امام ششم
جعفر بن محمد صادق(ع)
براى اينكه عوامل مستقيم و غير مستقيم روش امام صادق(ع)را دربرنامه ريزى
معلوم كنيم و طريقه او را در كار دعوت ادراك نمائيم،بر ما استكه-و لو به
شكل كلى-به شرايط و اوضاع اجتماعى عمومى امت در عصراو احاطه يابيم و
واقعيتحكام را در آن روزگار بدانيم و موقعيت امام(ع)
را در صورت خاص بشناسيم و موضعى را كه در آن برنامه ريزى ميكرد درككنيم
و از خلال اين وضع اجتماعى و درگيريها و مشكلات كه ابعاد حركاتامام(ع)را
به ما ارائه ميدهد و كارهاى او را بيان ميكند،آگاهانه تاريخاو را استنباط
كنيم و حكمتى كه وراى انتخاب راه او وجود داشته و روشىمخصوص را برگزيده
است بيابيم.
امت اسلام در عصر امام صادق(ع)
امت در مظاهر فساد و دورى فكرى و عقيدتى در حيات اسلامىغوطه ور بود و
امام(ع)در همه زمينههاى زندگانى سياسى و اجتماعى واخلاقى و غيره،اين مساله
را بيان ميفرمود. پس، از ديدگاه نظرى و عملى در افكار و روش مردم،عقيدهاى
واضحو داراى خطوط كلى وجود نداشت و آن نتيجه گسترش عباسيان جديد بودكه
مردم را در فساد و تباهى غرق كرده بودند و اين كار با تزوير و از طريقجعل
حديث و فتاوى به راى بود.آنان در قوانين اسلامى عناصر بيگانه ازمصادر
تشريعى مانند قياس و استحسان...را داخل كرده و به اين طريق آنرامحو نموده
بودند و خصوصيت و اصالت اسلامى تشريع را از ميان برده بودند.
كوششهاى زمامداران،غاليان و صوفيان را دلير كرده بود...و نتيجه اين شدكه
حركات غريب به ظهور مىپيوست و مبادى فاسد پديد مىآمد و براى امت،اوضاع
عمومى و شرايطى را آماده ساخت و آنرا در زمان امام(ع)در همه جاپراكند تا
جائى كه براى اسلام تشريعى و عقيدتى خطرى عظيم گرديد.به علاوهدر داخل امت
كشمكشهاى سياسى و مذهبى شديد پيدا شد بطوريكه امت فرصتنمىيافت تا واقعيت
اسلام را دريابد يا آنرا زنده نگاه دارد.
پس،امام صادق(ع)ناچار بود با همه آن تناقضات و امواج منحرفو مخالف كه
امت در شرايط و اوضاع آن ميزيست و هستى اسلام را تهديدميكرد روبرو گردد.
امام(ع)با دو گونه انحراف مواجه بود:انحراف در سطح سياسى كهدر هيات
حاكمه و دولت وقت مجسم شده بود و انحراف خطرناكى كه درامت و نادانى او از
واقعيت مكتب بود.
اينك پرسش ما اينست كه امام ما(ع)چگونه برنامهاى تعيين كرد و چگونههمه
آن اوضاع و شرايط را كه بكمال پيچيدگى رسيده بود درمان فرمود؟
در حاليكه فرمانروايان روزگار،شديدا مراقب او بودند و با دقت بسيار او
را تعقيب ميكردند.
اختيار و برنامه ريزى
زان پس كه امام(ع)واقعيت امت را از لحاظ فكرى و عملى فهميد وشرايط سياسى
و محيط را دانست و واقعيتسياسى را كه امت در آن ميزيستو قدرت و امكانات
او را كه ميتوانست با آن روبرو شود و مبارزه سياسىرا آغاز كند،شناخت،قيام
به شمشير و پيروزى مسلحانه و فورى را براىبر پا داشتن حكومت اسلامى كافى
نديد.چه،بر پاى داشتن حكومت و نفوذ آندر امت،به مجرد آماده كردن قوا براى
حمله نظامى وابسته نبود.بلكه پيشاز آن بايستى سپاهى عقيدتى تهيه ميشد كه
به امام و عصمت او ايمان مطلقداشته باشد و هدفهاى بزرگ او را ادراك كند و
در زمينه حكومت،از برنامه اوپشتيبانى كرده و دست آوردهائى را كه براى
امتحاصل ميگرديد پاسبانىنمايد (1) .
گفتگوى امام صادق(ع)با يكى از اصحاب خود مضمون گفته ما راآشكار ميسازد.
از سدير صيرفى روايت است كه گفت:«بر امام(ع)وارد شدم و گفتمخداى را چه
نشستهاى.
گفت:اى سدير چه اتفاق افتاده است؟
گفتم:از فراوانى دوستان و شيعيان و يارانتسخن ميگويم.
گفت:فكر ميكنى چند تن باشند؟
گفتم:يكصد هزار.
گفت:يكصد هزار؟
گفتم:آرى و شايد دويست هزار.
گفت:دويست هزار؟
گفتم:آرى و شايد نيمى از جهان.
صيرفى سخن را چنين ادامه داد كه:آنگاه خاموش گرديد.و چونهمراه با صيرفى
به سوى«ينبع»رفتند و امام(ع)به گله بزها نگريست او راگفت:اى سرير،اگر
شيعيان ما به تعداد اين بزها رسيده بودند بر جاىنمىنشستم (2)
».
از اين احاديث چنين نتيجه ميگيريم كه امام(ع)به اين امر ايمان داشتكه
تنها در دست گرفتن حكومت كافى نيست و مادام كه حكومت از طرفپايگاههاى آگاه
مردمى،پشتيبانى نشود،برنامه دگرگونسازى و اصلاحاسلامى محقق نميگردد.نيز
بايد پايگاههاى مزبور، هدفهاى آن حكومترا بدانند و به نظريههاى آن ايمان
داشته باشند و در راه پشتيبانى آن گام بردارندو موضعهاى آن حكومت را براى
تودههاى مردم تفسير كنند و در مقابلگردبادهاى حوادث پايدارى و ايستادگى
به خرج دهند.در برابر اين واقعيت،ناچار بايد برنامهاى سريع تنظيم كرد كه
دو هدف را تعقيب كند.
اول-عمل به منظور بنياد كردن اين پايگاههاى مردمى و تسلط بر آنو تنظيم
روشهاى عملى آن وقتى كه با انحراف روبرو گردند و«توده رابطى كهداراى
روشهاى مخصوص در نظام كار باشد»براى آن ايجاد كنند.بنابر اين،بناى پايگاه
مردمى متين و استوار كه داراى روشهاى منظمى باشد،پايگاهىاست كه براى امام
و براى نهضت اين جهانى بمنظور در دست گرفتن حكومت،صالح باشد.
دوم-عمل به اين منظور كه وجدان امت اسلامى و اراده او را به جنبشدرآورد
و ضمير اسلامى و اراده اسلامى را به درجهاى حفظ كند كه امت رادر برابر
تنازل مطلق از شخصيت و كرامت او در مقابل زمامداران منحرف محفوظ نگاه
دارد.اين مطلب را به تفصيل بيان خواهيم كرد.
«امام(ع)از عهدهدار شدن قيام مسلحانه بصورت مستقيم بر ضدفرمانروايان
منحرف دورى جست.اين عمل تعبيرى از اختلاف در شكل عملسياسى بود كه مرز آن
را شرايط اجتماعى تعيين ميكرد و نيز عبارت بود ازادراك عميق از طبيعت
دگرگونسازى و چگونگى محقق گردانيدن آن». (3)
از گفتگوى امام صادق در مىيابيم كه اگر امام مىتوانست به يارى
دهندگانو به قدرتى تكيه كند كه پس از عمل مسلحانه هدفهاى اسلام را تحقق
بخشد،پيوسته آمادگى داشت كه به قيام مسلحانه دست زند.اما اوضاع و احوال
وشرايط زمان مجال نميداد كه امام(ع)حتى انديشه اين موضوع را در سربپروراند
كه با سياستحاكم روز وارد كشمكش گردد زيرا اين كار، امرى بودكه اگر هم
قطعا با شكست روبرو نمىشد،باز هم نتايج آن تضمين شده نبود.
به عبارت ديگر،با آن شرايط موجود اگر هم شكست نمىخورد،نتيجه
مثبتقيام،مسلم نبود.
ازينرو امام(ع)از پذيرفتن آن خوددارى كرد و درين صدد بر نيامد كهبا قوه
نظامى،واژگون ساختن حكومت را هدف خود قرار دهد،لذا با پيشنهادحمله نظامى كه
هدف آن واژگون ساختن حكومت بود مخالفت ورزيد و ماازين موضوع به تفصيل سخن
خواهيم گفت.
بهر حال بنا به آنچه كه گفتيم،راى امام(ع)اين بود كه از نظر شخصى ودر
صورت كلى از عهدهدار شدن مبارزه جوئى سياسى منصرف گردد تا در داخلامت دست
به سازماندهى زند و پايگاههاى مردمى آگاه را در آنجا بنياد گذاردتا براى
انتشار افكار خود و پراكندن مقدمات افكار خويش،ابزار تنظيمىداشته باشد و
بتواند نيروى فكرى مردم را آماده سازد و پيشتازان با ايمان فراهم آورد تا
براى اقامه حكم الهى در روى زمين،يا دست كم بمنظور ابقاىاساسهاى نظرى كه
نمودارهاى آن نزد امت محفوظ بود با قناعت و ايمانحركت كند و راه را ادامه
دهد. يا به عبارت ديگر،براى اينكه پايگاههاىمردمى خود را بسازد و به
سازماندهى آگاهانه عمل كند تا آن پايگاهها براىنشر افكار او و آماده كردن
قدرت فكرى،با خشنودى و رضا،حكومت الهىرا در روى زمين تشكيل دهد و راه امام
را بپويد تا حكومت«الله»بر قرار شوديا دست كم عقايد نظرى و نمودارهاى آن
نزد امت محفوظ بماند.براى اماماهميتى نداشت كه موفق نشود كه درين زمينه
نتيجه كوشش خود را مشاهده كند.
همانا نياكان او در عمل،به امت مژده داده بودند كه روزى از روزها
دولتآنان ظاهر خواهد شد.اما در صورتى كه اصول نظريه اسلام نزد امت
محفوظمانده باشد.جامعه امام(ع)در برنامه ريزى اصلاحى خود براى بنا
سازىجامعه اسلامى با دو دشوارى اساسى روبرو گرديد و بر او بود تا آن دو را
دوموضع مهم به حساب آورد:
1-واقعيت فاسد و وضع اجتماعى و اخلاقى بىبند و بار كه واقعيتاسلام و
تشريعات آن را به عقب ماندهگى گرفتار كرده بود كه خطرناك مىنمود.
چنانكه مثلا همه مقدمات ويرانى در شكل جنبشهاى فكرى از قبيل جنبش
زنديقانبا فعاليت و سرعت به حركت در آمده بود.
«بنى عباس زنديقان را پيرامون خود گرد آورده بودند و آنان را
نپراكندندمگر بعدها...» (4) «بسيارى از دعوتهاى كفر آميز به نام
مانوى و مزدكى و خرمىو زردشتى به سرعت صورت ميگرفت» (5) .
2-مراقبتشديدى كه در پيرامون امام(ع)در جريان بود و فشار وشكنجه و
تعقيب نسبت به اصحاب و بستگان و طرفداران و پيروان جنبش او(ع).
ابوالفرج اصفهانى (6) كتابى ويژه تدوين كرد كه همه ماجراها
را كه ازرنج و عقوبت توصيف ناپذير بر آنان رفته بود در آن كتاب بيان كرده و
كوششآنان را به منظور تار و مار كردن ياران امام(ع)و متوقف ساختن
فعاليتحركت امام(ع)شرح داده است.
ثمره اين كوشش كه از طرف آنان اعمال گرديد.پديد آمدن انديشههاىمختلف و
گفتگوهاى گوناگون بين شيعيان بود و براى امام صادق(ع)هيچمجالى بدست نيامد
تا صفوف شيعه و عقايد گوناگون مذهبى را كه در بين آنانحاصل آمده بود متحد
كند زيرا تماس با آنان دشوار بود و حكومت دربارهشيعيان بسى سختگيرى ميكرد
و در خشونت افراط نشان ميداد و به آنان عذابهاىشديد مىرسانيد. (7)
عناصر رستگارى جنبش
پيش از آنكه در روشهاى عملى امام(ع)سخن بگوئيم مىخواهيم عللپيروزى و
نجات جنبش او را بشناسيم و شرايطى را كه در عصر او پا گرفتهبود
بدانيم.جنبش امام(ع)در برنامه ريزى و هدف نهائى بر دو حقيقت كهاينك شرح
ميدهيم استوار بود:
نخست:بنياد افكندن پايگاههاى مردمى و تمركز دادن بناى داخلى آنو نظارت
در حدود رابطه مخصوص ايشان و پيروان او چندانكه بتواند آنراپايگاه مركزى
قرار دهد و از خلال آن، پايگاه مزبور را تا داخل صفوف امتادامه بخشد و
آنرا در پيرامون آن و در آن زمينه انتشار دهد و به عنوان تحققبخشيدن به
بزرگترين هدف كه امام(ع)به ظاهر آن عمل ميكرد،در مجراى افكار تاثير بگذارد
(8) .
دوم:به دست آوردن اطمينان و اعتماد امت به جنبش او(ع)«پسدعوت-هر دعوتى
كه باشد-تا وقتى طرفدار نيازها و خواستهاى توده مردمنباشد و آرزوهاى آنان
را بيان نكند لا محاله گذرگاه آن شكست است».
اگر دعوت،تعبيرى از آرزوها و اميدهاى ملت نباشد بى ترديد به شكستمنتهى
ميگردد.
از طرف ديگر،در پى دعوتى رفتن،هر چند هدف بزرگ و والائى باشد،راهى به
توفيق ندارد مگر اينكه از سوى مردم پشتيبانى شود و معلوم آيد كهمردم در پى
آنند و پيروزش مىگردانند.
از اين رو است كه مىبينيم دعوت عباسيان موفق گرديد زيرا از شعار«الرضا
من اهل البيت»استفاده ماكلياولى كردند. (9)
پس،بنياد كردن پايههاى مردمى و به دست آوردن اطمينان امت دو شرطاساسى
بود براى افزودن به حمايت از فعاليت امام(ع)و دور نگاهداشتنجنبش او از
كوششها و احتمالاتى كه در برگيرنده امور غير اصيل بود و به نفعحكومت تمام
ميشد.خلاصه،حمايت امت،مجالى براى نفوذ عباسيان و غيرعباسيان باقى نميگذاشت.
بر اساس اين دو حقيقت،امام(ع)به دو شكل فعاليت مبادرت فرمود:
اول:فعاليتهاى جنبشى.و منظور ما از آن،رابطههاى هماهنگ با
قواىامت-قواى خارجى-است و اين معنى در دو زمينه قابل عمل بود:
الف:توجيه كردن عواطف امت با برنامه اهل بيت.
ب:كوشيدن به اين منظور كه به ملت،قدرت معنوى داده شود تا ازنظر آگاهى به
سطحى برسد كه هدف اسلام ايجاب ميكند.
دوم:كارهاى زير بنائى كه شامل پايگاههاى مردمى و گوناگون و آگاهبود كه
مسئوليتهاى آن پايگاهها را بر عهده گيرد و با امام در زمينههاى نظارتو
عمل منظم و اجراء رابطه داشته باشد.«بر اين پايه،برخى از نصوص مروىاز
امام(ع)در باب تعليم و آموزش روشهاى خود براى مردمى كه امام بر آنهانظارت
داشت عملى ميگردد.روشهاى مزبور نسبت به وضع شيعيان و مشكلاتىكه با آن
روبرو بودند و اوضاع اجتماعىشان را محدود ميكرد،گوناگون بود».
ازين روى نمىتوان كارهاى امام را از امور جنبشى و زير بنائى يا
سازماندهىاو در داخل پايگاههاى مردمى يا گروههائى كه با او ارتباط داشتند
جدا كرد.