فرمان حكومتى پيرامون مديريت

محمود قوچاني

- ۱ -


مقدمه

''بسم الله الرحمن الرحيم''

قال على عليه السلام:

... فاعلم ان افضل عبادالله عند الله امام عادل هدى و هدى فاقام سنه معلومه و امات بدعه مجهوله... و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به فامات سنه ماخوذه و احيا بدعه متروكه.

بدان و آگاه باش محققا برترين بندگان حق نزد خداوند پيشواى عادلى است كه هم خود هدايت يافته و هم عامل هدايت ديگران است و بر اين اساس سنتها و شيوه هايى را كه در نزد شرع و عقل معلوم و معروف است استوار مى گرداند و پديده هاى "اعتقادى و اخلاقى و عملى" كه نه ريشه اى در شرع دارد و نه پايه اى در عقل را نيز از بين مى برد. و محققا بدترين انسانها در محضر حق سبحانه و تعالى آن مقتدى و رهبر ستمگرى است كه هم خود گمراه است و هم عامل گمراهى ديگران، و بر همين اساس از طرفى سنتها و روشهاى شناخته شده و متخذه از عقل و شرع را از بين برده و از طرف ديگر احياگر سنتهاى جاهلى كه هم از ديدگاه عقل متروك و مردود است مى باشد.

انگيزه رشد و تكامل از مهمترين عواملى است كه همواره موجب تحرك و فعاليت و تحول و پيشرفت و پيدايش تمدن و علوم و فنون و گستردگى معارف و اميد و نشاط در زندگى انسانها شده است و از اين رو به عنوان اساسى ترين و ارزشمندترين اصل براى جوامع بشرى شناخته شده است و اساسا هدف خداوند متعال از آفرينش بشر به صورت موجودى مختار و حامل استعدادهاى گوناگون و متضاد "انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه" چيزى جز تكامل و عظمت روحى وى و درك مقام يقين نيست و نيل به مقام شامخ عبوديت كه فلسفه آفرينش جن و انس است "و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون" جز از مسير رشد استعدادهاى فطرى ميسر نبوده و درك مقام يقين جز از طريق عبوديت حق تعالى ميسر نمى باشد "و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين" و اساسا عروج تكامل و تفرج در بستان عبوديت مستلزم طى طريق رشد

مقدمه

و سبيل هدايت، و زاد راه سالك طريق تقواى الهى "يعنى انجام اوامر و ترك مناهى خداوند سبحان است كه "لا ينال عهدى الظالمين".

رهبرى انسانها و بسيج نيروهاى عظيم نهفته آنها در مسير تكامل چه در بعد اجتماعى و زندگانى اين جهانى و چه در بعد روحانى و معنوى و سلوك الى الله عاليترين و مشكل ترين مقام انسانى است. كسى كه شرايط رهبرى و مديريت را نداشته باشد قادر نخواهد بود نيروهاى شگرف و ناشكفته انسانها را به سوى سازندگى و ابتكار بسيج دهد و نابسامانيهاى را سامان بخشد.

اسلام عزيز در تمام دستورات و قوانين خود بيش از هر چيز انسانيت را محور قرار داده است و اصل در برنامه هاى فردى و اجتماعى نيز بايد رشد صفات انسانى باشد و اقتصاد و ماديات جز وسيله اى جهت هر چه بهتر و سريعتر رسيدن به اين هدف و الا نبايد باشد.

هر جامعه مجموعه واحدى است كه به منظور رشد و تحول اجتماعى تمام اركان و اجزاء آن بايد هدف و مسير واحد و شيوه هاى متناسب و هماهنگ جهت نيل به اهداف تحول و تكاملى داشته باشند. هدف اصلى و مسير حركت و مراحل رشد و تكامل در جامعه اسلامى در پرتو دين و مكتب تبيين مى شود و مسلمانان به كليه اوامر و نواهى و قوانين و مقررات دين به عنوان ره آورد وحى و حكم حكيم متعال نگريسته و آنها را مصون از هر گونه خطا و سهو و غرض مى دانند و عمل بدانها را به عنوان عبادت بر خود فرض دانسته و سعادت ابدى خويش را در گرو عمل بدانها مى دانند، لذا انگيزه لازم براى اجراى دستورات و قوانين و مقررات آن در تمام اركان و اجزاء جامعه موجود بوده و در نتيجه كل جامعه بطور هماهنگ و هم جهت به منظور نيل به اهداف تعيين شده حركت خواهند نمود و در اين صورت است كه امر خطير ارشاد هدايت و رشد و تكامل جامعه امكان پذير مى گردد.

از مهمترين كمبودها و نقائص اصولى و ريشه اى و علل عدم پيشرفت و تكامل جهان اسلام در طول تاريخ كه از همان آغاز پيدايش اسلام به ويژه پس از شهادت حضرت امير عليه السلام تا قبل از بنيان گذارى جمهورى اسلامى ايران وجود داشته است عدم استقرار نظام و حكومت اسلامى به رهبرى امام معصوم عليه السلام و يا ولايت فقيه است كه بدين سبب هيچگاه مجالى براى بكار بستن و اجراى قوانين و دستورات و اصول و ضوابط و حاكميت ارزشهاى اسلامى و مديريت و رهبرى جامعه توسط مردان الهى پديد نيامده است تا امكان و قابليت اجرائى ضوابط اسلامى و شيوه هاى مديريت و هدايت و رهبرى جامعه و ملكات و فضائل در رشد و هدايت و تكامل فرد، خانواده و جامعه و هنر و قدرت رهبرى مردان حق به منصه ى ظهور برسد تا سينه تاريخ منقوش از پرتو نور آنها گشته و زمين كه همواره جولانگاه تاخت و تاز ارباب زر و زور و ياغيان ستمگر بوده است، بارى شاهد حاكميت قانون حق و اجراى عدالت باشد، لذا در طول تاريخ مسلمين قدر و ارزش گوهر گرانبهاى دين و مكتب و در ثمين امامت و ولايت را آنطور كه بايسته و شايسته است ندانسته اند و توان و استعداد خود را باور نداشته اند و اين از موثرترين عوامل بازدارنده و موانع پيشرفت بوده است.

پس از به ثمر نشستن نهال مقدس انقلاب به رهبرى حكيمانه امام خمينى "قدس سره" و ثبوت اركان نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران و حاكميت دين حق و ارزشهاى اسلامى بر مرز و بوم ايران اسلامى و با برخوردارى از رهنمودهاى قولى و فعلى امام عزيز و تلمذ در مكتب معلم بشريت كه به حق راه و رسم چگونه زيستن و چگونه مردن را به هشياران و مشتاقان عالم آموخت و همچنين پس از تنظيم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران اقتضاء مى نمود كه شيوه هاى منحط حاكم بر دستگاه هاى اجرايى طاغوتى زدوده شود و به منظور اداره امور در راستاى اهداف و آرمانهاى رهبر فقيد انقلاب قوانين، ضوابط و مقررات، شيوه ها و عناصر، برنامه ها و آموزشهاى متناسب با فرهنگ الهى و نجات بخش اسلام جايگزين گردد.

از اين رو مركز آموزش مديريت دولتى كه بر اساس قانون عهده دار مسئوليت خطير آموزش كاركنان و بويژه مديران در سطوح مختلف است طى سالهاى پس از انقلاب شكوهمند اسلامى همواره بر آن بوده است تا با فراهم آوردن وسائل و ابزار كار، آموزش مديريت را مورد توجه قرار دهد.

مدير در هر رده اى كه قرار داشته باشد از مديران ارشد و عالى در برنامه ريزى و رهبرى و تعيين سياستهاى كلى و خط مشى ها تا مديران پايه در سرپرستى مستقيم و نظارت بر عمليات، براى موفقيت در انجام وظايف سازمانى خود نيازمند به كسب اطلاعات كافى مى باشند.

بديهى است آموزش صحيح مديران و در اختيار قرار دادن ابزار مناسب كار باعث پرورش و آماده شدن مديران شايسته، مبتكر و خلاق مى شود و برخوردارى آنان از ويژگيهاى اخلاقى و انسانى باعث رشد و تكامل مديريت در سطح كشور خواهد گرديد. اين مركز بر اساس رسالت سنگين و مهم خود در آموزش و بهسازى كاركنان دولت و همچنين تبيين فرهنگ اسلامى اقدام به فعاليتهاى مطالعاتى و تحقيقاتى و پژوهشى در ابعاد گسترده و تدوين و تاليف كتب و جزوات درسى نموده است و از دانشمندان و محضر علماء در اين خصوص بهره برده است.

با عنايت به مطالب فوق بررسى مدارك و منابع اسلامى در خصوص مسائل مربوط به مديريت به منظور تدوين نظام مديريت اسلامى ضرورت و اهميت ويژه اى يافت.

يكى از مهمترين منابع در اين مورد نهج البلاغه مى باشد كه از مهمترين بخشهاى آن عهدنامه اى است كه حضرت على عليه السلام بعنوان يك خط مشى رهبرى براى مالك اشتر از فرماندهان لايق و شايسته شان ترسيم فرمودند.

كتاب حاضر كه توسط حجه الاسلام و المسلمين قوچانى تهيه و تدوين گرديده است شرح و بسط اين عهدنامه مى باشد ايشان كه چندين سال است بعنوان مشاور رياست محترم مركز به تحقيق و تدريس در دوره هاى مختلف مركز مشغول مى باشند، ضمن اشراف كامل به مسائل مربوط به مديريت متداول و احساس نياز در مورد تدوين نظام مديريت اسلامى به اين كار مبادرت ورزيدند.

در خاتمه ضمن تشكر از زحمات و مساعى عالمانه استاد محترم كه با توجه به اشتغال در ساير مسئوليتهاى مهم با اهتمام لازم امور مربوط به ويراستارى، مطابقه و اعرابگذارى و... اين اثر گرانقدر را به انجام رساندند و همچنين تشكر از عنايت و پشتيبانى هاى بى دريغ رياست محترم مركز آموزش مديريت دولتى برادر ارجمند و دانش پرور جناب آقاى مهندس اكرام جعفرى كه زمينه چاپ و نشر اين تاليف ارزشمند را فراهم نمودند و لازم است از همكارى صميمانه جناب آقاى سبحانى مدير محترم موسسه چاپ و انتشارات مركز و ساير همكارانشان كه بنحوى از انحاء با اولويت ويژه تمامى امور مربوطه را دنبال نمودند تشكر گردد.

قطعا نظرات انديشمندان و صاحبنظران علاوه بر تكميل و تكامل كتاب موجبات مسرت دست اندركاران را نيز فراهم خواهد نمود.

مركز آموزش مديريت دولتى

مديريت معارف اسلامى

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله باعث الرسل و خير المرسلين و الصلاه على اشرف الانام و خاتم النبيين و السلام على اخيه و ابن عمه سيد الوصيين و اولاده الطيبين الطاهرين الهداه المهديين لاسيما بقيه الله فى الارضين امامنا و صاحبنا و هادينا و ولى امر العالمين و اللعنه على اعدائهم من الان الى قيام يوم الدين.

يكى از مهمترين فرمانها و دستورالعملهاى سيدالاوصياء، قائد الغر المحجلين، امام المتقين، اميرالمومنين، على بن ابى طالب عليه آلاف التحيه و الثناء و السلام در نهج البلاغه كه تالى تلو قرآن مجيد به شمار رفته و برتر از هر كلام مخلوق و آدمى به حساب مى آيد عهدنامه اى است كه مولى به عنوان يك خط مشى رهبرى در زمينه هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، اخلاقى، دفاعى، آبادانى براى جناب مالك اشتر نخعى [شيخ طوسى "قده" در كتاب رجال نقل مى فرمايد هنگامى كه خبر شهادت مالك به اميرالمومنين عليه السلام رسيد اظهار تاثر نموده و فرمود:

''لقد كان لى مثل ما كنت لرسول الله "ص"'' همچنان كه براى رسول الله "ص" بودم مالك نيز براى من چنين بود. ]

و شيخ كشى "ره" نيز در كتاب رجال نقل مى كند كه اميرالمومنين عليه السلام فرمود: ''رحم الله مالكا، و ما مالك؟ عز على به هالكا، لو كان صخرا لكان صلدا و لو كان جبلا لكان فندا، و كانه قدمنى قدا''.

خدا مالك را بيامرزد چه مالكى بود؟ مرگ او براى من سنگين بود. اگر سنگ بود سنگى سخت بود. و اگر كوه بود كوه بزرگى بود. و مثل اين كه شقه اى از بدن من جدا شده بود.

و سيدرضى "قده" در نهج البلاغه آورده است كه هنگام رسيدن خبر فوت مالك به اميرالمومنين عليه السلام فرمود:

''مالك و ما مالك؟ و الله لو كان جبلا لكان فندا و لو كان حجرا لكان صلدا، لا يرتقيه الحافر و لا يوفى عليه الطائر.''

مالك رفت اما چه بود؟ سوگند به خدا اگر كوه بود كوه بزرگ و شاخصى بود. و اگر سنگ بود سنگى سخت بود كه هيچ حيوان سم دار رهنورد توانائى بالا رفتن بر آن، را نداشت و هيچ پرنده اى قدرت پرواز به آنرا نداشت.

جناب مالك "ره" علاوه بر آنكه از بازوان پرتوان مولاى متقيان و از فرماندهان عالى رتبه ارتش آن حضرت و از شجاعت فوق العاده اى برخوردار بود "اگر دشمن احساس مى كرد در لشكر مقابل مالك حضور پيدا كرده است در جا خود را مى باخت" علاوه بر كمالات ظاهرى وى از شجاعت خارق العاده درونى و نفسانى نيز برخوردار بود كه به مراتب از شجاعت ظاهرى او ارزنده تر است.

به عنوان نمونه در تاريخ آمده است در جنگ صفين پس از درگيرى دو روز و يك شب مالك خود را به نزديكى بارگاه معاويه رسانيده و چيزى باقى نمانده بود كه با كشتن معاويه غائله جنگ و فتنه بين مسلمانان را خاتمه دهد. عمروعاص كه از شياطين دهر و زمان بود و در لشكريان معاويه حضور داشت با مكر و حيله و شيطنت پيشنهاد نمود كه لشكريان معاويه قرآنها را بر سر نيزه كنند به معنى اين كه ما تسليم حكم قرآن هستيم، آن قشر از خشك مقدسها و متحجرين و نادانهائى كه هميشه بزرگان و رهبران در طول تاريخ گرفتار آنان هستند "و امام راحل ما "س" نيز گرفتار اين قشر بود" آمدند خدمت حضرت اميرالمومنين عليه الصلاه و السلام و از او خواستند كه دستور دهد، مالك از ادامه جنگ و خونريزى خوددارى كند و به جايگاه خود برگردد حضرت در پاسخ فرمودند كه اين طرح "قرآن را بر سر نيزه بردن" غير از مكر و حيله چيز ديگرى نيست آنان نپذيرفتند و در برابر ولى امر خود ايستادگى كردند و اظهار داشتند كه چنانچه مالك باز نگردد با همين شمشيرها تو را خواهيم كشت كه مولا ناچارا دستور بازگشت مالك را صادر و مالك در راستاى اطاعت از ولى امر و رهبر خود از ادامه جنگ منصرف گرديد.

مالكى كه در حدود 40 ساعت درگير جنگ سخت است و پس از كشته شدن تعداد زيادى از مسلمانان و لشكريان حضرت امير "ع" و رسيدن وى به نقطه نهائى كه بعد از چند لحظه بر دشمن به كلى فائق و پيروز مى گردد تمام اين آرزوها و خواسته ها را در برابر فرمان رهبر و ولى امر خود ناديده مى گيرد و از آنها منصرف شده و بمحض صدور فرمان امام باز مى گردد كه اين رفتار از بزرگترين شاخصه هاى شجاعت و قدرت نفس او به شمار مى آيد. "رحم الله مالكا و ما ادراك ما مالك". يكى از فرماندهان شايسته، لايق، مطيع، زبردست، شجاع، فعال، انسان، هنگام اعزام وى جهت ولايت و حكمرانى در مصر ترسيم فرموده و مخاطب در اين فرمان گرچه جناب مالك اشتر بوده اما مطالب درربارى كه در آن آمده است دستورالعمل پويائى است براى تمام حق جويان و دولت مردان و كسانى كه آرزوى پياده شدن حكومت عدل و نظام جمهورى اسلامى به تمام معنى الكلمه را دارند.

در اين فرمان فرازها و بخشهاى متعدد و گوناگونى آمده است كه در هر يك از آن قسمتها درس بزرگى است براى هر يك از مسئولين و مديران در تمام سطوح و چنانچه مسئولين محترم محتواى آن را به عنوان يك سرمشق در روش كارى و فعاليتهاى اجتماعى خود قرار دهند اداره در نظام جمهورى اسلامى ايران از بالاترين سطوح مديريت در جهان برخوردار خواهد بود و برترى خود را بر ساير مديريتهاى دنيا در اسرع وقت به اثبات خواهد رسانيد.

اينك فرازهاى مختلف اين فرمان مقدس در ابعاد گوناگون در شش بخش و خاتمه مورد بحث و نظر قرار خواهد گرفت.

كليات

ويژگيها و نكات برجسته فرمان

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا ما امر به عبدالله على اميرالمومنين، مالك بن الحارث الاشتر فى عهده اليه حين ولاه مصر: جبايه خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عماره بلادها. [ نهج البلاغه فيض- ص 991. ]

ترجمه:

اين دستورى است كه بنده خدا على اميرالمومنين "ع" به مالك فرزند حارث اشتر در فرمان حكومتى خود هنگام واگذارى زمامدارى مصر به او صادر نمود. و اهداف آن عبارت است از تحصيل و جمع آورى ماليات آن كشور، و جهاد و جنگ با دشمنان آن منطقه، و زمينه سازى جهت اصلاح حال مردم آن سرزمين، و آبادسازى شهرهاى آن.

نكات قابل توجه:

حكومتى بودن فرمان

هذا ما امر به عبدالله على اميرالمومنين، مالك بن الحارث الاشتر فى عهده اليه حين ولاه مصر

از ذكر عنوان ''اميرالمومنين'' پس از نام مبارك "على" هنگام صدور فرمان، استفاده مى شود كه فرمان صادره يك فرمان حكومتى و ولايتى است و اينكه دستوردهنده كسى است كه بر مومنان سمت ولايت دارد و به عنوان يك منشور حكومتى كه برخاسته از ولايت و حكومت الله است صادر گرديده نه به عنوان فرد شخصى و يا حاكم ديكتاتورى بلكه بر اساس همان مسئوليتى كه پيامبر گرامى "ص" روز عيد غدير بر عهده امام عليه السلام گذارده است صادر گرديد.

فرمان الزامى است يا ارشادى

هذا ما امر به عبدالله على اميرالمومنين، مالك بن الحارث الاشتر فى عهده اليه حين ولاه مصر

كلمه ''امر'' صريح و روشن در اين است كه جناب مالك "ره" موظف است به عمل و اجراء آنچه امام عليه السلام در فرمان مبارك خود صادر فرموده و حق كمترين سستى و كوتاهى در انجام هيچيك از بند بند دستورالعمل را ندارد. بنابراين جناب مالك "ره" در انتخاب روش و رفتار و يا مديريت خاصى بر خلاف دستورالعمل هاى صادره در فرمان مبارك آزاد نبوده و صرفا مامور به انجام تمام دستورات صادره مى باشد.

اصول اساسى و خطوط كلى در اداره نظام

جبايه خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عماره بلادها.

امام عليه السلام فرمان حكومتى را فهرست وار در چهار اصل خلاصه فرموده، و اصولا اداره يك نظام بر همين چهار پايه استوار است كه دو اصل آن بر عهده ملت و رعيت و دو اصل ديگر بر عهده دولت و نظام است.

اصل اول: پرداخت ماليات و عوارض شهردارى و گمركات و مشابه آن كه كلا از آنها به خراج تعبير شده است.

اصل دوم: جهاد و دفاع و جنگ كه اصولا با نيروى انسانى ملتها تحقق پذير است و اگر ارتش و نيروهاى مسلح كه از آحاد مردم تشكل مى يابد وجود نداشته باشد به هيچ صورت جهاد و دفاع و جنگ امكان پذير نيست.

و اين دو اصل است كه بر عهده ى ملت و رعيت قرار مى گيرد.

اصل سوم: زمينه سازى جهت اصلاح حال مردم، بدين معنى كه دولت زمينه هاى رشد جامعه و فعاليت مردم را در ابعاد گوناگون فراهم آورد تا بتوانند از نيروى خود در زمينه هاى بازرگانى، كشاورزى، صنعت، بهداشت و درمان، فرهنگ، آموزش و پرورش، جهاد و خودكفائى، مسائل رفاهى، سياسى، اجتماعى و... بهره بردارى كنند و كشور را به تمام معنى خودكفا نمايند به نحوى كه نيازى به خارج نداشته باشند كه در اين صورت حال مردم اصلاح و از رونق بيشترى برخوردار خواهد گرديد.

اصل چهارم: شهرسازى، عمران، آبادانى، جاده كشى، اسفالت، پل و سدسازى، احداث نيروگاهها، آب رسانى، ارتباطات: تلفن، فاكس، تلگراف، پست و امثال ذلك.

اين دو اصل بر عهده دولت و نظام است. و چنانچه زمامداران به اين چهار اصل توجه كافى كنند نسبت به اداره كشور و نظام خود موفق و محبوب خواهند بود و در حقيقت يك دولت مردمى را برقرار نموده و در نتيجه پايدار و جاودان خواهد ماند و اگر نسبت به يكى از اصول، كوتاهى ورزند خواه ناخواه آن نظام آسيب پذير بوده و زمامداران نمى توانند دولت خود را مستقر و پايدار بدارند.

توجه به افكار عمومى جامعه

ثم اعلم يا مالك، انى قد وجهتك الى بلاد قد جرت عليها دول قبلك: من عدل و جور، و ان الناس ينظرون من امورك فى مثل ما كنت تنظر فيه من امور الولاه قبلك، و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم. [ نهج البلاغه- فيض- ص 992. ]

ترجمه:

بدان اى مالك تو را اعزام داشتم بسوى منطقه اى كه در آنجا حكومتهاى متعددى پيش از تو عادلانه و يا ستمگرانه حكمرانى نموده اند و مردم دقت مى كنند در رفتار تو همانند توجه و دقت تو در رفتار حكمرانان پيش از خودت. و آنچه را كه تو درباره آنان مى گفتى و يا انتظار داشتى ديگران نيز از تو انتظار دارند و يا درباره تو مى گويند.

نكات قابل توجه:

منظور از دولتهاى عدل و جور

ثم اعلم يا مالك، انى قد وجهتك الى بلاد قد جرت عليها دول قبلك، من عدل و جور

در اينجا اين سئوال به نظر مى رسد كه آيا مقصود از دولتهاى عدل و جور دولتهاى حاكم بر سرزمين مصر قبل از ظهور اسلام بوده است يا بعد از اسلام و گسترش آن به سرزمين مصر؟

در پاسخ بايد گفت گرچه در اول پيروزى مسلمانان بر روميان حاكم بر مصر عمر و عاص مدتى حكومت نمود و سپس نماينده عثمان و بعد از مرگ عثمان قيس بن سعد نماينده اميرالمومنين عليه السلام و پس از او محمد بن ابى بكر كه از خواص مولى بود و ليكن هيچيك از اينان به عنوان دولت مستقل حكومت نكردند و كلا تحت عنوان دولت اسلامى حكم فرما بودند و مجموع آنان زير پوشش يك دولت بودند نه دولتهاى متعدد لذا به نظر مى رسد منظور از دولتها اعم از دولت هاى قبل از اسلام و دولتهاى بعد از اسلام باشد و چه بسا بسيارى از دولتهاى قبل از اسلام نيز دولتهاى عدل و بدون ستم و جور حكمرانى مى نمودند.

نگاهى به سابقه تمدن مصر

سرزمين مصر از مناطق متمدن و سابقه دار تاريخى بسيار چشمگير بوده مرحوم دهخدا در موسوعه دائره المعارف خود چنين آورده است: ''سابقه تاريخى مصر يكى از قديميترين كشورهاى جهان و سرزمين فراعنه است كه تاريخ تمدن آن از چهار هزار سال پيش از ميلاد شروع شده است. آثار تاريخى مهمى مانند اهرام ثلاثه و معابد بيشمار كه يادگار عظمت و قدرت ديرين اين كشور است دارد. دولت قديم مصر در سال 524 ق. م به دست ايرانيان افتاد در سال 332 اسكندر آن را متصرف شد و سپس سلسله بطالسه تا سال 30 و از اين تاريخ رومى ها مصر را در تصرف داشتند در سال 641 م "19 ه.ق" در زمان خلافت عمر مسلمانان اين كشور را فتح كردند و تا سال 1517 م. كه دولت عثمانى بر مصر تسلط يافت در دست خلفاى عباسى و اموى و فاطمى بود. در سال 1798 ناپلئون آن را فتح كرد در سال 1805 م. محمد على پاشا از طرف دولت عثمانى پاشاى مصر شد و سلسله جديد مصر را تشكيل داد. از سال 1914 دولت انگليس آن را رسما تحت الحمايه خود كرد ولى پس از جنگ جهانى اول فشار مليون مصر و سران حزب وفد دولت انگليس را مجبور به صدور اعلاميه استقلال مصر كرد و ملك فواد اول رسما به پادشاهى برگزيده شد. ملت مصر از اقوام سامى و حامى [ سام و حام دو فرزند حضرت نوح عليه السلام بودند و از آنجائى كه آبادانى مصر به وسيله اين دو فرزند شروع شده، لذا ملت مصر از اين دو به وجود آمده. ] هستند ولى با رسوخ آداب و

رسوم عربى در راس كشورهاى عربى قرار گرفته است، در حدود نود و يك درصد ملت مصر مسلمان و پيرو مذهب تسنن [ گرچه ملت مصر از پيروان مذهب تسنن هستند وليكن محبت و علاقه و ولاء فوق العاده و شديدى به اهل بيت عصمت دارند و نسبت به ذريه پيغمبر گرامى "ص" احترام فوق العاده را ملتزم هستند. ] و بقيه پيرو مسيح و ديگر اديان مى باشند.'. [ لغت نامه دهخدا. ماده م. ص. ر. ]

چرا مالك انتخاب مى گردد

در تاريخ آمده است در زمان خليفه دوم "عمر" عمروعاص والى حكمران شامات بود و هواى فتح مصر را بسر داشت وليكن پس از كسب اجازه، خليفه دوم او را منع از غزو كرد پس از مدتى بدون اجازه خليفه لشكركشى بسوى مصر نمود خبر به خليفه دوم در مدينه رسيد فورا براى او نامه اى با پيك فرستاد متضمن اين كه اگر نامه من به تو رسيد و درگير شده بودى به جنگ ادامه بده زيرا برگشت به صلاح نيست و اگر قبل از درگير شدن، نامه به دستت رسيد از همانجا برگرد و حق جنگ نمودن ندارى هنگامى كه رسول خليفه به لشكريان عمروعاص رسيد آنان پشت اولين آبادى سرزمين مصر اطراق نموده بودند عمروعاص بر اثر فطانت و هوشيارى كه داشت اجازه ورود و ملاقات پيك خليفه را نداد و فرداى آن روز پس از جنگ و پيروزى بر اولين آبادى سرزمين مصر اجازه ورود پيك عمر را صادر نمود و بالاخره بر روميان كه بر مصر حكومت مى كردند غالب آمد و كشور مصر را فتح نمود و به بلاد اسلامى ملحق كرد و پس از عمر، عثمان، عبدالله بن سرح را به ولايت و حكمرانى بر مصر منصوب نمود و پس از خلافت عثمان، مولاى متقيان على بن ابى طالب عليه السلام قيس بن سعد را به ولايت و زمامدارى مصر منصوب فرمودند وليكن بر اثر گزارشات عديده مبنى بر عدم كفايت وى جهت اداره كشور مصر، وى را عزل و محمد بن ابى بكر را كه يكى از خواص حضر اميرالمومنين عليه السلام بود به ولايت و حكومت مصر اعزام فرمود وى براى ايام عادى و غير دشوار لياقت اداره مصر را دارا بود وليكن پس از قدرت گرفتن معاويه و طمع وى نسبت به كشور مصر و اعزام جاسوسهاى مختلف به آن سرزمين و ايجاد آشوبگرى در آن منطقه و رسيدن گزارشات شيطنت معاويه و عمروعاص در سرزمين مصر على بن ابى طالب عليه السلام محمد بن ابى بكر را براى برخورد با اغتشاشات معاويه كافى ندانست زيرا كه وى قدرت تدبير و قاطعيت كافى را در برابر مكر و حيله و شيطنت هاى معاويه نداشت، لذا با ارسال نامه اى به محمد بن ابى بكر متضمن اينكه با رسيدن جناب مالك ولايت آن سرزمين را به وى واگذار نمايد او را عزل و ولايت مصر را به جناب مالك اشتر نخعى واگذار نمود.

ملاحظه مى شود با توجه به اينكه محمد بن ابى بكر از خواص حضرت اميرالمومنين عليه السلام بوده مع ذلك زمانى كه حكومت او به مصلحت اسلام نيست وى را عزل و فرد ديگرى كه لياقت و شايستگى مناسبى دارد منصوب مى فرمايد و اين روش درسى است براى تمام مسئولان محترم نظام مقدس جمهورى اسلامى از رياست محترم جمهور گرفته تا پائين، و هر مسئولى كه احساس عدم توانائى فرد تحت امر خود را نمود موظف است با جايگزينى فرد اصلحى به مساله، رسيدگى كند و در انتخاب، كمترين رفاقتها و نزديكى ها نبايد ملاحظه شود زيرا اين حكومت امانتى است در دست مسئولان و با انتصاب فرد نالايق خيانت به اسلام و مسلمين مى شود.

توجه جامعه به رفتار مسئولين

و ان الناس ينظرون من امورك فى مثل ما كنت تنظر فيه من امور الولاه قبلك، و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم

از نكات بسيار حساس و جالب كه مديران و مسئولان محترم بايد به آن توجه خاص داشته باشند نكته اى است كه امام عليه السلام در اين فراز از فرمان خود به آن اشاره مى فرمايد و توجه جناب مالك "ره" را به آن جلب مى نمايد مساله رفتار مسئولان امر است- چه مدير و چه غيرمدير- زيرا كه مردم دقيقا رفتار آنان را زير نظر گرفته و ذره بين هاى خود را روى حركات آنان قفل نموده همچنان كه مسئولان فعلى قبل از مسئوليت پذيرى نسبت به رفتار ديگر مسئولان توجه داشته اند. اينك ديگرانند كه رفتار مسئولان و مديران فعلى را دقيقا مورد توجه قرار داده و از آنان انتقاد يا تحسين مى نمايند و وظيفه شرعى و قانونى و مردمى اقتضا مى كند كه مسئولان و مديران محترم به گونه اى رفتار نمايند و با مردم برخورد داشته باشند كه حتى الامكان به آنان انتقاد متوجه نگردد بنابراين مقتضيات زمان و مكان تعيين كننده تكليف و وظيفه مديران و مسئولان محترم خواهد بود. و چه بسا قبل از مسئوليت پذيرى انجام كارى براى مسئول مورد انتقاد نباشد و بعد از پذيرش مسئوليت بر اثر حساسيت جامعه بايستى از انجام آنگونه رفتارها خوددارى نمايد تا گفته هاى مردم درباره آنان به نيكى آغاز و ختم گردد.

توجه به روشهاى صحيح ساير نظامها

و الواجب عليك ان تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومه عادله، او سنه فاضله، او اثر عن نبينا- صلى الله عليه و آله و سلم- او فريضه فى كتاب الله، فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فيها [ نهج البلاغه فيض ص 1033. ]

ترجمه:

واجب و لازم است بر تو كه توجه كنى به سرگذشت و رفتار زمامدارانى كه پيش از تو حكومت عادلانه را بر پا نمودند. يا سنت و روش نيك و برجسته اى را اتخاذ كردند. يا از آثار پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و يا از واجبى از واجبات كتاب الهى پيروى و تبعيت نمودند. پس توجه كن و پيروى بنما از آن اعمالى كه ما انجام داديم و تو خود آنرا مشاهده نمودى.

نكته قابل توجه:

هدف اصلى از حكومت اصلاح جامعه و خدمت به ملت در راه هدايت آنان بسوى رستگارى و سعادت و توحيد و خداشناسى است و از آنجائيكه لازم است انسان همواره از گذشتگان درس و عبرت بياموزد بايد رفتار و كردار نيك آنان را سرمشق زندگى خود قرار دهد و ملاك و ميزان و معيار، رفتار و عملكرد صحيح است نه عمل كننده و يا نظام مجرى آن چه بسا نظامى بر اساس حق تشكيل نشده و ليكن روشهاى صحيحى را در اداره نظام خود به حكم عقل اتخاذ و انتخاب نموده باشد. طبق فرمان و دستور امام عليه السلام آن روش و رفتار محترم و مقدس است و بايد به آن توجه دقيق داشته باشيم چه آنكه آن روش در حكومت عادله اى پياده شده باشد و يا آن كه خود سنت فاضله و روش نيكى باشد گرچه در حكومت عادله نباشد.

بنابراين حكومت اسلامى جهت اصلاح جامعه و موفقيت بيشتر در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامى موظف است نظامهاى دنيا را تحت بررسى و مطالعه قرار دهد و آنچه از روشهاى صحيح و رفتار نيك را در دنيا بدست آورد سرمشق رفتار سازمانى حكومت و سازمانها و ادارات و ارگانها و نهادهاى خود قرار دهد.

چگونگى برخورد با روشهاى مسئولان سابق

و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه، و صلحت عليها الرعيه. و لا تحدثن سنه تضر بشى ء من ماضى تلك السنن، فيكون الاجر لمن سنها، و الوزر عليك بما نقضت منها [ نهج البلاغه فيض ص 1001. ]

ترجمه:

و هرگز سنت نيكوئى را كه پيشتازان اين امت به آن عمل نموده اند مشكن. آن سنتى كه موجب انس و الفت بين مردم گرديده و ملت و رعيت بر اساس آن به زندگى شايسته اى دست يافته. و هرگز سنتى را بنيان مگذار كه كمترين ضرر و زيانى به سنتهاى گذشته وارد سازد كه در نتيجه پاداش و مزد از آن سنت گذاران نيكو خواهد بود و وزر و وبال سنت شكنى گريبان گير تو خواهد گرديد.

نكات قابل توجه:

آثار سنتهاى نيك گذشتگان

سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه، و صلحت عليها الرعيه.

از نتايج و آثار و فرايند سنتهاى نيك از نظر روانى و بطور اتوماتيك وار دست آوردهاى ذيل خواهد بود.

1- ملتها و سران و بزرگان قوم در راستاى عمل به آن همت مى گمارند زيرا فطرتهاى سالم همواره بسوى سنتهاى نيك گرايش بيشترى دارند، لذا آن سنتها مورد توجه و عمل آنان قرار مى گيرد.

2- محور اجتماع و موجب گردهمائى هائى كه سبب الفت و نزديكى دلها به يكديگر است خواهد گرديد و مانع تفرقه و جدائى مى شود زيرا با استقبال همگان بر انجام آن سنت و روش نيك مخصوصا در مكان واحد افراد از نزديك با يكديگر تماس گرفته و بر اثر تماس مكرر كدورتها زدوده و دلها با هم نزديك و موجب الفت مى گردد.

3- زندگى صحيح و سالم و آرامى براى ملت و رعيت حاصل مى گردد زيرا بر اثر تماس با يكديگر افراد جامعه از گرفتاريهاى همديگر مطلع و به يكديگر كمك نموده و بار هم را از دوش يكديگر برمى دارند و بر اين اساس زندگى سالمتر و صحيحترى را پيدا مى كنند.

لذا امام عليه السلام در مقام توصيف سنت صالحه اين سه اثر و پيامد را براى آن، به عنوان وصف بيان مى فرمايد.

پرهيز از مبارزه با سنتهاى نيك

و لا تنقض سنه صالحه.

اصولا يكى از دستورات و آئين هاى آسمانى در تمام اديان الهى پيروى از سنتهاى نيك و تقويت و پشتيبانى از آنها بوده است و لذا همچنانكه همواره خداوند تبارك و تعالى بندگان خود را موظف و مكلف به عمل به آنها مى نمايد از مبارزه با آنها و سنت شكنى نيز باز مى دارد و هشدار مى دهد و مبارزه با آن، يكى از گناهان قطعى به شمار مى آيد. بنابراين هر مدير و مسئول محترم كه در پست و مقام تازه و جديدى قرار مى گيرد حق ندارد سنتهاى نيك و مثبتى را كه مسئول پيشين برپا داشته و اقامه نموده است و مردم را بر آن واداشته و هماهنگ نموده پايمال نمايد و يا با آن مبارزه كند بلكه موظف است هر چه بيشتر مردم را به التزام و تعهد به سنتهاى نيك دعوت نمايد و خود نيز، عامل به آن بوده و در مقام ايجاد سنتهاى نيك ديگر باشد.

نكوهش تغيير سنتهاى جاريه نيك

و لا تحدثن سنه تضر بشى ء من ماضى تلك السنن، فيكون الاجر لمن سنها، و الوزر عليك بما نقضت منها

علاوه بر آنكه هيچ مدير و مسئولى بلكه هيچ مسلمانى حق ندارد سنتى از سنتهاى نيك برپا شده را محو و از بين ببرد حق ندارد سنتى را ايجاد كند كه احيانا با گوشه اى، از سنت برپا شده سابق منافات داشته باشد و احداث سنت جديد لطمه اى بر سنت گذشته و پيشين وارد گرداند كه در اين صورت "چه سنت پيش بكلى برچيده شود و يا گوشه اى از آن محو و پايمال گردد" پاداش و اجر و ثواب دنيوى "ثناگوئى مردم" و اخروى از آن كسى است كه آن سنت را برپا نموده و گناه و وزر و وبال دنيوى "ملامت و بدگوئى و لعن مردم" و اخروى از آن كسى است كه آن سنت را پايمال نموده است.

اهتمام به دستورالعملها و بخشنامه ها و نحوه تنظيم آنها

و تجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اليك فى عهدى هذا، و استوثقت به من الحجه لنفسى عليك، لكيلا تكون لك عله عند تسرع نفسك الى هواها، فلن يعصم من السوء و لا يوفق للخير الا الله [ نهج البلاغه- فيض- ص 1033. ]

ترجمه:

و لازم است با جديت از ناحيه خود در پيروى از اين عهدنامه كه براى تو ترسيم نمودم و نسبت به اجراى آن از تو عهد و پيمان گرفتم و حجت را بر تو محكم نمودم سخت كوشا باشى تا در آن هنگام كه نفس تو براى اشباع هوا و هوسش به هيجان آمد بهانه و عذرى نداشته باشى.

نكات قابل توجه:

گويا و رسا بودن بخشنامه ها

و استوثقت به من الحجه لنفسى عليك

يكى از روشهاى اتمام حجت و زمينه ساز براى استدلال و برهان قاطع، گفتار واضح و بيان روشن و گويا است براى مكلفين و وظيفه شناسان زيرا در صورت اجمال و گنگ بودن بيان و نارسائى آن، قانون 'قبح عقاب بلابيان' همچنانكه در علم اصول به تحرير رسيده است حاكم خواهد بود و مخاطب عذر موجه خود را اعلام مى نمايد. و جهت پيشگيرى از اينگونه مسائل لازم است هر مسئولى در رابطه با بخشنامه ها و دستورالعملها به گونه اى آنرا تنظيم كند كه به تمام معنى گويا و روشن باشد تا براى احدى عذرى باقى نماند همچنانكه امام عليه السلام مى فرمايد:

عهدنامه اى كه در آن حجت خود را براى تو روشن و محكم بيان داشتم...

بنابراين توجه به گويا بودن دستورالعمل و بخشنامه يكى از مسائل مهم مديريتى است كه لازم است مورد عنايت قرار گيرد.

ضرورت توجه به دستورالعملها

و تجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اليك فى عهدى هذا

امام عليه السلام بعنوان يك تكليف شرعى جناب مالك "ره" را موظف به سعى و كوشش در پيروى و متابعت از دستورالعملهاى صادره از ناحيه مولى چه در عهدنامه و فرمان تاريخى خود و چه در بخشنامه هاى ديگر مى فرمايد زيرا اگر كارگزار متعهد به عمل به بخشنامه ها نباشد مسئول فوق نه اطلاعى از آنچه در سازمانها و جامعه مى گذرد دارد و نه توان برنامه ريزى در سازمان خود پيدا مى كند چه آنكه تمام اين برخوردها تابع اجراى بخشنامه ها و دستورالعملهاى قبلى است و چنانچه اطمينان به اجراء آنها نداشته باشد قطعا از اتخاذ تصميمات در آينده خوددارى مى كند و نتيجتا كار و فعاليت متوقف مى ماند.

فايده التزام به عمل طبق دستورالعمل

لكيلا تكون لك عله عند تسرع نفسك الى هواها، فلن يعصم من السوء و لا يوفق للخير الا الله

امام عليه السلام به يكى از فوائد تعهد و التزام به عمل طبق دستورالعملها اشاره مى فرمايد و آن اينكه اگر كارگزار توجهى به بخشنامه ها نداشته باشد هنگام برخورد با حوادث و پيش آمدها و خواسته هاى جامعه دنباله رو دستورات نفسانى خود خواهد گرديد و طبق هواهاى نفسانى قدم برمى دارد و مانعى از پيروى تمايلات نفسانى به نظرش نمى رسد و روشن است بر اثر اين روشها چه گرفتاريها و دوزخهائى در پيش خواهد داشت. و اما اگر كارگزار خود را ملتزم به عمل طبق دستورالعملها و بخشنامه ها بداند هنگام روبرو شدن با حوادث و پيش آمدها و خواسته هاى نفسانى و سرپيچيهاى او، افسار نفس را كشيده و به وسيله التزام و تعهدى كه داده است نفس خود را كنترل و بخشنامه و دستورالعمل را محور اساسى كار خود قرار مى دهد و نتيجتا عمل به بخشنامه كارگزار را از سقوط در منجلاب هلاكت نجات مى بخشد و وى را به سعادت ابدى و حداقل افتخار شغلى مى رساند.

نكته حائز اهميت اين است كه انسان گرچه با قدرت و اختيار خلق شده و انتخاب راه صحيح و مستقيم يا منحرف و باطل به اختيار او است ليكن لازم است توجه داشته باشد و بداند كه توفيق انتخاب راه مستقيم و خير و صلاح نيست مگر از جانب حق تعالى "يهدى من يشاء" [ سوره فاطر: 35- آيه 8. ] و نگهدارنده از ارتكاب گناه و انحراف نيز نيست جز حق تعالى "ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى" [ سوره يوسف: 12- آيه 53. ] لذا بايد در كليه امور و اقدامات از حق تعالى كمك خواست و به او پناه برد و توكل بر او نمود. كه او هم بنده ملتجى و متوكل را از درگاه رحمت خود دور و طرد نمى كند بلكه از او دستگيرى و راهنمائى مى فرمايد.