خاندان عصمت

سيد تقى واردى

- ۵ -


10. سعيد بن قيس همدانى .
11. قيس بن سعد انصارى .
12. سعيد بن مسعود ثقفى .
13. سليم بن قيس هلالى .
14. صعصعة بن صوحان عبدى .
15. عامر بن واثله كنانى .
16. عمر بن ابى سلمه .
17. كميل بن زياد نخعى .
18. ابو مخنف , لوط بن يحيى .
19. مسيب بن نجبه فزارى .
20. ميثم بن يحيى تمار.
21. سعد بن مسعود ثقفى .
زمامداران معاصر 1. پيامبر اسلام , حضرت محمد (ص ) (1-11 ق .).
2. ابى بكر بن ابى قحافه (11-13 ق .).
3. عمر بن خطاب (13-23 ق .).
4. عثمان بن عفان (23-35 ق .).
5. اميرالمؤمنين , على بن ابى طالب (ع ) (35-40 ق .).
6. معاوية بن ابى سفيان (35-60 ق .).
از مـيـان زمـامـداران فوق , پيامبر اسلام (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) علاقه و محبت ويژه اى به امام حسن (ع ) داشتند. سخنان و سيره عملى پيامبر اسلام (ص ) باامام حسن و برادرش , امام حسين (ع ) گـوياى شدت محبت آن حضرت به اين دوبزرگوار بوده است كه مورخان و محدثان اهل سنت و شيعه , آنها را به طور متواتر نقل كرده اند, از جمله , پيامبر اكرم (ص ) درباره آنان فرمود: الـحـسـن و الـحـسـيـن سـيـدا شباب اهل الجنة ((53)) و ريحانتاى من هذه الا مة ((54)) و هذان ابناى وابنا ابنتى , اللهم انك تعلم انى احبههما فاحبهما ((55)) .
و در جاى ديگر فرمود: من احب الحسن و الحسين احببته ومن احببته احبه اللّه , ومن احبه اللّه ادخله الجنة ,ومن ابغضهما ابغضته ومن ابغضته ابغضه اللّه ومن ابغضه اللّه ادخله النار. ((56)) همچنين درباره امام حسن (ع ) فرمود: حسن مني وانا منه احب اللّه من احبه . ((57)) حضرت على (ع ) نيز امام حسن (ع ) را در همه امور كمك كار و در كنار خودداشت . وصيت هاى آن حـضـرت بـه امـام حسن (ع ) معروف و مشهور است و درنهج البلاغه به تفصيل نقل شده است . آن حـضـرت به خاطر فضيلت ها و ارزش هايى كه در وجود امام حسن (ع ) سراغ داشت , وى را وصى و جـانـشـين و امام پس از خودمعرفى كرد. در اين باره ادله و حجت هاى بسيارى در دست است , از جمله , روايتى است از سليم بن قيس هلالى كه گفت : شهدت اميرالمؤمنين (ع ) حين اوصى الى ابنه الحسن واشهد على وصيته الحسين ومحمدا وجميع ولـده ورؤساء شيعته واهل بيته . ثم دفع اليه الكتاب والسلاح وقال له :يا بنى امرني رسول اللّه (ص ) ان اوصـى الـيـك وادفـع اليك كتبى وسلاحي كما اوصى الى ودفع الى كتبه وسلاحه , وامرني ان آمرك اذا حضرك الموت ان تدفعها الى اخيك الحسين .... ((58)) سـلـيم بن قيس گفت : من شاهد بودم آن زمانى را كه اميرالمؤمنين (ع ) به فرزندش , امام حسن (ع ) وصـيـت نمود و بر اين وصيت , تمام فرزندان خويش , از جمله امام حسين , محمد بن حنفيه و رؤسـاى شـيـعه و اهل بيت خويش را گواه گرفت . سپس ودايع امامت , مانند كتاب و سلاح , را به امـام حـسـن (ع ) داد و بـه وى گـفـت : اى فرزندم ! پيامبر گرامى (ص ) به من دستورداد تا به تو وصيت كنم , سلاح و كتابم را به تو بدهم , همان طورى كه او به من وصيت كرد. آن حضرت به من دسـتـور داد تا تو را امر نمايم به اين كه هرگاه مرگ تو را فرا گيرد, آنها را به برادرت , حسين (ع ) تحويل دهى (وامامت را به وى بسپارى ).
سه خليفه اول نيز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با ديده احترام مى نگريستند, اما معاويه , كـه پس از شهادت اميرالمؤمنين , على (ع ) خود را خليفه بلامنازع مسلمانان مى پنداشت , با مكر و حيله , ياران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن (ع ) دور كرده و آن حضرت را در ميدان سياست و حكومت تنها گذاشت .
امـام حـسـن (ع ) گـرچـه تلاش زيادى نمود تا در برابر تهاجم سنگين سياسى ونظامى معاويه از خـلافـت بـه حـق خـويـش دفاع كند, اما با خيانت بسيارى از سردمداران و كوتاهى سران اقوام و طوايف , آن حضرت با تعداد اندكى از شيعيان , تنها مانده وناچار به صلح با معاويه شد. معاويه با اين كـه صلح نامه را با گواهى برخى از صحابه پيامبر (ص ) امضا كرده بود, اما به آن پاى بند نبوده و بر خـلافـش عـمـل نـمود, از جمله ,براى قتل امام حسن (ع ) مكر انديشيد و همسر آن حضرت را به مسموم و شهيدنمودن ايشان وادار ساخت .
رويدادهاى مهم 1. از دست دادن جدش , پيامبر اسلام (ص ), در سال يازدهم هجرى .
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش , پس از رحلت پيامبر اسلام (ص ).
3. از دست دادن مادر خود, فاطمه زهرا (س ), در سال يازدهم هجرى .
4. حضور در برخى از جنگ هاى مسلمانان عليه مشركان , در عصر خليفه دوم وخليفه سوم .
5. ايجاد مهمان پذير (مضيف ) براى پذيرايى از مهمانان و مستمندان .
6. آبرسانى به خليفه سوم , عثمان بن عفان (كه در محاصره انقلابيون مسلمان قرارداشت ).
7. هـمـراهى با پدرش , حضرت على (ع ), در تصدى خلافت اسلامى , پس از كشته شدن عثمان بن عفان به دست انقلابيون .
8. فرماندهى لشكر در جنگ هاى جمل , صفين و نهروان , در ركاب حضرت على (ع ).
9. از دست دادن پدرش , حضرت على (ع ), در 21 رمضان سال 40 هجرى .
10. تصدى غسل , نماز و دفن پيكر امام على (ع ) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم .
11. بيعت مردم با امام حسن (ع ) در مسجد كوفه , پس از شهادت اميرالمؤمنين ,على (ع ).
12. تصدى خلافت اسلامى , در 21 رمضان سال 40 هجرى .
13. مكاتبات و ارسال پيام ها ميان امام حسن (ع ) و معاويه .
14. اعدام شدن دو جاسوس معاويه , در كوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع ).
15. اعلان جنگ معاويه عليه امام حسن (ع ) و حركت لشكريان شام به سوى كوفه .
16. اعلان آماده باش سپاهيان امام حسن (ع ) و تهيه مقدمات جنگ در شهرها.
17. خيانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع ) و پيوستن به سپاه معاويه .
18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع ) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (يكى از منافقان فرقه خوارج ).
19. افزايش توان نظامى و روحى سپاه معاويه و كاهش تدريجى سپاهيان امام حسن (ع ).
20. پـذيـرش صلح تحميلى با معاويه و واگذارى خلافت اسلامى به وى درجمادى الاول (يا ربيع الاول ) سال 41 هجرى .
21. تـعـهـد مـعـاويه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع ) و نقض آن , پس از سيطره كامل بر شهرهاى اسلامى .
22. بازگشت امام حسن (ع ) و خاندان اميرالمؤمنين (ع ) از كوفه به مدينه مشرفه .
23. دسـيسه معاويه در بيعت گرفتن از مردم براى ولايت عهدى فرزندش , يزيد وواهمه او از امام حسن (ع ).
24. تحريك و فريب جعده بنت اشعث كندى , همسر امام حسن (ع ), توسطمعاويه براى كشتن امام حسن (ع ) به طور پنهانى .
25. مـسـموميت امام حسن (ع ) به دست همسرش , جعده بنت اشعث كندى وشهادت آن حضرت پس از چهل روز بيمارى , در 28 صفر سال پنجاه هجرى , درمدينه مشرفه .
26. مـمانعت عايشه , همسر پيامبر (ص ), مروان و هواداران بنى اميه از دفن پيكرامام حسن (ع ) در كنار مرقد مطهر پيامبر اكرم (ص ).
27. دفن امام حسن (ع ) درقبرستان بقيع , در جوار مرقد جده اش , فاطمه بنت اسد(س ).
داستان ها 1. انتخاب امام حسن (ع ) به خلافت اسلامى هـنگامى كه اميرالمؤمنين , على (ع ) در محراب مسجد كوفه به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادى مـجروح گرديد و در شب 21 رمضان سال 40 هجرى به شهادت رسيد, امام حسن (ع ) بدن شريف آن حـضرت را غسل داد, بر آن نماز خواند ودر تاريكى شب , در نيزارهاى اطراف كوفه (كه بعدا به نجف معروف شد) به خاك سپرد.
روز 21 رمضان اهالى كوفه به طور انفرادى و گروهى در اطراف خانه اميرالمؤمنين (ع ) جمع شده و اشك ماتم مى ريختند و سپس همگان براى سوگوارى ,وارد مسجد كوفه شدند. ساعت به ساعت بر انبوه جمعيت افزوده مى شد. مردان بازدن بر سر و صورت خود, ناله سر داده و زنان سوگوار در پـشـت پـرده هـا صـدا به شيون بلند كرده بودند. محشرى در مسجد كوفه برپا شده بود و كسى به ديـگـرى تـوجـه نـداشـت . هـمـگان در عزاى عزيز از دست رفته خويش , نه اشك چشم , كه خون جـگـرمى ريختند. البته در ميان آنان عده اى منافق , از خوارج و هواداران بنى اميه نيز بودند كه در ظاهر اندوهگين , اما در باطن شيطانى خويش مسرور بودند.
نزديك ظهر, ناگهان همهمه مردم و صداى تكبير و صلوات آنان بلند شد. در اين هنگام , فرزندان اميرالمؤمنين (ع ) امام حسن (ع ), امام حسين (ع ), محمد حنفيه و نيزبرخى از بزرگان و اصحاب خاص آن حضرت , وارد مسجد شدند. با ورود فرزندان اميرالمؤمنين (ع ) صداى شيون مردم فضاى مسجد را پر كرد.
امـام حسن (ع ) بالاى منبر قرار گرفته و خطبه بليغى ايراد كرد و اعجاب همگان رابرانگيخت . او در بخشى از اين خطبه فرمود: مـا در سـوگ مـردى نشسته ايم كه پيشينيان , در عمل خير, بر او سبقت نگرفتند, در ركاب پيامبر خـدا جـهـاد مى كرد و جان خود را فداى پيامبرمى نمود, و به هر ماموريتى كه از سوى پيامبر خدا مـى رفت , جبرئيل ازجانب راست و ميكائيل از جانب چپ , او را همراهى مى كردند, وبرنمى گشت مـگـر بـا فـتح و پيروزى . او در حالى از دنيا رفت كه جز هفتصددرهم , مالى بر جاى نگذاشت . اجر مصيبتى را كه بر ما و امت جد ما واردشده است , از خداى بزرگ مى خواهم .
سـخـن امـام (ع ) كه بدين جا رسيد, از شدت اندوه و گريه توان سخن گفتن را از دست داد و بر روى مـنـبر نشسته و در ماتم پدر گريست . در اين هنگام , عبداللّه بن عباس برخاست و پيش منبر ايـسـتـاد و پـس از حـمـد الـهى و درود بر پيامبر و اميرالمؤمنين (ع )گفت : اى مردم ! اين فرزند پيامبرتان و وصى امامتان , على (ع ) است . برخيزيد و با اوبيعت كنيد.
مـردم گـفـتـنـد: او براى ما امامى دوست داشتنى است و حق او بر ما واجب است . وبدين ترتيب , همگان با ميل و رغبت , با آن حضرت بيعت كردند.
امـام حـسـن (ع ) فـرمود: حال كه قصد بيعت با من را داريد, به اين شرط بيعت كنيدكه من با هر كسى جنگ دارم , شما هم در جنگ باشيد و با هر كسى در صلح باشم , شماهم در صلح باشيد و از امامتان پيروى كنيد.
مـردم اين شرط امام حسن (ع ) را پذيرفته و به دست مبارك آن حضرت بيعت نمودند. اين واقعه در 21 رمضان سال 40 هجرى اتفاق افتاد. در آن هنگام , امام حسن (ع ) 37 ساله بودند. از آن پس , امام حـسـن (ع ) خـلافـت مسلمانان را عهده دار شد وكارگزاران حكومتى را به اطراف و اكناف اعزام مى كرد, از جمله , عبداللّه بن عباس رابه حكومت بصره منصوب فرمود. ((59)) 2. امام حسن (ع ) و پاسخ منفى به خواستگارى معاويه از دختر زينب كبرى (س ) معاويه پس از آن كه با صلح تحميلى , خلافت اسلامى را در قبضه خويش گرفت , در صدد تحكيم و تـثـبيت معنوى حكومت خويش برآمد. او بهترين راه را نزديك شدن به اهل بيت (ع ) پنداشت . از ايـن رو, تـصـمـيم گرفت با آنان پيوند خويشاوندى برقرار كند تا از اين طريق , شرافت و بزرگى كـسـب نـمـايـد.به همين منظور, نامه اى به مروان بن حكم , عامل خويش در مدينه نوشت و به او دسـتـور داد تا ام كلثوم , دختر عبداللّه بن جعفر را براى يزيد بن معاويه خواستگارى كند. وى براى عبداللّه بن جعفر در اين كار امتيازاتى در نظرگرفت .
مـروان بن حكم , عبداللّه بن جعفر را فراخواند و از دخترش براى يزيدخواستگارى كرد. عبداللّه بن جعفر, كه از مقاصد پليد معاويه آگاه بود, در پاسخ ‌مروان گفت : اختيار بانوان ما با امام حسن (ع ) اسـت , شـمـا ام كلثوم را از او خواستگارى كنيد. مروان به ناچار نزد امام حسن (ع ) رفت و تقاضاى مـعـاويـه را مـطـرح كـرد. امام (ع )به وى فرمود: هر كس را مى خواهى دعوت كن و در آن جمع , خواستگارى كن تا من پاسخ شما را بدهم .
مـروان بـن حكم , بزرگان بنى هاشم و بنى اميه را در مجلسى گرد آورد و در ميان آنان ايستاد و گفت : مـعـاويـه بـه مـن فـرمان داده است تا ام كلثوم , دختر زينب كبرى و عبداللّه بن جعفر رابراى يزيد خواستگارى كنم . او حاضر است مهريه دختر عبداللّه را به هر مبلغى كه پدرش تعيين كند بپردازد و تـضـمـين مى كند كه تمام بدهى هاى پدرش را به هر مقدارى كه باشد ادا كند. اين ازدواج را براى تحكيم صلح ميان بنى هاشم و بنى اميه انجام مى دهيم . يزيد بن معاويه نيز هم سان و هم شان خوبى براى ام كلثوم است . به جان خودم سوگند, آنانى كه بر يزيد غبطه مى خورند (آرزوى ازدواج با او را دارنـد) بـسـيارزيادترند از آنانى كه يزيد به آنها غبطه مى خورد. و يزيد كسى است كه به صورت او ابراز آسمان باران مى بارد. بنابراين , من از امام حسن (ع ) و عبداللّه بن جعفر مى خواهم بااين ازدواج موافقت كنند و به ازدواج ام كلثوم و يزيد رضايت دهند.
سپس امام حسن (ع ) برخاست و در پاسخ وى چنين فرمود: 1. اين كه گفتى معاويه مهريه ام كلثوم را به هر مقدارى كه پدرش تعيين كند,مى پذيرد, بدان كه ما از سنت پيامبر (ص ) در ميان اهل و عيالش , در تعيين مقدار مهريه (مهر السنة ) عدول نمى كنيم و به آن پاى بنديم .
2.اين كه گفتى معاويه تمام بدهى هاى پدرش را مى پردازد, تا كنون نديده بوديم كه زنان با مهريه خويش بدهى هاى پدران خود را بپردازند.
3. ايـن كـه ايـن ازدواج , تحكيم صلح ميان بنى هاشم و بنى اميه باشد, بدانيد كه دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خدا است و ما به خاطر دنيا با شما مصالحه نمى كنيم .
4. ايـن كـه يزيد كفوى است كه هم شان و هم سان ندارد, صحيح نيست , زيرا كفوامروزى او همان كفو ديروزى (عصر جاهليت و جنگ با پيامبر -ص -) است وسلطنت او چيزى را اضافه نمى كند.
5. ايـن كـه تـعـداد كسانى كه به يزيد غبطه مى خورند, بيش از كسانى است كه يزيد برآنان غبطه مى خورد, در صورتى درست است كه خلافت و حكومت آنان به رسالت ونبوت ارج و بها داده باشد.
در اين صورت ما به او غبطه مى خوريم , اما حقيقت اين است كه رسالت و نبوت به خلافت بها داده است . بنابراين آنان بايد به ما (اهل بيت )غبطه بخورند.
6. و ايـن كـه گـفتى ابرهاى آسمان به چهره يزيد مى بارند, گزافى بيش نيست , زيرااين لياقت و سرافرازى , مخصوص آل رسول خدا (ص ) است .
امـام حسن (ع ) با اين بيانات شيوا, نه تنها پاسخ منفى به درخواست معاويه داد,بلكه او و پسرش را در ميان بزرگان بنى هاشم و بنى اميه , مفتضح و بى مقدار كرد. سپس فرمود: مـا مى خواهيم ام كلثوم , دختر زينب كبرى را به ازدواج پسرعمويش , قاسم بن محمد بن جعفر (ع ) درآوريم و مهريه آن را يك باغستان خودم , كه در حوالى مدينه است , قرار مى دهيم .
مروان بن حكم , شرح اين ماجرا را براى معاويه نوشت و او را از اين خبر ناگوارآگاه ساخت . معاويه پس از شنيدن ماجرا, د رحالى كه شديدا متاثر بود, گفت : ما از آنان خواستگارى كرديم , نپذيرفتند و دسـت رد بـر سينه ما زدند, اما آنان اگر از ماخواستگارى مى كردند, مى پذيرفتيم و پاسخ مثبت مى داديم . ((60)) كلمات شريفه 1. قال الحسن (ع ): حسن السؤال نصف العلم . ((61)) پرسش خوب , نيمى از دانش است .
2. قال (ع ): واعلم ان الدنيا في حلالها حساب وفي حرامها عقاب وفى الشبهات عتاب . ((62)) بدان كه در حلال دنيا حساب , و در حرامش كيفر, و در شبهاتش بازخواست است .
3. قال (ع ): راس العقل معاشرة الناس بالجميل . ((63)) راس خردمندى همزيستى نيكو با مردم است .
4.قال (ع ):والذي بعث محمدا بالحق لاينتقص احد من حقنا الا نقصه اللّه من عمله ((64)) .
سـوگند به خدايى كه محمد (ص ) را به حق برانگيخت , كسى نمى تواند حق ما راكم كند مگر اين كه خدا عملش را كم گرداند.
5. قـال (ع ): اذا اردت عـزا بلا عشيرة وهيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية اللّه الى عز طاعة اللّه عزوجل . ((65)) هـرگـاه خواستى عزتى پيدا كنى , بدون اين كه عشيره اى داشته باشى , و هيبتى پيداكنى , بدون اين كه سلطنتى داشته باشى , از خوارى نافرمانى خدا خارج شو و داخل عزت طاعت خدا گرد.

امام حسين (ع )

نام : حسين .
در انجيل مسمى به طاب و در تورات به شبير است .
كنيه : ابوعبداللّه و ابوعلى .
الـقـاب : سـيدالشهداء, سبط ثانى , سيد شباب اهل الجنة , سبط الاسباط, رشيد,وفى , طيب , سيد, زكى , مبارك و....
منصب : معصوم پنجم و امام سوم شيعيان .
تاريخ ولادت : سوم شعبان سال چهارم هجرى .
بـرخى مورخان روز تولد آن حضرت را پنجم شعبان دانسته اند. و برخى نيز سال تولد ايشان را سوم هجرى ذكر كرده اند.
محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : اميرالمؤمنين , امام على بن ابى طالب بن عبدالمطلب (ع ).
مادر: فاطمه زهرا(س ), دختر پيامبر اسلام (ص ).
مـدت امـامـت : از زمان شهادت برادرش , امام حسن مجتبى (ع ), در صفر سال 50هجرى تا محرم سال 61, به مدت 10 سال .
تـاريـخ و سـبب شهادت : بعد از ظهر روز دهم (عاشورا) محرم سال 61 هجرى به همراه تعدادى از نزديكان , ياران و اصحابش در سرزمين كربلا با شمشيرهاى بران لشكريان عمر بن سعد كه از سوى عـبـيـداللّه بن زياد (والى كوفه ) و يزيد بن معاويه (خليفه شام ) به جنگ آن حضرت آمده بودند, با وضع فجيعى به شهادت رسيدند.شهادت آن حضرت در سن 57 سالگى بود.
محل دفن : كربلا, در سمت غربى رود فرات (كشور عراق كنونى ).
همسران : 1. ليلى , دختر ابى مره ثقفى . 2. شهربانو, دختر يزدگرد سوم . 3. رباب ,دختر امراالقيس .
4. ام اسحاق , دختر طلحه تيمى . 5. قضاعيه (ام جعفر). 6. حفصه ,دختر عبدالرحمن بن ابى بكر.
فرزندان : 1. امام زين العابدين (ع ). 2. على اكبر, 3. جعفر. 4. عبداللّه رضيع .5.سكينه . 6. فاطمه .
از مـيـان فـرزنـدان امام حسين (ع ), جعفر در زمان حيات پدرش وفات يافت وعلى اكبر و عبداللّه (معروف به على اصغر) در كربلا شهيد شدند و نسل آن حضرت تنها از طريق امام زين العابدين (ع ) زيـاد گـرديـد. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسين (ع ) را با ذكر نام هاى على اصغر, محمد و زيـنـب , نه نفر دانسته اند. همچنين در برخى كتب شيعه , دخترى به نام رقيه نيز براى آن حضرت ذكر شده كه در سن سه سالگى در ايام اسارت در شام , از اندوه فراق پدرش وفات يافت .
اصـحـاب : يـاران و اصـحـاب اباعبداللّه الحسين (ع ), چه آنان كه قبل از شهادت آن حضرت وفات يافته اند و چه آنان كه پس از شهادت ايشان از دنيا رفته اند, بسيارزيادند. در اين جا تنها نام آنانى را كه در واقعه عاشورا به شرف شهادت نايل آمده اند,ذكر مى كنيم : الف ) بنى هاشم 1. عباس بن على ,معروف به ابوالفضل العباس (ع ).
2. ابوبكربن على .
3. محمد اصغربن على .
4. عبداللّه بن على .
5. عبداللّه بن اصغر.
6. جعفربن على .
7. عمربن على .
8. عثمان بن على .
9. محمدبن عباس بن على .
10. عبداللّه بن عباس بن على .
11. على بن حسين (على اكبر).
12. عبداللّه رضيع (على اصغر).
13. ابراهيم بن حسين .
14. قاسم بن حسن .
15. ابوبكربن حسن .
16. عبداللّه بن حسن .
17. بشربن حسن .
18. محمدبن عبداللّه بن جعفر.
19. عون بن عبداللّه بن جعفر.
20. عبيداللّه بن عبداللّه بن جعفر.
21. مسلم بن عقيل .
22. جعفربن عقيل .
23. جعفر بن محمد بن عقيل .
24. عبدالرحمان بن عقيل .
25. عبداللّه اكبر بن عقيل .
26. عبداللّه بن مسلم بن عقيل .
27. عون بن مسلم بن عقيل .
28. محمد بن مسلم بن عقيل .
29. محمدبن ابى سعيد بن عقيل .
30. احمدبن محمد هاشمى .
ب ) غير بنى هاشم 31. ابراهيم بن حصين اسدى .
32. ابو حتوف بن حارث اسدى .
33. ابو عامر نهشلى .
34. ادهم بن اميه عبدى .
35. اسلم تركى .
36. امية بن سعد طائى .
37. انس بن حارث كاهلى .
38. انيس بن معقل اصبحى .
39. بريد بن خضير همدانى .
40. بشر بن عبداللّه خضرمى .
41. بكربن حى تيمى .
42. جابربن حجاج تيمى .
43. جبلة بن حارث سلمانى .
44. جنادة بن حارث سلمانى .
45. جنادة بن كعب انصارى .
46. جون , غلام ابى ذر.
47. جوين بن مالك تميمى .
48. حارث بن امرئ القيس كندى .
49. حارث بن نبهان .
50. حباب بن حارث .
51. حباب بن عامر.
52. حبشى بن قاسم .
53. حبيب بن مظاهر اسدى .
54. حجاج بن بدر سعدى .
55. حجاج بن مسروق جعفى .
56. حربن يزيد رياحى .
57. حلاس بن عمرو راسبى .
58. حنظلة بن اسعد شبامى .
59. حنظلة بن عمرو شيبانى .
60. رافع , غلام مسلم ازدى .
61. زاهر بن عمرو كندى .
62. زهير بن بشر خثعمى .
63. زهير بن سليم ازدى .
64. زهير بن قيس بجلى .
65. زيادبن عريب .
66. سالم , غلام بنى مدينه .
67. سالم ,غلام عامر عبدى .
68. سعد بن حارث انصارى .
69. سعد, غلام على بن ابى طالب (ع ).
70. سعد, غلام عمروبن خالد.
71. سعيد بن عبداللّه حنفى .
72. سلمان بن مضارب بجلى .
73. سليمان , غلام امام حسين (ع ).
74. سواربن منعم نهمى .
75. سويد بن عمرو.
76. سيف بن حارث جابرى .
77. سيف بن مالك عبدى .
78. شبيب , غلام حارث جابرى .
79. شوذب , غلام بنى شاكر.
80. ضرغامة بن مالك .
81. عائذ بن مجمع .
82. عابس بن ابى شبيب شاكرى .
83. عامر بن حسان طايى .
84. عامر بن مسلم عبدى .
85. عباد بن مهجر جهنى .
86. عبدالاعلى بن يزيد كلبى .
87. عبدالرحمن ارحبى .
88. عبدالرحمن بن عبد ربه .
89. عبدالرحمن بن عروه .
90. عبدالرحمن بن مسعود.
91. عبداللّه بن ابى بكر.
92. عبداللّه بن بشر خثعمى .
93. عبداللّه بن عروه .
94. عبداللّه بن عمير.
95. عبداللّه بن يزيد عبدى .
96. عبيداللّه بن يزيد عبدى .
97. عقبة بن سمعان .
98. عقبة بن صلت جهنى .
99. عمارة بن صلخب ازدى .
100. عمران بن كعب اشجعى .
101. عمار بن حسان طائى .
102. عمار بن سلامه دالانى .
103. عمرو بن عبداللّه جندعى .
104. عمروبن خالد ازدى .
105. عمرو بن خالد صيداوى .
106. عبداللّه بن بقطر.
107. عمرو بن قرظه .
108. عمرو بن مطاع .
109. عمرو بن جناده .
110. عمرو بن ضبيعه .
111. عمروبن كعب (ابوثمامه صائدى ).
112. قارب , غلام امام حسين (ع ).
113. قاسط بن زهير.
114. قاسم بن حبيب ازدى .
115. كردوس تغلبى .
116. كنانة بن عتيق .
117. مالك بن ذودان .
118. مالك بن عبداللّه جابرى .
119. مجمع جهنى .
120. مجمع بن عبيداللّه .
121. محمد بن بشير حضرمى .
122. مسعود بن حجاج .
123. مسلم بن عوسجه اسدى .
124. مسلم بن كثير ازدى .
125. مسقط بن زهير تغلبى .
126. منحج , غلام امام حسين (ع ).
127. موقع بن ثمامه اسدى .
128. نافع بن هلال جملى .
129. نصر, غلام اميرالمؤمنين ,على (ع ).
130. نعمان بن عمرو راسبى .
131. نعيم بن عجلان .
132. واضح رومى .
133. وهب بن حباب كلبى .
134. يزيد بن ثبيط كلبى .
135. يزيد بن زياد كندى .
136. يزيد بن مغفل جعفى .
137. قيس بن مسهر صيداوى .
138. هانى بن عروه .
139. عبداللّه بن عفيف ازدى .
اصـحـاب امـام حسين (ع ) بهترين ياران اهل بيت (ع ) بودند, چه اين كه آنان دست ازاهل و عيال خـود كـشـيده و به يارى امامشان شتافتند و در معركه نبرد, پيش مرگ رهبرخود شدند. با اين كه امـام حـسـيـن (ع ) در شب عاشورا بيعت خويش را از همه بازستاندو آنان را براى بازگشت مخير سـاخـت , امـا آنان با نشاط و روحيه اى وصف ناپذيرايستادگى كرده و گفتند: اگر ما را هفتاد بار بـكشند, بدنمان را آتش بزنند و دوباره زنده كنند, دست از يارى تو نكشيده و از تو جدا نمى شويم .
آرى , همين عشق و ايثار بود كه تعداد اندك آنان را در برابر سپاه مسلح و مجهز سى هزار نفره عمر بن سعد, از بامدادتا عصر روز عاشورا, پايدار نگاه داشت .
زمامداران معاصر 1. پيامبر اسلام , حضرت محمد (ص ), (1-11ق .).
2. ابوبكر بن ابى قحافه (11-13ق .).
3. عمر بن خطاب (13-23ق .).
4. عثمان بن عفان (23-35ق .).
5. اميرالمؤمنين , على بن ابى طالب (ع ), (35-40ق .).
6. امام حسن مجتبى (ع ), (40-41ق .).
7. معاوية بن ابى سفيان (35-60ق .).
8. يزيد بن معاويه (60-64ق .).
سـه تن از زمامداران فوق , يعنى پيامبر اسلام (ص ), اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), به امـام حسين (ع ) علاقه و محبت شديدى داشتند و آن حضرت نزد آنان از جايگاه ويژه اى برخوردار بود. امام حسين (ع ), كه دخترزاده و سبط ثانى پيامبراكرم (ص ) بود, به همراه برادرش , امام حسن مـجـتـبـى (ع ) در دامن پيامبر(ص ) رشد ونمو كرد و هر دو از آغاز زندگانى خويش از سرچشمه وحـى و رسـالـت سـيـراب شـدنـد.آنـان بـه دلالـت آيه مباهله , از فرزندان پيامبر(ص ) محسوب مى گردند.
پيامبر اكرم (ص ) بارها با گفتار و كردار خويش , شدت محبت خود به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) را بـه صـحابه گوشزد نمود و آنان را به دوستى اين دوريحانه بهشت فراخواند. از آن حضرت نقل شده است كه درباره امام حسن و امام حسين (ع ) فرمود: اللهم انى احبهما فاحبهما واحب من يحبهما. ((66)) بارخدايا! من آن دو را دوست دارم , پس تو هم آنان را دوست بدار و با كسى كه با آنان دوستى كند, دوست باش .
امـا خـلـفـاى بـنـى امـيه (معاويه و فرزندش يزيد) به مقام معنوى امام حسين (ع ) ونزديكى اش به پيامبراسلام (ص ) رشك برده و در پنهان و آشكار با وى دشمنى مى كردند و سرانجام نيز آن حضرت را در سرزمين كربلا با وضع فجيعى به شهادت رساندند.
رويدادهاى مهم 1. تحمل مصيبت رحلت جدش , پيامبر اسلام (ص ), در سال يازدهم هجرى .
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش , پس از رحلت پيامبر اسلام (ص ).
3. تحمل مصيبت شهادت مادرش , فاطمه زهرا(س ), در سال يازدهم هجرى .
4. همراهى با پدرش , امام على (ع ), در تصدى خلافت اسلامى و حضور درجنگ هاى جمل , صفين و نهروان .
5. تحمل مصيبت شهادت پدرش , امام على (ع ), در محراب مسجد كوفه , در21رمضان سال چهلم هجرى .
6. انـتـخـاب بـرادرش , امـام حـسـن مـجـتـبـى (ع ) بـه خـلافـت امـت اسلامى , پس ازشهادت اميرالمؤمنين (ع ).
7. خـيانت سران نظامى و قومى و سپاهيان به امام حسن مجتبى (ع ) و صلح اجبارى آن حضرت با معاوية بن ابى سفيان , در جمادى الاول سال 41 هجرى .
8. تحمل مصيبت شهادت برادرش , امام حسن مجتبى (ع ), در سال 50 هجرى .
9. نامه شيعيان بصره و كوفه به امام حسين (ع ) پس از شهادت امام حسن مجتبى (ع ) براى دعوت بـه رهـبـرى قـيـام عليه معاوية بن ابى سفيان و عدم پذيرش امام حسين (ع ) به خاطر پايبندى به صلحنامه امام حسن مجتبى (ع ).
10. هلاكت معاوية بن ابى سفيان و جانشينى فرزندش , يزيد بر منصب خلافت ,در رجب سال شصت هجرى .
11. نامه شديد اللحن يزيد به والى مدينه , وليد بن عتبه , مبنى بر گرفتن بيعت ازمردم , به ويژه ابا عبداللّه الحسين (ع ).
12. امـتـنـاع امـام حسين (ع ) از بيعت با يزيد بن معاويه و خروج از مدينه به همراه خاندن خود, در آخرين روزهاى رجب سال شصت هجرى .
13. ورود امـام حسين (ع ) به مكه معظمه , در سوم شعبان سال شصت هجرى , واقامت در آن جا تا هشتم ذى حجه همان سال (به مدت چهار ماه و پنج روز).
14. جـنـبش سران و بزرگان شيعه در كوفه و دعوت آنان از امام حسين (ع ) براى ورود به كوفه و رهبرى قيام عليه يزيد.
15. فـرسـتـادن مسلم بن عقيل به كوفه از سوى امام حسين (ع ), براى فراهم آوردن زمينه قيام بر ضد امويان .
16. ورود مـسلم بن عقيل به كوفه , در پنجم شوال سال شصت هجرى , و بيعت بيش از هجده هزار نفر از شيعيان با او.
17. نامه طرفداران بنى اميه در كوفه به يزيد بن معاويه و آگاهى او از ورودمسلم بن عقيل و قيام شيعيان .
18. فرستادن يزيدبن معاويه عبيداللّه بن زياد را به كوفه , براى نابودى قيام شيعيان .
19. نامه امام حسين (ع ) به رؤساى پنج قبيله بزرگ بصره و دعوت آنان به قيام عليه امويان .
20. اسـتـجـابـت چـهار قبيله بصره از قبايل بصره از دعوت اباعبداللّه الحسين (ع ) واعلام يارى آن حضرت .
21. خروج امام حسين (ع ) از مكه معظمه به عزم كوفه , در هشتم ذى حجه سال شصت هجرى .
22. نبرد مسلم بن عقيل با لشكريان عبيداللّه بن زياد در كوفه و شهادت وى وهانى بن عروه در اين واقعه , در نهم ذى حجه سال شصت هجرى (روز عرفه ).
23. بـرخورد قافله امام حسين (ع ) با لشكريان حربن يزيد تميمى , در حوالى كوه ذوحسم و رفتار نيكوى اباعبداللّه الحسين (ع ) با لشكريان حر.
24. رسـيـدن نامه عبيداللّه بن زياد, حاكم كوفه به دست حربن يزيد, مبنى برسخت گيرى بر امام حسين (ع ) و استقرار آن حضرت در بيابان خشك و بى آب .
25. ورود قافله امام حسين (ع ) به كربلا و نزول در آن مكان , در تاريخ دوم محرم سال 61 هجرى , و استقرار لشكريان حربن يزيد در برابر آنان .
26. واگذارى فرماندهى سپاه كوفه به عمربن سعد, توسط عبيداللّه بن زياد, والى كوفه .
27. ورود عمر بن سعد به همراهى چهار هزار مرد جنگى به كربلا براى مبارزه باامام حسين (ع ).
28. تجمع بيش از سى هزار مرد جنگى در كربلا براى نبرد با لشكريان امام حسين (ع ).
29. آمـادگـى لشكريان عمر بن سعد براى نبرد با امام حسين (ع ), در روز نهم محرم سال 61 (روز تاسوعا) و درخواست مهلت امام حسين (ع ) از عمربن سعد, در شب عاشورا.
30. فـرماندهى امام حسين (ع ) و آرايش سپاه اندك خويش , در روز عاشورا, به سه بخش ميمنه , به فرماندهى زهير بن قين , ميسره , به فرماندهى حبيب بن مظاهر, وپرچمدارى در قلب سپاه توس ط عباس بن على (ع ).
31. پـشـيـمـانـى حـر و خـروجش از سپاه عمر بن سعد و پيوستن به سپاه امام حسين (ع ) و طلب بخشش از آن حضرت .
32. آغاز نبرد گروهى بين سپاهيان امام حسين (ع ) و سپاهيان عمر بن سعد, وكشته شدن قريب پنجاه نفر از ياران امام حسين (ع ), در ميدان نبرد.
33. خـطـبـه هاى مكرر امام حسين (ع ) براى سپاهيان عمر بن سعد, براى پيش گيرى از جنگ و خون ريزى .
34. مـبارزه فردى ياران و اصحاب امام حسين (ع ) با سپاهيان عمر بن سعد, وشهادت مظلومانه و قهرمانانه يكى پس از ديگرى آنان .
35. مـبارزه امام حسين (ع ) با سپاهيان سياه دل عمر بن سعد, و كشته شدن آن حضرت در ميدان نبرد, به دست شمر بن ذى الجوشن (لعنة اللّه عليه ).
36. جـدا كـردن سرهاى شهيدان كربلا و غارت لباس ها و ابزارهاى شخصى آنان به دست سپاهيان عمر بن سعد.
37. اسب دوانى بر بدن هاى شهيدان كربلا توسط سپاهيان عمر بن سعد.
38. غـارت خـيـمه ها و اسباب و وسايل شخصى بازماندگان قافله حسينى و به آتش كشيده شدن خيمه هاى آنان به دست لشكريان عمر بن سعد.
39. دفـن كـشـتـه هـاى سـپـاهيان يزيد به دست عمال عمر بن سعد, و عريان گذاشتن بدن هاى شهيدان در سرزمين گرم كربلا.
40. اسير و آواره كردن باز ماندگان قافله حسينى (زنان , كودكان و امام زين العابدين (ع )) و حركت دادن آنان از كربلا به كوفه و از كوفه به شام , توسطسپاهيان عمر بن سعد.
41. بـه خـاك سـپـرده شـدن بدن هاى شهيدان كربلا به دست گروهى از قبيله بنى اسد,در روز سيزدهم محرم سال 61 هجرى .
داستان ها 1. پيوستن حر بن يزيد به رهيافتگان وصال پـس از آن كه اهالى كوفه با فرستادن نامه هاى بسيار, امام حسين (ع ) را به كوفه دعوت كردند, آن حضرت , نخست پسر عموى خود, مسلم بن عقيل را به آن شهرفرستاد و سپس خود و اهل بيتش از مـكـه مـعـظمه عازم آن ديار شد. عبيداللّه بن زياد, كه به تازگى از سوى يزيد بن معاويه حكومت كـوفـه را به دست گرفته بود, با دسيسه ها ونيرنگ هاى غيرانسانى خويش بر مردم كوفه مستولى شـد و مـسـلم بن عقيل , هانى بن عروه و چند نفر از شيعيان امام حسين (ع ) را با وضع فجيعى به شـهـادت رسـانـد و بارفتارهاى پليد خويش براى كم كردن علاقه مردم به امام حسين (ع ) تلاش فـراوان كـردو مـحـبـان آن حـضرت را به شدت سركوب نمود و در مقابل , دشمنان اهل بيت (ع ) وهواداران بنى اميه را گرامى داشته و آنان را براى نبرد با امام حسين (ع ) آماده كرد. اوحصين بن تميم را مامور حراست از كوفه نمود تا به هر طريق ممكن امام حسين (ع )را دستگير كرده و تحويل ابن زياد دهد و يا از ورودش به كوفه جلوگيرى كند و با او به نبرد برخيزد.
حـصـيـن بن تميم براى اجراى فرمان عبيداللّه بن زياد تلاش هاى بسيارى نمود وبراى هر جاده و راهى كه به كوفه منتهى مى شد, نگهبانان و جاسوسانى گمارد, ازجمله حر بن يزيد تميمى را, كه مـردى كـاردان و سـلحشور بود, با هزار مرد جنگى براى يافتن امام حسين (ع ) در راه ميان مكه و كوفه , به آن منطقه اعزام كرد.
امام حسين (ع ) كه پس از سير منازلى به منطقه شراف رسيده بود, پس ازاستراحت در اين منزل و پـيش از حركت , به همراهان خويش دستور داد آب بيشترى با خود بردارند. آنان هنوز نيمى از روز را نپيموده بودند كه ناگهان مردى از اصحاب آن حضرت صدايش را به گفتن اللّه اكبر بلند كرد و با دست خود, نقطه دورى رانشان داد. همگان متوجه آن جا شدند. او گفت : ما به كوفه رسيديم و مـن درخـتـان خـرمـاى آن را مى بينم . همراهان با دقت نگاه كردند, اما درخت خرمايى نديدند.
آنچه از دور به چشم مى خورد, سوارانى بودند كه بر اسب ها نشسته و براى نبرد باامام حسين (ع ) به پيش مى آمدند.
امام حسين (ع ) پس از آن كه از اعزام نيروى دشمن مطمئن شد, مسيرش رابه سوى كوهى كه در آن نـواحـى بـود تغيير داد تا اگر نيازى به جنگ شد, كوه را درپشت سرشان داشته باشند و از يك طرف با دشمن مقابله كنند. آنان در آن جا, كه معروف به ذوحسم بود, خيمه زدند.
هـزار مرد جنگى دشمن به فرماندهى حر بن يزيد به آنان رسيدند و در برابر آنان اردو زدند. حر بن يزيد و لشكريانش كه راه زيادى را طى كرده و آب خود را به پايان برده بودند, بسيار خسته و تشنه بـودند. امام حسين (ع ) فرمان داد تا به لشكريان دشمن به مقدار كافى آب دهند تا تشنگى خود را برطرف كنند وحتى اسب ها و چهارپايان آنان را نيز سيراب سازند. در اين هنگام , وقت نماز ظهر فرا رسيد و امام حسين (ع ) ويارانش در صف جماعت ايستادند تا نماز را به جماعت برپاى دارند. حر بن يـزيد نيزبه لشكريانش دستور داد تا نماز خود را با امام حسين (ع ) به جماعت بخوانند. دوسپاه در كنار يكديگر با امام حسين (ع ) نماز گزاردند.
امـام حـسـيـن (ع ) پـيش از شروع نماز, بين دو سپاه ايستاد و خطبه اى خواند و درقسمتى از اين خطبه فرمود: اى مـردم ! مـن بـه سـوى شـما نيامدم مگر پس از آن كه از من دعوت كرده وبراى من پياپى پيك ارسال داشتيد و مرا به سوى خود كشانديد. من نيزناچار به سوى شما حركت كردم . هم اكنون اگر بر عهد خويش پايداريد,پيمان تازه كنيد و خاطر مرا مطمئن سازيد و اگر از گفتار خود برگشته وپيمان شكسته ايد, از من دست برداريد تا به جاى خويش برگردم .
آن حضرت به هنگام نماز عصر نيز آن قوم را با گفتارى شيوا پند داد, اما در دل آنان كمترين اثرى نكرد. حر بن يزيد و همراهانش به امام (ع ) پاسخ دادند: يا اباعبداللّه (ع )!ما جزء دعوت كنندگان تو نـبـوديـم و از ايـن قـضـيـه هـيـچ گونه اطلاعى نداريم . وظيفه مااين است كه از تو جدا نشده و همراهى ات كنيم تا به كوفه , نزد عبيداللّه بن زيادبيايى .
امام حسين (ع ) از اين گفتار در خشم شد و فرمود: مرگ براى تو نزديك تر از اين انديشه است . و سپس به يارانش فرمود: خيمه ها را جمع كرده و حركت نمايند, اماحر بن يزيد با لشكريان خود سر راه امـام (ع ) را گرفته و مانع حركت آنان شدند.امام (ع ) كه از رفتار حر بن يزيد ناراحت شده بود, فرمود: مادرت به عزايت بنشيند.از ما چه مى خواهى ؟