بخش دوم:
ازدواج موقت
من بر خلاف بسيارى از افراد،از تشكيكات و ايجاد شبهههايى كه در
مسايلاسلامى مىشود- با همه علاقه و اعتقادى كه به اين دين دارم- به هيچ
وجه ناراحتنمىشوم،بلكه در ته دلم خوشحال مىشوم زيرا معتقدم و در عمر خود
به تجربهمشاهده كردهام كه اين آيين مقدس آسمانى در هر جبهه از جبههها كه
بيشتر موردحمله و تعرض واقع شده،با نيرومندى و سرافرازى و جلوه و رونق
بيشترى آشكارشده است.
خاصيتحقيقت همين است كه شك و تشكيك به روشن شدن آن كمك مىكند. شك
مقدمه يقين،و ترديد پلكان تحقيق است.در رساله زنده بيدار از رسالهميزان
العمل غزالى نقل مىكند كه:
«...گفتار ما را فايده اين بس باشد كه تو را در عقايد كهنه و موروثى به
شكمىافكند زيرا شك پايه تحقيق است و كسى كه شك نمىكند درست تامل
نمىكند. و هر كه درست ننگرد،خوب نمىبيند و چنين كسى در كورى و حيرانى
بسرمىبرد.»
بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند،تا آنكه بدون
آنكهخود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامى گردند.
يكى از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفرى-كه مذهب رسمى
كشورماست-اين است كه ازدواج به دو نحو مىتواند صورت بگيرد:دائم و موقت.
ازدواج موقت و دائم در پارهاى از آثار با هم يكى هستند و در قسمتى
اختلافدارند.آنچه در درجه اول ايندو را از هم متمايز مىكند،يكى اين است
كه زن و مردتصميم مىگيرند به طور موقتبا هم ازدواج كنند و پس از پايان
مدت اگر مايل بودندتمديد كنند تمديد مىكنند و اگر مايل نبودند از هم جدا
مىشوند.
ديگر اينكه از لحاظ شرايط،آزادى بيشترى دارند كه به طور دلخواه به هر
نحو كهبخواهند پيمان مىبندند.مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد
عهدهدار مخارجروزانه و لباس و مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و
طبيب بشود،ولى درازدواج موقتبستگى دارد به قرارداد آزادى كه ميان طرفين
منعقد مىگردد;ممكناست مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج بشود يا زن
نخواهد از پول مرد استفادهكند.
در ازدواج دائم،زن خواه ناخواه بايد مرد را به عنوان رئيس خانواده
بپذيرد و امراو را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند،اما در ازدواج
موقتبسته به قراردادىاست كه ميان آنها منعقد مىگردد.
در ازدواج دائم،زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث مىبرند،اما در
ازدواجموقت چنين نيست.
پس تفاوت اصلى و جوهرى ازدواج موقتبا ازدواج دائم در اين است كهازدواج
موقت از لحاظ حدود و قيود«آزاد»است،يعنى وابسته به اراده و قراردادطرفين
است;حتى موقتبودن آن نيز در حقيقت نوعى آزادى به طرفين مىبخشد وزمان را
در اختيار آنها قرار مىدهد.
در ازدواج دائم،هيچ كدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگرى حق ندارند
ازبچهدار شدن و توليد نسل جلوگيرى كنند،ولى در ازدواج موقت جلب رضايت
طرفديگر ضرورت ندارد.در حقيقت،اين نيز نوعى آزادى ديگر است كه به زوجين
دادهشده است.
اثرى كه از اين ازدواج توليد مىشود يعنى فرزندى كه به وجود مىآيد،با
فرزندناشى از ازدواج دائم هيچ گونه تفاوتى ندارد.
مهر،هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت،با اين تفاوت كه
درازدواج موقت عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم عقد
باطلنيست،مهر المثل تعيين مىشود.
همان طورى كه در عقد دائم،مادر و دختر زوجه بر زوج،و پدر و پسر زوج
برزوجه حرام و محرم مىگردند،در عقد منقطع نيز چنين است،و همان طورى
كهخواستگارى كردن زوجه دائم بر ديگران حرام استخواستگارى زوجه موقت نيز
برديگران حرام است.همان طورى كه زناى با زوجه دائم غير،موجب حرمت
ابدىمىشود زناى با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدى مىشود.همان طورى كه
زوجهدائم بعد از طلاق بايد مدتى عده نگه دارد زوجه موقت نيز بعد از تمام
شدن مدت يابخشيدن آن بايد عده نگه دارد با اين تفاوت كه عده زن دائم سه
نوبت عادت ماهانهاست و عده زن غير دائم دو نوبتيا چهل و پنج روز.در
ازدواج دائم جمع ميان دوخواهر جايز نيست،در ازدواج موقت نيز روا نيست.
اين است آن چيزى كه به نام ازدواج موقتيا نكاح منقطع در فقه شيعه آمده
استو قانون مدنى ما نيز عين آن را بيان كرده است.
بديهى است كه ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم.و اما اينكه
مردمما به نام اين قانون سوء استفادههايى كرده و مىكنند،ربطى به قانون
ندارد.لغو اينقانون جلوى آن سوء استفادهها را نمىگيرد بلكه شكل آنها را
عوض مىكند بعلاوهصدها مفاسدى كه از خود لغو قانون برمىخيزد.
ما نبايد آنجا كه انسانها را بايد اصلاح و آگاه كنيم،به دليل عدم عرضه و
لياقت دراصلاح انسانها مرتبا به جان مواد قانونى بيفتيم،انسانها را تبرئه
كنيم و قوانين رامسؤول بدانيم.
اكنون ببينيم با بودن ازدواج دائم چه ضرورتى هست كه قانونى به نام
قانونازدواج وقتبوده باشد.آيا ازدواج موقت-به قول نويسندگان«زن روز»-با
حيثيتانسانى زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد؟آيا ازدواج موقت
اگر هم لازمبوده است،در دوران كهن لازم بوده است اما زندگى و شرايط و
اقتضاى زمان حاضر باآن موافقت ندارد؟
ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسى مىكنيم:
الف.زندگى امروز و ازدواج موقت.
ب.مفاسد و معايب ازدواج موقت.
زندگى امروز و ازدواج موقت
چنانكه قبلا دانستيم ازدواج دائم مسؤوليت و تكليف بيشترى براى زوجين
توليدمىكند.به همين دليل پسر يا دخترى را نمىتوان يافت كه از اول بلوغ
طبيعى كه تحتفشار غريزه قرار مىگيرد آماده ازدواج دائم باشد.خاصيت عصر
جديد اين است كهفاصله بلوغ طبيعى را با بلوغ اجتماعى و قدرت تشكيل عائله
زيادتر كرده است.اگردر دوران ساده قديم يك پسر بچه در سنين اوايل بلوغ
طبيعى از عهده شغلى كه تا آخرعمر به عهده او گذاشته مىشد برمىآمد، در
دوران جديد ابدا امكان پذير نيست.يكپسر موفق در دوران تحصيل كه دبستان و
دبيرستان و دانشگاه را بدون تاخير و ردشدن در امتحان آخر سال و يا در كنكور
دانشگاه گذرانده باشد،در 25 سالگىفارغ التحصيل مىگردد و از اين به بعد
مىتواند درآمدى داشته باشد.قطعا سه چهارسال هم طول مىكشد تا بتواند سر و
سامان مختصرى براى خود تهيه كند و آمادهازدواج دائم گردد.همچنين استيك
دختر موفق كه دوران تحصيل را مىخواهد طىكند.
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسى
شما اگر امروز يك پسر محصل هجده ساله را كه شور جنسى او به اوج خودرسيده
است تكليف به ازدواج بكنيد،به شما مىخندند.همچنين استيك دخترمحصل شانزده
ساله.عملا ممكن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج دائمبروند و
مسؤوليتيك زندگى را-كه وظايف زيادى براى آنها نسبتبه يكديگر ونسبتبه
فرزندان آيندهشان ايجاد مىكند-بپذيرند.
كداميك؟رهبانيت موقتيا كمونيسم جنسى يا ازدواج موقت؟
از شما مىپرسم:آيا با اين حال،با طبيعت و غريزه چه رفتارى بكنيم؟آيا
طبيعتحاضر ستبه خاطر اينكه وضع زندگى ما در دنياى امروز اجازه نمىدهد كه
در سنينشانزده سالگى و هجده سالگى ازدواج كنيم دوران بلوغ را به تاخير
بيندازد و تا مافارغ التحصيل نشدهايم غريزه جنسى از سر ما دستبردارد؟
آيا جوانان حاضرند يك دوره«رهبانيت موقت»را طى كنند و خود را سختتحت
فشار و رياضت قرار دهند تا زمانى كه امكانات ازدواج دائم پيدا
شود؟فرضاجوانى حاضر گردد رهبانيت موقت را بپذيرد،آيا طبيعتحاضر است از
ايجادعوارض روانى سهمگين و خطرناكى كه در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسى
پيدامىشود و روانكاوى امروز از روى آنها پرده برداشته است صرف نظر كند؟
دو راه بيشتر باقى نمىماند:يا اينكه جوانان را به حال خود رها كنيم و
به روىخود نياوريم;به يك پسر اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد،و به يك
دختر اجازهدهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط
جنين كند،يعنى عملاكمونيسم جنسى را بپذيريم;و چون به پسر و
دختر«متساويا»اجازه دادهايم،روحاعلاميه حقوق بشر را از خود شاد كردهايم،
زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظربسيارى از كوتهفكران اين است كه زن و مرد
اگر بناستبه جهنم دره هم سقوط كننددوش به دوش يكديگر و بازو به بازوى هم و
بالاخره«متساويا»سقوط كنند.
آيا اينچنين پسران و دخترانى با چنين روابط فراوان و بيحدى در دوران
تحصيل،پس از ازدواج دائم مرد زندگى و زن خانواده خواهند بود؟
راه دوم ازدواج موقت و آزاد است.ازدواج موقت در درجه اول زن را
محدودمىكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد.بديهى است كه محدود شدن زن
مستلزممحدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست.وقتى كه هر زنى به مرد معينى
اختصاص پيداكند قهرا هر مردى هم به زن معينى اختصاص پيدا مىكند،مگر آنكه
از يك طرف عددبيشترى باشند.بدين ترتيب پسر و دختر دوران تحصيل خود را
مىگذرانند بدون آنكهرهبانيت موقت و عوارض آن را تحمل كرده باشند و بدون
آنكه در ورطه كمونيسمجنسى افتاده باشند.
ازدواج آزمايشى
اين ضرورت اختصاص به ايام تحصيل ندارد،در شرايط ديگر نيز پيش مىآيد.
اصولا ممكن است زن و مردى كه خيال دارند با هم به طور دائم ازدواج كنند و
نتوانستهاند نسبتبه يكديگر اطمينان كامل پيدا كنند،به عنوان ازدواج
آزمايشى براىمدت موقتى با هم ازدواج كنند;اگر اطمينان كامل به يكديگر پيدا
كردند ادامه مىدهندو اگر نه از هم جدا مىشوند.
من از شما مىپرسم:اينكه اروپاييان وجود يك عده از زنان بدكار را در
محلمعين از هر شهرى تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضرورى مىدانند براى
چيست؟ آيا جز اين است كه وجود مردان مجردى را كه قادر به ازدواج دائم
نيستند خطر بزرگىبراى خانوادهها به حساب مىآورند؟
راسل و نظريه ازدواج موقت
برتراند راسل فيلسوف معروف انگليسى در كتاب زناشويى و اخلاق مىگويد:
«...در واقع اگر درستبينديشيم پى مىبريم كه فواحش معصوميت
كانونخانوادگى و پاكى زنان و دختران ما را حفظ مىكنند.هنگامى كه اين
عقيده را لكىدر بحبوحه عصر ويكتوريا ابراز كرد،اخلاقيون سخت آزرده شدند بى
آنكه خودعلت آن را بدانند،اما هرگز نتوانستند خطاى عقيده لكى را به ثبوت
رسانند.زبانحال اخلاقيون مزبور با تمام منطقشان اين است كه«اگر مردم از
تعليمات ما پيروىمىكردند ديگر فحشاء وجود نمىداشت»اما ايشان به خوبى
مىدانند كه كسىتوجه به حرفشان نمىكند».
اين است فرمول فرنگى چاره جويى خطر مردان و زنانى كه قادر به ازدواج
دائمنيستند و آن بود فرمولى كه اسلام پيشنهاد كرده است.آيا اگر اين فرمول
فرنگى به كاربسته شود و گروهى زن بدبختبه ايفاى اين وظيفه اجتماعى!اختصاص
داده شوند،آن وقت زن به مقام واقعى و حيثيت انسانى خود رسيده است و روح
اعلاميه حقوقبشر شاد شده است؟
برتراند راسل رسما در كتاب خود فصلى تحت عنوان ازدواج تجربى باز
كردهاست.وى مىگويد:
«قاضى ليندزى كه ساليان متمادى مامور دادگاه دنور بوده و در اين مقام
فرصت مشاهده حقايق زيادى داشته پيشنهاد مىكند كه ترتيبى به نام«ازدواج
رفاقتى»
داده شود.متاسفانه پست رسمى خود را(در امريكا)از دست داد،زيرا مشاهده
شدكه او بيش از ايجاد حس گناهكارى در فكر سعادت جوانان است.براى عزل
اوكاتوليكها و فرقه ضد سياه پوستان از بذل مساعى خوددارى نكردند.
پيشنهاد ازدواج رفاقتى را يك محافظهكار خردمند كرده است و منظور از آن
ايجادثباتى در روابط جنسى است.ليندزى متوجه شده كه اشكال اساسى در
ازدواجفقدان پول است.ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالى نيست،بلكه از
اينلحاظ است كه تامين معيشت از جانب زن برازنده نيست.و به اين ترتيب
نتيجهمىگيرد كه جوانان بايد مبادرت به ازدواج رفاقتى كنند كه از سه لحاظ
با ازدواجعادى متفاوت است:اولا منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد
بود.ثانيا مادام كه زنجوان فرزندى نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت
طرفين ميسر خواهد بود. ثالثا زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجى براى خوراك
خواهد بود...منهيچ ترديدى در مؤثر بودن پيشنهادات ليندزى ندارم و اگر
قانون آن را مىپذيرفتتاثير زيادى در بهبود اخلاق مىكرد.»
آنچه ليندزى و راسل آن را«ازدواج رفاقتى»مىنامند گر چه با ازدواج
موقتاسلامى اندك فرقى دارد اما حكايت مىكند كه متفكرانى مانند ليندزى و
راسل به ايننكته پىبردهاند كه تنها ازدواج دائم و عادى وافى به همه
احتياجات اجتماع نيست.
مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن و عدم كفايت ازدواج دائمبه
تنهايى براى رفع احتياجات بشرى بالاخص در عصر حاضر،مورد بررسى
قرارگرفت.اكنون مىخواهيم به اصطلاح آن طرف سكه را مطالعه كنيم،ببينيم
ازدواجموقت چه زيانهايى ممكن است در بر داشته باشد.مقدمتا مىخواهم مطلبى
را تذكردهم:
در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينههاى اظهار نظر كه براى بشر
وجودداشته و دارد، هيچ موضوع و زمينهاى به اندازه بحث در تاريخ علوم و
عقايد و سنن ورسوم و آداب بشرى گنگ و پيچيده نيست و به همين جهت در هيچ
موضوعى بشر بهاندازه اين موضوعات ياوه نبافته است و اتفاقا در هيچ موضوعى
هم به اندازه اينموضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است.
از باب مثال اگر كسى اطلاعاتى در فلسفه و عرفان و تصوف و كلام اسلامى
داشتهباشد و آنگاه پارهاى از نوشتههاى امروز را-كه غالبا اقتباس از
خارجيها و يا عينگفتههاى آنهاست-خوانده باشد،مىفهمد كه من چه
مىگويم.مثل اين است كهمستشرقين و اتباع و اذنابشان براى اظهار نظر در اين
گونه مسائل همه چيز را لازممىدانند مگر اينكه خود آن مسائل را عميقا
بفهمند و بشناسند.
مثلا در اطراف مسالهاى كه در عرفان اسلامى به نام«وحدت وجود»معروفاست
چه حرفها كه زده نشده است!فقط جاى يك چيز خالى است و آن اينكه وحدتوجود
چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامى از قبيل محيى الدين عربى وصدر
المتالهين شيرازى چه تصورى از وحدت وجود داشتهاند؟
من وقتى كه برخى اظهار نظرهاى مندرج در چند شماره مجله زن روز را
دربارهنكاح منقطع خواندم بىاختيار به ياد مساله وحدت وجود افتادم;ديدم
همه حرفها بهميان آمده است جز همان چيزى كه روح اين قانون را تشكيل مىدهد
و منظورقانونگذار بوده است.
البته اين قانون چون يك«ميراث شرقى»است اين اندازه مورد بىمهرى است
واگر يك«تحفه غربى»بود اين طور نبود.قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين
آمده بودامروز كنفرانسها و سمينارها داده مىشود كه منحصر كردن ازدواج به
ازدواج دائم باشرايط نيمه دوم قرن بيستم تطبيق نمىكند،نسل امروز زير بار
اينهمه قيود ازدواج دائمنمىرود،نسل امروز مىخواهد آزاد باشد و آزاد
زندگى كند و جز زير بار ازدواج آزادكه همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و
اختيار كرده باشدنمىرود...
و به همين دليل اكنون كه اين زمزمه از غرب بلند شده و كسانى امثال
برتراندراسل مسالهاى تحت عنوان«ازدواج رفاقتى»پيشنهاد مىكنند،پيش بينى
مىشود كهبيش از آن اندازه كه اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را
پشتسر بگذارد و مادر آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم دفاع و تبليغ كنيم.
معايب و مفاسدى كه براى نكاح منقطع ذكر شده از اين قرار است:
1.پايه ازدواج بايد بر دوام باشد.زوجين از اول كه پيمان زناشويى
مىبندند بايدخود را براى هميشه متعلق به يكديگر بدانند و تصور جدايى در
مخيله آنها خطورنكند.عليهذا ازدواج موقت نمىتواند پيمان استوارى ميان
زوجين باشد.
اينكه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد،بسيار مطلب درستى است ولى اين
ايرادوقتى وارد است كه بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم كنيم و
ازدواج دائمرا منسوخ نماييم.
بدون شك هنگامى كه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل
نسبتبه يكديگر پيدا كردهاند و تصميم دارند براى هميشه متعلق به يكديگر
باشند پيمانازدواج دائم مىبندند.
ازدواج موقت از آن جهت تشريع شده است كه ازدواج دائم به تنهايى قادر
نبودهاست كه در همه شرايط و احوال رفع احتياجات بشر را بكند و انحصار به
ازدواج دائممستلزم اين بوده است كه افراد يا به رهبانيت موقت مكلف گردند و
يا در ورطهكمونيسم جنسى غرق شوند. بديهى است كه هيچ پسر يا دخترى آنجا كه
برايش زمينهيك زناشويى دائم و هميشگى فراهم استخود را با يك امر موقتى
سرگرم نمىكند.
2.ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايرانى-كه شيعه مذهب
مىباشنداستقبال نشده است و آن را نوعى تحقير براى خود دانستهاند.پس افكار
عمومى خودمردم شيعه نيز آن را طرد مىكند.
جواب اين است كه اولا منفوريت متعه در ميان زنان مولود سوء
استفادههايىاست كه مردان هوسران در اين زمينه كردهاند و قانون بايد جلو
آنها را بگيرد و مادرباره اين سوء استفادهها بحثخواهيم كرد.ثانيا انتظار
اينكه ازدواج موقتبه اندازهازدواج دائم استقبال شود-در صورتى كه فلسفه
ازدواج موقت عدم آمادگى يا عدمامكان طرفين يا يك طرف براى ازدواج دائم
است-انتظار بيجا و غلطى است.
3.نكاح منقطع بر خلاف حيثيت و احترام زن است،زيرا نوعى كرايه دادن آدم
وجواز شرعى آدم فروشى است;خلاف حيثيت انسانى زن است كه در مقابل وجهى كهاز
مردى مىگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد.
اين ايراد از همه عجيبتر است.اولا ازدواج موقتبا مشخصاتى كه در
مقالهپيش گفتيم،چه ربطى به اجاره و كرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج
موجبمىشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل اجاره و كرايه به خود بگيرد؟آيا
چونحتما بايد مهر معين و قطعى داشته باشد كرايه و اجاره است؟كه اگر بدون
مهر بود و مرد چيزى نثار زن نكرد،زن حيثيت انسانى خود را باز يافته است؟ما
درباره مساله مهر جداگانه بحثخواهيم كرد.
از قضا فقها تصريح كردهاند و قانون مدنى نيز بر همان اساس مواد خود را
تنظيمكرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچ
گونه تفاوتى باهم ندارند و نبايد داشته باشند;هر دو ازدواجند و هر دو بايد
با الفاظ مخصوصازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با صيغههاى مخصوص
اجاره و كرايهبخوانند باطل است.
ثانيا از كى و چه تاريخى كرايه آدم منسوخ شده است؟تمام خياطها و
باربرها،تمام پزشكها و كارشناسها،تمام كارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا
كارمنددون رتبه،تمام كارگران كارخانهها آدمهاى كرايهاى هستند.
ثالثا زنى كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصى عقد ازدواج موقت
مىبنددآدم كرايهاى نيست و كارى بر خلاف حيثيت و شرافت انسانى نكرده
است.اگرمىخواهيد زن كرايهاى را بشناسيد،اگر مىخواهيد بردگى زن را
ببينيد،به اروپا وامريكا سفر كنيد و سرى به كمپانيهاى فيلمبردارى بزنيد تا
ببينيد زن كرايهاى يعنى چه. ببينيد چگونه كمپانيهاى مزبور،حركات زن،ژستهاى
زن،اطوار زنانه زن،هنرهاىجنسى زن را به معرض فروش مىگذارند.بليطهايى كه
شما براى سينماها و تئاترهامىخريد،در حقيقت اجاره بهاى زنهاى كرايهاى را
مىپردازيد.ببينيد در آنجا زنبدبختبراى اينكه پولى بگيرد تن به چه
كارهايى مىدهد.مدتها تحت نظر متخصصانكار آزموده و شريف!بايد رموز تحريكات
جنسى را بياموزد،بدن و روح و شخصيتخود را در اختيار يك مؤسسه پول درآورى
قرار دهد براى اينكه مشتريان بيشترىبراى آن مؤسسه پيدا كند.
سرى به كابارهها و هتلها بزنيد،ببينيد زن چه شرافتى به دست آورده است و
براىاينكه مزد ناچيزى بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد همه
حيثيت وشرافتخود را در اختيار مهمانان قرار دهد.
زن كرايهاى آن مانكنها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهاى بزرگ مىشوند
وشرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار مىدهند.
زن كرايهاى آن زنى است كه براى جلب مشترى براى يك مؤسسه
اقتصادى،باهزاران اطوار-كه اغلب آنها تصنعى و به خاطر انجام وظيفه مزدورى
است-روىصفحه تلويزيون ظاهر مىشود و به نفع يك كالاى تجارتى تبليغ مىكند.
كيست كه نداند امروز در مغرب زمين،زيبايى زن،جاذبه جنسى زن،آواز زن، هنر
و ابتكار زن، روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن وسيله حقير و ناچيزى
درخدمتسرمايهدارى اروپا و امريكاست؟و متاسفانه شما-دانسته يا
ندانسته-زنشريف و نجيب ايرانى را به سوى اينچنين اسارتى مىكشانيد.من
نمىدانم چرا اگر زنىبا شرايط آزاد با يك مرد به طور موقت ازدواج كند زن
كرايهاى محسوب مىشود،امااگر زنى در يك عروسى يا شب نشينى در مقابل چشمان
حريص هزار مرد و براىارضاء تمايلات جنسى آنها حنجره خود را پاره كند و
هزار و يك نوع معلق بزند تا مزدمعينى دريافت دارد زن كرايهاى محسوب
نمىشود.
آيا اسلام كه جلو مردان را از اين گونه بهرهبردارىها از زن گرفته است
و خود زنرا به اين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن
منع كرده است،مقام زن راپايين آورده ستيا اروپاى نيمه دوم قرن بيستم؟
اگر روزى زن به درستى آگاه و بيدار شود و دامهايى كه مرد قرن بيستم در
سر راهاو گذاشته و مخفى كرده بشناسد،عليه تمام اين فريبها قيام خواهد كرد
و آن وقتتصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامى جدى و راستگوى او قرآن
است،و البتهچنين روزى دور نيست.
مجله زن روز در شماره87 صفحه 8 رپرتاژى از زنى به نام مرضيه و مردى به
نامرضا تحت عنوان«زن كرايهاى»تهيه كرده است و بدبختى زن بيچارهاى را
شرح دادهاست.
اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگارى زن آغاز شده،يعنى براى
اولينبار از فرمول«چهل پيشنهاد»پيروى شده است و زن به خواستگارى مرد رفته
است. بديهى است داستانى كه از خواستگارى زن از مرد آغاز گردد،پايانى بهتر
از آننمىتواند داشته باشد.
اما طبق اظهارات مرضيه مردى هوسران و قسى القلب،زنى را به عنوان
اينكهمىخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت و
سرپرستى كنداغفال كرده و بدون آنكه زن بدبختخواسته باشد،او را به نام
اينكه صيغه كرده استمورد كامجويى و سپس بىاعتنايى قرار داده است.
اگر اين اظهارات صحيح باشد،عقدى استباطل.مردى قسى،زنى بى خبر وبى اطلاع
از قانون شرعى و عرفى را مورد تجاوز قرار داده و بايد مجازات شود.
قبل از اينكه امثال رضاها مجازات شوند،بايد تربيتشوند و قبل از آن كه
رضاها مجازات يا تربيتشوند بايد مرضيهها آگاهانيده شوند.
جنايتى كه از قساوت مردى و بىخبرى و غفلت زنى سرچشمه گرفته است،چهربطى
به قانون دارد كه مجله زن روز قيافه حق به جانب به رضا مىدهد و بعد نيز
تيغخود را متوجه قانون مىكند؟آيا اگر قانون ازدواج موقت نمىبود،رضاى قسى
القلبمرضيه غافل و بىخبر را آرام مىگذاشت؟
چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالى مىكنيد،حقوق و
وظايفشرعى زن و مرد را كتمان مىكنيد و زنان بيچاره را اغفال كرده يگانه
قانون حامى وراستگوى زن را دشمن او معرفى مىكنيد و با دستخود او
مىخواهيد يگانه پناهگاهاو را بكوبيد؟
نكاح منقطع و تعدد زوجات
4.نكاح منقطع چون به هر حال نوعى اجازه تعدد زوجات است و تعدد
زوجاتمحكوم است، پس نكاح منقطع محكوم است.
راجع به اينكه نكاح منقطع براى چه گونه افرادى تشريع شده،در دنباله
همينمبحث و راجع به خود تعدد زوجات به يارى خدا جداگانه و مفصل بحثخواهيم
كرد.
سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت
5.نكاح منقطع از نظر اينكه دوام ندارد،آشيانه نامناسبى براى كودكانى است
كهبعدا به وجود مىآيند.لازمه نكاح منقطع اين است كه فرزندان آينده،بى
سرپرست و ازحمايت پدرى مهربان و مادرى دلگرم به خانه و آشيانه محروم
بمانند.
اين ايراد ايرادى است كه مجله زن روز بسيار روى آن تكيه كرده است،ولى
باتوضيحاتى كه داديم گمان نمىكنم جاى بحث و ايرادى باشد.
در مقاله پيش گفتيم كه يكى از تفاوتهاى ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط
بهتوليد نسل است.در ازدواج دائم هيچ يك از زوجين بدون جلب رضايت
ديگرىنمىتواند از زير بار تناسل شانه خالى كند،بر خلاف ازدواج موقت كه هر
دو طرفآزادند.در ازدواج موقت،زن نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولى مىتواند
بدون آنكهلطمهاى به استمتاع مرد وارد آيد مانع حاملگى خود بشود و اين
موضوع با وسايل ضدآبستنى امروز كاملا حل شده است.
عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند كنند و
مسؤوليتنگهدارى و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند،توليد فرزند مىكنند.بديهى
است كه از نظرعاطفه طبيعى فرقى ميان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نيست و
اگر فرضا پدر يامادر از وظيفه خود امتناع كند قانون آنها را مكلف و مجبور
مىكند،همان گونه كه درصورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت كند و مانع ضايع
شدن حقوق فرزندان گردد،واگر مايل نباشند كه توليد فرزند نمايند و هدفشان از
ازدواج موقت فقط تسكين غريزهاست از به وجود آمدن فرزند جلوگيرى مىكنند.
همچنانكه مىدانيم كليسا جلوگيرى از آبستنى را امر نامشروع مىداند ولى
ازنظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعى ندارد اما اگر
نطفه منعقدشد و هسته اولى تكوين فرزند به وجود آمد،اسلام به هيچ وجه اجازه
معدوم كردن آنرا نمىدهد.
اينكه فقهاى شيعه مىگويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف
ازدواجموقت استمتاع و تسكين غريزه است،همين منظور را بيان مىكنند.
انتقادات
نويسنده«چهل پيشنهاد»در شماره87 مجله زن روز نكاح منقطع را مورد
نقدقرار داده است.
اولا مىگويد:
«موضوع قانون نكاح يا ازدواج منقطع طورى ناراحت كننده است كه
حتىنويسندگان قانون ازدواج نتوانستهاند در خصوص آن شرح و تفصيل
بدهند.مثلاينكه از كار خودشان ناراضى بودهاند كه فقط براى حفظ ظاهر،به
موجب مواد1075،1076،1077 الفاظ و عباراتى سرهم بندى كرده گذشتهاند.
تنظيم كنندگان مواد قانونى مربوط به نكاح منقطع(متعه)طورى از كار
خودشانناراضى بودهاند كه اساسا عقد مزبور را تعريف نكردهاند و تشريفات و
شرايط آن راتوضيح ندادهاند...»
سپس آقاى نويسنده خودشان اين نقص قانون مدنى را جبران مىكنند و نكاح
منقطع را تعريف مىكنند و مىگويند:
«نكاح مزبور عبارت است از اينكه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد
معين ومشخص در مدت و زمانى معلوم و معين و لو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش
رابراى قضاى شهوت و تمتع و اجراى اعمال جنسى در اختيار مرد مىگذارد.»
آنگاه مىگويند:
«براى ايجاب و قبول عقد نكاح مزبور در كتب فقه شيعه الفاظ عربى مخصوص
ذكرشده است كه قانون مدنى به آنها اشاره و توجه نكرده و مثل اينكه از نظر
قانونگذاربه هر لفظى كه دلالتبر مقصود بالا(يعنى مفهوم اجاره و دستمزد
گرفتن)نمايد و لوغير عربى هم باشد واقع مىشود».
از نظر آقاى نويسنده:
الف.قانون مدنى نكاح منقطع را تعريف نكرده و شرايط آن را توضيح نداده
است.
ب.ماهيت نكاح منقطع اين است كه زن خود را در مقابل دستمزد معينى به
مردىاجاره مىدهد.
ج.از نظر قانون مدنى هر لفظى كه دلالتبر مفهوم مورد اجاره واقع شدن
زنبكند،براى ايجاب و قبول نكاح منقطع كافى است.
من از آقاى نويسنده دعوت مىكنم يك بار ديگر قانون مدنى را مطالعه كنند
و بادقت مطالعه كنند و همچنين از خوانندگان مجله زن روز خواهش مىكنم هر
طورهستيك نسخه از قانون مدنى تهيه و در قسمتهاى ذيل دقت كنند.
در قانون مدنى،فصل ششم از«كتاب نكاح»مخصوص نكاح منقطع است و سهجمله
ساده هم بيش نيست:
اول اينكه نكاح وقتى منقطع است كه براى مدت معينى واقع شده باشد.دوم
اينكهمدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود.سوم اينكه احكام مربوط به مهر و
ارث درنكاح منقطع همان است كه در فصلهاى مربوط به مهر و ارث گفته شده است.
نويسنده محترم«چهل پيشنهاد»خيال كرده است كه آنچه از اول كتاب نكاح در
پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نكاح دائم است و تنها اين سه ماده به
نكاحمنقطع مربوط است،غافل از اينكه تمام مواد آن پنج فصل،جز آنجا كه تصريح
شدهاست مانند ماده1069 و يا آنچه مربوط به طلاق است،مشترك است ميان نكاح
دائم ومنقطع.مثلا ماده 1062 كه مىگويد:«نكاح واقع مىشود به ايجاب و قبول
به الفاظى كهصريحا دلالتبر قصد ازدواج نمايد»مخصوص نكاح دائم نيست،به هر
دو نكاحمربوط است.شرايطى كه براى عاقد يا عقد يا زوجين ذكر كره است نيز
مربوط به هردو نكاح است.اگر قانون مدنى نكاح منقطع را تعريف نكرده است،براى
اين است كهنيازى به تعريف نداشته است همچنانكه نكاح دائم را نيز تعريف
نكرده است و مستغنىاز تعريف دانسته است.قانون مدنى هر لفظ صريحى كه
دلالتبر ازدواج و وقوعزوجيتبكند براى عقد كافى دانسته است،خواه در نكاح
دائم خواه در نكاح منقطع. ولى اگر لفظى مفهوم ديگرى غير از زوجيت داشته
باشد از قبيل معاوضه و داد و ستد واجاره و كرايه،براى صحت عقد نكاح(چه دائم
و چه منقطع)كافى نيست.
من به موجب اين نوشته متعهد مىشوم كه اگر عدهاى از قضات فاضل
وكارشناسان واقعى قانون-كه خوشبختانه در دادگسترى زيادند-تشخيص دادند
كهايراد وارده بر قانون مدنى كه در بالا شرح داده شد وارد است،من از هم
اكنون از انتقادساير نوشتههاى«زن روز»خوددارى مىكنم.
ازدواج موقت و مساله حرمسرا
يكى از سوژههايى كه مغرب زمين عليه مشرق زمين در دست دارد و به رخ
اومىكشد و برايش فيلمها و نمايشنامهها تهيه كرده و مىكند،مساله
تشكيلحرمسراست كه متاسفانه در تاريخ مشرق زمين نمونههاى زيادى مىتوان از
آن يافت.
زندگى برخى از خلفا و سلاطين مشرق زمين،نمونه كاملى از اين ماجرا به
شمارمىرود و حرمسرا سازى مظهر اتم و اكمل هوسرانى و هوا پرستى يك مرد
شرقىقلمداد مىگردد.
مىگويند مجاز شمردن ازدواج موقت مساوى استبا مجاز دانستن تشكيلحرمسرا
كه نقطه ضعف و مايه سرافكندگى مشرق زمين در برابر مغرب زمين است،بلكه مساوى
استبا مجاز شمردن هوسرانى و هواپرستى كه به هر شكل و هر صورتباشد منافى
اخلاق و پيشرفت و عامل سقوط و تباهى است.
عين اين مطلب درباره تعدد زوجات گفته شده است.جواز تعدد زوجات را
بهعنوان جواز تشكيل حرمسرا تفسير كردهاند.
ما درباره تعدد زوجات جداگانه بحثخواهيم كرد و اكنون بحثخود رااختصاص
مىدهيم به ازدواج موقت.
اين مساله را از دو جهتبايد بررسى كرد:يكى از اين نظر كه عامل تشكيل
حرمسرا از جنبه اجتماعى چه بوده است؟آيا قانون ازدواج موقت در
تشكيلحرمسراهاى مشرق زمين تاثيرى داشته استيا نه؟
دوم اينكه آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت اين بوده است كه ضمنا
وسيلههوسرانى و حرمسراسازى براى عدهاى از مردان فراهم گردد يا نه؟
علل اجتماعى حرمسراسازى
اما بخش اول.پيدايش حرمسرا معلول دستبه دست دادن دو عامل است:
اولين عامل حرمسراسازى تقوا و عفاف زن است;يعنى شرايط اخلاقى واجتماعى
محيط بايد طورى باشد كه به زنان اجازه ندهد در حالى كه با مرد بخصوصىرابطه
جنسى دارند با مردان ديگر نيز ارتباط داشته باشند.در اين شرايط مرد
هوسرانعياش متمكن چاره خود را منحصر مىبيند كه گروهى از زنان را نزد خود
گرد آوردهحرمسرايى تشكيل دهد.
بديهى است كه اگر شرايط اخلاقى و اجتماعى،عفاف و تقوا را بر زن لازم
نشماردو زن رايگان و آسان خود را در اختيار هر مردى قرار دهد و مردان
بتوانند هر لحظه باهر زنى هوسرانى كنند و وسيله هوسرانى همه جا و هر وقت و
در هر شرايطى فراهمباشد،هرگز اين گونه مردان زحمت تشكيل حرمسراهايى عريض و
طويل با هزينههنگفت و تشكيلات وسيع به خود نمىدهند.
عامل ديگر،نبودن عدالت اجتماعى است.هنگامى كه عدالت اجتماعى
برقرارنباشد،يكى غرق دريا دريا نعمت و ديگرى گرفتار كشتى كشتى فقر و افلاس
وبيچارگى باشد،گروه زيادى از مردان از تشكيل عائله و داشتن همسر محروم
مىمانندو عدد زنان مجرد افزايش مىيابد و زمينه براى حرمسراسازى فراهم
مىگردد.
اگر عدالت اجتماعى برقرار و وسيله تشكيل عائله و انتخاب همسر براى
همهفراهم باشد،قهرا هر زنى به مرد معينى اختصاص پيدا مىكند و زمينه عياشى
وهوسرانى و حرمسراسازى منتفى مىگردد.
مگر عده زنان چقدر از مردان زيادتر است كه با وجود اينكه همه مردان بالغ
ازداشتن همسر برخوردار باشند،باز هم براى هر مردى و لا اقل براى هر مرد
متمكن وپولدارى امكان تشكيل حرمسرا باقى بماند؟
عادت تاريخ اين است كه سرگذشتحرمسراهاى دربارهاى خلفا و سلاطين را نشان
دهد، عيشها و عشرتهاى آنها را مو به مو شرح دهد اما از توضيح و
تشريحمحروميتها و ناكاميها و حسرتها و آرزو به گور رفتنهاى آنان كه در
پاى قصر آنها جاندادهاند و شرايط اجتماعى به آنها اجازه انتخاب همسر
نمىداده استسكوت نمايد. دهها و صدها زنانى كه در حرمسراها بسر
مىبردهاند،در واقع حق طبيعى يك عدهمحروم و بيچاره بودهاند كه تا آخر
عمر مجرد زيستهاند.
مسلما اگر اين دو عامل معدوم گردد;يعنى عفاف و تقوا براى زن امر لازم
شمردهشود و كاميابى جنسى جز در كادر ازدواج(اعم از دائم يا موقت)ناممكن
گردد و ازطرف ديگر ناهمواريهاى اقتصادى،اجتماعى از ميان برود و براى همه
افراد بالغ امكاناستفاده از طبيعىترين حق بشرى يعنى حق تاهل فراهم
گردد،تشكيل حرمسرا امرىمحال و ممتنع خواهد بود.
يك نگاه مختصر به تاريخ نشان مىدهد كه قانون ازدواج موقت
كوچكترينتاثيرى در تشكيل حرمسرا نداشته است.خلفاى عباسى و سلاطين عثمانى
كه بيش ازهمه به اين عنوان شهرت دارند،هيچ كدام پيرو مذهب شيعه نبودهاند
كه از قانونازدواج موقت استفاده كرده باشند.
سلاطين شيعه مذهب با آنكه مىتوانستهاند اين قانون را بهانه كار قرار
دهند،هرگز به پايه خلفاى عباسى و سلاطين عثمانى نرسيدهاند.اين خود
مىرساند كه اينماجرا معلول اوضاع خاص اجتماعى ديگر است.
آيا تشريع ازدواج موقتبراى تامين هوسرانى است؟
اما بخش دوم.در هر چيزى اگر بشود ترديد كرد،در اين جهت نمىتوان
ترديدكرد كه اديان آسمانى عموما بر ضد هوسرانى و هوا پرستى قيام
كردهاند،تا آنجا كه درميان پيروان غالب اديان ترك هوسرانى و هوا پرستى به
صورت تحمل رياضتهاىشاقه درآمده است.
يكى از اصول واضح و مسلم اسلام مبارزه با هوا پرستى است.قرآن
كريمهواپرستى را در رديف بت پرستى قرار داده است.در اسلام آدم«ذواق»يعنى
كسى كههدفش اين است كه زنان گوناگون را مورد كامجويى و«چشش»قرار
دهد،ملعون ومبغوض خداوند معرفى شده است.ما آنجا كه راجع به طلاق بحث
مىكنيم مداركاسلامى اين مطلب را نقل خواهيم كرد.
امتياز اسلام از برخى شرايع ديگر به اين است كه رياضت و رهبانيت را
مردودمىشمارد،نه اينكه هواپرستى را جايز و مباح مىداند.از نظر اسلام تمام
غرايز(اعم ازجنسى و غيره)بايد در حدود اقتضاء و احتياج طبيعت اشباع و ارضاء
گردد.اما اسلاماجازه نمىدهد كه انسان آتش غرايز را دامن بزند و آنها را
به شكل يك عطشپايان ناپذير روحى درآورد.از اين رو اگر چيزى رنگ هوا پرستى
يا ظلم و بىعدالتىبه خود بگيرد،كافى است كه بدانيم مطابق منظور اسلام
نيست.
جاى ترديد نيست كه هدف مقنن قانون ازدواج موقت اين نبوده است كه
وسيلهعياشى و حرمسراسازى براى مردم هوا پرست و وسيله بدبختى و دربدرى براى
يكزن و يك عده كودك فراهم سازد.
تشويق و ترغيب فراوانى كه از طرف ائمه دين به امر ازدواج موقتشده
است،فلسفه خاصى دارد كه عن قريب توضيح خواهم داد.
حرمسرا در دنياى امروز
اكنون ببينيم دنياى امروز با تشكيل حرمسرا چه كرده است.دنياى امروز
رسمحرمسرا را منسوخ كرده است.دنياى امروز حرمسرادارى را كارى ناپسند
مىداند وعامل وجود آن را از ميان برده است.اما كدام عامل؟آيا عامل
ناهمواريهاى اجتماعىرا از ميان برده است و در نتيجه همه جوانان رو به
ازدواج آوردهاند و از اين راه زمينهحرمسراسازى را از ميان برده است؟
خير،كار ديگرى كرده است;با عامل اول يعنى عفاف و تقواى زن مبارزه كرده
وبزرگترين خدمت را از اين راه به جنس مرد انجام داده است.تقوا و عفاف زن به
هماننسبت كه به زن ارزش مىدهد و او را عزيز و گرانبها مىكند،براى مرد
مانع شمردهمىشود.
دنياى امروز كارى كرده است كه مرد عياش اين قرن نيازى به تشكيل حرمسرا
باآنهمه خرج و زحمت ندارد.براى مرد اين قرن از بركت تمدن غرب همه
جاحرمسراست.مرد اين قرن براى خود لازم نمىداند كه به اندازه هارون الرشيد
وفضل بن يحيى برمكى پول و قدرت داشته باشد تا به اندازه آنها جنس زن را در
نوعهاىمختلف و رنگهاى مختلف مورد بهرهبردارى قرار دهد.
براى مرد اين قرن،داشتن يك اتومبيل سوارى و ماهى دو سه هزار تومان در
آمد كافى است تا آنچنان وسيله عياشى و بهره بردارى از جنس زن را فراهم كند
كههارون الرشيد هم در خواب نديده است.هتلها و رستورانها و كافهها از
پيشتر آمادگىخود را به جاى حرمسرا براى مرد اين قرن اعلام كردهاند.
جوانى مانند عادل كوتوالى در اين قرن با كمال صراحت ادعا مىكند كه در
آنواحد بيست و دو معشوقه در شكلها و قيافههاى مختلف داشته است.چه از اين
بهتربراى مرد اين قرن!مرد اين قرن از بركت تمدن غربى چيزى از حرمسرادارى
جزمخارج هنگفت و زحمت و دردسر از دست نداده است.
اگر قهرمان«هزار و يك شب»سر از خاك بردارد و امكانات وسيع عيش وعشرت و
ارزانى و رايگانى زن امروز را ببيند،به هيچ وجه حاضر به تشكيل حرمسرابا
آنهمه خرج و زحمت نخواهد شد،و از مردم مغرب زمين كه او را از
زحمتحرمسرادارى معاف كردهاند تشكر خواهد كرد و بىدرنگ اعلام خواهد كرد
تعددزوجات و ازدواج موقت ملغى،زيرا اينها براى مردان در برابر زنان تكليف و
مسؤوليتايجاد مىكند.
اگر بپرسيد برنده اين بازى ديروز و امروز معلوم شد،پس بازنده كيست؟
متاسفانه بايد بگويم آن كه هم ديروز و هم امروز بازى را باخته است،آن
موجودخوش باور و سادهدلى است كه به نام جنس زن معروف است.
منع خليفه از ازدواج موقت
ازدواج موقت از مختصات فقه جعفرى است;ساير رشتههاى فقهى اسلامى آن
رامجاز نمىشمارند.من به هيچ وجه مايل نيستم وارد نزاع اسلام بر انداز شيعه
و سنىبشوم.در اينجا فقط اشاره مختصرى به تاريخچه اين مساله مىكنم.
مسلمانان اتفاق و اجماع دارند كه در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده
استو رسول اكرم در برخى از سفرها كه مسلمانان از همسران خود دور
مىافتادند و درناراحتى بسر مىبردند، به آنها اجازه ازدواج موقت مىداده
است.و همچنين مورداتفاق مسلمانان است كه خليفه دوم در زمان خلافتخود نكاح
منقطع را تحريم كرد. خليفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنين گفت:«دو
چيز در زمان پيغمبر روابود،من امروز آنها را ممنوع اعلام مىكنم و مرتكب
آنها را مجازات مىنمايم:متعه زنهاو متعه حج».
گروهى از اهل تسنن عقيده دارند كه نكاح منقطع را پيغمبر اكرم خودش در
اواخرعمر ممنوع كرده بود و منع خليفه در واقع اعلام ممنوعيت آن از طرف
پيغمبر اكرم بودهاست.ولى چنانكه مىدانيم عبارتى كه از خود خليفه رسيده
است،خلاف اين مطلب رابيان مىكند.
توجيه صحيح اين مطلب همان است كه علامه كاشف الغطاء بيان
كردهاند.خليفهاز آن هتبه خود حق داد اين موضوع را قدغن كند كه تصور
مىكرد اين مساله داخلدر حوزه اختيارات ولى امر مسلمين است;هر حاكم و ولى
امرى مىتواند از اختياراتخود به حسب مقتضاى عصر و زمان در اين گونه امور
استفاده كند.
به عبارت ديگر،نهى خليفه نهى سياسى بود نه نهى شرعى و قانونى.طبق آنچه
ازتاريخ استفاده مىشود،خليفه در دوره زعامت،نگرانى خود را از پراكنده شدن
صحابهدر اقطار كشور تازه وسعتيافته اسلامى و اختلاط با ملل تازه مسلمان
پنهان نمىكرد; تا زنده بود مانع پراكنده شدن آنها از مدينه بود;به طريق
اولى از امتزاج خونى آنها باتازه مسلمانان قبل از آن كه تربيت اسلامى عميقا
در آنها اثر كند ناراضى بود و آن راخطرى براى نسل آينده به شمار مىآورد،و
بديهى است كه اين علت امر موقتى بيشنبود.و علت اينكه مسلمين آنوقت زير بار
اين تحريم خليفه رفتند اين بود كه فرمانخليفه را به عنوان يك مصلحتسياسى
و موقتى تلقى كردند نه به عنوان يك قانوندائم،و الا ممكن نبود خليفه
وقتبگويد پيغمبر چنان دستور داده است و من چنيندستور مىدهم و مردم هم
سخن او را بپذيرند.
ولى بعدها در اثر جريانات بخصوصى«سيره»خلفاى پيشين،بالاخص دو
خليفهاول،يك برنامه ثابت تلقى شد و كار تعصب به آنجا كشيد كه شكل يك قانون
اصلى بهخود گرفت.لهذا ايرادى كه در اينجا بر برادران اهل سنت ما وارد
استبيش از آن استكه بر خود خليفه وارد است. خليفه به عنوان يك نهى سياسى
و موقت-نظير تحريمتنباكو در قرن ما-نكاح منقطع را تحريم كرد،ديگران
نمىبايستبه آن شكل ابديتبدهند.
بديهى است كه نظريه علامه كاشف الغطاء ناظر بدين نيست كه آيا
دخالتخليفهاز اصل صحيح بود يا نبود،و هم ناظر بدين نيست كه آيا مساله
ازدواج موقت جزءمسائلى است كه ولى شرعى مسلمين مىتواند و لو براى مدت موقت
قدغن كند يا نه،بلكه صرفا ناظر بدين جهت است كه آنچه در آغاز صورت گرفتبا
اين نام و اين عنوان بود و به همين جهت مواجه با عكس العمل مخالف از طرف
عموم مسلميننگرديد.
به هر حال نفوذ و شخصيتخليفه و تعصب مردم در پيروى از سيرت و
روشكشوردارى او سبب شد كه اين قانون در محاق نسيان و فراموشى قرار گيرد و
اين سنتكه مكمل ازدواج دائم است و تعطيل آن ناراحتيها به وجود
مىآورد،براى هميشهمتروك بماند.
اينجا بود كه ائمه اطهار-كه پاسداران دين مبين هستند-به خاطر اينكه اين
سنتاسلامى متروك و فراموش نشود آن را ترغيب و تشويق فراوان كردند.امام
جعفرصادق عليه السلام مىفرمود:يكى از موضوعاتى كه من هرگز در بيان آن تقيه
نخواهم كردموضوع متعه است.
و اينجا بود كه يك مصلحت و حكمت ثانوى با حكمت اولى تشريع نكاح
منقطعتوام شد و آن كوشش در احياء يك«سنت متروكه»است.به نظر اين بنده
آنجا كه ائمهاطهار مردان زندار را از اين كار منع كردهاند به اعتبار حكمت
اولى اين قانون است،خواستهاند بگويند اين قانون براى مردانى كه احتياجى
ندارند وضع نشده است،همچنانكه امام كاظم عليه السلام به على بن يقطين
فرمود:
«تو را با نكاح متعه چه كار و حال آنكه خداوند تو را از آن بىنياز كرده
است.»
و به ديگرى فرمود:
«اين كار براى كسى رواست كه خداوند او را با داشتن همسرى از اين كار
بىنيازنكرده است.و اما كسى كه داراى همسر است،فقط هنگامى مىتواند دستبه
اينكار بزند كه دسترسى به همسر خود نداشته باشد.»
و اما آنجا كه عموم افراد را ترغيب و تشويق كردهاند،به خاطر حكمت ثانوى
آنيعنى«احياء سنت متروكه»بوده است زيرا تنها ترغيب و تشويق نيازمندان
براى احياءاين سنت متروكه كافى نبوده است.
اين مطلب را به طور وضوح از اخبار و روايات شيعه مىتوان استفاده كرد.
به هر حال آنچه مسلم است اين است كه هرگز منظور و مقصود قانونگذار اول
ازوضع و تشريع اين قانون و منظور ائمه اطهار از ترغيب و تشويق به آن اين
نبوده استكه وسيله هوسرانى و هوا پرستى و حرمسرا سازى براى حيوان صفتان و
يا وسيلهبيچارگى براى عدهاى زنان اغفال شده و فرزندان بىسرپرست فراهم
كنند.
حديثى از على عليه السلام
آقاى مهدوى نويسنده«چهل پيشنهاد»در شماره87 مجله زن روز مىنويسد:
«در كتاب الاحوال الشخصيه تاليف شيخ محمد ابو زهره از امير المؤمنين نقل
شدهاست:لا اعلم احدا تمتع و هو محصن الا رجمته بالحجارة.»
آقاى مهدوى اين عبارت را اينچنين ترجمه كردهاند:
«هر گاه بدانم شخص نا اهلى متعه كرده است،حد زناى محصن را بر او
جارىساخته و سنگسارش خواهم كرد.»
اولا اگر بناست ما در مقابل گفتار امير المؤمنين عليه السلام تسليم
باشيم،چرا اينهمهرواياتى كه از آن حضرت در كتب شيعه و غير شيعه در باب
متعه روايتشده كناربگذاريم و به اين يك روايت كه ناقل آن يكى از علماى اهل
تسنن است و سند معلومىندارد بچسبيم؟
از سخنان بسيار پر ارزش امير المؤمنين اين است كه:
«اگر عمر سبقت نمىجست و متعه را تحريم نمىكرد،احدى جز افرادى
كهسرشتشان منحرف است زنا نمىكرد».
يعنى اگر متعه تحريم نشده بود،هيچ كس از نظر غريزه اجبار به زنا پيدا
نمىكرد;تنهاكسانى مرتكب اين عمل مىشدند كه همواره عمل خلاف قانون را بر
عمل قانونىترجيح مىدهند.
ثانيا معنى عبارت بالا اين است:«هر گاه بدانم شخص زندارى متعه كرده
است،اورا سنگسار مىكنم».من نمىدانم چرا آقاى مهدوى كلمه«محصن»را كه به
معنى مردزندار است«نا اهل»ترجمه كردهاند.
عليهذا مقصود روايت اين است كه افراد زندار حق ندارند نكاح منقطع كنند.و
اگرمقصود اين بود كه هيچ كس حق ندارد متعه بگيرد،قيد«و هو محصن»لغو بود.
پس اين روايت،اگر اصلى داشته باشد،آن نظر را تاييد مىكند كه مىگويد:
«قانون متعه براى مردمان نيازمند به زن يعنى افراد مجرد يا افرادى كه
همسرانشاننزدشان نيستند تشريع شده است».پس اين روايت دليل بر جواز ازدواج
موقت استنه دليل بر حرمت آن.