خاندان عصمت

سيد تقى واردى

- ۴ -


3. اكـنـون هـنـگام آن رسيده است كه تو نيز آماده مهاجرت گردى . هرگاه نامه من به تو رسيد, دخترم فاطمه زهرا, مادرت فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب را كوچ داده و به يثرب مهاجرت كن . اگر از بنى هاشم , افراد ديگرى نيزخواستار مهاجرت شدند, مقدمات سفر آنان را نيز فراهم ساز.
پـيـامـبـر اكـرم (ص ) روز چـهارم به سوى يثرب (مدينه ) حركت كرد و على (ع ) درمكه به انجام سفارش هاى آن حضرت مشغول شد تا اين كه ابو واقد ليثى نامه اى را ازپيامبر (ص ) به مكه آورد و تـسـلـيـم عـلـى (ع )كرد. على (ع ) بانوان خاندان رسالت را باكمك ايمن (فرزند ام ايمن ) سوار بر كـجاوه ها نموده و در روز روشن از مكه خارج كرد و به آنانى كه متمايل به هجرت بودند نيز پيغام داد كـه پـنـهـانى از مكه خارج شده ودر مكانى به نام ذى طوى توقف كنند تا قافله امام به آنان برسد.
مشركان مكه كه از قصد على (ع ) آگاهى يافتند, گروهى را مامور بازگرداندن قافله هاى خاندان رسـالـت نـمـودند, اما چون با مقاومت و شجاعت على (ع ) روبه روشدند, چاره اى جز كوتاه آمدن نـداشـتـه و بـا سـرافكندگى و شرمسارى به مكه بازگشتندو على (ع ) با سرافرازى و سربلندى , خـانـدان رسالت را به سوى مدينه كوچ داد. اين جوان تربيت يافته مكتب پيامبر (ص ) تمام مسافت ميان مكه و مدينه را با پاى پياده پيمود و در اين مدت لبانش از ياد خدا باز نماند و در همه راه , نماز را با همسفران خويش به جاى مى آورد.
رسـول گرامى اسلام (ص ) در مدينه , چشم انتظار رسيدن قافله على (ع ) بود. ازاين رو, وقتى كه از ورود قـافـلـه با خبر شد, بسيار خشنود و خوشحال گرديد و از آنان به گرمى استقبال كرد. آن حضرت وقتى على (ع ) را مشاهده كرد كه پاهايش ورم كرده و قطره هاى خون از آنها مى چكد, او را در آغوش گرفت و هر دو گريستند. ((32)) آرى , بـا فـداكـارى عـلـى (ع ) در لـيلة المبيت و درايت رسول خدا (ص ) در گريز ازدسيسه هاى دشـمـن , بـرگ زرينى از دفتر تاريخ اسلام ورق زده شد و هجرت نبى اكرم (ص ) و مسلمانان صدر اسـلام بـه فـرمـان خـداى مـتـعال محقق گشت , همان هجرتى كه در عصر خليفه دوم (عمربن خطاب ) به پيشنهاد حضرت على (ع ) به عنوان مبدا تاريخ اسلامى تعيين گرديد.
2. ماجراى سد ابواب و گشوده بودن در خانه امام على (ع ) پـس از آن كـه پـيامبر اكرم (ص ) از مكه به مدينه هجرت نمود, نخستين كارى كه به آن پرداخت , بـناى مسجدى در اين شهر بود كه بعدها به مسجدالنبى و مسجدالرسول شهرت يافت . با بناى اين مـسـجد, مهاجرانى كه به همراه پيامبر(ص ) به مدينه آمده بوده و فاقد مسكن و هر گونه امكانات زيستى بودند, ناچار در آن ساكن شده و آن راخوابگاه خويش قراردادند. پس از مدتى , پيامبر(ص ) آنـان را از بـيـتوته كردن وخوابيدن در مسجد (به خاطر حفظ شؤونات اسلامى و احترام به اماكن مقدس )بازداشت و فرمان داد كه براى خويش خانه اى بسازند و از مسجد خارج گردند.
مهاجران به خاطر علاقه اى كه به مسجد داشتند, خانه هاى خويش را در اطراف آن بنا كرده و از هر خانه اى درى به مسجد گشودند, اما پيامبر اكرم (ص ) از جانب خداماموريت يافت اين وضعيت را تغيير دهد. به همين منظور به يكى از ياران خويش به نام معاذبن جبل دستور داد تا به تمام كسانى كـه از خـانـه خويش درى به مسجدگشوده اند بگويد كه آن در را ببندند و ديگر از آن براى آمد و رفت به مسجد استفاده نكنند, مگر على بن ابى طالب (ع ) كه از اين فرمان , استثنا شده است .
معاذبن جبل فرمان پيامبر (ص ) را به همسايگان مسجد, از جمله ابى بكر, عمربن خطاب , عثمان بن عـفـان , حـمزة بن عبدالمطلب و عباس بن عبدالمطلب ابلاغ كرد. همه آنان فرمان پيامبر (ص ) را اطـاعت كرده و در خانه خويش را, كه به مسجد گشوده مى شد, بستند. امام على (ع ) - كه پيامبر اكـرم (ص ) در كـنـار مـسجد و در ميان خانه خويش , خانه اى براى او بنا كرده بود و درى از آن به مـسـجـد گـشوده بود و در آن خانه ,او و همسرش فاطمه زهرا (س ), دختر پيامبر (ص ) زندگى مـى كـردنـد-مردد بود كه آيادر خانه خويش را ببندد يا همچنان گشوده باشد, زيرا معاذبن جبل پـيام رسول خدا(ص ) را به وى ابلاغ نكرده بود. از اين رو, نزد پيامبر (ص ) آمده و از او كسب تكليف نـمـود. پـيـامـبـر (ص ) او را از اين كار معاف نموده و به ايشان گفت كه او وخانواده اش به خاطر پاكيزگى , از اين امر مستثنا هستند.
اين مسئله بر بزرگان صحابه و آنانى كه در خانه آنها بسته شده بود گران آمد.برخى سكوت پيشه كرده و برخى زبان به شكوه گشودند. پيامبر اكرم (ص ) به مسجدآمد و خطبه اى خواند و به اظهار نگرانى شكوه كنندگان چنين پاسخ داد: بـرخـى از رجال , از پيش خود تصور مى كنند كه من على را در مسجد ساكن گردانيده ام , به خدا سـوگـنـد كـه مـن نـه آنان را از مسجد اخراج كرده ام و نه على را در آن ساكن گردانيده ام , اين فرمانى بود از جانب حق تعالى . خداوند منان به موساى نبى (ع ) و برادرش , هارون وحى فرستاد كه بـه قـوم خـويش دستوردهند كه در شهر, خانه هايى بنا كنند و آن را قبله قرار داده و در آن , نماز بـرپـاى دارنـد. و سپس به موسى (ع ) امر كرد كه در مسجد و نمازخانه ها ساكن نشده و در آن نكاح نكنند و از آن , براى عبادت استفاده كنند, مگر هارون و ذريه او, كه از اين فرمان مستثنا هستند. و عـلـى در نـزد من , به منزله هارون در نزدموسى است . او در ميان خانواده ام برادر من است . براى هيچ فردى نكاح درمسجد من حلال نيست جز على و ذريه او. و هر كسى را اين فرمان ناخوش آيد, اينك آن جا (و با دست خويش به سوى شام اشاره فرمود). ((33)) از آن هـنگام , تمام ياران پيامبر(ص ) اين را فضيلتى بزرگ براى امام على (ع ) دانسته وبه آن غبطه مـى خـوردنـد. روايـت شـده اسـت كه عمربن خطاب (خليفه دوم ) بعدهامى گفت : اى كاش سه فضيلتى كه براى على (ع ) وجود داشت ازآن من بود. آنهاعبارتند از: 1. پيامبر (ص ) دختر خويش را به عقد على (ع ) در آورد.
2. درجنگ خيبر, پرچم اسلام را به دست على (ع ) داد و قلعه خيبر را به دست اوگشود.
3. تمام درهايى كه به مسجد گشوده مى شد, بست جز در خانه على (ع ). ((34)) گفتنى است كه هرگز نبايد اين عمل پيامبر (ص ) را تبعيض شمرد, زيرا استثناشدن حضرت على (ع ) در ايـن مورد, به خاطر ويژگى هاى اخلاقى و معنوى اى بود كه در آن حضرت وجود داشت و ديـگران از آن بهره اى نداشته و يا كم بهره بودند, چه اين كه امام على (ع ) در خانه خدا (كعبه ), در مـسـجدالحرام به دنيا آمد و از آغاز زندگى خويش , با مسجد ارتباط مستمر داشته و مسجد, خانه وى بـود. سـرانجام نيز درمحراب مسجد به شهادت رسيد. و اين موقعيت , براى هيچ كسى محقق نـشـده اسـت .گـذشـتـه از اين , به طور قطع , آن حضرت , رعايت شؤونات مسجد را مى كرد و به آداب اسـلامـى , در ورود و خـروج مـسـجد, كاملا آگاهى داشته و به آن پايبند بود, اما معلوم نبود ديگران بتوانند حرمت مسجد و قداست آن را به اين مقدار نگاه داشته و بر آن ,پايبند باشند.
كلمات شريفه 1. قال على (ع ): الدنيا دار ممر لا دار مقر, و الناس فيها رجلان : رجل باع فيها نفسه فاو بقها, ورجل ابتاع نفسه فاعتقها. ((35)) دنـيـا دار گـذراسـت نـه دار اقامت , و مردم در آن , دو گروهند: گروهى كه خود را فروختندو خويش را هلاك كردند و گروهى كه خود را خريدند و آزاد كردند.
2. قال (ع ): الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة و لو من اهل النفاق . ((36)) گفتار حكمت آميز, گمشده مؤمن است . پس حكمت را به چنگ آور اگر چه ازاهل نفاق باشد.
3. قال (ع ): اوضع العلم ما وقف على اللسان , و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الا ركان . ((37)) پـسـت ترين دانش ها آن است كه تنها روى زبان باز ايستد, و برترين دانش ها آن است كه در اعضا و اركان بدن آشكار گردد.
4. قال (ع ): نحن النمرقه الوسطى , بها يلحق التالى و اليها يرجع الغالى . ((38)) مـا (اهل بيت ) جايگاه ميانه و حد وسط هستيم , عقب افتادگان بايد به ما محلق شوند و تندروان و غلوكنندگان بايد به سوى ما بازگردند.
5. قال (ع ): اما بعد, فان الجهاد باب من ابواب الجنة , فتحه اللّه لخاصة اوليائه , و هو لباس التقوى و درع اللّه الحصينة و جنته الوثيقة . ((39)) امـا بعد, جهاد درى است از درهاى بهشت , خداوند آن را به روى دوستان ويژه خود گشوده است .
جهاد, لباس تقوا, زره محكم و سپر مطمئن خداوند است .

فاطمه زهرا(س )

نام : فاطمه .
پـيامبر اكرم (ص ) فرمود: دخترم از اين جهت فاطمه ناميده شده كه خداوند او ودوستانش را از آتش جهنم رهايى بخشيده است .
كنيه : ام ابيها وام النبى (ص ).
القاب : صديقه , مباركه , طاهره , راضيه , مرضيه , زكيه , محدثه و بتول .
مشهورترين لقب آن حضرت زهرا است .
منصب : معصوم سوم و يكى از پنج بانوى قدسى . همچنين آن حضرت , دخترمعصوم , همسر معصوم و مادر معصوم نيز هست .
تاريخ ولادت : بيستم جمادى الاخره سال پنجم بعثت .
برخى سال تولد آن حضرت را, دوم بعثت و برخى ديگر پنج سال قبل از بعثت پيامبر (ص ), سالى كه قريش , كعبه را تجديد بنا كرد, مى دانند. آن حضرت , آخرين دختر پيامبر اكرم (ص ) و محبوب ترين آنان نزد رسول خدا (ص ) بود.
محل تولد: مكه معظمه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : رسول خدا محمد مصطفى (ص ) بن عبداللّه بن عبد المطلب (ع ).
مـادر: خـديـجـه بـنـت خـويلد. اين بانوى مكرمه كه ام المؤمنين و جده ائمه معصومين (ع ) است , نـخستين همسر و ياور پيامبر اكرم (ص ) بود كه با جان و مال خويش در خدمت آن حضرت بوده و نـهـال اسـلام را آبـيارى و بارور كرد. به همين دليل خداوند متعال وى را در رديف زنان مقدس و عرشى قرار داده است . پيامبر اكرم (ص )درباره شخصيت خديجه و خدماتش فرمود: واللّه ما ابدلنى اللّه خيرا منها, امنت بى حين كفر الناس و صدقتنى اذ كذبنى الناس وواستنى بمالها اذ حرمنى الناس ورزقنى منها اللّه الولد دون غيرها من النساء. ((40)) سـوگـنـد به خدا بهتر از او را خداوند براى من جايگزين نكرده است . او به من ايمان آورده بود در حـالى كه مردم كفر ورزيده بودند, و مرا تصديق كرده , در حالى كه مردم تكذيبم كرده بودند, و با امـوالـش بـا مـن مـواسـات كـرده , در حـالـى كـه مـردم محرومم كرده بودند, و خداوند از او به من فرزندانى روزى كرد و از ساير زنان چنين موهبتى نصيبم نشد.
مـدت هـمـسـرى با امام على (ع ): از سال دوم هجرى در سن نه سالگى تا سال يازدهم ,به مدت نه سال .
تاريخ و علت شهادت : سوم جمادى الاخر سال 11 هجرى , 95 روز پس ازرحلت پيامبر اكرم (ص ) به خـاطر تالمات و رنج هايى كه پس از وفات رسول خدا(ص ) و غصب خلافت اميرالمؤمنين على (ع ) متحمل شده بود و پس از چهل (يا45) روز بيمارى به شهادت رسيد.
مـحـل دفن : نامعلوم است . ممكن است مزار آن حضرت , در قبرستان بقيع يا درروضه پيامبر اكرم (ص ) يـا در مـنـزل آن حـضرت (ص ) و يا در مكان ديگرى باشد كه بنابه وصيت آن حضرت , محل دفن ايشان از چشم ديگران پنهان مانده است .
همسر: اميرالمؤمنين , امام على بن ابى طالب (ع ).
فرزندان : 1. امام حسن مجتبى (ع ). 2. امام حسين (ع ). 3. زينب كبرى (س ).4. ام كلثوم (س ).
هـمچنين حضرت فاطمه (س ) فرزندى را حامله بود كه پيامبر اكرم (ص ) وى رامحسن ناميده بود و پس از رحلت رسول خدا (ص ) بر اثر فشارهاى روحى وقرارگرفتن حضرت فاطمه (س ) بين در و ديوار خانه , توسط مهاجمان , سقط شد.
اصـحـاب : 1. ام هـانى بنت ابى طالب . 2. امامه بنت ابى العاص . 3. اسماء بنت عميس . 4. ام سلمه . 5.
ام ايمن . 6. فضه . 7. سلمى بنت عميس (همسر حمزه سيدالشهداء).و... .
زمـامـداران مـعـاصـر: 1. پـيـامـبـر اكـرم , حضرت محمد (ص ) (1-11ق .).2. ابوبكربن ابى قحافه (11-13ق .).
بـه خاطر مقام معنوى و عرفانى حضرت فاطمه زهرا (س ) پدرش , حضرت محمد (ص ) او را بسيار گـرامـى مـى داشـت و بـر همگان برترى مى داد. در اين باره ,روايات فراوانى است كه به نقل چند روايت از آنها بسنده مى كنيم : 1. قال رسول اللّه (ص ): يا فاطمة ! الاترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين وسيدة نساء هذه الامة و سيدة نساء المؤمنين . ((41)) اى فـاطـمـه ! آيا خوشحال نيستى از اين كه سيده بانوان دو جهان (دنيا وآخرت ) و سيده زنان اين امت (اسلام ) و سيده بانوان مؤمنان هستى ؟
2. خـرج الـنـبـي (ص ) وهـو اخذ بيد فاطمة , فقال : من عرف هذه فقد عرفها ومن لم يعرفهافهى فـاطمة بنت محمد و هى بضعة منى , و هى قلبى , و روحى التى بين جنبى , فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى اللّه تعالى . ((42)) پـيـامبر اكرم (ص ) در حالى كه دست فاطمه را گرفته بود, از منزل بيرون آمدو فرمود: هر كسى ايـن شـخـص را مـى شناسد, كه مى شناسد, و هر كسى او رانمى شناسد, بداند كه او فاطمه , دختر مـحـمـد مصطفى (ص ) است . اونورديده من , قلب من و روح من در كالبد من است . هر كس او را بيازارد,مرا آزرده است , و هر كس مرا آزار دهد, خداى سبحان را آزرده است .
3. قال رسول اللّه (ص ): يا فاطمة ! ان اللّه عزوجل يغضب لغضبك و يرضى لرضاك . ((43)) اى فاطمه ! خداى عزوجل با خشم تو به خشم خواهد آمدو با رضايت توراضى خواهد شد.
بـدين گونه , پيامبر اكرم (ص ) فضيلت و برترى فاطمه زهرا (س ) را بر اطرافيان ومسلمانان عصر خـويـش اعـلام نـمود, اما پس از رحلت پيامبر گرامى (ص ) و در عصرخليفه اول (ابى بكربن ابى قحافه ) فاطمه زهرا (س ) در حالى كه در فراق پدرش شديدااندوهگين بود, مورد بى مهرى و حتى اسائه ادب متوليان امور قرار گرفت . آنان هم ازجهت سياسى , هم از جهت اقتصادى و هم از جهت عاطفى صدمات شكننده اى بر آن حضرت روا داشتند, به گونه اى كه اين الگوى بانوان عالم پس از رحلت پدرش بيش از95 يا 75 روز زنده نماند و از اين مدت نيز حدود 45 روز را در بستر بيمارى به سربرد.
داستان ذيل كه از منابع اهل سنت نقل شده است , نشان دهنده حرمان و آزارهايى است كه فاطمه زهرا (س ) از سوى زمامداران عصر خويش ديده و نيز نشانى است ازعدم رضايت آن حضرت از آنان .
ان فـاطـمـة تمسكت بحقها بالكامل , و علمت بالمناقشات التى دارت بين زوجها والصديق و عمر, فـاعتكفت فى منزلها و امتنعت عن مقابلة الصديق , الى ان قال عمرلابى بكر: انطلق بنا الى فاطمة فانا قد اغضبناها و استاذنا على فاطمة فلم تاذن لهما.فاءتيا عليا فكلماه .... ((44)) فـاطمه (س ) خواهان تمام حقش بود و از مناقشاتى كه بين همسرش ,على (ع ) (درباره خلافت ) و ابـوبـكـر و عمر جريان داشت ,با خبر بود. آن حضرت , معتكف خانه خويش شده و از روبه رو شدن با خليفه امتناع مى ورزيد تا اين كه روزى عمر به ابى بكر گفت : بامن بيا تا نزد فاطمه (س )برويم , چه ايـن كه ما او را به خشم آورده ايم . به در خانه فاطمه (س ) آمدند واز او تفاضاى ملاقات نمودند. آن حضرت به آنها اجازه ملاقات نداد. آنان نزد على (ع ) آمدند و با او سخن گفتند (و از وى درخواست مـلاقـات بـافـاطـمـه (س ) را نـمودند). با وساطت على (ع ) آنان اجازه ملاقات يافته و برحضرت فاطمه (س ) وارد شدند و روبه روى آن حضرت نشستند. حضرت فاطمه (س ) چهره از آنها به سوى ديوار برگرداند. آنان به فاطمه (س ) سلام گفتند. فاطمه (س ) با صداى ضعيفى جواب سلام داد.
ابـوبـكر آغاز سخن كرد و گفت : اى دخت رسول خدا! سوگند به خدا, براى من قرابت پيامبراكرم (ص ) دوست داشتنى تر است از قرابت با خود من , وتو نزد من , محبوب تر از دخترم , عايشه هستى .
سوگند به خدا دوست داشتم روزى را كه پدرت رسول خدا (ص ) وفات يافت , من هم مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم .
آيـا تو گمان دارى كه من تو را بشناسم و فضل و شرفت را بدانم , در عين حال از حقت و از ميراث پـدرت رسـول خـدا(ص ) تو را باز دارم ؟
آيا تو ازپدرت , پيامبر اكرم (ص ) نشنيدى كه فرموده بود: آنچه از ما به جاى مانده است , ارث برده نمى شود. آنها صدقه است ؟
در ايـن هـنـگام , فاطمه (س ) گفت : آيا مى خواهيد حديثى را از رسول خدا(ص ) براى شما روايت كنم تا شما آن را بدانيد و به آن عمل نماييد؟
آنها گفتند: بلى , مى خواهيم بشنويم .
فـاطمه (س ) گفت : آيا از پيامبر اكرم (ص ) نشنيده بوديد كه فرمود: رضايت فاطمه , رضايت من اسـت و خـشـم فاطمه , خشم من است . پس هر كس كه فاطمه را دوست بدارد, مرا دوست داشته اسـت و هر كسى فاطمه را خشنودكند, مرا خشنود كرده است و هر كس فاطمه را به خشم آورد, مرا به خشم آورده است .
آن دو گفتند: بلى اين حديث را از پيامبر (ص ) شنيده بوديم .
فـاطـمـه (س ) گفت : پس من خدا و فرشتگانش را گواه مى گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و خـشـنودى مرا فراهم نكرديد. هر آينه من در حالى پيامبراكرم (ص ) را ديدار مى كنم كه از شما در نزد او شكوه مندم .
ابوبكر گفت :اى فاطمه ! من از خشم پدرت و از خشم تو به خدا پناه مى برم .
در اين هنگام ابوبكر به شدت گريست . او به قدرى گريه كرد كه نزديك بودجان به لب شود.
باز فاطمه (س ) به آنها گفت : به خدا سوگند در هر نمازى كه بر پاى دارم ,شما را نفرين مى كنم .
آنـان از نـزد فـاطـمـه (س ) بيرون رفتند. ابوبكر در حالى كه مردم , اطرافش راگرفته بودند و او گـريه مى كرد, گفت : هر يك از شما با محرم خويش شب رابه صبح مى رسانيد و به خانواده خود شـادمـان هستيد, مرا ترك كرديد. من در شادى شما نيستم . مرا به بيعت شما نيازى نيست , بيعت مرا پس گيريدو....
آرى , ايـن چـنين بود وضعيت حضرت فاطمه (س ) پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) ومتوليان امور.
آنـان در خـصوص سفارش قرآن نسبت به اقربا و اهل بيت پيامبر(ص )(قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) اين گونه عمل كرده و مزد رسالت رادادند! رويدادهاى مهم 1. سـهـيـم بـودن حـضرت فاطمه (س ) در تحمل رنج و آزار مسلمانان و تبعيد ومحاصره خاندان پيامبر اكرم (ص ) در شعب ابوطالب , به مدت سه سال , توسطقريش .
2. درگذشت مادرش , خديجه كبرى (س ) در سال دهم بعثت , سه سال پيش ازهجرت پيامبر اكرم (ص ), پس از رهايى از محاصره شعب ابوطالب .
3. هـجـرت از مـكه معظمه به مدينه مشرفه , در ربيع الاول سال سيزدهم بعثت ,به همراه خاندان پيامبر اكرم (ص ) و ساير مسلمانان .
4. تسكين آلام و رنج هاى پيامبر اكرم (ص ) در مسافرت ها و غزوات آن حضرت .
5. خـواسـتگارى على بن ابى طالب (ع ) از حضرت زهرا (س ) و موافقت پيامبراكرم (ص ) و حضرت زهرا (س ) با آن .
6. برگزارى مراسم عقد ازدواج حضرت زهرا (س ) با امام على (ع ) در سال دوم هجرى .
7. تولد امام حسن مجتبى (ع ), نخستين فرزند خانواده , در نيمه رمضان سال سوم (يا دوم ) هجرى .
8. تولد امام حسين (ع ) در شعبان سال چهارم (يا سوم ) هجرى , زينب كبرى , درسال پنجم هجرى و ام كلثوم , در هفتم هجرى .
9. وقـوع جـنـگ احـد و كشته شدن برخى از ياران نزديك پيامبر (ص ) از جمله ,حمزه , عموى آن حضرت , در شوال سال سوم هجرى , و اندوه و گريه فاطمه زهرا(س ) در شهادت حمزه (ره ).
10. وقوع نبرد خيبر ميان مسلمانان و يهوديان , و پيروزى پيامبر اكرم (ص ) دراين جنگ , و اعطاى باغ فدك (از اراضى خيبر) به دخترش فاطمه زهرا (س ), در سال هفتم هجرى .
11. وقوع مباهله ميان پيامبر اكرم (ص ) و مسيحيان نجران , و حضور حضرت على (ع ), فاطمه زهرا (س ) و حسنين (ع ) به همراه پيامبر (ص ) در اين مباهله .
12. رحـلت جانسوز پدرش , حضرت محمد (ص ), در 28 صفر سال يازدهم هجرى , و اندوه شديد و سوگوارى حضرت فاطمه (س ) در اين مصيبت .
13. انـتـخـاب ابـى بكر بن ابى قحافه به خلافت , توسط گروهى از مهاجران و انصارمدينه , پس از رحلت پيامبر اسلام (ص ), در سال يازدهم هجرى .
14. اعتراض امام على (ع ) و طرفداران اهل بيت (ع ) به انتخاب ابى بكر و تحصن گروهى از صحابه پيامبر (ص ) در خانه فاطمه زهرا (س ).
15. حـمـله ماموران خليفه اول به دستور عمر بن خطاب به خانه فاطمه زهرا(س )جهت شكستن تحصن طرفداران اهل بيت (ع ) و اخراج اجبارى امام على (ع ) و بيعت ايشان با ابوبكر.
16. امـتـنـاع فـاطـمه (س ) از اخراج اجبارى همسرش على (ع ) و بستن در خانه برروى ماموران حكومتى .
17. شكستن حرمت خاندان پيامبر اكرم (ص ) از سوى ماموران خليفه , درسوزاندن در خانه فاطمه (س ) و تـخـريـب در نـيـم سوز بر روى فاطمه (س ), و شكستن پهلوى آن حضرت , در هنگام ورود اجبارى به خانه و بردن حضرت على (ع ) به مسجد النبى (ص ).
18. سـقط جنين فاطمه (س ) در پى تهاجم وحشيانه ماموران خليفه و فشارفاطمه زهرا(س ) بين ديوار و در نيم سوز خانه آن حضرت .
19. غـصـب بـاغ فـدك فـاطمه زهرا (س ) توسط حكومت وقت و اسائه ادب عمر بن خطاب به آن حضرت در پاره كردن سند ملكيت فدك .
20. رفـتن فاطمه زهرا(س ) به مسجدالنبى (ص ) و سخنرانى مستدل واعتراض آميز آن حضرت به رفتارهاى نارواى خليفه و اطرافيان وى .
21. آغاز بيمارى دراز مدت فاطمه زهرا (س ) و عزلت گزينى و دورى جستن آن حضرت از مردم .
22. عـدم اجـازه فـاطـمـه زهـرا (س ) به ابوبكر بن ابى قحافه و عمر بن خطاب براى ملاقات با آن حضرت .
23. مـلاقات ابوبكر و عمر با فاطمه زهرا (س ) با وساطت امام على (ع ) و اظهارصريح فاطمه زهرا (س ) از عدم رضايت از آن دو.
24. وصيت فاطمه زهرا (س ) به همسرش , امام على (ع ), در واپسين روزهاى زندگى خويش .
25. شهادت فاطمه زهرا (س ), دختر جوان پيامبر اكرم (ص ), تنها پس از گذشت 95 روز از رحلت آن حضرت , در سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرى .
26. غـسـل و كـفن نمودن بدن مطهر فاطمه زهرا (س ) به دست امام على (ع ) باكمك اسماء بنت عـمـيـس , و تـشييع جنازه وى توسط چند نفر از خواص شيعه , و دفن شبانه آن حضرت به دور از چشم ديگران با سفارش خود فاطمه زهرا (س ).
داستان ها 1. اسماء بنت عميس و واپسين روزهاى حضرت زهرا (س ) اسـماء بنت عميس يكى از بانوان نزديك به حضرت فاطمه زهرا (س ) ومحرم اسرار آن حضرت و از زنـان بـزرگ صـدر اسـلام بـود. اين بانوى بزرگوار, نخست باجعفر بن ابى طالب (ع ) ازدواج و به هـمراه وى به حبشه مهاجرت كرد. پس از آن كه جعفر بن ابى طالب (ع ) در جنگ موته به شهادت رسـيد, وى با ابى بكر بن ابى قحافه ازدواج نمود. پس از آن كه ابوبكر در سال 13 هجرى در مدينه وفات يافت , وى مفتخر به همسرى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) گرديد.
در ايـام زنـدگـى سـراسر رنج و غم فاطمه زهرا (س ), پس از رحلت پيامبراكرم (ص ), اسماء بنت عـمـيـس بـا اين كه در نكاح خليفه وقت (ابوبكر) بود, در كنار آن حضرت بوده و علاوه بر تعلقات روحى و روانى , بسيارى از كارهاى خانه آن حضرت را انجام مى داد. وى مى گويد: روزى در كنار حضرت فاطمه (س ) نشسته بودم كه صحبت از مردن و تشييع جنازه ميت به ميان آمـد. فـاطمه زهرا (س ) گفت : اين شيوه اى كه در تشييع جنازه زنان مرسوم است , ناپسند بوده و مـن آن را خـوش ندارم , زيرا بر بدن او جامه اى مى پوشانندو بالاى دست مى گيرند, بدون اين كه نعشى براى وى فراهم آورند.
مـن گـفتم : اى دختر رسول خدا (ص )! در ايامى كه به همراه مسلمانان به حبشه مهاجرت كرده بـودم , در آن جـا ديـدم كـه بـراى مـردگان جنازه اى از چوب تهيه مى كنند وميت را بر روى آن گذاشته و حملش مى كنند. حضرت فاطمه (س ) پس از آن كه توصيف جنازه اهل حبشه را از من شنيد, دستور داد چوب ها و شاخه هايى از درخت خرما تهيه كنند و سپس به همان صورتى كه من بـيـان كـرده بـودم , جنازه اى درست كنند.پس از آماده شدن جنازه , حضرت فاطمه (س ) به من سفارش كرد: هرگاه من جان به جانان تسليم كردم , تو به همراهى همسرم , على بن ابى طالب (ع ) متصدى غسل وكفن من گرديد و هيچ فردى را پيش من نگذاريد.
مـدتـى از بيمارى فاطمه (س ) گذشت و روز به روز بر شدت بيمارى اش افزوده مى شد. در تمام ايـن ايـام , امـيـرالمؤمنين على (ع ) در خانه , از آن حضرت پرستارى مى كرد و لحظه اى او را ترك نمى كرد تا اين كه روزى حال آن حضرت مقدارى بهبوديافت . در اين هنگام اسماء بنت عميس نزد وى آمـده و كـارهاى خانه اش را انجام مى دادو اميرالمؤمنين (ع ) براى انجام كارى از خانه بيرون رفته بود. امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) نيز كه حال مادر را بهتر ديدند, شادمان شده و به بيرون رفـتـنـد. در اين هنگام فاطمه زهرا (س ) به اسماء بنت عميس (و يا خواهرش سلمى بنت عميس ) فرمود:مقدارى آب براى من فراهم كن تا غسل كنم . اسماء آب فراهم كرد و فاطمه زهرا(س )غسل نيكويى انجام داد. اسماء در پوشيدن لباس و خوشبو كردن آن به حضرت فاطمه (س ) كمك كرد.
سـپـس حضرت فاطمه (س ) فرمود: مرا در ميان اتاق بخوابان , به طورى كه صورتم به سوى قبله بـاشـد و بـر روى من جامه اى بينداز. پس از ساعتى مرا بيدار كن , اگر بيدارشدم و برخاستم , كه بـرخـاسـتم , ولى اگر مرا صدا زدى و پاسخت را ندادم , بدان از اين دنيا رفته و به پدرم رسول خدا (ص ) ملحق شده ام .
اسماء مى گويد: به همان ترتيبى كه آن حضرت دستور داده بود رفتار كردم . پس ازساعتى , در اتاق را كوبيدم و آن حضرت را صدا زدم . اميدوار بودم كه پاسخم را بدهدو از بستر برخيزد, اما هرچه در را كـوبيدم , جوابى نيامد. با صداى لرزان و دلى شكسته , صدا زدم : يا بنت محمد المصطفى ! يا بنت اكرم من حملته النساء! يا بنت خير من وطى الحصا! يا بنت من كان من ربه قاب قوسين او ادنى ! هر چـه ايشان را صدا زدم , پاسخى نيامد.ناچار وارد اتاق شده و جامه را از روى ايشان برداشتم و ديدم روحش به جنان پروازكرده و آفتاب عمرش غروب كرده است . دنياى به اين فراخى بر من تنگ شد و ابـر تـيـره غـم و انـدوه بـر سـرم سـايـه انـداخـت . ديـگـر زانـوانم توان ايستادن را نداشتند. در كنارش نشستم , سر و صورت او را بوسه زده و بر وى مويه كردم .
در اين هنگام , فرزندان فاطمه زهرا (س ), يعنى حسن (ع ) و حسين (ع ) وارد خانه شده و يك راست به سراغ مادرشان رفتند. وقتى مادرشان را به آن حال ديدند, گفتند:اى اسماء! مادرمان هيچ گاه در چـنـيـن وقـتـى نـمى خوابيد. بر او چه گذشته است ؟
اسماءگفت : به شما تسليت مى گويم , مـادرتان از دنيا رفته است . آن دو, خود را به روى مادرانداخته , سر و صورت و دست و پاى مادر را مـى بـوسـيدند و ناله مى كردند. اسماء آنان را دلدارى داده و از روى مادر بلند كرد و گفت : برويد پدرتان على (ع ) را از اين ماجراآگاه كنيد.
آن دو با همان حال , كه اشك از گونه هاى آنان سرازير بود, به سراغ پدرشان رفتند.اهالى مدينه از ايـن مـصيبت باخبر شده و به همراه حضرت على (ع ) وارد خانه فاطمه زهرا (س ) شدند. از شدت گـريـه و شـيون آنان غوغايى برپا شده بود. حضرت على (ع )(بنا به وصيت فاطمه زهرا (س ), كه گـفـتـه بـود: يـا على ! مرا شب غسل بده و كفن كن ودفن نما, بدون اين كه ديگران از آن مطلع گـردنـد و در غسل و كفن كردن دخالت كنند ويا بر من نماز بخوانند) به مردم گفت : چون هم اكـنـون شـب هنگام است , تجهيز بدن فاطمه (س ) به تاخير افتاده و در وقت ديگرى انجام خواهد شد. بنابراين , به خانه هايتان برويد.
مردم پراكنده شدند. عايشه , دختر ابى بكر (خليفه وقت ) به خانه فاطمه (س ) آمد تادر انجام غسل و كـفـن وى سهيم باشد. اسماء مانع او شده و گفت : بنا به وصيت آن حضرت , نمى توانيد در انجام كارهاى ايشان دخالت كنيد. اين امر بر عايشه بسيار گران آمد و يك راست نزد پدرش , ابى بكر آمد و از اسـماء شكوه كرد و گفت : اين خثعميه ميان من و دختر رسول خدا (ص ) حايل شده و مانع از كـار من گرديده است و مرا ازآن جا بيرون كرده و براى فاطمه (س ) هودجى همانند عروس تهيه كـرده اسـت . ابـوبـكـربنا به خواسته دخترش , عايشه به خانه حضرت فاطمه (س ) آمد و به همسر خـويش ,اسماء خطاب كرد: اى اسماء چه شده است تو را كه همسران پيامبر(ص ) را از دخترش منع مى كنى , و چيزى همانند هودج عروس براى فاطمه (س ) درست كرده اى ؟
اسـماء گفت : اى خليفه ! من به سفارش فاطمه (س ) عمل مى كنم . آن حضرت به من دستور داده بود در غسل و كفن او غير از من و همسرش , على (ع ) كسى حاضر نباشد.و اين جنازه اى كه تشبيه بـه هـودج عروس مى كنيد, چيزى است كه آن حضرت درحياتش تهيه كرده و سفارش نموده تا با آن , تشييع جنازه گردد.
ابوبكر گفت : اگر اين ها سفارش دختر رسول خدا (ص ) است به همان ترتيبى كه او خواسته است عمل نماييد ((45)) . و سپس بازگشت . سياهى شب همه جا را فرا گرفت .حسن (ع ) و حسين (ع ) مسؤوليت آب آوردن را بر عهده گرفتند و حضرت على (ع )مشغول غسل دادن بدن فاطمه (س ) شـد. اسماء نيز ايشان را در اين كار يارى مى داد.چون پاسى از شب گذشت , جنازه فاطمه (س ) را بـيـرون آورده و امـام عـلى (ع ),حسن (ع ) و حسين (ع ), عمار, مقداد, عقيل , زبير, ابوذر, سلمان , بـريـده و گـروهـى ازبـنى هاشم و خواص آن حضرت , جنازه را تشييع كردند و بر بدن مباركش نمازخواندند. همان شب , به خاك سپردند.
امـيـرالـمؤمنين , على (ع ) هفت قبر و به روايتى چهل قبر مشابه قبر فاطمه (س )ساخت تا قبر آن حـضـرت مـشتبه باشد و مشخص نباشد تا بنا به وصيت فاطمه (س )آنانى كه پس از رحلت پيامبر (ص ) حرمت او را شكسته و به دخترش جفا كرده بودند, قبر وى را نشناسند و بر قبر او نماز نكنند و يـا خيال نبش قبر آن حضرت را درسر نپرورانند. از اين رو, درباره محل قبر آن حضرت , اختلاف اسـت . برخى معتقدنددر بقيع , در جوار قبور ائمه اطهار است . برخى معتقدند كه قبر آن حضرت , مـابـيـن قـبـرحـضـرت رسـول خـدا (ص ) و منبر آن حضرت قرار دارد, زيرا پيامبر (ص ) فرموده بـود:مـيـان قـبـر و مـنـبـر مـن بـاغـى اسـت از بـاغ هـاى بـهـشـت و منبر من بر درى است از درهـاى بـهـشـت ((46)) . بـرخـى نيز گفته اند كه آن حضرت را در خانه خويش دفن كرده اند. و اين احتمال , نزد شيعه , صحيح ترين احتمالات است . و چون بنى اميه بعدا مسجدالنبى راگسترش دادند, خانه و قبر فاطمه (س ) نير داخل مسجد النبى گرديد.
2. فاطمه زهرا (س ) و ايثار در عبادت امام حسن مجتبى (ع ) نخستين فرزند حضرت على (ع ) و فاطمه زهرا (س )است . به همين دليل , بـيـش از برادر و خواهران خويش والدين خود را درك كرده است . ميان امام حسن (ع ) و مادرش , فاطمه زهرا (س ) علاوه بر عطوفت نسبى ,همبستگى و رابطه ويژه اى حاكم بود, به طورى كه در اغـلـب اوقات , آنان با هم بوده واز رازها و اسرار يكديگر باخبر بودند و امام حسن (ع ) از تربيت ناب مادرش بهره هاى فراوان مى برد. از جمله , در روايتى از امام حسن (ع ) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: شـبـى از شـب هـاى جـمـعـه , مادرم , فاطمه زهرا (س ) در محراب عبادت قرارگرفت و مشغول بـندگى خداى متعال گشت . وى پيوسته در ركوع وسجودوقيام و دعا بود تا اين كه صبح طلوع كرد. من حالات ايشان را درنظر داشتم كه پيوسته از براى مؤمنان دعا مى كرد, نام آنها را مى برد و بـراى ايـشـان از خـداى مـتـعـال بسيار مسئلت مى جست و از براى خود دعايى نمى كرد و چيزى نمى خواست .
پـس از آن كـه از عـبـادت فـراغت يافت , از او پرسيدم : مادر! چرا در اين مدتى كه مشغول عبادت بـودى , هـمواره براى ديگران دعا مى كردى و براى خويش هيچ نخواستى و دعا نكردى ؟
مادرم در پـاسـخ گفت : يابنى الجار ثم الدار, اى فرزندم ! نخست بايد همسايگان و ديگران را در نظر داشت , سپس خود را. ((47)) آرى , فاطمه زهرا (س ) اين گونه , درس ايثار را عملا به نورديده اش مى آموزد.
كلمات شريفه 1. قـالت (س ): حبب الى من دنياكم ثلاث : تلاوة كتاب اللّه , والنظر فى وجه رسول اللّه والانفاق في سبيل اللّه . ((48)) از دنياى شما سه چيز محبوب من است : تلاوت قرآن , نگاه به چهره پيامبراكرم (ص ) و انفاق در راه خدا.
2. قالت (س ): خير للنساء ان لايرين الرجال ولا يراهن الرجال . ((49)) آنـچه براى زنان نيكو است اين كه (بدون ضرورت ) مردان نامحرم را نبينند ونامحرمان نيز آنان را ننگرند.
3. قالت (س ): وقد اوصاكم رسول اللّه (ص ) باتباعنا ومودتنا والتمسك بنا. ((50)) رسول گرامى اسلام (ص ) به شما سفارش نمود تا از ما (اهل بيت ) پيروى كنيد, مارا دوست داشته باشيد و دست از ما نكشيد.
4. قالت (س ): شيعتنا من خيار اهل الجنة , وكل محبينا وموالي اوليائنا ومعادي اعدائنا. ((51)) شيعيان ما از بهترين افراد اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما ودشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود.
5. قـالت (س ): لا تصلي على امة نقضت عهد اللّه و عهد ابي رسول اللّه (ص ) في امير المؤمنين على (ع ) وظـلـمـوا لـي حـقـي واخـذوا ارثـى وحـرقـوا صـحـيـفـتي التي كتبها لي ابى بملك فدك وكذبواشهودي .... ((52)) امـتـى كه پيمان خدا و پيامبرش را در ولايت و رهبرى اميرالمؤمنين (ع ) شكستند,حق ندارند بر پيكر من نماز بگزارند, همان هايى كه به حق ما ستم روا داشتند و ميراث ما را غاصبانه تصرف كردند و سند مالكيت فدك را از دست من ربوده و به آتش كشيدند, آنانى كه گواهان مرا تكذيب كردند....

امام حسن مجتبى (ع )

نام : حسن .
كنيه : ابو محمد.
نام و كنيه آن حضرت را پيامبر اكرم (ص ) تعيين فرمودند.
القاب : مجتبى , سيد, سبط, زكى , تقى , حجت , بر, امين , زاهد و طيب .
منصب : معصوم چهارم , امام دوم شيعيان و پنجمين خليفه اسلامى .
تـاريـخ ولادت : نـيـمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى . برخى نيز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته اند. او نخستين فرزند اميرالمؤمنين (ع ) و فاطمه زهرا (س ) است .
محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : اميرالمؤمنين , امام على بن ابى طالب بن عبدالمطلب .
مادر: فاطمه زهرا, دختر پيامبر (ص ).
مـدت امامت : از زمان شهادت پدرش , اميرالمؤمنين (ع ), در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى , به مدت 10 سال .
از اين مدت , هفت ماه و 24 روز را عهده دار امر خلافت مسلمين بود و سپس طى صلحى , آن را به معاوية بن ابى سفيان واگذار كرد.
تـاريـخ و سـبـب شـهـادت : 28 صـفـر سال پنجاه هجرى , در سن 47 سالگى , به وسيله زهرى كه هـمسرش , جعدة بنت اشعث , به تحريك معاوية بن ابى سفيان , به آن حضرت خورانيده بود, پس از چهل روز مسموميت و بيمارى , به شهادت نايل آمد.
محل دفن : قبرستان بقيع , در مدينه منوره , در كنار قبر جده اش , فاطمه بنت اسد.
هـمسران : 1. ام بشير بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه . 4. سلمى بنت امرء القيس . 5. جعده بنت اشعث . 6. ام كلثوم بنت فضل بن عباس . 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بكر.
فرزندان الف ) پسران : 1. زيد. 2. حسن مثنى . 3. عمر. 4. قاسم . 5. عبداللّه . 6. عبدالرحمن .7. ابوبكر. 8. حسين اثرم . 9. طلحه .
ب ) دخـتران : 1. ام حسن . 2. ام حسين . 3. فاطمه . 4. ام سلمه . 5. ام عبداللّه . 6. رقيه .برخى مورخان تـعـداد فرزندان امام حسن (ع ) را بيش از اين مى دانند, اما همگى اتفاق دارند كه نسل آن حضرت , تـنـهـا از طـريـق حسن مثنى و زيد ادامه يافته است . از ميان فرزندان امام حسن (ع ) چهار تن در سرزمين كربلا, در ركاب عمويشان , امام حسين (ع ) به شهادت رسيده و يكى از آنان (حسن مثنى ) نيز در آن معركه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى يافت .
اصحاب 1. ابراهيم بن مالك اشتر.
2. عبداللّه بن عباس .
3. ابو ثمامه صيداوى .
4. جابر بن عبداللّه انصارى .
5. جارية بن قدامه .
6. جبلة بن على شيبانى .
7. حبيب بن مظاهر اسدى .
8. حذيفة بن اسيد غفارى .
9. رفاعة بن شداد.