زندگى امام
حسين عليه السلام
بحث كوتاهى
درباره حضرت ابى عبدالله الحسين سيدالشهداء عليهالسّلام
نام آن بزرگوار حسين است و اين اسم، انتخاب
پروردگار عالم است.
مشهورترين كنيه ايشان ابى عبدالله است، و
مشهورترين القاب ايشان سيد الشهدا و المظوم و الشهيد است. عمر پربركت آن حضرت پنجاه
و هفت سال است.(141)
در سوم شعبان سال چهارم هجرت متولد شد،(142)
و در دهم محرم الحرام سال شصت و يكم از هجرت، در كربلا به دست لشكريان يزيد بن
معاويه شهيد گرديد.
شش ساله بود كه جد بزرگوارش از دنيا رفت. سى
سال با پدر بزرگوار خود زندگى كرد و ده سال بعد از شهادت پدر، با برادر بزرگوارش
بود و ده سال هم مدت امامت آن حضرت است.
حسين عليهالسّلام علاوه بر فضايل حسبى و نسبى
كه همه اهل بيت دارا هستند، امتيازهايى هم در ميان اهل بيت عليهم السلام دارند.
اولين امتياز اين است كه ائمه طاهرين عليهم
السلام همه از صلب او هستند. از اين جهت رواياتى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم آمده است كه به اين امتياز تصريح شده است.
سلمان فارسى مىگويد: حسين
در دامن رسول اكرم نشسته بود و حضرت او را مىبوسيد و مىفرمود:
اَنتَ السَّيِّدُ اَبوالسَّادةِ اَنتَ الامام
ابن الامام اَبوالاَئِمَّة اَنتَ الحجة ابن الحجة ابوالحجج تسعة مِن صلبِك و
تاسِعهم قَائِمهم.(143)
تو بزرگى و پدرِ بزرگانى، تو امامى و پسرِ
امامى و پدرِ امامانى، تو حجت خدايى و پسر حجتِ خدايى و پدرِ حجتهاى خدايى، و آن
حجتهاى خداوند نُه نفرند كه از نسل تو هستند و نهمين آنان قائم آل محمد است.
دومين امتياز كه تداوم حيات اسلام مرهون شهادت
او است اگر به تاريخ مراجعه شود، فهميده مىشود كه اگر قيام حسين و اسارت اهل بيت
آن بزرگوار نبود، نامى از اسلام نمانده بود آن است كه رسول اكرم بدان اشاره
مىفرمايد: حُسين مِنّى و أَنا مِن حسينِ،(144)
يعنى: حسين از من است و من
نيز از حسينم. امام حسين به اين امتياز اشاره مىكند، وقتى مىخواستند بيعت
با يزيد را به او تحميل كنند: لو بايَعتُ يزيدَ فَعَلَى
الاسلامِ السَّلامُ؛(145)
يعنى: اگر با يزيد بيعت
كنم، بايد فاتحه اسلام را خواند. و نظير اين عبارت در كلمات رسول اكرم و
ائمه طاهرين و زيارات آن حضرت زياد ديده مىشود.
سومين امتياز حسين، شعلههاى محبت اوست در
دلها. رسول اكرم مىفرمود:
اءنّ الحسينِ حَرارة فِى
قُلوبِ النَّاسِ لَن تَبرد اَبداً.
همانا براى حسين
عليهالسّلام، حرارتى در دلها شعله ور است كه هرگز خاموششدنى نيست.
چهارمين امتياز ابى عبدالله الحسين
عليهالسّلام اين است كه در تربت او شفا است و استجابت دعا در حرم مطهر او از نظر
روايات، مسلم و قطعى است.(146)
امتياز پنجم كه امتياز بزرگى است، آن است كه
حسين عليهالسّلام عشق و فداكارى و گذشت در راه خدا را عملاً معنى كرد، و بايد گفت
اگر كار امام حسين در روز عاشورا نبود، بسيارى از مفاهيم و لغات را نمىشد معنى
كرد.
حسين در روز عاشورا مىگويد:
اَلّلهُمَّ انتَ ثِقتى
فِى كلِّ كَرب و اَنت رَجايى فِى كلِّ شدَّة و اَنتَ لى فِى كلِّ اَمرٍ نَزلَ بى
ثِقةً وَ عُدَّة، كَم مِن همَّ يَضعفُ فيهِ الفؤادُ و تَقِلُّ فيه الحِليةُ و
يخذُلُ فيه الصِّديقُ و يشمَتُ فيه العدُوُّ انزَلتُهُ بِكَ و شَكَوتُهُ اليكَ
رغبَةً منِّى اليكَ عَمَّن سِواكَ ففرَّجتَهُ عنِّى وَ كَشفتَهُ فَانتَ ولىُّ كلِّ
نعمَةٍ و صاحِبُ كلِّ حسنَةٍ وَ مُنتَهى كلِّ رَغبَةٍ.(147)
اى خدا! پناه من در هر غمى تو هستى و اميد من
در هر سختى تو هستى. در هر چه بر من روى آورد، توپناه و يارى كننده من هستى. چه
بسيار از غمهايى كه دل را به تپش در مىآورد و چاره را كم مىكند و رفيق را
درمانده و دشمن را خوشنود مىكند، به تو واگذار نمودم و شكايت آن را به تو كردم
براى رغبتى كه فقط به توداشتم نه به غير تو، و تو آن غم را دفع كردى. پس تو صاحب هر
نعمت و هر خوبى هستى و منتهاى هر آرزويى تويى.
او هر چه دارد، در راه حق فدا مىكند؛ مال؛
عيال؛ اصحاب؛ اولاد و حتى طفل شيرخوار را، و در گودال قتلگاه چنين مىگويد:
تركت الخلق طراً فِى هواكا *** و ايتمت العيال لكى اركاً
و لو قطّعتنى فِى الحب ارباً *** لما حن الفؤاد الى سواكا
اى خدا! از همه كس، از همه چيز در راه تو
گذشتم و براى ملاقات تو از همه وابستگان چشم پوشيدم. اى خدا! اگر در راه محبت تو
پارهپاره شوم، دل من به سوى غير تو متمايل نخواهد كرد.
اين است حقيقت ايمان سير الى الله تعالى، حقيقت علم و عرفان به
خدا، حقيقت عبوديت و فناء الى الله. اين است حقيقت تقوا و گذشت از ما سوى الله! و
حقيقت زهد؛ و حقيقت شجاعت به معناى غلبه بر دشمن و غلبه بر نفس و نباختن خود در جزر
و مد روزگار. اين است حقيقت فتوّت و مردانگى؛ حقيقت سخاوت؛ معناى رأفت و رحمت؛
حقيقت تواضع براى خدا و مخلوق خدا و دين خدا؛ اين مفهوم حلم، اين معناى فصاحت و
بلاغت در گفتار و كردار. اين است حقيقت سياست؛ و مفهوم عدالت و حقيقت جهاد فِى سبيل
الله؛ معناى رسيدن به مطلوب از هر جهت، و بالاخره اين است همه فضايل انسانيت.
از اين جا معنى روايت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه
فرمود: اءنّ الحسين مصباحَ الهُدى وَ سَفينَةَ النِّجاة.(149)
يعنى: حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است.
معلوم مىشود و اگر رسول اكرم فرموده است: مَن احبَّ اَن
ينظرُ الى احبُ اهل الْأَرْضِ و السَّماءِ فَليَنظُر اِلى الحُسَينِ.(150)
يعنى: هر كه دوست دارد نظر كند به كسى كه نزد
خدا و اهل بيت محبوبترين افراد روى زمين و آسمان است، به حسين نظر كند، به همين
معنى است.
مَن لَحِقَ بِى اِستشهَدَ
وَ مَن تَخلَّفَ عَنِّى لَن يَبلغَ الفَلاحَ اَبَداً.(151)
هر كه به من پيوندد و با
من بيايد، شهيد مىشود و هر كه تخلف كند و شركت در اين قيام خونين نكند، هرگز
رستگار نخواهد شد.
در خطبه حسين عليهالسّلام شب تَروِيه، كه صبح
آن شب به كربلا حركت نموده مىخوانيم:
مَن كانَ بادِلاً
مُهجَتَهُ فِينَا فَليَرحَل مَعَنا غَداً فَاءِنّا راحِلُونَ غَدَاً اِنشآءَ اللّه.(152)
هر كه ميخواهد خونش را در راه ما دهد، فردا با ما حركت كند. ما
به يارى خدا فردا حركت خواهيم كرد. و نظير اين جمله در كلمات امام حسين
عليهالسّلام زياد ديده مىشود.
بايد گفت اگر اسلام در مخاطره باشد و زمينه
براى قيام مفيد باشد، قيام با علم به شهادت، يك وظيفه دينى براى همه است؛ و قيام
حسين عليهالسّلام چنين بود. از خطبههاى امام حسين عليهالسّلام روشن مىشود كه
دين اسلام در مخاطره شديد قرار داشته است. امام همان روزى كه از مدينه حركت مىكند،
چنين مىفرمايد:
الهى لَم اخرج بطراً و لا
مفسداً و لا ضالماً و اءنَّما خرجتَ امر بالمعروفِ و انهى عن المنكرِ و اسير بسيرة
جدى و ابى و اطلب الصلاح فِى امة جدّى.(153)
من قرآن يام نكردهام براى
اخلال و فساد و ظلم؛ بلكه قيام من به خاطر امر به معروف و نهى از منكر و نشان دادن
راه رسول اكرم و پدرم اميرالمؤمنين و اصلاح مفاسد در امت جدم مىباشد.
و در كربلا وقتى كه همه مهياى شهادت بودند خطبه
مىخواند و در آن خطبه مىفرمايد:
أَلا تَرونَ أَنّ الحقّ
لا يعمل به و الباطل لا يتناهى عنهُ ليرغَبِ المؤمنُ فِى لقاء الله و انّى لا ارى
الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برماً.(154)
از اين گونه فرمايشات از امام حسين
عليهالسّلام فراوان داريم كه روشن است كه اسلام در مخاطره بوده است. از طرفى زمينه
و اقتضا، چنان كه سابقاً درباره صلح امام حسن عليهالسّلام گفتيم، براى قيام امام
حسين فراهم بوده است. پس بايد گفت قيام آن حضرت يك وظيفه الهى است.
بررسى علل قيام امام حسين عليهالسّلام نياز به
كتابى مفصل دارد. اما از آن چه به طور اجمال گفته شد، علت قيام آن بزرگوار روشن
گرديد و ما براى توضيح مقصود، چند سطرى اضافه مىكنيم.
سفقيفه بنى ساعده، ابى بكر را به جاى
اميرالمؤمنين نهاد و چون روايات رسول اكرم، مغاير با اين كار بود، شعار
حسبُنا كِتابَ اللهِ مستمسك قرار گرفت و از طرفى از
نقل روايات از رسول الله شديداً ممانعت مىشد. حتى نقل مىكنند كه ابى بكر پانصد
روايت از رسول اكرم داشت كه آن را در ميان مردم آتش زد. پس از آن مىديدند اگر به
قرآن بسنده شود، كار سقيفه بنى ساعده خنثى مىشود، از اين جهت شعار:
نُهينَا عَنِ التَّعمُّق و التّكلّف فِى القرآنِ، شايع
شد؛ يعنى نهى شدهايم كه در قرآن تأمل و تفكر كنيم و خود را به زحمت اندازيم. معلوم
است كه اين روش، چه امت بى تفاوت، بى فكر و بى ارادهاى مىسازد. مصيبت ديگرى كه
براى اسلام پيش آمد، اختلاف طبقاتى بود كه در خلافت عثمان به اوج خود رسيد و
اميرالمؤمنين در خطبه شقشقيه به آن اشاره مىكند:
و قام معه بنو ابيه
يخضمون مالَ الله خضمة الابلِ نبته الرِّبيع.(155)
بنى اميه اطراف عثمان را
گرفتند و بيت المال مسلمانان را را نظير شترى كه علفها را مىبلعد، بلعيدند.
مصيبت ديگرى كه پيش آمد، جعل روايات از روحانى
نماهاى دربارى بود كه پايه اسلام را مىزد، ما يك نمونه روايت از ميان آن روايات
بسيار را مىآوريم:
اذا نزلت سورة النجم
فقرأها رسول الله للمشركين فاذا قرأ افرأيتم اللات و العزى و منات الثلاثة الاخرى
القى الشيطان فِى فمه و قال تلك الغرانيق العُلى شفاعتهن لترجى فالمشركون سرّوا
بذلك فسجد رسول الله و سجد الشمركون معه.(156)
وقتى سوره النجم نازل شد، رسول اكرم سوره را
براى مشركين خواند و وقتى آيه اَفَرأيتم اللّات و العزّى
را خواند، شيطان در دهن پيامبر نهاد كه بگويد كه شيرهاى عالى بتها شفاعت آنها روز
قيامت مورد آرزو است. مشركين از اين گفته خشنود شدند و چون پيامبر سجده كرد، آنان
نيز سجده كردند.
معلوم است اينگونه روايات چگونه پايه اسلام و
قرآن و پيامبر را از بين مىبرد. مسأله ديگر ارعاب عجيبى بود كه بر مسلمانان
حكمفرما شد، مخصوصاً در زمان معاويه كه هر كه نفس مىكشيد، او را مىكشتند. كم كم
در اثر وقوع اين مسايل، زمينه آماده شد كه شخصى مثل يزيد با كمال صراحت در ميان
مردم بگويد:
لعبت هاشم بالملك فلا *** خبر جاء و لا وحى نزل
آيا براى امام حسين عليهالسّلام با وجود زمينه و اقتضا براى قيام،
لازم و وظيفه اسلامى نبود كه قيام كند؟
چيزى كه بايد گفت اين است كه ائمه طاهرين عليهم السلام راجع به
عزادارى و زيارت ابى عبدالله الحسين سفارش بسيار دارند و ثوابهاى بزرگى بر آن
شمردهاند. در بعضى از آن روايات علت آن را احياى ولايت گفتهاند.
ما يكى از آن روايت بسيار را كه صاحب وسايل الشيعه در كتاب مَرار
وسايل نقل نموده است، مىآوريم و سپس توضيح مختصرى در اين باره مىگوييم:
عن ابىعبدالله عليهالسّلام اءِنَّهُ قال
لفضيل اتجلسون و تتحدثون فقال: نعم؛ فقال: اءنّ تلك المجالس احبّها احبها فاحيوا
امرنا فرحم الله من احيى امرنا. يا فضيل! مَن ذَكرنا اَو ذكرنا عنده ففاضت عيناه و
لوقدر جناح الذّباب غفر الله ذنوبه و لو كانت مثل زبد البحر.(157)
فضيل بن يسار از امام صادق عليهالسّلام نقل مىكند كه فرمود:
آيا در مجالس عزا مىنشينيد و از مصايب ما ياد مىكنيد؟
گفتم: آرى. فرمود: خدا رحمت كند افرادى كه ولايت را زنده مىكنند.
اى فضيل! هر كه ياد ما كند يا نزد او از ما ياد
شود و گريه كند، حتى به مقدار بال مگسى، خدا گناهان او را مىآمرزد؛ حتى به مقدار
كف درياها.
قيام ابى عبدالله عليهالسّلام، قيام نظامى
نبود؛ بلكه قيام عاطفى و تبليغى بود. حسين عليهالسّلام نمىخواست شخص يزيد و
يزيدها را بردارد؛ بلكه مىخواست شخصيت يزيد و بنى اميه و بنى مروان را نابود كند؛
مردم را بيدار كند، مردم را به حكومت بشوراند، مردم را از حكومت متنفر كند. از اين
جهت به طور مخفى از مدينه بيرون رفت و وقتى مردم فوجفوج به مكه مىآمدند، او از
مكه حركت كرد و روز عاشورا علاوه بر اين كه گاهى بدون اسلحه به ميدان مىرفت و
سخنرانى عاطفى و تبليغى مىنمود، و علاوه بر اين كه گاهى قرآن را به ميدان مىبرد و
آنان را به قرآن قسم مىداد كه بيدار شوند، كودك و شيرخوارش را نيز به ميدان برد كه
او را روى دستانش شهيد كردند، و سرانجام موجى در كربلا ايجاد كرد كه عصر عاشورا
تأثير نهاد و اختلافى در ميان لشكر يزيد پديد آمد.
اين موج را بايد ديگرى پيروى كند و آن موج
ديگر، اسارت خاندان حضرت حسين عليهالسّلام بود. خاندان ابى عبدالله الحسين به
واسطه اسارتشان، به واسطه تبليغاتى كه داشتند، موج عظيمى در كوفه و شام؛ بلكه همه
ممالك اسلامى ايجاد كرد. حتى گفته شده كه در مدت بيست سال قبل از قيام حسين
عليهالسّلام يك انقلاب هم واقع نشد؛ ولى در مدت بيست سال بعد از قيام امام حسين
عليهالسّلام بيشتر انقلاب رخ داد كه طى آن در سال دوم، دولت بنى اميه و در سال
بيستم، دولت بنىمروان به دست عباسيان برچيده شد.
اين موج دوم را موج دايمى ديگرى بايد مدد كند
تا آن موج زنده بماند و آن موج سوم، موج عزار، نوحهسرايى، گريه، سينهزنى، و زيارت
حسين است. عزادارى علاوه بر آن كه روش شهادت و فداكارى و ايثار و شهادت پرورى را به
انسان مىآموزد، و رهبر با كفايت مىتواند به واسطه آن مجالس و آن دسته از احساسات
مردم بهره گيرد، اضافه بر آن تعليم و تعلم عمومى نيز مرهون اين مجالس است.
تهذيب نفس خصوصاً صبر، استقامت، شجاعت و زير
بار ظلم نرفتن، از اثرات مستقيم آن است. نقش ديگر اين گونه مجالس، زنده نمودن دو
قانون است از قوانين بزرگ اسلام كه امر به معروف و نهى از منكر است.
گريه براى حسين، تشكيل مجالس عزا، دستههاى
عزا، زيارت از دور و نزديك، ايجاد بناهايى مثل حسينيه و سقاخانه، زنده نگاه داشتن
ولايت است؛ زنده نگاه داشتن خون حسين است؛ شركت در موج اول است؛ زنده نگاه داشتن
روح انقلاب است، تا بالاخره به دست راهبرش حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه
الشريف تسلط بر جهان حاصل شود.
اگر همه ثواب بر عزادارى، بر زيارت، بر تشكيل
مجالس مترتب شده است، اصل زيارت، اصل تشكيل مجالس براى اين است كه اين گونه مجالس؛
رمز پيروزى؛ رمز بقاى شيعه؛ رمز زنده كردن ولايت، و بالاخره مردم را زير پرچم حسين
آوردن، و همه را هماهنگ با حسين و هدفش نمودن است.
زندگى امام
سجاد عليه السلام
بحث كوتاهى
درباره حضرت سجاد؛ على بن الحسين امام چهارم عليهالسّلام
اسم مبارك آن بزرگوار على است و مشهورترين
القاب آن حضرت زين العابدين و سجاد است و مشهورترين كنيه او ابامحمد و ابوالحسن
است.
مدت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و
هفت سال است؛(158)
زيرا پانزدهم جمادى الاول سال سى و هشت از هجرت به دنيا آمد. تولد آن بزرگوار دو
سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است و تقريباً بيست و سه سال با پدر
بزرگوارش زندگى كرد. مدت امامت آن بزرگوار سى و چهار سال است.(159)
حضرت سجاد عليهالسّلام پدرى چون حسين دارد و
مادرش دختر يزدگرد(160)
پادشاه ايران است كه دست عنايت حق به طور خارق العاده اين دختر را به امام حسين
مىرساند. شرافت اين زن آن است كه مادر نُه نفر از ائمه طاهرين مىشود و چنان چه
حسين عليهالسّلام اَبُ الائمّه است، اين زن اُمّ الائمّه است.
اما از نظر فضايل انسانى: امام سجاد
عليهالسّلام گرچه با اهل بيت عليهم السلام وجه اشتراك در همه فضايل دارد و هيچ
فرقى ميان آنان از نظر صفات و فضايل انسانى نيست؛ اما از نظر گفتار و شباهت تامى به
جدشان اميرالمؤمنين عليهالسّلام دارد:
ايمان امام
سجاد عليهالسّلام
اميرالمؤمنين عليهالسّلام در دعاى صباح
مىگويد:
يا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ
بِذاتِه
اى كسى كه برهان وجود خود
هستى!
حضرت سجاد نيز در دعاى ابوحمزه ثمالى مىگويد:
بِكَ عَرفتُك و اَنتَ
دَللتَنى عَليكَ وَ دَعَوتَنى اِليكَ وَ لو لا لَم اَدرِ ما اَنتَ.
تو را به خودت شناختم و تو
دلالت نمودى مرا بر خودت و دعوت نمودى به خودت و اگر نبودى، تو را نمىشناختم.
اين گونه كلمات، منتهاى ايمان را مىرساند و
اين همان ايمان شهودى است كه اميرالمؤمنين مىفرمايد:
لَو كُشِفَت لِىَ
الغِطاءُ ما ازدَدتُ يَقيناً.(161)
اگر بر فرض محال ممكن بود
خدا را به اين چشم ظاهرى ديد و مىديدم، بر يقين من كه الان به ذات مقدس حق دارم،
افزوده نمىشد.
علم امام
سجاد عليهالسّلام
اگر اميرالمؤمنين عليهالسّلام مىگويد:
از من بپرسيد هر چه مىخواهيد كه به خدا قسم تمام وقايع را تا
روز قيامت مىدانم.
حضرت سجاد نيز مىگويد:
اگر نمىترسيدم كه مردم در
حق ما غلو كنند، وقايع را تا روز قيامت مىگفتم.
تقواى امام
سجاد عليهالسّلام
اميرالمؤمنين عليهالسّلام مىفرمود:
واللهِ لَو اُعطيتُ
الأقاليم السبعة و ما تحت افلاكها على أن اعصى الله فِى نملةٍ اسلُبها جِلبَ شعيرة
ما فعَلتُهُ(162)
به خدا قسم اگر تمام عالم
هستى را به من دهند كه به مورچهاى ظلم كنم و بى جهت پوست جوى را از دهان آن بگيرم،
نمىكنم.
حضرت سجاد نيز مىفرمود:
تعصى الآله و انت تُظهر حبَّه ***
هذَا لعَمرى فِى الفعالَ بديع
لو كنت تُظهرُ حبَّه لأطعتَه ***
اءنّ المُجبَّ لِمَن يُحبُّ مطيع
خداوند را معصيت مىكنى و ادعا مىكنى كه او
را دوست دارى! به جان من اين ادعا از عجايب امور است. اگر راستى خدا را دوست داشتى،
او را اطاعت مىكردى؛ زيرا محب هميشه مطيع محبوب است.(163)
در اين اشعار نيز امام سجاد مىگويد: محال است كه خداوند را معصيت
كنم؛ زيرا او را دوست دارم.
عبادت امام سجاد عليهالسّلام
درباره اميرالمؤمنين عليهالسّلام گفته شده است كه روزها به ايجاد
باغ و قنات براى فقرا و محتاجين مشغول بود، و تا به صبح عبادت مىكرد. حضرت سجاد
نيز چنين بود، چه بسيار باغها و قنوات كه به دست ايشان براى ديگران آباد يا ايجاد
شد. عبادت و سجده اوبه حدى بود كه به زين العابدين و سجاد ملقب شد.
(164)
از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه: روز
قيامت خطاب مىشود: كجا است زين العابدين؟ و مىبينم كه
فرزندم على بن الحسين جواب مىدهد و مىآيد.
(165)
از امام باقر روايت شده كه: پدرم را مىديدم
كه از كثرت عبادت، پاهاى او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونههايش مجروح، و محل
سجده او پينه بسته بود.(166)
سخاوت، فتوت و رأفت امام سجاد
عليهالسّلام
يكى از كارهاى اميرالمؤمنين عليهالسّلام اداره كردن فقرا به طور
مخفيانه بوده است. اميرالمؤمنين شبها خوراك، پوشاك و هيزم به خانه بينوايان
مىبرد، و آن بينوايان حتى نمىدانستند كه چه كسى آنها را اداره مىكند. همچنين
ميان مورخين مشهور است كه امام سجاد عليهالسّلام چنين بوده است.(167)
راوى مىگويد: در محضر امام صادق عليهالسّلام
بوديم كه از مناقب اميرالمؤمنين عليهالسّلام صحبت شد و گفته شد هيچ كس قدرت عمل
اميرالمؤمنين را ندارد و شباهت هيچ كس به اميرالمؤمنين، بيشتر از على بن الحسين
نبوده است كه صد خانواده را اداره مىكرد. شبها گاهى هزار ركعت نماز مىخواند.
از طريق اهل تسنن روايت شده است كه چون حضرت
سجاد عليهالسّلام شهيد گشت، روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را به طور مخفى اداره
مىكرده است.(168)
زهد امام
سجاد عليهالسّلام
چنان چه اميرالمؤمنين عليهالسّلام زاهد به
تمام معنا بوده است و دلبستگى به مالى و به كسى جز به خداى متعال نداشته است؛
همچنين بوده است امام سجاد عليهالسّلام. لذا به اصحاب خود سفارش مىفرمود:
اصحابى، اخوانى، عليكم
بدارِ الآخرة و لا اوصيكُم بدارِ الدُّنيا فانكم عليها و بها متمسِّكونَ اما بلغَكم
أنَّ عيسى عليهالسّلام قال للحواريين: الدنيا قنطرة فاعبروها و لا تعمروها. و قال:
مَن يَبنى على مَوج البحر داراً؟ تلكمُ الدارُ الدنيا و لا تتَّخُذوها قراراً.(169)
اى ياران من! برادران من!
مواظب خانه آخرت باشيد. من سفارش دنيا را به شما نمىكنم! زيرا شما بر آن حريص
هستيد و به آن چنگ زدهايد. آيا نشنيدهايد كه حضرت عيسى به حواريون مىگفت: دنيا
پل است، از روى آن بگذريد و به تعميرش نپردازيد! چه كسى روى موج آب خانه مىسازد؟!
موج دنيا در اين دنيا است، به آن دلبستگى نداشته باشيد.
شجاعت امام
سجاد عليهالسّلام
شجاعت اميرالمؤمنين عليهالسّلام زبانزد خاص و
عام است، و اگر گفتار امام سجاد عليهالسّلام را در مجلس ابن زياد و در مجلس يزيد و
مخصوصاً خطبه آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگيريم، شجاعت اين بزرگوار نيز بر
ما روشن مىشود.
اميرالمؤمنين شجاعت خود را در ميدان براى
افرادى مثل عمرو بن عبدود و مرحبِ خيبرى به كار مىبرد و فرزند گرامى او امام سجاد،
شجاعت را در مجلس ابن زياد و مجلس يزيد و روى منبر، در مسجد شام به كار برده است.
سياست امام
سجاد عليهالسّلام
اميرالمؤمنين به اقرار همه مورخين از سنى و
شيعه پاسدار اسلام بود و رأى و تدبير او فوق العاده بود؛ چنان كه عُمَر بيشتر از
هفتاد مورد گفته است: لَولا عَلىّ لَهَلَكَ عُمَر؛
يعنى: اگر على نبود، عمر هلاك شده بود.(170)
امام سجاد عليهالسّلام در مدت سى و پنج سال
پاسدار شيعه بود. مورخين معتقدند كه: تدبير امام سجاد، مدينه را و بسيارى از شيعيان
را از دست كسانى چون يزيد و عبدالملك مروان نجات داد.
حلم امام
سجاد عليهالسّلام
درباره اميرالمؤمنين گفتارى نقل شده و ايشان
فرمودند:
بر آدم بىخردى گذشتم كه
به من بد مىگفت. از او صرف نظر كردم، گويى كه او حرفى نزده است. درباره
امام سجاد نيز گفتارى نقل شده است و ايشان فرمودند:
بر كسى گذشتم كه به من بد
گفت. بدو گفتم اگر راست مىگويى، خداوند متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ مىگويى،
خدا تو را بيامرزد!(171)
تواضع امام
سجاد عليهالسّلام
آن حضرت با فقرا مىنشست، با آنان غذا مىخورد،
از آنان دلجويى مىكرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، براى آنان كار مىكرد و
از آنان پذيرايى مىنمود، و درباره آنان به ديگران سفارش مىكرد.
تاريخ نويسان اقرار دارند كه امام سجاد
عليهالسّلام، دوست داشت فقيران، يتيمان و بينوايان سر سفرهاش باشند و با آنها
بنشيند، غذا براى آنها آماده كند و حتى غذا در دهن آنان بگذارد.
فصاحت و
بلاغت امام سجاد عليهالسّلام
فصاحت به معنى خوب سخن گفتن، مجاز، كنايه،
لطايف و مثالها را به كار بردن است، و بلاغت سخن خوب گفتن، به جا سخن گفتن، از طول
كلام بى فايده پرهيز داشتن است.
فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين، مورد اقرار همه
است، طورى كه درباره نهج البلاغه گفته شده:
دونَ كلامِالخالِقِ و
فوقَ كلامِ المَخلُوقِ.
پايينتر از كلام خالق و
بالاتر از كلام مخلوق است.
امام سجاد، صحيفه كامله سجاديه را به جهان عرضه
داشت، صحيفهاى كه چون آن نيامده و نخواهد آمد.
صحيفهاى كه در ضمن دعا، معارف سياسى اسلام،
سياست اسلام، اخلاق اسلام، سفارش به حق و حقيقت، و بالاخره يك دوره معارف اسلامى را
آموزش مىدهد. صحيفهاى كه محققين، اسم آن را اُختُ القرآن،
(172)
انجيل اهل بيت، زبور آل محمد نهادهاند.
صحيفهاى كه ابلهى با فصاحت ادعا كرد كه مىتواند چون آن بياورد. چون قلم به دست
گرفت و نتوانست، دِق كرد و مرد.(173)
جهاد امام
سجاد عليهالسّلام
اميرالمؤمنين عليهالسّلام بزرگترين مجاهد
اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركين نجات دهد؛ ولى فرزندش امام سجاد
گرچه در كربلا كشته نشد؛ اما وجودش، بقايش و اسارتش عامل بقاى اسلام بوده است.
قيام ابى عبدالله الحسين عليهالسّلام درختى
بود كه در كربلا كاشته شد و آبيارى و به ثمر رساندن و نگاهدارى از آن به دست امام
سجاد عليهالسّلام و به دست زينب كبرى انجام گرفت.
تدبير امام سجاد در اسارت، گريههاى امام سجاد
در مدينه، نوحه خوانى و روضهخوانىهاى آن حضرت در مدت سى و پنج سال سخنرانيش، به
موقع جهادى بود فوق العاده مفيد و ثمربخش كه تحليل سياسى تاريخ، اين مطالب را نشان
مىدهد.
عفو و
جوانمردى امام سجاد عليهالسّلام
اگر تاريخ درباره اميرالمؤمنين عليهالسّلام
مىگويد كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامى كه ظرف شيرى را براى حضرت
آوردند؛ نيمى را مىخورد و نيم ديگر را براى او مىفرستاد، و درباره او وصيت و
سفارش فراوان نمود، درباره امام سجاد نيز منقول است كه:
فرماندار مدينه كه دل امام سجاد را خون كرده
بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختى ببندند و مردم
بيايند و به او توهين كنند.
امام سجاد عليهالسّلام اصحاب خود را خواست و
سفارش فرمود كه: مبادا به او توهين شود!
امام سجاد نزد او رفت و او را دلدارى داد و نزد
عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از اين خوارى نجات يابد.
آن فرماندار معزول مىگفت از على بن الحسين و
يارانش ترس دارم زيرا به آنها ظلم بسيار كردم.
(174)
ابّهت و
شخصيت امام سجاد عليهالسّلام
درباره اميرالمؤمنين عليهالسّلام گفته شده كه
بسيار متواضع بود؛ ولى بزرگى شخصيت آن بزرگوار ميان همه محفوظ بود. همچنين است
فرزند عزيزش امام سجاد عليهالسّلام.
در تاريخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج
آمده بود و كثرت جمعيت مانع شد كه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشهاى براى او
فرشى انداخته و نشسته بود كه امام سجاد وارد طواف شد و وقتى به حجر الاسود رسيد،
مردم كنار رفتند و حضرت مكرر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد.
يكى از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم
چنين به او احترام دارند؟!
هشام تجاهل كرد و گفت: نمىدانم!
فرزدق آن جا بود، فِى البداهة قصيده مفصلى
درباره امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مىآوريم. تمام قصيده در مناقب
ابن شهر آشوب موجود است:
هذَا الَّذِى تعرفُ البَطحاءُ وَطأتَهُ ***
- و البيتُ يعرفُهُ والحِلُّ و الحرَمُ
ما قال لا قطُّ الا فِى تشهُدهِ ***
لو لا التشهد كانَت لاثه نعم
يغضى حياء و يغضى مِن مهابته ***
- فما يكلم الا حين يبتسم
مِن مشعر حبهم دين و بغضهم ***
كفر و قربهم منجى و معتصم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم ***
فِى كل فرض و مختوم به الكلم
اين مردى است كه حجاز، خانه خدا، حل، حرم او را مىشناسند. نه، در
كلامش نيست حاجت سائل را هميشه بر آورده مىكند جز در تشهد كه لا اله الا الله
مىگويد، و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، هميشه آرى بود؛ هنگام برخورد با مردمان
چشمها را فرو مىبندد، براى آن كه حيا دارد، و ديگران چشم فرو مىبندند، به جهت
ابّهتى كه او دارد و سخن با او نمىگويند، مگر كه آن بزرگوار تبسم كند.
روز قيامت حب آنها دين است و بغض آنها كفر است و قُرب و نزديكى
به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها ياد آنها و اسم آنها مقدم بر هر
چيزى است بعد از اسم خداى متعال. نمازها به اسم آنان تمام مىشود يعنى در نماز بعد
از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بيت عليهم السلام است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته
مىشود، باز اسم اهل بيت است.
گفته شده كه فرزدق به اين اشعار آمرزيده شده است و به گفته جامى
اگر اهل عالَم به اين اشعار آمرزيده شوند، جا دارد.
(175)
زندگى امام سجاد عليهالسّلام
مىدانيم زندگى اميرالمؤمنين عليهالسّلام پرتلاطم بود. در نهج
البلاغه مىفرمايد: فصَبرتُ وَ فِى العينِ قذى و فِى الحَلقِ
شَجى.(176)
يعنى: صبر نمودم در مصايب نظير كسى كه خارى در
چشم و استخوانى در گلو داشته باشد.
ولى زندگى امام سجاد عليهالسّلام از زندگى اميرالمؤمنين
عليهالسّلام بسيار پرتلاطمتر بود. آن حضرت در بحبوحه جنگ صفين به دنيا آمد. در
زمان معاويه و آن جناياتش پرورش پيدا كرد. معاويه را با كشتارهاى دسته جمعى شيعيان،
با اشاعه سبّ اميرالمؤمنين در خطبهها و بعد از نمازها ديده است.
بعد، حماسه كربلا و اسارت، كه هر روزى از آن چند بار مرگ است، مجلس
ابن زياد و مجلس يزيد را با اهل بيت پدرش پشت سر نهاد.قضيه حره كه ننگى است بر دامن
مسلمانان را مشاهده كرد.
يزيد سال دوم سلطنت، شخصى را با پنج هزار لشكر به مدينه فرستاد و
دستور قتل عام داد و سه روز مدينه ذرا براى لشكريان خود مباح اعلام نمود.(177)
او شاهد قضيه عبدالله بن زبير است كه همه بنى هاشم و من جمله محمد
بن حنفيه را در شعب ابى طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسيد، موفق نشد شاهد
مروان بن حكم بود كه دشمن سرسخت اهل بيت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با
فرماندارش حجاج بن يوسف ثقفى بود. زندانى زندان حجاج بن يوسف است كه در ميان
بيابانى، پنجاه هزار زندانى در آن زندان بود.
و دِميَرى در حيواةُ الحيوان مىگويد:
خوراك آنها دو قرص نان بود كه بيشتر آن
خاكستر بود.شاهد كشتار بيشتر از صد هزارنفر بود، به جرم دوستى با اهل بيت. پنجاه و
هفت سال در اين دنيا زندگى كرد؛ ولى هر روزاز آن براى آن بزرگوار قتلگاهى بود.
والسلام عليهِ يومَ وُلدَ و يومَ استُشهد و
يومَ يُبعثُ حياً.