خاندان عصمت

سيد تقى واردى

- ۷ -


گفتم : اصلحك اللّه , آيا خوب است بزرگى از بزرگان قريش در چنين هواى گرمى در طلب دنيا باشد, اگر مرگت فرا رسد و تو در اين حال باشى چه خواهى كرد؟
مـحمد بن على (ع ) دست از دوش غلامانش برداشت و به خود تكيه كرد و گفت :به خدا سوگند اگر مرگ من در اين حال فرا رسد, در حالى به من رسيده است كه دراطاعت خدا بوده ام و خود را از نياز به تو و مردم باز داشته ام . من آن گاه از فرا رسيدن مرگ ترسانم كه در اطاعت خدا نباشم و در ارتكاب معاصى الهى باشم .
من از سخن خود شرمنده شدم و گفتم : يرحمك اللّه , من مى خواستم تو را موعظه كنم , اما تو مرا موعظه فرمودى .
آرى , امـام مـحمد باقر (ع ) به اين صوفى خرقه پوش , كه خود را غرق در عبادت نموده و افتخار به مـوعـظـه خلق الناس داشت و دست از كار و كسب كشيده و خود راسربار مردم كرده بود, درس اسـلام شـناسى مى دهد كه اسلام , دين كسب و كار و تلاش براى معيشت زندگى است و از سربار مـردم شـدن بـه شدت نفرت دارد, همان طورى كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود.ملعون من القى كله على الناس , ((85)) ملعون است كسى كه بارزندگى خويش را بر دوش مردم افكند..
2. ابلاغ سلام پيامبر(ص ) به امام محمدباقر(ع ) توسط جابربن عبداللّه انصارى امـام صـادق (ع ) از پـدرش , امـام مـحـمدباقر(ع ) نقل كرد كه آن حضرت فرمود:روزى بر جابربن عـبـداللّه انـصـارى وارد شـدم و بـر او سلام كردم . جابر جواب سلام مراداد و پس از آن پرسيد: تو كـيستى ؟
در آن هنگام وى نابينا بود. گفتم : محمد بن على بن حسين (ع ) هستم . گفت : اى پسر خير البشر! نزديك تر بيا. من نزديك او رفتم . مرا درآغوش گرفت و دست هايم را بوسيد و افتاد كه پـاهـايـم را نيز ببوسد. من خود رادوركردم و مانع شدم . آن گاه به من گفت : رسول خدا, محمد مصطفى (ص ) به تو سلام رسانيد. گفتم : و على رسول اللّه السلام و رحمة اللّه وبركاته .
سـپـس پـرسـيـدم : قضيه چيست اى جابر؟
جابر گفت : من روزى با رسول خدا (ص )بودم كه آن حـضـرت به من فرمود: اى جابر! شايد آن قدر زنده بمانى تا ملاقات كنى مردى از فرزندان مرا كه نـامـش مـحـمد بن على بن حسين (ع ) است و خداوند متعال نور و حكمت را به وى عطا فرموده است . پس از جانب من به او سلام رسان . ((86)) هـم چـنـيـن روايـت شـده اسـت كـه جابر بن عبداللّه انصارى در مسجد رسول خدامى نشست و مى گفت : يا باقر يا باقر العلم . مردم مدينه مى گفتند: او هذيان مى گويد.جابر مى گفت : به خدا سـوگند, من بيهوده و پريشان سخن نمى گويم . من از رسول خدا(ص ) شنيدم كه به من فرمود: اى جـابـر! تـو زنده مى مانى تا ببينى مردى از اهل بيت مرا كه نام او نام من و رخسار او رخسار من بـاشـد, بشكافد علم را شكافتنى , هرگاه وى را ديدى , سلام مرا به او برسان . و اين فرمايش رسول خدا است كه مرا واداشت اين سخن را بگويم . ((87)) شايان يادآورى است كه جابر بن عبداللّه بن عمروبن حرام انصارى , صحابى جليل القدر پيامبر (ص ) و از اصـحـاب بدر است . وى در بسيارى از غزوات پيامبراكرم (ص ) و جنگ هاى اميرالمؤمنين (ع ) حضور داشت و همواره پيرو مقام رسالت وامامت بود. از دوستى پيامبر (ص ) و اهل بيت آن حضرت فـروگذار نكرده و پيوسته مردم را به محبت اميرالمؤمنين (ع ) و اولاد گرام آن حضرت تحريص و تـشـويـق مى كرد. او نخستين زاير قبر امام حسين (ع ) در كربلا است . در آخر عمر, چشمانش نابينا شده و در سن نود سالگى (به سال 78 هجرى ) وفات يافت . ((88)) كلمات شريفه 1. قـال الباقر (ع ): اشد الا عمال ثلاثة : ذكر اللّه على كل حال وانصافك من نفسك ومواساة الا خ في المال . ((89)) مـهـم تـريـن كـارهـا سـه چيز است : در هر حال به ياد خدا بودن , انصاف نمودن با نفس خويش , و هميارى مالى با برادر (دينى ) خويش .
2. قال (ع ):خذوا الكلمة الطيبة ممن قالها وان لم يعمل بها. ((90)) گـفتار پاكيزه (مطابق حق ) را از هر كس شنيديد, بگيريد (وبه آن عمل كنيد) اگر چه گوينده , خود به آن عمل نكرده باشد.
3. قـال (ع ): اربـع مـن كـنـوز الـبـر: كـتـمـان الـحـاجـة , وكـتـمـان الـصدقة , وكتمان الوجع , وكتمان المصيبة . ((91)) چـهـار چـيز است كه از گنج هاى نيكويى است : پوشاندن حاجت , پوشاندن صدقه ,پوشاندن درد و بيمارى و پوشاندن مصيبت .
4. قال (ع ): الحياء والايمان مقرونان في قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه . ((92)) حـيـا و ايـمان مقرون به هم مى باشند. هرگاه يكى از آن دو برود, ديگرى نيز به مرافقت او خواهد رفت .
5. قال (ع ): واللّه ما شيعتنا الا من اتقى اللّه واطاعه . ((93)) سوگند به خدا, شيعه ما نيست مگر كسى كه تقوا پيشه كند و از خداوند اطاعت وپيروى نمايد.

امام جعفر صادق (ع )

نام : جعفر.
كنيه : ابوعبداللّه , ابواسماعيل و ابوموسى .
القاب : صادق , فاضل , صابر, طاهر, قائم , كافل و منجى .
مـشـهورترين لقب آن حضرت صادق است . اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب , كه در عصر امام زمان (ع ) ادعاى امامت كرده بود, به آن حضرت داده شد.
منصب : معصوم هشتم و امام ششم شيعيان .
تاريخ ولادت : هفدهم ربيع الاول سال 80 هجرى .
بـرخـى مورخان , تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانسته اند,اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است باروز ولادت پيامبر اكرم (ص ).
محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نام مادر: فاطمه , مكنى به ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فـروه , كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود, مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت .
امـام صـادق (ع ) دربـاره شان او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود, و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيت شدگان مكتب امام زين العابدين (ع ) و امام محمد باقر (ع )است .
مدت امامت : از زمان شهادت پدرش , امام محمد باقر (ع ) در هفتم ذى حجه سال114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى , به مدت 34 سال .
تـاريخ و سبب شهادت : 25 شوال سال 148 هجرى , در سن 65 سالگى , به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته اند.
محل دفن : قبرستان بقيع , در مدينه مشرفه , در جوار قبر پدر و جدش وامام حسن مجتبى (ع ) (در عربستان سعودى كنونى ).
همسران : 1. فاطمه بنت حسين . 2. ام حميده (حميده مصفاة ). و چند ام ولدديگر.
فـرزنـدان : 1. امـام مـوسـى كاظم (ع ). 2. اسماعيل . 3. عبداللّه . 4. محمد ديباج .5. اسحاق . 6. على عريضى . 7.عباس . 8. ام فروه . 9. فاطمه . 10. اسماء.
اصحاب : تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع ) بيش از چهار هزار نفر است كه ازمحضر آن حضرت بـهـره مـند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت (ع )پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى گردد: 1. جميل بن دراج .
2. عبداللّه بن مسكان .
3. عبداللّه بن بكير.
4. حماد بن عيسى .
5. حماد بن عثمان .
6. ابان بن عثمان .
اين شش نفر به اصحاب اجماع معروف شده اند.
7. ابان بن تغلب .
8. اسحاق بن عمار صيرفى .
9. ابو حمزه ثمالى .
10. بريد بن معاويه عجلى .
11. حريز بن عبداللّه سجستانى .
12. حمران بن اعين شيبانى .
13. زرارة بن اعين شيبانى .
14. صفوان بن مهران اسدى .
15. عبداللّه بن ابى يعفور.
16. عمران بن عبداللّه اشعرى .
17. عيسى بن عبداللّه اشعرى .
18. فضيل بن يسار بصرى .
19. فيض بن مختار كوفى .
20. ابو بصير مرادى .
21. مؤمن الطاق محمد بن على .
22. محمد بن مسلم كوفى .
23. معاذبن كثير كسايى .
24. معلى بن خنيس كوفى .
25. هشام بن محمد.
26. يونس بن ظبيان كوفى .
27. معاوية بن عمار.
28. زيد شحام .
29. سدير بن حكيم .
30. عبد السلام بن عبدالرحمن .
31. جابربن يزيد جعفى .
32. ثابت بن دينار.
33. مفضل بن قيس .
34. مفضل بن عمر جعفى .
35. سفيان بن عيينه .
زمامداران معاصر 1. عبدالملك بن مروان (65-86 ق .).
2. وليد بن عبدالملك (86-96 ق .).
3. سليمان بن عبدالملك (96-99 ق .).
4. عمر بن عبدالعزير (99-101 ق .).
5. يزيد بن عبدالملك (101-105 ق .).
6. هشام بن عبدالملك (105-125 ق .).
7. وليد بن يزيد (125-126 ق .).
8. يزيد بن وليد (126-126 ق .).
9. مروان بن محمد (126-132 ق .).
تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنى مروان بودند.
10. ابوالعباس سفاح (132-136 ق .).
11.منصور دوانيقى (136-158 ق .).
اين دو نفر از سلسله بنى عباس بودند.
امام صادق (ع ) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود, از هر دوى آنهاسختى ها و آزارها و بـى مـهرى هاى فراوانى ديد, اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عـبـاسـيان مى زيست , از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غـاصـب ديـگر, زمينه ترويج وتبليغ مكتب اهل بيت (ع ) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده , بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.
آن حـضرت , با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام , زراره و محمد بـن مـسـلـم , تحول شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديدآورد. به همين جهت به شيعيان امامى اثنا عشرى , شيعه جعفرى نيز گفته مى شود.
رويدادهاى مهم 1. شهادت امام محمد باقر (ع ), پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع ), در سال 114هجرى .
2. قـيـام زيد بن على (ع ), عموى امام جعفر صادق (ع ) بر ضد امويان و شهادت اودر اين واقعه , در سال 121 هجرى .
3. گسترش نهضت بنى هاشم (علويان و عباسيان ), در سراسر قلمرو حكمرانى امويان .
4. سرنگونى سلسله امويان و پيروزى عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسطابوالعباس سفاح , در سال 133 هجرى .
5. قيام علويان بنى الحسن (ع ) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى .
6. بـهره جويى امام صادق (ع ) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان وامويان , براى تشكيل حوزه علمى اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشته هاى فقه ,تفسير و علوم قرآن , كلام , شيمى , تاريخ و غيره , در مدينه مشرفه .
7. فـراخـوانـى امـام صـادق (ع ) از مدينه به بغداد, توسط سفاح عباسى و زير نظرقرارگرفتن آن حضرت .
8. فـراخـوانـى مـجـدد امام صادق (ع ) از مدينه به بغداد, توسط منصور دوانيقى واذيت و آزار آن حضرت .
9. وفـات اسـمـاعـيـل , پسر امام صادق (ع ), در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت .
10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى , در مدينه , با امام صادق (ع ) و بسيارى از علويان .
11. مبارزه علمى و فرهنگى امام صادق (ع ) و ياران ايشان با مخالفان , ملحدان ومدعيان دروغين .
12. مـسـمـومـيـت امـام صادق (ع ) و شهادت آن حضرت , در سال 148 هجرى , به دستور منصور دوانيقى .
13. به خاك سپارى پيكر مطهر امام صادق (ع ), در قبرستان بقيع , در كنار قبر پدر,جد و عمويشان , امام حسن مجتبى (ع ).
داستان ها 1. امام صادق (ع ) و تضمين خانه اى در بهشت براى يكى از شيعيان يـكـى از شـاهـان جـبـل (كوهستانى در ايران ) هر سال به قصد سفر حج به محضر امام صادق (ع ) مـى رسـيـد و در خـانه اى از خانه هاى آن حضرت ساكن مى شد. وى به آن حضرت , ارادت ويژه اى داشت و از دوستان ومحبان اهل بيت (ع ) بود. در يكى ازسال ها به عزم زيارت خانه خدا, در مدينه , بـر امام صادق (ع ) وارد شد و مدتى در آن جاماند و سپس قصد زيارت خانه خدا در مكه را نمود. او پـيـش از خروج , مبلغ ده هزاردرهم براى خريد خانه اى در مدينه , تسليم امام صادق (ع ) كرد تا هر وقت به مدينه مى آيد در آن خانه ساكن شود و براى امام (ع ) مزاحمتى فراهم نكند.
او به مكه رفت و اعمال حج را انجام داد و سپس به مدينه برگشت و به محضرامام صادق (ع ) رسيد و عرض كرد: يابن رسول اللّه ! فداى تو گردم , آيا خانه اى براى من خريده اى ؟
امام (ع ) فرمود: بلى , خانه اى براى تو خريده ام , و سپس قباله خانه را به وى نشان داد. آن مرد وقتى قباله را باز كرد, ديد در آن نوشته شده است : به نام خداوند بخشاينده مهربان . اين سند خانه اى است كه جعفر بن محمدبراى فلانى , پسر فلانى جـبـلى , خريدارى كرده است . اين خانه اى است دربهشت برين كه حد اول آن , رسول خدا (ص ) و حـد دوم آن ,امـيرالمؤمنين (ع ) و حد سوم آن , حسن بن على (ع ) و حد چهارم آن , حسين بن على (ع ) است .
آن مرد چون قباله خانه را خواند, بسيار خشنود شد و عرض كرد: اماما! خدا مرا فداى تو گرداند, به اين معامله راضى ام .
سپس امام صادق (ع ) فرمود: مبلغى را كه براى خريد خانه به من داده بودى , دربين اولاد نيازمند امـام حـسن مجتبى (ع ) و امام حسين (ع ) تقسيم كردم و حوايج آنان رابرآوردم . اميدوارم خداوند متعال , از تو قبول كند و پاداش آن را در بهشت به توعنايت فرمايد.
پـس از آن مـاجـرا مرد جبلى از محضر امام (ع ) مرخص شد و به جبل (كوهستان )برگشت و سند خـانـه را به همراه خود برد. پس از مدتى بيمار شد و به حال احتضار درآمد. چون احساس كرد كه ديـگـر عـمـرى از او بـاقـى نمانده است , اهل وعيال خويش راجمع نمود و به آنان سفارش كرد و سوگندشان داد كه پس از مرگش سند را در كفن اوبگذارند.
آنان نيز به وصيت او عمل كردند و به هنگام دفنش , سند را در كفن او قرار دادند.روز بعد كه براى خـواندن فاتحه به مزار او رفته بودند, ديدند همان سند, روى قبرش افتاده و پشت آن نوشته شده است : ولى خدا, جعفر بن محمد (ع ), به پيمانش وفاكرده است ((94)) .
2. امام صادق (ع ) و كمك رسانى به مستمندان معلى , فرزند خنيس , كه خدمت كار امام صادق (ع ) بود, نقل مى كند كه در يكى ازشب هاى بارانى , امـام صادق (ع ) به قصد كمك رسانى به بينوايان ظله بنى ساعده ازمنزل خارج گرديد. من نيز از پـشـت سر آن حضرت حركت كردم . ناگهان چيزى ازدست آن حضرت , در تاريكى شب , بر زمين افتاد و او گفت : بسم اللّه , اللهم رده علينا, به نام و ياد خدا, بار خدايا! آنچه از دست من افتاد به من بـرگردان . در اين هنگام من نزديك رفتم و سلام كردم . فرمود: معلى تو هستى ؟
عرض كردم : بلى يـابـن رسول اللّه (ص ).فرمود: به زمين دست بكش و آنچه يافتى به من برگردان . من نيز دست بر زمـيـن كـشـيدم , ديدم نانى است . كه روى زمين افتاده است . آن را جمع كردم و به حضرت دادم .
ناگهان انبانى از نان را نزد امام صادق (ع ) ديدم كه مقدارى از آن به زمين ريخته بود. گفتم : آقا, اجـازه بـده ايـن انـبان را من حمل كنم . فرمود: نه , خودم به حمل آن سزاوارترم , اما به تو رخصت مى دهم كه به همراه من بيايى .
پـس بـا آن حـضرت حركت كردم و به ظله (سايبان ) بنى ساعده رسيديم كه مردم به هنگام روز از شـدت گرما به اين سايبان پناه مى آوردند و شب ها بينوايان و درماندگان در آن جا مى خوابيدند.
گروهى از بينوايان و مستمندان در آن جا خوابيده بودند. امام صادق (ع ) قرص هاى نان را از انبان بيرون آورد و در كنار هر يك از آنان يك يا دوقرص نان گذاشت و كسى از آنان بى نصيب نماند.
در راه بـازگـشت , از امام (ع ) پرسيدم : فداى تو گردم , شما كه به اين گروه خدمت مى كنيد, آيا ايـنان حق را مى شناسند (يعنى شيعه هستند)؟
امام (ع ) پاسخ داد: لو عرفوالواسيناهم بالدقة , آنان اگر حق را مى شناختند (و از مكتب اهل بيت (ع ) پيروى مى كردند) با آنان مواسات مى كرديم و هر چه داشتيم از آنان دريغ نمى كرديم و آنان راشريك خويش قرار مى داديم ((95)) .
لازم بـه ذكـر اسـت كـه مـعلى بن خنيس از بهترين خدمت كاران و ياوران امام صادق (ع ) و مورد اعـتـمـاد و اطمينان آن حضرت بود كه به دستور منصور دوانيقى ,دومين خليفه عباسى , به جرم محبت و پيروى از اهل بيت (ع ) و خدمت به آستان امام صادق (ع ), توسط داوود بن على , به شهادت رسيد.
كلمات شريفه 1. قال الصادق (ع ): يهلك اللّه ستابست : الا مراء بالجور, والعرب بالعصبية , والدهاقين بالكبر, والتجار بالخيانة , واهل الرستاق بالجهل , والفقهاء بالحسد ((96)) .
خداوند متعال شش گروه را به شش خصلت از بين مى برد: زمامداران را به ستمكارى , عرب را به عصبيت (ملى گرايى ), دهقانان (دهبانان ) را به خودخواهى ,بازرگانان را به خيانت , روستاييان را به نادانى و فقها را به حسادت .
2. قـال (ع ): ان خـير العباد من يجتمع فيه خمس خصال : اذا احسن استبشر, واذا اساء استغفر,واذا اعطى شكر, واذا ابتلى صبر, واذا ظلم غفر ((97)) .
بـهـتـرين بندگان كسى است كه در او پنج خصلت جمع باشد: هنگامى كه نيكى كند,شاد باشد, مـرتـكب كار بدى شود, استغفار كند, نعمتى به وى رسد, شكرش را به جاى آورد, بلايى بر او نازل شود, شكيبايى كند, و ستمى بر او شود, عفو نمايد.
3. قال (ع ): احب اخواني الى من اهدى الى عيوبي ((98)) .
دوست داشتنى ترين برادر من كسى است كه عيوب مرا به من هديه كند (به من بازگو كند).
4. قـال (ع ): واعـلـم ان الـعـمـل الـدائم القليل على اليقين افضل عند اللّه من العمل الكثير على غيريقين . ((99)) بـدان بـه درستى كه عمل دايمى اندك , كه همراه با يقين باشد, نزد خداوند متعال ,افضل از عمل بسيارى است كه با يقين همراه نباشد.
5. قـال (ع ): ثلاثة لا تعرف الا في ثلاثة مواطن : لا يعرف الحليم الا عند الغضب , ولا الشجاع الا عند الحرب , ولا اخ الا عند الحاجة ((100)) .
سه خصلت است كه شناخته نمى شود مگر در سه جا: بردبار شناخته نمى شودمگر در هنگام خشم , شـجـاع شـنـاخـتـه نـمـى شـود مگر در هنگام نبرد, و برادر دينى شناخته نمى شود مگر در زمان نيازمندى .

امام موسى كاظم (ع )

نام : موسى كنيه : ابو ابراهيم , ابوالحسن , ابوالحسن اول , ابوالحسن ماضى , ابوعلى وابواسماعيل .
القاب : كاظم , صابر, صالح , امين و عبدالصالح .
آن حضرت در ميان شيعيان به باب الحوائج معروف است .
منصب : معصوم نهم و امام هفتم شيعيان .
تاريخ ولادت : هفتم ماه صفر سال 128 هجرى . برخى نيز سال 129 را ذكركردند.
محل تولد: ابواء (منطقه اى در ميان مكه و مدينه ) در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : امام جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نام مادر: حميده مصفاة . نام هاى ديگرى نيز مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براى او نقل شـده اسـت . اين بانو از زنان بزرگ زمان خويش بود و چندان فقيه و عالم به احكام و مسائل بود كه امـام صـادق (ع ) زنـان را در يـادگـيرى مسائل و احكام دينى به ايشان ارجاع مى داد. و درباره اش فـرمـود: حميده , تصفيه شده است از هردنس و چركى , مانند شمش طلا. پيوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تارسيده است به من , به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است .
مدت امامت : از زمان شهادت پدرش , امام جعفر صادق (ع ), در شوال 148هجرى تا رجب سال 183 هجرى , به مدت 35 سال . آن حضرت در سن بيست سالگى به امامت رسيد.
تاريخ و سبب شهادت : 25 رجب سال 183 هجرى , در سن 55 سالگى , به وسيله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون الرشيد به آن حضرت خورانيده شد.
محل دفن : مقابر قريش بغداد (در سرزمين عراق ) كه هم اكنون به كاظمين معروف است .
همسران : 1. فاطمه بنت على . 2. نجمه . و چند ام ولد ديگر.
فـرزندان : درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل يكى ازآنها, آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
الف ) پسران 1. امام على بن موسى الرضا(ع ).
2. ابراهيم .
3. عباس .
4. قاسم .
5. اسماعيل .
6. جعفر.
7. هارون .
8. حسن .
9. احمد.
10. محمد.
11. حمزه .
12. عبد اللّه .
13. اسحاق .
14. عبيداللّه .
15. زيد.
16. حسين .
17. فضل .
18. سليمان .
ب ) دختران 1. فاطمه كبرى .
2. فاطمه صغرى .
3. رقيه .
4. حكيمه .
5. ام ابيها.
6. رقيه صغرى .
7. كلثوم .
8. ام جعفر.
9. لبابه .
10. زينب .
11. خديجه .
12. عليه .
13. آمنه .
14. حسنه .
15. بريهه .
16. عائشه .
17. ام سلمه .
18. ميمونه .
19. ام كلثوم .
يكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه , معروف به حضرت معصومه (س ) كه براى ديدار برادرش امام رضا (ع ) عازم ايران شده بود, در شهر قم بيمار شد و پس از چندروز بيمارى , وفات يافت و در اين شهر مدفون گرديد. هم اكنون مقبره ايشان زيارتگاه شيعيان سراسر جهان و مدرس عالمان و مجتهدان شيعى است .
اصـحاب : تعداد ياران , اصحاب و راويان امام موسى كاظم (ع ) بسيار است . در اين جانام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى گردد: 1. على بن يقطين .
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعيل بن مهران .
4. حماد بن عيسى .
5. عبدالرحمن بن حجاج بجلى .
6. عبداللّه بن جندب بجلى .
7. عبداللّه بن مغيره بجلى .
8. عبداللّه بن يحيى كاهلى .
9. مفضل بن عمر كوفى .
10. هشام بن حكم .
11. يونس بن عبدالرحمن .
12. يونس بن يعقوب .
زمامداران معاصر 1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق .).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق .).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق .).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق .).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق .).
6. هارون الرشيد (170 - 193 ق .).
امـام مـوسى كاظم (ع ) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نايل آمد. ازآن زمان تا سال 183 هـجـرى , سـال وفات آن حضرت , چندين بار توسط خلفاى عباسى دستگير و زندانى گرديد.
تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسيد.
رويدادهاى مهم 1. شـهادت امام جعفر صادق (ع ), پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع ), به دست منصور دوانيقى , در سال 148 هجرى .
2. پـيـدايش انشعاباتى در مذهب شيعه , مانند: اسماعيليه , افطحيه و ناووسيه , پس از شهادت امام صادق (ع ) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع ) در مسئله امامت .
3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع ), توسط عبداللّه افطح , برادر امام موسى كاظم (ع ) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه .
4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع ) از عبداللّه افطح , و گرايش آنان به امام موسى كاظم (ع ).
5. مرگ منصور دوانيقى , در سال 158 هجرى , و به خلافت رسيدن ابوعبداللّه مهدى عباسى , فرزند منصور.
6. احـضـار امـام مـوسـى كاظم (ع ) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر, به دستور مهدى عباسى .
7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع ) در بغداد, در دوران حكومت هادى عباسى .
8. مـبـارزات مـنـفـى امـام مـوسى كاظم (ع ) با دستگاه حكومتى هارون الرشيد, درمناسبت هاى گوناگون .
9. سـعـايت على بن اسماعيل , برادرزاده امام موسى كاظم (ع ) از آن حضرت , نزدهارون الرشيد با توطئه چينى يحيى برمكى , وزيراعظم هارون .
10. دستگيرى امام كاظم (ع ) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره , به دستور هارون الرشيد, در سال 179 هجرى .
11. انتقال امام (ع ) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.
12. انتقال امام (ع ) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى .
13. مراعات كردن حال امام (ع ) در زندان , توسط فضل بن يحيى و عكس العمل شديد هارون به اين قضيه .
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى , توسط هارون , به خاطر مراعات حال امام (ع ) در زندان .
15. انتقال امام (ع ) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك .
16. مـسموم كردن امام (ع ) با خرماى زهرآلود, توسط سندى بن شاهك در زندان .17. شهادت امام كاظم (ع ) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك , در 25رجب سال 183 هجرى .
18. انـتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع ) به جسر بغداد و فراخوانى مردم براى ديدن آن توس ط ماموران هارون الرشيد.
19. انـزجـار سـلـيـمـان بـن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم (ع ), توس ط ماموران حكومتى , و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شان پيكرآن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.
داستان ها 1. امام موسى كاظم (ع ) و هدايت بشر حافى روزى امـام كـاظم (ع ) از كوچه اى در بغداد عبور مى كرد. به خانه اى رسيد كه صداى ساز و آواز و پـايـكـوبـى از درون آن به گوش مى رسيد و نشان مى داد كه اهل اين خانه در ناز و نعمت و هوا و هوس و خوشگذرانى غرقند.
در ايـن هـنـگـام كـنيزى براى ريختن خاكروبه از خانه بيرون آمد. امام كاظم (ع ) از اوپرسيد: آيا صـاحب اين خانه آزاد است يا بنده ؟
كنيز پاسخ داد: آزاد است . امام (ع )فرمود: راست گفتى , اگر بنده بود از مولاى خويش پروا مى كرد.
كـنـيـز بـه درون خـانـه برگشت . بشر (صاحب خانه ) از او پرسيد: چرا در ريختن خاكروبه تاخير داشتى ؟
كنيز جريان گفتگو با مرد غريب - امام كاظم (ع )- را براى اوشرح داد. پيام امام (ع ), بشر را بـه خـود آورد و او را از خواب غفلت بيدار كرد و چنان تاثيرى در جان او نهاد كه بى اختيار از جا برخاست و بدون اين كه لباس و كفش خودرا بپوشد در پى امام (ع ) به راه افتاد و شتابان خود را به ايشان رساند و از امام (ع )خواست كه آن كلمات دلنشين را دوباره براى او بيان كند.
امـام (ع ) سـخنانى چند درباره دورى از گناه و رها كردن مظاهر فريبنده دنيا ودنياپرستى و نيز توجه به معنويات و عبادات با او گفت . بيانات امام (ع ), آبى سرد برآهن گداخته بشر بود, جان او را تـكـان داد و تـغييرى در وى به وجود آورد, به طورى كه در محضر امام (ع ) اظهار شرمندگى كـرده و بـه دسـت آن حضرت توبه نمود و از آن زمان , به سلك عارفان پيوست و دنياپرستى را رها كرد و به بشر حافى (پابرهنه )معروف شد, زيرا هنگامى كه به دنبال امام (ع ) دويد و به دست امام (ع ) هدايت يافت ,پا برهنه بود و از آن پس تا آخر عمرش پابرهنه ماند. ((101)) 2. توصيه امام موسى كاظم (ع ) به والى رى درباره مراعات حقوق برادر دينى در شهر رى , مردى شيعه مذهب مسكن داشت كه به حاكم قبلى , خراج سنگينى بدهكار بود. حاكم تـازه اى , از كاتبان يحيى بن خالد برمكى , از سوى خليفه عباسى بررى حكومت يافت و به تنظيم و تصدى امور پرداخت .
ايـن مرد شيعى مى گويد: با آمدن حاكم جديد, مرا بيم فراگرفت و مترصد بودم كه هر لحظه مرا فراخواند و به دادن خراج مجبورم سازد كه اگر امتناع كنم به مجازات سنگينى محكوم مى گردم و اگـر اجابت كنم و خراج را بپردازم تهى دست و بيچاره مى گردم و از هستى ساقط مى شوم . اين انديشه , مرا بسيار آزار مى داد تا اين كه برخى از دوستان به من گفتند: حاكم جديد, اهل مذهب ما اسـت , گـرچـه نمى تواند آن راآشكار كند. نزد وى برو, و شرح حال خود را بازگو كن , شايد به تو ترحمى كند وتخفيفى دهد.
امـا من باز هم مى ترسيدم , زيرا ممكن بود حاكم جديد, شيعه نباشد و شيعه بودن من براى او فاش گـردد. در آن صـورت , سختگيرى او بيشتر مى شد و مرا زندانى مى كرد تا تمام ماليات را بپردازم .
پـس از انـديشه فراوان به اين نتيجه رسيدم كه از رفتن نزد حاكم منصرف شده و به خداى بزرگ پناه برم و در صورت امكان به محضر امام زمان خويش , امام كاظم (ع ) شرفياب شوم و از او هدايت و مدد جويم .
هـمان سال به قصد حج و زيارت خانه خدا از رى به حجاز رفتم . در آن جا توفيق زيارت امام كاظم (ع ) را يـافـتـه و شرح حال خويش را بازگو كردم و از آن حضرت استمداد جستم . امام (ع ) پس از دلدارى من , نامه اى براى والى رى نوشت و آن را به من داد تا به او رسانم . متن نامه چنين بود: بـسـم اللّه الـرحمن الرحيم . اعلم ان للّه تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدى الى اخيه معروفا او نفس عنه كربة او ادخل على قلبه سرورا وهذا اخوك . والسلام .
بدان كه براى خداوند متعال در زير عرش , سايه رحمتى است كه در آن جاى نمى گيرد مگر كسى كه به برادرش نيكى كند, يا او را از غمى آسايش دهد و يا او را خشنود سازد و اين (حامل نامه ) برادر تو است , والسلام .
هنگامى كه از سفر حج برگشتم , شبى به خانه حاكم رفته , تقاضاى ملاقاتش را نمودم وبه دربانان گـفـتـم : بـه حـاكـم بگوييد كه مردى از جانب موسى بن جفعر(ع ) پيامى براى شما آورده است .
دربـانـان چـون اين خبر را به والى رساندند, وى از فرط خوشحالى پابرهنه به در خانه آمد و مرا به گـرمـى پذيرفت و بارها پيشانى مرا بوسيد و پيوسته ازاحوال امام كاظم (ع ) مى پرسيد. چون خبر سـلامت امام (ع ) را به وى دادم , شاد وخشنود گشت و خداى را سپاس گفت . سپس مرا با عزت تمام در صدر مجلس نشاندو خود در برابر من نشست .
نـامـه امام (ع ) را به وى دادم . آن را خواند و بوسه بر دست خط آن حضرت زد.سپس دستور داد هر چه نقدينگى و جامه هاى شخصى در خانه دارد, گرد آوردند. آنهارا دو قسمت كرد. يك سهم را به مـن داد و سـهم ديگر را براى خود گذاشت و از من پرسيد: اى برادر! آيا از من خشنود شدى ؟
من در پاسخ گفتم : بلى , بيش از انتظارخشنودم كردى . سپس اموال غير منقول خودش را قيمت كرد و نـيـمى از آنرا به من هبه كرد. آن گاه دفتر ماليات را آورد و آن مقدارى را كه با اجحاف و ستم به نـام مـن در آن ثـبـت شـده بود, پاك كرد و نوشته اى مشتمل بر برائت ذمه به من داد. و باز از من پرسيد:آيا از من مسرور شدى ؟
مـن از او سپاسگزارى كردم و خداحافظى نموده , از نزدش خارج شدم . با خودگفتم : من كه توان جـبـران نـيكى هاى وى را ندارم , پس بهتر است سال آينده به حج روم و براى او در موسم حج دعا كـنـم و نـيز به محضر امام كاظم (ع ) مشرف شوم ونيكى هاى او را براى امام (ع ) بازگو كنم تا آن حضرت نيز براى او دعا كند.
پـس از مدتى , موسم حج فرا رسيد و من دوباره به اين فيض بزرگ نايل شدم . درآن سفر به محضر امـام كـاظـم (ع ) شـرفـيـاب شـده و داسـتـان والى رى را براى ايشان عرض كردم . هرچه بيشتر مـى گـفـتم , صورت مبارك امام (ع ) از خوشحالى برافروخته ترمى گشت . سرانجام , عرض كردم : مـولاى من ! آيا كار اين مرد, شمارا شاد و خشنودگردانيد؟
امام (ع ) فرمود: بلى , به خدا سوگند, كـارهـاى او مـرا مسرور كرد,اميرالمؤمنين (ع ) را مسرور كرد. به خدا سوگند, جدم , پيامبر اكرم (ص ) را مسروركرد و همانا خداى متعال را مسرور كرد.
آرى , امـام (ع ) ايـن گـونـه مـحـرومـان را يـارى و حـاكـمـان نيكوسيرت را تشويق وراهنمايى مى كرد. ((102)) كلمات شريفه 1. قال الكاظم (ع ): من استوى يوماه فهو مغبون . ((103)) هر كسى كه دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است .
2. قال (ع ): قلة العيال احد اليسارين . ((104)) كمى عيال يكى از دو آسايش است .
3. قال (ع ):كفارة عمل السلطان الاحسان الى الاخوان . ((105)) كفاره خدمت كارى در حكومت سلطان , نيكى كردن به برادران دينى است .
4. قال (ع ): المعروف غل لا يفكه الا مكافاة او شكر. ((106)) نـيـكـى نمودن غلى است بر گردن نيكى شده , كه بيرون نمى آورد آن را مگر به نيكى متقابل و يا سپاس گويى از نيكى كننده .
5. قال (ع ): مثل المؤمن مثل كفتى الميزان كلما زيد فى ايمانه زيد فى بلائه . ((107)) مـؤمن همانند دوكفه ترازو است , هر چه در ايمانش افزوده گردد به همان مقداردر بلايش اضافه خواهد شد.

امام رضا(ع )

نام : على .
كـنـيه : ابوالحسن (چون كنيه امام موسى كاظم (ع ) نيز ابوالحسن است , به امام رضا(ع ) ابوالحسن ثانى نيز گفته مى شود).
القاب : رضا, صابر, رضى , وفى , فاضل و صديق .
از ميان لقب هاى فوق , رضا شهرت بيشترى دارد. علت اين كه آن حضرت رارضا ناميده اند, اين است كه پسنديده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص ) و ائمه اطهار (ع ) در زمين بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنودو راضى بودند.
منصب : معصوم دهم و امام هشتم شيعيان .
همچنين به مدت سه سال وليعهد مامون عباسى بود.
تاريخ تولد: يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى .
بـرخى مورخان تاريخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى ديگر سال153 هجرى , پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق (ع ) دانسته اند.
محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : ابوالحسن , موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نـام مـادر: نـجمه . نام هاى ديگرى نيز براى او نقل شده است , مانند: تكتم , اروى ,سكن , ام البنين , شقرا, خيزران , سمانه , صقر و طاهره .
ايـن بـانـوى فـاضـله كه با تربيت حميده -مادر امام موسى كاظم (ع )- به كمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست يافته بود, بهترين زنان عصر خويش در تعقل ,ديندارى و حيا بود.
مـدت امـامـت : از زمـان شـهـادت پدرش , امام موسى كاظم (ع ), در رجب سال 183,تا سال 203 هجرى , به مدت بيست سال . آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسيد.
تاريخ و سبب شهادت : آخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسيله زهرى كه مامون عباسى در خراسان بـه آن حـضرت خورانيد. حضرت رضا (ع ) در هنگام شهادتش , 55 ساله بود. برخى سال شهادت آن حضرت را سال 205 و برخى 201هجرى دانسته اند.
محل دفن : مشهد مقدس (در استان خراسان , در كشور ايران ).
همسران : 1. سبيكه يا خيزران , مادر امام محمد تقى (ع ). 2. ام حبيبه (دخترمامون ). و چند ام ولد.
فرزندان : 1. امام محمد تقى (ع ) كه پس از شهادت پدرش , در سن هفت سالگى به امامت رسيد.
عـلماى شيعه ايشان را تنها فرزند امام رضا (ع ) دانسته اند, اما در برخى منابع ,فرزندان ديگرى نيز براى آن حضرت ذكر شده است كه عبارتند از: 2. ابو محمدحسن . 3. جعفر. 4. ابراهيم . 5. حسن . 6.
عايشه . 7. فاطمه .
اصحاب 1. دعبل بن على خزاعى .
2. حسن بن على وشاء بجلى .
3. حسن بن على بن فضال .
4. حسن بن محبوب .
5. زكريا بن آدم اشعرى قمى .
6. صفوان بن يحيى بجلى .
7. محمد بن اسماعيل بن بزيع .
8. نصر بن قابوس .
9. ريان بن صلت .
10. محمد بن سليمان ديلمى .
11. على بن حكم انبارى .
12. عبداللّه بن مبارك نهاوندى .
13. حماد بن عثمان .
14. حسن بن سعيد اهوازى .
15. محمد بن سنان .
گـفـتـنـى است كه ,تعداد ياران واصحاب آن حضرت , بيش ازاين است و در اين جا تنها نام تعداد اندكى از آنان آورده شد.
زمامداران معاصر 1. منصور عباسى (136-158 ق .).
2. مهدى عباسى (158-169 ق .).
3. هادى عباسى (169-170 ق .).
4. هارون الرشيد (170-193 ق .).
5. محمد امين (193-198 ق .).
6. مامون عباسى (196-218 ق .).
پـس از نـبـرد ميان امين و مامون , فرزندان هارون الرشيد, براى به دست آوردن منصب خلافت و پـيـروزى نـهـايـى مـامـون بـر امـين , در سال 201 هجرى امام رضا (ع ) به اجبار و اكراه مامون به ولايـت عـهدى وى برگزيده شد. مامون با اين كه در ظاهر براى امام رضا (ع ) احترام ويژه اى قائل بـود و ايـشان را بر همگان , از جمله علويان وعباسيان , مقدم مى داشت , اما در ضمير خود, به مقام عـلمى و اجتماعى آن حضرت حسد مى برد و كينه ايشان را در دل داشت . سرانجام نيز با توطئه اى پنهان , آن حضرت را به شهادت رساند.
رويدادهاى مهم