امام محمّد باقر عليه السلام
امام پنجم، در يك نگاه:
نام محمد عليهالسلام
پدر على عليهالسلام
مادر ام عبداللَّه، فاطمه دختر امام حسن عليهالسلام
كنيه ابو جعفر
لقب باقرالعلوم
مكان ولادت مدينه
روز ولادت دوشنبه، 1 يا 3 رجب سال 57 هجرى
نقش انگشتر العزّة للَّه جميعاً
مدت امامت 20 سال
اولاد 7 فرزند
سن 57 سال
مكان شهادت مدينه طيّبه
روز شهادت دوشنبه، 7 ذىحجه 114 هجرى
سبب شهادت زهرى كه ابراهيم بن وليد به امر هشام بن عبدالملك به او خورانيد
مرقد مطهّر قبرستان بقيع
مولود مبارك
پيشواى پنجم شيعيان، حضرت امام محمد
بن على عليه السلام ، در روز جمعه سوّم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه به دنيا
آمد. پدرش حضرت سجاد عليه السلام و مادرش{
. ولادت او را اول ماه رجب هم گفتهاند.
}
فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليه
السلام بود. اين ويژگى خاصّ كه نسب او از سوى پدر به
امام حسين و از سوى مادر به امام حسن مىرسد، براى آن حضرت و فرزندانش جلوه
خاصّى پديد آورد.
دهها سال پيش از تولّدش، حضرت رسول
صلی الله عليه و آله و سلم مژده آمدن او را به اهل بيت
داده بود و خودش نام او را -محمد- نهاده و لقب -باقر- را به وى عطا كرده بود و
به يكى از اصحاب خويش به نام جابر بن عبدالله انصارى فرموده بود كه تو آن قدر
عمر خواهى كرد كه آن فرزندم را ملاقات كنى، وقتى او را ديدى، سلام مرا به او
برسان.
كنيه آن حضرت -ابوجعفر- بود و
لقبهاى متعددى داشت كه هر كدام جلوهاى از عظمت روحى و علمى و تقوايى او را
مىرساند، همچون: امين، شبيه، شاكر، هادى، صابر، شاهد، باقر. لقب -باقر العلوم-
به معناى شكافنده دانشها، از مشهورترين القاب اوست، چون با دانش فراوان خويش
شكافنده امواج دانش بود و شاهد اين دانش گسترده، روايات بسيارى است كه از حضرتش
در زمينههاى مختلف تفسيرى، اعتقادى، اخلاقى و فقهى بر جاى مانده است.
در دامان حوادث
امام محمد باقر عليه السلام
در حادثه كربلا نيز حضور داشت و آن هنگام، كودكى سه
چهار ساله بود كه عاشورا و سفر پرماجراى كوفه و شام را ديد و مظلوميّت خاندان
رسالت را با همه وجود لمس كرد.
از كودكى نشانههاى هوش زياد و هيبت
و وقار در سيمايش آشكار بود و شخصيّتى دوست داشتنى داشت. جابر بن عبدالله
انصارى، با آنكه پيرمردى سالخورده از ياران پيامبر بود، خدمت آن حضرت كه نوجوان
بود مىرسيد و از علوم گستردهاش بهره مىگرفت و از دانش و معارف بى پايان او
شگفت زده مىشد.
همه عمر خويش را در مدينه به سر
برد، چه آن زمان كه سايه جدش سيدالشهدا بر سرش بود و چه دورانِ 34 ساله پس از
عاشورا كه در كنار پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام
مىزيست و از دانش و پرهيزكارى و عبادت امام سجاد عليه السلام ، رهتوشه
بر مىگرفت.
برادرانى داشت بهنامهاى:
عبداللَّه، عمر، زيد وحسين. -زيدبنعلى- همان بود كه برضدّ ستمهاى بنىاميّه
قيام كرد و به شهادت رسيد و مورد احترام امام باقر عليه السلام بود.
بسيارى از چهرههاى علمى و راويان و
دانشمندان زمان آن حضرت، با عبارتهاى گوناگون او را به عظمت ياد كرده و مقام
علمى و فضايل او را ستودهاند و گفتهاند كه در دانش و فضيلت بىنظير بوده است.
اسوه كمالات
حضرت باقر عليه السلام ، در زمينه
اخلاق و كمالات رفتارى نيز از زبدهترين انسانها بود. با برخورد كريمانه و
سرشار از عفو و گذشت، كينهها را به مهر و عاطفه تبديل مىكرد و چهرهاى خندان
و دوست داشتنى داشت و حلم او، آتش دشمنى و خصومت ديگران را فرو مىنشاند و
مجذوب اخلاق شايستهاش مىشدند و صبر او در برابر ستمهاى خلفا و بى حرمتىهاى
آنان و نيز برخوردهاى بى ادبانه برخى جاهلان تعجب برانگيز بود.
مسأله دانش در زندگى او جايگاه
ويژهاى داشت، هم خودش داناى آل محمد بود، هم شاگردان بسيارى را در زمينههاى
مختلف علمى تربيت كرد و هم مسلمانان و پيروان را بر آموختن دانش تشويق بسيار
مىكرد و هم به جويندگان علم، احترام مىگزاشت.
امام باقر عليه السلام
در كنار كارهاى مربوط به امامت و تلاشهاى علمى، از
فعاليت توليدى و اقتصادى هم غافل نبود و گاهى روزها به مزارع و نخلستانهايى كه
پديد آورده بود سركشى مىكرد و در روزهاى گرم، همراه با كارگران و كشاورزان بيل
مىزد و كار مىكرد و از دستاوردهاى آن باغها و كشاورزىها در راه كمك به
فقيران و كارهاى نيك، خرج مىكرد و از همين راه، زندگى خود و بستگان را تأمين
مىساخت.
برخوردى خوب با غلامان و خدمتكاران
خويش داشت و تعداد زيادى از بردگان را مىخريد و در راه خدا آزاد مىكرد.
تقوا و عبادتش بسيار بود و در اين
زمينه، به روش عبادى پدرش زين العابدين و جدّش اميرالمؤمنين اقتدا كرده بود.
دست كريم او براى يارى رساندن به محرومان و نيكى به خويشاوندان و صدقات و
احسانها هميشه گشوده بود. به فقراى مدينه بخصوص در روزهاى جمعه، رسيدگى خاصّى
داشت و به آنان كمك مىكرد و خشوع در نماز، عشق به عبادت، نمازها و دعاهاى
بسيار، قنوتها و سجودهاى طولانى، سفرهاى مكرّر حج، ياد پيوسته خدا و پارسايى
در زندگى از ويژگىهاى آن حضرت محسوب مىشود.
سرچشمه دانشها
امام محمد باقر عليه السلام
پس از شهادت پدر بزرگوارش، عهده دار پيشوايى شيعيان شد
و در فرصتى كه پيش آمد، مكتب اهل بيت را به صورتى گسترده بيان داشت و با تربيت
شاگردانى برجسته در همه رشتهها، برترى همه جانبه خاندان رسالت و شايستگى آنان
براى پيشوايى مردم را نشان داد.
در روزگار آن حضرت، علوم اسلامى و
مباحث اعتقادى و كلامى و نقل احاديث ائمّه و تدوين معارف شيعه، جان گرفت و
گروهى بسيار از شاگردانش، هزاران حديث ناب از زبان آن حضرت شنيده و ياد داشت
كردند و به ديگران رساندند. از جمله شاگردان خاص او عبارت بودند از: زراره،
كميت اسدى، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، ابو هارون مكفوف، ابوحمزه ثمالى،
ابوبصير، حمران بن اعين، جابر بن يزيد جعفى، فضيل بن يسار.
خود آن حضرت در زمينه حفظ مكتب و
مبارزه با بدعتها و خرافات و نشر علوم خاندان پيامبر گامهاى درخشانى برداشت.
بحثهاى علمى فراوان و پاسخگويى به سؤالات گوناگون، آوازه دانش او را به همه
جا رسانده بود و به عنوان پيشواى شيعه شناخته مىشد.
درزمينه بهرهگيرى از ادبيات و شعر
در راه نشر معارف اهل بيت و فضايل اين خاندان، تشويقها و حمايتهاى خاصّ امام،
نقش بزرگى ايفا كرد و شاعرانى چون -كُثيّر عزّه-، -كميت اسدى- و -فرزدق- از
عنايت وى برخوردار بودند و شعرهاى بسيارى در مدح خاندان پيامبر و نشر مرام و
مكتب آنان سرودند و محضر امام، پيوسته محضر عالمان، راويان، خطيبان و شاعران
متعهّد بود كه از كلمات او فيض مىآموختند و دانش مىاندوختند.
امام و خلفا
شخصيت بارز امام باقر عليه السلام ،
حسد و كينه خلفاى زمانش را بر مىانگيخت و آنان در پى فرصت و بهانهاى براى
آزار آن حضرت بودند.
در يكى از سالها كه هشام بن
عبدالملك به حج رفته بود، امام باقر و فرزندش حضرت صادق عليهما السلام
هم در حج بودند. امام صادق در جمع مردم سخنرانى مهمى
درباره مسأله امامت و خلافت كرد. آوازه اين سخن به گوش هشام هم رسيد، چون آنجا
نمىتوانست كارى كند، پس از بازگشت به دمشق، به فرماندار مدينه نامه نوشت و از
اوخواست كه امامباقر و فرزندش را به دمشق روانه سازد.
در اين سفر، هشام مىخواست به
موقعيت اجتماعى و شخصيت و محبوبيت حضرت آسيب برساند. او را وارد دربار خودش كرد
و در حضور سران حكومتش از امام باقر عليه السلام كه پير
مردى ضعيف بود، خواست در مسابقه تيراندازى شركت كند. امام با به هدف زدن همه
تيرها، همگان را مبهوت ساخت و شخصيتش بيشتر درخشان گشت. كينه هشام هم افزونتر
شد و از همانجا تصميم به قتل امام گرفت.
دوران امامت آن حضرت حدود 20 سال
طول كشيد (از سال 95 تا 114 هجرى). در اين مدّت، بارسنگين وظايف رهبرى شيعيان
در آن عصر پر آشوب و خفقان بار بر عهده وى بود و او به نشر و تبليغ فرهنگ اسلام
و اهل بيت و بيدار سازى مردم و دفاع از حق و معرّفى امام راستين مىپرداخت.
سرانجام در روز 7 ذىحجه سال 114
هجرى، در حالى كه 57 سال از عمر شريفش مىگذشت، به وسيله هشام و با توطئه او
مسموم شد و به شهادت رسيد و پيكر مطهر او در قبرستان بقيع، كنار قبر پدرش به
خاك سپرده شد.
امروز، شيعه و فقهاى اسلام
وحوزههاى علميه، خود را مديون تعاليم و احاديث و مجاهدتهاى ارزشمند آن حضرت
مىدانند و افتخار شاگردى مكتبش را دارند.
امام جعفر صادق عليه السلام
امام ششم، در يك نگاه:
نام جعفر عليهالسلام
پدر محمد عليهالسلام
مادر ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر
كنيه ابوعبداللَّه
لقب صادق
مكان ولادت مدينه
روز ولادت 17 ربيع الاول سال 83 هجرى
نقش انگشتر اللَّه خالق كل شىء
مدت امامت 34 سال
اولاد 10 فرزند
سن 65 سال
مكان شهادت مدينه طيّبه
روز شهادت دوشنبه، 25 شوال سال 148 هجرى
سبب شهادت انگور زهر آلودى كه منصور دوانيقى به وى خورانيد
مرقد مطهّر قبرستان بقيع
مولود صادق
امام جعفر بن محمد عليه السلام ،
ششمين پيشواى شيعيان است كه -صادق- لقب دارد. ميلاد فرخندهاش در روز 17 ربيع
الاوّل سال 83 هجرى در مدينه منوره اتفاق افتاد. پدر ارجمندش امام باقر عليه
السلام و مادر پاكش -امّ فروِه- بود.
خانهاى كه حضرت در آن به دنيا آمد
و بزرگ شد، خانه علم و تقوا و پارسايى بود و اين مولود عزيز در دامان پر مهر و
پاك پدرى كه حجت خدا و امام مسلمانان بود، رشد كرد و كمالات اخلاقى در روح و
رفتار او بروز يافت و از او انسانى والا و پيشوايى بى نظير و تحوّل آفرين و پر
بركت پديد آورد.
فراز و نشيب حوادث
دوران حيات آن امام، مصادف با هشت
نفر از خلفاى بنىاميه و بنىعباس بود به نامهاى: هشام، وليد، عبدالملك مروان،
يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان حمار، سفّاح و منصور دوانيقى. امام صادق
عليه السلام از سوى اين خلفا، رنجها و سختگيرىهاى
بسيارى را متحمّل شد، ولى توانست پرچم هدايتگر اهل بيت را همواره در كشاكش آن
حوادث و طوفانها برافراشته نگه دارد و مكتب پربار علمى، فقهى و اخلاقى خاندان
رسالت را ترويج كند.
امام صادق عليه السلام
تا 12 سالگى، معاصر جدّ بزرگوارش امام زين العابدين
بود. مدّت 1. سال هم پس از
آن، دوران حيات پر بار پدرش امام محمّد باقر عليه السلام را
درك كرد. وقتى پس از شهادت پدر به پيشوايى مسلمانان رسيد 31 سال داشت.
دوران امام صادق عليه السلام ،
دوران طوفانى و پر آشوبى بود. حكومت بنىاميّه تزلزل داشت و بنى عباس براى دست
يافتن به قدرت سياسى و خلافت، با امويان در ستيز بودند و همه سو فتنه و آشوب
بود و بالأخره عباسيان توانستند با راه انداختن قيامى عليه بنى اميه و به نام
طرفدارى از اهل بيت پيامبر، آنان را از قدرت كنار بزنند و خود، خلافت را در دست
گيرند. امّا گذشت زمان نشان داد كه آنان نيز در ستم و بد رفتارى نسبت به خاندان
پيامبر، كمتر از بنى اميّه نبودند.
در آن عصر، مسائل فكرى و اعتقادى و
برخوردهاى آراء و انديشههاى گوناگون و مباحث فلسفى و كلامى و ارتباط مسلمانان
با مردم كشورهاى فتح شده و رابطه با دنياى خارج، آشفتگىهاى فكرى بسيارى پيش
آورده بود. گرايشهاى انحرافى مثل گروه -غُلات-، يكى از{ .
آنان كه درباره امامان غلوّ مىكردند و براى آنان مقام خدايى مىپنداشتند.
}
اين پديدههاى غلط بود كه امام با آن مبارزه مىكرد.
خلفا در فكر آزار و محدود سازى و
كنترل او بودند و گاه و بيگاه مأموران خود را براى خانهگردى و دستگيرى او
مىفرستادند و در پى بهانه بودند كه وى را به اتهام فعاليت بر ضدّ خليفه و قيام
براى به دست گرفتن حكومت، از بين ببرند. سفّاح عبّاسى هم او را به بغداد احضار
كرد و مدتى زير نظر گرفت. پس از او منصور دوانقى امام را به بغداد فرا خواند و
به آزار او پرداخت.
منصور دوانقى به صورتهاى مختلف
مىخواست امام را به طرف خود جذب كند، ولى نمىتوانست و اين ناكامى خشم او را
بر ضدّ امام مىافزود. گروهى از پيروان، پيوسته از وى مىخواستند كه قيام كند و
حكومت را به دست گيرد، ولى امام، پيوسته نبودن ياران همدل و مطيع و كافى را
براى چنين كارى، دليلِ دست نزدن به يك اقدام سياسى نظامى تند و آشكار بر ضدّ
خلفا بيان مىكرد و بيشتر به كار علمى و فرهنگى مىپرداخت.
در عين حال كه به ارتباط پنهانى با
برخى از ياران و هواداران مشغول بود، مىكوشيد هيچ بهانه به دست دشمن ندهد و
ردّ پايى از خود بر جاى نگذارد. بارها در پى گزارشها نيمه شب به خانهاش ريختند
ولى نه سلاحى يافتند و نه پولى و او را در حالى كه به عبادت مشغول بود، نزد
حاكم بردند.
مكتب جعفرى
امام صادق عليه السلام
با بهرهگيرى از هوش و ذكاوت خدادادى و آنچه از پدر و
جدّش آموخته بود و آنچه كه خداى متعال با هدايتهاى ويژهاش از علم و فضيلت به
او بخشيده بود، او را در عرصه پيشوايى و امامتِ شيعه، درخشان و موفق ساخت و
توانست در مدّت 34 سال امامت پر بار خويش عظيمترين خدمت را به اسلام و فرهنگ
وحى بنمايد و به همين خاطر، مكتب شيعه به افتخار نام آن حضرت به -مذهب جعفرى-
شهرت يافت، چرا كه حيات دين و رونقِ علم و نشر معارف اهلبيت، بيشتر در عصر او
و به دست مبارك وى شكل گرفت و پايه ريزى شد.
در آن شرايط بحرانى، امام صادق عليه
السلام مىبايست هم از اسلام ناب، حمايت و تبليغ كند،
هم بدعتها و كج روىهاى فكرى را بر ملا سازد، هم ورود انديشههاى مهاجم به
قلمرو امت اسلام را جلوگيرى كند، هم شاگردان نيرومند و پختهاى تربيت كند كه در
اين ميدانها بتوانند بحث كنند و پاسخگوى شبهات باشند.
امام بخوبى از عهده اين كار مهم
برآمد و درخشش شاگردانى همچون: حمّاد بن عيسى، هشام بن حكم، معاوية بن عمّار،
جابر بن يزيد جُعفى، ابوحمزه، زرارة بن اعين، فُضيل بن يسار، جابر بن حيّان،
مفضّل بن عمر و ديگر چهرههاى ارجمند از دست پروردگان او، شاهد اين تلاش بزرگ و
نهضت علمى در آن روزگار است.
معروف است كه آن حضرت، بيش از چهار
هزار شاگرد داشت، يعنى كسانى كه در زمينههاى مختلف و نشستهاى گوناگون، احاديث
او را شنيده و ثبت و ضبط و روايت مىكردند و در همه جا پراكنده بودند و -قالَ
الصادق- گويان، علوم آل محمّد را منتشر مىساختند.
خود امام در مناظرات مهمّ علمى شركت
مىكرد و در بحثها پيروز مىشد و توجّهها را به مكتب غنى شيعه جلب مىكرد و
شيعه را در آن عصر پر خطر و در ميان آن همه دشمن و بدخواه، زنده و بالنده و
سرافراز مىساخت و از همين رو مورد كينه خلفا قرار گرفت.
افراد بسيارى از دور و نزديك به
مدينه مىآمدند و از جلسات عمومى و خصوصى وى بهره مىگرفتند و حديث مىشنيدند.
مدّتى از عمر آن حضرت نيز در عراق گذشت و از آنجا به نشر دانش مىپرداخت.
بسيارى از عالمان اهل سنّت از جمله ابوحنيفه نيز شاگرد او بودند. در كتب حديث،
دهها هزار روايت از آن حضرت نقل شده است كه ميراث فرهنگى شيعه را تشكيل مىدهد.
صفات والا
آن حضرت نيز همچون پدران خويش، به
بهترين صفات نيك و خصلتهاى والاى اخلاقى آراسته بود. علم و حلم و عبادت و
پارسايى و رسيدگى به محرومان و سرپرستىِ فقيران بنى هاشم، همچنين برخورد شايسته
با همه، حسن خلق، عطا و بخشش، از صفات بارز آن حضرت بود.
با برخورد حليمانه
با دشمنان كين توز، و احسان و نيكى در مقابل بد رفتارىهايشان، آنان را
به تغيير موضع و رفتار وامىداشت. عمرى در نهايت مناعت طبع و تواضع و عزّت
زندگى كرد. مزرعهاى داشت و در آن كار مىكرد و اين كار را از بهترين عبادات
مىدانست و از اين راه، زندگى خانواده را تأمين مىكرد.
امام صادق عليه السلام
ده فرزند داشت، هفت پسر و سه دختر. امام كاظم، محمد
ديباج و اسماعيل از جمله فرزندان او بودند.
شهيد صادق
سرانجام، امام صادق عليه السلام
با توطئه منصور عباسى مسموم شد و در 25 شوال سال 148
هجرى در مدينه چشم از جهان بست. آن حضرت پيش از وفات، امام موسىبنجعفر عليه
السلام را به عنوان پيشواى شيعه پس از خويش به ياران
معرفى كرده بود. آن پيشواى صادق و شهيد، هنگام وفات، 65 سال داشت. مدّت امامت
او 34 سال طول كشيد و چون از نظر عمر، از همه امامان بيشتر زيسته بود، او را
-شيخ الأئمّه- گفتهاند.
پس از وفات، بدن حضرت امام صادق
عليه السلام را در قبرستان بقيع، كنار پدر و جدّش دفن
كردند و امروز، مزار ساده او در مقابل آفتاب سوزان حجاز، زيارتگاه دلسوختگان
شيعه است.
امام موسى بن جعفر عليه السلام
امام هفتم، در يك نگاه:
نام موسى عليهالسلام
پدر جعفر عليهالسلام
مادر حميده مصفّاة
كنيه ابوالحسن و ابوابراهيم
لقب كاظم
مكان ولادت ابواء (منطقهاى بين مكه و مدينه)
روز ولادت دوشنبه، 7 صفر سال 128 هجرى
نقش انگشتر الملك للَّه وحده
مدت امامت 35 سال
اولاد 37 فرزند
سن 55 سال
مكان شهادت بغداد
روز شهادت جمعه 25 رجب سال 183 هجرى
سبب شهادت زهر، توسط هارون الرشيد (عليه اللعنة)
مرقد مطهّر مقابر قريش در كاظمين
ميلاد عبد صالح
سال 128 هجرى بود و هفتم ماه صفر،
كه در روستايى به نام -اَبواء- (بين مدينه و مكه)، امام هفتم شيعيان، حضرت موسى
بن جعفر عليه السلام متولد شد. پدرش، پيشواى والا قدر
شيعه، حضرت امام صادق عليه السلام و مادرش بانويى پاك و
بلند مرتبه به نام -حميده- بود كه از زنان دانشمند و پرهيزكار عصر خويش به شمار
مىرفت.
وقتى اين فرزند به دنيا آمد، پدرش
از او با عنوانِ پيشواى بعد از خويش و بهترين آفريده خداوند ياد كرد. نام
-موسى- را براى اين فرزند، پيش از ولادتش انتخاب كرده بود. -كاظم-، -عبدصالح- و
-امين- از لقبهاى اوست.
اين نوزاد، در اواخر عصر متلاطم
امويان به دنيا آمد. چهار ساله بود كه -بنىاميه- نابود شدند و سلسلهاى جديد
به نام -بنىعبّاس- بر سر كار آمدند.
درگير با خلفا
دوران عمر آن حضرت، با خلافتِ
سفّاح، منصور دوانقى، هادى و مهدى عباسى و هارون الرشيد همزمان بود و از ستمها
و بدرفتارىهاى آنان در امان نبود.
چه در زمان پدرش امام صادق عليه
السلام و چه پس از او، سختگيرىها و فشارهاى خلفا بر
خاندان پيامبر، بويژه بزرگ آنان (امام صادق و سپس امام كاظم) ادامه داشت تا
آنكه امام ششم به شهادت رسيد.
هنگام شهادت پدر، امام موسى بن جعفر
علیه السلام 20 ساله
بود كه بار امامت و رهبرى را بر دوش كشيد و به هدايت امّت پرداخت. تا 30 سالگى
با حكومتِ خفقان بارِ طاغوتى همچون منصور مواجه بود. پس از مرگ منصور، گر چه
اندك گشايشى براى آل على پيش آمد، ولى خود امام، همچنان مورد مراقبت شديد و
حسادت و دشمنى از سوى خلفا بود و مأموران خليفه مراقب رفتار آن حضرت بودند و
چون از موقعيت و نفوذ اجتماعى و محبوبيت امام نگران بودند، در زمان -مهدى
عباسى- او را از مدينه به بغداد آوردند و محبوس ساختند. مدّتى بعد، -هادى
عباسى- پسر خليفه پس از مرگ پدر به تخت خلافت نشست و بد رفتارى با خاندان رسالت
را بيشتر كرد.
در همين دوران بود كه يكى از علويان
مدينه به نام -حسين بن على- به همراه 300 نفر بر ضدّ هادى عباسى قيام كرد و در
محلّى به نام فَخّ در مدينه با سپاهيان خليفه درگير شد و به شهادت رسيد. از اين
رو به -حسين بن على، شهيد فَخّ- معروف گشت.
امام كاظم عليه السلام
از شنيدن خبر شهادت او و يارانش بشدّت غمگين شد و نهضت
او را كه براى امر به معروف و نهى از منكر بود ستود.
امام كاظم عليه السلام ، در آن
شرايط سخت، مىكوشيد تا هم سرپرستى فرزندان پيامبر و آل على را بخوبى بر عهده
داشته باشد، هم به عنوان حجّت معصوم الهى، اسلام و قرآن و معارف دين را ترويج
كند، هم با انحرافات فكرى و بدعتها و منحرفان مقابله كند.
امام در همان حال نمىخواست
كوچكترين همكارى با حكومتهاى ظالم داشته باشد، به نحوى هوشيارانه رفتار مىكرد
كه بهانه به دست ظالمان براى آزار اهل بيت پيامبر و شيعيان ندهد. اين بود كه
موضعگيرىهاى او بسيار سنجيده، دقيق و دشوار بود و ياران خويش را نيز به طور
پنهانى از همكارى با دستگاه خلافت نهى مىكرد. نمونه آن ماجراى -صفوانجمّال-
است كه امام كاظم عليه السلام او را از كرايه دادن
شترانش به هارون الرشيد، حتى براى سفر حج منع كرد. هارون هم از ماجرا آگاه شد و
بر كينهاش نسبت به امام افزوده گشت.
زندانى بغداد
موسى بن جعفر عليه السلام
بدترين روزها را در دوره حكومت هارونالرشيد سپرى كرد.
سخن چينىها و گزارشهاى دروغين و از روى دشمنى، سبب شد كه هارون نسبت به
فعاليتها و ارتباطهاى امام با پيروان خويش، بدبين و نگران شود و دستور دستگيرى
او را بدهد.
به دستور وى، امام را در مدينه
دستگير كردند و به بصره برده، يك سال در زندان نگه داشتند تا شيعيان به آن حضرت
دسترسى نداشته باشند. سپس او را به بغداد (مقرّ خلافت عبّاسيان) بردند. چندى
نزد فضل بن يحيى زندانى بود، آنگاه او را به زندانِ مخوفِ سِندى بن شاهك منتقل
كردند.
اين انتقالها عمدتاً به خاطر آن
بود كه شخصيّت معنوى، اخلاق، رفتار و عبادت و دعاهاى آن حضرت در زندان، بر
مأموران و زندانبانان هم اثر مىگذاشت و آنان به بى گناهى و پارسايى او پى
مىبردند و به وى علاقهمند مىشدند.
سالها امام كاظم عليه السلام
در زندانهاى بغداد، در بدترين شرايط به سر برد. از 7
سال تا 14 سال، دوران محبوسيّت او را در سياهچالهاى بغداد و در غل و زنجير ياد
كردهاند. مدّت امامت آن حضرت 35 سال طول كشيد.
صفات برجسته
رفتار و اخلاق امام، بسيار والا و
دوست داشتنى بود. عبادتهاى عاشقانه و مناجاتهاى او چه در بيرون و چه در
زندان، معروف است. از عبادت بسيار، بدن شريف او ضعيف شده بود، اما روحى استوار
و قوى داشت. او پيوسته از خدا جاى خلوتى براى عبادت و نماز مىطلبيد. زندانهاى
دراز مدت، اين خواسته او را تأمين كرده بود، از اين رو بر اين فرصتهاى خلوت و
عبادت، خدا را سپاس مىگفت.
وى بسيار پارسا و عبادت پيشه بود.
عفو و گذشت و بزرگوارى او بى مانند بود. از بس حليم و بردبار و صبور بود كه به
او لقب -كاظم- دادند، يعنى فرو خورنده خشم. گاهى در مقابل گستاخى و توهين برخى
دشمنان جاهل، چنان بردبارى و بزرگوارى از خود نشان مىداد كه طرف را شرمنده
اخلاق والاى خويش مىساخت.
در سخاوت و بخشندگى هم كم نظير بود.
آنچه به دست مىآورد، در راه محرومان و مستمندان خرج مىكرد و به درماندگان
كمكهاى مالى بسيار مىنمود. فقراى مدينه، خانه او را محلّ اميد خويش
مىدانستند. وى اغلب شبها به صورت ناشناس، پول و نان و خرما و آذوقه به فقرا
مىرساند، در حالى كه آن محرومان، كمك كننده را نمىشناختند.
آن حضرت، به تلاوت قرآن، بسيار انس
داشت. با صدايى حزين و دلنشين قرآن مىخواند. گاهى مردم براى لذّت بردن از آواى
خوش قرآن او اطراف خانهاش جمع مىشدند و از روى شوق و رقّت قلب، اشك
مىريختند.
محبوبيت امام كاظم عليه السلام
بسيار بود. روزى كه مىخواستند حضرت را از مدينه بيرون
ببرند، ميان مردم شور و ولولهاى افتاد و پس از رفتنش، فقيران مدينه، تازه آن
ناشناسى را كه به آنان كمك مىرساند شناختند.
تلاش علمى
از نظر تلاش علمى و گسترش معارف دين
نيز، فعّال بود. با آن همه سختگيرىها و محدوديتها، احاديث فراوانى به تشنگان
معرفت مىآموخت. شاگردان پدرش، پس از شهادت امام صادق عليه السلام
از خرمن علوم وى بهره مىگرفتند.
تربيت يافتگان مكتب او در زمينههاى
فقه، عقايد و كلام، اخلاق و تفسير و حديث بسيار بودند و در مناظرات علمى بر
ديگران چيره مىشدند. از جمله ياران او مىتوان محمد بن ابى عُمير، صفوان بن
مِهران، صفوان بن يحيى، حمّاد بن عيسى، على بن يقطين، مفضّل بن عمر، عبدالرحمان
بجلى، معمّر بن خلّاد، هشام بن حكم، يونس بن عبدالرحمان، اسحاق بن عمّار و مؤمن
طاق را نام برد.
در زمان او انشعاباتى در شيعه پديد
آمد، مثل فرقههاى اسماعيليه، فَطَحيّه و ناووسيه و امام مىكوشيد آنان را
هدايت كند و مردم را از گرايش به آنها بازدارد.
زندانى شهيد
شخصيت والايى كه امام كاظم عليه
السلام داشت، موجب حسد و دشمنى هارون شد و او را به
بغداد احضار كرد و به زندان افكند تا خطرى از سوى امام، حكومت او را تهديد
نكند.
حضرت كاظم عليه السلام
به دستور هارون الرشيد، در زندان مسموم و شهيد شد، در
حالى كه غل و زنجير بر دستها و پاهايش بود. وى زمان شهادت 55 سال داشت.
هارون كه مىخواست مردم از جنايت او
آگاه نشوند و مىكوشيد مرگ او را طبيعى جلوه دهد، يك روز قبل از شهادتش، مجلسى
ترتيب داد و شخصيتهاى معروف را حاضر ساخت تا گواهى دهند كه آن حضرت سالم است و
سوء قصدى نسبت به او انجام نشده است. ولى امام با آن حال بيمارى و مسموميّت، به
آن شاهدان فرمود كه او را با 9 عدد خرما مسموم ساختهاند و فردا بدنش سبز خواهد
شد و پس فردا از دنيا خواهد رفت!
شهادت امام موسى بن جعفر عليه
السلام ، روز 25 رجب سال 183 هجرى در بغداد اتفاق افتاد. ابتدا جسد او را با
وضع تحقيرآميزى از زندان بيرون آوردند، ولى پس از تشييع با شكوهى پيكر او را در
گورستان قريش در غرب بغداد دفن كردند. از آن پس، آن آرامگاه، عظمت و رونق يافت
و شهر -كاظمين- كه مدفن آن امام و نوه شهيدش اما جواد عليه السلام
است بنا شد.
نسل فراوان
از امام كاظم عليه السلام
فرزندان بسيارى باقى ماند. شمار آنان را تا 27 فرزند هم
نوشتهاند. اصل و تبار همه ساداتى كه -موسوى-اند، به آن حضرت مىرسند.
برترين فرزندان او حضرت رضا عليه
السلام ، حضرت معصومه، حضرت احمد بن موسى (شاهچراغ) و محمد بن موسى (در شيراز)
و حمزة بن موسى(در شهررى) هستند كه چشم و چراغ مردم ايران و شيعياناند.