلا تغدرن بذمتك، و لا تخيسن بعهدك، و لا تختلن عدوك. فانه لا يجترى ء على الله الا جاهل شقى. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته، و حريما يسكنون الى منعته، و يستفيضون الى جواره، فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه

از استدلالى كه حضرت امام عليه السلام در جمله خود مى فرمايد ''''فانه لا يجترى على الله الا جاهل شقى'''' استفاده مى شود كه حيله گرى و عهدشكنى حتى نسبت به دشمنان مخالفت با خداى بزرگ به شمار مى رود و از گناهان به حساب مى آيد و افراد نادان و شقى اين عمل زشت و ناروا را مرتكب مى شوند و انسانهاى متعهد و پاك از اين خصلت زشت به دور هستند و خداوند متعال بر اساس پايدارى به عهد و پيمان به وسيله بندگان شايسته فضاى امن و امان را در جامعه آماده و فراهم مى نمايد و آنان از اين فضاى عطرآگين بهره مند و برخوردار مى گردند، لذا احدى حق هيچگونه دغل بازى و نيرنگ را ندارد و مى بايست جامعه سراسر از صلح و صفا و وفاء برخوردار باشد و كسى از ديگرى ترس و هراسى نداشته باشد.

كوشش در روشن كردن چهارچوب عهدنامه ها

و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل، و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقه

يك انسان عاقل همواره سعى دارد كه تعهد و قراردادى را كه منعقد مى كند شرايط و بندهاى قرارداد را دقيقا بررسى و تمام جوانب و اطراف را ملاحظه و زوايا و ثغور آنرا بپوشاند كه مبادا آن قرارداد در آينده آسيب پذير و خدشه بردار باشد بنابراين هنگام پيمان بستن و تعهد لازم است از بكارگيرى جملات و الفاظى كه داراى معانى متعدد و مختلفى باشد خوددارى كند و با صراحت كامل پيمان را منعقد نمايد تا اينكه از بهانه جوئى در لحن در امان بوده و مساله مسلم و مورد تاكيد را متزلزل و خدشه دار ننمايد.

خوددارى از فسخ بناحق عهد و پيمان

و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته، و ان تحيط بك من الله فيه طلبه لا تستقيل فيها دنياك و لا آخرتك

چه بسا در برخى از پيمانها و تعهدات هنگام عمل به قرارداد، انسان در يك نوع فشار و گرفتارى قرار مى گيرد كه براى نجات و رهائى از آن فشار و تنگنا مجبور به پيمان شكنى و نقض عهد و فسخ قرارداد، مى گردد اما امام عليه السلام در اين گونه موارد از عهدشكنى و فسخ قرارداد نهى مى نمايد و تاكيد مى فرمايد كه مبادا فشارها و تنگناها سبب عهدشكنى گردد بلكه صبر و تحمل و شكيبائى در اين گونه زمينه ها على رغم ناراحتى و اضطراب، عاقبت خيلى روشن تر و بهترى از عهدشكنى دارد زيرا انسان با اين رفتار "فسخ قرارداد و عهدشكنى" گرفتار عواقبى خواهد گرديد كه نه در دنيا از آن رهائى دارد و نه در آخرت از آن نجات پيدا خواهد كرد.

دولت و خونريزى

اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمه. و لا اعظم لتبعه، و لا احرى بزوال نعمه. و انقطاع مده من سفك الدماء بغير حقها. و الله سبحانه مبتدى ء بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه، فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله. و لا عذر لك عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لان فيه قود البدن. و ان ابتليت بخطا و افرط عليك سوطك او سيفك او يدك بالعقوبه، فان فى الوكزه فما فوقها مقتله، فلا تطمحن بك نخوه سلطانك عن ان تودى الى اولياء المقتول حقهم [ نهج البلاغه فيض ص 1029- 1030. ]

ترجمه:

مالكا پرهيز كن از كشتار و خونريزى به ظلم، زيرا هيچ چيز به انتقام خداوندى نزديكتر و در كيفر سنگين تر و در نابودى نعمتهاى الهى و منقرض ساختن روزگار دولت موثرتر از خونريزى به ناحق وجود ندارد. و خداوند سبحان در روز قيامت حكم و داورى بين بندگانش را با بازخواست خونهائى كه به ناحق ريخته اند آغاز مى كند، پس مبادا اقتدار و سلطه خود را با كشتار و خونريزى حرام، تقويت و آبيارى كنى كه اين روش نه تنها حكومت را ناتوان و سست مى كند بلكه نابود و به ديگران انتقال مى دهد و تو در ريختن خون حرام و قتل عمد هيچ عذرى نه در نزد خدا دارى و نه در پيش من. زيرا در آن مجازات قصاص خواهد بود. چنانچه گرفتار قتل غيرعمد گرديدى و به هنگام مجازات، با تازيانه و يا وسيله برنده و يا دستت از اختيار خارج شد "كه گاه يك ضربه مشت يا بيشتر از آن موجب قتل مى گردد" غرور و نخوت اقتدار و سلطنت بر تو چيره نگردد كه از پرداخت خونبها و حقوق اولياء مقتول سر باز زنى.