بخش اول:
خواستگارى و نامزدى
من سخن خود را درباره چهل ماده پيشنهادى از همان نقطه آغاز مىكنم كه
دراين پيشنهادها آغاز شده است.در اين پيشنهادها به ترتيب«قانون مدنى»اول
ازخواستگارى و نامزدى بحثبه ميان آمده است.
نظر به اينكه قوانين مربوط به خواستگارى و نامزدى كه در قانون مدنى
آمدهاست قوانين مستقيم اسلامى نيستيعنى نص و دستور صريحى از خود اسلام
دراغلب اينها نرسيده است و قانون مدنى آنچه در اين زمينه گفته طبق استنباطى
است كهاز قواعد كلى اسلامى كرده است،ما خود را مكلف به دفاع از قانون مدنى
نمىدانيم ووارد بحث در جزئيات نظريات پيشنهاد كننده نمىشويم،با اينكه
پيشنهاد كنندهمرتكب اشتباهات عظيمى شده است و حتى از درك مفهوم صحيح آن
چند ماده سادهعاجز بوده است.اما از دو مطلب در اينجا نمىتوانيم صرف نظر
كنيم.
آيا خواستگارى مرد از زن اهانتبه زن است؟
1.پيشنهاد كننده مىگويد:
«قانونگذار ما حتى در اين چند ماده كذايى(مربوط به خواستگارى و
نامزدى)هم اين نكته ارتجاعى و غير انسانى را فراموش نكرده است كه مرد اصل
است و زنفرع.در تعقيب فكر مزبور ماده 1034 را كه اولين ماده قانون در كتاب
نكاح وطلاق استبه نحو زير تنظيم نموده است:
ماده 1034- از هر زنى كه خالى از موانع نكاح باشد مىتوان خواستگارى
نمود. به طورى كه ملاحظه مىشود به موجب ماده مزبور با اينكه هيچ گونه حكم
و الزامىبيان نشده است، ازدواج به معنى«زن گرفتن»براى مرد مطرح شده و او
به عنوانمشترى و خريدار تلقى گرديده و در مقابل،زن نوعى كالا وانمود شده
است.اينقبيل تعبيرات در قوانين اجتماعى اثر روانى بسيار بد و ناگوار ايجاد
مىكند ومخصوصا تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روى رابطه زن و مرد اثر
مىگذارد وبه مرد ژست آقايى و مالكيت و به زن وضع مملوكى و بندگى مىبخشد.»
به دنبال اين ملاحظه دقيق روانى!موادى كه خود پيشنهاد كننده تحت
عنوان«خواستگارى»ذكر مىكند،براى اينكه خواستگارى جنبه يكطرفه و
حالت«زنگرفتن»به خود نگيرد،خواستگارى را هم وظيفه زنان دانسته و هم
وظيفه مردان،تا درازدواج تنها«زن گرفتن»صدق نكند،«مرد گرفتن»هم صدق كند
يا لااقل نه زن گرفتنصدق كند و نه مرد گرفتن.اگر بگوييم زن گرفتن،يا اگر
هميشه مردان را موظف كنيم كهبه خواستگارى زنان بروند،حيثيت زن را پايين
آورده و آن را به صورت كالاىخريدنى درآوردهايم!
غريزه مرد طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز
اتفاقا يكى از اشتباهات بزرگ همين است.همين اشتباه سبب پيشنهاد الغاء
مهر ونفقه شده است و ما در جاى خود مشروحا درباره مهر و نفقه بحثخواهيم
كرد.
اينكه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگارى نزد زن مىرفتهاند و از
آنهاتقاضاى همسرى مىكردهاند،از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن
بودهاست.طبيعت،مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر
مطلوببودن و معشوق بودن.طبيعت،زن را گل و مرد را بلبل،زن را شمع و مرد را
پروانه قرارداده است.اين يكى از تدابير حكيمانه و شاهكارهاى خلقت است كه در
غريزه مردنياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است. ضعف جسمانى
زن را در مقابل نيرومندى جسمانى مرد،با اين وسيله جبران كرده است.
خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود.براى مرد قابل تحمل
استكه از زنى خواستگارى كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگرى
خواستگارى كندو جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضايتخود را به همسرى با او
اعلام كند،اما براىزن كه مىخواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از
قلب مرد سر درآورد تابر سراسر وجود او حكومت كند،قابل تحمل و موافق غريزه
نيست كه مردى را بههمسرى خود دعوت كند و احيانا جواب رد بشنود و سراغ مرد
ديگرى برود.
به عقيده ويليام جيمز فيلسوف معروف امريكايى،حيا و خوددارى ظريفانه
زنغريزه يستبلكه دختران حوا در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترامشان به
ايناست كه به دنبال مردان نروند،خود را مبتذل نكنند و از دسترس مرد خود را
دور نگهدارند;زنان اين درسها را در طول تاريخ دريافتند و به دختران خود
ياد دادند.
اختصاص به جنس بشر ندارد،حيوانات ديگر نيز همين طورند;همواره
اينماموريتبه جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند به جنس
ماده نشانبدهد.ماموريتى كه به جنس ماده داده شده اين است كه با پرداختن به
زيبايى و لطف وبا خوددارى و استغناء ظريفانه،دل جنس خشن را هر چه بيشتر
شكار كند و او را ازمجراى حساس قلب خودش و به اراده و اختيار خودش در
خدمتخود بگمارد.
مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او
عجبا!مىگويند چرا قانون مدنى لحنى به خود گرفته است كه مرد را خريدار
زننشان مىدهد؟اولا اين مربوط به قانون مدنى نيست،مربوط به قانون آفرينش
است. ثانيا مگر هر خريدارى از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است؟طلبه و
دانشجوخريدار علم است،متعلم خريدار معلم است،هنرجو خريدار هنرمند است.آيا
بايد ناماينها را مالكيتبگذاريم و منافى حيثيت علم و عالم و هنر و هنرمند
به شمار آوريم؟ مرد خريدار وصال زن است نه خريدار رقبه او.آيا واقعا شما از
اين شعر شاعرشيرين سخن ما حافظ،اهانتبه جنس زن مىفهميد كه مىگويد:
شيراز معدن لب لعل است و كان حسن من جوهرى مفلس از آن رو مشوشم شهرى است
پر كرشمه و خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ورنه«خريدار»هر ششم
حافظ افسوس مىخورد كه چيزى ندارد نثار خوبان كند و التفات آنها را به
خودجلب كند.آيا اين اهانتبه مقام زن استيا مظهر عاليترين احترام و مقام
زن در دلهاىزنده و حساس است كه با همه مردى و مردانگى در پيشگاه زيبايى و
جمال زن خضوعو خشوع مىكند و خود را نيازمند به عشق او و او را بى نياز از
خود معرفى مىكند؟
منتهاى هنر زن اين بوده است كه توانسته مرد را در هر مقامى و هر وضعى
بودهاستبه آستان خود بكشاند.
اكنون ببينيد به نام دفاع از حقوق زن،چگونه بزرگترين امتياز و شرف و
حيثيتزن را لكهدار مىكنند؟!
اين است كه گفتيم اين آقايان به نام اينكه ابروى زن بيچاره را مىخواهند
اصلاحكنند چشم وى را كور مىكنند.
رسم خواستگارى يك تدبير ظريفانه و عاقلانه براى حفظ حيثيت و احترام زن
ا ست
گفتيم اينكه در قانون خلقت،مرد مظهر نياز و طلب و خواستارى و زن
مظهرمطلوبيت و پاسخگويى آفريده شده است،بهترين ضامن حيثيت و احترام زن
وجبران كننده ضعف جسمانى او در مقابل نيرومندى جسمانى مرد است و هم
بهترينعامل حفظ تعادل و توازن زندگى مشترك آنهاست.اين نوعى امتياز طبيعى
است كه بهزن داده شده و نوعى تكليف طبيعى است كه به دوش مرد گذاشته شده
است.
قوانينى كه بشر وضع مىكند و به عبارت ديگر تدابير قانونى كه به كار
مىبرد،بايداين امتياز را براى زن و اين تكليف را براى مرد حفظ كند.قوانين
مبنى بر يكسان بودنزن و مرد از لحاظ وظيفه و ادب خواستارى،بر زيان زن و
منافع و حيثيت و احتراماوست و تعادل را به ظاهر به نفع مرد و در واقع به
زيان هر دو بهم مىزند.
از اين رو موادى كه از طرف نويسنده«چهل پيشنهاد»مبنى بر شركت دادن زن
بهوظيفه خواستگارى پيشنهاد شده،هيچ گونه ارزشى ندارد و بر زيان جامعه
بشرىاست.
اشتباه نويسنده«چهل ماده در قانون مدنى»
مطلب دومى كه به مناسبت اين فصل لازم است تذكر دهم اين است كه
آقاىمهدوى نويسنده«چهل پيشنهاد»در شماره86 مجله زن روز،صفحه 72
مىنويسند:
«به موجب ماده1037 هر يك از نامزدها كه بدون علت موجه وصلت مزبور را
بهمزند بايد هدايايى را كه طرف مقابل و يا والدين او و يا اشخاص ثالثبه
منظوروصلت مذكور دادهاند مسترد دارد و در صورتى كه عين آنها باقى نباشد
قيمت آنهارا بايد رد كند،مگر اينكه هدايا بدون تقصير طرف تلف شده باشد.
طبق مقررات ماده مذكور،نامزدى هم از نظر قانونگذار ما مانند وعده ازدواج
هيچاثر قانونى و ضمانت اجرايى نداشته و نسبتبه طرفين هيچ نوع تعهدى
ايجادنمىكند و تنها اثر آن اين است كه طرف متخلف كه به قول نويسنده قانون
مزبور«بدون علت موجه»وصلت مزبور را بهم زند،عين يا قيمت هدايايى را كه به
منظوروصلت از طرف دريافت داشته بايد مسترد دارد و حال اينكه غالبا در
دوراننامزدى،طرفين به منظور وصلت چيزى به يكديگر نمىدهند ولى براى خاطر
خودنامزدى متحمل مخارج فوق العاده سنگين مىشوند...»
چنانكه ملاحظه مىفرماييد ايراد آقاى مهدوى بر اين ماده قانونى اين است
كهبراى نامزدى اثر قانونى و ضمانت اجرايى قائل نشده است;تنها اثرى كه قائل
شده ايناست كه طرف متخلف بايد عين هدايايى كه دريافت داشته يا قيمت آنها
را به طرفبپردازد و حال آنكه عمده خسارتى كه شخص به واسطه نامزدى متحمل
مىشودخسارتهاى ديگر است،مثل خسارتى كه به واسطه جشن نامزدى يا مهمانى
كردننامزد و گردش با او متحمل مىشود.
من مىگويم ايراد ديگرى نيز بر اين ماده قانونى وارد است و آن اينكه
مىگويد اگرطرف متخلف«بدون علت موجه»وصلت را بهم زند بايد عين يا قيمت
هدايايى كهدريافت داشته مسترد دارد،و حال آنكه طبق قاعده اگر با علت موجه
نيز وصلت را بهمزند بايد لا اقل عين هدايايى كه دريافت داشته در صورت
مطالبه طرف مقابل مسترددارد.
اما حقيقت اين است كه هيچ كدام از اين ايرادها وارد نيست.
قانون مدنى در ماده1036 چنين مىگويد:
«اگر يكى از نامزدها وصلت منظور را بدون علت موجهى بهم زند در حالى كه
طرفمقابل يا ابوين او يا اشخاص ديگر به اعتماد وقوع ازدواج مغرور شده و
مخارجىكرده باشند،طرفى كه وصلت را بهم زده استبايد از عهده خسارت وارده
برآيد،ولى خسارت مزبور فقط مربوط به مخارج متعارفه خواهد بود».
اين ماده قانون همان چيزى را كه آقاى مهدوى خيال مىكنند قانون پيش
بينىنكرده ستبيان مىكند.در اين ماده است كه قيد«بدون علت موجه»ذكر شده
است. طبق اين ماده نه تنها طرف متخلف ضامن مخارجى كه شخص نامزد متحمل شده
استمىباشد،ضامن مخارج ابوين يا اشخاص ديگر نيز مىباشد.
در اين ماده با تكيه روى كلمه«مغرور شده»به ريشه اين ماده قانونى كه
به نامقاعده«غرور»معروف است اشاره مىكند.
بعلاوه در قانون مدنى«تسبيب»يكى از موجبات ضمان قهرى شناخته شده و
ازماده 332 كه مربوط به تسبيب است نيز مىتوان ضمان طرف متخلف را در اين
گونهموارد استفاده كرد.
عليهذا قانون مدنى نه تنها درباره خسارتهاى نامزدى-كه به قول
نويسندهپيشنهادها به خاطر خود نامزدى صورت مىگيرد-سكوت نكرده است،در دو
ماده آنرا گنجانيده است.
اما ماده1037 قانون مدنى اين است:
«هر يك از نامزدها مىتوانند در صورت بهم خوردن وصلت منظور،هدايايى را
كهبه طرف ديگر يا ابوين او براى وصلت منظور داده است مطالبه كنند.اگر عين
هداياموجود نباشد، مستحق قيمت هدايايى خواهد بود كه عادتا نگاه داشته
مىشود مگراينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد».
اين ماده مربوط به اشيائى است كه طرفين به يكديگر اهدا مىكنند،و
چنانكهملاحظه مىفرماييد در اين ماده هيچ گونه قيد نشده است كه يك طرف
بدون علت موجه وصلت را بهم زده باشد;قيد«بدون علت موجه»استنباط بيجايى است
كه آقاىمهدوى كردهاند.
عجبا!كسانى كه از درك مفهوم چند ماده ساده قانون مدنى ناتوانند-با اينكه
يكعمر كارشان بررسى آنها بوده است و سالها بودجه مملكت را به نام تخصص فنى
دردرك اين قوانين مصرف كردهاند-چگونه داعيه تغيير قوانين آسمانى را كه
هزارانملاحظات و ريزهكارىها در آنها به كار رفته است در سر
مىپرورانند؟اين نكته نيزناگفته نماند كه آقاى مهدوى تا پنجسال قبل كه
مشغول تاليف كتاب پيمان مقدس ياميثاق ازدواج بودهاند،جمله بالا را به
صورت«بدون علت و موجبى»قرائتمىكردهاند.در كتاب خودشان فصل مشبعى داد و
فرياد راه انداختهاند كه مگر در دنياكارى بدون علت و موجب ممكن است؟اما
اخيرا متوجه شدهاند كه سالها اين جمله راغلط قرائت مىكرده و
مىفهميدهاند و جمله مزبور«بدون علت موجهى»بوده است.
از ايرادات ديگرى كه در فصل خواستگارى به نويسنده پيشنهادها وارد
استفعلا صرف نظر مىكنم.