امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام
امام هشتم، در يك نگاه:
نام على عليهالسلام
پدر موسى عليهالسلام
مادر نجمه
لقب رضا - ابوالحسن
مكان ولادت مدينه
روز ولادت پنچشنبه 11 ذى قعده سال 148 هجرى
نقش انگشتر ما شاء اللَّه لا قوّة إلّا باللَّه
مدت امامت 12 سال
اولاد 3 فرزند
سن 55 سال
مكان شهادت طوس (مشهد فعلى)
روز شهادت آخر ماه صفر سال 203 هجرى
سبب شهادت زهرى كه توسط مأمون عباسى به حضرت داده شد
مرقد مطهّر طوس (مشهد فعلى)
رضاى آل محمد صلی الله عليه و آله و
سلم
امام هشتم، على بن موسى الرضا عليه
السلام در روز 11 ذى قعده سال 148 هجرى در مدينه چشم به
جهان گشود. وقتى به دنيا آمد، جدّش امام صادق عليه السلام هنوز
زنده بود. در گوش او اذان و اقامه گفت و او را به عنوانِ -بقية اللَّه- ستود.
مادر گرامى او -نجمه- نام داشت، بانويى با فضيلت كه نام ديگرش -تُكتم- است.
وقتى پدر بزرگوارش امام كاظم عليه
السلام در زندان بغداد از دنيا رفت، آن حضرت 35 سال
داشت و پس از پدر مسؤوليت امامت و پيشوايى شيعه را عهده دار شد. به خاطر دانش
بسيار آن حضرت، او را -عالم آل محمّد- ناميدهاند. پدرش درباره او فرمود: -اين
فرزند، فقيهترين فرزندان من است-.
مدّت امامت آن حضرت 20 سال طول
كشيد. ده سال آن همزمان با خلافت هارون الرشيد و ده سال دوم معاصر امين و مأمون
عباسى بود. پيش از امامت نيز در دوره پدر بزرگوارش، همزمان با مهدى و هادى
عباسى بود.
آن حضرت ابتدا در مدينه مىزيست.
سپس به عراق رفت و چند سال آخر به ايران سفر كرد و در خراسان كنار مأمون بود،
تا آنكه در غربت به شهادت رسيد. خواهرش فاطمه معصومه3 به شوق ديدن برادر، از
مدينه به سوى ايران آمد و در قم درگذشت و موفق به ديدار برادرش نشد.
دوران امامت آن حضرت، دوره سختى
بود. بنى عباس با علويان برخوردى ستمگرانه داشتند. موسى بن جعفر عليه السلام
را به شهادت رساندند و امام رضا عليه السلام
را هم در شرايط دشوار و محدود كنندهاى قرار دادند.
ستمهاى عبّاسيان به نحوى بود كه هر
چند وقت يك بار، علويان بر ضدّ آنان در گوشه و كنار و در سراسر منطقه ديلم،
خراسان، اهواز، بصره، حجار و يمن قيام مىكردند. اين قيامها براى دستگاه خلافت
عباسى خطرناك بود. شايد يكى از علل فرا خواندن امام رضا به خراسان و سپردن
ولايتعهدى به آن حضرت، براى كاستن از اين شورشها و جلب عواطف شيعيان بود. حضرت
رضا عليه السلام چون مىدانست آن قيامها هيچ كدام به
ثمر نمىرسد، از مشاركت در آنها پرهيز مىكرد.
سفر خراسان
امام رضا عليه السلام
با بى ميلى و به اجبار، توسط مأمون از مدينه به -مرو-
در خراسان احضار شد. در طول مسير كه از شهرهاى بصره، خرمشهر، اهواز، اراك، قم،
رى و نيشابور مىگذشت، شيعيان كه علاقهمند حضرتش بودند، به استقبال مىشتافتند
و از حضرتش بهره مىگرفتند. پرشورترين تجمّعات مردمى در شهر نيشابور بود كه
امام رضا عليه السلام در آن جمعِ پرشكوه، حديث معروف
-سلسلة الذهب- را بيان فرمود و شرط نجات بخشىِ توحيد را اعتقاد به امامتِ اهل
بيت دانست.
ورود حضرت رضا به مرو، در سال 201
هجرى بود. هنگام ورود، مأمون و بسيارى از بزرگان حكومتى به استقبال آمده بودند.
ابتداى كار، مأمون وانمود مىكرد كه مىخواهد خلافت را به امام واگذار كند.
امام نمىپذيرفت. مأمون اصرار بر پذيرش وليعهدى كرد. امام كه از نيرنگ و نقشه
او خبر داشت، نمىپذيرفت. سرانجام با اصرار و اجبار و تهديد مأمون، ولايتعهدى
را پذيرفت، اما به شرط اينكه در هيچ يك از كارهاى حكومتى و عزل و نصبها دخالت
نكند. امام مىخواست از وجود او و شرايط پيش آمده، براى توجيه كارهاى خلافِ
حكّام ستمگر استفاده نشود.
بيعت بزرگان كشورى و لشكرى با حضرت
به عنوان وليعهد، در دهم رمضان سال 201 هجرى بود. امام به برخى از شيعيان كه از
اين تحوّل سياسى خيلى خوشحال بودند، اشاره فرمود كه اين كار، به سامان نخواهد
رسيد.
درخشش علمى
در مدّت اقامت حضرت رضا عليه السلام
در خراسان، جلسات متعدّد مباحثات علمى و مناظره بين
امام و سرانِ فرقهها و مذاهب مختلف برگزار مىشد. مأمون اين جلسات را تشكيل
مىداد، تا از وجهه و موقعيت امام بكاهد. امّا امام از نظر علمى بر همه برترى
داشت و پيروز مىشد و بر موقعيت و محبوبيتش افزوده مىگشت.
امام از اين فرصت پيش آمده، بيشترين
بهره را گرفت تا هم معارف بلند اسلام و تعاليم اهل بيت را بيان كند، هم جايگاه
والاى علمى و فضايل خاندان رسالت و شايستگى خود و آل على را براى پيشوايى مردم
نشان دهد.
علم و دانش او بسيار بود. احاديث
بسيارى در كتب شيعه از او نقل شده است. كتابِ -عيون اخبار الرضا- از تأليفات
شيخ صدوق، مجموعهاى از سخنان آن حضرت را در بر دارد.
تصميم امام براى خواندن نماز عيد و
شور و شوق عمومى و ابراز محبّت نسبت به آن حضرت، بسيار چشمگير و براى قدرت حاكم
تكان دهنده بود. به اين خاطر امام را از نيمه راه برگرداند.
مأمون كه زيرك و هوشيار بود، روند
حوادث را به نفع خود نمىديد. توجّهها به امام، رفته رفته بيشتر مىشد و
موقعيت امام درخشانتر مىگشت. حسد، او را برانگيخت تا كم كم به فكر از ميان
برداشتن امام بيفتد. اين نقشه را عملى ساخت و حضرت را مسموم و شهيد كرد. گرچه
نمىخواست كسى بفهمد كه او امام را كشته است، ولى افكار عمومى و مردم، قاتل او
را مأمون مىدانستند. شهادت حضرت در روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى بود، در حالى
كه 55 سال از عمر شريفش مىگذشت.
نمونههاى اخلاقى
امام رضا عليه السلام
راضى به رضاى خدا بود. از اين رو اين لقب به او اختصاص
يافته است. سيره اخلاقى حضرت، بسيار جالب و سازنده بود. وى برخوردى همراه با
ادب و حسن خلق داشت، هرگز به كسى تندى و جفا نمىكرد. كلام كسى را قطع نمىكرد
تا از سخن فارغ شود. تا مىتوانست، از برآوردن نيازِ محتاجان كوتاهى نمىكرد.
پيش همنشينان پاى خود را دراز نمىكرد، تكيه نمىداد، به غلامان و خدمتكاران
ناسزا نمىگفت، قهقهه سر نمىداد، خندهاش تبسّم بود، در خلوت و تنهايى،
سفرهاش را مىگسترد و همه غلامان، حتى دربان و كار پردازِ خانه را هم بر سر
سفره مىنشاند.
شبها كم مىخوابيد، بيشتر وقتها تا
سحر بيدار بود و عبادت مىكرد. روزه زياد مىگرفت. هر ماه سه روز را (روز اول،
وسط، آخر) روزه مىگرفت. كارهاى خير و صدقات پنهانى در شبهاى تاريك، بسيار
داشت. گاهى هر سه روز يك بار ختم قرآن مىكرد. شبها هنگام خواب، در بستر خويش
تلاوت قرآن مىكرد. لباس شخصى او ساده و خشن بود، امّا هنگامى كه براى ديدار با
مردم بيرون مىآمد، خود را براى آنان مىآراست.
شبها هنگام غذا مىگفت ظرفى
مىآوردند و از بهترين غذاهاى سفره بر مىداشت و در ظرف مىنهاد و مىفرمود كه
به فقرا برسانند. هرگز از مهمان خويش كار نمىكشيد، هنگام كمك به سائل و
نيازمند، مىكوشيد تا آبروى او حفظ شود و شرمنده نگردد. زندگيش ساده بود. به
انسانها هر چند فقير و سياه و برده بودند احترام مىكرد. شاعران متعهّد را
گرامى مىداشت. خلعت و جايزهاى كه به دِعبل، شاعر شيعى و انقلابى بخشيد، يكى
از اين نمونههاست.
كرامات و معجزات بسيارى از حضرتش
نقل شده است. بخصوص پس از دفن در خراسان، بارگاه او ملجأ و پناه درماندگان شد.
هزاران نفر تا كنون با تضرّع و توسّل به آن حضرت، از بيمارى شفا يافته و به
حاجتهاى خويش رسيدهاند. اينك قبر مطهر او در مشهد، همه ساله ميليونها دل
مشتاق را به سوى خود مىكشاند و به تعبير امام خمينى رحمه الله علیه
پايتخت معنوى ايران، مشهد است.
امام محمّد تقى عليه السلام
امام نهم، در يك نگاه:
نام محمد عليهالسلام
پدر على عليهالسلام
مادر خيزران
كنيه ابوجعفر
لقب تقى و جواد
مكان ولادت مدينه طيّبه
روز ولادت جمعه 10 رجب سال 195 هجرى
نقش انگشتر نعم القادر اللَّه
مدت امامت 18 سال
اولاد 4 فرزند
سن 25 سال و چند ماه
مكان شهادت بغداد
روز شهادت 30 ذى قعده سال 220 هجرى
سبب شهادت زهر، توسط معتصم عباسى
مرقد مطهّر كاظمين، درجوار قبر جدّبزرگوارش حضرتموسىبنجعفرعليهالسلام
يادگار پاكان
حضرت امام محمد بن على عليه السلام
، ملقّب به -جواد- و -تقى- نهمين پيشواى شيعه است.
تولّد آن پيشواى معصوم در روز جمعه
19 رمضان سال 195 هجرى در مدينه اتفاق افتاد.
{ . تولّد او را در ماه رجب نيز
گفتهاند. }
پدر بزرگوارش حضرت رضا عليه السلام
و مادر ارجمندش به نام سبيكه يا خيزران، بانويى پاكدامن
بود كه تبارش به ماريه قبطيّه، همسر رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم
مىرسيد.
از القاب ديگر او، مرتضى، منتجب،
مختار، قانع و عالم هم نقل شده است. كنيه او -ابوجعفر- بود.
امام جواد عليه السلام
در مدينه مىزيست و از هدايت و تربيت پدر بزرگوارش
برخوردار بود، تا آنكه حضرت رضا عليه السلام در سال 200
به خراسان رفت. آن هنگام حضرت جواد شش ساله بود. پس از شهادت پدر در سال 203
هجرى، وى به امامت رسيد، در حالى كه حدود 9 سال داشت. وى نزديك به 17 سال
پيشواى شيعيان بود.
رفتار شايسته و اخلاق نيكوى امام و
تلاش براى خدمت به محرومان و رفع نيازهاى نيازمندان و جود و بخششى كه در راه
خدا و كمك به مستمندان از خود نشان مىداد، او را به لقبِ -جواد- آراسته بود.
چون پس از پدر شهيدش، بزرگ خاندان
رسالت محسوب مىشد، همه توجّهها به سوى او بود. او نيز از طريق صدقه، وقف،
انفاق، بخشش و احسانهاى فراوان، كرامت اين خاندان را به ظهور مىرساند و نشان
مىداد كه شاخهاى از همان شجره نبوّت و ريشه مقدّس است.
آغاز محدوديّت
دوران حيات آن حضرت، با خلافت مأمون
و معتصم همزمان بود. مأمون پس از به شهادت رساندن حضرت رضا عليه السلام ، در
ظاهر برخوردى نيكو با فرزندان امام در پيش گرفت و دُخترش -امّ الفضل- را به
همسرى امام جواد درآورد و در برخوردهاى رسمى و آشكار، آن حضرت را بر همه
عباسيان و علويان ترجيح مىداد و فضايل و علوم او را به رخ كسانى مىكشيد كه
نسبت به اينگونه رفتار خليفه اعتراض داشتند، هر چند آن ازدواج، داراى انگيزه
سياسى از سوى مأمون بود و مىخواست با خويشاوندن شدن با امام جواد، يك مراقب
دائمى و مأمور خانگى نسبت به او تعيين كرده باشد.
ازدواج امام با دختر مأمون در بغداد
انجام گرفت و پس از مدّتى به خواسته امام، به مدينه آمدند و در آنجا زندگى
مىكردند، تا آنكه مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او معتصم به خلافت
رسيد. معتصم نسبت به امام، بناى بدرفتارى و دشمنى گذاشت، حضرت را به بغداد
احضار كرد و سرانجام نيز با توطئهاى امام را به دست همسرش ام الفضل مسموم و
شهيد ساخت.
پيشواى جوان
امامت و پيشوايى حضرت جواد عليه
السلام در سنين كودكى، يكى از ويژگىهاى مهمّ زندگانى
اوست. حضرت رضا عليه السلام در حال حيات خويش، به اصحاب
خاصّ فرموده بود كه پس از من، امامت با پسرم خواهد بود. حضرت جواد هم تنها پسر
آن امام بود.
امام محمد تقى در همان سالهاى
كودكى، دانشمندترين فرد زمان خود بود و به اقتضاى امامت و عصمت كه موهبتى الهى
است، هر چه مىپرسيدند پاسخ مىداد. دانش گستردهاش اعجاب همگان را برانگيخته
بود و همه در برابر جايگاه علمى او خاضع بودند. بزرگترين دانشمندان عقايد و
متكلّمان آن عصر در بحث با وى فرو مىماندند و استدلالهاى روشن و محكم آن
حضرت، همه را در مناظرهها مغلوب مىساخت و اينها نشان مىداد كه براستى او
حجّت خداوند است و دانش او ريشه در علم خدايى دارد و سن و سال اندك، هرگز مانعى
براى امامت و رهبرى الهى نيست.
حتّى عموى پدرش، يعنى على بن جعفر
كه پيرمردى كهن سال و خود از راويان حديث و شخصيتهاى محترم بود، در برابر امام
جواد خردسال، مؤدّبانه خضوع مىكرد و مقام علمى و فضايل او را براى ديگران بر
مىشمرد.
مأمون نيز تحت تأثير دانش و بصيرت و
كمالات حضرت بود و تا زنده بود، به آن حضرت احترام مىكرد. برخوردى كه مأمون در
دوران كودكى حضرت در يكى از گذرگاهها داشت كه همه از ترس خليفه گريختند، امّا
او سر جاى خود ايستاد و صلابت و شجاعت و عظمت روحى امام را از پاسخ استوارش
مشاهده كرد، خليفه را در برابر او خاضع ساخت.
عباسيان نسبت به احترام خليفه به
امام جواد معترض بودند و بخصوص از ازدواج امام با دختر خليفه ناراحت بودند و آن
را تهديدى نسبت به موقعيّت خلافت عباسى مىدانستند.
مأمون براى ساكت ساختن آنان، مجلس
مهمّى ترتيب داد و از برجستهترين دانشمندان دعوت كرد. در رأس اين گروه، -يحيى
بن اكثم-، از دانشمندان بزرگ آن روزگار بود كه رئيس ديوان عالى كشور هم شمرده
مىشد. در مباحثه و مناظرهاى كه ميان امام و او انجام گرفت، امام به روشنى
جواب كامل سؤال او را داد، امّا او از پاسخ دادن به سؤال امام ناتوان شد. اين
صحنه كه شكست علمى و رسوايى آنان را نشان مىداد، به عظمت امام و دشمنى آنان
افزود.
امام جواد عليه السلام
در مكتب علمى خويش، شاگردان بزرگ و برجستهاى داشت كه
راوى سخنان و علوم او بودند. برخى از آنان عبارت اند از: على بن مهزيار، ايوب
بن نوح، ريّان بن شبيب، فضل بن شاذان، محمد بن سنان، بَزَنطى كوفى، ابو تمّام
طائى و ابن ابى عمير. اين ستارههاى درخشان كه از آن امام، روشنايى مىگرفتند،
جلوههاى خورشيد امامت را نشان مىدادند.
تا شهادت
در زمان حضرت جواد عليه السلام ،
گاهى علويان در گوشه و كنار، نهضتها و حركتهاى سياسى بر ضد خلفا به راه
مىانداختند. امّا امام در ظاهر، موضع جانبدارى از آنها از خود نشان نمىداد و
برخى از آنها را هم تأييد نمىكرد. هر چند خود وى ارتباطهاى پنهانى با برخى از
پيروان در جاهاى مختلف داشت و نامه نگارى هايى انجام مىداد و مرام سياسى اهل
بيت را تبيين مىفرمود و اصحاب را به رازدارى و كتمان سرّآل محمد فرا مىخواند،
امّا زمينه براى تحرّك آشكار سياسى و مبارزاتى فراهم نبود و امام مىكوشيد
بهانه به دست دستگاه حاكم براى سركوبى شيعيان ندهد.
همچنان كه گذشت، موقعيت و محبوبيت
آن حضرت و اعتقادى كه هوادارانش در همه جا به امامت او داشتند، براى دستگاه
خلافت به عنوان كانون خطر محسوب مىشد. از اين رو حضرت را به شهادت رساندند.
فرزندان او عبارتاند از: امام هادى عليه السلام ، موسى مُبَرقع، فاطمه و حكيمه
-سمانه-، همسر ديگر وى بود.
حضرت جواد عليه السلام ، جوانترين
امام شيعه بود و هنگام شهادت 25 سال داشت. روز آخر ذى قعده سال 220 هجرى، آن
حضرت به ديدار نياكان خويش در بهشت برين رفت.
قبر مطهّرش در كاظمين (در سرزمين
عراق) و در كنار بارگاه ملكوتى جدّش امام كاظم عليه السلام زيارتگاه
شيعيان جهان است.
امام هادى عليه السلام
امام دهم، در يك نگاه:
نام علىعليهالسلام
پدر محمدعليهالسلام
مادر سَمانه
كنيه ابوالحسن
لقب هادى
مكان ولادت مدينه
روز ولادت 2 يا 5 رجب سال 212 هجرى
نقش انگشتر اللَّه ربّى و هو عصمتى من خلقه
مدت امامت 33 سال
اولاد 5 فرزند
سن 42 سال
مكان شهادت سامراء
روز شهادت دوشنبه 3 رجب سال 254 هجرى
سبب شهادت زهرى كه توسط معتمد يا معتز به آن حضرت خورانيدند
مرقد مطهّر خانه خود حضرت در سامراء
هادى امّت
امام على بن محمد عليه السلام
مشهور به حضرت هادى در سال 212 هجرى، در نيمه ماه ذى
حجّه، در محلّى از اطراف مدينه به نام -صُريا- به دنيا آمد.
{ . برخى نيز تولّد حضرت را در
دوم يا پنجم رجب گفتهاند. }
پدرش حضرت امام محمد تقى عليه
السلام و مادرش بانوى با فضيلتى به نام -سمانه- بود.
امام هادى، مادرش سمانه مغربيه را
ستوده و او را اهل بهشت و از صالحان و صدّيقان شمرده است.
نام پيشواى دهم شيعه، -على- بود، تا
ياد آور نام حضرت رضا و اميرالمؤمنين باشد، كنيهاش ابوالحسن بود و به خاطر
فضايل بيشمار و خصلتهاى برجسته، لقب هايى همچون: نقى، هادى، نجيب، مرتضى،
فقيه، ناصح، امين، مؤتمن و... داشت. به عنوان فرزند پيامبر و يادگار حضرت رضا
عليه السلام و امام معصوم، از موقعيت و محبوبيت بالايى
برخوردار بود. در مدينه بسيار مورد توجّه مردم قرار داشت.
همسر او -حُديث- نام داشت و از آن
حضرت چهار پسر و يك دختر باقى ماند.
جايگاه علمى
وى، دانش فراوان و كمالات ارزندهاى
را از خاندان پاك و بزرگ خويش به ارث برده بود و يكى از بزرگترين و شاخصترين
چهرههاى علمى و پارسايى در زمان خود به شمار مىآمد و در نظر اهل بيت پيامبر،
همچنين از ديد مردم عادى مقام و منزلتى بلند داشت و همه علويان او را به
پيشوايى و فضيلت و بزرگى قبول داشتند. همين مسأله، دستگاه خلافت را واداشت تا
او را از پيروانش جدا سازد.
امام هادى عليه السلام
نيز مثل پدران خود، گنجينه دانشهاى الهى و معارف دينى
بود و راويان بسيارى خوشه چين خرمن علوم وى بودند و احاديث او را مىشنيدند،
ثبت مىكردند و براى ديگران بازگو مىكردند. على بن مهزيار اهوازى، عبدالعظيم
حسنى، ابن سكّيت، احمد بن اسحاق اشعرى، ايوب بن نوح و حسن بن راشد از آن
جملهاند.
اينها همه در شرايطى بود كه حضرت
هادى عليه السلام تحت نظر خليفه و مأموران حكومتى بود و
هوادارانش به زحمت مىتوانستند با او ارتباط داشته باشند و خدمتش برسند و
رواياتش را بشنوند.
با اين حال، پىريزى تدوين كتب
معتبر حديث و تفسير و كلام از سوى علماى شيعه، بطور عمده در زمان آن امام شكل
گرفت و آن حضرت، مرجع دانشمندان، فقها و متكلمان عصر خويش شمرده مىشد و عالمان
و محدثان را گرامى مىداشت. دليل اين حقيقت، احاديث فراوانى است كه در
زمينههاى مختلف معارف دينى از آن پيشواى معصوم نقل شده است.
موقعيت سياسى
امام هادى عليه السلام
در سنّ هشت سالگى پدر خويش را از دست داد و با شهادت
امام جواد عليه السلام مسؤوليت هدايت دينى و اخلاقى
شيعه بردوش وى قرار گرفت، مدّت امامت او 33 سال طول كشيد (از سال 220 تا 254
هجرى) و در مدّت عمر خويش با هفت تن از خلفاى بنى عباس همزمان بود: مأمون،
معتصم، واثق، متوكّل، منتصر، مستعين، معتزّ.
از اين ميان، متوكّل عباسى بيشترين
جسارت و سختگيرى و دشمنى را با آن حضرت و اهل بيت پيامبر و بارگاه اباعبداللَّه
الحسين و تخريب مكرّر قبر آن حضرت داشت. امام به دستور او در سال 243 هجرى از
مدينه به سامرّا تبعيد شد، تا زير نظر و كنترل دستگاه خلافت باشد، هر چند در
ظاهر، برخوردى احترامآميز و نيكو با او مىشد. از آن پس تا پايان عمر به مدّت
11 سال در سامرّا بود و همانجا به شهادت رسيد. در مدّت 15 سالى كه حضرت، با
متوكّل عباسى معاصر بود، از طرف اين خليفه گستاخ و سنگدل برخوردهاى اهانتآميز
و جلب و احضار به دربار انجام مىگرفت و امام هادى مظلومانه آن شرايط سخت را
تحمّل مىكرد.
شخصيت ممتاز و معنوى حضرت به حدّى
بود كه در اين برخوردها، حتّى غلامان و درباريان مجذوب بزرگوارى و عظمت حضرت
مىشدند و گاهى خود خليفه هم مرعوب نفوذ معنوى اين حجت خدا مىگشت و با احترام،
حضرت هادى را به خانهاش باز مىگرداند.
سالهايى كه امام در سامرا به سر
مىبرد و فشار سياسى از سوى متوكّل و حاميان او نسبت به امام زياد بود و پيوسته
در پى بهانهاى براى محدود ساختن يا كشتن حضرت بودند و هرچند وقت يك بار، به
اتّكاى گزارشهاى دريافتى و به بهانه اينكه وى زمينه ساز قيام و شورش بر ضدّ
خليفه است و از سوى پيروانش در قم و جاهاى ديگر به او پولها و نامهها مىرسد،
شبانه به خانهاش ريخته، تفتيش مىكردند و امام را با وضع نامناسبى به قصر
متوكّل مىبردند.
در آن روزگار، ستم عباسيان بسيار
بود و آشفتگىهاى درون دستگاه خلافت و درگيريهاى داخلى بر سر قدرت وجود داشت و
گوشه و كنار، علويان نيز نهضت هايى را به راه مىانداختند و در اين حركتهاى
انقلابى شعارشان دعوت به -رضاى آل محمد- بود، كه اغلب منظورشان امامان معصوم
بود.
در چنين شرايط بحرانى كه هيچ
زمينهاى براى قبضه قدرت سياسى نبود، امام هادى رسالت خود را دفاع از ماهيت
اسلام و جهاد فرهنگى مىدانست و كار مهمّ او تربيت نسلى از راويان برجسته و
ترويج كنندگان فرهنگ اهل بيت و مقابله با گرايشهاى انحرافى و بدعتهاى دينى و
غُلات بود و از حجت معصوم الهى چه انتظارى جز پاسدارى از مكتب وحى و حقيقت
اسلام و قرآن؟
نمونه اخلاق
امام دهم، مثل پدران بزرگوارش
تجسّمى از ارزشهاى دينى و فضايل اخلاقى و رفتار كريمانه بود.
عبادت و دعا، پارسايى و زهد، بخشش
وجود، حلم و عفو، رسيدگى به مساكين و احسان به فقرا، تلاش اقتصادى در مزرعه
براى تأمين زندگى، سعى را راهنمايى فكرى و هدايت دينى گمراهان، بر حذر داشتن
مردم از غُلات و واقفيّه و دراويش و منحرفان فكرى و سلوكى، هديه بخشى به شاعران
متعهّد، از خصلتهاى نيكوى امام هادى بود.
موعظه هايش دلنشين و سخنان حكمت
آميزش تأثير گذار بود. حتى وقتى در بزم شراب متوكّل حاضرش كردند و با اجبار از
او خواستند كه شعر بخواند، اشعار حكيمانه و پندآميز -باتوا على قلل الأجبال...-
را خواند و ناپايدارى قدرت و بىوفايى دنيا و رياست را گوشزد كرد، به نحوى كه
خليفه منقلب و گريان شد و با احترام، امام را به خانهاش باز گرداندند.
شهادت
امام هادى عليه السلام ، پس از عمرى
پر محنت امّا پر افتخار، سرانجام با توطئه معتمد عباسى در 42 سالگى مسموم شد و
به شهادت رسيد. شهادت وى در سوّم رجب سال 254 هجرى بود.
رحلت امام، شهر سامرّا را يكپارچه
تعطيل كرد و از همه جا صداى شيون برخاست. تشييع جنازه شكوهمندى براى او برگزار
شد.
دستگاه خلافت از تجمّع بىنظير مردم
به هراس افتاد و جنازه را فورى به خانه برگرداندند.
فرزندش امام حسن عسكرى عليه السلام
بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خواند و او را در همان
خانهاى كه مىزيست به خاك سپرد. امروز شهر سامرا در عراق، مدفن او را چون
نگينى در برگرفته و حرم او، قبله اهل دل و زيارتگاه شيعيان است.