خاندان عصمت
سيد تقى واردى
- ۲ -
47. بـيـعـت و پيمان گروهى از اهالى يثرب (از قبيله خزرج و اوس ) باپيامبراكرم
(ص ), در موسم حج سال سيزدهم بعثت , در مكه (معروف به دومين پيمان عقبه ).
48. عـكـس العمل سران قريش , به بيعت مسلمانان يثرب با پيامبر اسلام (ص ) وسختگيرى
آنان در آزار و شكنجه مسلمانان مكه .
49. مـهاجرت انفرادى مسلمانان تحت فشار مكه به يثرب به دستور پيامبراسلام (ص ) و
پشتيبانى مسلمانان يثرب از مهاجران , در اواخر سال سيزدهم و اوائل سال چهاردهم بعثت
.
50. انجمن سران قريش , در دارالندوه و تصميم آنان بر كشتن پيامبراسلام (ص ).
51. حمله پنهانى چهل نفر از طايفه ها و قبيله هاى مختلف مكه , به خانه پيامبر(ص )
براى كشتن آن حضرت , در ليلة المبيت و مواجه شدن با على بن ابى طالب (ع ) در بستر
پيامبر(ص ).
52. خـروج پـيـامـبـر اكرم (ص ) از خانه خويش و پناه گرفتن در غار ثور, در حوالى
مكه , در ليلة المبيت و همراهى ابوبكر بن ابى قحافه با آن حضرت , در واپسين روزهاى
ماه صفر سال چهاردهم بعثت .
53. آغـاز هـجرت تاريخ ساز پيامبر اسلام (ص ) از غار ثور در مكه معظمه , به سوى
يثرب (كه از آن پس مدينة الرسول خوانده شد) در روز اول ربيع الاول سال چهاردهم بعثت
و ورود به مدينه در دوازدهم همين ماه و استقبال اهالى اين شهر از آن حضرت .
54. بـناى مسجد النبى (ص ), در مدينه , به دست پيامبر اسلام (ص ), مهاجران وانصار,
در نخستين روزهاى ورود آن حضرت به مدينه .
55. ايـجـاد پيمان برادرى بين مهاجران و انصار مدينه , به فرمان پيامبر اسلام (ص
),در ماه رمضان سال اول هجرى .
56. مانورهاى جنگى و تهديد خطوط بازرگانى قريش توسط سپاهيان اسلام , ازهشتمين ماه
سال اول تا رمضان سال دوم هجرى , به فرمان پيامبر اسلام (ص ).
57. تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به مكه , در هفتمين ماه سال دوم هجرى .
58. وقوع جنگ بدر ميان سپاهيان اسلام و سران قريش , در ماه رمضان سال دوم هجرى و
پيروزى شـكوهمند مسلمانان در اين نبرد (با از دست دادن چهارده شهيد وكشتن هفتاد نفر
از مشركان و به اسارت گرفتن هفتاد نفر ديگر از آنان ).
59. وفات رقيه , دختر رسول خدا(ص ) (همسر عثمان بن عفان ), در مدينه , به سال دوم
هجرى .
60. پيمان شكنى يهوديان طايفه قينقاع مدينه و وقوع جنگ ميان آنان و سپاهيان اسلام ,
و تسليم و تبعيد شدن همگى آنان از مدينه به شام , در شوال سال دوم هجرى .
61. وقـوع جـنگ احد ميان سپاهيان اسلام و مشركان قريش , در شوال سال سوم هجرى و
پيروزى ابتدايى مسلمانان با دلاورى هاى حمزه , حضرت على (ع ),ابودجانه , زبير و
ساير صحابه پيامبر(ص ), وشـكـست نهايى سپاهيان اسلام با از دست دادن هفتاد كشته ,
از جمله حمزه سيدالشهداء, در اين نبرد, به دليل بى انظباطى نگهبانان شكاف ميان كوه
احد.
62. كـشـتـه شـدن دو گروه تبليغى اسلام (ده نفره و چهل نفره ) به دست مشركان ,
درسرزمين رجيع و بئر معونه , در سال چهارم هجرى .
63. تـوطـئه يـهـوديـان بـنى نضير, عليه پيامبر اكرم (ص ) و وقوع جنگ ميان آنان
ومسلمانان , و پيروزى سپاهيان اسلام در بيرون راندن يهوديان از مدينه , در سال
چهارم هجرى .
64. هـمدستى يهوديان و بت پرستان حجاز در هجوم به مدينه و وقوع جنگ احزاب (خندق )
ميان مسلمانان و مهاجمان , در سال پنجم هجرى و دلاورى هاى حضرت على (ع ) در اين
نبرد سرنوشت ساز.
65. خيانت يهوديان بنى قريظه به مسلمانان , در جنگ احزاب و كيفر سخت آنان به دست
سپاهيان اسلام پس از نبرد احزاب .
66. وقوع غزوه بنى مصطلق , در سال ششم هجرى , و پيروزى درخشان مسلمانان در اين
نبرد.
67. آهنگ پيامبر اسلام و1520 نفر از مسلمانان , از مدينه به مكه , براى انجام عمره
و جلوگيرى بت پرستان مكه از ورود آنان , در سال ششم هجرى .
68. انعقاد پيمان صلح حديبيه , ميان پيامبر اسلام (ص ) و مشركان قريش , در سال ششم
هجرى .
69. وقـوع جـنـگ خيبر ميان مسلمانان و يهوديان , در وادى خيبر, در 32 فرسخى شمال
مدينه , و دلاورى هاى سپاه اسلام , از جمله امام على (ع ) در اين نبرد, به سال هفتم
هجرى .
70. واگذارى باغ فدك , در سرزمين خيبر, توسط پيامبر اسلام (ص ) به دخترش ,فاطمه
زهرا(س ).
71. نامه پيامبر اسلام به پادشاهان ايران , روم , حبشه , مصر, يمامه , بحرين و حيره
(اردن ), و دعوت آنان به دين اسلام , در سال هفتم هجرى .
72. سفر عبادى و زيارتى پيامبر اسلام (ص ) و دو هزار مسلمان همراه وى ازمدينه به
مكه معظمه , بـراى انـجام مراسم عمره قضا, در ذى قعده سال هفتم هجرى (پس از گذشت يك
سال از پيمان صلح حديبيه ).
73. وقوع جنگ موته در سر حدات شام , ميان سه هزار سپاهى اسلام و دويست هزار مرد
جنگى روم (صـد هـزار نـفر از عرب هاى تحت استيلاى روم و صد هزار نفراز سپاهيان رومى
), در سال هشتم هـجرى , و به شهادت رسيدن تعداد زيادى ازسپاهيان اسلام , از جمله
جعفر بن ابى طالب , زيد بن حارثه و عبداللّه بن رواحه , سه فرمانده منصوب پيامبر
اسلام , و عقب نشينى بازماندگان به مدينه .
74. هـم پـيمانى دوازده هزار مرد جنگى در وادى يابس , براى كشتن پيامبراسلام (ص ) و
كوبيدن مـسـلمانان مدينه , و وقوع جنگ ميان آنان و سپاهيان اسلام به فرماندهى
ابوبكر بن ابى قحافه در مـرتبه اول , عمربن خطاب در مرتبه دوم , وعمروبن عاص در
مرتبه سوم و عقب نشينى مسلمانان در هر سه مرتبه از معركه جنگ , و اعطاى فرماندهى
سپاه اسلام به امام على (ع ) در مرتبه چهارم و پـيـروزى سـپـاهـيـان اسـلام تـحـت
فـرمـانـدهـى امام على (ع ) در اين نبرد, كه به جنگ ذات سلاسل معروف شد, در سال
هشتم هجرى .
75. نـقـض پيمان صلح حديبيه توسط بت پرستان مكه , با غارت و كشتن قبيله خزاعه , از
قبايل هم پيمان مسلمانان , در سال هشتم هجرى .
76.فتح مكه به فرمان پيامبر اسلام (ص ), در سيزدهم رمضان سال هشتم هجرى ,و ورود
پيروزمند پيامبر(ص ) و مسلمانان به مكه معظمه , و عفو اهالى مكه از جانب آن حضرت .
77. هم پيمانى سى هزار مرد جنگى از قبايل هوازن , ثقيف و بنى سعد, در نبرد باپيامبر
اسلام (ص ) و وقـوع جـنگ خونين ميان آنان و دوازده هزار مسلمان , در وادى حنين , به
سال هشتم هجرى , پس از واقعه فتح مكه .
78. تعقيب آتش افروزان جنگ حنين و كيفر آنان به دست سپاهيان اسلام درطائف .
79. مـنـصـوب شدن عتاب بن اسيد به فرماندارى مكه , و معاذ بن جبل , براى تعليم قرآن
و احكام اسلام به اهالى اين شهر توسط پيامبر اسلام (ص ), در سال هشتم هجرى پس از
فتح مكه .
80. وفـات زيـنـب بـزرگ ترين دختر رسول خدا(ص ) (زوجه ابوالعاص بن ربيع )پس از تحمل
رنج هجرت از مكه و بيمارى هاى طولانى در مدينه , در اواخر سال هشتم هجرى .
81. تـولد ابراهيم , فرزند پيامبر اسلام (ص ) از ماريه قبطيه (كنيزى كه مقوقس
,فرمانرواى مصر به پيامبر اسلام هديه كرده بود) در اواخر سال هشتم هجرى .
82. فرمان پيامبر اسلام (ص ) مبنى بر گرفتن زكات از مسلمانان .
83. مـامـوريـت عـلـى بـن ابى طالب (ع ) از سوى پيامبر اسلام (ص ) با 150 مردجنگى ,
در تخريب بت خانه و شكستن بت بزرگ قبيله طى , و پيروزى شكوهمندمسلمانان و شكست
مسيحيان اين قـبـيله , وفرار عدى بن حاتم (فرزند حاتم طايى ) ازمعركه جنگ و پناه
بردن به شام , در سال نهم هجرى , و بازگشت او پس از مدتى به مدينه , و مسلمان شدنش
به دست پيامبر اسلام (ص ).
84. حـركـت پـيامبر اسلام (ص ) و سى هزار مرد جنگى مسلمانان از حجاز به سوى تبوك ,
در مرز شـام , براى مبارزه با سپاهيان روم شرقى , در شعبان سال نهم هجرى , وعدم
وقوع درگيرى ميان آنان .
85. دستور پيامبر اكرم (ص ) به حضرت على (ع ) در باقى ماندن در شهر مدينه ,درايام
غيبت پيامبر (ص ), هنگام گسيل سپاه اسلام به سرزمين تبوك , جهت خنثى سازى توطئه هاى
منافقان .
86. ايجاد بناى مسجد ضرار به دست منافقان مدينه , و دستور پيامبر اكرم (ص )مبنى بر
تخريب آن مسجد و تبديل آن به مركز زباله , پس از بازگشت از غزوه تبوك ,در سال نهم
هجرى .
87. مـاموريت ابوبكر بن ابى قحافه توسط پيامبر اسلام (ص ) براى ابلاغ سوره برائت به
اهالى مكه و زايـران خـانـه خـدا, در ايـام حـج , و سـپـس عـزل او پيش از رسيدن به
مكه توسط پيامبر (ص ) و واگذارى اين ماموريت به على بن ابى طالب (ع ), درذى حجه سال
نهم هجرى .
88.پذيرش دين اسلام از سوى قبايل و طوايف مختلف عرب , از جمله سران قبيله ثقيف ,
بنى طى , بنى تميم و بنى عامر, در سال نهم هجرى .
89. وفات ابراهيم , فرزند پيامبر اسلام (ص ) در سن هيجده ماهگى , در سال دهم هجرى .
90. مـبـاهله پيامبر اكرم (ص ) به همراهى حضرت على (ع ), فاطمه زهرا (س ), امام حسن
مجتبى (ع ) و امـام حـسـيـن (ع ) با نصاراى نجران , و انصراف هيات نمايندگى نجران
از ادامه مباهله با خاندان نبوت , در سال دهم هجرى .
91. ماموريت يافتن حضرت على (ع ) از سوى پيامبر اسلام (ص ) براى دعوت اهالى يمن به
اسلام و داورى در بين آنان و جمع آورى جزيه از اهالى مسيحى نجران ,در سال دهم هجرى
.
92. آخرين سفر زيارتى و عبادى پيامبراسلام (ص ) به مكه معظمه , در سال دهم هجرى
(معروف به حجة الوداع ).
93. پيوستن حضرت على (ع ) به پيامبر اسلام (ص ) در مراسم حج , در بازگشت از ماموريت
يمن .
94. مـنصوب شدن حضرت على (ع ) به ولايت و جانشينى پيامبر اسلام (ص ) در18 ذى حجه
سال دهم هجرى , در سرزمين غدير (بين راه مكه و مدينه ), پس ازبازگشت از سفر حجة
الوداع .
95. ادعـاى دروغـيـن نـبوت از سوى مسيلمه كذاب و اسود بن كعب عنسى , دريمامه و يمن
, در اواخر سال دهم هجرى .
96. تـجـهـيز سپاهى متشكل از مهاجران و انصار به فرماندهى اسامة بن زيد, براى نبرد
با سپاهيان روم , توسط پيامبر اسلام (ص ) در اوائل سال يازدهم هجرى .
97. بـيـمـارى پيامبراسلام (ص ) در اوائل سال يازدهم هجرى و تاكيد و اصرار آن حضرت
بر حضور همگان در سپاه اسامه , براى مبارزه با روميان .
98. رحـلـت جانسوز پيامبر اسلام (ص ) در 28 صفر (و به روايت اهل سنت در12 ربيع
الاول ) سال يازدهم هجرى , (632 م .) در مدينه , و سوگوارى بى سابقه مسلمانان .
99. غسل , كفن و دفن پيكر مطهر پيامبر اسلام (ص ) در خانه اش پس از يك روزبه دست
امام على (ع ) و با كمك عباس و فرزندش , فضل .
100. اندوه شديد فاطمه زهرا(س ), تنها فرزند بازمانده از پيامبر اكرم (ص ) دررحلت
جانسوز پدر.
101. اجتماع سران انصار و مهاجر در سقيفه بنى ساعده , و انتخاب ابوبكر بن ابى قحافه
به جانشينى پيامبر اسلام (ص ), على رغم سفارش رسول خدا (ص ) درباره جانشينى حضرت
على (ع ).
داستان ها 1. امين قريش خانه خدا (كعبه ) كه به دست تواناى حضرت ابراهيم (ع ) و
يارى فرزندش ,اسماعيل ذبيح اللّه (ع ) و بـه روايتى به دست حضرت آدم ابوالبشر (ع )
بنا گرديده بود,همواره مورد تكريم و تقديس اهالى حجاز, به ويژه مردم مكه و قبيله
قريش قرارداشت . تقرب به كعبه و تصدى برخى از شؤونات و امور آن از افتخارات و
امتيازات سران قريش به حساب مى آمد. به همين دليل , در تصدى شؤونات خانه خـدا,
مـانـند:سقايت (آب رسانى به زايران ), رفادت (پذيرايى ), حجابت (پرده دارى ),
لواء(پرچم ), دارالـنـدوه (مجلس اشراف و نخبگان ) و برخى امور ديگر, با يكديگر
منازعه و دشمنى كرده وگاه دست به شمشير برده و براى از ميان بردن رقيب خويش به
نبردمى پرداختند.
هواخواهان كعبه معمولا از دو طيف مذهبى بودند: 1. پـيروان دين حنيف ابراهيمى , همان
هايى كه آيين حضرت ابراهيم (ع ) وفرزندش اسماعيل (ع ) و پـيامبرانى را كه از اين
نسل (بنى اسماعيل ) به پيامبرى برانگيخته شده بودند, پيروى كرده و آيين الـهـى
ديگرى , مانند يهود و مسيحيت وزردشتى , و آيين غير الهى , مانند شرك و بت پرستى را
در ميان قوم و قبيله خويش رواج نمى دادند. نياكان پيامبر اكرم (ص ) از اين طيف
بودند.
2. مشركان , آنانى كه براى ذات بارى تعالى شريك قائل شده و به جاى خداى يگانه ,
اجسام فيزيكى , مـانـند مجسمه هاى انسانى و حيوانى , نباتات و جمادات راپرستش مى
كردند كه اصطلاحا به آنها بت پرست , گوساله پرست , ماه پرست و...مى گفتند.
بـت پـرسـتان حجاز, كه در تعصب , لجاجت و تعبد در پرستش بت ها شهره آفاق بودند,
خانه خدا را مـحـل نـصب بت هاى گوناگون خود قرار داده بودند. در ايام حج ,هر دو
گروه نامبرده , از مكه , يـثـرب و طـائف و نيز چادرنشينان بيابان ها و روستاهاى
حجاز به زيارت كعبه مى آمدند, موحدان بـراى عـبـادت بارى تعالى و زيارت خانه خداو
مشركان براى زيارت بت هاى خانه خدا و اداى نذر براى خدايان خيالى خويش .
سـالـى در مـكـه بـارنـدگـى شديدى شد. و سيل مهيبى از كوه هاى اطراف به طرف مكه
سرازير گـرديد. بسيارى از خانه هاى مكه ويران گرديد. كعبه نيز از اثرات اين حادثه
بزرگ , مصون نماند.
سـيـل , خـساراتى به خانه خدا وارد كرد و شكاف هايى درديواره هاى آن پديد آورد.
سران قريش به خاطر صدمات وارده بر خانه خدا بسيارنگران شدند و در دارالندوه جلسه اى
تشكيل داده و همگى راى بـه تعمير خانه خدا رادادند, اما از خراب كردن خانه خدا هراس
داشتند و كسى جرات اين كار را نداشت .وليد بن مغيره , كه يكى از ثروت مندان و
دانايان قريش بود, نخستين كسى بود كه كلنگ بـه دست گرفته و شروع به تخريب خانه خدا
كرد, و در حالى كه ترس سراسربدنش را فراگرفته بود, دو ركن خانه خدا را خراب كرد.
مـردم مكه در انتظار حادثه اى بودند كه به خاطر جسارت وليد, بر او يا بر اهالى مكه
وارد شود, اما چـون ديـدنـد كـه ولـيـد مـورد خـشم بت ها قرار نگرفت , اطمينان
پيداكردند كه آنها از عمل او خشنودند. به همين جهت در تخريب خانه خدا متفق شده وبه
يارى وليد شتافتند.
در هـمـان روز, يـك كشتى متعلق به بازرگانى رومى , كه از مصر مى آمد, در نزديكى جده
, دچار طـوفـان شـده و بـا برخورد به صخره هاى ساحل , درهم شكست . قريش ازاين ماجرا
با خبر شده و گـروهـى را براى خريدن تخته هاى كشتى و آوردن آنها به مكه ,عازم جده
نمودند. آنان تخته ها را خـريـدارى كرده و براى ساختن كعبه در اختيار يك نجار قبطى
, كه ساكن مكه بود, قرار دادند. با تلاش معمار, نجار و كارگران , ديوار كعبه ساخته
شده و به اندازه قامت يك انسان رسيد. هنگام آن بود كه حجر الاسود به جاى خود در
ديواره كعبه نصب گردد. براى نصب اين سنگ مقدس ,ميان سران قريش اختلاف افتاد و هركس
مى خواست اين افتخار نصيب او و قبيله اش گردد.
بـرخـى از قـبـيـله ها, مانند بنى عبدالدار و بنى عدى پيمان بستند كه نگذارند اين
افتخار نصيب ديـگران گردد و تنها توسط آنان انجام گيرد. براى تحكيم اين پيمان ,ظرفى
را پر از خون كرده و دسـت هـاى خـويـش را در آن فرو برده و سوگند خوردند. براثر اين
اختلافات , پنج روز كار بنايى كـعـبـه متوقف شد. قريشيان به مرحله خطرناكى رسيده
بودند. عدم واقع نگرى و منطق پذيرى و پاى بند بودن به تعصب هاى جاهلى وقبيله اى ,
در تيره تر كردن اوضاع تاثير بسيار داشت . از اين رو, همگى در انتظار وقوع حادثه اى
خونين ميان قبايل قريش بودند.
در اين ميان , پيرمرد سالخورده اى به نام ابو امية بن مغيره مخزومى همگى را به صلح
و سازش و آرامش دعوت كرد. او سران قريش را در دارالندوه گرد آورده و به حل منطقى
قضيه دعوت كرد.
آنـان پـس از مـجادله فراوان به اين نتيجه رسيدند كه نخستين كسى كه از در صفا (و به
روايتى بـاب الـسـلام ) وارد مـسجدالحرام گردد, اورا به داورى بپذيرند و همگى به
پيشنهاد او گردن نهند. آنان دقايقى منتظر ماندند,ناگهان جوان 35 ساله اى وارد شد.
همگى گفتند: هذا الا مين رضـينا وهذا محمد, اين همان محمد امين است و ما به حكميت
او راضى هستيم . حضرت محمد (ص ) بـراى پـايـان دادن بـه اخـتـلاف آنان , دستور داد
پارچه اى (و به روايتى عبايش ) را بياورند.
آن حـضـرت , پارچه را پهن كرده و سنگ مقدس (حجر الاسود) را در ميان آن گذاشت و به
سران قبيله ها فرمود كه هر كدام گوشه اى از اين پارچه را بگيرد و بر روى دست
بلندكنند.
آنـان , كـه هـمگى به اين افتخار بزرگ نايل شده بودند, با خشنودى تمام , پارچه
راگرفته و بالاى دست آوردند. وقتى كه سنگ را نزديك جايگاه مخصوص رساندند,امين قريش
با دست خويش آن را گرفت و در جاى خودش نصب كرد
((13)) . بدين ترتيب , داور امين , مشكل بزرگ قريش را حل كرد و آنان را در
ادامه ساختن خانه خداو تكميل آن تشويق و ترغيب نمود.
آرى , حضرت محمد(ص ) با تدبير نيكوى خويش , از حادثه خونينى كه قريب الوقوع بود
جلوگيرى كردند.
2. سفير پيامبر اسلام (ص ) در سرزمين روم .
در سـال هـفـتم هجرى فرصتى براى پيامبر اسلام (ص ) پيش آمد تا آيينش را جهانى سازد.
در آن روزگار, دو امپراتورى بزرگ , ابر قدرت كشورها بودند. يكى امپراتورى روم شرقى
, در اروپا و خاور نـزديك , و ديگرى امپراتورى ايران , در خاور ميانه وآسياى جنوب
غربى . ساير حكومت هاى اطراف , وابسته و يا مستعمره اين دوامپراتورى بودند.
مـيـان ايـران و روم رقـابت و جنگ دامنه دارى از زمان هخامنشيان تا دوره ساسانيان
برقرار بود و سرزمين هاى آسياى صغير, ارمنستان و بين النهرين چندين بار بين آنان
دست به دست شده بود.
در سـال هـاى نـزديك به ظهور دين مبين اسلام , ايران به پيروزى هاى بزرگى درنبرد با
روميان دسـت يـافت , اما با سوءتدبير خسرو پرويز و كشمكش هاى داخلى ساسانيان ,
حكومت مركزى رو به ضـعـف نـهـاد و در نـبرد با روميان و سپس در نبرد بامسلمانان
دچار شكست هاى جبران ناپذيرى گرديد.
كـشـور پـهناور روم نيز در سال 395 ميلادى , به دو بخش روم شرقى و روم غربى تقسيم
گرديد.
روم شـرقـى عـلاوه بـر بـخش بزرگى از اروپا, مناطقى از خاور ميانه , مانندآسياى
صغير (تركيه فعلى ), شام , فلسطين و مصر را نيز در استيلاى خويش داشت .
هرقل , قيصر روم پس از شكست در نبرد با ساسانيان نذر كرده بود كه اگر برايرانيان
پيروز گردد به شكرانه آن پيروزى , از قسطنطنيه (استامبول ) پايتخت خويش ,پياده به
زيارت بيت المقدس در فلسطين برود. نذر او به اجابت رسيد و در نبرد باساسانيان
پيروزى هاى بزرگى به دست آورد. وى پس از پيروزى تصميم گرفت به نذرخويش جامه عمل
بپوشاند و پياده عازم بيت المقدس شود.
در هـمـان زمـان , پيامبر اسلام (ص ) نامه هايى را براى حاكمان و زمامداران اطراف
حجاز فرستاد.
مـحـدثـان و تـاريـخ نـگاران اسلامى , 185 نامه پيامبر اكرم (ص ) را در منابع
اسلامى ثبت و ضب ط كرده اند. معروف ترين مخاطبان اين نامه ها, عبارت بودند
از:سلاطين و حاكمان ايران , روم , حبشه , مـصـر, يـمامه , بحرين , حيره , غسان و
يمن . دراين جا به نقل ماجراى نامه پيامبر اسلام (ص ) براى هرقل , قيصر روم شرقى مى
پردازيم .
پـيـامـبر اسلام (ص ) در سال هفتم هجرى , در يك روز, شش نفر از صحابه را مامورابلاغ
نامه هاى خـويـش بـه سـران شـش كـشـور نـمود. دحيه كلبى , كه پيش از اين به منطقه
شام و اطراف آن رفـت وآمـد كرده بود و نسبت به آن مناطق آشنايى كامل داشت ,ماموريت
يافت نامه اى را به قيصر روم بـرسـانـد. او نـامـه را از پيامبر اكرم (ص ) گرفت واز
مدينه عازم شام شد تا از آن جا به سوى قـسـطـنطنيه برود. همين كه به شهر بصرى ,مركز
استان حوران در شام , كه از مستعمرات روم شـرقـى بـود, رسيد اطلاع يافت كه هرقل از
قسطنطنيه پياده عازم بيت المقدس است . به همين دلـيـل , پيش از حركت به سوى مركز
روم شرقى , ماموريت خويش را به اطلاع حارث بن ابى شمر, حاكم بصرى رساند.
گـويـا ايـن عـمل او به دستور پيامبر اكرم (ص ) بوده است و آن حضرت از مسافرت هرقل
به بيت المقدس آگاهى داشت و مى دانست كه امكانات و شرايط دحيه كلبى براى مسافرت تا
قسطنطنيه مـناسب نبوده و اين مسافرت خالى از اشكال و گرفتارى نيست . از اين رو, به
او دستور داده كه از حاكم بصرى استعانت جويد. حارث بن ابى شمر, حاكم بصرى , عدى بن
حاتم را, كه در آن روزگار از سـپاه اسلام شكست خورده و به شام پناهنده بود, ماموريت
داد كه سفير پيامبر(ص ) را همراهى كند تا نامه را به قيصر برساند.
آن دو از بـصرى خارج شده و دريافتند كه قيصر روم به شهر حمص رسيده و درآن جا مدتى
توقف نـمـوده اسـت . آنـان نـيز به حمص رفته و خواستار ملاقات با قيصرشدند. اجازه
ملاقات داده شد.
هـمـيـن كـه خـواستند به حضور قيصر برسند, كارپردازان تشريفات به آنان گفتند كه
بايد مانند سايران در برابر قيصر سجده كنيد, در غير اين صورت اعتنايى به شما نمى
شود. دحيه كلبى گفت : مـن بـراى كـوبـيـدن ايـن سنت هاى غلط, رنج اين همه راه را بر
خود هموار كرده ام . من از طرف صاحب رسالتى به نام محمد (ص ) مامورم به قيصر ابلاغ
كنم كه بشرپرستى بايد از ميان برود و جز خداى يكتا كسى پرستش نگردد. من با اين
ماموريت و با اين عقيده و اعتقاد, چگونه مى توانم تسليم نـظـر شما شوم و در برابر
غير خدا سجده كنم . وى سپس بدون اين كه در برابر قيصر سجده كند, نامه پيامبر (ص )
را به او رسانيد. متن نامه رسول خدا (ص )چنين بود: بـسم اللّه الرحمن الرحيم . من
محمد بن عبداللّه الى هرقل عظيم الروم سلام على من اتبع الهدى .
اما بعد فاني ادعوك بدعاية الاسلام , اسلم تسلم يؤتك اللّه اجرك مرتين . فان توليت
فانما عليك اثم الا ريـسـين , ويا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواءبيننا وبينكم الا
نعبد الا اللّه ولا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان
تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون . محمد رسول اللّه , بـه نـام خـداونـد بخشاينده
مهربان . از محمد, فرزند عبداللّه به هرقل , بزرگ روم . درود بر پيروان هـدايـت .
من تو را به آيين اسلام دعوت مى كنم . اسلام آور تا در امان باشى , خداوند به تو دو
پاداش مـى دهـد (پـاداش ايـمـان خود وپاداش ايمان كسانى كه زيردست تو هستند). اگر
از آيين اسلام روى گـردانـى , گناه اريسيان نيز بر تو است . اى اهل كتاب ! ما شما
را به يك اصل مشترك دعوت مـى كـنـيم , غير خدا را نپرستيم , كسى را انباز او قرار
ندهيم وبرخى از ما برخى ديگر را به خدايى نـپـذيـرد. (اى محمد) هرگاه آنان از آيين
حق سر برتافتند, بگو: گواه باشيد ما مسلمانيم . محمد رسول خدا.
((14)) قـيـصر روم درباره دعوت الهى پيامبر اكرم (ص ) به تحقيق و تفحص پرداخت
وتصميم گرفت از خـصـوصـيات زندگى و ويژگى هاى اخلاقى آن حضرت اطلاعاتى به دست آورد,
زيرا نامه پيامبر اكـرم (ص ) وى را مـجذوب كرده بود, به طورى كه به صراحت اعلام
كرد: من از غير سليمان نبى (ص ) تا كنون چنين نامه اى نديده ام .
او از اهـالـى حجاز, كه به شام سفر مى كردند, از جمله ابو سفيان , سردسته بت پرستان
مكه درباره پـيامبر (ص ) سؤال هايى پرسيد و از گفتار آنان چنين نتيجه گرفت كه محمد
(ص ), همان پيامبر مـوعود آخرالزمان است و در اين باره گفت : من مى دانستم كه چنين
پيامبرى ظهور خواهد كرد, اما نمى دانستم كه از قوم قريش خواهد بود. من حاضرم در
برابر او خضوع كنم و براى احترام , پاهاى او را شستشودهم . به زودى قدرت و شوكت او
سرزمين روم را خواهد گرفت .
برادرزاده قيصر روم , كه از اين وضعيت نگران بود, گفت : محمد در اين نامه , اسم خود
را بر نام تو مـقـدم داشـتـه است . چگونه در برابر او انعطاف نشان مى دهى ؟
قيصر براو پرخاش كرد و گفت : كـسـى كه ناموس اكبر (فرشته وحى ) بر او نازل مى
شود,شايسته است نام او بر نام من مقدم باشد.
وى بـه اين مقدار اكتفا نكرد, بلكه با دانايان ودانشمندان رومى نيز در اين باره
گفتگو نمود تا اين كـه بـراى او يـقـيـن حـاصل شد كه آن حضرت , همان پيامبرى است كه
در تورات و انجيل وعده ظـهورش داده شده است .سپس او تصميم به پذيرش دين مبين اسلام
گرفت , اما از عكس العمل رومـيـان , بـه ويژه سردمداران قدرت , واهمه داشت . قيصر
براى اطلاع از ديدگاه هاى سران روم , كنگره بزرگى در يكى از ديرها تشكيل داد و نامه
پيامبر (ص ) را براى آنان خواند. سپس گفت : آيا هـمـگـى مـايليد به درخواست او پاسخ
مثبت دهيم و آيين او را بپذيريم ؟
رايزنى و تبادل افكار, در مـيـان حـاضـران بـالا گـرفت و كم كم به اختلاف و تشنج
كشيده شد. آنانى كه در صدد تضعيف امـپـراتور بوده و به دنبال فرصت مى گشتند, از اين
فرصت طلايى سود جسته و جمعيت را عليه امپراتور شوراندند.
قـيـصر كه وضعيت مجلس را نامناسب ديد, از اختلاف و مخالفت سران , بر جان خويش ترسيد
و با تـرفند خاصى به اين غائله پايان داد. او در بالاى بلندى قرار گرفت و حاضران را
به آرامش دعوت كـرد و سـپـس گـفـت : نـظر من از اين پيشنهاد, آزمايش شما بود. اكنون
دريافتم كه در آيينتان استواريد. صلابت و استقامت شما در آيين مسيح , موجب شگفتى و
سپاس من است . او پس از پايان بـخشيدن به اختلاف سران ,دحيه كلبى را به حضور طلبيد
و مورد احترام و تكريم قرار داد. سپس پـاسخ نامه پيامبر(ص ) را نوشت و به همراه
هديه اى به وسيله دحيه كلبى براى پيامبر (ص )ارسال نـمـود و از اين كه نتوانسته بود
ايمان و اخلاص خويش را اظهار نمايد و دين اسلام را در سرزمين روم رواج دهد, اظهار
تاسف كرد.
((15)) امـا پـيـام آسـمانى پيامبر (ص ) آثار بابركتش را در خاور ميانه تحت
اشغال روم برجاى گذاشته و قلوب مخلصان را محكم تر و مشركان و بدخواهان را ذليل تر
كرد. وهمين امر باعث گرديد تا شش سـال پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ), در سال 16هجرى
, مسلمانان بتوانند شامات و از جمله , بيت المقدس را از اشغال استعمارگران روم شرقى
رهايى بخشيده و پرچم لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه را برفرازمسجدالاقصى به
اهتزاز درآورند.
كلمات شريفه 1. قـال (ص ): صـنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى و اذا فسدا فسدت امتى
. قيل يا رسول اللّه : و من هما؟
قال : الفقهاء و الا مراء.
((16)) دو طبقه از امت من اگر شايسته باشند, امت من به صلاح و شايستگى
خواهدرسيد. و اگر آن دو, فاسد و ناشايست باشند, امت من به فساد گرايش پيدا خواهد
كرد.پرسيده شد: اى رسول خدا! آن دو چه كسانى هستند؟
فرمود: فقها و زمامداران .
2. قال (ص ): من اشتاق الى الجنة سارع الى الخيرات .
((17)) هر كس مشتاق بهشت است , در كارهاى خير بشتابد.
3. قال (ص ): خياركم احسنكم اخلاقا الذين يالفون و يؤلفون .
((18)) بـهـتـريـن شـمـا كـسانى هستند كه اخلاقشان نيكوتر است , آنانى كه با
مردم طرح الفت و محبت مى ريزند و مردم نيز با آنان پيوند انس و دوستى برقرار مى
كنند.
4. قال (ص ): اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم .
((19)) به فرزندانتان احترام كنيد و آداب آنان را نيكو سازيد.
5. قال (ص ): ليس بمؤمن من بات شبعانا و جاره طاويا.
((20)) مؤمن نيست كسى كه با شكم سير بخوابد ولى همسايه اش گرسنه باشد.
امام على (ع )
نام : على .
كنيه : ابوالحسن , ابوالحسين , ابو تراب , ابو السبطين و الريحانتين .
القاب : اميرالمؤمنين , سيد الوصيين , سيد المسلمين , سيد الاوصياء, سيد العرب
,خليفة رسول اللّه , امام المتقين , يعسوب المؤمنين , صهر رسول اللّه , حيدر, مرتضى
,وصى , و... .
منصب : معصوم دوم و امام اول شيعيان و خليفه چهارم مسلمانان .
تاريخ ولادت : سيزده رجب سال 30 عام الفيل , 23 سال پيش از هجرت پيامبراسلام (ص ).
محل تولد: مكه معظمه , داخل كعبه , در بيت اللّه الحرام (در سرزمين كنونى عربستان
سعودى ).
تـولـد در خانه كعبه , فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع ), و خداى متعال ,تنها به وى
چنين امـتيازى را كرامت نموده است . نه پيش از او و نه پس از او, براى هيچ فردى
چنين فضيلتى محقق نشده است .
نسب پدرى : ابى طالب (عبد مناف ) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف .
حضرت ابوطالب (ع ) پس از پدرش , عبدالمطلب , به مدت 44 سال كفيل وپشتيبان حضرت محمد
(ص ) بود و در ظهور و گسترش اسلام كمك هاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از
گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر ازفرزندان خويش از او حمايت كرد.
مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم .
حـضـرت عـلـى (ع ) و بـرادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولد
يافتند.
مـادرش (فـاطـمه بنت اسد) از بانوان بزرگ صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كه پس از
خديجه كـبـرى (س ) بـه پيامبر اسلام (ص ) ايمان آورد. حضرت محمد(ص ) از سن هشت
سالگى در دامن پـرمـهر اين بانوى مجلله تربيت يافت وبيش از چهل سال از خدمات و
حمايت هاى او بهره مند بود.
وى در اين مدت نقش مادر پيامبر (ص ) را بر عهده داشت .
فـاطـمـه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم (ص ) به مدينه مهاجرت كرد و درهمان
جا وفات يافت . پيامبر اكرم (ص ) در وفات او اندوهگين شده و با دست خود وبا پيراهن
خود, او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش , على (ع )
را بر وى تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود: اللّه الـذى
يحيي ويميت وهو حى لا يموت اغفر لا مي فاطمة بنت اسد, ولقنها حجتها,ووسع عليها
مدخلها, بحق نبيك محمد والا نبياء الذين من قبلي فانك ارحم الراحمين .
((21)) مـدت امامت : از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص ), در 28 صفر سال يازدهم هجرى
تا21 رمضان سال 40 هجرى , به مدت 30 سال , كه در پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان
را نيز بر عهده داشت .
تـاريخ و سبب شهادت : 21 رمضان سال 40 هجرى , بر اثر ضربت شمشيرمسمومى كه عبدالرحمن
بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج نهروان ) در شب 19رمضان بر فرقش فرود آورده
بود.
محل دفن : نجف اشرف , در سرزمين عراق .
نظر به اين كه حضرت على (ع ) از خباثت باطن بنى اميه و خوارج عصر خويش آگاه بود,
سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به
همين دليل , قبر شـريـف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان ,
امام جعفر صادق (ع ) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.
هـمـسـران : 1. فـاطمه زهرا, دختر رسول اللّه (ص ), 2. امامه بنت ابى العاص ,3.
خوله حنفيه 4. ام الـبـنين بنت حزام , 5. اسما بنت عميس , 6. ليلى بنت مسعود, 7.ام
سعيد بنت عروه , 8. محياة بنت امرء القيس . و چند ام ولد.
اميرالمؤمنين على (ع ) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س ) زنده بود, همسر ديگرى برنگزيد.
نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت , پس از شهادت فاطمه زهرا(س ) را پيدا كرد,
امامه دختر ابى الـعاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س ) پابه خانه حضرت على (ع )
نهاد. مادر امامه , زينب , دختر رسول اللّه (ص ) و خواهراعيانى (پدر و مادرى )
فاطمه زهرا (س ) بود.
به هنگام شهادت امام على (ع ) در 21 رمضان سال 40 هجرى , چهارتن ازهمسران عقدى
ايشان (به نام هاى : امامه , ام البنين , اسماء, ليلى ) در قيد حيات بودند.
فرزندان الـف ) پـسـران : 1. امـام حـسن مجتبى , 2. امام حسين , 3. محمد حنفيه , 4.
عبداللّه (اكبر),5. ابوبكر (مـحـمـد اصـغـر), 6. عباس , 7. عثمان , 8. جعفر, 9.
عبداللّه (اصغر),10. يحيى , 11, عون , 12. عمر (اطـرف ), 13. مـحـمـد اوسط, 14.
محسن (كه به عقيده شيعيان , پيش از تولد, در رحم مادرش , فاطمه زهرا (س ) سقط شد).
ب ) دخـتـران : 1. زيـنـب كـبرى , 2. ام كلثوم كبرى , 3. رقيه , 4. ام الحسن , 5.
رمله كبرى ,6. رمله صـغـرى , 7. ام هـانـى , 8. ميمونه , 9. فاطمه , 10. زينب صغرى
, 11. ام كلثوم صغرى , 12. امامه , 13.
خديجه , 14. ام كرام , 15. ام سلمه , 16. ام جعفر, 17. جمانه ,18. نفيسه .
ميان تاريخ نگاران , در مورد تعداد فرزندان امام على (ع ) اختلاف نظر وجوددارد.
برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى كمتر از اينان نقل كرده اند, اماهمگى
در اين باره متفقند كه نسل آن حـضـرت (ع ) تـنها از پنج فرزند استمرار يافت :امام
حسن (ع ), امام حسين (ع ), محمد حنفيه , ابوالفضل العباس و عمر اطرف . و
سايرفرزندان ذكور آن حضرت , بدون نسل بودند.
اصحاب : تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع ) بى شمار است . اسامى برخى ازآنان در
تاريخ ثبت شـده و نـام بـسـيـارى از آنان را كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل
اسلامى آن حضرت تـلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند,جزخداى دانا كسى نمى
داند. در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى كنيم : 1. اصبغ بن
نباته .
2. اويس قرنى .
3. حارث بن عبداللّه همدانى .
4. حجر بن عدى .
5. رشيد هجرى .
6. زيد بن صوحان عبدى .
7. سليمان بن صرد خزاعى .
8. سهل بن حنيف .
9. صعصعة بن صوحان عبدى .
10. ابوالاسود دوئلى .
11. عبداللّه بن عباس .
12. عبداللّه بن بديل .
13. عبداللّه بن جعفر.
14. عبداللّه بن خباب .
15. عبداللّه بن ابى طلحه .
16. عثمان بن حنيف .
17. عدى بن حاتم .
18. عقيل بن ابى طالب .
19. عمروبن حمق خزاعى .
20. قنبر.
21. كميل بن زياد.
22. مالك بن حارث نخعى .
23. محمد بن ابى بكر.
24. محمد بن ابى حذيفه .
25. ميثم بن يحيى تمار.
26. هاشم مرقال .
27. ابو ايوب انصارى .
28. عبيداللّه بن ابى رافع .
29. مقدادبن عمرو.
30. قيس بن سعد.
31. شريح بن هانى .
32. احنف بن قيس .
33. سعيد بن قيس .
34. مغيرة بن نوفل .
35. جعدة بن هبيره .
36. ابراهيم بن مالك اشتر.
37. هرم بن حيان .
38. ابوطفيل كنانى .
39. ابو هيثم بن تيهان .
40. ابو ثمامه صيداوى .
41. ابوذر غفارى .
42. ابو رافع .
43. ابو سعيد سعد بن مالك .
44. ابو عمره انصارى .
45. جابربن عبداللّه انصارى .
46. جارية بن قدامه تميمى .
47. جندب بن عبداللّه ازدى .
48. حبيب بن مظاهر.
49. حذيفة بن يمان .
50. رفاعة بن شداد.
51. سلمان فارسى .
52. سليم بن قيس .
53. محمد بن جعفر طيار.
54. خباب بن ارت .
زمامداران معاصر 1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص )(1 - 11ق .).
2. ابوبكر بن ابى قحافه (11- 13 ق .).
3. عمربن خطاب (13- 23ق .).
4. عثمان بن عفان (23- 35 ق .).
5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق .).
پـيـش از هـجرت پيامبر اكرم (ص ) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع ) و ساير مسلمانان
از مكه به مـديـنـه , در شهر مكه و نواحى حجاز, حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى
اعراب , به قبيله و طايفه محدود مى شد. به همين دليل , نمى توان حاكم نام دارى را
پيش از تشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول , معرفى كرد. زمامداران ياد شده , همگى
پس از هجرت پيامبر (ص ), زمام امور را بر عهده گرفتند.
روابط پيامبر اسلام (ص ) با امير المؤمنين , على (ع ) ميان پيامبر اكرم (ص ) و امام
على (ع ) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار,روابط ويژه اى برقرار بود كه در اين
جا به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم : پـس از وفـات عـبـدالمطلب , قيمومت حضرت
محمد(ص ) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد.
ابوطالب و همسرش , فاطمه بنت اسد, حضرت محمد(ص ) را, كه ازكودكى به ترتيب , پدر,
مادر و جـد خـويـش را از دسـت داده بـود, در سـن هـشـت سـالگى به خانه خويش آورده و
از او به سان فـرزنـدانشان , بلكه بهتر از آنان , نگه دارى نمودند.محبت و مهربانى
با حضرت محمد(ص ) تا پايان عـمـر آن دو ادامـه داشـت . هـنگامى كه حضرت محمد(ص ) با
حضرت خديجه (س ) ازدواج كرد, زنـدگـى مـسـتقل و مشتركى ر اآغاز نمود, اما پيوند او
با ابوطالب و همسرش , فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگزقطع نگشت .
|
|